کِشتی نظام مادی‌گرای آمریکا به گِل نشسته است

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
کِشتی نظام مادی‌گرای آمریکا به گِل نشسته است

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان خود به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، پیرامون اعتراضات گسترده مردم آمریکا نسبت به وحشی‌گری پلیس بر این نکته تاکید کردند که اساساً چنین اقداماتی از طبیعت نظام حاکم بر آمریکا سرچشمه می‌گیرد. واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا در طول گذشت نزدیک به 350 سال از حاکمیت خود نمادی از جنگ‌افروزی و تجاوز بوده است. برخی این‌گونه تصور می‌کنند که این کارنامه مربوط به پس از جنگ جهانی جهانی دوم و عمدتاً کشورهای خارجی است در حالی که کارنامه آمریکا چه در قبل از جنگ جهانی دوم و چه پس از آن درباره مردم این کشور آکنده از ظلم بوده است. مروری بر اندیشه بنیانگذاران آمریکا نشان می‌دهد که اندیشه‌های برابری‌طلبانه به هیچ عنوان در قاموس آنان جایی نداشته است.

*ملتی که بر اساس ماتریالیسم شکل گرفت

هژمونی آمریکایی همان چیزی است که رویای آمریکایی خوانده می‌شود و این رؤیا تا به امروز ادامه یافته است. شاید اگر آنچه که امروز رویای آمریکایی نامیده می‌شود، وجود نداشت چیزی به نام قدرت آمریکا نیز به رسمیت شناخته نمی‌شد. حالا با این فرض که ظرفیت آمریکا برای نفوذ سازنده روی وقایع بین‌المللی، بسته به این است که دنیا چگونه سیستم اجتماعی و نقش جهانی آمریکا را می‌بیند؛ نتیجه می‌گیریم که اگر حقایق منفی داخلی و ابتکارات سیاسی خارجی که مورد انزجار بین المللی است، نقش تاریخی آمریکا را غیرمعقول و ناپسند کند، موقعیت جهانی آمریکا به اجبار افول خواهد کرد، بنابراین ایالات متحده آمریکا با تمام قدرت‌های منحصر به فرد تاریخی و موروثی خود، باید بر مشکلات داخلی حیرت‌آور خود غالب شود و سیاست خارجی مهارگسیخته خود را عوض کند تا بتواند دوباره برتری سیستماتیک خود را بهبود بخشد. در طول چند دهه «رؤیای آمریکا» میلیون‌ها نفر را در سراسر دنیا مفتون خود ساخته و آنها را به ساحل‌های خود کشانده است.

*رویای پوشالی آمریکایی

بسیاری از دانشمندان، پزشکان و سرمایه‌گذاران خارجی هنوز هم باور دارند که در آمریکا موقعیت کاری و اجتماعی راضی‌کننده‌تر و مقرون به‌صرفه‌تری برای آنها وجود دارد، تا در کشور خودشان. جوان‌ترها به دنبال این هستند که راهی به تحصیلات عالی دانشگاهی آمریکا پیدا کنند، زیرا یک مدرک عالی دانشگاهی از آمریکا، موقعیت کاری بهتر و بیشتری برای آنها ایجاد می‌کند، چه در مملکت خودشان و چه در خارج. تعداد بیش از حدود یک میلیون دانشجوی خارجی که هر ساله برای تحصیلات عالی به آمریکا می‌آیند، فریفته موقعیت‌های آمریکا می‌شوند و در آمریکا می‌مانند. به همین شکل، مردم فقیر آمریکای مرکزی که در بعضی موارد جان خود را به خطر می‌اندازند تا شاید دستیابی به بازار کارهای غیرفنی و غیر تخصصی آمریکا پیدا کنند، انتخاب شخصی‌ای نموده‌اند که آنها را از کسانی که جرأت پذیرش چنین سفر مخاطره آمیز را نداشته‌اند، جدا می‌سازد.

برای چنین افرادی، هنوز هم آمریکا جذاب‌ترین و کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به یک زندگی که به مراتب بهتر از زندگی قبلی آنهاست، می‌باشد. بهره اصلی رؤیای شخصی این افراد در نهایت نصیب آمریکا می‌شود. کلید کشش و جاذبه آمریکا ترکیبی از ایده آلیسم و ماتریالیسم آن بوده که هر دو منبعی برای برانگیختن روح و روان انسان‌هاست.

جذابیت دوگانه ایده‌آلیسم و ماتریالیسم از همان ابتدا وجهه آمریکا را تعریف کرده بود، از این رو از اطراف اقیانوس اطلس، مردمی که برای مملکت خودشان همان چیزهایی را که انقلاب آمریکا ظاهراً برای مردمش به جا گذاشته بود آرزو می‌کردند، به آمریکا جذب شدند. در نامه‌هایی که مهاجران به اقوام خود می‌نوشتند، تصویری اغواکننده – که اغلب بسیار مبالغه آمیز بود – از موقعیت‌های مالی و شخصی خودشان در دنبال کردن و رسیدن به رؤیاهای آمریکایی ارائه می‌دادند. با این حال برخی مجبور شدند این حقیقت دردناک را که خیابان‌های آمریکا از طلا فرش نشده‌اند، خود شخصاً کشف و تحمل کنند.

*آمریکا و اولین قدم برای فتح دنیا

علی‌رغم محبوبیـت رویای آمریکایی و دوام‌پذیری آن تا اوایل قرن بیستم بسیاری از دولت‌ها و ملت‌ها بوده‌اند که به ماهیت دولت آمریکا پی برده‌اند. در حقیقت اگر بخواهیم به مخدوش شدن رویای آمریکایی در دنیا بپردازیم، باید به سال‌ها قبل برگردیم زمانی که ایالات متحده اولین همسایه خود یعنی مکزیک را تحت سنگین‌ترین فشار نظامی قرار داد و بخش مهمی از این کشور را که امروز کالیفرنیا نامیده می‌شود، تصرف کرد.

برای دولت و مردم مکزیک، آمریکای نوبنیاد چیزی بسیار متفاوت با آمریکایی بود که در آن سوی اقیانوس تصویر شده بود. در نظر مکزیکی‌ها، آمریکا کشوری بود توسعه‌طلب، قدرتی بود طماع در اشغال سرزمین‌های دیگران، بی‌ریشه و بی‌رحم در دنبال کردن منافع خود، امپریالیست در جاه‌طلبی‌های بین‌المللی خود و بسیار مزور و ریاکار در تظاهرات و دورویی‌های ظاهراً دموکراتیک خود. بسیاری از شکایتها و اعتراض‌های آنها علیه آمریکا ریشه در واقعیات تاریخی دارد. آمریکا به زیان ارضی مکزیک و با حرکتی امپریالیستی و حرص سیرناشدنی که هم‌طراز با وجهه بین المللی جمهوری جوان آن نبود، سرزمین خود را گسترش داد.

به زودی پس از اشغال سرزمین‌های مکزیک نوبت به کاشتن پرچم آمریکا در پادشاهی هاوایی و چند دهه بعد حتی در آن سوی اقیانوس به فیلیپین (ایالات متحده بعد از ختم جنگ جهانی دوم از فیلیپین خارج شد) رسید. کوبا و قسمتی از آمریکای مرکزی نیز برخوردی با ایالات متحده داشتند که باقیمانده تجربه مکزیک بود. در حقیقت این اقدام آمریکایی‌ها چیزی جز تلاش برای برقراری ارتباط نزدیک‌تر با دنیا برای تجارت نبود.

دریای کاراییب باید به یک دریاچه آمریکایی تبدیل می‌شد و آمریکایی‌ها در این مسیر عملاً هر جنایتی را مرتکب شدند. ماحصل این اقدامات برای مردم آمریکای لاتین هنوز فقر بیش از اندازه و قحطی است. به عنوان مثال کشوری همانند هاییتی که زمانی بسیار حاصلخیز بود، در اثر حملات مداوم آمریکایی عملاً به طور کامل نابود شد و در تمام طول قرن بیستم به عنوان کشوری فلک‌زده شناخته شد. کشور پاناما که میزبان کانال راهبردی پاناما برای نقل و انتقال کشتی‌ها بود، تنها برای حفظ منافع اقتصادی آمریکا تا سال‌ها زیر یوغ آمریکایی‌ها قرار داشت.

*اولین قربانیان رویای آمریکایی

در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، نگرش مردم آمریکای جنوبی نسبت به آمریکا بیشتر منفی بود. بخشی از آمریکای جنوبی در ابتدا جذب این مسئله که آمریکا کنترل اروپا را قبول نکرده، شده بودند و بعضی از آنها حتی نوآوری‌های قانون اساسی آمریکا را هم تقلید کردند.

اما دکترین مونرو که دخالت اروپایی‌ها را در نیمکره غربی ممنوع کرده بود، در نظر بعضی از مردم آمریکای جنوبی‌ مشکوک به نظر می‌رسید و به آن به دیده تردید می‌نگریستند. این‌ها باور داشتند که هدف اصلی دکترین مونرو منافع ایالات متحده آمریکا بوده است.

دشمنی‌های فرهنگی و سیاسی به تدریج ظاهر گشت، بخصوص در میان افراد روشنفکر طبقه متوسط که از نظر سیاسی فعال بودند. دو کشور آمریکای جنوبی که دارای تمایلهای محلی بودند، آرژانتین پرون و برزیل وارگاس در طول قرن بیستم برتری و کنترل آمریکا را در منطقه به چالش کشیدند. به تدریج و با گذشت زمان و با کودتاها و دخالت‌های گوناگون آمریکایی‌ها روشن شد آنچه که به عنوان رؤیایی آمریکایی شناخته می‌شد، چیزی جز مصیبت و وحشی‌گری برای سایر ملت‌ها به ارمغان نخواهد آورد. وقایعی همچون کودتاها و تجاوزهایی که هر کدام داستانی در خور توجه خود دارند. با این حال سال‌ها وقت لازم بود تا این رؤیا برای مردم آمریکا نیز از درون منهدم شود و شاید قرن بیست و یکم سرآغاز آن چیزی بود که رویای آمریکایی را به طو کامل تخریب کرد.

*ایدئولوژی سرمایه‌داری آمریکا چگونه سیاهان را له کرده است

در این میان نباید از یاد برد که آمریکا در این سالها با اقلیت‌های خود نیز مهربان نبوده است، در حالی که بر اساس قانون اساسی آمریکا تمام انسان‌ها در خلقت با یکدیگر برابرند با این حال نزدیک به دویست سال برده‌های آفریقایی مجبور به کار کردن در کارخانجات و معادن پنبه جنوب آمریکا بودند. روشن نیست که چه تعداد برده در دوران برده‌داری مورد سوءاستفاده قرار گرفتند اما آمارهای موجود نشان می‌دهد که تعداد برده‌ها از ده میلیون نفر نیز فراتر می‌رفت.

پس از جنگ‌های انفصال و لغو ظاهری برده‌داری بسیاری از ایالت‌ها با توجه به اختیارات خود تلاش کردند جلوی هرگونه رشد سیاهپوستان را بگیرند. سیاهپوستان حق نداشتند که به مدارس سفیدپوستان بروند و در کنار آن نوعی نظام طبقه‌بندی وجود داشت که به سیاه‌پوستان اجازه استفاده از بسیاری از مکان‌های عمومی را نمی‌داد. اگر اعتراضات سیاهان آمریکایی به رهبری «مارتین لوترکینگ» نبود، هنوز هم چنین قوانینی در ایالت‌های جنوبی آمریکا رایج بود. اگرچه لوترکینگ بهای اعتراض به این ساختار نژادی را با مرگ خود پرداخت، همانگونه که چنین رویدادی برای مالکوم ایکس رهبر مسلمانان آمریکا روی داد. از زمان لوترکینگ تاکنون سیاهپوستان آمریکایی توانستند تا حدودی در ساختار سیاسی آمریکا پیشروی کنند.

هم‌اکنون درآمد خانواده‌های سیاهپوست آمریکایی به صورت متوسط یک سوم تا یک دوم خانواده‌های سفیدپوست است. در شهر مینیاپولیس، جایی که «جورج فلوید» شهروند سیاهپوست آمریکایی به قتل رسید، درآمد سیاهپوستان نصف خانواده‌های سفیدپوست است. همین مساله سبب محرومیت دسترسی سیاهان به بیمه‌های پزشکی شده، آمار تلفات کرونا را در میان سیاهپوستان به دوبرابر افزایش داده است، حتی زمانی که باراک اوباما درصدد بود با طرح بیمه ملی خانواده‌هایی فاقد پوشش بیمه‌ای را زیر چتر حمایتی بیمه‌های درمانی ببرد، با مخالفت ساختارهای سرمایه‌داری به خصوص در کنگره روبه‌رو شد. همین روند به خوبی نشان می‌دهد که جامعه آمریکا از یک اختلاف طبقاتی سهمگین رنج می‌برد و این اختلاف طبقاتی کاملاً بر اساس ایدئولوژی حاکم بر سرمایه‌داری قابل توجیه است.‌

* وزش هوای تازه با اعتراضات سیاهپوستان در آمریکا

با قاطعیت می‌توان گفت که نارضایتی امروز که در خیابان‌های ایالات مختلف آمریکا در حال نشان دادن خود است، تنها و تنها به خاطر قتل یک سیاهپوست نبوده و نشان‌دهنده رواج ظلم و بی‌عدالتی علیه سیاهپوستان و حتی سایر اقلیت‌هاست.

جالب اینجاست که بر خلاف قیام‌های سیاهپوستان در دهه شصت که اغلب جمعیت منحصر به سیاهپوستان بود، این بار سفیدپوستان بخش قابل توجهی از معترضین را تشکیل می‌دهند. این نکته نشان می‌دهد که این بار تمام بخش‌های ضعیف علیه سرمایه‌داری مادی‌گرای آمریکا قیام کرده‌اند و در این میان ترامپ تلاش می‌کند تا با استفاده از برانگیختن احساسات بخشی از جامعه این حرکت را سرکوب کند؛ اما زمانی که اعتراض گروه‌هایی در ایالت‌های همچون تگزاس را می‌بینیم، باید به این نکته شک کنیم که تقویت باورهای نژادپرستانه بتواند ترامپ را نجات دهد.

خوانده شده 1030 مرتبه