مباني رشد و لوازم آن در قرآن كريم

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)

 

مباني رشد و لوازم آن در قرآن كريم

 

 

در اين نوشتار برآنيم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشيد در فرهنگ ديني وقرآني بيان كنيم. در آغاز، معناي لغوي رشد در زبان عربي و فارسي و تفاوت مصداق‏رشيد را در كاربردهاي اين دو زبان حكايت‏خواهيم كرد. آن گاه با استناد به آيات قرآن ،تعريفي از رشد ارايه خواهيم داد. سپس به لوازم، احكام و مسائل مربوط به رشدخواهيم پرداخت.

 

چكيده

 

نوشتاري را كه در پيش روي داريد تفسيري است از مباني رشد و احكام‏و مسائل آن كه بيشتر با تكيه بر آيات قرآن كريم و در برخي موارد بااستشهاد به روايات فراهم آمده است.

نويسنده معتقد است كه جامع‏نگري، انتخاب احسن و خردورزي ازلوازم رشد فردي و اجتماعي است. در اين مقاله رابطه بين -اطاعت‏-،-ولايت‏- و -رشد- به اين صورت ترسيم شده كه اين سه بسان هرمي هستندكه رشد در راس آن و اطاعت و ولايت در قاعده آن است. بنابراين ولي غيررشيد، ولايتش ساقط است و اطاعت از اوامر غير رشيد هيچ وجه شرعي وعقلي ندارد. نويسنده ملاكهاي رشد را شرع، عقل و رويه عقلا معرفي كرده‏است. وي بر آن است كه استفاده از روش آزمايش و خطا براي رسيدن به‏رشد، امري لازم است. نيز تاكيد كرده است كه پذيرش لوازم رشد، با پذيرش‏برخي آسيب‏هاي فردي و اجتماعي همراه است.

بنابراين نبايد به خاطر برخي آسيب‏ها، راه رشد و لوازم آن را سد كرد ورهروان را به درجازدن و گرد خود چرخيدن و بي‏راهه رفتن واداشت.

 

كليد واژه‏ ها: مفاهيم قرآن ، رشد، اطاعت، ولايت، آزمايش.

 

 

1) مقدمه

 

در بسياري از واژه‏ها و مفردات قرآن كريم مفاهيمي فراهم آمده كه ويژه كاربردهاي‏خاص وحياني است. از اين رو براي دستيابي به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناي‏وضعي و كاربردي الفاظ در كلام عرب، بايد به ادبيات خاص قرآني نيز توجه كرد. توجه‏به مصاديق و نيز سياق آيات، مي‏تواند دريچه‏اي براي راهيابي به فرهنگ و ادبيات قرآن‏كريم باشد.

در اين نوشتار برآنيم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشيد در فرهنگ ديني وقرآني بيان كنيم. در آغاز، معناي لغوي رشد در زبان عربي و فارسي و تفاوت مصداق‏رشيد را در كاربردهاي اين دو زبان حكايت‏خواهيم كرد. آن گاه با استناد به آيات قرآن ،تعريفي از رشد ارايه خواهيم داد. سپس به لوازم، احكام و مسائل مربوط به رشدخواهيم پرداخت.

 

2) معناي لغوي رشد

 

ابن فارس (ت 395 ق) مي‏نويسد: -سه حرف -ر ش د- بر راستي راه دلالت دارد وبه مقاصد راهها، -مراشد- گفته مي‏شود- [1]. اين واژه در مقابل واژه غي است و غي دراصل به معناي فرو رفتن در جهل است‏-[2].

برخي از معاجم باتوجه به معناي وضعي و كاربردي رشد، آن را اينگونه تعريف‏كرده‏اند: رشد عبارت است از رسيدن به حقيقت امر. رشيد نيز به كسي گفته مي‏شود كه‏تدابير او در بستري استوار به غايت و كمال مطلوب رسد[3].

در زبان فارسي رشد كردن به معني نمو كردن است[4] و رشيد به معناي شجاع و دليراست. نيز در فارسي رشيد را به معني خوش قد و قامت استعمال كنند، چنانكه گويند:فلان كس جواني است زيبا و رشيد. در عربي به جاي آن -رشيق‏- گويند و مصدر آن نيزرشاقت است[5]. خليل مي‏نويسد: -پسر يا دختري را كه از نظر اندام متعادل باشد، رشيق‏گويند-[6] .

در متون اسلامي نيز رشد به معناي جسماني به كار نرفته است، لذا در توصيف‏برخي از افرادي كه به رشد نرسيده‏اند، گفته شده است: -... كبيرة غير رشيدة‏- [7].

 

 

3) معاني رشد در ادبيات قرآني

 

آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناي رشد جسماني نيست. واژه رشد در فرهنگ‏قرآني از واژه‏هاي حوزه عقل و فكر انسان است. رشد، كمال عقل است; از اين رو نمي‏توان كسي را كه عاقل است، رشيد ناميد.

با نظر در آيات قرآن كريم مي‏توان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;جامع‏نگري، انتخاب احسن، خردورزي و اقامه برهان. با اين بيان، رشيد كسي را گويندكه اولا عقلي جامع‏نگر داشته باشد، ثانيا از ميان راههاي مختلف، قادر به انتخاب احسن‏باشد، ثالثا انتخابش مبتني بر حجت و برهان باشد. اكنون به بيان مستندات قرآني هريك‏از اين سه عنصر مي‏پردازيم.

 

1-3) جامع‏ نگري

 

از آيات سوره كهف در داستان خضر و موسي‏ عليهما السلام فهميده مي‏شود كه لازمه رشد درهر امري، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آيه 65 سوره كهف‏مي‏فرمايد: -ما به خضر دانشي خاص آموختيم‏-. در آيه بعد اين دانش ملازم يا زمينه‏سازرشد معرفي شده است، (1) آنجا كه موسي‏عليه السلام به خضرعليه السلام مي‏گويد: -هل اتبعك علي ان‏تعلمن مما علمت رشدا-; (آيا تو را پيروي كنم بر اينكه مرا از آنچه به تو آموخته‏اندبياموزي تا به رشد راه يابم) و از آيه 68 همين سوره فهميده مي‏شود كه يكي از لوازم‏رشد، -احاطه خبري‏- به موضوعاتي است كه مورد تصميم‏گيري است. خضرعليه السلام دراستدلال بر اين كه چرا موسي‏عليه السلام نمي‏تواند در همراهي با او شكيبا باشد مي‏گويد: -كيف‏تصبر علي مالم تحط به خبرا-[كهف‏68]; (چگونه بر آنچه كاملا آگاه نيستي، شكيبايي‏كني).

دايره اطلاعات خضرعليه السلام فراتر از اطلاعات موسي‏عليه السلام بود، لذا او از اموري آگاه بودكه موسي‏عليه السلام آگاهي نداشت و همين باعث‏شده بود، كه خضرعليه السلام در هر مورد عملي‏رشيدانه انجام دهد; اما موسي‏عليه السلام كه از آن اطلاعات بي‏بهره بود، آن عمل را ناپسند وقبيح بداند. به طور مثال وقتي خضرعليه السلام كشتي را سوراخ كرد، موسي‏عليه السلام آن را با اين‏عبارت تقبيح كرد: -لقد جئت‏شيئا امرا-[كهف‏71]; (براستي كاري ناپسند انجام دادي).

بنابراين روشن شد كه وقتي انسان از همه جوانب كاري كه -مي‏خواهد انجام دهد،اطلاع نداشته باشد، ممكن است كاري صحيح را قبيح و يا كار قبيحي را نيكو بشمرد.پس اولين ركن رشد يافتگي، داشتن تصور صحيح از جوانب و عواقب امور است. تاكيدقرآن و سنت‏بر تدبر و عاقبت انديشي در امور نيز به همين رو است. گاهي انتخاب راه‏ورود در امري، مستلزم ديدن راههاي خروجي است. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده‏است: -نزد هر كاري درنگ كن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسي; پيش از آنكه‏بدان دست‏بيازي و پشيمان شوي‏-[9].

 

2-3) انتخاب احسن

 

خداوند در آيه ششم سوره نساء پس از آنكه همگان را از سپردن اموال به دست‏سفيهان باز داشته است، مي‏فرمايد: -وابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم‏رشدا فادفعوا اليهم اموالهم‏- (و يتيمان را تا وقتي كه به [سن] نكاح مي‏رسند، بيازماييد!اگر آنان را رشيد يافتيد، مالهايشان را به آنان برگردانيد).

طبق ظاهر اين آيه، تاز ماني كه يتيم به رشد نرسيده، نمي‏توان اموالش را در اختيارش‏گذاشت تا در آن تصرف كند. اما براي رسيدن به جواب اين سؤال كه چه وقت مي‏توان‏گفت: او به رشد رسيده است و مي‏تواند در اموالش تصرف كند، كافي است‏به وظيفه‏ولي يا قيم نظري بياندازيم كه اموال يتيم به او سپرده شده است. او موظف است درتداول مال يتيم، بهترين شيوه ممكن را برگزيند تا منافع او را به نحو احسن تامين كند.خداوند مي‏فرمايد: -ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن‏-[انعام 152]; (به مال يتيم‏نزديك مشويد، جز به گونه‏اي كه بهتر باشد). پس مي‏توان از اين دو آيه چنين نتيجه‏گرفت كه وقتي يتيم خود بتواند مال خود را از ميان راههاي مختلف در راه صحيح‏تر بكاربندد، به رشد رسيده است. بنابراين -انتخاب احسن‏- ركن ديگر رشد است كه در همه‏امور، چه در حوزه انديشه و يا در حوزه گفتار و رفتار بايد ملاك عمل باشد.

 

3-3) خردورزي و اقامه برهان

 

چنانچه كساني در راه صحيح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسيده شود كه چرا در اين‏راه گام برمي‏داريد، جوابي قانع كننده ارائه ندهند، اينگونه افراد را نمي‏توان رشيد ناميد.بنابراين داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبير قرآن ، كساني كه به اقوال‏مختلف گوش فرا مي‏دهند و از بهترين آنها پيروي مي‏كنند، اولواالالباب هستند; پس‏انتخاب رشيدانه آن است كه به عقلي خالص، جامع‏نگر و پخته (لب) متكي باشد.

در قرآن آمده است كه، وقتي جوانان رشيدي به نام اصحاب كهف از حسن انتخاب‏پروردگار خود به قاطعيت‏سخن گفتند كه: -ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه ‏الها-[كهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است ما جز او خدايي رانمي‏خوانيم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اينگونه بيان‏كردند: -هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا ياتون عليهم بسلطان بين‏-[كهف 15]; (اينان‏قوم ما هستند. خداياني جز خداي يگانه را برگزيدند; در حالي كه دليلي روشن بر آن‏ندارند).

 

-سلطان بين‏- دليلي است كه بتواند بر ادعاهاي مخالف آن غلبه و برتري پيدا كند. پس‏بايد بر انتخاب گزينه‏ها در هر زمينه‏اي كه باشد حجت داشته باشيم. اگر خضر عليه السلام راهي‏را انتخاب كرد كه موسي‏عليه السلام در نظر اول آن را تقبيح نمود، در نهايت‏با بيان دليل محكم وخلل ناپذير خود، موسي عليه السلام را قانع كرد. بنابراين رشيد كسي است كه بتواند:

 

اولا، راههاي مختلف را در نظر بگيرد و جوانب و عواقب هركاري را ببيند;

ثانيا، راه بهتر را برگزيند;

ثالثا، آن راه صحيح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نمي‏توان انديشه وعملي را پيش خود برتر دانست و با تحكم بر ديگران تحميل كرد كه چه بسا برتر بودن آن‏خيالي بيش نباشد; چنانكه خداي متعال درباره گروهي مي‏فرمايد: -يحسبون انهم‏يحسنون صنعا-[كهف 104] (مي‏پندارند كه كاري نيك مي‏كنند) و يا در جايي ديگرمي‏فرمايد: -افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا- [فاطر 8];(پس آيا آنكه كار بدش آراسته‏شده و آن را نيك مي‏بيند).

 

4) ابراهيم عليه السلام، اسوه رشد

 

يكي از نمونه‏هاي بارز رشد، حضرت ابراهيم‏عليه السلام است كه خداوند او را به عنوان‏اسوه معرفي كرده است[ممتحنه 4] . خداوند درباره او مي‏فرمايد: -و لقد آتينا ابراهيم‏رشده من قبل‏-[انبياء 51] ; (و ما پيش از اين ابراهيم را رشد داديم).

نمونه‏اي از موارد رشد ابراهيم عليه السلام، جدال احسن او با كفار و مشركان است. اويكايك خدايان دروغين چون ستاره و ماه و خورشيد را كه قومش مي‏پرستيدند، مطرح‏مي‏كند و با حجت و برهان رد مي‏كند: -تلك حجتنا آتيناها ابراهيم علي قومه‏-[انعام 83] ;(آن حجت ماست كه به ابراهيم داديم تا بر قومش اقامه كند) و در نهايت، با قاطعيت‏اعتقاد احسن را اينگونه بيان مي‏كند كه: -اني وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض‏حنيفا و ما انا من‏المشركين‏- [انعام 79]; (من رويم را حق‏گرايانه به سوي كسي گردانيدم كه‏آسمانها و زمين را آفريد و من از شرك آورندگان نيستم).

 

5) احكام و مسائل رشد

 

با غور و وارسي در آيات كريمه قرآن و نظر به ارتباطهاي موجود بين رشد وموضوعات ديگر، مي‏توان احكام و مسائلي را از قرآن كريم استنباط كرد كه در اينجا به‏برخي از آنها مي‏پردازيم.

 

 

1-5) ارتباط رشد با اطاعت و ولايت

از آيات قرآن كريم به خوبي استفاده مي‏شود كه فقط امر رشيد مورد اطاعت قرارمي‏گيرد. ولايت تنها براي كسي محقق است كه رشيد باشد. به عبارتي مي‏توان گفت كه‏رشد در راس هرم اطاعت و ولايت قرار دارد.

 

 

در سوره هود مي‏خوانيم: -ولقد ارسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين الي فرعون و ملائه‏فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد-[هود 97 و 98]; (و ما موسي را با آيات خود وحجتي روشن به سوي فرعون و اشراف قومش فرستاديم. اما فرمان فرعون را پيروي‏كردند و حال آنكه فرمان فرعون رشد يافته نبود).

 

 

ملاحظه مي‏كنيم كه خداوند پيروي قوم فرعون از دستورهاي او را تخطئه مي‏كند، به‏اين جهت كه امر فرعون رشيد نبوده است. بنابراين از امري مي‏توان تبعيت كرد كه برمبناي رشد باشد و اين مطلب در جميع مراتب اطاعت و لايت‏حاكم است. در اسلام‏اطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما اين امر منوط به آن است كه آنهافرزند را به راه رشد دعوت كنند، ولي اگر راهي را نشان دهند كه به طور مسلم خلاف راه‏خداست، نبايد اطاعت كرد. خداوند با همه تاكيدهايي كه بر احترام و احسان به پدر ومادر دارد، در اينگونه موارد صريحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهي مي‏كند. در سوره‏لقمان مي‏فرمايد: -و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما-[آيه 15];(و اگر كوشند كه آنچه را بدان آگاه نيستي، شريك من قرار دهي، از آنان اطاعت مكن).

 

 

اطاعت زن از شوهر نيز در فقه اسلامي در همين چارچوب پذيرفتني است. يعني اگرطبق آيه -الرجال قوامون علي‏النساء (2) - [نساء 34]، مديريت‏خانواده را بر عهده مرد گذاشته‏است،اطاعت زن از او در مواردي است كه دستورهاي او بر خلاف رشد نباشد.

 

 

اطاعت دختران از پدر و جد پدري در ازدواج نيز در همين چارچوب قابل توجيه‏است; با اين توضيح كه دختران معمولا كمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; درنتيجه، بسياري از دسيسه‏ها را تجربه نمي‏كنند; لذا ممكن است‏با كم توجهي به جوانب‏امر خطير ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شياد گرفتار آيند; به همين جهت استفاده ازتجربه و خيرخواهي پدر و جد پدري در اين مورد در راستاي رشد است; اما اگر پدر ياجد پدري بخواهد بدون دليل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند،دادگاه صالح اين حق را از آنها سلب خواهد كرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها راخواهد داد (3) و اين امر در فتاوي فقهاي ما نيز آمده است[10].

 

 

2-5) ملاكهاي رشد

رشد داراي ملاكهايي است كه مي‏توان هر امري را با آن سنجيد. به نظر نگارنده‏ملاكهاي عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سيره عقلاء. در اينجا هريك را به اختصارتوضيح مي‏دهيم.

 

 

الف) شرع: بي شك آييني كه از جانب خدا نازل شده، عين رشد است و مخالفت‏باآن نشانه سفاهت. خداي تعالي فرمود: -من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه‏نفسه‏-[بقره‏130]; (هيچكس از آيين ابراهيم روي نگرداند، مگر آنكه نابخرد باشد).

 

 

قرآن ، سنت رسول الله‏ صلي الله عليه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومان‏ عليهم السلام همگي ملاك رشدمحسوب مي‏شوند و اين نكته در آيات و روايات مورد تاكيد است. موارد ذيل از آن‏جمله است:

- -انا سمعنا قرآنا عجبا يهدي الي الرشد- [جن 2]; (ما قرآني شگفت را گوش داديم كه‏ به رشد راه مي‏نمايد).

- علي‏عليه السلام درباره رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: -سيرته القصد و سنته الرشد-[11]; (سيره‏او ميانه روي و سنت او رشد است).

- در زيارت جامعه كبيره آمده است كه: -كلامكم نور و امركم رشد- [12]; (سخن‏شما نور و فرمان شما رشد است).

 

بنابراين امري كه به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نيز خواهد بود; به طورمثال، پدر يا مادر نمي‏تواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد يا در زماني كه دفاع ازكيان اسلام و كشور واجب است، او را از آن باز دارد.

 

ب) عقل: يكي ديگر از معيارهاي اصلي رشد عقل است. مراد از عقل در اينجا آن‏است كه به عنوان يكي از منابع فقه به شمار مي‏آيد. همان كه گفته شده است: -كلما حكم‏به العقل حكم به الشرع‏- (4) . از اين عقل به قوه تشخيص حسن و قبح تعبير مي‏شود. در متون‏روايي بر اين ملاك نيز تاكيد شده است:

- علي عليه السلام مي‏فرمايد: -كفاك من عقلك ما اوضح لك سبيل غيك من رشدك‏- [13];(خردمندي تو همين بس كه برايت راه سرگرداني را از رشد باز شناساند).

- در احاديث معصومان‏ عليهم السلام آمده است: -اصاب العاقل بالرشد- [14]; (خردمند بارشد يافتن به راه درست مي‏رود) . -استرشدوا العقل ترشدوا-[15]; (از خرد رشدبخواهيد، تا رشد يابيد). -لا تسترشد الي الحزم بغير دليل العقل‏-[16]; (بدون راهنمايي‏خرد به دور انديشي رهنمون نمي‏شوي).

بنابراين اگر كسي بر خلاف عقل حكم كند، امر او رشيد نيست و در نتيجه مطاع نيزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر يا مادر فرزند خود را به كاري امر كند كه آن كار،تكليف فوق طاقت‏به شمار مي‏آيد، امر آنها غير رشيد است.

 

ج) سيره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعي مطرح است كه نه شرع درباره آن‏دستور خاصي دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلي است. در اينگونه امور، رشد درعدم مخالفت‏با روش عقلاست. بديهي است كه روش عقلا نبايد با شرع مخالف باشد.به نظر ما رواياتي كه مشورت با عقلا را از مصاديق رشد دانسته، بر پيروي از روش عرفي‏و عقلايي تاكيد مي ورزد; مانند موارد ذيل:

 

- -مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من الله، فاذا اشار عليك الناصح العاقل ‏فاياك‏ و الخلاف فان في ذلك العطب‏-[17]; (مشورت با عاقل خيرخواه، رشد و بركت‏وتوفيقي از جانب خداست. پس اگر او به تو راهي را نشان داد، از مخالفت‏با آن برحذرباش، زيراكه هلاكت در پي دارد).

از ظاهر اين روايات استفاده مي‏شود كه مراد از عقل در اينجا، عقل كلامي و فلسفي‏نيست.

حضرت امام خميني(ره) در موضوع اذن پدر يا جد پدري براي ازدواج دختر باكره‏مي‏فرمايد: -چنانچه پدر يا جد پدري دختر را از ازدواج با كسي كه از نظر شرع و عرف‏كفو اوست، باز دارند، كسب اجازه آنها لزومي ندارد-[18].

ملاحظه مي‏كنيم كه در اين جا تشخيص كفو بودن به عرف واگذار شده است. خلاصه‏آنكه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را ميزان‏سنجش قرار دهد و خودخواهي و استبداد راي را كنار بگذارد، قطعا در راه رشد حركت‏خواهد كرد.

علي‏عليه السلام در وصيت‏به محمدبن حنفيه فرمود: -من لم يعط نفسه شهوتها اصاب‏رشده‏-[19]; (هر كه خواهش نفس را برنياورد، به رشدش خواهد رسيد) و در حديثي‏آمده است: -الرشد في خلاف الشهوة‏-[20]; (رشد در مخالفت‏با خواهش نفس است).

 

3-5) ارتباط رشد با آزمايش و خطا

 

همه انسانها مانند حضرت خضر عليه السلام يا پيامبران و اولياء نيستند كه به شيوه علم‏لدني‏به‏رشد و كمال برسند، بلكه نوع افراد انساني بايد با ورود تدريجي در امور، قدرت وتوانايي تشخيص خوب از بد و احسن از غير احسن را بدست آورند.

خداوند درباره يتيم به ما دستور مي‏دهد كه آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمايش قراردهيد: -و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح (5) -[نساء 6]. ابتلاي يتيم به اين معناست كه به‏تدريج‏به او امكانات و اختيار معاملات كوچك داده شود و خطاهاي او اصلاح شود تاآنكه بعد از بلوغ، به حدي برسد كه خود صلاح و فساد خويش را به نحو احسن تشخيص‏دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نكند. اين امر به يتيم و معاملات و عمليات مالي‏و اقتصادي اختصاص ندارد و مهمترين راه رسيدن به رشد در همه زمينه‏ها ابتلا وآزمايش و اصلاح خطاهاست. اگر مي‏خواهيم جواناني رشيد در صحنه‏هاي مختلف‏سياسي، اجتماعي و فرهنگي داشته باشيم، بايد به فرزندانمان در كودكي و نوجواني به‏فراخور سن و ديگر تواناييها و استعدادهايشان، اختيارات و مسؤوليتهايي بدهيم و آنها راآزاد بگذاريم تا خود انتخاب كنند. البته نبايد فراموش كرد كه والدين و مربيان در فرآيندآزمايش و خطا و اصلاح خطاهاي رفتار و عمل آنها داراي نقش ممتازي هستند.

 

4-5) نقش مشورت در رشد

 

همان‏طور كه گفتيم اولين ركن رشد، جامع‏نگري است. مشورت در اين زمينه‏مي‏تواند ياور انسان باشد. محدوديتهاي فكري در هر انساني، مانع از آن مي‏شود كه‏بتواند همه جوانب امور را به روشني بنگرد; لذا استفاده از عقول ديگران باعث مي‏شودكه زواياي تاريك امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب مي‏توان به‏انتخاب احسن دست زد. همان طور كه قبلا گذشت مشورت با خردمندان خيرخواه مايه‏رشد است.

نتيجه آنكه، جامعه‏اي كه فرهنگ استبداد راي بر افراد آن حاكم باشد، خصوصا اگراين‏امر در بخشهاي مختلف مديريتي از مديريت‏خانواده تا مديريتهاي كلان باشد، رشديافتگي آن را چندان نمي‏توان اميد داشت.

 

5-5) نقش آموزش خوبيها و بديها در فرآيند رشدگرچه در تعليم و تربيت‏بايد اصل را بر آموزش خوبيها گذاشت، اما در بسياري ازموارد لازم است كج راهه‏ها نيز شناسانده شود تا راه رشد از راه غي به خوبي تفكيك‏شود. خداوند مي‏فرمايد: [شمس 8] و نيز مي‏فرمايد: -و هديناه‏النجدين‏- (8) [بلد10]. علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: -اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي‏تركه‏-[22]; (بدانيد تا رشد نيافته را نشناسيد، رشد را نخواهيد شناخت).

لازم است‏بر اين نكته تاكيد كنيم كه گاهي ممكن است آموزش بديها و معرفي بدان،بدآموزي داشته باشد، ولي ايجاد زمينه‏هاي رشد و انتخاب احسن، اقتضاي معرفي وآموزش اين امور را نيز دارد. به طور مثال، اگر فرزند خردسال يا نوجوان در محيطي قراردارد كه افرادي در آن محيط، سخنان ناشايست‏بر زبان جاري مي‏كنند يا اعمال ناپسندي‏را انجام مي‏دهند، بايد براي جلوگيري از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را به‏او معرفي كرد و علت قبح و ناپسندي آنها را تبيين نمود. اگر چنين كنيم، احتمال آلودگي اوبسيار كم خواهد بود. حتي در مواردي فرد آموزش ديده، با گفتار و رفتار بد مخالفت‏كرده، بدكردار را به گفتار و رفتار نيك رهنمون مي‏كند. اما چنانچه چنين آموزشي به‏فرزندمان ندهيم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشايست، حالت انفعالي به خود خواهدگرفت. در اين صورت، دور كردن او از آن رفتارهاي بد، بسيار مشكل خواهد بود.

 

6) نتيجه

 

با توجه به بحثهاي قبلي، به نكاتي چند دست مي‏يابيم:

 

نكته اول: در تعريف رشد بيان شد كه لازمه رشد، انتخاب احسن است. قرآن كريم‏ بر احسن بودن قول و فعل و انديشه تاكيد مي‏ورزد. خداوند كه ولي مرشد است، بندگان‏را به نيكوترين وجه آفريده و به بهترين دين و حكم و شريعت و قول و عمل راهنمايي‏كرده است:

 

- -لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم‏-[تين 4]; (انسان را در بهترين شكل آفريديم).

- -و من احسن من الله حكما-[مائده 50]; (و كدام حكم از حكم خدا بهتر است).

- -الله نزل احسن الحديث‏-[زمر 22]; (خدا بهترين سخن را نازل كرده است).

- -نحن نقص عليك احسن القصص‏-[يوسف 3]; (ما بهترين داستانها را بر تومي‏خوانيم).

 

در مقابل، خداوند از بندگان خود مي‏خواهد كه به لازمه رشد كه انتخاب احسن است‏توجه كنند و قول و فعل و انديشه خويش را بر اين مبنا استوار سازند:

 

- -قل لعبادي يقولوا التي هي احسن‏- [اسراء 53]; (به بندگانم بگو: سخني كه بهتر است‏بگويند).

- -وجادلهم بالتي هي احسن‏- [نحل 125]; (و با آنان به گونه‏اي كه بهتر است، جدال‏كن).

- -ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن‏-[عنكبوت 46]; (با اهل كتاب تنها به‏گونه‏اي كه بهتر است، جدال كنيد).

- -ليبلوكم ايكم احسن عملا-[ملك 2]; (تا بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد).

- -فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه‏- [زمر 18]; (بندگاني را كه سخن رامي‏شنوند و از بهترش پيروي مي‏كنند، مژده ده).

 

نكته دوم: ورود هركسي در هر كاري به بهترين صورت مستلزم اين است كه قبلا همه‏راههاي ممكن را سنجيده باشد و اين نيازمند دو امر مهم است; يكي از آن دو مربوط به ‏افراد است و ديگري مربوط به حكومت و نهادهاي حكومتي و اجتماعي است.

آنچه مربوط به افراد است اين است كه اولا، به همه جوانب و عواقب و نتايج كارتوجه كنند. ثانيا، با مشاوره از ديدگاههاي ديگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه وحكومت است اين است كه اولا، در هر زمينه‏اي اطلاعات كافي در اختيار افراد جامعه‏قرار دهند. به طور مثال بايد در زمينه هريك از رشته‏هاي تحصيلي دانشگاهي اطلاعات‏كافي در اختيار دانش آموزان و اولياء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت كه آنان بهترين‏رشته مناسب با وضعيت‏خود را انتخاب كنند. ثانيا، حكومت و نهادهاي وابسته به آن‏بايد فضايي را ايجاد كنند كه در هر زمينه‏اي، همه ديدگاهها مطرح شود. بايد صاحبان‏انديشه بي هيچ دغدغه‏اي و براحتي بتوانند حاصل انديشه خود را به جامعه عرضه كنند.اگر به عده‏اي فرصت اظهارنظر داده نشود يا امكانات لازم براي عرضه ديدگاههايشان دراختيارشان قرار نگيرد يا به گونه‏اي عمل شود كه به جهت ملاحظاتي از اظهار نظرخودداري كنند و يا احساس كنند كه تصميم گيرندگان به اظهار نظر ديگران كاري ندارند، چگونه مي‏توان انتظار داشت كه قانون گذاران و مديران و مجريان هريك در حوزه‏فعاليت‏خود به بهترين شكل عمل كنند.

البته ممكن است جامعه و حكومت در ايجاد چنين فضايي دچار آسيب‏هايي شود.اما نبايد از اين آسيب هاي جزئي بيم داشت و امر مهم تري را از دست داد. پذيرش‏بسياري از امور ارزشي مستلزم پذيرش برخي آسيب هاي فردي يا اجتماعي است; امابايد آنها را با همه لوازمشان پذيرفت. به طور مثال ،مشورت يكي از امور ارزشي است كه‏در دين بر آن تاكيد شده است. اما گاهي با كسي مشورت مي‏كنيم و نظر او را بر نظر خودترجيح مي‏دهيم. ولي بعدا مي‏فهميم كه اگر به نظر خودمان عمل مي‏كرديم نتيجه بهتري‏مي‏گرفتيم. روشن است كه اين امر نمي‏تواند مجوزي باشد تا ما از آن پس مشورت را به‏كناري گذاريم و استبداد راي را سرلوحه كار خود قرار دهيم. پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در جنگ احد باافرادي مشورت كردند و نهايتا به نظر آنها عمل كردند و نتيجه آن شد كه مسلمانان درجنگ شكست‏خوردند. با وجود اين بعد از جنگ احد آياتي از قرآن كريم نازل شد وخداوند پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را به مشورت با مردم مامور كرد: -فاعف عنهم واستغفرلهم وشاورهم في‏الامر- [آل عمران 159]; (از آنان درگذر و برايشان آمرزش خواه و با آنان دركارها مشورت كن).

بنابراين نبايد نتيجه سوءبرخي مشورت‏ها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد;زيرا مشورت عليرغم برخي آسيب‏هاي احتمالي، يك ارزش است.

 

نكته سوم: رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل مي‏شود. بنابراين بايد افراد را درهرزمينه‏اي تمرين داد. رشد سياسي افراد منوط به تمرين دادن آنها در امور سياسي‏است. بايد به آنها فرصت اظهار نظر داد و نيز بايد نظرهايشان را عالمانه و حكيمانه نقد واصلاح كرد تا روز به روز بر اتقان انديشه و عملشان افزوده شود. اگر مي‏خواهيم‏فرزندانمان اجتماعي باشند، بايد با نظارتي خردمندانه از ابتدا به تدريج‏به آنها فرصت‏دهيم تا در اجتماع و نهادهاي اجتماعي حضور يابند و به دلخواه وانتخاب خود، با افرادارتباط برقرار كنند. اجتماعي شدن امري نيست كه در يك روزحاصل شود.

 

نكته چهارم: اطاعت و تبعيت، رفيق راه رشد هستند. اگر راهي را از نظر عقل يا شرع‏يا عرف‏عقلا، راه رشد تشخيص داديم، به گام نهادن در آن مجازيم و گرنه، وظيفه ديگري‏داريم. اگر راه غي است‏بايد مخالفت كنيم و اگر ترديد داريم، بايد تحقيق كنيم. (9)

در روايات فراواني از رسول گرامي اسلام و ائمه اطهار عليهم السلام بر اين امر تاكيد شده است. به‏عنوان نمونه، امام صادق عليه السلام فرمود: -انما الامور ثلاثة: امر بين رشده فيتبع، و امر بين غيه‏فيجتنب و امر مشكل يرد علمه الي الله و الي رسوله‏-[23];(كارها سه نوع‏اند: يكي آنكه‏مايه رشد بودنش روشن است، پس در خور پيروي است و ديگر آنكه گمراه‏كنندگي‏اش‏آشكار است، پس بايد از آن دوري كرد و ديگر آنكه تشخيص آن دشوار است و بايددرباره آن از [كتاب] خدا يا [سنت] پيامبرش راهنمايي گرفت).

 

نكته پنجم: يكي از ثمرات رشد، ثبات امر است. وقتي تصميم گيرندگان همه راههاي‏ممكن را ملاحظه نكرده و صلاح و فساد هريك را با موازين صحيح نسنجيده باشند، هرروز نظري را برمي‏گزينند و با اين كار امور مهم را دچار نوسان و تشتت مي‏كنند. اما وقتي‏در آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهايت نظري را برمي‏گزينند كه كمتر دچارتغيير و نوسان مي‏شود.در پايان، اين مقال را با كلامي از رسول رشد و كمال، حضرت محمد مصطفي‏ صلي الله عليه وآله وسلم‏بسان ختامي مسك خاتمه مي‏دهيم.

آورده‏اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در نمازش اين دعا را مي‏خواند: -اللهم اني اسالك‏الثبات في الامر و العزيمة علي الرشد-[24] (خدايا از تو ثبات در كار و عزم بر رشدمي‏خواهم).

 

 

منابع

 

1) احمدبن فارس، معجم‏مقاييس اللغة، بيروت، الدارالاسلاميه، 1410 ه . ق، ج 2، ص 398.

2) ر. ك، همان، ج 4، ص 399 و احمدبن محمدفيومي، المصباح‏المنير، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1405 ه ق. ص 457.

3) مجمع‏اللغة العربيه، معجم الفاظ القرآن الكريم. تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، 1363 ه ش. ج‏1، ص 482.

4) علي‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، 1373 ه. ش. ج‏7 ، ص 10642.

5) همان، ص 10649.

6) خليل‏بن احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه.ق. ج‏1، ص 680 و نيز ر.ك. اسماعيل‏بن حماد جوهري الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 1404، ه . ق. ج 4، ص 1482 ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1408 ه . ق. ج 5، ص 221

7) محمدبن حسن حرعاملي، وسايل الشيعه، ج 14، ص 213.

8) ر.ك. احمدبن يوسف حلبي (ت 756 ق)، الدرالمصون في علوم الكتاب المكنون، دمشق، دارالقلم، 1411 ه. ق. ج‏7، ص 525، محي‏الدين درويش، اعراب القرآن الكريم و بيانه، دمشق، دارابن كثير، 1408 ه. ق. ج 5، ص 631 و ج 5، ص 631.

9) ميرزا حسين نوري; مستدرك الوسائل، چ 2، بيروت، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، 1408ق، ج 11، ص 306.

10) ر.ك. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.

11) نهج‏البلاغه، خطبه 94.

12) ر. ك. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص 616، ج 36،ص 100، ج 102، ص‏132.

13) نهج‏البلاغه، قصارالحكم 421.

14) محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 1، ص 118.

15) همان، ج 1، ص 96.

16) همان، ج 78، ص 7.

17) محمدبن حسن حرعاملي، پيشين، ج 8، ص 426.

18) امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.

19) محمدبن حسن حر عاملي، پيشين، ج 11،ص 199.

20) نهج‏البلاغه، خطبه 147.

21) همان، قصارالحكم 161.

22) محمدباقر مجلسي; پيشين، ج 17، ص 371.

23) همان، ج 2، ص 221 و 258، ج 72، ص 206، ج 77، ص 127 و 131 و 181 ج 78، ص 47 و ج 104، ص 262.

24) نسائي، سنن، كتاب السهو، حديث 1287 و ر.ك: سنن ترمذي، كتاب الدعوات، حديث‏3329.پي‏نوشتها:

 

 

1) در مورد نقش نحوي -رشدا- اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را مفعول دوم براي فعل -ان‏تعلمن‏- دانسته‏اند و برخي آن را مفعول‏له براي فعل -اتبعك‏- گرفته‏اند و نيز برخي آن را تمييز دانسته‏اند[8].البته هيچ كدام از اين نظرها به اصل استدلال ما خدشه‏اي وارد نمي‏كند.

2) مردان بر زنان سلطه دارند.

3) ماده 43 قانون مدني چنين است: -نكاح دختر باكره اگرچه به سن بلوغ رسيده باشد، موقوف به اجازه پدر يا جد پدري اوست و هرگاه پدر يا جد پدري بدون علت موجه از دادن اجازه مضايقه كند، اجازه او ساقط و در اين صورت دختر مي‏تواند با معرفي كامل مردي كه مي‏خواهد با او ازدواج نمايد و شرايط نكاح و مهري كه بين آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدني خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت‏به ثبت ازدواج اقدام نمايد- [اصلاحي 14/8/70].

4) هر چه را عقل بدان حكم دهد، شرع بدان حكم خواهد داد.

5) و يتيمان را تا وقتي به [سن] زناشويي برسند، بيازماييد.

6) علي عليه السلام فرمود: -من شاور الرجال شاركها في عقولها- [21]: (هر كه با اشخاص مشورت كند، با آنان در خردهايشان شريك شود).

7) خداوند به جان آدمي بديهايش و راه پرهيز از آنها را الهام كرد.

8) و ما به او راههاي خوب و بد را نشان داديم.

9) گاهي ممكن است، تشخيص فردي با مصالح اجتماعي معارضت داشته باشد. در اين صورت بديهي است، راه رشد آن است كه به اقتضاي مصالح اجتماعي عمل شود.

 

خوانده شده 4404 مرتبه