مفهوم ضلالت در قرآن و روایات

امتیاز بدهید
(5 امتیاز)

 

«خداوند بزرگ خالق انسان است، و معلم بیان، همانا قرآن را یاد داد و انسان را آفرید و به ‌او بیان آموخت.» (1) لذا معنایی که‌ از آیات قرآن کریم خصوصاً با تفسیر و تعلیم مخاطبان مستقیم وحی معصومان (علیهم السلام)، برداشت می‌شود، از قول و نقل‌های دیگران ارجح است. با این توضیح معنا و مفهوم واژه ضلالت را از طریق مفردات قرآنی پی می‌گیریم.
برای درک بهتر معنای ضلال و ضلالت در قرآن، به کلمات متضاد و یا مترادف این واژه در قرآن و روایات توجه کنید:

الف: واژه‌های متضاد ضلالت

واژه‌های حق و هدایت (و هم خانواده‌های‌آن ها) کلماتی هستند که به گونه‌ای با این واژه ضدیّت و یا تناقض دارند. (2) ملاحظه آیات و روایات زیر این ادعا را به ‌اثبات می‌رساند:
«هر کس به راه راست هدایت یافت، تنها نفع و سعادت خود را یافته و هر کس به گمراهی شتافت، آن هم به زبان و شقاوت خود شتافته ‌است.» (3)
«همانا خدای تو داناتر است به حال آن که ‌از راه ‌او گمراه ‌است و آن که به راه‌ او هدایت یافته.» (4)
«آنان همان گروهند که گمراهی را به جای لطف و هدایت اختیار کردند و عذاب خدا را به جای آمرزش و رحمت او.» (5)
چنین خدای قادر یکتا به راستی پروردگار شماست، پس بعد از حق، جز گمراهی چیست؟» (6)
ضلالت و هدایت اگر چه با هم باشند، با هم توافقی ندارند. (7)
آگاه باشید کسی که حق برایش مفید نباشد، باطل برایش زیان آور است و کسی که با هدایت به راه راست نرود، گمراهی او را هلاک می‌کند. (8)
تقابل هدایت و ضلالت را در آیات 22، 23، 36، 37 سوره زمر نیز می‌توان مشاهده کرد. مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیات مطلب قابل توجهی دارد:
«هدایت همه ‌از آن خداست بی واسطه یا با واسطه هدایت شدگان از بندگان او، لذا کسی را که خداوند گمراه کند یعنی او را بدون واسطه یا با واسطه هدایت نکنند، هدایتگر دیگری نخواهد داشت و این است معنی آیه شریفه « وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ». (9)
به عبارتی میان مفهوم هدایت و ضلالت رابطه تقابل منطقی برقرار است یعنی جمع ضلالت و هدایت ممکن نیست. اگر راهی هدایت باشد، ضلالت نیست و اگر راهی ضلالت باشد، هدایت نیست. البته واضح است که مفاهیم هدایت و ضلالت به نوعی ضدیّت ملکه و عدم ملکه داشته و معنای آن‌ها در محیط مطابق شأن آن‌ها حاصل می‌شود، لذا نمی‌توان مثلاً حرکت آب را در رودخانه به صفت هدایت یا ضلالت توصیف کرد.
در جای دیگر نیز بر تقابل هدایت و ضلالت تصریح شده‌است:
حضرت علی (علیه‌السلام) در سخنی خطاب به خوارج می‌فرمایند: «آیا پس از ایمان من به خدا و جهادی که همراه رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته‌ام، مرا به کفر متهم می‌کنید؟ اگر کافر شوم گمراه شده‌ام و هدایت نیافته‌ام.» (10)

ب: واژه‌های مترادف ضلالت

واژه‌های غوایه، زیغ، عمیان (عمه)، غفلة، غی و ... از مترادفات (ملازمات) واژه ضلالت به شمار‌می‌روند: (11)
«و آن روز بهشت را به ‌اهل تقوی نزدیک سازند... و جهنمیان در دوزخ به مجادله و خصومت با یکدیگر گویند به خدا قسم که ما در گمراهی آشکاری بودیم که بت‌ها را مانند خدای عالمیان پرستش می‌کردیم و ما را گمراه نکردند جز قوم تبهکار.» (12) و همان طور که ضلال مخالف اهتداء بود غوایه نیز مخالف اهتداء است:
«و آدم نافرمانی خدا کرده گمراه شد، سپس خدا توبه ‌او را پذیرفت و هدایتش فرمود.» (13)
با در نظر گرفتن تقابل هدی و ضلال، می‌توان گفت زیغ با اضلال هم معنی است:
«بار پروردگارا! دل‌های ما را به باطل مایل مکن بعد از آن که هدایت کردی و ما را از جانب خویش رحمت فرست که تو بسیار بخشنده‌ای.» (14)
با توجه به ضلالت کفار و معنای فعل «یعمهون» (متحیر ماندن و کورکورانه گمراه شدن)، می‌توان گفت مترادف دیگر ضلالت، عمه ‌است:
«همانا آنان که به عالم آخرت ایمان نمی‌آورند، اعمالشان را در نظرشان جلوه می‌دهیم و به کلی مغرور و گمراه می‌شوند.» (15)
واژه دیگری که ‌از نظر ارتباط با مفهوم هدایت، بسیار به ضلال شبیه‌ است، واژه غفلت به معنای عدم توجه یا بی‌اعتنایی به راه و سلوک صواب است:
«هر که را خدا هدایت فرمود هم اوست که هدایت یافته‌است و آنان را که گمراه کند هم آن کسان زیانکاران عالمند، محققاً از جن و انس بسیاری را برای جهنم آفریده‌ایم، آنان دل‌هایی دارند بی ادراک و معرفت و چشم‌هایی بی نور بصیرت و گوش‌هایی ناشنوای حقیقت، آنان مثل چهار‌پایانند، حتی گمراه تر زیرا غافل شدند.» (16)
واژه باطل از دیگر واژه‌های نزدیک و در پاره‌ای از موارد مترادف ضلال است. فهم این معنی زمانی میسر است که‌ارتباط ضلال را با حق در نظر بگیریم: اما امیر‌مؤمنان (علیه‌السلام) فرموده‌اند:
«حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند.» (17)
و در جای دیگر:
«چنان باطل را بشکافم که حق از کنار آن خارج شود.» (18)
واژه «غی» نیز می‌تواند با توجه به مخالفتش با واژه حق و با در نظر گرفتن ارتباط میان واژه‌های حق و ضلال، از مترادفات ضلال به حساب آید. با این توضیح که قرآن کریم «غی» را مقابل «رشد» می‌داند: «رشد و گمراهی آشکار گردید.» (19) و در لغت، ضلال در مقابل هدی و رشاد معرفی شده، ترادف «غی» و «ضلال» با توجه به مقابله هردو آن‌ها با رشد روشن می‌شود.
«قسم به جان خودم که در مورد جنگ با کسی که با حق مخالفت کند و گمراهی را بپذیرد، سستی و کوتاهی نخواهم کرد.» (امام امیرالمؤمنین علیه (علیه‌السلام)) (20).

ج: معرفی پاره‌ای از مصادیق ضلالت: (21)

پاره‌ای از مصادیق ضلالت از آیات قرآن قابل فهم است:
1-مرحله زندگی کسانی که قبل از نبوت و نزول وحی در گمراهی بوده‌اند.
«خداوند بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آن‌ها آیات خدا را تلاوت کند و نفوس شان را از آلایش نقص پاک گرداند و احکام شریعت و حقایق حکمت را به آنان بیاموزد، هر چند از پیش گمراهی آنان آشکار بود.» (22)
2- شرک یکی از موارد و مصادیق ضلالت و گمراهی است:
«این کافر بدبخت خدا را رها کرده چیزی را می‌پرستد که هیچ نفع و ضرری به حال وی ندارد و این حقاً همان گمراهی دور از سعادت است.» (23)
«و یاد کن وقتی را که‌ابراهیم به پدرش (عمویش) آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی برگزیده‌ای؟ و من براستی تو و پیروانت را در گمراهی آشکار می‌بینیم.» (24)
«آیا به جای آن خدای آفریننده، خدایانی معبود خود بگیرم که ‌اگر او خواهد رنج و زیانی به من رسد، هیچ شفاعت آن خدایان از من دفع زیان نکرده نجاتم نتوانند داد؟ در این صورت بسیار زیان کار خواهم بود.» (25)
«و هر کس به خدا شرک آرد از راه سعادت افتاده‌است». (26)
3- کفر در همه صور و وجوهش ضلالت و از جمله ‌اشکال آن تکذیب وحی و رسالت است، مکذبان ضالند.
«آن گاه شما گمراهان منکر قیامت، از درخت زقوم تلخ دوزخ البته خواهید‎‌خورد.» (27)
«و همانا در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خدای یکتا را بپرستید و از بتان و فرعونان دوری کنید، پس بعضی مردم را خدا هدایت کرد و بعضی دیگر در ضلالت و گمراهی ثابت ماندند، اکنون در روی زمین گردش کنید تا بنگرید عاقبت آنان که ‌انبیا را تکذیب کردند به کجا کشید.» (28)
4-کسانی که دل‌های سنگین و خشن دارند در ضلالت و گمراهی اند.
«پس وای بر آنان که ‌از قساوت و شقاوت، دل هاشان از یاد خدا فارغ است. ایشان در گمراهی آشکارند.» (29)
مرحوم علامه طباطبایی در بیان کیفیت ارتباط قساوت قلب و ضلالت می‌گوید:
قساوت و سنگین بودن قلب افراد از نداشتن شرح صدر و روشنایی دل ناشی می‌شود که در این صورت از آیات الهی استفاده نکرده و به حق راه نمی‌یابند، لذا خداوند این‌گونه‌ افراد را در گمراهی آشکار دانسته‌است و در آیه، «ضلال» به لازم آن یعنی قساوت قلب از یاد خدا تعریف شده‌است.» (30)
از گفته ‌ایشان بر‌می‌آید که ضلالت و قساوت قلب از یاد خدا، لازم و ملزوم یکدیگرند. ضلالت؛ موجب قساوت قلب در برابر یاد خدا و قساوت قلب از ذکر خدا، موجب ضلالت در مرتبه دیگر می‌شود.
5- ستمکاران (همه و یا حداقل اصنافی از آنان) در قرآن گم کرده راهند.
«پس وای بر این مردم کافر هنگام حضور آن روز بزرگ... اما امروز ستمکاران به گمراهی و ضلالت فرو‌رفته‌اند.» (31)
ممکن است گفته شود با در نظر گرفتن آیه قبل، منظور از «ظالمون» در آیه «کافران» هستند، اما دلیلی بر این انحصار وجود ندارد زیرا ظالم در لغت معنای عام داشته و از سیاق آیه قبل نمی‌توان انحصار جمله «کبری‌گونه» آیه بعد را نتیجه گرفت. و آیات دیگری نیز این ارتباط را نشان می‌دهند، همانند آیه: «این همه آفریده خداست. حال شما مشرکان بگویید آنان که جز خدا معبود شما هستند در جهان چه آفریده‌اند؟ بلکه ستمکاران مشرک، در گمراهی آشکاری هستند.» (32)
و در هر صورت، کفر و شرک نیز نوعی ظلم به شمار می‌رود.
اما ظلم به نفس و ظلم به دیگران نیز نوعی ضلالت است، چرا که هر دو از پیروی هوا و هوس نشأت گرفته، خداوند می‌فرماید: «و کیست گمراه تر از آن کس که راه هدایت خدا را رها کرده‌ از هوای نفس خود پیروی می‌کند.» (33)
و نتیجه‌این که ظلم و ضلالت با یکدیگر ارتباط نزدیک داشته و لازم و ملزوم یکدیگرند.
6- کسانی که در حقایق آشکاری مثل قیامت شک می‌کنند، در گمراهی آشکارند:
«اما اهل ایمان از آن روز سخت ترسانند و می‌دانند که بر حق است. پس بدانید آنان که در قیامت جدال و انکار می‌کنند، سخت در گمراهی دور از سعادتند.» (34)
7- آنان که به هر دلیل از رحمت الهی نومید هستند، گمراهند.
«ابراهیم گفت: آری، هرگز به جز مردم گمراه نادان کسی از لطف خدا نومید نیست.» (35)
8- عصیان و نافرمانی خداوند:
«کسی که نافرمانی خدا و پیامبرش کند به گمراهی آشکار درغلتیده.» (36)
9- نفاق و دورویی:
«آنان (منافقان) گمراهی را به راه راست خریدند». (37)

د: برخی از عوامل ضلالت و گمراهی: (38)

پیروی از هوی علت اصلی ضلالت است.
آن کس که در مسائل و موضوعات دینی از هوای خویش پیروی کند بدون تردید از راه راست به دور می‌افتد: «بگو ای پیامبر که خدا مرا از پرستش آن خدایان باطل که شما می‌پرستید بازداشته‌است، بگو من پیروی هوس‌های شما نکنم تا مبادا گمراه شده، راه هدایت نیابم.» (39)
و کیست گمراه تر از آن کس که راه هدایت خدا را رها کرده، از هوای نفس خود پیروی می‌کند، البته، خدا قوم ستمکار را (پس از اتمام حجت) هرگز هدایت نخواهد‎کرد.» (40)
«بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش‌های آن قومی‌که گمراه شدند، بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند نروید.» (41)
می‌توان گفت که کلمه ‌اتباع هوی تقریباً به معنای پیروی از تمایلات طبیعی نفسانی ناشی از شهوات و غرایز حیوانی است و در قرآن تقریباً بدون استثنا بر تمایلات شیطانی که می‌توانند سبب گمراهی و انحراف انسان از راه راست شوند اطلاق می‌شود و در نقطه مقابل علم (علم به حقیقت که خداوند بر آدمی ‌مکشوف می‌سازد) آمده‌است.
«اگر بعد از آن که ‌از جانب خدا علم یافتی، تابع هوس‌های جاهلانه آن‌ها بشوی، بی گمان از ستمکاران خواهی بود.» (43)
«آری مردم ستمکار (مشرک) هوای نفس خود را از روی جهل و نادانی پیروی کردند و آن را که خدا گمراه کرد (پس از اتمام حجت به گمراهی واگذارد) چه که می‌تواند هدایت کند؟ و آنان را هیچ یار و یاوری نخواهد بود.» (43)
«هرگز یهود و نصارا از تو راضی و خشنود نخواهد شد مگر آن که ‌از آیین شان پیروی کند، چنان چه به تو اظهار آن کنند، بگو راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است.» (44)
از آیات بالا در می‌یابیم که پیروی کردن از هوای نفس در مقابل علم، در نهایت به چیزی جز ظن بیهوده در مورد خدا، و رسول و وحی نخواهد انجامید. لذا در برخی آیات به جای کلمه هوی اصطلاح ظن به کار می‌رود:
«و اگر از اکثر مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد زیرا اینان جز از پی گمان نمی‌روند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند.» (45)
قرآن کریم از کسانی که به عوض هدایت الهی از هوای نفس خود پیروی می‌کنند به عنوان کسانی که هوای خود را خدای خویش قرار داده‌اند، یاد می‌کند:
«ای رسول ما نمی‌نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (پس از اتمام حجت) گمراه کرده، مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده‌است؟ بعد از خدا دیگر چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟» (46)
واژه دیگری که در قرآن مترادف هوی به کار رفته، شهوت است به معنی میل و آرزو و هوس و اشتها:
«خدا خواهان بخشش گناه شماست و مردم هوسباز و پیرو شهوات می‌خواهند که شما از راه حق و رحمت خدا بسیار دور باشید.» (47)
«پس جانشین آن مردم خداپرست قومی ‌شدند که نماز را ضایع گذارده، شهوات نفس را پیروی کردند و این‌ها به زودی (کیفر) گمراهی خود را خواهند یافت.» (48)
حال با توجه به ترادف ضلال و غی، «علت بودن» پیروی از هوی، که مترادف پیروی از شهوت است، برای ضلالت روشن می‌شود. (49)

هـ. معنای ضلالت از نظر واژه پژوهان قرآنی:

راغب اصفهانی که در این زمینه گوی سبقت را از همگان ربوده و خود منبع بسیاری از شارحان واژه‌های قرآنی محسوب می‌شود، در مورد مفهوم ضلال می‌گوید:
«ضلال به هر‌گونه ‌انحرافی از راه گفته می‌شود چه به صورت عمدی باشد و چه سهوی، کم باشد یا زیاد. پیمودن راه راست، (راه پسندیده) خیلی مشکل است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تلاش کنید تا راه راست بروید، اما همه شما موفق نمی‌شوید و برخی از حکما گفته‌اند: ممکن است ما از بعضی جهات در راه راست باشیم و از بسیاری جهات گمراه، چرا که به راه راست رفتن همانند هدف تیراندازی است که تنها یک نقطه کوچک آن هدف اصلی است و جوانب آن همه گمراهی و غیر هدف است.» (50)
دانشمند دیگری با توجه به آیات قرآن درصدد تقسیم بندی موضوع ضلال برآمده و آورده‌است:
ضلال گاه در اعتقادات است، همانند:
«هر کس ایمان را به کفر مبدل کند، بی شک راه راست را گم کرده‌است.» (51)
«هر کس به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، رسولان و روز قیامت کافر شود، سخت به گمراهی فرومانده، از راه راست دور افتاده‌است.» (52)
و گاه در صفات و ملکات باطنی انسان ها:
«پس وای بر آنان که‌ از قساوت و شقاوت، دل هاشان از یاد خدا فارغ است. اینان آشکارا در ضلالت و گمراهیند.» (53) و «کیست گمراه تر از آن کس که راه هدایت خدا را رها کرده و از هوای نفس خود پیروی می‌کند؟» (54)
و گاه در اعمال آن ها:
«و هر که‌ از شما چنین کند (پنهانی با کافران دوست شود)، سخت به راه ضلالت شتافته‌است.» (55)
«و آنان که به خدا کافر شدند، نابود و هلاک شوند و خدا اعمالشان را ضایع و باطل می‌کند.» (56)
و گاه در گمراهی به معنی عام و شامل آن:
«اگر از آن‌ها کسی را باقی گذاری، بندگان پاک با ایمانت را گمراه می‌کنند.» (57)
«... و کتاب و حکمت الهی به آن‌ها بیاموزد، اگر چه پیش از آن در ورطه جهالت و گمراهی بودند.» (58)
اما ضلال در تکوین و آفرینش امکان ندارد، چرا که آفرینش به دست خداست و در او نمی‌توان انحراف و نقص تصور کرد. همان طور که خداوند فرمود:
«موسی گفت خدای ما آن است که به همه موجودات عالم نعمت وجود بخشیده و سپس به راه کمالش هدایت کرده‌است.» (59)
«ای رسول ما به نام خدای خود که برتر و والاتر از همه موجودات است به تسبیح و ستایش مشغول باش. آن خدایی که عالم را خلق کرد و همه موجودات را به حد کمال خود رسانید و آن خدایی که هر چیز را قدر و اندازه‌ای داد و به راه کمالش هدایت کرد.» (60)
«که ما انسان را در مقام احسن تقویم - نیکوترین مراتب صورت وجود - بیافریدیم.» (61)
مصطفوی در مورد معنای ضلال که برخی از اهل لغت آن را به «انحراف از حق» تفسیر کرده‌اند اعتراض می‌کند و می‌گوید به نظر ما ضلال عبارتست از فقدان هدایت به سمت مقصود و این معنا اعم از آن است که مقصود حق باشد یا باطل چه مطلوب هر شخص نظر اوست، مثلاً در آیات:
هر کس به خدا شرک آرد سخت گمراه شده (از راه نجات و سعادت) دور افتاده‌است.» (62)
«و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، دانسته به گمراهی سختی افتاده‌است.» (63)
ضلالت، انحراف از حق است، اما در آیات:
«بزرگان قومش گفتند: ما تو را سخت در گمراهی می‌بینیم.» (64)
«و ضلالت پدر ما (در دوستی یوسف) نیک پدیدار است.» (65)
ضلالت به معنی انحراف از حق نیست. (66)
خواننده گرامی ‌به خوبی می‌داند که سخن ایشان قابل اشکال است زیرا اگر در دو آیه ‌اخیر مرفهین بی درد قوم حضرت نوح و یا فرزندان حسود حضرت یعقوب، ایشان (علیهماالسلام) را در گمراهی آشکار می‌بینند این، نقلِ بیان و نظر آنان است و به معنا و محتوای واژه ضلال کاری ندارد. واژه ضلال چه در لسان خداوند متعال استعمال شود و چه در زبان بندگان خدا، دارای یک معنی است، منتهی آن چه توسط انسان‌های غیر معصوم گفته شود محتمل است خود گمراهی و گمراهی‌آور باشد و غیر مطابق با واقع و حق همانند گفته قوم حضرت نوح (علیه‌السلام) و ممکن است صحیح باشد همانند گفته زنان مصر:
«زنان مصر آگاه شدند و زبان به ملامت زلیخا گشودند که زن عزیز مصر خاطره خواه یوسف شده، قصد مراوده با غلام خود داشته، عشق یوسف وی را شیفته و فریفته خود کرده‌است و ما او را از فرط محبت کاملاً در ضلالت می‌بینیم.» (67)
بنابراین تفسیر ماده «ضلال» به «انحراف از حق» تفسیری صحیح است.

پی‌نوشت‌ها:

1. الرحمن / 1-4.
2. در مباحث واژه شناسی قرآنی از کتاب مفاهیم اخلاقی، دینی در قرآن مجید تألیف توشیهیکوایزوتسو، ترجمه فریدون بدره‌ای، (تهران، فرزان، 1378)، صص 270- 285 نیز استفاده شده‌است.
3. اسراء / 15.
4. انعام / 117.
5. بقره /175.
6. یونس/ 32.
7. فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، (بی جا، چاپ دوم، 1351 ش)، ص 448، خ 147.
8. همان، ص 98.
9. طباطبایی، سیّد‌محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1397 ق. ج 17، ص 272.
10. تبویب صبحی الصالح، نهج البلاغه، (قم، الهجرة، 1395 ق)، ص 93، خ 58. جهت یافتن نمونه‌های دیگر قرآنی و روایی ر.ک:. محمد فواد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، (تهران، اسماعیلیان، 1366) ریشه ضلل. محمد دشتی، کاظم محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، (قم: موسسة النشر الاسلامی‌التعابة لجماعة المدرسین، 1404 ق) ریشه ضلل.
11. منظور از این ترادف، ترادف دقیق لفظی نیست. بلکه چه بسا در مواردی تسمیة المسبب باسم السبب و یا عکس آن باشد. به عنوان مثال غفلت در مواردی سبب ضلالت است و در اینجا مترادف آن نامیده شده‌است.
12.شعراء/90 - 99.
13. طه/ 121 - 122.
14 . آل عمران / 8.
15.نمل / 4.
16.اعراف / 177 - 178
17.غرر الحکم، ج 6، ص 372.
18. فیض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، ص 111.
19. بقره / 256.
20. فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 87.
21. برگرفته با تلخیص از ایزوتسو، پیشین، صص 272، 280.
22. آل عمران/ 164.
23. حج/ 11.
24. انعام/ 74.
25. یس/ 22، 23.
26. نساء/ 116.
27. واقعه/ 51.
28. نحل/ 36.
29. زمر/ 23.
30. محمد‌حسین طباطبایی، پیشین، ج 17، ص 270.
31. مریم/ 37، 38.
32. لقمان/ 11.
33. قصص/50.
34.شوری/18.
35. حجر/56.
36. احزاب/ 36.
37. بقره/ 16 و نیز نک: نسا / 142.
38. برگرفته با تنقیح و تلخیص از ایزوتسو، پیشین، صص 280، 285.
39. انعام/ 56.
40. قصص/50.
41. مائده / 77.
42. بقره / 145.
43. روم/ 29.
44. بقره / 120.
45. انعام / 116.
46. جاثیه / 23.
47. نساء / 27.
48. مریم / 59.
49. و در مجموع می‌توان گفت همه ‌اموری که سببیّت و یا اقتضای انحراف از حق را دارند، ضلالت نامیده می‌شوند و این تسمیه ‌از باب علاقه سبب و مسبب است.
50. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، (تهران، المکتبة المرتضویة، چاپ دوم، 1362)، ریشه ضلل.
51.بقره/ 108.
52.نساء/ 136.
53.زمر/ 22.
54.قصص/ 50.
55.ممتحنه/1.
56.محمد/8.
57.نوح/27.
58.جمعه/2.
59.طه/ 50.
60.اعلی/ 1-3.
61.تین/ 4: سیّد حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، (تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1365)، ج 7، ص 39.
62.نسا / 116.
63.احزاب/ 36.
64.اعراف/ 60.
65.یوسف/ 8.
66.سیّد حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1365، ص 38.
67.یوسف/ 30.

خوانده شده 7314 مرتبه