تكامل آفرينش آدم

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)

 

آگاهى انسان از هويّت خويش؛ شناخت او از اسرار آفرينش هستى و خداشناسى را در پى دارد.

خداوند سبحان تمام مراحل آفرينش آدمى را زير نظر خود اداره فرموده است:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسنَ مِن سُللَةٍ مّن طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظمًا فَكَسَوْنَا الْعِظمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخلِقِينَ»«1»

و يقيناً ما انسان را از [عصاره و] چكيده‏اى از گِل آفريديم،* سپس آن را نطفه‏اى در قرارگاهى استوار [چون رحم مادر] قرار داديم.* آن گاه آن نطفه را علقه گردانديم، پس آن علقه را به صورت پاره‏گوشتى درآورديم، پس آن پاره‏گوشت را استخوان‏هايى ساختيم و بر استخوان‏ها گوشت پوشانديم، سپس او را با آفرينشى ديگر پديد آورديم؛ پس هميشه سودمند و بابركت است خدا كه نيكوترين آفرينندگان است.

خَلَقَكُم مّن نَّفْسٍ وَ حِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنزَلَ لَكُم مّنَ الْأَنْعمِ ثَمنِيَةَ أَزْوَ جٍ يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهتِكُمْ خَلْقًا مّن‏بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمتٍ ثَلثٍ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى‏ تُصْرَفُونَ»«2»

شما را از يك تن آفريد، سپس همسرش را از او پديد آورد، و از چهارپايان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار يك نر و يك ماده‏] هشت زوج آفريد،شما را در شكم‏هاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى ديگر در ميان تاريكى‏هاى سه گانه [شكم و رحم و مشيمه‏] به وجود آورد. اين است خدا پروردگار شما كه فرمانروايى [مطلق بر همه هستى‏] ويژه اوست، معبودى جز او نيست، پس چگونه شما را از حق بازمى‏گردانند؟

مطالبى كه از اين گونه آيات، استفاده مى‏شود عبارتند از:

1- آفرينش هستى و موجودات از خداوند هميشگى و پيوسته است.

2- محدوديّت به اشياى مخصوصى ندارد.

3- تنوّع و گوناگونى در آن نامحدود است.

4- از ساده‏ترين چيزها مهم‏ترين را مى‏سازد.

5- مواد اوليه او از خود اوست.

6- در آفريدن از الگويى تقليد نمى‏كند.

7- پشيمانى و ترديد در كار او راه ندارد.

8- بر اساس رحمت و عزّت مى‏آفريند.

9- ساخته‏هاى او هدفدار و با فايده است.

10- آفريده او با نظام هستى هماهنگ است.«3»

 

تكامل تدريجى بشر در كلام علّامه طباطبايى‏

 

«تكامل تدريجى بشر از حكمت‏ها و امتيازاتى برخوردار است كه مرحوم علّامه طباطبايى در بحث تجرّد نفس، تفاوت اساسى پيدايش روح و جسم را در هويت سنخى آن دو مى‏داند و مى‏نويسد:

«وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ»«4»

و از روح خود در وى دميد.

و در جاى ديگر فرموده است:

وَ يَسَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّى»«5»

و از تو درباره روح مى‏پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است.

در اين آيه روح را از سنخ و نوع امر خود معرّفى مى‏كند و سپس در جاى ديگر امر را معرّفى كرده و مى‏فرمايد:

إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَيًا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ* فَسُبْحنَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَىْ‏ءٍ»«6»

شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزى را اراده كند، فقط به آن مى‏گويد:

باش، پس بى‏درنگ موجود مى‏شود.* بنابراين [از هر عيب و نقصى‏] منزّه است خدايى كه مالكيّت و فرمانروايى همه چيز به دست اوست.

در اين آيه مى‏فرمايد كه روح از عالم ملكوت و همان كلمه كُنْ وجودى است.

در جاى ديگر امر را چنين وصف مى‏فرمايد:

وَ مَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَ حِدَةٌ كَلَمْحِ بِالْبَصَرِ»«7»

و فرمان ما جز فرمان واحدى نيست كه مانند يك چشم بر هم زدن است.

تعبيركَلَمْحِ بِالْبَصَرِمانند: يك چشم بر هم زدن مى‏رساند كه امر با همان حكم‏كُن موجودى است كه يكباره به وجود مى‏آيد نه به تدريج، بنابراين هنگام وجود يافتن احتياج به شرايط و قيودى مانند زمان و مكان ندارد.

از اين جا روشن مى‏شود: امر، كه روح هم از آن جمله است، موجودى غيرجسمانى و غيرمادى است. چون يكى از قوانين حاكم بر موجودات مادّى و جسمانى اين است كه به تدريج هستى مى‏يابند و مقيّد به زمان و مكان مى‏باشند.

بنابراين روح انسان مادّى و جسمانى نيست، هر چند به پيكر مادّى و جسمانى به گونه‏اى وابسته است.

آياتى وجود دارد كه از چگونگى اين وابستگى پرده برمى‏دارد، مانند آيه:

مِنْهَا خَلَقْنكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى‏»«8»

شما را از زمين آفريديم، و به آن باز مى‏گردانيم، و بار ديگر از آن بيرونتان مى‏آوريم.

و آيه:

خَلَقَ الْإِنسنَ مِن صَلْصلٍ كَالْفَخَّارِ»«9»

انسان را از گلى خشكيده مانند سفال آفريد.

و آيه:

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُللَةٍ مّن مَّآءٍ مَّهِينٍ»«10»

سپس نسل او را از چكيده‏اى از آب پست و بى‏مقدار قرار داد.

و آيه:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسنَ مِن سُللَةٍ مّن طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍمَّكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظمًا فَكَسَوْنَا الْعِظمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخلِقِينَ»«11»

و يقيناً ما انسان را از [عصاره و] چكيده‏اى از گِل آفريديم،* سپس آن را نطفه‏اى در قرارگاهى استوار [چون رحم مادر] قرار داديم.* آن گاه آن نطفه را علقه گردانديم، پس آن علقه را به صورت پاره‏گوشتى درآورديم، پس آن پاره‏گوشت را استخوان‏هايى ساختيم و بر استخوان‏ها گوشت پوشانديم، سپس او را با آفرينشى ديگر پديد آورديم؛ پس هميشه سودمند و بابركت است خدا كه نيكوترين آفرينندگان است.

همه اين آيات نشان مى‏دهد كه انسان در ابتدا يك جسم طبيعى است كه صورت‏ها و شكل‏هاى گوناگونى يكى پس از ديگرى به او دست مى‏دهد و سپس خداوند اين جسم جامد خاموش را به موجودى داراى شعور و اراده تبديل مى‏كند كه كارهايى مانند: شعور و اراده و انديشيدن و دخل و تصرّف در پديده‏ها و تدبير امور عالم از قبيل جابجايى و تبديل و تغيير و ... و ديگر افعالى كه از اجسام و پديده‏هاى جسمانى سر نمى‏زند؛ انجام مى‏دهد. پس نه اين امور جسمانى است و نه فاعل آنها از جسمانيات است.»«12»حضرت على عليه السلام در مراتب پيدايش آدميزاد تا كردار او مى‏فرمايد:

أَمْ هذَا الَّذى انْشَأَهُ فى ظُلُماتِ الْارْحامِ، وَ شُغُفِ الْاسْتارِ: نُطْفَةً دِهاقاً وَ عَلَقَةً مُحاقاً وَ جَنيناً وَ راضِعاً وَ وَليداً و يافِعاً. ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حافِظاً وَ لِساناً لافِظاً، وَ بَصَراً لاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ يُقْصِرَ مُزْدَجِراً. حَتّى‏ اذا قامَ‏اعْتِدالُهُ وَ اسْتَوى‏ مِثالُهُ نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَخَبَطَ سادِراً، ماتِحاً فى غَرْبِ هَواهُ كادِحاً سَعْياً لِدُنْياهُ فى لَذّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَواتِ ارَبِهِ لايَحْتَسِبُ رَزِيَّةً وَ لايَخْشَعُ تَقِيَّةً، فَماتَ فى فِتْنَتِهِ غَريراً وَ عاشَ فى هَفْوَتِهِ يَسيراً، لَمْ‏يُفِدْ عِوَضاً، وَ لَمْ‏يَقْضِ مُفْتَرَضاً.«13»

يا اين انسانى كه خداوند او را در تاريكى‏هاى رحم، و غلاف پوشاننده بدين صورت ايجاد كرد: نطفه ريخته شده، و خون بسته صورتبندى نشده، و جنين در رحم و طفل شيرخوار، و كودك و نوجوان، آن گاه براى او قلبى حافظ، و زبانى گويا، و چشمى بينا قرار داد، تا بفهمد و پند گيرد، و از گناه خوددارى نمايد. ولى چون به حدّ كمال رسيد، و قامتش آراسته شد، به حال غرور و كبر از مدار حق گريخت، و بى‏باك و گمراه گشت، با دلْوِ هوا و هوس آب كشيد، براى رسيدن به دنيا كوشش بسيار كرد، در هر لذّت و خوشى گام نهاد، هر چه به نظرش رسيد عمل كرد، احتمال اينكه به بلا و ناكامى دچار شود نداد، و از هيچ گناهى پروا نكرد، پس در غفلت و گمراهى عمرش را تمام كرد، و مدّتى اندك در گناهان خود به سر برد، در برابر نعمت‏هاى خدادادى سودى عايد خود ننمود، و به آنچه واجب بود اعتنا نكرد.

در خطبه ديگر، از راز آفرينش و توحيد حق پرده برداشته و مى‏فرمايد:

تَمُورُ فى بَطْنِ امِّكَ جَنيناً، لاتُحيرُ دُعاءً، وَ لاتَسْمَعُ نِداءً. ثُمَّ اخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ الى‏ دارٍ لَمْ تَشْهَدْها، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنافِعِها. فَمَنْ هَداكَ لِاجْتِرارِ الْغِذاءِ مِنْ ثَدْىِ امِّكَ؟ وَ عَرَّفَكَ عِنْدَ الْحاجَةِ مَواضِعَ طَلَبِكَ وَ ارادَتِكَ؟

هَيْهاتَ! انَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفاتِ ذِى الْهَيْئَةِ وَ الْادَواتِ فَهُوَ عَنْ صِفاتِ‏خالِقِهِ اعْجَزُ، وَ مِنْ تَناوُلِهِ بِحُدودِ الْمَخْلُوقينَ ابْعَدُ.«14»

در حالى كه جنين بودى در شكم مادر جنبش داشتى، نه سخنى را مى‏توانستى بگويى، و نه صدايى را مى‏شنيدى. آن گاه از قرار گاهت به سرايى آورده شدى كه آن را نديده بودى، و راههاى سودش را نمى‏شناختى. چه كسى تو را در كشيدن غذا از سينه مادرت هدايت كرد؟ و چه كسى تو را به هنگام نياز به آنچه نيازمند و طالب آن بودى آشنا نمود؟ هيهات! آن كه از توصيف موجودى كه دارنده شكل و اعضا و اندام است ناتوان است از توصيف خالقش ناتوان‏تر، و از درك آفريننده از طريق حدود و اندازه‏هاى مخلوقات دورتر است.

گروهى از زنادقه‏ «15»بر امام رضا عليه السلام وارد شدند و بعضى با پرسش‏هايى به مناظره با امام پرداختند، از جمله مردى پرسيد دليل بر وجود خداوند چيست؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود:

من وقتى به جسم خود نگريستم، ديدم كه نمى‏توانم در قد و پهناى آن كم و زياد كنم و بدى‏ها را از آن دور سازم و سود و منفعتى به آن برسانم، دريافتم كه اين ساختمان، معمارى دارد پس به وجود او اقرار كردم.«16»

 [ «25» وَ لَوْ تَكِلُنِي يَا رَبِّ فِي تِلْكَ الْحَالاتِ إِلَى حَوْلِي أَوْ تَضْطَرُّنِي إِلَى قُوَّتِي لَكَانَ الْحَوْلُ عَنِّي مُعْتَزِلًا وَ لَكَانَتِ الْقُوَّةُ مِنِّي بَعِيدَةً «26» فَغَذَوْتَنِي بِفَضْلِكَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِيفِ تَفْعَلُ ذَلِكَ بِي تَطَوُّلًا عَلَيَّ إِلَى غَايَتِي هَذِهِ لَا أَعْدَمُ بِرَّكَ وَ لَا يُبْطِىُ بِي حُسْنُ صَنِيعِكَ وَ لَا تَتَأَكَّدُ مَعَ ذَلِكَ ثِقَتِي فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَى لِي عِنْدَكَ «27» قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِي وَ طَاعَةَ نَفْسِي لَهُ وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فِي صَرْفِ كَيْدِهِ عَنِّي‏]

اى پروردگارم! اگر در آن حالات مرا به نيروى خودم وا مى‏گذاشتى، يا ناچارم مى‏كردى كه از قوّت خود براى رشد و كمالم بهره گيرم، هر آينه نيرو از من كناره مى‏گرفت، و قوّت از من دور مى‏شد؛ پس به فضل و احسانت مرا تغذيه كردى؛ تغذيه كردن نيكوكار مهربان. اين تغذيه كردن را از باب عطا و فضلت تا به اين پايه كه رسيده‏ام، هم چنان درباره‏ام انجام مى‏دهى، در هيچ حالى از نيكوكاريت محروم نمى‏شوم، و نيكى احسانت درباره‏ام كندى نمى‏ورزد، با اين همه لطفى كه درباره‏ام كردى و مى‏كنى، اعتمادم به تو محكم نمى‏شود، تا كوششم را در عبادات و طاعاتى كه نزد تو برايم بهره‏دهنده‏تر است به كار گيرم.

شيطان، مهارم را در بدگمانى ضعف يقين به دست گرفته، به اين خاطر از بد همسايگى‏اش نسبت به خويش، و پيرويم از او به درگاهت شكايت مى‏كنم، و از تسلّطش بر وجودم، از تو درخواست حفاظت دارم، و براى برگرداندن مكر و حيله‏اش از خود، به درگاه تو زارى مى‏كنم.

 [ «28» وَ أَسْأَلُكَ فِي أَنْ تُسَهِّلَ إِلَى رِزْقِي سَبِيلًا فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدَائِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ وَ إِلْهَامِكَ الشُّكْرَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَهِّلْ عَلَيَّ رِزْقِي وَ أَنْ تُقَنِّعَنِي بِتَقْدِيرِكَ لِي وَ أَنْ تُرْضِيَنِي بِحِصَّتِي فِيمَا قَسَمْتَ لِي وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِي وَ عُمُرِي فِي سَبِيلِ طَاعَتِكَ إِنَّكَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ‏]

و از تو مى‏خواهم كه راه به دست آوردن روزى را برايم آسان كنى.

سپاس مخصوص توست، بر نعمت‏هاى بزرگى كه نسبت به من آغاز كردى، و دست قدرت كسى در فراهم آوردن و رساندنش به من در كار نبوده، و سپاس مخصوص توست كه شكر به احسان و انعامت را به من الهام فرمودى. پس بر محمّد و آلش درود فرست، و رسيدن به روزيم را بر من آسان كن، و به مقدارى كه برايم مقرّر كرده‏اى قانع ساز، و به سهم در آنچه نصيبم فرموده‏اى راضى كن، و آنچه از جسم و عمرم خرج مى‏شود، در راه طاعت و بندگيت قرار ده، همانا تو بهترين روزى دهندگانى.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________
 

 

(1)- مؤمنون (23): 12- 14.

(2)- زمر (39): 6.

(3)- برگرفته از تفسير نور: 8/ 86- 87، ذيل آيه 14 سوره مؤمنون.

(4)- سجده (32): 9.

(5)- اسراء (17): 85.

(6)- يس (36): 82- 83.

(7)- قمر (54): 50.

(8)- طه (20): 55.

(9)- الرحمن (55): 14.

(10)- سجده (22): 8.

(11)- مؤمنون (23): 12- 14.

(12)- تفسير الميزان: 1/ 350، ذيل آيه 154 سوره توبه.

(13)- نهج البلاغه: خطبه 82.

(14)- نهج البلاغه: خطبه 162.

(15)- زنادقه: جمع زنديق معرّب زنديك، كسى كه درباطن كافر باشد و تظاهر به ايمان كند، ملحد، مرتدّ، كافر، بى‏دين.

گروهى از سبائيه را هم گفته‏اند كه از اصحاب عبداللّه بن سباء و از غلاة شيعه و معتقد به خدايى على بن ابى طالب عليه السلام بوده‏اند. آن حضرت پس از اتمام حجّت حكم به قتل آنها داد. (فرهنگ فارسى عميد(

(16)- بحار الأنوار: 3/ 36، باب 3، حديث 12؛ التوحيد: 251؛ الإحتجاج، شيخ طبرسى: 2/ 396.

 

خوانده شده 2279 مرتبه
مطالب بیشتر از این مجموعه: « آثار و فوايد روزه مراتب روزه »