نکته ی قابل توجه و سؤال مهم در خواندن متون ادعیه که به وسیله ی ائمه ی معصوم علیهم السلام انشاء و از لسان مبارکشان صادر شده، این است که این فرازها و عبارات را چگونه باید خواند؟ یعنی آیا وقتی که این عبارت از دعا را می خوانیم که خداوندا، ما را از تمام گناهان منسلخ و پاک گردان، باور داریم که گنهکاریم؟ آیا حقیقتاً معتقدیم که آلوده ایم، کثیفیم؟ در نتیجه، واقعاً از خداوند می خواهیم تا آنها را از ما دور کند و بکَند؟ یا در ادای این عبارت قصد جدی و حقیقی نداریم، بلکه تمام این دعا خواندن ها سطحی و زبانی است؟ درست مانند قرائت اشعار و غزلیات که انسان با اینکه می داند تمام آنها خیالات و تمام اسنادهای شعری، مجازی است، در عین حال، از خواندن آن لذت می برد. نکند ما نیز از خواندن دعاها صرفاً لذت ببریم و هیچ قصد جدی و حقیقی نداشته باشیم. گو اینکه خواندن این عبارت های زیبا با معانی بلند و لذت بخش خود از اعمال خیر و دارای حداقل ثواب است و امثال ما نیز آن را به قصد دریافت همان ثواب حداقلی می خوانیم. این کار خوب کجا، و باور به درستی و صحت این مضامین کجا! چنین عملی با حداقل ثواب انجام دادن کجا و قصد جدی انشا داشتن در چنین فرازهایی از ادعیه ی مأثور از معصومین علیه السلام، خواستن از خداوند و اعتقاد جدی به استجابت کجا! مثل اینکه انسان در عمرش به دفعات غذا میل می کند. عذا خوردن انسان ها چند نوع است: گاه تنها برای رفع گرسنگی است. بعدها وقتی دارای رشد عقلانی و معرفتی بیشتری شد، غذا خوردنش به قصد حفظ سلامتی بدن و آمادگی جهت انجام وظایف، عبادات خداوند و تکالیف شرعی است. وقتی انسان دارای معرفت فوق العاده ای شد و به مقامات بالا و والایی دست یافت، غذا خوردنش تنها برای آن است که خدا دوست دارد. هر وقت احساس می کند خدا دوست دارد که غذا بخورد، همان وقت همان غذایی را که مرضیّ و محبوب خداوند است، به همان اندازه ای که او می پسندد، میل می کند. به همین سیاق، گاه غذا خوردن، مستحب یا واجب می شود.
بنابراین، انگیزه ی انسان در انجام کارها بسیار متفاوت است. همچنان که غذا خوردن برای تقویت عضلات فک، کاری مفید و خوب است، غذا خوردن به هدف رضای الهی و جهت محبوب بودن نزد خداوند نیز مفید و خوب است. آیا این دو کار خوب را می توان با هم قیاس کرد، در حالی که خواندن بسیاری از دعاهای مأثور و منقول از ائمه ی معصوم علیهم السلام مانند غذا خوردن به قصد تقویت عضلات فک است؛ یعنی کار به ظاهر خوب و مفیدی است، اما آیا می ارزد که انسان این کار را تنها به هدف تحقق آن نتیجه ی بسیار ناچیز و حقیر انجام دهد؟ حال آنکه دعا، اگر با قصد انشای جدی و با حضور قلب و آمادگی قلبی خوانده شود، دارای آثار و برکات بی شمار دنیوی و اخروی است. به همین معیار و مقیاس می توان وضعیت معرفتی و جایگاه خودمان را با آن بزرگوارانی مقایسه کرد که این ادعیه را با همان قصد جدی انشا می کنند و می خوانند. آیا می توان گفت نسبت ما با ایشان مانند نسبت کودکی کم و سن و سال و کم خرد است که با پول بازی می کند، با تاجر خبیر و آگاهی که با پول تجارت سودآوری می کند؟ گو اینکه بازی کردن کودک هم سرگرمی مفیدی است، اما آیا کارایی پول در همین حد است؟
پس باید قدری بیشتر در مضامین ادعیه توجه کنیم و آن را با حالمان تطبیق دهیم. سپس سعی کنیم تا حد امکان، خود و حالاتمان را به مضامین این دعاها نزدیک کنیم. برای عملی شدن این کار باید اهمیت اصل دین و ارتباط با خدا و عبادت او را بیشتر درک کنیم. باید نسبت به دین و اعتقادات دینی دید روشنی پیدا کنیم و به مسئله ی مهم ارتباط با خدا، نگاهی صحیح داشته باشیم و به آن فوق العاده اهمیت دهیم. گو اینکه دین برای اصلاح امور زندگی دنیوی مفید است، این فایده اش مانند تقویت فک برای غذاخوردن است، اما اعتقادمان به دین نباید در این حد خلاصه شود.
دین دارای ابعاد گوناگون و به همین سیاق دارای آثار و برکات بسیاری برای انسان است. غالب انسان ها نگاهی جامع به دین ندارند و به فراخور معلومات و معارف و سطح درک و فهمشان، به بُعدی از ابعاد دین توجه می کنند و از بقیه غفلت می ورزند. طیف وسیعی از دین داران با بهره گیری از همان بُعد از دین و سطح دین داری خود که به انگیزه های مختلف به آن بُعد از دین متدین اند، از دین بهره می برند. درست مانند غذا خوردن که طیف وسیعی از انگیزه ها، از جنباندن و ورزش فک گرفته تا رضایت و محبت الهی می تواند باعث انجام این عمل باشد، دین داری نیز از بهره های مادی و دنیوی گرفته تا نگاه به دین به عنوان برترین نعمت الهی که خداوند به بشر ارزانی داشته است، شامل می شود. بسیاری از مردم به دین از آن بُعد می نگرند که حافظ منافع آنهاست. آنها معتقدند که عمل به دستور دین به خاطر منافعی است که برای آنها دارد. مثلاً دین دستور داده است که «دزدی نکنید». عمل به این دستور دینی برای آن است که دزدی باعث بی اعتمادی مردم، ناامنی و فساد در اقتصاد می شود. پس «دزدی نکنید تا شما و جامعه ای که در آن زندگی می کنید، گرفتار بی اعتمادی و فساد نشود». حتی در عبادات نیز این دیدگاه وجود دارد. مثلاً گفته می شود نماز در عین حال ورزش ملایمی برای عضلات و ماهیچه هاست. پس به «نماز روی آورید تا دارای بدنی سالم باشید» یا «روزه بگیرید تا بسیاری از بیماری های گوارشی شما درمان شود». بنابراین، دین داری برای سلامت جسم، زندگی راحت و آسوده، اجتماعی سالم، امنیت اجتماعی و عدالت، مفید است. پس «دین دار باشید تا این آثار را در پی داشته باشید».
به این صورت، تمام دین و دستورهای دینی را می توان چنین توجیه کرد. حال آنکه دین دارای اهدافی بلند و منافعی اصلی و اساسی است که این نوع منافع بسیار سطحی و کم اهمیت مادی و دنیوی و صدها برابر آن، در قبال آن بسیار بی ارزش است. درست مانند فایده ی ورزش فک و محبوبیت الهی برای غذا خوردن. اهداف بلند و با ارزش دین همان ارتباط با خداوند است. تمام دستورهای دینی برای تقویت ارتباط با خداست. این نعمت با ارزش یعنی ارتباط همراه با عشق و دل دادگی، برای موجودی است که اصل و اساسش، نطفه ای گندیده و در ابتدای کار بسیار بی ارزش و بلکه منفور بود؛ به گونه ای که از هزاران اسپرمی که تنها در یک قطره ی منی وجود دارد، تنها یک اسپرم انتخاب، و به نطفه تبدیل می شود و بقیه ی اسپرم ها معدوم، و کثافات آنها شست و شو داده می شود. انسان با این سابقه اش رشد و ترقی می کند و مخاطب و محبوب موجودی قرار می گیرد که دارای هستی بی نهایت، جمال بی نهایت، کمال بی نهایت و قدرت بی نهایت است. انسان با این توان و استعداد فوق العاده از درجه ی یک قطره ی گندیده به بالاترین مراتب انسانی و الهی می رسد. با این حال، گناه، نه تنها این توان و استعداد را شکوفا نمی کند و به فعلیت نمی رساند، بلکه سیر رسیدن از صفر تا بی نهایت را مختل می کند. پس انسان آرام آرام آن را از دست می دهد و هم رتبه ی پست ترین موجودات عالم هستی قرار می گیرد. اگر با باور و اعتقادی صحیح به خویش نظاره کنیم، خود را این گونه خواهیم یافت. خواهیم دید که با تکرار گناه، روز به روز، پیچیدگی پیله ای که به دور خود تنیده ایم، بیشتر می شود و دست و پای خود را بیشتر می بندیم. تا جایی که رشته هایی که ما را در محاصره ی خود گرفته اند، چنان محکم و غیرقابل نفوذ می شود که گویی دیگر نجات از درون آن برایمان غیرممکن است. کار به جایی می رسد که پس از سال ها خواهیم دید که پرده ی کثیفِ غلیظِ متعفّنی، روح ما را فراگرفته است.
آن کس که حقیقتاً به چنین باوری دست یابد، بی تردید قبل از هر چیز به فکر نجاتش خواهد بود. البته نه نجات به دست خود، بلکه خود، هرچه بتواند، به ضرر خود اقدام می کند. پس در مقام نجات خود نیز احساس ضعف و نیاز به غیر دارد. در این صورت، خواه ناخواه، دست گدایی اش به سوی خدای بزرگ، بلند خواهد شد که خدایا، تو من را نجات بده. پیام حقیقی دعا همین است. پیام اصلی دعا، آگاه کردن انسان به این است که تنها راه نجات وی در دست با کفایت الهی است و بس. فقط قدرت لایزال اوست که خروارها هیزم افروخته را با ندای کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً (1) به گلستان بدل کرده است. هم اوست که قدرتش، آتش گناهان ما را هر مقدار که باشد، خاموش ساخت. اولین لغزش و حماقت و کوته فکری بشر آن است که با تردید به این امر بنگرد و در توانایی خداوند قادر متعال شک و تردید داشته باشد؛ در حالی که إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ (2) خواست او همان تحقق و شدن است.
پس در مقام بحث و استدلال باید به این باور برسیم، گو اینکه قدرت خدا و رحمت الهی غیر متناهی است و حد و حصری ندارد. با این حال، چون حکیم است، کار گزاف نمی کند. پس باید آن رحمت را به جایی که دارای لیاقت و ظرفیت لازم است، عطا کند. انسان باید تمام توانش را در جهت کسب این لیاقت و توان مصروف دارد تا مستحق رحمت واسعه ی الهی شود. رسیدن انسان به این باور همان لیاقت است. اگر او حقیقتاً دریابد که از یک طرف، قدرت و رحمت خداوند بی نهایت است و از طرف دیگر، خود، حقیقتاً ضعیف و بیچاره است، این لیاقت را کسب کرده است. تمام تلاش انسان باید برای زنده شدن این باور در وجودش باشد. برای این منظور، تفکر و اندیشیدن در این امور، بهره گیری از بیانات وحی و اهل بیت علیهم السلام، بهترین راه چاره است. زنده شدن این باور در وجود انسان، او را از فخرفروشی در قبال دیگر انسان ها باز خواهد داشت. استکبار که نقطه ی شروع سقوط انسان و باعث اصلی بدبختی ابلیس بوده است: وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ، (3) با این باور، جمع شدنی نیست.
مهم آن است که انسان، خود را در قبال خداوند و بندگان خوب خدا کوچک و حقیر بداند و از استکبار و تفاخر دور باشد. تواضع و فروتنی مانند چاله ی روی زمین است که وقتی آب جاری شد، خود به خود بدان سوی می رود و آن را سیراب می کند. استکبار و انانیت مانند صخره و تپه ی بلندی است که آب هر قدر هم پرفشار باشد، بالای آن نمی رود و سیرابش نخواهد ساخت.
قرآن کریم دو گروه مزبور را این گونه وصف کرده است: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا. (4)
شاید منشأ شدت عداوت و کینه توزی یهودیان و مشرکان نسبت به مؤمنان، فخرفروشی و استکبارشان باشد؛ چرا که خداوند در آخر آیه ی بعدی، علت ایمان آوردن مؤمنانی از نصارا و شدت دوستی و مودتشان با مؤمنان را زهد و دنیاگریزی، عبادت خدا و مستکبر نبودنشان دانسته است: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ.(5)
یعنی نصرانی ها به دلیل عدم استکبار و خضوع و خشوعشان در برابر حق، مانند همان زمین پست و افتاده ای هستند که جریان رحمت الهی، آنها را از نعمت خود بی نصیب نگذاشته و سیرابشان ساخته است. به همین جهت، چنان قلب رقیقی داشتند که با شنیدن آیات قرآن، چشمانشان پر از اشک می شد و بی درنگ، اظهار ایمان می کردند.(6) به بیان قرآن، این عده از نصارا به جهت دارا بودن همین صفات نیک و پسندیده، به ویژه از همه مهم تر، مستکبر نبودنشان، قابل اصلاح و اهل نجات هستند. به همین جهت، وقتی سخن حقی به گوششان می خورد، بی درنگ، اشک از چشمانشان جاری می شود. گویی به چیزی رسیده اند که عمری است گم شده شان بوده است و مانند تشنه ای به آب زلال و گوارایی دست یافته اند: وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ. (7)
اینها همه نشانه ی رقت و پاکی قلب و حق جویی است.
این، درس بزرگ قرآن به ماست که شرط نورانیت دل، میل به حقانیت و جذب حق شدن، عدم استکبار، تواضع و فروتنی است. یعنی با وجود ذره ای کبر و غرور و فخرفروشی، انسان راه به جایی نمی برد و در همان منزلگاه اول متوقف خواهد شد.
بنابراین، وقتی انسان باور داشته باشد که گناه، او را آلوده و روسیاه کرده و بین او و خداوند حجاب شده است، از این مسئله، منزجر می شود و به فکر چاره خواهد افتاد. چون خودش توان نجات خود را از این مهلکه ندارد، به ناچار دست نیاز به سوی بی نیاز می گشاید و از او استمداد می جوید.
پینوشتها:
1. انبیا(21)، 69.
2. یس(36)، 82.
3. بقره(2)، 34.
4. مائده(5)، 82.
5. مائده(5)، 82.
6. وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ * وَ مَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ(مائده، 83-85).
7. مائده(5)، 83.