راهكارهای تربیت قرآنی در شكوفایی انسان

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

مقدمه

بخش اول این مقاله به تبیین واژه‌های تزكیه، رشد، تربیت و شكوفایی پرداخته و آنگاه تزكیه و فلاح را به عنوان بنیادی‌ترین راهكار شكوفایی مطرح و مراحل فلاح و زمینه‌های آن و رابطه‌ی آن با شكوفایی را مشخص ساخته است. در این بخش نگارنده بعد از تزكیه و فلاح دوازده عامل اساسی را برای شكوفایی انسان مطرح نموده است.

1. دانش و معرفت زمینه‌ساز شكوفایی استعدادهای انسان:

اسلام و آورده‌های وحی خداوندی به دانش و نقش ممتاز آدمیان درگسترش آن و نقش دانش در شكوفایی باورها ایمان و تعهد انسان‌ها و پایداری بر آرمان‌های اسلامی اهتمام جدی دارد. اصولاً بدون معرفت فطرت انسانی كه طالب كشف حقیقت و در راس آن كشف حقیقت اصیل عالم‌‌‌‌‌‌ (خداوند) است امكان‌پذیر نمی‌باشد. اصل همه شكوفایی‌ها باز شدن برنامه‌ی فطرت خدایی انسان است. در این گفتار، وارد عملیات شكفتن می‌شویم كه از معرفت آغاز می‌شود. در قرآن كریم به آیات فراوانی بر می‌خوریم كه بحث توانایی انسان را برای تعلیم خداوندی مطرح می كند: «و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علی الملائكه فقال انبئونی باسماء هولاء ان كنتم صادقین ... قالو سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العلیم الحكیم* قال یا آدم انبئنهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لكم انی اعلم غیب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون.» «سپس، علم اسماء (علم اسرارآفرینش و نام‌گذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست می‌گویید اسامی این‌ها را بر شمرید. فرشتگان عرض كردند: منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای نمی‌دانیم تو دانا و حكیمی! فرمود: ای آدم آنها را از (اسامی و اسرار) این موجودات آگاه كن هنگامی كه آنها را آگاه كرد خداوند فرمود: آیا نگفتم من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم. و نیز می‌دانم آنچه را شما آشكار می‌كنید یا پنهان می‌داشتید؟» ‌(بقره/31 تا 33) خداوند ابتدا اسباب زندگی را برای انسان فراهم كرد سپس او را آفرید ‌»خلق لكم ما فی الارض جمیعا» «اذ قال ربك للملائكه» حضرت علی(ع) فرمودند: «فلما مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم ...»؛ «همین كه زمین را گسترد و فرمانش را متنفذ قرار داد، انسان را آفرید» (نهج البلاغه خطبه19) البته آفرینش ملائكه قبل از آدم بوده است. زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان در میان گذاشت، سپس انسان را به عنوان خلیفه و جانشین حاكم الهی تعیین كرد:‌ (انی جاعل فی الارض خلیفه) علوم و اطلاعات فرشتگان محدود است «... ما لا تعلمون» اما خداوند اسماء و اسرار عالم هستی را از نام اولیای خود تا جملات را به آدم تعلیم داد (تفسیرنورالثقلین ج 1، ص54) و به تعبیر امام صادق(ع) در تفسیر مجمع‌البیان، تمام زمین‌ها و كوه‌ها، دره‌ها، بستر رودخانه‌ها و حتی همین فرشی كه زیر پای ماست، به آدم شناسانده شده. خلاصه این كه برتری انسان بر فرشتگان به خاطر علم است و انسان برای دریافت علوم، استعداد و لیاقت دارد و باید به استعدادهای لایق، فرصت شكوفایی بدهد. آیا می‌توان گفت علم و استعداد و یادگیری باید در چهارچوب خاص باشد و درپی آن تكلیف بیاید؟ مثلاً آیات بعد كه به فرشتگان می‌فرماید: سجده كنید. (بقره/34) و به خود آدم می‌فرماید: (اسكن ولا تقربا ...) (بقره/35) پاسخ این است كه: شخصیت‌هایی چون حضرت امام راحل ارزش «آگاهی» را به این می‌دانند كه كمال خاصی در انسان بیافریند نه این كه «صرف آگاهی كمال محسوب شود» (حدیث جنود عقل و جهل) شاید برخی از اندیشمندان نظر دیگری داشته باشند كه «علم» دو سمت دارد:

الف ـ ارزش ذاتی

ب ـ ارزش آلی

یعنی هم خودش كمال محسوب می‌شود و هم زمینه كمالات دیگر را فراهم می‌سازد. ظاهر آیات مورد بحث، ساكت از قضاوت در مورد پذیرش یكی از دو دیدگاه بالا است (والله یعلم) اما شك و شبهه‌ای نیست كه بسیاری از آگاهی‌ها كه فلش به سوی عمل دارد در صورتی كه منجر به عمل نشود چونان درخت بی‌میوه است كه تنها سایه‌ای می‌افكند.

2. تفقه و ژرف نگری (تعقل) عامل شكوفایی انسان:

آنان كه به فقه (فهم عمیق) روی نكنند و از استعدادهای سمع و بصر برای ادراك بهره نبرند، چونان چارپایانند. اگر آدمی همسان با چارپایان باشد، شكوفایی مورد عنایت خداوند در او تحقق نمی‌یابد، بلكه به قهقرا هم می‌رود. تنها راه شكوفایی عبور از جهل است و رسیدن به آگاهی و ایمان. ابزار تفقه را خداوند در اینجا مطرح فرموده است. «و لقد ذرانا لجهنم كثیراً من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» «به طور مسلم گروه بسیاری ازجن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دل‌هایی دارند كه با آن (اندیشه نمی‌كنند) نمی‌فهمند و چشمانی دارند كه با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند كه با آن نمی‌شنوند، آنها هم‌چون چارپایانند بلكه گمراه‌تر، اینان همانا غافلانند (زیرا با اینكه این همه گونه امكانات هدایت دارند، بازهم گمراهند)». (اعراف /179)

ابتدا لازم است، ابهامی را بر طرف كنیم و آن این كه قرآن در این آیه آفرینش بسیاری از جن و انس را برای دوزخ می‌داند و در آیه‌ای دیگر خلقت جن و انس را برای عبادت می‌شمارد. «وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات/65) آیا این دو آیه ناسازگاری دارند؟ توضیح این كه: هدف اصلی آفرینش، خداپرستی و عبودیت است، ولی نتیجه كار بسیاری از انسان‌ها در اثر عصیان، طغیان و پایداری دركفر و لجاجت، دوزخ است گویا كه در اصل برای جهنم خلق شده اند. حرف لام در لجهنم، برای بیان عاقبت است، نه هدف. این جمله شبیه این جمله‌ی حضرت علی(ع) كه می‌فرماید: «خداوند فرشته‌ای دارد كه هر روز با صدای بلند می‌گوید»: (لدوا للموت و اجمعوا للفناء و انبوالاحزاب) «بزایید برای مرگ و بسازید برای خرابی» یعنی پایان تولد، مرگ و پایان ثروت اندوزی، فنا و پایان ساختمان خرابی است. (نهج البلاغه، كلمات قصار، 132) آری انسان‌هایی كه هویت انسانی خود را از دست داده‌اند، جایگاهی جزآتش برای آنان نمی‌باشد. چنان‌چه در سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 44 می‌خوانیم. «ام تحسب ان اكثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبیلا» و چنان چه خود آنان اعتراف می‌كنند كه اگر دستورات الهی را شنیده بودند و تعقل می‌كردند، دیگر در جهنم جای نداشتند: «وقالو لو كنا تسمع او نعقل ما كنا فی اصحاب السعیر» (ملك/10)

باز می‌گردیم به بحث آیه‌ی مربوطه: انسان در داشتن چشم، گوش و زبان شبیه حیوان است، ولی كیفیت و هدف بهره‌برداری انسان از نعمت‌ها باید بهتر و بیشتر باشد و گرنه هم‌چون حیوان‌‌‌‌، بلكه پست‌تر از آن خواهد بود. انسان باید علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهای ظاهری، زمزمه‌های باطنی و معنوی را بشنود. از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحد نیافرید؟ حضرت فرمودند: «اگر چنین می‌شد، دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زیرا آنان مجبور بودند و اختیاری نداشتند، اما خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و كتب آسمانی مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به اطاعت فرمان داد و از نا‌فرمانی نهی كرد تا فرمانبرداران از عاصیان مشخص شوند». اگرچه اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده اما به چیزی امر یا نهی نكرده، مگر آنكه انسان می‌تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد. (تفسیراثنی عشر، بحار، ج 3 ،ص 6) آری تكلیف‌پذیری تنها وجه ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است. شكوفایی هر موجودی متناسب با استعدادها و هدف آفرینش او است؛ ازجمادات تا نباتات و از نباتات تا حیوانات و از حیوانات تا انسان. امانت بزرگ خدایی را آسمان و زمین و كوه ها، حمل نكردند و انسان پذیرفت و این نشان اوج استعداد اواست. (احزاب / 72) حركت اتم‌ها و حیات سلول‌ها همه و همه تابع برنامه هدایت ویژه ای است كه خداوند برای آنها تعیین فرموده است. اما ماجرای انسان و هدف خلقت او با جمادات و نباتات و حیوانات تفاوت دارد. از انسان انتظار می‌رود كه فراتر از بهره‌ای كه حیوان از چشم و گوش می‌برد، ببرد، و الا خداوند در سراسر قرآن انسان‌های بی‌بهره ازچشم و گوش و زبان را آن گونه كه از او انتظار می‌رود كه در خدمت كمال خود آورد،‌ مردمانی فاقد چشم و گوش و زبان می‌داند: «...صم بكم عمی فهم لا یرجعون» «آن‌ها كرو لال و كورند پس آنان به راه راست باز نمی‌گردند». (بقره / 18) «و من كان فی هذا اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا» «هركس دراین (سرای دنیا) كور (دل) باشد، پس در آخرت هم كور (چشم)، است و راه گم كرده‌تر». (اسراء/27) چشم و گوش و زبان در نظر قرآن، آن گاه سالمند كه در خدمت بصیرت و روشنی دل و ضمیر درآید. مثلاً اگر در خانه‌ی شما از یك لباس‌شویی به عنوان كرسی برای نشستن استفاده شود فرد حكیم هنگام نام بردن، آن را به صندلی و كرسی ملقب می‌كند. دردید حكیم، با تغییر بهره‌مندی و نازل كردن استفاده نام‌ها هم تغییر می‌كنند. خداوند حكیم چشم را در خدمت عقل و دل می‌گمارد و هركس چنین نكند از نظر قرآن فاقد چشم است. خلاصه اینكه حواس در خدمت تعقل و هر دو همراه با دل مصفی، موجبات فهم ژرف و عمیق را فراهم می‌سازد و شكوفایی عمیق‌تر انسان در حیطه‌ی معرفت، كه قبلاً ازآن یاد شد، اتفاق می‌افتد.

3. رابطه حیات طیبه و شكوفایی انسان:

برای انسان دو حیات مطرح است: حیات طبیعی و حیات طیبه. طبیعی با حیوانات مشترك است و طیبه خاص ایمان داران شایسته كار است. وحی خدایی و دین حق مرده را زنده كرده و حیات طیبه و معنوی انسانی به او هدیه می‌كند و عالی‌ترین نمونه شكوفایی (احیاء) است.‌ گیاه زنده است كه شكوفا می‌شود. این احیاء همان راه‌یابی به نور است. خداوند می‌فرماید: «او من كان میتا فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس كمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها كذلك زین للكافرین ما كانوا یعملون» «آیا كسی كه مرده بود، سپس او را زنده كردیم و نوری برای او قرار دادیم كه با آن در میان مردم راه برود همانند كسی است كه در ظلمت‌ها باشد و از آن خارج نگردد. این چنین برای كافران اعمال (زشتی) كه انجام می‌دادند تزیین شده است «و زیبا جلوه كرده» (انعام/ 112) گفته‌اند این آیه درباره‌ی ایمان آوردن حضرت حمزه عموی پیامبر نازل شده است كه چون از اذیت و آزار ابوجهل نسبت به رسول خدا(ص) و مكتب او آگاه شد، به حمایت از پیامبر با مشت بر سر او كوبید آنگاه گفت: من از امروز به محمد ایمان می‌آورم. از آن پس تا زمان شهادت، یك افسر رشید و با ایمان برای اسلام باقی ماند. *مرحله قبل از نطفه: «وكنتم امواتا فاحیاكم ...» (بقره/ 28) *گمراهی: «او من كان میتا» (انعام /122) *منطقه ی بی گیاه و خشك: «...فسقناه الی بلد میت» (فاطر/ 9) *هم به مرگ موقت: «...فقال لهم الله موتوا ثم احیاه... » *مرگ حقیقی: «انك میت و انهم میتون» (زمر/ 30). نتیجه می‌گیریم:

الف- اگر انسان به حال خود رها شود در میان ظلمات جهل و كفر و شرك خواهد ماند.

ب- نور اعطایی خداوند، همان هدایت است كه قابلیت می‌طلبد.

ج- مردگی با فسیل شدن و زندگی داشتن با شكوفایی و رویش عجین و قرین است.

خداوند در مورد راه رسیدن به حیات راستین می فرماید: «من عمل صالحاً من ذكراو انثی و هومومن فلنحیینه حیاه طیبه...» .«هركس عمل شایسته انجام دهد زن یا مرد، درحالی كه مومن باشد قطعاً به حیات پاك او را احیاء می كنیم» (نحل/97) یا می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنو استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم...» «ای كسانی كه ایمان آورده اید! برای خدا جواب مثبت دهید و نیز دعوت رسول را كه می‌خواهد شما را به حقایقی فراخواند كه شما را احیاء كند، جواب دهید» (انفال/24) مجموعه‌ی آنچه رسول خدا(ص) به آن می‌خواند، شامل عقاید، اخلاق و احكام است كه شكوفایی آدمی در گرو عمل به فرمان‌های خداست. آری دعوت رسول خدا(ص) به زندگی صلح آمیز و تعامل منطقی با بیگانگان غیر‌ محارب و توصیه به استفاده ازغذاها و داروها و حفظ الصحه و ... همگی تمهیدات برای ساختن زندگی است كه در خدمت زندگی والاتر و معنوی باشد.(1)

4. عمل صالح راز دیگر شكوفایی انسان:

*در اسلام و وحی قرآنی عنایتی به جامعیت رفتارها و خلقیات هر فرد مسلمان احساس می‌شود كه بدون تحقق آن، طرح ایده آل شكل دهی به انسان، محقق نشده است. از مسلمان انتظار می‌رود كه اگر اهل جهاد است، اهل انفاق مال هم باشد و در كنار این دو، رابطه‌ی عاشقانه با خداوند داشته باشد و در كنار این سه، تعامل نیكویی با خانواده و خلق خدا داشته باشد و در هر كدام كاستی احساس شد، نشان كاستی روح تسلیم در برابر خداست. «لیس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق... » « نیكی (تنها) این نیست كه (به هنگام نماز) صورت خود را به سوی مشرق و مغرب كنید (و تمام گفت و گوی شما از مساله‌ی قبله و تغییر باشد و همه‌ی وقت خود را مصروف آن سازید) بلكه نیكی و (نیكوكار) كسانی هستند كه به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان وكتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده‌اند و مال (خود) را با علاقه‌هایی كه به آن دارند و به خویشاوندان و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق می‌كنند، نماز را بر پا می‌دارند و زكات را می‌پردازند و به عهد خود به هنگامی كه عهد بستند وفا می‌كنند در برابر محرومیت‌ها و بیماری‌ها و در میدان جنگ استقامت به خرج می‌دهند این‌ها كسانی هستند كه راست می‌گویند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و این‌ها هستند پرهیزگاران» .(بقره / 177)

*قرآن كریم مهم‌ترین اصول نیكی‌ها را در ناحیه‌ی ایمان و اخلاق عملی بیان كرده است و با بیان شش عنوان به آن پرداخته است: ایمان به مبدا و معاد و برنامه‌های الهی و پیامبران و فرشتگانی كه واسطه‌ی ابلاغ هستند. ایمان به اصولی كه تمام وجود انسان را روشن می‌كند و انگیزه‌ی نیرومندی برای حركت به سوی برنامه‌های سازنده و اعمال صالح است . پس از ایمان، به مساله‌ی انفاق و ایثار و بخشش‌های مالی اشاره دارد‌. انفاق به خویشاوندان، یتیمان، مستمندان و واماندگان در، راه، سائلان و بردگان، (كه دراین برنامه‌ی شش گروه اصلی از نیازمندان ذكرشده است).

*سومین اصل از اصول نیكی‌ها، بر پا داشتن نماز ذكر شده است. نمازی كه اگر با شرایط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گیرد انسان را از هر گناه باز دارد و به هر خیر و سعادت تشویق می‌كند .

*اداء زكات و حقوق واجب مالی، چهارمین اصل ذكر شده است .

*وفای به عهد، پنجمین ویژگی انسان‌های جامع است سرمایه‌ی زندگی اجتماعی، اعتماد متقابل افراد جامعه است و از جمله گناهانی كه رشته‌ی اطمینان و اعتقاد را پاره می‌كند و زیر بنای روابط اجتماعی را سست می‌كند ترك وفای به عهد است به همین دلیل در روایات اسلامی آمده كه «مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا كافر نیكوكار باشد یا بدكار و آن سه عبارتند از: وفای به عهد، ادای امانت و احترام به پدر و مادر» . (اصول كافی، ج 2، ص 129، حدیث 15).

*ششمین برنامه‌ی این گروه جامع و نیكوكار را اینگونه معرفی می‌كند: كسانی هستند كه در هنگام محرومیت و فقر، به هنگام بیماری و درد و نیز در موقع جنگ و دفاع در برابر دشمن صبر و استقامت به خرج می‌دهند و در برابر این حوادث زانو نمی‌زنند .و در پایان برای جمع بندی و تاكید بر این شش ویژگی می‌فرماید: اینها كسانی هستند كه راست می‌گویند و اینها پرهیزگارانند. (تفسیر نمونه ج 1 ص 559 و 601 ). پس می‌توان برداشت كرد كه: این شش صفت شامل اصول اعتقادی و اخلاقی و برنامه‌های عملی می‌شود كه در برنامه‌های اعتقادی به تمام پایه‌های اصلی اشاره شده است و نیز در برنامه‌های اخلاقی تكیه بر وفای به عهد و استقامت و پایداری شده است كه ریشه‌ی صفات عالی اخلاقی است و نیز برنامه‌های عملی آن تاكید بر انفاق و نماز و زكات كه سمبلی از رابطه‌ی خلق با خالق و خلق با خلق است. ارتباط با خدا در كنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعی در حوادث و گرفتاری‌ها پسندیده است و تمام كارهای نیك در سایه‌ی ایمان به خدا شكل می‌گیرد و این كه انسان صادق به وظایف دینی خود عمل می‌كند. علامه طباطبایی در ذیل آیه‌ی مذكور (بقره/177). در بخش «حدیث روایی» حدیثی را از نبی اكرم(ص) نقل می‌نماید: «من عمل بهذه الایه فقد استكمل الایمان» هركس به این آیه عمل كند همه‌ی ایمان را به تمامش‌، كامل نموده است .(المیزان، ج 1، ص431 ) تامل در این حدیث و نهادن آن در كنار قرآن كریم می‌رساند كه ایمان برخی از مردم ناقص است. افرادی كه تك بعدی هستند و در یكی از شاخه‌های ایمان قلبی اخلاق و رفتار كوتاه می‌آیند نشان نقص ایمان در همان شاخه نیست. بلكه نشان كاستی و ضعف در كل ایمان آنها است. شكوفایی مطلوب در قرآن كریم، در گرو جامعیتی است كه در این آیه و چندین جای قرآن ذكر شده است و مانند: آغاز سوره‌ی بقره آیات 19 به بعد سوره‌ی معارج و آیات انتهایی سوره‌ی فرقان، اول سوره‌ی مومنون و ...

5- عدالت و نقش آن در شكوفایی انسان و جامعه اسلامی:

عدالت یكی از هدف‌های بعثت‌ها شمرده شده است كه علامه شهید مطهری دركتاب وحی و نبوت فرموده‌اند كه عدالت هم ارزش ذاتی دارد و هم مقدمه‌ای برای تحقق هدف تكامل معنوی انسان است.‌ نباید دشمنی‌ها مانع عدالت ورزی شود. عدالت به تقوا نزدیك‌تر است. تخاصم گروه‌ها، استعدادهای شكوفایی را از بین می‌برد و جامعه‌ی عدالت‌گر به هدف خلقت (تقوی) نزدیك‌تر است :«یا ایها الذین آمنوا كونوا قوامین...» «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید همواره برای خدا قیام كنید و از روی عدالت گواهی دهید دشمنی با جمعیتی شما را به گناه ترك عدالت نكشاند. عدالت كنید كه به پرهیزگاری نزدیك‌تر است و از خدا بپرهیزید كه از آن چه انجام می‌دهید آگاه است».(مائده/8) عدل یكی از صفات خداوند است كه شیعه بر آن تاكید دارد .نهادن هر چیز در جایگاه اصلی‌اش،‌ تعریف اصلی عدل است كه امام علی ابن ابیطالب(ع) در مقایسه‌ی جود و عدل در نهج‌البلاغه به آن اشارت دارند و علامه شهید مطهری در كتاب عدل الهی و سیری در نهج‌البلاغه به آن اشاره نموده اند.

عدل، گاهی معادل تساوی و گاهی معادل توازن و گاهی رعایت حق ذی حق و بعضا به معنای رعایت قابلیت‌ها است. (نقل به مضمون از عدل الهی) رعایت حق ذی حق در مورد خداوند صادق نیست، زیرا خلائق حقی بر خداوند ندارند. اما معانی دیگر مانند توازن (رعایت فرمول تركیب در همه‌ی پدیده‌های عالم) و رعایت قابلیت‌ها در مورد خداوند صادق است. از بندگان انتظار می‌رود و انبیاء نیز رسالتشان ایجاب می‌كند كه عدالت و قسط را در جامعه محقق ساخته و به رعایت آن بكوشند. شكوفایی جامعه‌ها منوط به رعایت عدالت است كه خداوند آن را نزدیك‌تر به تقوا دانسته است. و اما این كه می‌گویند امام یا قاضی و یا امام جماعت باید عادل باشد مقصود این است كه از درون به اعتدال رسیده باشد یعنی خشم و هواهای نفسانی در او مهار شده و عقل و دین و وجدان را برحالات و رفتار خود حاكم ساخته است. عدالت اجتماعی بدون این عدالت درونی، قابل تحقق مطلوب نیست .این آیه كه دعوت به قیام به عدالت می‌كند و نظیر آن، با تفاوت مختصر در (نساء/531) آمده است، ابتدا خطاب به ایمان‌داران كرده و تاكید بسیار بر عدالت ورزی نموده است و سپس به یكی از عوامل انحراف از عدالت اشاره كرده؛ به مسلمانان هشدار می‌دهد كه نباید كینه‌ها و عداوت‌های قومی و تصفیه حساب‌های شخصی، مانع اجرای عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران شود. زیرا عدالت از همه این‌ها بالاتر است. «تفاوت میان این دو آیه (سوره نساء و مائده) آن است كه این آیه (مائده) سفارش می كند كه كینه‌ها و دشمنی‌ها شما را منحرف نكند ولی درسوره‌ی نساء می‌فرماید‌، علاقه‌ها و وابستگی‌ها شما را از مرز عدالت خارج نكند.» (تفسیرنمونه، ج 4، ص 301) كمتر مساله‌ای است كه در اسلام به اهمیت عدالت نباشد. زیرا مساله‌ی عدل همانند توحید در تمام اصول و فروع اسلام ریشه دوانده یعنی همانطوركه هیچ یك از مسایل عقیده‌ای و عملی فردی و اجتماعی اخلاقی و حقوقی از حقیقت توحید و یگانگی جدا نیست، همچنین هیچ یك از آنها را خالی از روح عدل نخواهیم یافت. برداشت‌هایی كه می‌توان داشت این است كه مومنان همواره برای خدا قیام می‌كنند و بر اساس حق شهادت می‌دهند و نیز در اجرای قسط در جامعه نظارت دارند. اسلام به اجرای عدالت و قسط، حتی در مورد دشمنان سفارش نموده است و لزوم رعایت عدالت در روابط خارجی را گوشزد نموده. پس احساسات نباید زمینه‌ی انحراف از عدالت شود و باید تحت الشعاع عدالت باشد. (تفسیر راهنما، ج 4، ص 269)

6- میانه‌روی و اعتدال راز شكوفایی انسان:

امت وسط و حفظ اعتدال یكی از رازهای شكوفایی است .«و كذالك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا و ما جعلنا القبله التی كنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه و ان كانت لكبیره الا علی الذین هدی الله لیضیع ایمانكم ان الله بالناس لرووف رحیم» «همان گونه (كه قبله میانه است) شما را نیز امت میانه‌ای قراردادیم (كه درحد اعتدال كه میان افراط و تفریط، است) تا گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما و ما آن قلب‌هایی را كه قبلاً بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم كه افرادی كه از پیامبر پیروی می‌كنند از آنها كه به جاهلیت باز می‌گردند مشخص شوند. اگر چه این بر كسانی كه آنها را هدایت كرده دشوار بود ...). (بقره/143) مفسران بحث‌های گوناگون را در ذیل این آیه مطرح نموده‌اند و در تفسیر امت وسط برخی گفته‌اند، مراد امتی است كه نه اهل افراط باشد نه تفریط، نه طرفدار جبرنه تفویض و نه معتقد به اصالت فرد، نه اصالت جامعه. با چند مقدمه، روشن می‌شود كه مراد آیه از امت وسط‌، افراد خاصی هستند:

الف- قرآن امت وسط را شاهد بر اعمال معرفی كرده است، پس باید در قیامت بر اعمال گواهی دهند.

ب- گواه شدن علم و آگاهی و عدالت می‌خواهد .

ج- همه‌ی افراد امت آگاهی و عدالت ندارند.

به همین دلیل در روایت آمده كه مراد از امت وسط امامان معصوم هستند كه اولاً به همه كارها علم دارند. چنان كه قرآن می‌فرماید: «... فسیری الله عملكم و رسوله و المومنون ...» (توبه/105) كه مراد از مومنانی كه اعمال مردم را می‌بینند و به آن علم پیدا می‌كنند. مطابق روایات امامان معصوم هستند و ثانیا عدالت دارند. چنان چه خداوند در آیه «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا» (احزاب/33) عصمت و عدالت آنان را تضمین می‌كند . امام صادق(ع) فرمودند: مگر می‌شود امتی كه بعضی افرادش لایق گواهی دادن برای چند عدد خرما در دادگاه‌های دنیا نیستند، لیاقت گواهی دادن بر همه‌ی مردم در قیامت را دارا باشند‌. سوالی مطرح است كه چرا خداوند به جای نام بعضی افراد نام امت را برده است؟ كه در پاسخ می‌گوییم قرآن حتی یك نفر را نیز امت معرفی نموده است. «ان ابراهیم كان امه قانتا لله حنیفا و لم یك من المشركین» (نحل/120) پس بنابراین كه مقصود از «امت وسط» امت‌اسلامی و مقصود از «اعتدال» میانه‌روی باشد، می‌توان برداشت كرد كه: آن‌گاه جامعه‌اسلامی به اجرای احكام خداوند توفیق می‌یابد كه از افراط و تفریط دوری نموده و روی به اعتدال درونی آورده و آنگاه به اجرای عدالت در جامعه بیندیشد.

7- فتنه‌زدایی و تاثیر آن در شكوفایی انسان:

از جمله هدف‌های مقدس جهاد، ریشه‌كن كردن فتنه‌ها است. فتنه‌ها، مانع رشد جامعه‌ها است مثل فساد اخلاق، التهابات فرهنگی، تحریف‌ها و ...«و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و یكون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الاعلی الظالمین» «و با آنها پیكاركنید! تا فتنه (و بت پرستی و سلب آزادی ازمردم) باقی نماند. و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (ازروش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید زیرا) تعهدی جز برستمكاران روا نیست). (بقره/ 193) قرآن كریم در دو موضع سوره‌ی بقره «فتنه» را بزرگتر و شدیدتر از قبل ذكر می‌كند : «والفتنه اشد من القتل» «فتنه، شدیدتر ازكشتن است» (بقره/191) «والفتنه اكبر من قتل » «فتنه، بزرگتر از كشتن است» (بقره/217) در كشتن انسان‌ها كه بسیار هم منفور است، حیات طبیعی از دست می‌رود اما در فتنه، حیات طیبه .علامه طبرسی در ذیل آیه‌ی مذكور تفسیری بر فتنه دارند كه آن را برگردان می‌كنیم: «و الفتنه اشد من القتل» مقصود این است كه شرك ورزیدن آنها به خدا و رسولش، بزرگ‌تر از كشتار در ماه حرام است. كفر را فتنه نامیده‌اند زیرا كفر منجر به هلاكت می‌شود همانگونه كه فتنه منجر به هلاكت می‌شود. (مجمع البیان، ذیل آیه‌ی190 سوره‌ی بقره، به خط عثمان طه 191) هر چند ایشان فتنه را منحصر به شرك نموده اند و سبك قرآن كریم این است كه هر چند راجع به مورد خاصی مطلبی را بیان می‌كند اما می‌توان با ضابطه‌هایی كه داریم آن را از انحصار مورد خارج كرد‌، مانند آیه‌ی معروف خمس در قرآن كریم كه از انحصار غنائم خارج می‌شود. در قرآن كریم برخی از كاربردهای فتنه حالت خنثی دارد و به معنای «آزمون» است آنگاه ارزش مطرح می‌شود كه در آزمون، سرافراز شویم مانند :«انما اموالكم و اولادكم فتنه...» «منحصراً، دارایی‌ها و فرزندانتان فتنه‌اند.» (تغابن/15) (فتنه آن است كه حالت پدیده را با آن می‌آزمایند؛ به همین دلیل بر امتحان و ابتلا اطلاق می‌شود و غالبا اطلاق بر ملازم آن می‌شود، یعنی شدت و عذاب و آنچه به دنبال آن می‌آید مثل «شرك» و «گمراهی». (المیزان، ج 2، ذیل آیه‌ی 191 بقره) حاصل اینكه برای رشد یك شجره‌ی‌طیبه، تنها تقویت و رسیدگی و آب و غذا كافی نیست؛ این‌ها اقتضاء را كامل می‌كند؛ نبودن مانع هم لازم است و آن آفت‌هایی است كه آن را تهدید كرده و مانع رشد و شكوفایی می‌شود .

8- حاكمیت قانون الهی و نقش آن در شكوفایی انسان:

حاكمیت قانون الهی كه همان حق است، جامعه‌ها را به اتحاد فرا می‌خواند خداوند می‌فرماید :«كان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» «مردم (در آغاز) یك دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت) به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و كتاب آسمانی كه به سوی حق دعوت می‌كرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری كند. (افراد با ایمان در آن اختلاف نكردند) تنها (گروهی از) كسانی كه كتاب را دریافت داشته بودند و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف كردند. خداوند آنها را كه ایمان آورده بودند به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبری نمود. (اما افراد بی‌ایمان همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند) و خدا هر كس را بخواهد به راه راست هدایت می‌كند». (بقره/213) آنچه از این آیه استفاده می‌شود؛ این است كه مردم در ابتدا زندگی ساده و بسیطی داشتند، ولی كم‌كم در اثر كثرت افراد و ازدیاد سلیقه‌ها اختلاف و درگیری‌ها پیش آمد در برخی از روایات این زمان به دوران قبل ازحضرت نوح(ع) تطبیق شده كه در آن زمان مردم زندگی ساده و محدودی داشتند و در بی خبری به سر می‌بردند. (تفسیرنورالثقلین، ج 1، ص 902) یكی از آفت‌های سوزنده‌ی استعداد امت مسلمان، اختلاف با انگیزه بافی است .شیخ‌طوسی می‌فرماید: استثناء در آیه متعلق به سه چیز است: 1-اختلاف نكردند مگر اهل كتاب؛ 2- اختلاف نكردند مگر بعد از آمدن معجزات 3- اختلاف نكردند مگر از سربغی و رقابت. (تفسیر تبیان ذیل آیه) انگیزه‌ی اختلاف در امت‌ها گوناگون است: گاهی به دلیل برداشت‌های گوناگونی است، بدون دخالت هوای نفس و گاهی به دلیل حضور هوای نفس است كه به تعبیر قرآن‌كریم، انگیزه‌ی بغی دخالت می‌كند. در انگیزه نخست، درگیری و تضاد و جنگ رخ نمی‌دهد ولی در دومی، هر گونه رخداد نامیمونی ممكن است. امام علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «انما بدع وقع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع». «منحصراً سرآغاز پیدایش فتنه‌ها و هواهای نفسانی است كه تبعیت می‌شوند و حكم‌هایی است كه از دین نیست ولی به نام دین در دین تعبیه می‌كنند». (نهج البلاغه، خطبه 05) هوای نفس كه دخالت كند حكم‌ها و برداشت‌ها و انگیزه‌ها را تغییر می‌دهد.‌‌‌ اختلافات بر‌خاسته از هوای نفس، مانعی بزرگ بر سر راه شكوفایی و دست یافتن به حقیقت است .

9- توحید باوری و نفی طاغوت عامل شكوفائی انسان و جامعه خداگرا :

دعوت جهانی اسلام ازادیان برای توحید و نفی طاغوت پرستی، شكوفایی جوامع را به دنبال می‌آورد .شرك، جامعه‌ها را متشتت و متفرق و پاره‌پاره می‌كند، خداوند می‌فرماید :«حنفاء لله غیرمشركین به و من یشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مكان سحیق » «هركس به خدا شرك بورزد، گویی از آسمان (توحید) سقوط كرده، كه یا او را پرنده‌ای در می‌رباید، یا او را در مكانی دور دست پرتاب می‌كند». (حج/ 31) برداشتی كه می‌شود این است كه: آسمان همان ارزش‌های تقید به توحید است و آن پرنده‌ی رباینده، شیطان و حزب اوست و اگر هم در دام آنها نیفتد، هوای نفس، او را هلاك خواهد كرد .«قل یا اهل الكتاب تعالوا الی كلمه سواء بیننا و بینكم الا نعبد الا الله و لانشرك به شیئا و لا یتخذ بعضا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» «بگو اهل كتاب، بیایید بسوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را (غیر از خدای یگانه ) به خدایی نپذیرند، هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند، بگویید! گواه باشید كه ما مسلمانیم». (آل عمران/34 ) قرآن نخستین بار در ضمن آیات گذشته، مسیحیان را دعوت به استدلال منطقی كرد و پس از مخالفت دعوت به مباهله نمود و چون دعوت به مباهله به مقدار كافی در روحیه‌ی آنها اثر گذاشت، بار دیگر از این آمادگی روحی استفاده كرد. مجدداً شروع به استدلال می‌كند ولی این استدلال با استدلال‌های سابق تفاوت فراوان دارد .در آیات گذشته دعوت بسوی اسلام با تمام خصوصیات بود، ولی در این آیه دعوت به نقطه‌های مشترك میان اسلام و آیین‌های اهل كتاب است. روی سخن را به پیامبر كرده و می‌فرماید: «بگو ای اهل كتاب! بیایید بسوی سخنی كه میان ما و شما مشترك است كه جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی شریك او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیریم.» قرآن با این طرز استدلال به ما می‌آموزد كه اگر كسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكاری كنند، بكوشید لااقل در اهداف مهم مشترك همكاری آنها را جلب كنید و آن را پایه‌ای برای پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید. (تفسیر نمونه ذیل آیه) اضافه بر این پیامبر(ص) ماموریت داشتند كه همگان به خصوص اهل كتاب را به آزاداندیشی دعوت كنند و بگویند كه همه‌ی انسان‌ها شخصیت مستقل دارند و با یكدیگر برابرند و هیچ كس بر دیگری ربوبیت ندارد و همگان حتی پیامبران باید در برابر خداوند یكتا تسلیم و فرمانبردار باشند و تنها خدا پرستان واقعی و با تقوایان، ارزشمندند و برتری دارند. «عند اكرمكم عند الله اتقیكم » نتیجه این كه: خداوند بسیاری از خطاب‌های خود را متوجه «ناس» و بعضاً اهل كتاب نموده و خطاب‌ها را منحصر در «ایمانداران» ننموده است، زیرا پروردگار با كتاب و نبی مرسل خود می‌خواهد، خاكیان را از ناسوت به لاهوت برساند. این بستر نیاز به دست‌مایه دارد كه توحید عالی‌ترین و استوارترین عامل برای صعود از خاك به اوج افلاك است. شكفتن استعدادهای خلافت آدمی، ریلی چون «توحید» دارد تمام احكام الهی برروی این خط ریل، سالك را به مقصد عالی كه «قرب خداوند» است می‌رساند.

10- امر به معروف و نهی از منكر عامل دیگر ارتقاء و شكوفایی:

«و لتكن منكم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون» «باید از میان شما جمعی دعوت به نیكی و امر به معروف و نهی از منكر كنند و آنها همان رستگارانند» (آل عمران/104) ایمان‌داران در شكوفایی یكدیگر نقش آفرینند. خداوند در سوره‌ی مباركه‌ی عصر می‌فرماید: «انسان غرق در زیان است مگر ایمان‌داران شایسته كار كه یكدیگر را به حق و صبر سفارش می كنند.» اهل سلوك، داشتن رفیق طریق را از لوازم طی مسیر می‌دانند كه هرگاه انگیزه‌ها رو به ضعف گذارد، یكدیگر را تقویت كنند و نیز آیینه‌ی عیب‌نمای یكدیگر باشند .درآیه‌ی مورد بحث می‌فرماید: از میان شما یك جمعی باشند كه با عنایت به ضرورت تجهیز، خود را بسازند و جامعه را به خوبی و فرمان‌های خدا بخوانند. همین تعبیر نشان می‌دهد كه امر به معروف و نهی از منكر ظرافت‌های زیادی دارد زیرا می‌فرماید: «منكم» از میان شما. گرچه رسالت امر به معروف و نهی از منكر عمومی است. (المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ...) ولی اگر قرار باشد به صورت تشكل و جدی‌تر انجام‌پذیرد، بحث نخبگان و برگزیدگان مطرح می‌شود.

در این آیه، یاری‌های متقابل ایمان‌داران برای رشد و شكوفایی مطرح شده است كه جای كار فزون‌تر دارد و از حوصله‌ی این نوشته بیرون است. تجربه‌ی قطعی به ما نشان می‌دهد كه آدمی هر اندازه برای خود معلوماتی تهیه كند و از هر راهی آنها را گرد‌آورد تا وقتی در خاطرش می‌ماند كه نسبت به آنها یاد‌آوری داشته باشد و چنان چه از بررسی و تمرین آن دست برداشت، كم‌كم معلوماتش به دیار نیستی رهسپار خواهد شد. از طرف دیگر باز جای شك و تردید، نیست كه عمل در تمام شئون و مراتبش دائرمدار «علم» بوده، با قوت و ضعف و با صلاح و فساد آن نسبت مستقیم دارد. چنانكه خدای متعال می‌فرماید :«والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نكدا كذلك نصرف الایات لقوم یشكرون» «سرزمین پاك گیاهش به اذن خدا در آید، لیكن از زمین ناپاك جز اندك چیزی نروید». (اعراف/85) همین نسبت را گوشزد می‌فرماید: كه خداوند حال علم و عمل را به زمین و روییدنی‌های آن مثل زده است و جای تردید نیست كه آن دو (یعنی علم و عمل) با یكدیگر نسبت متعاكس داشته: «علم» قوی‌ترین داعی «عمل» و عمل مشهود و خارجی نیز قوی‌ترین وسیله‌ی ازدیاد علم می‌باشد. (تفسیر المیزان ج 3، ص 606) پس با این نظارت عمومی، انگیزه‌ای ایجاد می‌شود كه مجتمع صالحی كه علمی نافع و عملی صالح دارد، علم و تمدن خود را با تمام نیرو حفظ می‌كند. و افراد آن مجتمع اگر فردی را ببینند كه از آن علم تخلف كرد، او را به سوی آن علم برگردانند و شخص منحرف از طریق خیر و معروف را به حال خود واگذار نكند و نگذارد آن فرد در پرتگاه منكر سقوط نموده، در مهلكه‌ی شر و فساد او بیفتد، بلكه هر یك از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نماید و او را از انحراف نهی كند. و این همان دعوت به فراگیری و تشخص معروف از منكر و امر به معروف و نهی از منكر است. (المیزان، ج 3، ذیل آیه)

11- ولایت‌مداری و نقش آن در شكوفایی همه جانبه‌ی انسان:

ولایت امام علی(ع) نقش تعیین كننده در اهداف رسالت دارد. در حدیث آمده است كه اگر مردم بر ولایت علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) جمع می‌شدند، خداوند جهنم را خلق نمی‌كرد. آن هم با نگاهی كه ما به ابعاد ولایت داریم كه بخشی از آن در تشكیل حكومت محقق می‌شود و با حكومت و عدالت، هدف رسالت محقق می‌شود و در پرتو ولایت و حكومت شكوفایی فرد و جامعه اتفاق می‌افتد .«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین» «ای پیامبرآن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً (به مردم) برسان و اگر نكنی، رسالت او را انجام نداده‌ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می‌دارد. خداوند جمعیت كافران (لجوج) را هدایت نمی‌كند». (مائده/76) مردمان اقتدا به همان سلوك ملوك و حاكمان خود می‌كنند و از آنان رنگ می‌پذیرند. برای همین انبیاء معصوم(ع) و ائمه‌ی معصوم(ع) مقتدای انسان‌ها می‌شوند .خداوند در قرآن می‌فرماید :«یا ایها الذین آمنو اتقوا الله و كونوا مع الصادقین». (توبه/91) خداوند در آیه‌ی تبلیغ می‌فرماید: اگر چنین نكنی (رسالت غدیر را ابلاغ نكنی) رسالت خدا را انجام نداده‌ای. (مائده/76) آن اندازه كه تربیت انسان‌های ایمان‌دار، انسان‌های برگزیده‌ی موفقی بوده اند، شاید متون برگزیده كارساز نبوده‌اند. آری بخشی از مردم در آغاز با متن جذاب وحی آشنا می‌شدند و آنگاه پیامبر یا امام مامور را برانداز می‌كردند و به افعال و حالات او نظر كرده و بر ایمان پایدار می‌ماندند. در این نوشتار، در گزینش آیات، عنایتمان در هر گفتار به بررسی نقش شكوفایی آفرینش هر بخش از وحی در طول تاریخ گذشته و هنری كه در آینده برای شكوفایی دارد بوده است و نمی‌خواهیم آیه‌ی تبلیغ را از همه‌ی ابعاد بررسی نماییم. عصاره این كه: ولایت پیشوایان نور در تثبیت رسالت جذاب كردن رسالت و جذب توده‌های مردم و زمینه برای تشكیل حكومت و در نتیجه اجرای حق و عدالت و در برآیند آن كه شكوفایی فرد و جامعه است، بسیار نقش آفرین است .

12- موانع و آفات رشد و شكوفایی انسان:

همیشه برای گوهرهای گرانقدر و دریافت‌های ارزشمند آفت‌هایی در كمین است كه برای بارور كردن زمینه‌های تزكیه و رویكرد به معرفت كه در دو گفتار پیشین اشارت شد باید آنها را شناخت. یكی از اهداف بلند نبوت نبی‌خاتم رهایی بخشی بشر از قید غل‌ و زنجیرها است تا زمینه‌ی رشد او فراهم شود. «یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیم» در این جا بحث بر سر مانع‌هایی چون جهل، خرافه، تعصب، هوا‌پرستی است و آداب و رسومی كه مانع شكوفایی اندیشه‌ی دینی انسان‌ها می‌شود. «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی ...» (آن‌ها كه از فرستاده‌ی (خدا) پیامبر(ص) پیروی می‌كنند. كسی كه صفاتش را در تورات و انجیلی كه نزدشان است می‌یابند و آن‌ها را به معروف دستور می‌دهد و از منكر باز می‌دارد پاكیزه‌ها را برای آن‌ها حلال می‌شمرد، ناپاكی‌ها را تحریم می‌كند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان بر می‌دارد) آن‌ها كه به او ایمان آوردند و حمایتش كردند و یاریش نمودند و از نوری كه با او نازل شده پیروی كردند، آنان رستگارانند.» (اعراف/751). «كلمه‌ی امی منسوب به ام به معنای مادر، به كسی گفته می‌شود كه درس نخوانده باشد مثل كسی كه از مادر متولد شده است». (درتمام مكه در عصر بعثت 71 مرد و یك زن باسواد بیشتر وجود نداشت و اگرپیامبر(ص) حتی كلمه‌ای از یك نفر آموخته بود نمی‌توانست خود را در میان مردم «امی بنامد» . «البته این موضوع منافاتی با آن ندارد كه پیامبر(ص) به تعلیم خداوند قادر به خواندن و نوشتن بوده است، اما برای اینكه جایی برای كوچك‌ترین تردید برای دعوت او نماند، از این توانایی استفاده نمی‌كرد». (تفسیرنمونه، ج 6، ص204).

شاهد این سخن آن است كه در روایاتی از امامان معصوم(ع) نقل شده كه پیامبر(ص) می‌توانست بخواند و هم توانایی خواندن داشت و توانایی نوشتن. (تفسیر برهان ذیل آیات اول سوره‌ی جمعه) .اما آن بخش از آیه كه مربوط به مبحث شكوفایی است: كلمه‌ی «اصر» در اصل به معنای نگهداری و محبوس كردن است و به هر كار سخت و تكلیف سخت و دشوار كه انسان را از فعالیت باز دارد گفته می‌شود، چنانكه به عهد و پیمان و كیفر نیز گفته شده است. اغلال، جمع غل به معنای زنجیر شامل: عقاید باطل، خرافات، بت‌پرستی، بدعت و سنت‌های دست ‌و پا‌گیر جاهلی می‌شود .گر چه به دلایلی تورات و انجیل را تحریف شده می‌دانیم، اما در همین تورات و انجیل موجود نیز اشارات و بشارتی نسبت به پیامبراسلام(ص) به چشم می‌خورد. رسوم غلط، به منزله‌ی غل و زنجیر، برای اندیشه‌های مردم است و انسان بدون وابستگی به انبیاء اسیر ظواهر می‌شود «یضع عنهم اصرهم و الاغلال». انسان‌ها، رفتارهای شاق و بی بار تكاملی را بر خود تحمیل می‌كنند كه استعدادهای آنها را می‌سوزاند. رسالت حضرت محمد(ص) این است كه به مردم بگوید: شما كارهای زحمت‌آور استعداد‌سوز را برخود تحمیل نكنید و ثانیا كاری نكنند كه خداوند حلال‌ها را بر آنان تحریم كند .در آخر سوره‌ی بقره در دنبال «امن الرسول ...» در نیایش خود از خدا می‌خواهیم كه «و لا تحمل علینا اصرا كما حملته علی الذین من قبلنا» یعنی «خدایا» «اصر» را همان گونه كه بر مردمی در گذشته، مستولی كردی بر ما مستولی نكن. و اما بحث «اغلال»: این غل‌ها كه بر انسان‌ها حاكم شده، می‌تواند طیف وسیعی از موانع رشد و شكوفایی باشد: مانند تعصب، غرور، جهل، كبر نژاد‌پرستی، تقلید بی‌دانش، روحیه‌ی هواپرستی، هرزگی و ... رسالت آن پیامبر(ص) آسمانی و پیشوایان نور‌ستیز با این موانع است. (پیام قرآن جلد نخست، به طیف وسیعی ازاین شرح موانع معرفت پرداخته است).

*تعلقات، مانع اصلی شكوفایی معنوی انسان:

خداوند راه رسیدن به قله‌ی بلند نیكی‌ها را، در گذشتن از دوست داشتنی‌ها می‌داند. این مقاله عامل‌ها، ثمرات، راه‌ها و موانع شكوفایی را به طور خلاصه ارزیابی می‌كند. اینك به مانع بزرگ شكوفایی می‌رسیم كه تعلقات ناصواب است .«لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله علیم» «هرگز به نیكوكاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید و از هر چه انفاق كنید قطعاً خدا بدان داناست» (آل عمران/ 29) در آیات گذشته بحث‌هایی درباره‌ی ایمان و كفر و نشانه‌ها و آثار آن و بخشی از سرگذشت انبیاء آمده بود و در این آیه به یكی از طرف وصول به حقیقت ایمان و مقام برو نیكوكاری اشاره می‌كند. همان چیزی كه بهترین نشانه‌ی شخصیت و عواطف انسانی و تقوا به اسلام است. آفت‌زدایی از درختان و گیاهان نیمی از نقش رشد و شكوفایی را ایفا می‌كند. در متون اسلامی بحث حجاب‌ها آفات و موانع گوناگون بالندگی انسان مطرح شده و راه حل برای علاج آن‌ها داده اند. گرچه روح آدمی هنگام دمیده شدن در جسم به جسم تعلق دارد، ولی به تعبیر شهید علامه مطهری به تدریج وابستگی كاهش می‌یابد و عقل می‌تواند فرمان روایی برتن خاكی را فراهم ساخته و زمینه‌ی ورود وحی و دین خدایی را آماده نماید. اگر نیازهای خاكی انسان حاكمیت بر انسان پیدا كرد بحث تعلقات مطرح می‌شود و موانع فراوانی برسر راه رشد و شكوفایی ایجاد می‌كند. رسیدن به مقام نیكوكاران واقعی شرایط زیادی دارد، كه یكی از آنها انفاق كردن از اموالی است كه مورد علاقه‌ی انسان است زیرا عشق و علاقه‌ی واقعی به خدا و احترام به اصول انسانیت و اخلاق آنگاه روشن می‌شود كه انسان بر سر دو راهی قرار گیرد در یك طرف مال و ثروت یا مقام و منصبی قرار داشته باشد كه مورد علاقه‌ی شدید اوست و در طرف مقابل خدا و حقیقت و عواطف انسانیت و نیكوكاری اگر از اولی به خاطر دومی صرف‌نظر كرد معلوم می‌شود كه در عشق و علاقه‌ی خود صادق است و اگر تنها در این راه از موضوعات جزیی حاضر بود صرف‌نظر كند معلوم می‌شود عشق و علاقه‌ی معنوی او نیز به همان پایه است و این مقیاسی است برای سنجش ایمان و شخصیت. (تفسیرنمونه ج 3 ص 21) نفوذ آیات قرآن در دل مسلمانان این قدر زیاد بود كه پس از نزول برخی آیات مردم زندگی خود را بر اساس آن آیه تنظیم می‌كردند. پس از نزول این آیه «لن تنالوا ...» یكی از یاران پیامبر(ص) به نام ابوطلحه‌ی انصاری باغ و نخلستان بسیار مصفا و زیبای خود را كه در مدینه شاخص بود و همه از آن سخن می‌گفتند در راه خدا هدیه كرد. در این باغ چشمه‌ی آب صافی بود و از رستنی‌های بی‌شماری برخوردار بود. ابوطلحه پس از شنیدن این آیه آمد خدمت پیامبر(ص) و عرض كرد می‌دانی كه محبوب‌ترین اموال من همین باغ است و من می‌خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم، پیامبر فرمود: آفرین بر تو! این ثروتی است كه برای تو سودمند خواهد بود. سپس فرمودند من صلاح می‌دانم كه آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی. ابوطلحه دستور پیامبر را عمل كرد. (مجمع البیان و صحیح مسلم نجاری) زبیده همسر هارون‌الرشید قرآن بسیار گران قیمت داشت كه آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین كرده بود و علاقه‌ی زیادی به آن داشت یك روز هنگامی كه از همان قرآن این آیه را می‌خواند با خواندن آیه به فكر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق كنم. لذا به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزئینات آن را فروخت و بهای آن را در بیابان‌های حجاز برای تهیه‌ی آب مورد نیاز بادیه‌نشینان صرف كرد. می‌گویند امروز هم بقایای آن چاه‌ها وجود دارد و به نام او نامیده می‌شود. (نمونه، ج 3، ص 31)

* فقر مانع بزرگ شكوفایی جامعه‌ها:

«مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله كمثل حبه انبتت سبع سنابل فی كل سنبله مئه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم .» (بقره/162) «مثل كسانی كه اموال خود را در راه خدا انفاق می‌كنند همانند بذری هستند كه هفت خوشه برویاند كه در هر خوشه، یكصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر كس كه بخواهد (وشایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می‌كند (ازنظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) دانا ست . «الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا ولا اذی لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون » (بقره/26) «كسانی كه اموال خود را در راه خدا انفاق می‌كنند، سپس به دنبال انفاقی كه كرده‌اند منت نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند»

«سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذیر بهترین راه برای حل اختلافات طبقاتی است هم چنان كه پیدایش و گسترش ربا زمینه ساز و به وجود آورنده‌ی طبقات است. لذا در قرآن آیات لزوم انفاق و تحریم ربا دركنار هم آمده است». (المیزان، ج 2، ص 604) كسی كه بدون منت و آزار و فقط برای خدا انفاق می‌كند، از آرامش الهی برخوردار است .رسول‌اكرم(ص) فرمودند: «اگر سائلی نزد شما آمد به یكی از این دو روش عمل كنید: «بذل یسیروا و رد جمیل». «یا چیزی كه در توان دارید به او عطا كنید یا به طرز شایسته‌ای او را رد نمایید» (تفسیر قرطبی و نمونه، ذیل آیه‌ی مربوطه). همچنین فرمودند: «اگر با مال نمی‌توانید به مردم رسیدگی كنید با اخلاق برسید‌. آبرو و شخصیت فقیر و نیز كرامت او با ارزش‌تر و مهم‌تر ازحفظ شكم اوست». همان‌گونه كه قبلاً یادآور شدیم، عناوین پانزده‌گانه‌ی گفتارهای ما، از چند ناحیه به «نقش وحی در شكوفایی» مرتبط می‌شود. فقر‌زدایی از طریق ایجاد كار و انفاق‌های مالی مانع بزرگی را از سر راه شكوفایی بر می‌دارد .این كه رسول خدا(ص) فرمودند: «الفقر فخری (یعنی فقر افتخار من است) چند معنا و پهلو دارد :الف) این كه همه‌ی وجودم یكپارچه نیاز به خداست (امكان فقری ) افتخارمن است .ب) اینكه در راه مبارزه با مظاهر تباهی و سیاهی، ناداری گریبانم را می‌گیرد افتخار من است نه اینكه فقر ناشی از كم كاری كه این نوع فقر شدیداً منفور است .ج) این كه چونان توده‌های فقیر مردم زندگی می‌كنم، افتخار من است».

اما از سوی دیگر در روایات آمده است: نزدیك است كه فقر به كفر تبدیل شود و ابوذر صحابی غفاری می‌گفت: اگر فقر از دری وارد شد از در دیگر ایمان بیرون می‌رود. گاهی حاكمیت فقر به دلیل كم كاری است و گاهی عوامل دیگر كه مرتبط با اختیار فرد فقیر نیست. گاهی به دلیل عدم حاكمیت عدالت است كه رهبران معنوی مردم موظف به تلاش در این زمینه‌اند. تجربه‌ی طولانی نشان داده است كه جامعه‌ی فقرزده گر چه ممكن است توجهش به عوامل غیبی و تضرعش نسبت به متمولان زیادتر باشد، اما نفس فقر نشاط جامعه را برای عشق به شكفتن از میان می‌برد. به خصوص این كه میان فقیران تفاوت وجود دارد برخی با فشار فقر توجه توحیدیشان به خداوند بیشتر می‌شود‌، اما برخی در این جاده می‌لغزند زیرا دغدغه‌ی شبانه‌روزی شان رفع مشكل فشار آورنده است و نشاطی برای هدف شكوفایی باقی نمی‌ماند. ابوذرهای تاریخ فراوان نیستند كه با فشار فقر ایمانش استوارتر شود! خداوند در دو آیه ی 162 و 262 بقره، آثار ارزشمند فقرزدایی را در قالب تشویق برای انفاق بیان نموده است تا خواستاران تكامل، به این كار ارزشمند روی كنند.

نتیجه:

وحی آسمانی به رسول‌خاتم(ص) منشا و عامل بنیادین در شكوفایی جامعه‌ی مسلمان در گذشته و حال و آینده بوده و خواهد بود. این مقاله‌ی قرآنی كه برآیندی از آیات قرآنی و روایات معصومین است در حال حاضر موجبات شكوفایی رشد، تربیت، تزكیه و فلاح جامعه‌ی اسلامی را رقم می‌زند. نقش جایگاه پر اهمیت تزكیه (رشد و پرورش معنوی) در قرآن كریم و مهمترین هدفمندی بعثت كه صدر فعالیت‌های رسول‌اكرم(ص) را به خود اختصاص داده بود ما را بر آن می‌دارد كه بیش از پیش به این موضوع پرداخته و ابعاد شناختی و معرفتی و كاربردی آن را به عنوان گفتمان عصر حاضر مطرح نمائیم. بررسی چیستی شكوفائی با استناد به جامعیت خلقیات و رفتارها بخش مهمی از این مقاله را در بر گرفته و آن گاه بررسی موانع گوناگون شكوفایی كه سد راه شكفتن انسان است و پردازش به راهكارهایی متعددی همچون دانش و معرفت تفقه و ژرف‌نگری، حیات‌طیبه، عمل‌صالح، عدالت‌گرایی، میانه‌روی و اعتدال، قانون‌گرایی، توحید‌باوری و ولایت‌مداری به عنوان عوامل موثر در شكوفایی انسان بخشی دیگری از مقاله است كه زمینه‌های شكوفایی و نوآوری را برای انسان رقم می‌زند.


منابع و ماخذ:

قرآن كریم

نهج البلاغه

1- ابوجعفرالطوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، بی تا، دارالاحیاء التراث العربی .

2- ابوالحسن، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، 1404 ه.ق، قم، مكتب اعلام الاسلامی .

3- ابوعلی الطبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1403 ه ق، قم مكتبه آیه الله المرعشی .

4- جوادی آملی، عبدالله، هدایت درقرآن، مركز نشرفرهنگی رجاء، 1363 .

5- خمینی، روح الله، حدیث جنود عقل و جهل، موسسه ی تنظیم نشرآثارامام،1381 .

6- الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، بی تا، المكتب المرتضویه، للاخبارالآثارالجعفریه .

7- زمخشری، محمود بن عمر، الكشاف، 1407 ه ق، بیروت، دارالكتب العربی .

8- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، 1414 ه ق، منشورات جامعه المدرسین .

9- العروسی الحویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، 1412 ه ق، قم، موسسه ی اسماعیلیان .

10- فخررازی، محمدبن عمر، التفسیرالكبیر .

11- قرائتی، محسن، تفسیرنور .

12- كلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافی، 1363، تهران دارالكتب الاسلامیه .

13- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 1398 ه ق، تهران، المكتبه الاسلامیه .

14- مطهری، مرتضی، مجموع آثار، تهران، 1377، انتشارات صدرا .

15- مكارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیرنمونه، تهران دارالكتب الاسلامیه .

16- یوسفیان، حسین و احمد شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان،تهران و قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، 1377 .

17- هاشمی رفسنجانی، اكبر، تفسیرراهنما، قم مركز فرهنگ و معارف قرآنی .

منبع: www.farsi.khamenei.ir

خوانده شده 3429 مرتبه