واژه شناسی عفاف و حجاب

امتیاز بدهید
(5 امتیاز)

 

 

تعریف حجاب

در لسان العرب، ذیل واژه‌ی‌ عفت چنین آمده است:
الکفّ عما لایحلّ و لایجمل؛ عفّ عن المَحارِم و الأطماع الدنیّة؛ (1)
خودداری از آنچه که زیبا و شایسته نیست، خودداری از حرام‌ها و طمع‌ها‌ی‌ پست.
در قاموس المحیط می‌خوانیم:
عفّ: کفّ عمّا لایحلّ و لایجمل کاِستَعفّ و تَعفّفَ؛ (2)
خودداری از آنچه زیبا و شایسته نیست، مانند استعفّ و تعفّف.
آنچه از جست و جو در سایر کتاب‌ها‌ی‌ لغت می‌توان فهمید، این است که «عفت» به معنای نگه داشتن نفس از ارتکاب معاصی و کارهای حرام است.
خواجه نصیرالدین طوسی هنگامی که از فضایل چهارگانه اخلاقی سخن به میان می‌آورد، جایگاه عفت را چنین تبیین می‌کند:
فضایل چهار بود: اول، تهذیب قوت نظری و آن «حکمت» بود. دوم، تهذیب قوت عملی و آن «عدالت» بود و سوم، تهذیب قوت غضبی و آن «شجاعت» بود و چهارم، تهذیب قوت شهوی و آن «عفت» بود. (3)
برخی از عالمان اخلاق نیز گفته‌اند:
"عفت دارای مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن خویشتن داری در برابر هرگونه تمایل افراطی و نفسانی است و مفهوم خاص آن، خویشتن داری در برابر تمایلات بی بند و باری جنسی است." (4)
ملااحمد نراقی در کتاب ارزشمند خود، برای قوه شهویه سه حالت در نظر می‌گیرد:
«افراط»؛ که از آن به «شره» تعبیر می‌شود.
«تفریط»؛ که آن را «خمود» می‌نامند.
«اعتدال» که از آن به «عفت» تعبیر می‌نماید و عفت را مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله می‌داند. (5)
در نتیجه آنچه از خمیرمایه‌ی‌ غالب تعریف‌ها برمی‌آید، این که عفت به معنای رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل است. البته با رعایت شرط اعتدال؛ یعنی نه غرق در شهوات شویم که به افراط گراییم و نه ترک غرایز کنیم که به تفریط دچار آییم. بلکه استفاده صحیح و مشروع نماییم، زیرا خدا - تعالی - همه‌ی‌ غرایز را به حکمت در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.

واژه‌ی‌ عفاف در قرآن کریم

عفاف به دو صورت «یستعفف» و «تعفف» در قرآن کریم و مجموعاً در چهار آیه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه معانی گوناگون می‌پذیرد که می‌توان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود.

1. عفت به معنای خویشتن داری

(لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیَماهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ)؛ (6)
و [انفاق شما مخصوصاً باید] برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته‌اند؛ [و توجه به آیین خدا آنان را از وطن‌ها‌ی‌ خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آن‌ها اجازه نمی‌دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند] نمی‌توانند مسافرتی بکنند [و سرمایه‌ای به دست آورند] و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آن‌ها را بی‌نیاز می‌پندارند؛ اما آن‌ها را از چهره‌هایشان می‌شناسی و هرگز با اصرار، از مردم چیزی نمی‌خواهند [این است مشخصات آن‌ها] و هر چیز خوبی که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
علامه طباطبائی می‌نویسد:
"کلمه‌ی‌ «تعفف» به معنای آن است که عفت صفت آدمی شده باشد و: (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ)؛ یعنی کسی که از حال ایشان اطلاع ندارد، از شدت عفتی که دارند آنان را توان‌گر می‌پندارند، چون با این که فقیرند، ولی تظاهر به فقر نمی‌کنند و مردم پی به حال آنان نمی‌برند، مگر این که شدت فقر رنگ و رویشان را زرد کند.
گفتنی است که «الحاف» به معنای اصرار است و جمله‌ی‌ «لایسئلن» به قرینه‌ی: (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ)و نیز به قرینه‌ی‌ «تعفف» باید به این معنا باشد که تقاضا نمی‌کنند تا به اصرار منجر شود." (7)
در این جا عفاف به معنای عدم اظهار فقر، به عنوان یک ارزش اخلاقی برای مسلمین مطرح شده است؛ عفاف به همین معنا در روایات نیز آمده است:
العفافُ زینةُ الفَقر و الشکرُ زینةُ الغِنی؛ (8)
عفاف زینت فقر و شکرگزاری زینت بی نیازی است.

2. عفت به معنای قناعت

(وَابْتَلُوا الْیَتَامَى‏ حَتَّى‏ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَكْبَرُوا وَمَن كَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ)؛
و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید و اگر در آن‌ها رشد [کافی] یافتید، اموالشان را نخورید و هرکس که بی‌نیاز است، [از برداشتن حق الزحمه] خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته [مطابق زحمتی که می‌کشد] از آن بخورد و هرکه بی‌نیاز است باید عفت ورزد.
صاحب المیزان در تفسیر این آیه می‌فرماید:
"گاهی سرپرست یتیم، فقیر است و چاره‌ای ندارد جز این که برای رفع حوایجش برای یتیم کار کند و از اجرت کارش حوایج ضروری‌اش را برآورد، ولی گاهی سرپرست یتیم، ثروتمند است، در این صورت خدای تعالی می‌فرماید: «هرکس که ثروتمند است، طریق عفت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزی را نگیرد و اگر فقیر است، به طور شایسته از آن بخورد»." (9)
«طبرسی» می‌گوید: «و ثروت‌مندان به منظور بهره‌وری به یتیم و باقی گذاردن مالش به ثروتی که خداوند روزی آنان کرده، قناعت کنند». (10)
در آیه‌ی‌ شریفه، عفاف به معنای قناعت می‌باشد و در حدیثی از معصوم (علیه السلام) نیز نقل شده که می‌فرماید:
ثمرةُ العفةِ القناعةُ؛ (11)
میوه عفت قناعت است.

3. عفت به معنای پاک دامنی

(وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى‏ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ)؛ (12)
و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاک دامنی پیشه کنند تا خدا از فضل خود آنان را بی‌نیاز سازد.
از آن جا که در آیه قبل، ترغیب به ازدواج می‌باشد، گاهی با تمام تلاش و کوشش وسیله ازدواج فراهم نمی‌گردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند. مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند، گمان می‌کنند که آلودگی جنسی برای آنان مجاز است و ضرورت چنین ایجاب می‌کند؛ از این رو بلافاصله در آیه‌ی‌ بعد، دستور پارسایی می‌دهد. (13)
با توجه به این که حساسیت روحی مرد نسبت به زن، امری ثابت شده و بدیهی است، چنان که در آیات قرآن آمده است: (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ...) (14) محبت زنان و... در نظر مردم جلوه داده شده است، بنابراین باید در طلب عفت کوشید تا لذایذ باطنی و ملکوتی بر لذایذ جسمانی غالب آید و انسان بر شهوات غلبه کند. امام علی (علیه السلام) در پاداش شخص عفیف می‌فرمایند:
ما المجاهدُ الشهیدُ فی سبیل الله بأعظمَ أجراً ممن قَدر فعَفَّ، لکادَ العفیفُ أن یکون ملکاً من الملائکة؛ (15)
کسی که در راه خدا جهاد کند و شهید شود، اجرش بزرگ‌تر از کسی نیست که بتواند گناه نکند و عفت بورزد، انسان پاک دامن نزدیک است فرشته‌ای از فرشتگان خدا شود.

4. عفاف به معنای رعایت چادر

(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)؛ (16)
زنان از کار افتاده‌ای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌ها‌ی‌ [رویین] خود را بر زمین بگذارند، به شرط این که در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند، برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.
«قواعد» جمع «قاعده» و به معنای زنی است که از نکاح بازنشسته؛ یعنی کسی به خاطر پیری‌اش به او میل نمی‌کند. (17) و منظور از ثیاب جلبابی است که بالای خمار می‌پوشند. (18)
همان گونه که از آیه برمی‌آید، زنان سالخورده‌ای که امیدی به زناشویی ندارند، می‌توانند روسری خود را بردارند و این برداشتن روسری، بدان شرط است که در اندیشه جلوه‌گری و دلربایی نباشند، زیرا این کار، هم بر زنان سالخورده حرام است و هم بر زنان جوان. پاک دامنی و عفت ورزیدن زنان سالخورده نیز به وسیله پوشیدن چادر، بهتر از کنار گذاشتن آن است، اگر چه کنار گذاشتن روسری بر آنان گناهی ندارد. (19)
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
القواعد لیسَ علیهم جناحٌ أن یَضعنَ ثیابَهنّ قال: تضع الجلبابَ وحدَه؛ (20)
پیر زنان حرجی نیست که فقط چادر خویش را نپوشند.
به علت جاذبه‌هایی که خدای تعالی در وجود زن نهاده است، حکم پوشش به او اختصاص یافته تا زیبایی‌ها‌ی‌ او منحصر به محارم خویش باشد و از تحریک مردان بیگانه پیش‌گیری کند، اما هنگامی که آن جاذبه‌ها از بین می‌رود، می‌تواند چادر خویش را به خاطر حرج و سختی‌ای که برای وی دارد، کنار بگذارد.

تعریف حجاب

حجب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن هستند و حجاب، به معنای پرده نیز هست.
در لسان العرب چنین آمده است:
الحجاب: السترُ و المرأةُ المحجوبة: قد سُتِرت بَسترٍ؛ (21)
حجاب یعنی پوشش و زن محجوب، یعنی زنی که با پوششی پوشیده شده باشد.
واژه‌ی‌ حجاب پنج بار در قرآن کریم ذکر شده و تنها در یک مورد به پوشش زن از نامحرم اشاره دارد:
(وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ)؛ (22)
هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را [به عنوان عاریت] از آنان [همسران پیامبر] می‌خواهید، از پشت پرده بخواهید، این کار برای پاکی دل‌ها‌ی‌ شما و آنان بهتر است.
در این آیه شریفه ضمیر «هنّ» به همسران رسول خدا برمی‌گردد و درخواست متاع از ایشان، کنایه است و معنایش این است که با همسران پیامبر از پس پرده صحبت کنید، به دلیل این که دل هایتان دچار وسوسه نشود. (23)
خطاب آیه متوجه مردان است که با زنان اختلاط نیابند و در صحبت کردن با زنان، حریمی نگه دارند تا موجبات تحریک فراهم نیاید.
گفتنی است پشت پرده قرار گرفتن - که دستاویزی برای مخالفان حجاب شده و آن را عدم آزادی زن می‌دانند - یک امر ترجیحی است و قرآن کریم هر چیزی را که به عفاف نزدیک‌تر باشد مورد توجه قرار داده است. این بدان معناست که تا زمانی که ضرورت ایجاب نکند، پرده نشین بودن بهتر و مطلوب‌تر است و این هیچ منافاتی با آزادی و حضور زن در اجتماع ندارد.
سیره حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز مؤید همین معناست؛ ایشان هنگامی که ضرورت ایجاب کرد، به سوی مسجد رفت و در حضور جمع زیادی از مهاجران و انصار خطابه‌ای ایراد کرد.

مفهوم خمار و جلباب

دو واژه‌ی‌ «خمار» و «جلباب» نقش کلیدی در فهم حدود حجاب اسلامی دارند و در جامعه ما از این دو با عناوین «مقنعه» و «چادر» یاد می‌شود.
ضرورت پوشیدن خمار از آیه شریفه سوره نور استفاده می‌شود که می‌فرماید: (وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى‏ جُیُوبِهِنَّ)؛ (24) روسری‌ها‌ی‌ خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود).
راغب ذیل واژه‌ی‌ «خمار» می‌نویسد:
أصلُ الخُمر سترُ الشیء، و یقال لما یُستَرُ به خمارٌ و لکنّ الخمارَ صارَ فی التعارِف اسماً لما تُغَطّی به المرأةُ رأسَها؛ (25)
خمار در اصل به معنای پوشاندن چیزی است و در اصطلاح، پارچه‌ای است که زن سرش را با آن می‌پوشاند.
نیز در لسان العرب می‌خوانیم:
و الخمار للمرأة، و هو النصیفُ، و قیل: الخمار ما تُغطی به المرأةٌ رأسها؛ (26)
خمار برای زن است و آن دستاری است که زن سرش را با آن می‌پوشاند.
بنابراین می‌توان گفت که «خمار»، به معنای چارقد و مقنعه است و از آن جهت به آن خمار می‌گویند که سر را می‌پوشاند، اما نکته قابل توجه این است که کارکرد مقنعه فقط پوشاندن سر نیست؛ بلکه باید گریبان را نیز بپوشاند و این معنا از کلمه «جیوب» فهمیده می‌شود.
صاحب التحقیق در تعریف «جیوب» آورده است:
ما یَنفتِحُ علی النَحر، و الجمع: أجیاب و جیوب. و جابَه یَجوبُه؛ (27)
یعنی قسمتی از پیراهن که برای داخل شدن سر به آن باز می‌باشد، پس جیب به معنای گریبان است.
در این آیه شریفه خدای متعال طرز پوشیدن خمار را به زنان آموزش می‌دهد و به زنان مؤمن دستور می‌دهد که از پوششی استفاده کنند که علاوه بر سر، گریبان آن‌ها را هم بپوشاند، چون تا آن زمان خانم‌ها از روسری استفاده می‌کردند و غالباً پشت گوش می‌انداختند و چون یقه لباس آن‌ها باز بود، پوشش کافی نداشتند و گردن و گریبان آن‌ها در معرض دید بود؛ تا وقتی که این آیه نازل شد و امر به پوشاندن این اعضا داد. (28)
آیه‌ای دیگر چگونگی پوشیدن چادر را به زنان آموزش می‌دهد و می‌فرماید:
(یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَلبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً)؛ (29)
ای پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو که چادرهای خود را بر خویش نزدیک کنند، این کار برای این که شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند بهتر است، [اگر خطا و کوتاهی از آن‌ها سر زده،‌ توبه کنند] خداوند همواره آمرزنده و رحیم است.
کلمه «یدنین» از ریشه «دنو» به معنای نزدیک است. و «جلباب» جامه‌ای است سرتاسری که تمامی بدن را می‌پوشاند. (30)
ابن منظور ذیل «جلباب» چنین می‌آورد:
ثوبٌ أوسعُ من الخمارِ، دون الرداء تُغطّی به المرأةُ رأسَها و صدرَها؛ (31)
لباسی بزرگ‌تر از خمار (روسری) که غیر از ردا است و زن، سر و سینه‌اش را با آن می‌پوشاند.
در قاموس المحیط آمده است:
جَلباب کسرداب: ثوبٌ واسع للمرأةِ دون الملحفةِ أو ما تُغطّی به ثیابها من فوقٍ کالملحفةِ أو هو خمار؛ (32)
جلباب بر وزن سرداب لباس گشادی است برای زن، کوچک‌تر از ملحفه که مانند «خمار» روی لباس‌ها‌ی‌ دیگر پوشیده می‌شود.
عده‌ای می‌گویند منظور از: (یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَلبِیبِهِنَّ) یعنی این که جلباب‌ها را بر روی خویش افکنند و صورت خویش را بپوشانند، در صورتی که روایات وارده از ائمه اطهار (علیهم السلام) بر عدم ضرورت پوشش وجه و کفین دلالت دارد، ولی هرگاه زن احساس کند که مورد نگاه شهوانی مردان قرار دارد، واجب است که وجه و کفین را نیز بپوشاند.
جلباب در ملل و نحل مختلف، مصادیق گوناگونی پیدا می‌کند، اما آن چیزی که در همه مشترک است، پوشش اندام و برجستگی‌ها‌ی‌ بدن است و بیان گر یک نوع پوشش سرتاسری است که در ایران به آن چادر گفته و به عنوان حجاب برتر یاد می‌شود.

رابطه‌ی‌ عفاف و حجاب

«عفاف» حالتی درونی و نفسانی است که غرایز را تعدیل و تحت کنترل خود درمی‌آورد. می‌توان گفت که «حجاب» نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین ابعاد عفت در به کنترل درآوردن و تعدیل غریزه‌ی‌ خودنمایی و جلوه گری در زنان می‌باشد.
در حقیقت عفاف را زبانی باید و آن حجاب است که نماد تفکر و اندیشه دینی است. خدای تعالی در فرهنگ با شکوه عفاف، از زن می‌خواهد به عنوان یک انسان، ارزش وجودی خویش را بشناسد و خود را ملعبه دست نامحرمان نسازد و از سوی دیگر، همگان را به چشم پوشی از نامحرم دستور می‌دهد، بلکه همه دست به دست هم نهاده، عفاف اجتماعی را رقم زنند.
اگر بگوییم مهم‌ترین و پردامنه‌ترین بحث عفاف حجاب است، سخنی گزاف نگفته‌ایم؛ زیرا حجاب نقش به سزایی در کم نمودن تحریکات جنسی در جامعه به عهده دارد.
از آن جا که زن از ظرافت و زیبایی‌ها‌ی‌ درونی خاصی برخوردار است، همواره مطلوب و مورد توجه مرد بوده و از سوی دیگر، غریزه خودنمایی و جلوه‌گری در زنان، کشش خاصی بین این دو برقرار می‌نماید.
با توجه به این مسائل، اسلام برای تعدیل این کشش و روابط بین زن و مرد، حجاب را به زن مسلمان توصیه می‌کند تا فضای جامعه پاک و پیراسته از هرگونه عامل تحریک‌زا باشد.
جواز کشف حجاب در مقابل نامحرم، این غریزه را جهت می‌دهد که خودآرایی زن، باید مختص به شوهر باشد و منع آن در برابر نامحرم، این غریزه را کنترل می‌سازد و از مرزشکنی جلوگیری می‌کند.
حضرت علی (علیه السلام) پوشش را مهم‌ترین عامل تعدیل حس زیبایی دوستی و خودنمایی دانسته و می‌فرماید:
زکاةُ الجمالِ العفافُ؛ (33)
زکات زیبایی، عفاف است.
البته تنها با پوشش زنان در قالب چادر نمی‌توان ادعای عفاف کرد، زیرا ممکن است این نیز حجابی باشد برای بی‌عفتی!
به عبارت دیگر، بیش از آن که تن زن، مرد را به سوی خود دعوت کند، کردار و گفتار وی تحریک کننده است، و حرکات و نگاه‌ها‌ی‌ او را حجابی دیگر باید که عفاف، مستلزم آن است.
اگرچه حجاب شرط لازم برای رسیدن به عفاف است، اما کافی نیست و باید با ابعاد دیگر عفاف هم گام شود. بنابراین زن موظف است که غرایزش را تحت کنترل درآورد و سپس تن خویش را در حجاب کامل بگیرد، زیرا این نفسانیت زن است که مرد را به سوی خویش می‌کشد و حجاب تن، هیچ مانعی برای چنین کششی نخواهد بود و این تسلط بر نفسانیت در حد اعتدال همان عفاف است.
درهم تنیدگی این دو آن قدر زیاد است که بدون یکدیگر، معنای خود را از دست می‌دهد؛ در حقیقت می‌توان گفت که حجاب بدون عفت، صدفی است بدون مروارید.
زن در قبال رعایت حجاب، علاوه بر اعلام عفت خود، عفت جامعه را نیز تضمین می‌نماید، همان گونه که خدای متعال پس از امر به درست پوشیدن چادر می‌فرمایند:
(ذلِكَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ)؛
این کار برای این که [به عفت] شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، بهتر است.
بنابراین رعایت حجاب بهترین راه اعلام عفت است و ثمره آن، امنیت جنسی است؛ همان امنیتی که امروزه حلقه مفقوده‌ای در جوامع غربی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 252.
2. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج 3، ص 177.
3. نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 123.
4. ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 283.
5. احمد نراقی، معارج السعادة، ص 321.
6. بقره، آیه 273.
7. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 2، ص 288.
8. ری شهری، میزان الحکمة، ج 8، ص 3828.
9. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 276.
10. طبرسی، جوامع الجامع، ج 1، ص 555.
11. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج 8، ص 2828.
12. نور، آیه 33.
13. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14، ص 459.
14. آل عمران، آیه 14.
15. عبدالواحد آمدی، غرر الحکم و دررالکلم، ج 1، ص 36.
16. نور، آیه 60.
17. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 227.
18. طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 155.
19. همان.
20. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 230.
21. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 257.
22. احزاب، آیه 53.
23. المیزان، ج 16، ص 506.
24. نور، آیه 31.
25. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 210.
26. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 257.
27. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 2، ص 157.
28. زمخشری، الکشاف، ج 3، ص 235.
29. احزاب، آیه 59.
30. المیزان، ج 16، ص 364.
31. ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 272.
32. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج 1، ص 49.
33. آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 105.

 

خوانده شده 5205 مرتبه