از نظر قرآن کریم تمام موجودات جهان هستی پس از مشیت الهی تحقق پیدا میکنند. هرچه در جهان موجود است از مشیت و اراده خداوندی سرچشمه گرفته و هیچ پدیده و رویدادی بدون اذن و مشیت الهی تحقق پیدا نمیکند.
«مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ» هر نخلی را که قطع گردید یا آن را بر ریشههایش رها کردید به اذن خدا بوده است. (حشر 5)
«فَیغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» (خدا) هرکس را که بخواهد میبخشد و هرکس را که بخواهد عذاب میکند و خداوند بر همه چیز تواناست. (بقره 284)
«وَ ما تَشاوُنَ اِلاّ اَن یَشاءَاللهُ اِنَاللهَ کانَ عَلیما حَکیما» و شما نمیخواهید، مگر آنکه خدا بخواهد. همانا خداوند آگاه و حکیم است. (دهر 30)
حال که هرچه در جهان آفرینش تحقق پیدا میکند برخاسته از مشیت و اراده الهی است و اراده و مشیت خدا نیز تخلفپذیر نمیباشد، پس چگونه میتوان برای انسان آزادی اراده و اختیار قایل شد؟ مگر نه این است که اگر انسان دست به عملی بزند منشأ و سرچشمه آن عمل خواست خداست و اگر هم از آن سرباز زند، آن هم ناشی از اراده الهی است، پس چه ما عملی را انجام دهیم و چه ندهیم در هر دو حال این اراده الهی بوده که موجب تحقق یا عدم تحقق آن شده است. آیات زیر نیز به صراحت عمل انسان را مربوط به مشیت خدا میداند.
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلَّا أَنْ یشَاءَ» و هرگز مگو من فردا آن (کار) را انجام خواهم داد، مگر اینکه خدا بخواهد. (کهف 23-24)
«وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» خدا شما و عمل شما را آفریده است. ( صافات 96)
در پاسخ این اشکال نیز باید گفت که میان مشیت الهی و آزادی و اراده انسان تقابلی برقرار نیست، چرا که اگر میگوییم اراده تکوینی خداوند تعلق به پدیدهها و رویدادها میگیرد نه به آن معناست که اراده او بدون عبور از مجرای اسباب و مسببات به اشیاء و امور عالم تعلق پیدا میکند.
در جهان آفرینش که جهان اسباب و مسببات است، هر پدیده و رویدادی علت و سبب خاصی دارد که سرسلسله آن علل و اسبابها ذات باریتعالی است.
به بیان دیگر علل و عوامل موجود در نظام آفرینش در مجرای فاعلیت خدا قرار گرفته و با آن رابطه طولی دارند. یعنی خداوند جهان و موجودات آن را آفریده و در ضمن مقرر نموده است که هر پدیدهای از علت مخصوص بخود سرچشمه بگیرد. مثلاً حرارت از آتش و رطوبت از آب و... که اینها را علل متوسطه نیز نامیدهاند.
حال اگر اندکی دقیقتر شویم درمییابیم که علل متوسط خود بر دو قسم هستند: یکی علل طبیعی که فاقد شعور و نیروی اختیار هستند و دیگری علل اختیاری. به بیان دیگر دو نوع فاعل داریم: یکی فاعل مضطر و دیگری فاعل مختار که انسان به عنوان فاعل مختار هر عملی را که انجام دهد از روی اختیار خواهد بود.
پس اینکه میگوییم مشیت الهی حاکم بر جهان هستی است به این معناست که مشیت و اراده او اگر به فاعل مضطر تعلق بگیرد فعل از آن فاعل بدون اختیار سر خواهد زد و اگر مشیت او به فاعل مختار یعنی انسان تعلق بگیرد، فعل او از روی اختیار سرخواهد زد.
این هم که آیه فوق میگوید هرگز نگو که فردا فلان کار را انجام خواهم داد، بلکه بگو اگر خدا بخواهد آن کار را انجام خواهم داد، به این جهت است که تحقق یک فعل بستگی به علل و عوامل بسیاری دارد که اگر یکی از آن علل و عوامل تحقق پیدا نکند آن فعل به وقوع نخواهد پیوست. چه بسا انسان تصمیم به انجام عملی میگیرد ولی موانعی موجب عدم تحقق آن میشود، از همین روی نمیتوان در مورد کارهایی که انسان میخواهد در آینده انجام بدهد با قطع سخن بگوید، اگر هنگامی که انسان عملی را میخواهد انجام بدهد ان شاءالله بگوید، یعنی آن را مستند به مشیت خداوندی بداند، دیگر اعتماد بیش از حد به علل و عواملی که از آنها آگاهی دارد نخواهد نمود. بلکه هر آن احتمال وقوع رویدادی را برای جلوگیری از تحقق عمل خود خواهد داد. و از این گذشته انسان هیچگاه خود را مستقل ندانسته و همواره متوجه وابستگی خود به خدا خواهد بود.
پینوشت
1- احوال و آثار خواجه نصیر، ص 603.