برخي از آنچه موجب كنش يك سياستمدار مي شود حاصل نگاه و شناخت معرفتي او به پيرامون است . مطمئنا ديدگاه رهبر معظم انقلاب براساس نگاه معرفت شناختی ایشان - که حاصل تجربه هاي تاريخي ذكر شده و نصوص ديني خصوصا قرآن است- می باشد . قرآن حكيم ، مسلمانان و مومنين را در تعامل نسبت به دشمن به بصيرت توام با بدبيني دعوت مي كند و مي فرمايد که «وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ»«هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی. بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است؛ و البته اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی بعد از آنکه طریق حق را دریافتی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.»(سوره بقره ، آیه 120) «وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» « و آنان پيوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند» (سوره بقره ، آیه 217) و خواست نهايي استكبار را تغيير نگرش و مكتب مسلمانان مي داند.
حضرت امام عمق كينه و دشمني دشمنان نظام را اين گونه تبيين فرمودند : «نكته مهمي كه همه بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال وآزادي ما راقبول دارند ؟ به يقين آنان مرزي جز عدول از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما بر نمي دارند مگر اين كه شما را از دين تان برگردانند ...آري اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام را با دستهاي خود ويران نمايد , آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بي فرهنگ به رسميت بشناسند ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند ما نوكر , آنها ابر قدرت باشند ما ضعيف , آنها ولي و قيم باشند , ما جيره خوار و حافظ منافع آنها , نه يك ايران با هويت ايران اسلامي . »[1]
آنچه از بيانات و دستگاه انديشگي امام راحل و رهبر معظم برمي آيد اين است كه زماني استكبار از يك كشور خشنود مي شود كه زندگي مستقل سياسي را كنار گذاشته و به تعبير امام خميني(ره) روي به "جيره خواري" آورد . این نوع رابطه را معمولاً در عرف سیاسی رابطه حامی – پیرو (patron-client) مینامند که کشور ضعیفتر به منظور حفظ امنیت خود وابسته به یک کشور قدرتمند میشود. البته شرط این نوع رابطه، داشتن مزیت برای کشور قدرتمند و یا بهاصطلاح، کشور حامی، از طرف کشور ضعیفتر است. اگر بخواهیم به زبان ساده این نوع رابطه را توضیح بدهیم، کشور ضعیفتر برای تأمین امنیت کشور خود، که معمولاً از مقبولیت داخلی نیز برخوردار نیست و حاکمان آن بهوسیله جنگ داخلی و با پشتیبانی کشورهای دیگر به سلطه میرسند، به یک کشور قدرتمند باج و خراج میدهد.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در دیدار با کارگزاران نظام در بحث خود درباره تجربیات برجام، بیان داشتند که تجربه دوم حاصل از برجام را کسب بينش و فهم نسبت به "عمق دشمني" آمريكا نسبت به جمهوري اسلامي مي دانند و مي فرمايند :
"تجربهی دوّم، عمق دشمنی آمریکا با ایران و با جمهوری اسلامی است. دشمنی، دشمنیِ عمیق است، دشمنیِ سطحی نیست. مخالفت بر اساس و بر محور مسئلهای مثل مسئلهی اتمی نیست، این را همه فهمیدهاند؛ بحث، فراتر از اینها است. بحث این است که اینها با نظامی که در این منطقهی حسّاس سر بلند کرده، ایستاده، قد برافراشته، رشد کرده، با ظلمهای آمریکا مخالفت میکند، نسبت به آمریکا هیچگونه ملاحظهکاری نمیکند، روحیهی مقاومت را در منطقه توسعه میدهد، پرچم اسلام را در دست گرفته مخالفند؛ عمیقاً مخالفند. مسئلهی آنها این است که این نظام اسلامی و جمهوری اسلامی نباید باشد؛ نهفقط این نظام نباشد، [بلکه] آن مردمی که این نظام را حمایت میکنند یعنی ملّت ایران هم منفور سران حکومتهای آمریکایند."[2]
در يك جمع بندي و براساس بيانات رهبر معظم انقلاب در سالهاي گذشته و بيانات اخير ايشان در جمع مسئولان نظام ، مي توان 4 اصل را درباره عمق دشمني آمريكا و جمهوري اسلامي استنتاج نمود :
1-اختلاف و تضاد بين غرب و جمهوري اسلامي ماهوي و محتوايي است نه شكلي . به زبان ساده تر غرب و خصوصا آمريكايي ها ، با اصل جمهوري اسلامي مخالفت داشته و تعامل يا تقابلشان با نظام در همه ي دوره هاي گذشته ، حال و آينده به جهت خنثي سازي و يا براندازي نظام مي باشد
2- اصل دوم برآمده از بيانات رهبر معظم اين است كه تضاد غرب و آمريكا با جمهوري اسلامي يك تضاد راهبردي است نه تاكتيكي . فهم اين اصل براي نيروهاي انقلاب- در همه ي سطوح - مي تواند منجر به دو نتيجه شود :
2-1- روي آوردن غرب به مذاكره ، يا حاصل از استيصال ایشان است يا حربه اي براي كند كردن پيشرفت ها و توانمندي هاي طرف مقابلشان.
2-2- اصل دوم عدم پايبندي به ارزشهاي اخلاقي است ، يعني هر لحظه غربي ها به خواسته هاي خود تحقق ببخشند معاهدات موجود را زير پا گذاشته و به آن پايبند نخواهند بود
3- نتيجه سوم از مجموعه بيانات رهبر معظم انقلاب پيرامون عمق دشمني غرب و آمريكا نسبت به جمهوري اسلامي ، اين است كه اين دشمني قائم به شخص نيست . اين فرض را به دو صورت مي توان تصور نمود يعني اولا هر شخصي از هر جناحي در آمريكا بر سر كار باشد اين تضاد به شيوه هاي مختلف ادامه خواهد داشت ؛ ثانيا بر سر كارآمدن افراد مختلف در ايران از جريانهاي متفاوت فكري و سياسي بر اين ديدگاه و عناد تاثيري نخواهد گذاشت
4-اصل آخري كه مي توان استنتاج نمود اين است که تضاد موجود بين جمهوري اسلامي ايران و آمريكا قائم به موضوع نيست . اين اصل را رهبر معظم انقلاب به صورت مكرر در چند سال گذشته تبيين نموده اند كه دشمني آمريكايي ها صرفا منوط به موضوع هسته اي نيست و برطرف شدن اين موضوع موجب مطرح شدن موضوعات ديگر خواهد شد.
با توجه به آنچه گفته شد می توان چرایی اين دشمني عميق آمريكا و غرب نسبت به جمهوري اسلامي – در بیانات رهبر معظم انقلاب - را بر مبناي دو اصل تضاد تمدني- هويتي و تقابل در نوع كنش منطقه اي و بين الملل موردپژوهش و واکاوی قرارداد :
یکی از بدیهیترین گزارههای پذیرفتهشده در مورد آمریکا این است که این کشور خود را در تقابل با اسلام ضداستكباري تعریف کرده و اقدامات خود در عرصهی بینالمللی را بر این اساس تنظیم میکند. ساموئل هانتینگتون در کتاب «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» میگوید: «خصومت هزار و چهارصدساله اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین میشود»، هانتینگتون جهان امروز را به بخشهای فرهنگی متفاوتی تقسیم میکند و معتقد است آن قسمت از جهان که دارای فرهنگ اسلامی است، اصلیترین دشمن احتمالی غرب خواهد بود و وظیفهی برخورد و مبارزه با دشمنی که هانتینگتون تصور میکند بر عهدهی امریکا بهعنوان نماد غرب است. او در کتابش مینویسد:« تاز مانی که اسلام، اسلام باقی بماند و تا زمانی که غرب، غرب باقی بماند، تنها عامل تعیینکننده روابط موجود میان این دو دایره فرهنگی عظیم و دو سبک متفاوت زندگی،کشمکش بنیادین میان آن دو خواهد بود". [3] در این چهارچوب است که آمریکا تلاش میکند تا اسلامی که ایران نمایندگی میکند و درصدد است آن را بهعنوان الگو به سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان معرفی کند را به هر طریق ممکن تضعیف کرده و به حاشیه براند و حتی اگر توانست از صحنه خارج کند.
از سويي فروپاشی شوروی و بهدنبال آن نظام دوقطبی و غرور ناشی از احساس پیروزی آمریکا، این کشور را به یک جانبهگرایی و مداخلهگرایی بیشتر سوق داد؛ بهگونهای که برای رسیدن به مقصود خود، از ابزار نرم و دموکراتیک و بنا بر شرایط، از ابزار سخت و زور، استفاده کرده و میکند. آنها بهدنبال اجرای طرح نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا هستند. در این طرح، آمریکا بهعنوان تنها ابرقدرت باقیمانده، پایبند به هیچ قاعدهی محدودیتزایی نیست و بیپرده خواهان تسلیم بازیگران منطقهای و بینالمللی است. با این وصف، برخورد آمریکا با ایران امری غیرمنتظره نخواهد بود و طبیعی است که ایران از نظر آمریکا یاغی و محور شرارت خوانده شود و دلیل آن هم تجاوزگری ایران نیست، بلکه صرفاً به این دلیل است که ایران از نظم جهانی تکقطبی پیروی نمیکند و بلکه ورای آن با آن مخالفت و ضدیت نیز میکند. نمود آن در نظم مطلوب مورد نظر ایران بارز است؛ نظمی که فاصلهی زیادی با نظم موجود (نظم مطلوب آمریکا) در عرصهی بینالمللی دارد.
ری تکیه در یادداشتی در روزنامهی «واشنگتنپست»، بهصراحت به ماهیت ایدئولوژیک دشمنی بین ایران و آمریکا اشاره میکند و بیان میدارد: «هستهی این درگیریها [درگیری بین ایران و آمریکا] ایدئولوژیک است: تهران نمیخواهد ما موفق شویم و ما نباید بخواهیم تهران غالب شود.»[4]ری تکیه بهدرستی تحلیل میکند. مانع اصلی عدم بهبود روابط ایران و آمریکا، از یکسو رفتار استکباری آمریکا و در دیگر سو استکبارستیزی ایران است. هریک از این دو کشور نیز این رفتار را در چارچوب ایدئولوژیک و ماهیت حکومت خود قرار داده است. لذا مادامی که هریک از طرفین، تغییر رفتار خود را بهمنزلهی تحول در ایدئولوژی و ماهیت خود میداند، نهتنها رابطه، بلکه هرگونه مذاکره بینتیجه میماند که این موضوع در مورد هر دو بازیگر مصداق دارد
[1] - صحيفه نور , ج 20 , ص 237.
[2] - رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار سران قوا و جمعی از مسئولان و کارگزاران نظام،2/3/97
[3] - ساموئل هانتینگتون ، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی ، مترجم : محمدعلی حمیدرفیعی ، تهران : دفتر پژوهشهای فرهنگی ؛ 1378 ، صص 21-17 .