ماهیت قیام امام حسین‌(علیه السلام) از منظر عالمان اهل سنت چگونه است؟

امتیاز بدهید
(11 امتیاز)
ماهیت قیام امام حسین‌(علیه السلام) از منظر عالمان اهل سنت چگونه است؟

قيام امام حسين‌(عليه السلام) از منظر صحابه و تابعين

گفتار و عملكرد صحابه و تابعين براي اهل تسنن اهميت زيادي دارد، بنابراين ديدگاه صحابه و تابعين را بررسي مي‌نماييم:

  1. صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و تابعين در بين ياران امام حسين‌(عليه السلام)

با توجه به اينكه قيام امام حسين‌(عليه السلام) در سال شصت و يك هجري اتفاق افتاد، اگرچه وجود برخي از صحابه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در ميان ياران امام حسين‌(عليه السلام) دور از واقع نيست، اما اگر از صحابه پيامبر هم كسي در ميان ياران اباعبدالله نبود، چيزي از ارزش‌هاي قيام عاشورا كم نمي‌كرد؛ چرا كه صحابه پيامبر اغلب ـ به علت فاصله زماني عاشورا با زمان رسول خداـ يا در قيد حيات نبودند و يا به دليل كهولت سن نمي‌توانستند در جنگ شركت كنند. با اين همه، در ميان ياران امام حسين‌(عليه السلام)، نام افرادي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمده است كه از شهيدان كربلا هستند. حال، به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

الف) «انس بن حارث كاهلي» كه سماوي در كتاب «ابصار العين في انصار الحسين» نام او را جزو شهيدان كربلا مي‌آورد[10] و نيز «كميت بن زيد»، شاعر معروف اهل بيت‌: از او در اشعارش نام برده است، آنجا كه مي‌گويد:

سوي عصبة فيهم حبيب معفر                        قضي نحبه و الكاهلي مرمل‏

 ب) «حبيب بن مُظهّر»، از اصحاب حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) و از بزرگ‌ترين ياران امام علي‌(عليه السلام) است كه در هر سه جنگ صفين، نهروان و جمل شركت داشت. نام او را نيز در شمار اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و آله) آورده‌اند كه در كربلا شهيد شده‌اند.[11]

ج) «مسلم بن عوسجه» كه در كتاب «ابصار العين» از اصحاب پيامبر و امام علي‌(عليه السلام) است. «علامه محسن امين» نيز در كتاب «اعيان الشيعه» وي را يكي از صحابي امام حسين(عليه السلام) معرفي مي‌كند.

د) «هاني بن عروه»، يكي ديگر از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) است. وي پير و بزرگ قبيله «مراد» بود كه در سه جنگ (جمل، صفين و نهروان) در ركاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود و سرانجام، «ابن زياد» در كوفه او را به شهادت رساند.

ه‍) «عبدالله بن بقطر (يقطر) عميري»، برادر رضاعي امام حسين‌(عليه السلام) و پدرش «بقطر (يقطر)» خادم پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود. عبدالله نامه‌اي از امام براي «مسلم بن عقيل» به كوفه برد؛ در آنجا دستگير شد و ابن زياد، او را به شهادت رساند.[12]

مابقي ياران امام حسين‌(عليه السلام) را به دليل آنكه درگذشته اهل بيت: و صحابه ايشان را ملاقات كرده و در ركابشان، جنگيده و احاديث نبي اكرم‌(صلي الله عليه و آله) را از آنان شنيده بودند، تابعي مي‌نامند؛ بنابراين، شهيدان كربلا يا اهل‌بيت پيامبر يا صحابه و يا تابعي هستند.

  1. صحابه در نقش مدافع قيام امام حسين‌(عليه السلام)

سـيـاسـتـي كـه بـنـي اميه پس از شهادت امام حسين‌(عليه السلام) براي تبرئه خود در پيش گرفت، سه ركن اساسي داشت:

الف) جدا كردن حساب امام حسين‌(عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اصل اسلام. آنها سعي داشتند، امام حسـين‌(عليه السلام) را شخصي معمولي معرفي كنند كه براساس خواست‌هاي شخصي با حكومت درگير و كشته شده است؛ از اين‌رو، كشتن وي، به رابطه قاتلانش با اسلام و پيامبر اسلام خدشه‌اي وارد نمي‌كند.

ب) ماجراي كربلا و كشته شدن امام حسين‌(عليه السلام) را به مقدرات الهي نسبت مي‌دادند؛ در نتيجه قاتلان آن حضرت، اگر چه در ظاهر، عمل بسيار زشتي انجام داده بودند، اما در حقيقت عامل اجراي تقدير بودند و گناه‌كار اصلي، خود امام حسين‌(عليه السلام) بودند كه با حركت خود، اين واقعه را به وجود آوردند.

ج) امويان خاصه شخص يزيد از رخ‌دادن اين حادثه اظهار نارضايتي مي‌كردند و مردم كوفه و ابن زياد را مقصر جلوه مي‌دادند.

در برابر سياست تزوير بني‌اميه، اهل بيت و رجال سرشناسي كه از زمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) باقي مانده بودند، در موضع‌گيري‌هاي خود تلاش مي‌كردند:

يك ـ نسبت امام حسين‌(عليه السلام) با اصل اسلام را براي مردم تشريح كنند؛ به‌طور مثال: «يزيد بن ارقم»، «انس بن مالك» و «ابوبرزه اسلمي» از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مجلس ابن‌زياد و يـزيـد معترض شدند و از علاقه شديد رسول خدا به امام حسين‌(عليه السلام) سخن گفتند و همچنين امام سجاد(عليه السلام) درخطبه‌اي كـه در مسجد دمشق خواندند، روش‌هاي مختلف ارتباط محكم امام حسين‌(عليه السلام) با اركان اسلام را بيان كردند.[13]

دوـ از سـنت‌هاي جاري آفرينش و حكمت الهي در مقابل جنايتكاران پرده بردارند و تحريفات يـزيد در تطبيق آيات قرآن بر واقعه كربلا را به مردم گوشزد كنند: به عنوان نمونه «زينب كـبـري» درمجلس يزيد، سنت امهال جنايتكار را شرح مي‌دهند و امام سجاد(عليه السلام) در پاسخ به ابن زياد، بر دخالت مردم درشهادت برادرشان «علي اكبر» تاكيد مي‌نمايند.[14]

سه ـ دخـالـت يـزيد و خاندان بني‌اميه را در اين حادثه افشا كنند؛ از اين‌رو امام سجاد(عليه السلام) در سخناني در شام، بدون هيچ اشاره‌اي به ابن‌زياد و مردم كوفه، يزيد را مسئول مستقيم اين جنايت معرفي مي‌كنند.

الـبـته گفتني است كه يزيد، به علت خباثت ذاتي و حماقت باطني، هرگز موفق بـه اجـراي دقـيق اين سياست نشد و بارها در سخنان خود به دشمني با پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) اشاره مي‌كرد و از كشته شدن امام حسين‌(عليه السلام) اظهار خشنودي مي‌نمود. همين امر در كـنـار روشنگري‌هاي اهل بيت: و صحابه راستين، حكومت بني‌اميه را رسوا كرد و طومار حكومت آنان را درهم پيچيد. براي مثال، وقتي در مجلس بزرگان شام، سـر مـبـارك امـام حـسـيـن‌(عليه السلام) در مقابل يزيد بود و او با چوب خيزران به لب و دندان امام مي‌زد و سخنان كفرآميز مي‌گفت، «ابوبرزه اسلمي»، صحابي رسول خـدا كه در مـجـلـس حـاضـر بود، فرياد زد و گفت:

واي بر تو اي يزيد! با چوب بر دندان حسين، پسر فاطمه مي‌زني!؟ خودم ديدم كه رسول خدا لب و دندان او و برادرش حسن را مي‌مكد و مي‌گويد اين دو سالار جوانان بهشتند، خدا قاتلشان را لعنت كند.

يزيد از سخنان او خشمگين شد و دستور داد كه او را كشان كشان از مجلس بيرون ببرند.[15]

 

قيام امام حسين‌(عليه السلام) از منظر محدثان و مورخان اهل سنت

وقتي شخصيت اين بزرگوار را در منابع اهل سنت مطالعه مي‌كنيم، در مي‌يابيم بسياري از صفات، كه از نظر شيعه، گاهي ممكن است، غلوآميز باشند، به امام حسين(عليه السلام) نسبت داده شده كه در منابع شيعه كم‌تر به‌چشم مي‌خورد و يا شيعه از منابع اهل سنت، آن مناقب را نقل كرده است.[16] اين موضوع مي‌تواند منبع گفتمان بين شيعه و سني باشد. واقعه كربلا موضوعي است كه هيچ مورخي نتوانسته است به آساني از كنار آن عبور كند. به همين دليل، رويدادهاي قيام امام حسين‌(عليه السلام) تا حدود زيادي همان‌گونه كه در منابع تاريخي شيعه آمده، در منابع اهل تسنن نيز ذكر شده است.[17] مضاف بر اين، آثار تاريخي ـ حديثي مستقل اهل سنت، در طول چهارده قرن‌، درباره اهل بيت: وخاصه امام حسين‌(عليه السلام) بي‌شمار است. بزرگترين مورخ اهل تسنن «محمد ابن جرير طبري» از يكي از گزارشگران مشهور، به نام «لوط بن يحيي» معروف به «ابومخنف ازدي»، رويداد كربلا را نقل كرده است. طبري تنها به نقل رويدادهاي حادثه كربلا از زبان ابومخنف بسنده نمي‌كند، بلكه داستان اسارت خانواده حسين بن علي(عليه السلام)، رويدادهاي كوفه و عزاداري مردم در مجالس «عبيدالله زياد» و سپس شام را بسط مي‌دهد. پس از طبري، اين شيوه را ديگر تاريخ‌نگاران اهل سنت ادامه دادند و بسياري از آنان، آثار مستقلي را در اين زمينه تأليف كردند؛ نظير «خطيب خوارزمي حنفي» (484 ـ 568 ه‍ .ق). كه بزرگ‏ترين عالم حنفي است كه درباره امام حسين‌(عليه السلام) كتاب عظيم «مقتل الحسين‌(عليه السلام)» را نوشته است.

 

قيام امام حسين‌(عليه السلام) از منظر فقيهان اهل سنت[18]

ابوحنفيه و عالمان حنفي

همراهي ابوحنيفه با قيام‌هاي شيعه در تاريخ، مسلّم است. در ميانه قرن دوم هجري، دو قيام ‌زيدي‌، در مدينه و بصره در سال 145 و 146ه‍ .ق، يكي به رهبري «محمد بن عبدالله» معروف به «نفس زكيه» و ديگري به رهبري برادرش «ابراهيم»، انجام شد. در قيام ابراهيم كه در عراق بود، ابوحنيفه به لزوم خروج و همراهي مردم با قيام فتوا داد، چنان‌كه بسياري از فقهاي ديگر عراق نيز چنين كردند و خود نيز در جنگ شركت نمودند و كشته شدند. همراهي ابوحنيفه با قيام‌هاي علوي به تدريج سبب شد تا بعدها نيز برخي از حنفيان با اين قيام‏ها همراه شوند. البته آن‌طور كه شايسته بود، اين مسئله ميان حنفيان جا نيفتاد. به عبارت ديگر، رويه انقلابي ابوحنيفه ميان طرفداران وي كم‌رنگ شد. با اين حال، همين رويه او سبب شد كه حنفيان نسبت به قيام‌هاي متأخر و متقدم شيعه، از جمله قيام امام حسين‌(عليه السلام) با ديد مثبت‌تري بنگرند[19] و درباره يزيد، نظر منفي داشته باشند. مؤلف كتاب «شذرات الذهب‏» مي‏نويسد: «مالك و ابوحنيفه، هر كدام هم تلويحاً و هم آشكارا يزيد را لعنت كرده‏اند و به راستي چرا اين‏گونه نباشد، در حالي كه او فردي قمار باز و دائم‌الخمر بود».[20]

اين رويه موجب شد كه شمار قابل توجهي از علماي حنفي درباره ‌امام حسين‌‌(عليه السلام)، كتاب بنويسند؛ ازجمله:

  1. «ضياء الدين ابي ‌المؤيد الموفق بن احمد بن محمد المكي الخطيب الخوارزمي الحنفي» (484 ـ 568 ه‍ .ق). وي بزرگ‏ترين عالم حنفي‌است كه درباره امام حسين‌(عليه السلام) قلم زده و كتاب بزرگ «مقتل الحسين‌(عليه السلام)» از اوست.
  2. «عفيف الدين ابي ‌السيادة عبدالله بن ابراهيم طائفي حنفي» (1207ه‍ .ق). وي كتاب «اتحاف السعداء بمناقب سيدالشهداء» را تأليف كرده است.
  3. «قادر بخش بن حسن علي حنفي هندي شهسرامي» (273 ـ 1337 ه‍ .ق). از علماي حنفي هندوستان است كه كتاب «جور الاشقياء علي ريحانة سيد الانبياء» از اوست.
  4. «مولوي عبدالعزيزبن شاه ولي الله دهلوي». وي نيز كتاب «سرّ الشهادتين» را در فلسفه شهادت امام حسين‌‌(عليه السلام) نوشته است.
  5. «شيخ علي انور بن علي اكبر بن حيدر علي علوي حنفي كاكوروي» (1269 ـ 1324 ه‍ .ق). وي كتابي با عنوان «شهادة الكونين في مقتل سيدنا الحسين السبط» نگاشته است.
  6. «محمد معين بن محمد امين السندي التتوي الحنفي» (1161 ه‍ .ق) او نيز كتاب «قرة العين في البكاء علي الحسين(عليه السلام)» را دارد و در آن بر لزوم گريه براي امام حسين سخن گفته و اثبات كرده است كه عزاداري براي حسين‌‌(عليه السلام)، تنها مختص شيعه نيست.
  7. «محمود بن عثمان بن علي بن الياس حنفي رومي» (938 ه‍ .ق). كتاب «مقتل الامام الحسين بن علي بن ابي‌طالب رضي الله عنهما في كربلاء» ازا اوست.
  8. «ينابيع الموده» از قندوزي حنفي‌(1294 ه‍ .ق).

جداي از كتاب‌، بسياري از شاعران حنفي، به ويژه حنفيان دوره نخست‌، اشعاري در رثاي حسين بن علي‌(عليه السلام) و حادثه عاشورا سروده‌اند كه جالب توجه است. «خوارزمي» نمونه‌اي از اين اشعار را در« مقتل الحسين» گردآوري كرده است.[21]

محمد بن ادريس شافعي و عالمان شافعي

شافعي كه به دوستي با اهل‏بيت: مشهور است، درباره امام حسين(عليه السلام) و قيام عاشورا چنين مي‌سرايد:

قتــيــل بلا جــرم كــان قميـصه

صبيغ بماء الارجوان خصيب

نصلي علي المختار من آل هاشم

و نوذي بنيه ان ذاك عجيب

لئن كان ذنبي حب آل محمد(صلي الله عليه و آله)

فذلك ذنب لست عنه اتوب

هم شفعائي يـوم حشري و موقفي

و بغضــهم لــشافعي ذنوب[22]

 

بعدها از ميان شافعيان «محمد بن طلحه شافعي» (652ه‍ .ق) كتاب «مطالب السؤول في مناقب آل الرسول» را نوشت كه با اندكي تغيير، گويي شيعه‏اي دوازده امامي آن را تأليف كرده است. همچنان كه «محمد بن ‌يوسف بن محمد گنجي شافعي» (658 ه‍ .ق) «كفاية الطالب» در فضايل اميرمؤمنان و اهل‌بيت: اوست. «ابن خلكان شافعي» نيز در «وفيات الاعيان» زندگي­نامه ائمه اهل‌بيت: را آورده است. البته او مانند ديگران نيست‌، اما نفس اين توجه به ائمه شيعه‌، نشانه حضور امامان در ذهنيت قرن اوست. در قرن هشتم «حمدالله مستوفي» (بعد از 750 ه‍ .ق) در «تاريخ گزيده»‌، پس از ياد كردن خلفاي نخست با اسامي معمول و محترمانه‌، از امام علي‌‌(عليه السلام) ياد مي‌كند و در ادامه به امام مجتبي‌‌(عليه السلام) و تمامي ائمه معصومين: مي­پردازد و مي‌افزايد: «ائمه معصوم، اگرچه خلافت نكردند، اما چون مستحق ايشان بودند، تبرك را از احوال ايشان‌، شمه‌اي بر سبيل ايجاز مي‌رود».[23]

مالك بن انس و عالمان مالكي

همان‌گونه كه اشاره شد، مؤلف كتاب «شذرات الذهب‏»، مالك بن انس را از جمله شخصيت‌هايي مي‌داند كه به صورت تلويحي و آشكار، يزيد را لعنت كرده است. شخص مالك از كساني است كه شاگرد امام صادق‌(عليه السلام) بوده و از ايشان حديث نقل كرده است[24] و در برخي از آراي فقهي نظير «عدم لزوم تكتف در نماز»، مانند امام صادق‌(عليه السلام) (فقه شيعه) فتوا داده است. امام مالك همچنين، از جمله كساني بود كه به همراهي با قيام شيعه فتوا داد كه اين موضوع در «تاريخ كامل ابن اثير» بيان شده است: اهل مدينه از امام مالك بن انس پرسيدند:

«ما كه با ابوجعفر (منصور) بيعت كرده و پيمان بسته‌ايم، آيا مي‌توانيم پيمان را بشكنيم و محمد ذوالنفس الزكيه را در قيام عليه منصور ياري كنيم؟ امام مالك در پاسخ گفت: بيعت شما از روي اجبار و اكراه بوده است، لذا مكلف به رعايت اين پيمان نيستيد.»

بعدها علماي فرقه مالكي، آثار قابل توجهي درباره اهل بيت: و امام حسين‌(عليه السلام) از خود به جاي گذاشتند، نظير «ابن صباغ» (784-855ه‍ .ق) از علماي بزرگ مالكي كه كتاب «الفصول المهمه في معرفة أحوال الأئمه» از اوست.

در قرن دهم «شمس‌الدين محمد بن طولون» (953ه‍ .ق) كتاب «الشذرات الذهبية في تراجم الائمة الاثنى عشرية عند الإماميه» را نوشته است. او از عالمان علاقه‏مند به تصوف و عرفان است‌ كه پس از بيان احوال امامان از مصادر معتبر، سروده‌اي از خود را در وصف ائمه اثني‌عشر آورده است.

احمد بن حنبل و عالمان حنبلي

اقدام احمدبن حنبل‌، در ترويج عقيده تربيع ‌و تثبيت موقعيت امام علي‌(عليه السلام) به عنوان خليفه رابع در ميان اهل سنت، در چرخش سني‌ها به سمت پذيرش فضايل امام علي‌‌(عليه السلام) و به طبع، ديگر ائمه، نقطه عطفي بود. وي در كتاب مسند، روايات بي‌شماري از فضايل اهل‌بيت: آورده است[25] و به اين صورت در راه تعديل مذهب عثمانيه، كوششي ستودني از خود نشان داده است.[26] «ابن حجر هيثمي مكي» در كتاب «الصواعق المحرقه‏» مي‏نويسد:

پسر امام حنبل در مورد لعن يزيد از وي پرسيد. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود، كسي‌كه خداوند او را در قرآن لعن كرده است؟ آنجا كه مي‏فرمايد: (فَهَلْ عَسَيتُمْ إِنْ تَوَلَّيتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ ) و چه مفاسدي و قطع رحمي از آنچه يزيد انجام داد، بالاتر است؟! و چه اذيتي شديدتر از آنچه كه يزيد مرتكب شده است.[27] از «سبط بن جوزي» حنبلي در مورد لعن يزيد پرسيده شد، او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجويز كرده است، ما نيز به خاطر جناياتي‏كه درباره پسر دختر رسول خدا مرتكب شد، او را دوست نداريم و اگر كسي به اين حد راضي نمي‏شود، ما هم مي‏گوييم اصل، ‏يزيد است.[28]

ابن عماد حنبلي مؤلف كتاب «شذرات الذهب‏» مي‏نويسد:

در مورد لعن يزيد، «احمدبن حنبل» دو قول دارد كه در يكي تلويح و در ديگري تصريح به لعن او مي‏كند... و به راستي چرا اين‏گونه نباشد و حال‏آنكه او فردي قمارباز و دائم‌الخمر بود.[29]

باتوجه به اين زمينه‌ها، پس از احمدبن‌حنبل‌، حنابله از شدت تعصب خود كاستند و به تدريج با فضاي شيعي بغداد ـ كه نتيجه روي كار آمدن آل‌بويه ‌بود كنار آمدند. آنها در ابتدا، مقاومت زيادي مي‏كردند و در طول 150 سال‌، با ـ كساني كه مراسم عاشورا برگزار مي‌كردند، درگير مي‌شدند، اما نشر فضايل امام علي‌‌(عليه السلام) و اهل‌بيت: در ميان آنان ـ كه با احمد بن حنبل آغاز شده بود ـ از تعصب آنها كاست. به هر روي، با فروكش كردن نزاع‏ها در قرن ششم‌، نگارش كتاب‏هايي درباره اهل‌بيت‌‌: در ميان حنابله شدت يافت و اثرات تعديل در تسنن حنبلي‌، در رويارويي با ائمه اهل‏بيت‌‌:، بيش از پيش آشكار شد. برخاستن «سبط ابن جوزي» از خاندان ابن‌جوزي ـ كه خود حنبلي سرسختي بود ـ تعديل در حنابله بغداد را تأييد مي‌كند. كتاب «تذكرة الخواص» او يكي از بهترين شواهد ايجاد تعادل در تسنن افراطي است، هرچند سني‌هاي متعصب، او را شيعه دانسته‌اند، اما او چنان مي‌نمايد كه گويي در مرز تشيع و تسنن ايستاده است. «ابوالفضل يحيي بن سلامة الحصكفي» در قرن ششم، نمونه ديگري است؛ به نقل از «ابن طولون»‌، او قصيده‌اي در مدح دوازده امام سروده است و قصيده‌اي هم در رثاي اباعبدالله الحسين‌‌(عليه السلام) دارد. به درخواست «بدرالدين لؤلؤ»، حاكم امامي مذهب ‌موصل‌، ابومحمد عبدالرزاق بن عبدالله بن ابي بكر عزالدين اربلي (660 ه‍ .ق)، مجموعه‌اي از فضايل اميرمؤمنان‌‌(عليه السلام) را فراهم كرد. «ابومحمد عبدالعزيز بن محمد بن مبارك حنبلي جُنابذي» (611ه‍ .ق) نيز كتاب «معالم العترة النبوية و معارف أهل البيت الفاطمية العلوية» را در شرح حال امامان (تا امام يازدهم‌) نوشته است. بايد به جمع اين آثار، كتاب «الاتحاف بحب الاشراف» از «شبراوي» (1172ه‍ .ق) و «نورالابصار» از «شبلنجي» را افزود.[30]

 

فلسفه قيام عاشورا از ديدگاه انديشمندان معاصر اهل تسنن[31]

انديشمندان معاصر اهل تسنن با رويكردها و رهيافت‌هاي مختلفي به بررسي نهضت عاشورا پرداخته‌اند كه به برخي نظرات آنها اشاره مي‌كنيم:

نظريات سياسي و حكومتي

عده‌اي به عاشورا از منظر جامعه‌شناسي نگريسته‌اند و هدف اصلي قيام را، حكومت‌خواهي براي انجام اصلاحات در دين و امور جامعه دانسته‌اند.

ديدگاه‌هاي سياسي ـ حكومتي درباره عاشورا به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

  1. ديدگاهي كه به براندازي حكومت ظالم و تشكيل حكومتي عادل، معتقد است. از اين گروه مي‌توان به «شيخ محمد عبده» اشاره كرد.
  2. ديدگاهي كه از اصل حكومت دفاع مي‌كند و هدف امام حسين(عليه السلام) را ايجاد اصلاحات در حكومت بيان مي‌كند. «ابوالاعلي مودودي» چنين نظري دارد.

ديدگاه «ابن‌خلدون» نيز ـ كه بر پايه نظريه عصبيت اوست ـ درچارچوب نظرات سياسي قرار مي‌گيرد. وي با آنكه همه شرايط رهبري را در امام حسين(عليه السلام) مي‌ديد، علت ناكامي قيام ايشان را بي‌اعتنايي به عصبيت قومي و نداشتن شوكت و نفوذ اجتماعي مي‌داند. «طه حسين» و «شيخ علايلي» انديشمندان ديگري هستند كه نظرات سياسي ـ حكومتي قابل تأملي دارند.

نظريات اجتماعي

عده‌اي در تلاش هستند كه با تحليل جامعه‌شناختي از اين قيام، با بهره‌مندي از نتايج عاشورا، آن را راهنما و راهگشاي زندگي مسلمانان قرار دهند. در متون جامعه‌شناسي، دين يك نهاد اجتماعي است كه يكي از كاركردهاي اساسي آن، معنا بخشي از اجتماع به جامعه و تحكيم روابط اجتماعي است. از اين روست كه عاشورا در تحول حركت‌ها و انسجام جوامع، كارگشا مي‌شود. نظريات «ابوعلم» و «خالد مجد خالد» در اين دسته قرار مي‌گيرند.

نظريات تاريخي ـ قومي

برخي انديشمندان معاصر اهل تسنن در تحليل عاشورا، ريشه‌هاي اصلي اختلاف خاندان بني‌هاشم و بني‌اميه را بررسي كرده‌اند؛ با اين رويه كه فرزندان ‌اميه و هاشم به هيچ‌وجه با هم صلح نكردند و تنها زمان كوتاهي با ظهور پيامبر(صلي الله عليه و آله) اختلاف آنها به ظاهر فروكش كرد. در اين نگرش، مدارك اصلي، اسناد تاريخي هستند و به متون ديني نمي‌پردازند. اكثر كساني كه به قيام عاشورا از اين منظر نگاه مي‌كنند، معتقدند كه اختلاف اين دو در پيروي گروه اول از حق و حاكميت دين و باطل دانستن دين از سوي گروه ديگر بوده است كه در اين صورت، انگيزه و فلسفه قيام اباعبدالله، در واقع، احياي دين حق و از بين بردن باطل است. از جمله كساني‌كه از اين منظر به حادثه كربلا نگريسته‌اند، مي‌توان به «عباس محمود عقاد» اشاره كرد.[32]

نظريات عرفاني

عارف، هستي را تجلي‌گاه ظهور الهي مي‌داند و از هر وسيله‌اي استفاده مي‌كند تا به تماشاي حضور الهي بنشيند و فارغ از همه چيز، در انديشه وصال حق است. او بهترين راه لقاء را شهادت مي‌داند؛ زيرا پسنديده جانان است. امام حسين(عليه السلام) نيز در موقعيتي قرار گرفتند كه بهترين مرگ برايشان فراهم شد و همواره در طول حركت، شكرگزار اين نعمت الهي بودند. از جمله كساني كه نگاه عرفاني به عاشورا داشته‌اند و عاشورا را بيانگر درستي راهشان مي‌دانند، مي‌توان به «سنايي غزنوي»، «اقبال لاهوري» و «عمان ساماني» اشاره كرد.

خوانده شده 3759 مرتبه