معنای تقوا
تقوا در لغت، از مادۀ «وقایه» به معنای حفظ کردن چیزی در برابر آفات است. تقوا به معنای محفوظ داشتن روح و نفس است، از آن چه که بیم آن می رود و به آن زیان می رساند؛ سپس به خوف و ترس نیز تقوا گفته شده است و در لسان شرع، آن را به خویشتن داری در برابر گناه و محرّمات اطلاق می کنند و کمال آن به ترک بعضی از مباحاتِ مشکوک است.[1]
اهمیت و جایگاه تقوا در اسلام
در اسلام به تقوا بسیار اهميت داده شده، به نحوى كه امام جمعه، در هر نماز جمعه لازم است در مورد تقوا، صحبت كند. یکی از علت هایی که باعث شده اسلام روزه گرفتن را بر ما واجب کند این است که ما در سایۀ روزهداری به تقوا برسیم همانطور که خداوند در قرآن می فرماید: (یا اَیُهَا الَذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِیامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ):[2] ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه برشما واجب شد همانطور که بر پیشینیانتان واجب بوده، تا با تقوا شوید. تقوا هدف بعثت و هدف انبياء الهی است، قرآن مى فرمايد: (جاءَكُمْ رَجُلٍ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا):[3] براى شما پيغمبر آمد تا به شما روحيۀ تقوا بدهد. بهترين زاد و توشه برای روز قیامت نیز تقوا است، (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِى الْأَلْبابِ):[4] و توشه برگیرید، همانا بهترین توشه تقواست و ای صاحبان خرد از من بترسید.
اميرمؤمنان علیه السّلام مى فرمايد: «التَقوى عِتق؛[5] تقوا آزادي است» انسان وقتى به خدا متصل شد، ديگر اسير هركس و ناكسى نمي شود؛ اما دستش را كه از دست خدا بیرون كشيد، هركسى مى تواند با پول یا زور، او را بخرد؛ در حالی که انسان متقی را به هيچ قيمتى نمى توان خريد. آدمی که تقوا ندارد، هر لحظه اى اسير آن جاذبه اى است كه او را می کشد، اما كسى كه بندۀ خدا شد، آزاد است يعنى دیگر اسیر دام ها نمی شود. اگر مى خواهيم اعمالمان قبول باشد، بايد تقوا داشته باشيم؛ همانطور که اگر در آبى آلودگی باشد کسی قبول نمى كند آن را بیاشامد، عملى هم كه تقوا در آن نيست يا آلودۀ به گناه است مثل آبي است كه درآن آلودگی باشد. قرآن کریم می فرماید: (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ):[6] خدا فقط اعمال افراد با تقوا را قبول می کند.
تقوا رمز بقاى رفاقت است. قرآن مى فرمايد: همۀ کسانی كه در کاری با هم شريك مى شوند، روز قيامت با یکدیگر نزاع خواهند کرد و هر کدام دیگری را مقصر جلوه می دهد: (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقينَ):[7] تمام رفاقت ها تبديل به كينه مى شود، تنها دوستي هايى مى ماند که با افراد با تقوا صورت گرفته.
حقیقت تقوا
تقوا حالتى است درونى، كه از معرفتِ به حق، شناخت انبياء و ائمه، انجام واجبات و ترك محرمات، دنبال كردن حسنات اخلاقى و گريز از آلوده گى هاى نفسانى به دست مى آيد. وقتی اين حالت به دست آمد و در سرزمين وجود آدمى مستقر شد و ريشه گرفت، از وجود انسان منبعى از خير و بركت به وجود مى آيد و تمام درهاى سعادت دنيا و آخرت به روى او باز مى شود.
در نتيجه بايد گفت: تقوا محصول حق است و حق عبارت است از وجود مقدس پروردگار و تربيت شدگان مستقيم او يعنى انبياء و ائمه: و قرآن مجيد، كه انعكاس علم و اراده و مشيّت و حكمت حضرت حق، در جامعۀ بشرى است؛ چرا که تقوا پرتویى از رابطۀ با خدا و انبياء و ائمه: و قرآن مجيد و زندگى كردن بر اساس خواسته هاى آن بزرگواران است، از اين جهت معصومین: تقوا را به عنوان «حق» و عدم آن را «باطل» معرفى نموده اند.
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه تقوا، همان احساس مسؤوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب، بر وجود انسان حاكم مى شود و او را از فجور و گناه باز مى دارد، به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى كند و اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگي ها مى شويد.[8]
انواع تقوا
۱. تقواى روح و قلبی: انسان باید روح و قلب خود را به اندازهای تقویت نماید، که تقوا در آن به صورت یک ملکه در آید و آن را از آلودگى ها حفظ کند و چنان روحِ قوى و قلب پاکى داشته باشد که بتواند به وسیلۀ آن به خداوند نزدیک شده و راه تکامل را طى نماید. خداوند متعال، از تقواى قلبى به «شعائر الله» یعنى علامتهاى خداوند، یاد کرده است و مى فرماید: (و مَن یُعَظِم شَعائِرَ الله فاِنها مِن تَقوَى القُلوب):[9] کسى که بزرگ بشمارد و بشناسد علامت هاى خدا را، پس به درستى که تقوا در قلب او برقرار است .
۲. تقواى فکرى: و آن تقوایى است که انسان را از هر گونه مخاطرۀ فکری دور نموده و نمى گذارد مغزِ او به افکار نامتناسب، آلوده گردد. کسى که داراى تقواى مغزى است ، نه تنها با اعضاء و جوارحش گناه نمى کند، بلکه فکر انجام گناه را هم به مغز خود راه نمى دهد. بدیهی است که رسیدن به تقوای مغزی کمی دشوار است و باید برای رسیدن به آن تلاش بیشتری نمود.
۳. تقواى اعضاء: به این معنا است که تمام قواى بدن و جوارح ، در اختیار و کنترل خود انسان باشد. مثلا چشم نتواند بدون اجازه، به هر جا که مى خواهد نگاه کند. گوش براى شنیدن هر نغمه اى آزاد نباشد. زبان که مهمترین عضو بدن در شقاوت و سعادت انسان است، نباید برای گفتن هر حرفی آزاد باشد، و همچنین باقی اعضاء. پس باید با نیروى باطنىِ تقوا، همۀ اعضاى بدن را نگهدارى و در تحت مراقبت و کنترل قرار داد.
۴. تقواى علمى: به معنای حفظ و نگهدارى مَشاعر، از کج اندیشى و اعتقاد باطل است. بزرگان ما فرموده اند: اشرفیت علم، موقوف است به اهمیتِ موضوع آن علم؛ بنابراین هر کسى که طالب علم است، باید آن علمى را طلب کند که با تقوا، سنجیده شده و انسان را به راه حق بکشاند و از علومی که موجب گمراهی می شود دوری کند.
۵. تقواى سیاسى: تقوایى است که باید همه آن را در نظر داشته باشند، چون هیچ جامعهاى بدون سیاست پیش نمى رود. هرگاه در جامعه اى سیاست واقعى پیاده نشود، آن جامعه رو به انحطاط مى رود و مستعمره جوامع دیگر مىشود؛ بنابراین بر همۀ افراد با تقواى جامعه لازم است که آگاه باشند و نگذارند ابَرقدرت هاى عالَم بر آنها تسلط پیدا کنند.
تفاوت ورع با تقوا
ورع آن است که انسان برای این که خود را از آلودگی های معاصی حفظ کند، از موجبات آنها فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه دارد. شبیه کسی که برای حفظ سلامتی خود کوشش می کند خود را از محیط مرض و میکروب و از موجبات انتقال بیماری دور نگه دارد. در واقع ورع از مراتب عالی تقوا است و در انسان حالت و قوتی به وجود می آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می دهد، به گونه ای که اگر فرضا در محیطی قرار بگیرد که وسایل و موجبات گناه و معصیت هم فراهم باشد، آن حالت و ملکۀ روحی، او را حفظ می کند و مانع می شود از این که آلودگی پیدا کند، مانند کسی که به طریقی در بدن خود مصونیت طبی ایجاد می کند که دیگر، میکروبِ فلان مرض، نتواند در بدن او اثر کند. انسانی که ورع دارد از خوف اینکه مبادا گناهی مرتکب شود، حتی از شبهات و مکروهات نیز اجتناب می کند و چه بسا گاهی بعضی از مباحات را نیز بدین منظور ترک کند ولی تقوا به معنای ترک محرمات و انجام واجبات است.
مراتب تقوا
علمای اخلاق و عرفان، با توجه به میزان مراقبت و پرهیز متقین، برای تقوا مراتبی را بدین شرح ذکر کرده اند:
۱. تقواى باللّه فى اللّه: يعنى در راه خدا براى خدا؛ و به عبارت ديگر از غير گذشتن و به محبوب پيوستن است، كه در اين مرتبه حلال را اهل تقوا جز به اندازۀ ضرورت استفاده نمى كنند چه رسد به شبهه، و اين مرتبۀ اعلاى تقواست و آنرا تقواى خاصّ الخاص گويند و زمينه اش در ميان مردم بسيار كم است. اين مرحله از تقوا كار انبياء و ائمۀ بزرگوار: و اولياى خاصّ خداست.
۲. تقواى من اللّه: و اين گذشتن از شبهه است، به واسطۀ خوف از حرام؛ یعنی در این مرتبۀ از تقوا شخص نه تنها حرامی را مرتکب نمی شود بلکه به واسطۀ تقوایی که پیدا کرده، حتی از کارهای شبهناک هم دوری می کند تا مبادا مرتکب فعل حرامی شود و اين تقواى خاص است که اکثر مردم عادی به این مرتبه نمی رسند.
۳. تقوایی که به خاطر خوف از عذاب جهنم محقق شده: كه باعث ترك حرام است، چه حرام مالى و چه حرام عملى و اين تقواى عام است که اکثر مردم تقوایشان در این مرتبه می باشد.[10]
راه های رسیدن به تقوا از منظر قرآن
از آنجا که قرآن کتابی برای هدایت و سعات بشر است، همواره مانند ماهِ تابان مسیر هدایت را در این دنیای ظلمانی برای جویندگان راه حق روشن نموده و یکی از مهمترینِ این راه ها را تقوا معرفی می کند، تا جایی که واژۀ تقوا هفده بار و مشتقات آن حدود دویست بار در قرآن تکرار شده است و برای رسیدن به آن راه هایی را معرفی فرموده که عبارتند از:
- عبادت
عبادت يعنى گردن نهادن به همۀ خواسته هاى حق؛ چه در زمينه هاى مادى و چه در زمينه هاى معنوى. عبادت يعنى ياد خدا در هرحال، انصاف دادن به مردم، مواسات با برادران دينى، يارى رساندن به مظلوم و ناتوان. كسى كه مي خواهد به عبادت و بندگى برخيزد، براى اينكه عبادتش از ارزش لازم برخوردار گردد، و به قبولى حضرت حق برسد، لازم است شرايط ظاهرى و باطنى عبادات را از جمله لقمۀ حلال و پاك، طهارت ظاهر و باطن، و اخلاص رعايت نمايد و در همۀ مواردِ عبادت، خداوند متعال را حاضر و ناظر بر اعمال خود ببيند، و در تمام زمان عبادت لحظه ای از خداوند غافل نماند. آنان كه به دنبال شناخت و معرفت به حق و آراسته بودن به توحيد، اهل عبادت و بندگي اند و عبادات خود را در هرحال خالصانه انجام مي دهند، در دنيا از امنيت و آرامش باطن، سلامت روح و روان، نظمى استوار در زندگى و محبوبيت نزد مردم به ويژه پاكان برخوردارند، و درآخرت نیز از رضوان الهى و بهشت جاویدان بهره مندند.
خداوند متعال یکی از راههای رسیدن به تقوا را عبادت معرفی می کند؛ آنجا که قرآن کریم می فرماید: (يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ):[11] اى مردم، پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريده پرستش كنيد، شايد تقوا پيشه كنيد.
یکی از مهمترین و مؤثرترین عبادات در راه رسیدن به تقوا، روزه داری است. بيشتر گناهان، از دو ريشۀ غضب و شهوت سرچشمه مى گيرند، و روزه، جلوى تندى هاى اين دو غريزه را مى گيرد؛ لذا سبب كاهش فساد و افزايش تقواست. روزه، ارادۀ انسان را تقويت مى كند؛ زیرا كسى كه يك ماه، نان و آب و همسر خود را كنار گذاشت، مىتواند نسبت به مال وناموس ديگران خود را كنترل كند. همچنین روزه، باعث تقويت عاطفه است؛ چرا که وقتی انسان يك ماه، مزۀ گرسنگى را چشيد، دردآشنا مى شود ورنجِ گرسنگان را احساس و درك مى كند.
تقوا و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهمترين اثر روزه است؛ چرا که روزه، يگانه عبادت مخفى است، زیرا عباداتی مانند: نماز، حج، جهاد، زكات و خمس را مردم مى بينند، امّا روزه ديدنى نيست و کسی متوجه آن نمی شود؛ لذا خداوند در قرآن یکی از راه های رسیدن به تقوا را روزه گرفتن معرفی می کند: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ):[12] اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود، شايد با تقوا شويد.
بنابراين عبادت ها و نيايش هاى ما چيزى بر جاه و جلال خدا نمى افزايد، همان گونه كه ترك آنها چيزى از عظمت مقام او نمى كاهد، اين عبادتها كلاس هاى تربيت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئوليت و خودجوشىِ درونى است كه معيار ارزش انسان و ميزان سنجش شخصيت او است.
- عدالت
از جمله مسائل محورى در قرآن مجيد و روايات مسألۀ عدالت است. عدل، از اوصاف حق و از خصايص انبيا و اولياى الهى است. انسان عادل محبوب خدا، و اهل نجات است.
از دیگر راه های کسب تقوا که قرآن به آن اشاره نموده، رعایت عدالت است. در اسلام کمتر مسأله ای را می توان یافت که به اهميت عدالت باشد، زيرا مسألۀ عدل، همانند مسألۀ توحيد، در تمام اصول و فروع اسلام ريشه دوانده، همانطور كه هيچ يك از مسائل عقيدتى و عملى، فردى و اجتماعى، اخلاقى و حقوقى، از حقيقت توحيد و يگانگى خداوند جدا نيست، هيچ يك از آنها را خالى از روح عدل نخواهيم يافت [13].لذا پروردگار متعال می فرماید:( اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي):[14] عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است.
حکایت: موسى بن عمران علیه السّلام، روزى از محلّى مي گذشت. بر سر چشمه اى در كنار كوه رسيد، با آب آن چشمه وضو گرفت تا بالاى كوه رفته به نماز ايستد. در اين هنگام اسب سوارى به آنجا رسيد. براى نوشيدن آب از مركب پياده شد. هنگام رفتن كيسۀ پول خود را فراموش كرده و در كنار چشمه به جاى گذاشت. پس از او چوپانى رسيد و با مشاهدۀ كيسۀ پول آن را برداشت و از آنجا دور شد. پس از چوپان پيرمردى بر سر چشمۀ آب آمد كه آثار تنگدستى و ندارى از ظاهرش پيدا بود و پشته هيزمى بر سر داشت که آن را به جانبى نهاد و براى استراحت كنار چشمه آرميد. زمانى نگذشت كه اسب سوار به آنجا بازگشت و اطراف چشمه را براى يافتن كيسۀ پولش جستجو كرد، ولى كيسه را نيافت. به پيرمرد مراجعه نمود، او هم اظهار بىاطلاعى كرد. بين آن دو سخنانى رد و بدل شد كه به زد و خورد انجاميد و نهايتاً اسب سوار پيرمرد را کشت. موسى علیه السّلام عرضه داشت پروردگارا اين چه حادثهاى بود كه پيش آمد و مسألۀ عدالت و دادگرى در اين داستان چگونه است؟! پول را چوپان برداشت، ولی پيرمرد مورد ظلم و ستم قرار گرفت. خطاب رسيد ای موسى، پيرمرد پدر آن اسب سوار را كشته بود، ميان اين دو قصاص انجام گرفت و انتقام خون به ناحق ريخته، گرفته شد، در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان، به اندازۀ پول آن كيسه بدهكار بود، از اين جهت به حق خود رسيد. من براساس آگاهيام به اسرار از روى عدل و دادگرى حكومت مي كنم.[15]
- عفو
یکی از صفات حسنه که در اسلام به آن اهمیت زیادی داده شده است، مسألۀ عفو و بخشش و گذشت است. یکی از آثار ارزندۀ عفو و بخشش نزدیک شدن به تقواست؛ زیرا كسى كه از حقوق خويش مى گذرد و آن را ناديده مى گيرد، بى ترديد بهتر مى تواند از پايمال ساختن حقوق ديگران پرهيز كند، و حرمت مال و حقوق مردم را بيشتر پاس دارد، و اين به تقوا نزديكتر است همانطور که خداوند در قرآن می فرماید:( وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي):[16] گذشت شما به تقوا نزدیکتر است.
ما در زندگی دنیایی و مهمتر از آن در حیات بی پایان آخرتی، احتیاج مبرمی به انواع رحمتها و مهربانی های خداوند داریم. بدون رحمت خدا، هزاران مشکل مادی و معنوی، دنیایی و آخرتی سراغ ما خواهد آمد و ما را هلاک خواهد کرد. بسط و نشر رحمت الهی هم قوانین و قواعد خاص به خود را دارد و بدون دلیل نیست. یکی از راه های جلب رحمت الهی، بخشش و گذشت دیگران است. او بنده های خود را دوست دارد و هر گونه لطف به بندگانش را، لطف به خود می داند و درصدد جبران بر می آید. از این رو هر گاه ببیند انسانی از خطا و لغزش بندۀ او می گذرد، درصدد تشکر و جبران بر می آید و رحمت خاص خود را شامل حال او می کند.
- هدايت
از دیگر راه های کسب تقوا هدایت پذیری است. پذیرش هدایت از طرف انسان، زمینه ساز فزونیِ هدایت از طرف خداوند است. هدایت پذیری، ظرفیّت روحی انسان را توسعه می دهد و هدایت واقعی آن است که انسان را به تقوا برساند؛ لذا تقوا، هدیه و پاداش الهی برای هدایت پذیران است؛ چنانکه خداوند می فرماید: (وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدي وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ):[17] و كـسـانـى را كـه راه يـافـتـه انـد هـدايـتـشـان را بـيـشـتـر مـى كـنـد و از مراحل تقوى آنچه را كه اهليت آن را دارند به ايشان مى دهد.
مراد از «اهـتداء» در آیۀ شریفه، معنايى است، مقابل ضلالتى كه در قلب ايجاد مى شود. پس اهتداء عبارت است از تـسـليـم شـدن و پـيـروى كردن هر حقى كه فطرت سالم به سوى آن هدايت مى كند، و زيـادى هـدايـت در جملۀ «زادَهُم هُدَی» عبارت است از اينكه خداى سبحان درجۀ ايـمـان او را بـالا بـبرد.[18]
- صراط مستقيمِ وحدت
تقوا همان گام نهادن در راه اطاعت و فرمان الهى است. در روايات مى خوانيم كه مصداق عينى راه مستقيم، رسول خدا صل الله علیه و آله و امامان معصوم: از اهل بيت او هستند. پيمودن راه خدا و تقواى دينى وقتى حاصل مى شود كه در درجۀ اول محرمات الهى شناخته شود و در درجۀ دوم به كمك تعقل و تذكر، از آن محرمات اجتناب به عمل آيد. انسان تا زمانی می تواند در راه تقوا باشد كه طريق تعقل و تذكر را از دست ندهد، و از فطرت انسانيت منحرف نگردد، كه اگر منحرف شد و راه اهواء و غرور به زندگى دنيا را پيش گرفت، اين هوا و هوس ها او را به بىبند و بارى می کشاند.
تقوا امرى است كه هيچگاه با تفرقه و اختلاف نمى سازد و معقول نيست كسى داراى تقواى دينى باشد و در عين حال به هر سازى برقصد و هر راهى را پيش بگيرد، چون معناى تقواى دينى، التزام به صراط مستقيمى است كه اختلاف و تخلف در آن راه ندارد؛ لذا قرآن کریم می فرماید: (وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ):[19] و (توصيه كرد به) اينكه اين (دستورات) راه راست من است، پس از آن پيروى كنيد و از راه هاى ديگر پيروى نكنيد كه شما را از راه او پراكنده سازد. اينهاست كه خدا شما را بدان سفارش نمود، شايد بپرهیزید.
نشانه های اهل تقوا
هر امری در این عالم دارای نشانه و علامتی است که به وسیلۀ آن شناسایی می شود. مثلاً خیلی از اوقات لباسهایی که انسانها می پوشند، نشانۀ شغل و شخصیت آنها است. انسانهای متقی نیز دارای نشانه هایی هستند و از طریق آن شناخته می شوند؛ برخی از آنها عبارتند از:
- تعظيم شعائرالهی
شعائر یعنی علامات و نشانه هایی که خداوند آنها را برای اطاعت خود نصب نموده، مثل صفا و مروه که خداوند آنها را از شعائر الهی تعریف کرده. به هر جهت قضیه از این قرار است که هر کس که احترام شعائر الهی را حفظ کند و آنها را بزرگ بدارد این عملِ او از تقوای قلبش نشأت می گیرد. چون حقیقت تقوا و از مصادیق تقوا آن است که انسان از ناخشنودی و سخط الهی احتراز کند و از محرمات او اجتناب نماید که این عمل، امری معنوی و قائم به دل انسان است. خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد: (ذَ لِكَ وَ مَن يُعَظّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ):[20] كسى كه به شعائر خدا احترام گذارد و تجليل كند، از تقواى قلبى برخوردار است. يعنى دل با ارزش و پاكى دارد كه وقتى مى خواهد يكى از شعائر الهى را ياد كرده يا عمل كند، با احترام ياد مى كند و در عمل كردن آن هم، تمام شرايط و آداب آن را رعايت مى كند.
در مورد «شعائر خدا» دیدگاه ها یکسان نیست:
الف) عده ای می گویند: منظور از شعائر خدا، همان مناسک حج است.
ب) عدهای دیگر می گویند: منظور، قربانى حج است که باید براى این کار حیوانى سالم و چاق برگزید.
ج) از دیدگاه برخى «شعائر خدا» به مفهوم دین و آیین اوست و بزرگداشت آن هم عبارت از دیندارى واقعى و عمل به مقررات و دورى از گناهان است. با این بیان، منظور آیه این است که هر کس دین خدا و مقررات او را گرامى و بزرگ دارد، این نشانگر تقواى قلبى اوست؛ چرا که اصل تقوا و احساس مسئولیت در برابر خدا حقیقتى است که از اعماق دل و کانون جان برمى خیزد، و انسان را در گذر زندگى به گونه اى جهت مى دهد که اعضاء و اندامها و حرکات و سکنات و نفى و اثبات و گفتار و عملکرد و نوشتار خود را خداپسندانه سازد و مقررات خدا را گرامى دارد.
د) از دیدگاه برخى دیگر منظور پاکى نیت و خلوص در کار است، که انسان خالصانه و بدون هیچ شرک و ریایى حج و دیگر کارهاى عبادى را براى خدا انجام دهد، و این کار، کارى بزرگ و از نشانه هاى روشن تقواى قلبى است.[21]
- یادگیری علوم دینی
علم دین به هر دانشی گفته میشود که سبب شناخت بهتر و دقیقتر ما از دین میشود. حضرت رسول صل الله علیه و آله در روایتی میفرماید: «کسی که به دنبال یادگیری علوم الهی و مسائل دینیاش اقدام کند، مانند کسی است که روزها را روزه و شبها را به شب زندهداریِ تا صبح پرداخته و آموختن یک مسألۀ شرعی برای شخص بهتر از این است که به اندازۀ کوه ابوقبیس در راه خدا طلا انفاق نماید».[22]
انسانهایی که اهل تقوا هستند به دنبال علم میروند و مسائل مورد نیازشان را یاد میگیرند؛ چرا که بر هر مکلفی واجب است، احکامی که مبتلا به است و در زندگی روزانه بارها با آن سروکار دارد را فرا بگیرد؛ مانند احکام وضو و نماز. متقین به اندازهاى كه مكلّف براى اعمال و اخلاق و معاملات و روابطش با خانواده و جامعه، نياز دارد، به کسب علوم شرعی میپردازند. در مقابل افرادی هستند به بهانۀ اینکه میترسند به احکامی که یاد گرفتهاند عمل نکنند، اصلاً به دنبال یادگیری آن نمیروند، در حالی که ترک تحصیل علم، از ترس کوتاهی در عمل، فریب و وسوسۀ شیطان است، تا انسان را گمراه سازد. بر هر مسلمانی واجب است که به دنبال علمِ سودمند رفته و بر طبق آن عمل نماید.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در این باره میفرماید: «وقتی خداوند در مورد کسی ارادۀ خیر فرماید، وی را در امر دین فقیه و دانا میکند و به دنیا و علائق مادی کم اعتنایش میکند و او را به عیوبات اخلاقیش بینا و آگاه میسازد».[23]
- اخلاق حسنه
منظور از داشتن اخلاق حسنۀ اسلامی آن است که هر فرد باید از خود، اخلاق و رفتاری نشان دهد که در اسلام پسندیده است. برای مثال، در اسلام وفاداری، رازداری، یاری به نیازمندان، دست گیری از افراد مستمند و... جزو ویژگیهای اخلاقی پسندیده است. با مراجعه به روش زندگی حضرت پیامبرصل الله علیه وآله و امامان معصوم علیه السّلام مشاهده میشود، آنان انسانهایی بودند که مردم را به ویژگیهایی که اشاره شد ترغیب میکردند. حفظ عفت نفس، راستگوئى در كلام، آراسته بودن به حسنات اخلاقى، پيراسته بودن از رذائل، پاك بودن از ريا و دوروئى، بيزارى از مال و منال اضافى دنيا در زندگى، مبرّا بودن از مكر و عذر و خيانت، اقدام به گراميداشت اهل فضل و دانش و روى آوردن به وظائف شرعيه، اعمّ از واجبات و نوافل، از دیگر نشانههای متقین است.
دربارۀ اخلاق حسنه روایات فراوانی از حضرات معصومین: وارد شده است؛ منجمله این روایت که امام باقرعلیه السّلام از قول پيامبرصل الله علیه وآله مىفرماید:
«إنَّ خِيارَكُمْ اولُوا النُّهى، قيلَ: يا رَسُولَ اللّهِ وَمَنْ اولُوا النُّهى؟ قالَ: هُمْ اولُوا الْأخلاقِ الْحَسَنَةِ، وَالْأحْلامِ الرَّزينَةِ، وَصِلَةِ الْأرْحامِ، وَالْبَرَرَةُ بِالْامَّهاتِ وَالْآباءِ، وَالْمُتَعاهِدينَ لِلْفُقَراءِ وَالْجيرانِ وَالْيَتامى، وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ، وَيُفْشُونَ السَّلامَ فِى الْعالَمِ، وَيُصَلُّونَ وَالنَّاسُ نيامٌ غافِلُونَ»؛[24] بهترين شما آنان هستند كه داراى عقل و خرد هستند، عرضه داشتند: دارندگان عقل و خرد كيانند؟ فرمود: صاحبان اخلاق حسنه، دارندگان حلمى كه آنان را از انتقام باز مىدارد، آنان كه به ارحام خود مىرسند، و به پدران و مادران نيكى مىكنند، به فقرا و همسايگان و ايتام رسيدگى مىكنند، اطعام طعام مىنمايند، افشاى سلام مىكنند و به وقتى كه مردم در خواب و بىخبرىاند به نماز شب برمىخيزند.
- کم کردن آرزوهای طولانی
یکی از چیزهایی که در روایات از آن نهی شده است، داشتن آرزوهای طولانی است که انسان را از هر خیری باز میدارد و او را به انواع بلاها مبتلا میسازد. علمای علم اخلاق داشتن آرزوهای طولانی را به فراموشی یاد مرگ تفسیر نمودهاند. در روایات اسلامی برای اهل تقوا نشانههای متعددی ذکر شده است. به عنوان نمونه و از باب تبرک، به روایتی از امیرمؤمنان علیه السّلام اشاره میکنیم که آن حضرت فرمود: «لِلمتّقى ثَلاثُ عَلاماتٍ: اخلاصُ الْعَمَلِ، وَقِصَرُ الأمَلِ، وَاغتِنامُ المَهْلِ؛[25] پرهيزكار سه ويژگى دارد: اخلاص در عمل، كوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصتها».
این صفت رذیله دارای عواقب خطرناکی است که به چهار مورد آن اشاره میکنیم: اول: اینکه موجب ترک طاعت و کاهلی در عمل میشود. دوم: موجب ترک توبه و تسویف آن میشود. سوم: باعث میشود که شخص غم روزیاش را بخورد. چهارم: موجب قساوت قلب نیز میشود.
- خضوع و فروتنى
خضوع، يعنى شكل دادن به بدن، كه بيننده با ديدن شكل بدن شخصی، راه رفتن، نشستن و حرف زدنش، احساس نكند كه تكبر مىكند. اين صفت نيكو كه عامل سعادت دنيا و آخرت است، در وجود هر كس باشد باعث جلب خشنودى حق و استكمال نفس و رشد انسان در همۀ امورش مىشود.
تواضع و فروتنى يك حالت عالى و روحى و روانى است كه از بركت معرفت انسان به حقّ و به خود و به خلق و به دنيا، به دست مىآيد. انسانهای متقی در انجام دستورات دین، خضوع دارند و از غرور و خود برتربينى دوری مینمایند. تواضع و فروتنى كه ميوه شيرين معرفت نسبت به حقايق هستى، و احكام الهى، و حسنات اخلاقى، و موقعيت خويش و مردم است ممدوح حضرت حق در قرآن، و از اخلاق انبيا و امامان و روش و سيره اولياى الهى است.
به فرمایش امیرمؤمنان علی علیه السّلام انسانى كه ابتدايش نطفه، و انتهايش جيفه، و بين نطفه و جيفۀ ضعيف و درمانده و در تمام شؤون ظاهرى و باطنى بدون استقلال است چرا آلوده به تكبّر باشد.
- انفاق کردن
انفاق كردن و قرض دادن به افراد محتاج، از سفارشهاى بسيار مهم و مورد تأكيد دين اسلام است. قرآن مجيد و روايات به طور مكرر از انسان خواستهاند كه بخشى از مال خود را براى حلّ مشكل تهيدستان و كارهاى خير و امور عام المنفعه هزينه كنند، گرچه خود هنگام انفاق در مضيقۀ مالى و فشار مادى قرار داشته باشند! اسلام انفاق تنگدست را به اندازۀ شأن مادى او از وى خواسته است. یکی از نشانههای اهل تقوا این است که، از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است، انفاق میکنند.
به اين حقيقت بسيار مهم بايد توجه داشت كه فرمان انفاق در امور مالى از سوى حضرت حق فقط و فقط متوجه مال حلال و ثروت مشروع و امكانات سالم و صحيح است، پروردگارى كه مردم را از غصب و دزدى و رشوه و ربا و احتكار و اختلاس و حيله و تقلب در كسب و كم فروشى و قمار به شدت منع مىكند، و به دست آوردن مال و ثروت را از هر يك از اين راهها حرام و معصيت مىداند، و حرام خواران را به سختى مورد نكوهش و مذمت قرار مىدهد، و هر عمل به ظاهر زيبائى و هر كار به ظاهر خوبى را كه از حرام به وجود آمده باشد همراه با صاحبش هيزم دوزخ مىداند، معنا ندارد كه فرمان انفاقش متوجه و شامل هر مال و ثروتى به ويژه مال حرام شود.
در سیرۀ معصومین: نمونههای فراوانی از سخاوت و انفاق یافت میشود. مواردی که علی رغم نیاز خود، دیگران را مقدم داشتهاند و مواردی که حتی ثلث یا نیمی از اموال خود را در راه خدا انفاق کردهاند. بزرگوارانی مانند امیرمؤمنان علی علیه السّلام که روایت شده است روزی چهار درهم نصيب ایشان شد، يك درهمش را شب و يك درهمش را روز و يك درهم را در پنهانى و درهم ديگر را آشكار به راه خداوند صدقه داد. به دنبال این واقعه كه همراه با نّيتى صادقانه و الهى بود، اين آيه نازل گشت: (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ):[26] كسانى كه اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشكار انفاق مىكنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند.[27]
- صبر و بردبارى
صبر، خوددارى از جزع به هنگام رنج و درد و حادثه و بلاست. دارندۀ اين فضیلت از امنيّت باطن برخوردار است و هیچگاه از خداوند متعال شکایتی ندارد و اعضاى او مانند چشم و زبان و دست و پا از حركات غيرعادى مصون است. صبر و شكيبايى در آنچه كه قرآن و روايات به آن دستور دادهاند، مسألهاى اخلاقى و انسانى است، و صاحب آن سزاوار رحمت الهی است. صبر، عامل حفظ دين و نگاهبان انسان از بىميل شدن به حق و حقيقت، و عامل تقويت روح و روان، و حافظ انسان از افتادن در دام شياطين جنى و انسى است که این امر خود نشانۀ تقوای شخص است.
انسان اگر در پيشامدها و حوادث تلخ و شيرين كه غارتگر دين و ايمان است، و به هنگام طاعت و عبادت، و به وقت گناه و معصيت صبر كند، به اين معنا كه حوادث را هماهنگ با قواعد الهى تحمل كند، و براى نجات خود به دشمنان حق پناه نبرد، و به وقت طاعت و عبادت خود را عبد محض خداوند قرار دهد، و زمان آماده شدن زمينۀ معصيت و گناه، بر اساس تقوا، تلخى گذشت از لذتها را به دوش جان بردارد، به فرمودۀ قرآن مجيد مستحق صلوات و رحمت خداوند مىشود.
قرآن کریم همواره مردم مؤمن را امر به صبر در برابر حوادث مىكند و پيروزىهاى مردم مؤمن و امم خداپرست گذشته را معلول صبر مىداند و براى صابران در راه خدا و در برابر طاعت، معصيت و مصيبت، اجرهای فراوانی قائل است كه انسان از درك آن عاجز است. صبر و ايستادگى نخستين نيرويى است كه خداوند مهربان در برابر آن وعدۀ پيروزى داده است. صبر يا بردبارى يك نيروى مثبت است كه به وسيلۀ آن با عوامل ضعف و اضطراب مبارزه مىشود و مؤمن به واسطۀ همين نيروست كه راه خود را با كمال متانت و بردبارى در برابر مشكلات باز مىنمايد و هرگز به معناى تن دادن به ناملايمات و سوختن و ساختن نيست. صبر در برابر مشكلات و صبر بر ترک معصیت، از نشانههای متقین است.
موانع رسیدن به تقوا
از آنجا که تقوا در سعادت و شقاوت انسان نقش اساسی دارد، باید پیوسته برای تحصیل آن کوشش نمود. یکی از تلاشهای لازم برای کسب این ملکۀ نفسانی آن است که موانع رسیدن به تقوا را اولاً بشناسیم و ثانیاً در صدد رفع آنها بر آییم. بهترین منبع برای این منظور سخنان اهل بیت: میباشد؛ لذا در روایات و توصیههای دینی، موانعی برای تقوا شمرده است که در ادامه به برخی از آنان اشاره میکنیم:
- غفلت
راغب اصفهانى مىنويسد: «غفلت، سهو و لغزشى است كه به خاطر كمى مراقبت و كمى هوشيارى و بيدارى دامنگير انسان مىشود»[28] وقتى انسان بر اثر غرق شدن در مادّيات و لذّات جسمى و خوشىهاى زودگذر و دچار شدن به ثروت اندوزى و نشست و برخاست با بازيگران و بىخبران و دورى از مدرسه و مسجد و ترك رابطه با عالم ربانى، دچار غفلت از واقعيتها و حقايق و عبادات و حسنات و ياد آخرت شود، البته از فيوضات الهيه محروم و ممنوع و به تدريج درهاى سعادت دنيا و آخرت بر او بسته مىگردد.
غفلت به معناى جهل به واقعيتها و نادانى نيست، بلكه غافل كسى است كه كثرت امور مادى و شهوانى و دوستان ناباب و معاشران ناجنس و طمعكارى و حرص، بين او و بين آنچه به آن توجه داشته، جدایى انداخته است. مهمترین مانع تقوا را میتوان غفلت و دوری از یاد خدا دانست که سرچشمۀ تمام گناهان است و هر کس بخواهد تقوا پیشه کند باید همیشه، همه جا و در همه حال به یاد خدا باشد.
حکایت: روزی بهلول را دیدند که روی قبری نشسته با مردگان از گذشته صحبت میکند. گفتند: تو زندهای، چرا با مردگان معاشر و هم صحبت شدهای؟ جواب داد: با کسانی مجالست مینمایم که تا با ایشانم، مرا از غفلت و غرور باز میدارند و چون از ایشان دورم، مطمئنم که غیبتم نمینمایند.
- دنيا پرستى
براى تربيت و آمادگى بشر براى زندگى اجتماعى، بايد كارى كرد كه افراد هدف و ايده آل معنوى داشته باشند و به ماديات حرص نورزند. آتش حرص و طمع هر اندازه تيزتر بشود، موجب عمران و آبادى اجتماع كه نمى شود هیچ، بلکه موجب خرابى و ويرانى اجتماع هم مى گردد. قرآن مجيد دنياپرستی را، زينت قلب كافران، غرور معاندان، لهو و لعب بازيگران، علّت سقوط تبهكاران و مايۀ بدبختى فاسقان مى داند: (زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب):[29] زندگى [زودگذرِ] دنيا براى كافران آراسته شده، و [به اين سبب] مؤمنان را مسخره مى كنند، در حالى كه پروا پيشگان در روز قيامت [از هر جهت] برتر از آنان هستند، و خدا هر كه را بخواهد، بىحساب روزى مى دهد.
حضرت علی علیه السّلام نیز مى فرمايد: «حرام على قلبِ مُتولد بالدنيا اَن يسکنه التقوي؛[30] جا گرفتن تقوى، در دل کسى که فرزند دنيا می باشد حرام است». نكته ای كه اشاره به آن در اينجا لازم به نظر می رسد، اين است كه آنچه دربارۀ نكوهش از دنيا در اين آیه و روایت و مانند آن آمده، ناظر به دنياپرستى است؛ يعنى روش كسانى كه همۀ ارزشها را فداى منافع مادّى مى كنند، «دل و دين» بر سر دنيا مى نهند. وگرنه زندگى آبرومندانه و بهرهگيرى معقول از مواهب الهى، هرگز در اسلام ممنوع و نكوهيده نيست.
حکایت: عاقبت دنیاپرستی
امام صادق علیه السّلام فرمود: «روزی عـیـسـى بـن مـریـم علیه السّلام از روستایی گـذشـت کـه اهـل آن و پـرنـده هـا و جـاندارانش یکجا مرده بودند. فرمود: همانا اینها به خشم و عذاب خدا هـلاک شـده انـد، و اگـر به مرگ خود به تدریج مرده بودند، قطعاً یکدیگر را به خاک می سپردند. حـواریون عرض کردند: ای روح الله، از خدا بخواه اینان را براى ما زنده کند تا به ما بگویند کردارشان چه بوده که به این عذاب گرفتار شده اند تا ما از آن دورى کنیم. عـیـسى علیه السّلام از پروردگار خود خواست، پس از جانب آسمان به او ندا شد: که آنان را صدا بزن، پس عیسى علیه السّلام شب هنگام بر تپهای از زمین بر آمد، و فرمود: اى مردم این ده، یـک تـن از مـیـان آنها پاسخ داد، بله اى روح خدا و کلمه اش، فرمود: واى بر شما! کردار شـمـا چـه بـود؟
در پاسخ عرض کرد: پرستش طاغوت، و دوستى دنیا به همراه ترس اندک از خـدا و آرزوى دور و دراز، و غـفلت در سرگرمى و بازى. عیسى علیه السّلام فرمود: دوستى شما به دنیا چگونه بود؟ عرض کرد: مانند دوستى کودک به مادرش، هرگاه بما رو مـی آورد، شـاد و خـرسـنـد مـی شدیم، و چون از ما رو می گرداند، گریان و غمناک می شدیم. فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ عرض کرد: گنهکاران را فرمانبرى داشتیم. فرمود: سـرانـجام کار شما به کجا کشید؟ عرض کرد: شبى را به خوشى به سر بردیم و بامدادان در هـاویه افتادیم. فرمود هاویه چیست؟ عرض کرد: سجین است. فرمود: سجین چیست؟ عرض کـرد: کـوه هایى از آتش گداخته است که تا در روز قیامت بر ما فروزان است.
فرمود: چه گفتید و به شما چه گفتند؟ عرض کرد: گفتیم ما را به دنیا برگردانید تا در آن زهد ورزیم، بـه مـا گـفـتـه شـد: دروغ مـی گوئید: فرمود: واى بر تو! چه شد که جز تو دیگرى از این جـمـاعـت با من سخن نگفت؟ عرض کرد: ای روح الله، همۀ آنها به دهنه و لگام آتشین مهار شدهاند، و به دست فرشتگان سخت و خشن گرفتارند، و من در میان آنها به سر میبردم ولى از آنها نـبـودم، تا آن هنگام که عذاب خدا آمد مرا هم با ایشان در برگرفت، پس من به تار مویى بـر لبـۀ دوزخ آویزانم و نمی دانم که آیا در آن به صورت درافتم و یا از آن رهایى یابم. پس عـیـسـى علیه السّلام بـه سـوى حواریون رو کرده فرمود: اى دوستان خدا! خوردن نانى خشک با نمکى زبـر و خـوابـیـدن بـر مزبله ها خیر بسیاری است در صورتى که در دنیا و آخرت در عافیت باشد».[31]
- خصومت
یکی از موانع رسیدن به تقوا، دشمنی و خصومت با دیگران است. علت اصلی خصومت و دشمنی جهل و نادانی است. دشمنی و عداوت از صفات و خصوصیات جهنمیان است. قرآن در وصف جهنمیان می فرماید: (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها):[32] هر زمان گروهى به جهنم وارد مى شود ديگران را لعنت مى كند. در همین باره اميرمؤمنان علیه السّلام فرمود:«لا يَستطيعُ اَن يَتَقِى الله مَن خاصه؛[33] کسى که با ديگران دشمنى دارد قدرت پرهيزکارى ندارد».
- گفتار ناحساب و هرزه گويى
حفظ نکردن زبان، مانع این است که انسان به تقوا برسد. از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است؛ آن زبانى كه مى تواند به وسيلۀ آن، سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد. زبان، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است، زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است تا جايى كه حكما درباره اين عضو گفته اند: «اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم» زبان، حجمش اندك و گناهش بزرگ است.
زبان مهمترين كليد دانش و فرهنگ و عقيده و اخلاق است؛ و اصلاح آن سرچشمۀ همۀ اصلاحات اخلاقى، و انحراف آن سبب انواع انحرافات است؛ لذا علماى اخلاق اهمّيّت خاصّى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمّى براى تقويت فضائل اخلاق، و تكامل روح مى شمرند. امام على علیه السّلام در همین رابطه فرمودند:«والله ما اَرى عبدا يَتَقى تقوى تَنفَعُه حتى يخترن لسانه؛[34] به خدا سوگند! بندهاى را نديدم که تقواى الهى را پيشۀ خود سازد و از آن سودى عائد وى شود، مگر آنکه زبان خود را حفظ کند و از هرزه گويى بپرهيزد».
- شهوت پرستى
از قوى ترين عوامل هلاك كنندۀ بنى آدم شهوتِ شكم و ميل او به انواع غذاها و سفره هاى رنگين است. بدون ترديد شكم، چشمۀ شهوات و منشأ بيمارىها و آفات است، زيرا شهوت جنسى و شدت علاقه و اشتياق به عمل غريزى در زن و مرد از آثار و تبعات شهوت شكم و خوردن غذاهاى رنگارنگ و متنوع است. سپس شهوت خوردن و شدت ميل به ارضاء غريزۀ جنسى مايۀ عشق شديد به ثروت و شهرت و مقام است كه اين امور اقتضاى گسترش انواع سفره ها و مايۀ شهوات جنسى را در پى دارد. آنگاه زياد كردن ثروت و اضافه نمودن به جاه و مقام، افتادن در امور بى نتيجه و كارهاى دور از عقل و احمقانه و انواع فخر فروشى ها و حسد و چشم و هم چشمى را به دنبال مى آورد و بى ترديد از اين مسائل و امور، غوغاى تفاخر و تكاثر و خود بزرگ بينى به وجود مى آيد و همين حالات شيطانى است كه انسان را به حسد و كينه و دشمنى و خشم مى كشد و او را به چاه تجاوز به حقوق ديگران و هر منكر و فحشائى مى اندازد.
همۀ اينها ميوۀ بسيار تلخ آزاد گذاردن شكم و طغيان گرسنگىِ شكم پرست و سيرى او در جهت اسراف و افراط است. از دیگر آفات شهوت پرستی این است که تقوا را از بین می برد؛ لذا اميرمؤمنان علی علیه السّلام فرمود: «لا تفسد التقوى الا غلبة الشهوه؛[35] چيزى جز غلبۀ شهوت بر انسان تقوى را نابود نمى سازد».
آثار تقوا
- روشن بينى و بصيرت
در قرآن کریم، مشتقات «بصر» ۱۴۸ بار و خود واژۀ «بصیرت» دو بار تکرار شده است. مانند این آیۀ شریفه: (قُل هذِهِ سَبیلِی أدعُو إلَی اللّهِ عَلی بَصیرة أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی):[36] بگو این است راه من که من و هر کس پیروىام کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مى کنیم.
بصيرتى كه در قرآن كريم مطرح است به معناى ديد صحيح و درست به تمام حقايق عالم و به معناى دريافت صحيح از پروردگار مهربان و تمام جرياناتى است كه در عالم هستى وجود دارد. به عبارت دقيقتر، به معناى ديدن حقيقتِ تمام واقعيات است. همچنین تقوا وسيلۀ دريافت علم از جانب خداوند است. قرآن مى فرمايد: (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ )[37] تقوا داشته باشيد، خداوند به شما علم و حکت می آموزد.
اگر انسان ديوارى را آيينه كارى كند، هرچه مقابل آن باشد در او پيداست. اگر هم كسى قلبش صاف باشد، الهاماتى را دريافت مى كند و چيزهايى را مى فهمد كه در كتابها و امثال آن یافت نمی شود. اين دانشى است كه ويژۀ انبياى الهی و ائمۀ طاهرين است. البته، اين دانش در هر پيغمبرى به تناسب ظرفيت وجودىاش تجلى يافته و به طور كامل و به صورت جامع، تنها در وجود مبارك رسول خدا صل الله علیه و آله جلوه داشته است. پس از ايشان، مجموعۀ اين دانش كامل و جامع، به اذن پروردگار، به وجود مبارك اميرمؤمنان علیه السّلام انتقال پيدا كرده است. اگر انسان بصیرت نداشته باشد، دچار گمراهی می شود و حق را از باطل تشخیص نمی دهد.
سؤال: چه کنیم تا بصیرت پیدا کنیم؟ قرآن به ما پاسخ می دهد و می فرماید: راه بصیرت پیدا کردن، تقواست. قرآن می فرماید اگر گناه نکنید راه تشخیص حق و باطل را به شما نشان می دهیم: (انْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)[38] اگر تقواى الهى داشته باشيد خداوند براى شما مايۀ تميیز و تشخيص قرار مى دهد.
- حل شدن مشكلات
یکی دیگر از آثار تقوا این است که در مشکلات به یاری انسان می شتابد و باعث آسان شدن كارها و بيرون آمدن از تنگناها و مضايق، می شود. خداوند در این زمینه مى فرمايد: (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً..)[39] هركس كه تقواى الهى داشته باشد خداوند براى او راه بيرون شدن از شدايد قرار مى دهد.
حکایت: یکی از علما در شرح حال خود می گوید: در اوائل طلبگی به کربلا مشرف شدم. روزی در حرم مطهر حضرت ابوالفضل علیه السّلام متوجه شدم که غوغایی به پا شده و سروصدای زیادی در فضا موجود است. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: بچه ای برای گرفتن کبوتر به بالای منارهها رفته بود که ناگهان پایش لغزید و از مناره به طرف پایین پرتاب شد. پدر این بچه که نظارهگر این واقعه بود، خطاب به فرزندش که در بین آسمان و زمین بود، گفت بایست. ناگهان بچه وسط آسمان و زمین ایستاد و رفتند او را گرفتند. مردم به پدر او گفتند: شما چه کسی هستی که توانستی جلوی جاذبۀ زمین را بگیری. گفت من باربر هستم و شغلم حمل و نقل بار است. از او پرسیدیم چطور این کار را کردی؟ گفت: من از ابتدای تکلیف، گناه نکرده ام و هرچه خداوند فرمان داده اطاعت کردم و هرچه خداوند گفته گوش دادم. اکنون من یک کلمه به خدا گفتم و او گوش داد. من به حرف های او گوش کردم او هم به حرف من. ( أَوْفُوا بِعَهْدى أُوفِ بِعَهْدِكُم)[40] به عهد من وفا کنید، تا به عهد شما وفا کنم.
- پاک کردن گناهان
اثر تقوا در آخرت اين است كه گناهان گذشته را پاك مى كند و كفارۀ اعمال گذشتۀ انسان است، چنان که قرآن کریم می فرماید: (وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ)[41] مقصود اين است كه اثر گناهان گذشته را جبران مى كند؛ چرا که تقواى واقعى، همراه با توبه است. شخصی كه آلودگيهايى در گذشته داشته، هنگامى با تقوا خواهد بود كه از آن آلودگي ها توبه كند؛ لذا در اثر آن، گناهان گذشته پاك مىشود و مجازات اخروى هم از انسان سلب مى شود، يعنى خدا ديگر بندۀ با تقوايش را به خاطر گناهان گذشته اش مجازات نمى كند: (وَ اللَّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ)[42] خدا صاحب فضل و بزرگ است.
- تقوا بركات آسمان را نازل مىكند
از دیگر آثار ارزندۀ تقوا این است که باعث نزول برکات آسمانی میشود؛ لذا خداوند در قرآن می فرماید: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)[43] و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها می گشوديم، ولى آنها حق را تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
در اینکه منظور از برکات آسمان و زمین چیست، میان مفسران گفتگوهای زیادی شده؛ بعضى آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كرده اند، و بعضى به اجابت دعا و حلّ مشكلات زندگى تفسیر کرده اند.
[1] . مفردات راغب: ص530.
[2] . سوره بقره: آیه21.
[3] . سوره اعراف: آیه63.
[4] . سوره بقره: آیه197.
[5] . نهج البلاغه: خطبۀ230.
[6] . سوره مائده: آیه27.
[7] . سوره زخرف: آیه67.
[8] . برگزیدۀ تفسیر نمونه: ج4، ص510.
[9] . سوره حج: آیه32.
[10] . عرفان اسلامی، حسین انصاریان: ج12، ص128.
[11] . سوره بقره: آیه21.
[12] . سوره بقره: آیه183.
[13] . تفسیرنمونه: ذیل آیه8 سوره مائده.
[14] . سوره مائده: آیه8.
[15] . سفینه البحار: چاپ قدیم، ج2، ص433.
[16] . سوره بقره: آیه237.
[17] . سوره محمد: آیه17.
[18] . تفسیر المیزان: ذیل آیه شریفه.
[19] . سورۀ انعام: آیه153.
[20] . سورۀ حج: آیه32.
[21] . تفسیر مجمع البیان: ذیل آیۀ شریفه.
[22] . بحارالانوار: ج1، ص184.
[23] . نهج الفصاحه: ص26.
[24] . بحارالانوار: ج66، ص305، باب37، ح27.
[25] . میزان الحکمة: واژۀ تقوا.
[26] . سوره بقره: آیه274.
[27] . عرفان اسلامی: ج11، ص291.
[28] . المفردات: کلمۀ«غفلت».
[29] . سوره بقره: آیه212.
[30] . میزان الحکمه: ج14، ح22453.
[31] . اصول کافی: ج4، ص7.
[32] . سوره اعراف: آیه38.
[33] . میزان الحکمه: ج14، ح22456.
[34] . نهج البلاغه: خطبه 176.
[35] . بحارالانوار: ج110، ص38.
[36] . سوره یوسف: آیه108.
[37] . سوره بقره: آیه282.
[38] . سوره انفال: آیه29.
[39] . سوره طلاق: آیه2.
[40] . سوره بقره: آیه40.
[41] . سوره انفال: آیه29.
[42] . همان.
[43] . سوره اعراف: آیه96.