«... و بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايى كه ديدند بر [اثر] كردارهاى ناشايست و رفتارها كه كردند و نبايست مىكردند. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود از همانند شدن به آنان برحذر باشيد.و [وقتي] در خوشبختى و بدبختيشان انديشيديد، آن را عهدهدار شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بيگزنديشان را به درازا كشاند و با عافيت از نعمت برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار گشت...»
هر پديده در نظام هستى، پديدآورندهاى دارد. مسلّماً، زوال هر پديده نيز مانند پيدايش آن، زمينهها، علل و عواملى دارد كه غير از عوامل پيدايش آن هستند. در اين مقاله سعى بر اين است كه عوامل عمده اضمحلال تمدّن و فرهنگ اسلامى پرداخته شود.
ديدگاههاى مربوط به سرانجام فرهنگها و تمدّنها به طور كلّى درباره سرنوشت تمدّنها و ترقّى و سقوط آنها چهار ديدگاه وجود دارد:
ـ نظريّه تكامل
براساس اين ديدگاه، گذر زمان و تدرّج تاريخ، جامعه انسانى را به سعادت و كمال نزديكتر مىكند و عاقبت جامعه انسانى، رسيدن به سعادت است و اين را ناشى از جبر تاريخ مىدانند. اين ديدگاه مربوط به ماركسيستها و مجموعه كسانى است كه علل را در علل مادّى منحصر دانسته و اراده انسانها را مستهلك و مقهور در برابر اراده تاريخ مىدانند.5
ـ نظريّه انحطاط
براساس اين ديدگاه، منتهاى سير جوامع بشرى، انحطاط و زوال است و هرچه به آينده نزديكتر مىشويم، به انحطاط كامل نيز نزديكتر مىشويم. گويند "فون ويزه" جامعهشناس آلمانى از جمله طرفداران اين نظريّه است.6
ـ نظريّه دورانى ايستا
براساس اين ديدگاه، جامعه و تمدّن بشرى، مراحل مختلفى را طى مىكند و پس از زمان پيرى، به زوال مىرسد و سپس جوامع ديگرى مىآيند و همين سرنوشت جوامع قبل را پيدا مىكنند و اين عادت هميشه استمرار دارد. براساس اين نظريّه، اين شيوه به نحو تساوى براى همه جوامع ثابت است. گويند ويكو ايتاليايى و سوروكين آمريكايى از حاميان اين نظريّهاند.7
ـ نظريّه دورانى تشكيكى يا حلزونى
براساس اين ديدگاه، هر امّت «اجلّ مسمّا» و مراحل متعدّدى دارد تا به مرحله انحطاط برسد و نوبت به جوامع بعدى داده شود، ولى اين ويژگى مربوط به امّتها و جوامع خاص يا مربوط به تكتك جوامع است. براساس اين نظريّه، سرنوشت كل و نهايى جوامع بشرى غير از سرنوشت جوامع خاص و تكتك آنهاست و فراز و نشيبهاى جوامع خاص و جزئى، مقدّمه ظهور جامعه سعادتمند و سعادتبخش بوده، بهترين جامعه آرمانى (مدينه فاضله) بشر محقّق خواهد شد.
مرحوم شهيد مطهّرى چنين نظرى دارد. از ديدگاه شهيد مطهّرى، انسان مىتواند حوادث گذشته تاريخ انسان در جهت مثبت و منفى را مطالعه كرده و مانند گذشتگان، بلكه قويتر و بهتر به سوى كمال حركت كند. بنابراين تاريخ را معلّم خوبى براى انسانها معرفى مىكند.8
نظر استاد مطهّرى از قرآن و روايات پيشوايان دينى اسلام الهام گرفته است، چنان كه امام علي(ع) فرموده است: «...پس از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل ـ كه درود بر آنان باد ـ پند گيريد، كه حالتها سخت متناسب با هم و چه نزديك است مثالها به هم، بيش و كم...»9
و نيز فرموده است:
«... و بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايى كه ديدند بر [اثر] كردارهاى ناشايست و رفتارها كه كردند و نبايست مىكردند. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود از همانند شدن به آنان برحذر باشيد.و [وقتي] در خوشبختى و بدبختيشان انديشيديد، آن را عهدهدار شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بيگزنديشان را به درازا كشاند و با عافيت از نعمت برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار گشت...»10
پس از ذكر اين نظريّات، نوبت به طرح اين سؤال مىرسد كه براساس كدام ديدگاه مىتوان عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن اسلامى را بررسى كرد؟
براساس ديدگاه آنان كه معتقد به جبر تاريخ هستند، اعمّ از اينكه الهى يا مادّى باشند، نمىتوان درباره علل انحطاط صحبت كرد؛ زيرا عامل اختيار و اراده انسانى كه مىتواند در تغيير سرنوشت جوامع مؤثّر باشد، ناديده گرفته شد. خلاصه هر ديدگاهى كه غير از ديدگاه تكامل تشكيكى و حلزونى (رو به جلو با عبرت از گذشته) باشد، نقش عملكرد اختيارى انسان را ناديده مىگيرد. پس براساس ديدگاه دورانى حلزونى يا تشكيكى مىتوان به نحو منطقى به بررسى عوامل انحطاط پرداخت؛ زيرا در اين ديدگاه، مطالعه حوادث مثبت و منفى گذشته در اصلاح و بهتر شدن امور جامعه در آينده مؤثّر است.
پيشفرضهاى بررسى عوامل انحطاط تمدّنها
1. حوادث عالم از جمله فرهنگها و تمدّنها مسبوق به عوامل و علل پيدايش آن فرهنگ و تمدّنهاست؛
2. در پيدايش پديدههاى جهان از جمله فرهنگها و تمدّنها، عوامل متعدّدى وجود دارد؛
3. علل و عوامل پيدايش يك پديده از جمله فرهنگها و تمدّنها، علل و عوامل تكامل، استمرار و بقاى آن پديده هم مىباشند؛
4. علل و عوامل انحطاط يك پديده غير از علل و عوامل پيدايش و بقاى آن پديده است؛
5. در نظام اجتماعى انسانى و تمدّنها، آخرين عامل علل پيدايش يك فرهنگ و تمدّن، اراده انسانى است؛
6. در از بين بردن علل پيدايش فرهنگ و تمدّن يا عارض شدن عوامل معارض با بقاى آن فرهنگ و تمدّن هم اراده انسانى نقشآفرينى جدّى دارند.
پس براساس ديدگاه معتقد به نقش عقيده، فكر و عملكرد اختيارى انسان در انحطاط جوامع و تمدّنها، به بررسى و ذكر عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن اسلامى مىپردازيم.
نشانههاى جامعه و تمدّن منحط
براى شناسايى يك پديده، علائم ويژهاى وجود دارد. فرهنگ و تمدّن منحط نيز به عنوان يك پديده، نشانههايى دارد كه جهت آگاهى از وضعيّت آن جامعه، مىتوان به آسانى به وسيله آن علائم، چنين جامعهاى را شناسايى نمود. بعضى از اين نشانهها از ديدگاه قرآن عبارتند از:
ـ عصيان و نافرمانى از دستورات الهي؛
ـ تكبّر و خودبرتربينى و كوچك شمردن ديگران؛
ـ توجّه به امتيازات مادّى به جاى امتيازات علمى و معنوي؛
ـ نسبت دادن گناه خود به ديگران؛
ـ اغوا و فريب و گمراه ساختن مردم؛
ـ افترا به خدا براى پيشبرد مقاصد شيطاني؛
ـ رياكارى و پوشيدن لباس خيرخواهي.11
واكنشهاى مقابل عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن
در نظام جهان، قوانين (نواميس و سنّتهايي) حاكم است كه در برابر كنشهاى اختيارى انسانى واكنش نشان مىدهند. اين واكنشها را نمىتوان جزو عوامل انحطاط فرهنگها و تمدّن به حساب آورد، اگرچه ممكن است تير خلاص بر يك جامعه ببارند.
اين واكنشها ـ چه آنها را از جنود و لشكريان خداوند بدانيم كه همين طور است و چه آنها را عملكرد خودكار جهان طبيعت بدانيم كه منافاتى با جنود بودن براى خداوند ندارند ـ پس از عملكرد سوء انسان بر جامعه عارض مىشوند. واكنشهاى برابر عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن انسانها را قرآن، عذابهاى الهى مىنامد و ممكن است به شيوههاى ذيل تحقّق پيدا كنند:
غرق شدن در آب، ارسال بادهاى سرد و سخت، قحطى و خشكسالى، خسف يا فرو بردن در زمين، ارسال صيحه و صاعقه آسمانى، نزول بارانهاى سنگ از آسمان، مسلّط ساختن بعضى از ستمگران بر بعضى ديگر جهت عذاب آنها، ايجاد تفرقه و درگيري.12
عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن اسلامى
عوامل انحطاط فرهنگ و تمدّن اسلامى با توجّه به محور تقسيم و جهات متعدّد، تقسيمات گوناگونى دارند كه بعضى از آنها عبارتند از:
1. تقسيمبندى به جهت كلّى و جزئى بودن عوامل؛
2. به جهت درونى و بيرونى كردن عوامل؛
3. به جهات مادّى و غيرمادى بودن عوامل؛
4. به جهت مكانهاى مختلف تحقّق عوامل؛
5. به جهت زمانهاى مختلف تحقّق عوامل؛
6. به جهت سلسلههاى مختلف حكمراني؛
7. به جهت قوميتها و نژادها؛
8. به جهت افكارو عقايد مختلف؛
9. به جهت اشخاص و شخصيتهاى مختلف؛
10. به جهت شدّت و ضعف؛
11. به جهت اصل دين و پيروان آن؛
12. به جهت عوام و خواص و... .
در اين مقاله به جهت اختصار، بررسى همه تقسيمات و احصاى همه عوامل انحطاط، نه مطلوب است و نه ممكن. بنابراين در اينجا به كلّيات و عوامل اصلى انحطاط اشاراتى شد.
نويسنده: قباد محمّدى شيخى (عضو هيئت علمى دانشگاه ياسوج)
ماهنامه موعود شماره 118
پينوشتها:
1 . يوسف/ 109.
2 . نهجالبلاغه.
3 . زيدان، جرجى، تاريخ تمدّن اسلام (ترجمه على جواهر كلام)، ص218.
4 - جهت آگاهى بيشتر از امور و علوم دخيل در نظور حيات انسان به "آدلر، فيليپ جى، تمدّنهاى عالم ، ترجمه محمدحسين آريا، ج1 ص30ـ27" مراجعه شود.
5 . قانع، احمدعلى، علل انحطاط تمدّنها از ديدگاه قرآن كريم، ص35.
6 . همان.
7 . همان.
8 . مطهّرى، مرتضى، فلسفه تاريخ، ص221.
9 . نهجالبلاغه.
10 . نهجالبلاغه.
11 . قانع، احمدعلى، علل انحطاط تمدّنها از ديدگاه قرآن كريم، ص64ـ61.
12 . همان، ص63ـ68.
13 . قصص/ 77.
14 . قربانى، زينالعابدين، علل پيشرفت اسلامى و انحطاط مسلمين، ص296ـ299.
15 . همان، ص 296-299.
16 . همان، ص339.
17 . نهج البلاغه.
18 . غررالحكم.
19 . همان، .
20 . زيدان، جرجى، تاريخ تمدّن اسلام (ترجمه على جواهر كلام)، ص333.
21 . همان، ص980.
22 . قربانى، زينالعابدين، علل پيشرفت اسلامى و انحطاط مسلمين، ص390ـ400
نگاه خاورشناسان به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
نويسنده:دكتر صباح زنگنه
بعثت پيامبرخاتم حضرت محمدبن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم) ، تأثير بسزايى در جغرافياى دينى و فرهنگى زمان خود داشت و پيامدهاى آن تا به امروز ادامه داشته و تا روز قيامت نيز ادامه خواهد يافت.
جغرافياى دينى تغيير پيدا كرد و ساكنان جزيرهالعرب ايمان آوردند و اسلام در راستاى تحقق وعده الهي: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله» (سوره توبه ـ آيه33 و سوره فتح ـ آيه 28 و سوره صف ـ آيه9) (اوست كه پيامبر خود را با رهنمود و دين راستين فرستاد تا آن را بر همه دينها پيروز گرداند...) رهسپار ديگر نقاط كره خاكى گرديد؛ پيروان مسيحيت در جزيره العرب و مناطق مجاور، گمشده خود را در اسلام يافتند و جز اندكى، كه در صومعهها و كليساهاى خويش باقى ماندند، همگى به اين دين جديد، ايمان آوردند.
ولى جنگهاى صليبى و با ورود فاكتور سياسى سردمداران و رهبران اروپايى، آتش دشمنى و كينه عليه اسلام و مسلمانان را بر افروخت؛ جريانهايديگر نيز همين راه را پيمودند و پاپها و حكام و رهبران سياسى، اموال بسيارى را به منظور مطالعه و تحقيق در اسلام و زندگى پيامبراكرم حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) و كوشش در تخريب چهره درخشان آندو و متوقف ساختن حركت اسلامى متأثر از شخصيت و كتاب و سنت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) در غرب جهان، در اختيار اين جريانها قرار دادند.در پى آن نيز جريانهاياستعماريبهكشفكشورها و قارهها و ملل و كوشش براى جستجوى راههاى نفوذ به آنها و ايجاد جاى پايى براى استعمارگران در سرزمينهاى استعمارى، پرداختند كه از آن جمله مىتوان از جريانات خاورشناسى و شناخت اسلام والبته دراين مرحله در خدمت به اهداف استعمارگران، ياد كرد.
در مرحله سوم، مراكز مطالعاتى، پژوهشى و دانشگاهها و وزارتخانههاى كشورهاى بزرگ به كوشش براى مشوه ساختن چهره اسلام و پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و يا تحقير مسلمانان براى در هم شكستن روحيه آنها و دور ساختن ايشان از دين و ميراث و فرهنگ و هويتشان، پرداختند.
اين مقاله به برخى نمودها و نقاط عطف مراحل ياد شده و نحوه برخورد با هركدام مىپردازد.
«در سال 569 ميلادى، [حضرت] آمنه بزرگترين شخصيت در تاريخ دورانهاى ميانه بلكه بزرگترين شخصيت در تمامى تاريخ... چشم به جهان گشود...» (ويل دورانت ـ تاريخ تمدن)
خوش داشتم اين بحث را با عبارتى از پژوهشگر و فيلسوف معاصر و مشهور يعنى "ويل دورانت" صاحب تأليفات بزرگ و عميق در موضوع تاريخ تمدنها، آغاز كنم. كسى كه خود مسيحى است و تاريخ خوانده و سالهايى از عمر خود (حدود هشت سال) را ميان اعراب و مراكز پژوهشى و دانشگاهى ايشان، سپرى كرده است. عبارت نقل شده اگر چه بسيار مثبت و گوياى حقيقتى سترگ و جهانى است ولى اين نويسنده بزرگ دچار خطاهايى نيز شده كه البته به ضروريات اعتقادى يا بنيادهاى مسلم تاريخى، خدشهاى وارد نمىكنند؛ او داراى فرهنگى غربى و آموزههاى مسيحى است و خود مستقيماً به بحث و بررسى تاريخ اسلام در جوامع اسلامى پرداخته است.
براى ارايه تصوير و نقشه روشنى از اين بحث، ابتدا ضرورت پرداختن به اين موضوع يعنى (نگاه خاورشناسان به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) ) را توضيح خواهيم داد و سپس به برخى جنبههاى مؤثر در شكل گيرى اين نگاه و حوادث و جريانات و افراد مؤثرى كه مىتوانند در آن تأثير بگذارند، مىپردازيم و پس از آن برخى مراحلى را كه رابطه ميان خاورشناسان و دين اسلام بخود ديده، از نظر مىگذرانيم و نمونههايى از گفتهها و مواضع هر طرف را يادآور مىشويم و سرانجام نيز سعى خواهيم كرد آنچه را بايد انجام داد و مواضعى را كه براى تصحيح رابطه دو جانبه و اصلاح تصويرى كه در اذهان جوامع ديگر در خصوص اسلام و پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان شكل گرفته بايد اتخاذ كرد، نتيجهگيرى كنيم.
ضرورت بررسى ديدگاه خاورشناسان:
در اينجا، در پى آن نيستيم كه وارد بحثهاى گسترده اى براى تعريف خاورشناسى و مكتبهاى مختلف آن و اينكه آيا شامل تمامى كسانى كه اسلام و زندگى پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را مورد مطالعه قرار دادهاند يا كسانى كه توجهى به اعراب و تاريخ و زبان و جغرافياى سرزمينشان كردهاند مىشود يا خير, بپردازيم. همچنانكه در پى تحقيق در اصطلاح شرق و اينكه شامل چه كسانى مىشود و چه كسانى را در بر نمىگيرد و يا اينكه آيا غرب خود واحد همبسته و متحدى است يا شامل مكتبها و جريانها و سمت گيريهاى گوناگونى مىشود و ديگر مباحث و مسايلى كه علما و دانشگاهيان بدان مىپردازند، نمىشويم.
و تنها بدين گفته بسنده مىكنيم كه خاورشناسان يعنى كسانى كه درباره شرق و مسايل و فرهنگ و تاريخ آن، با هر انگيزه و نيتى اعم از علمى يا بر اثر كنجكاوى و كسب آگاهى و يا با اهداف سياسى يا غرضهاى سلطهاى نظامى، اقتصادى، فرهنگى يا تبشيرى، مطلب نوشته يا سخنرانى كردهاند، جملگى در يك مسئله يعنى ادعاى شناخت شرق يا بخشهايى از آن، وجه اشتراك دارند، چيزى كه باعث مىشود نتايج كارها و مطالعات ايشان درباره كشورها و ملل جهان شرق و از جمله جهان اسلام، از سوى سياستمداران و كسانى كه در مسايل مختلف كشورهاى غربى تصميم گيرى مىكنند، مورد بهره بردارى قرار گيرد.
و اگر بدانيم كه كشورهاى غربى بيهوده و بى حساب و كتاب، كارى را انجام نمىدهند و همواره مىكوشند گامهاى خود را بر پايه مطالعات و پژوهشهاى از پيش انجام شده بردارند و اگر اينگونه مطالعات، پاسخ كامل و مناسبى براى پرسشهاى احتمالى ندادند دست بدامان پروژههاى اطلاعاتى يا هيئتهاى اعزامى يا مطالعات تازهاى به منظور تكميل نقاط مبهم و دستيابى به همه اطلاعات مورد نياز مىشوند و آنگاه به چگونگى رسيدن به اهداف و آماجهاى خود با يارى گرفتن از راهها و ابزارهاى مناسب مىانديشند, با چنين آگاهى و فرضى، در خواهيم يافت كه مطالعات و پژوهشها و سفرها و سفرنامهها و تئورى پردازيهاى متعلق به خاورشناسان، سنگ بناى تمامى سياستهاى كنونى و آينده كشورهاى غربى را تشكيل مىدهند.
و اگر بدانيم كه ديدگاهها و نظرياتى كه خاورشناسان در آثار خود بجاى مىگذارند وارد رسانههاى گروهى و كتابهاى درسى جوامع آنها مىشود و نسلهاى پياپى، آنها را دريافت مىكنند، در اين صورت خواهيم فهميد كه ديدگاههاى منفى چگونه در ذهن و مغز نسل حاضر شكل مىگيرد و تنها با يك انگيزه به حركت در مىآيد و واكنشها در بخشهاى مختلف جامعه غربى چنان شبيه به يكديگر است كه احساس مىكنيم برنامه همه جانبه و عظيمى براى هماهنگى آن، تدارك ديده شده است.
با چنين شناختى ـ اگر بدست آيد ـ شيوههاى درست برخورد با غرب و دستگاههاى سياسى ـ رسانههاى گروهى، دانشگاهها و مراكز علمىاش را در خواهيم يافت.
شيوههاى غرب در برخورد با مسلمانان و شرقيها بدون تغيير و اصلاح و غربالگرى انباشتههاى تاريخى كه بر ذهن آنان سايه افكنده و عواطف و احساساتشان را هدايت مىكند، هرگز اصلاح نخواهد شد.
مراحل مختلف تماس
همچنان كه در مقدمه يادآور شديم، وقتى اسلام آمد و دعوت پيامبر اكرم حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) آغاز گرديد، برخى پيروان اديان مسيحى و يهودى در سرتاسر شبه جزيره العرب پراكنده بودند و با توجه به ويژگيهاى دين جديدى كه مسيحيان آنرا با دين خود و با مژدههايى كه در كتاب مقدسشان وجود داشت هماهنگ يافتند، بسيارى از ايشان اسلام آوردند و زمانى كه فتوحات اسلامى در سرزمينهاى متعلق به امپراتورى بيزانس آغاز گشت، ساكنان اين سرزمينها نيز ـ كه جز اندكى غالباً مسيحى بودند ـ اسلام آوردند. طبق نوشته "ويل دورانت" در كتاب خود "تاريخ تمدن"، مسيحيان در پيدايش اسلام مصداق عينى آنچه را در آيات 42 و 43 اصحاح بيست و يكم "انجيل متى" آمده بود، يافتند؛ در اين آيات از قول حضرت مسيح (عليه السلام) آمده است:»... ازاين جهت، شما را مىگويم كه ملكوت خداوند از شما گرفته شده به امتى كه ميوهاش را بياورند عطا خواهد شد.» (ترجمه متن به نقل از كتاب مقدس به زبان فارسى از انتشارات ايلام1996، انگلستان) و اين همان نكتهاى است كه آيه قرآنى سوره فتح نيز آنرا تأييد مىكند: «... ومثلهم فى الانجيل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الکفار» (سوره فتح ـ29) (... و داستان آنان در انجيل، مانند كشتهاى است كه جوانهاش را برآورد و آن را نيرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقههايش راست ايستد، به گونهاى كه دهقانان را به شگفتى آورد تا كافران را با آنها به خشم انگيزد...)، پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) با مسيحيان
جزيرهالعرب هم پيمان شد و در برابر ماليات اندكى [جزيه]، از ايشان حمايت كرد و آنها در آرامش و امنيت زندگى كردند.
"استاد مجتبى مينوى" دانشمند و پژوهشگر و اديب بزرگ ايرانى در پژوهشى كه در سال 1969م. در كتاب: "محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) خاتم پيامبران" به چاپ رسيد، مىگويد: «قدرتمندترين دشمنان اسلام و مجهزترين آنها طى چهارده قرن، مسيحيان بودند كه به تدريج و مرحله به مرحله، به انصاف و حق روى آوردند.» ([كتاب ياد شده] جلد دوم، صفحه 172)
آقاى مينوى يادآور مىشود كه [در آن زمان] اختلاف مسيحيت و يهوديت در اوج خود بود و طى قرنهاى متمادى منجر به جنگها و درگيريهاى فراوانى ميان ايشان گرديد. تا آنجا كه از رفتار و كردار پادشاهان اسپانيا سخن مىگويد كه در پى از ميان برداشتن حكومت مسلمانان عرب و بربر از سرزمينهاى خود، به شكنجه و آزار و قتل و تبعيد غيرمسيحيان به منظور وادار ساختن ايشان به پذيرش مسيحيت پرداختند چنانكه اين كشتارها و برخوردهاى وحشيانه، به صورت سمبل هر خشونت و كشتارى، زبانزد مردم شد.
در خصوص يهوديان و آن گونه كه اين پژوهشگر و مؤرخ معروف يعنى "ويل دورانت" در فصل دوم از باب هشتم كتاب "تاريخ تمدن" خاطرنشان مىسازد برخى فرازهاى تورات، مژده [طلوع اسلام و پيامبرى حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) ] را داده بودند، همچنانكه يهوديان نيز شباهتهايى ميان دين خود با اين دين جديد يافتند و احساس كردند كه دين جديد ادامه دين آنهاست ولى وقتى شنيدند كه دين جديد، دين آنها [يهوديت] را گرفتار تحريف مىداند و آنها با حضرت مسيح از در مخالفت درآمدند، پا پس كشيدند و در تجمعهاى خود در شهر "يثرب" و اطراف آن، انزوا گزيدند و پس از آن به همكارى و همدستى با قريش عليه حكومت جوان [اسلامي] در مدينه پرداختند؛ پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز راهى جز دورساختن ايشان از مدينه نداشت؛ آنها به توطئههاى خود عليه پيامبر و اهانت و آزار مسلمانان ادامه دادند تا جاييكه پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) ناگزير اقدام به محاصره آنها كرد و از ايشان خواست تا اطراف مدينه را ترك گويند و به جاهاى دورترى كوچ نمايند.
ولى پيروان مسيحيت در "حبشه" از موقعيت بسيار خوبى برخوردار بودند، پادشاهان حبشه كوشش داشتند حضور و نفوذ خود را به منطقه عربى ["شبه جزيره العرب"] نيز گسترش دهند. تاريخ از رفتار بسيار شايسته پادشاه حبشه در استقبال از مهاجران مسلمان و سركرده آنان "جعفربن ابيطالب" ياد مىكند؛ او آيات قرآنى را كه اين مهاجران برايش تلاوت مىكردند به گوش جان مىشنيد و به اين دليل كه [در اين آيات] تصوير درخشانى از حضرت عيسي(ع) و مادرش ارايه شده بود، برخورد بسيار خوبى با مسلمانان كرد و به آنان امان داد و از تسليم ايشان به فرستادگان قريشى كه براى همين كار راهى سرزمين حبشه شده بودند، خوددارى ورزيد.
با گسترش اسلام در پهنهء شام و نزديك شدن به مرزهاى دولت مسيحى بيزانس، پادشاهان حكومتهاى محلى اروپايى نسبت به اسلام و انتشار آن هراسناك شدند و در مرحله بعد و در پى شكوفايى تمدن اسلامى و زمانى كه اروپا در تاريكى و سياهى انديشه و دستاوردهاى اجتماعى خود بسر مىبرد،حركت ترجمه و اقتباس از زبانهاى لاتين [در تمدن اسلامي] آغاز گشت و مدارس و مكتبهاى فلسفى و علمى در رشتههاى گوناگون، شكوفايى گرفت.
در اين مرحله، هيچ درك جمعى نسبت به ميزان پيشرفت علمى كه مسلمانان بدست آورده بودند از سوى اروپاييها ـ رهبران و علماى آنان ـ وجود نداشت ولى آنها از يك سو احساس عقب ماندگى و حسادت داشتند و از سوى ديگر از گسترش نفوذ قدرت مسلمانان به سرزمينهاى خود بيمناك بودند؛ در اين دوره هيچ جريان قابل ذكرى در برابر جريان انديشه اسلامى و تمدن اسلام ديده نمىشد.
در حدود قرن هفتم هجرى و بدنبال تشتت در دولت مركزى، دوره شكل گيرى حكومتهاى محلى و جنگ برسر قدرت ميان خاندانهاى حاكم در سرزمينهاى اسلامى، فرارسيد، حكام و رهبران شهرهاى اروپايى از اين موقعيت بهره بردارى كرده لشكريانى براى بازپسگيرى سلطه خود بر"شهر مقدس" يعنى قدس شريف، تدارك ديدند؛ كشيشها و پاپها نيز با صدور شبه فتواهايى در ضرورت «آزاد سازى محل تولد حضرت مسيح(ع) و نجات سرزمينهاى مقدّس از دست كفار» به يارى آنان شتافتند.
اين مرحله كه چيزى حدود دو قرن به درازا كشيد و پيروزيها و شكستهاى زياد و بالا و پايينهاى فراوانى [در جبهههاى درگيري] داشت با جريان فكرى يا هيجان شديدى در كليساها براى حمله عليه اسلام و پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) همزمان شده بود؛ آنها از فرصت حضور هر از گاهى در اين منطقه، براى اعزام پژوهشگران و كشيشان خود به منظور آشنايى با اسلام و آماده شدن براى پاسخگويى به ادعاهاى آن و ردّ محتواى اين دين و نيز حمله عليه پيامبرگرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به مثابه شاهرگ حياتى انديشه و زندگى اسلامى، نهايت بهره بردارى را بعمل آوردند.
"استاد مجتبى مينوى" يادآور مىشود كه مسيحيان به دليل حمله و يورشهاى نظامى عليه سرزمينهاى اسلامى كه [مسلمانان] بدون ريخته شدن خونى آنها را فتح كرده بودند، كاملاً مقصر بودند.
فيلسوف مشهور "برتراند راسل" در يك سخنرانى كه در سال 1957م. ايراد كرد مىگويد: « ويژگيها و صفات مردانگى و شهامت [مسلمانان] در رفتار خود با مسيحيانى كه به لحاظ اسلامى آنها را مرتد و كافر بشمار مىآوردند بسيار زياد و چشمگير بود. انصاف و خوش برخوردى آنها [با مسيحيان]، از برخورد امپراتورى بيزانس با شهروندان مسيحى خود، بيشتر بود.»
پيامدهاى تعصب و خشونت همچنان در انديشهها و نوشتهها و آثار غربيها بهنگام پرداختن به دوره جنگهاى صليبى، كاملاً هويداست. "آقاى نادر پورنقشبند" استاد دانشگاه هاله آلمان يادآور مىشود كه دوران رنسانس اروپا، بخشى از رفتارها و تحليلهاى نابهنجارى كه ويژگي اصلى پژوهشهاى خاورشناسى را تشكيل مىداد و در آثارى چون: "ناتان حكيم" نوشته "كوتولدليسنگ" در اواخر قرن هجدهم منعكس شده بود, تعديل كرد ولى نگاه تحقيرآميز و اهانت بار، همچنان سايه خود را بر خاورشناسان افكنده بود.
"استاد مجتبى مينوى" يادآور مىشود كه نخستين نويسنده اروپايى كه با نگاهى تا حدودى حقيقت ياب راجع به اسلام نوشت، "ويليام" از شهروندان "مامزبورى" انگلستان در قرن دوازدهم ميلادى بود و اين همان كسى است كه "نورمن دانيل" در كتاب خود "اسلام و غرب" ـ كه در سال 1960م. در "ادنبرا" به چاپ رسيد ـ از وى ياد مىكند.
"آقاى مينوى" مىافزايد كه رفتار اروپاييهاى مسيحى نسبت به اسلام، همچنان با شمشير و خشونت و ترور همراه و كمتر با تساهل و تسامح با مسلمانان توأم بود و تا قرن هجدهم و زمانى كه اروپاييها نسبت به توان نظامى خود اطمينان حاصل كردند و سعى كردند آثار و نوشتهها و كتابهاى ادبى و تاريخى و دينى مسلمانان را به زبانهاى اروپايى ترجمه كنند، اين وضع ادامه داشت.
اين نويسنده از ياد نمىبرد كه نام فرد ديگرى را نيز بازگويد كه در نوشتهها و آثار خود درباره اسلام و پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) ، مشهور به انصاف گشته است؛ او "پيتر الفونس" يهودى اسپانيايى است كه در سال 1106م. ديانت مسيحيت را پذيرفت و به بريتانيا رفت و كوشيد تا علوم اسلامى را منتشر سازد و كتابى نيز درباره زندگى آخرين پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) (پيامبر خاتم) انتشار داد.
ولى اين دو نمونه، در ارتباط با شرق و اسلام، تشكيل دهنده يك جريان عام نبوده بلكه بيشتر استثنايى نادر بشمار مىروند.
"آقاى دكتر غلامرضا سعيدى" در مطلبى با عنوان: "خاورشناسان و اسلام" كه در كتاب "محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) خاتم پيامبران" آمده است، عبارتى از مؤرخ مشهور "آرنولد توين بى" نقل مىكند: «در چهار و پنج قرن اخير و در جريان اصطكاك و درهم آميزى غرب با جهان، جهان ضربههايى از غرب دريافت كرد حال آنكه غرب هرگز چنين ضربههايى را از جهان دريافت نكرد.» (صفحه 272)
از سوى ديگر، شمارى از خاورشناسان در درستى صحت كتابها و روايات صادره از سوى پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) ، ترديد كردهاند زيرا كتابهاى معروف تاريخ ("سيره ابن هشام"، "مغازى واقدى"، "طبقات ابن سعد" و "تاريخ طبرى") قرنها پس از آغاز بعثت نبوى، به رشته تحرير در آمدند؛ از جمله اين خاورشناسان "تيودودنولدكه" در كتاب خود: "تاريخ قرآن" و "گولد زيهر" در كتاب "مطالعات اسلامى" و در پى ايشان شمار ديگرى ازخاورشناسان ازجمله: "هوبرت گريمه" آلمانى، "همفرى لامفس" بلژيكى و "ليونه كاتيانى" ايتاليايى و "جوزف شاخت" آلمانى بودند.
دو پژوهشگر ديگر يعنى "فرانتس بوهل" دانماركى (از روحانيون يا كشيشان پروتستان) و "تورآندره" سوئدى، اقدام به تشريح و توضيح برخى از اين شرايط و زمينههايى كه باعث ايجاد ترديد در صحت مطالب تاريخى شده است، نمودند. ولى خاورشناسان بزرگ آلمانى "يوهان فوك" نقطه پايانى بر اين ادعاها و احتمالها و شك و ترديدها گذاشت و اصالت مطالب ياد شده و صحت موارد روايت شده از پيامبر را در كتابى كه آنرا "اصالت پيامبر عربى" ناميد، به اثبات رساند. همچنانكه ناگزير بايد از نوشتههاى "مونتگمرى وات" در دهه پنجاه و شصت قرن بيستم و نيز نوشتههاى "ماكسيم رودنسون" و كتاب "رودى پارت" درباره محمد و قرآن، ياد كرد كه جملگى به شيوهاى علمى و انتقادى به مطالعه و بررسى متون تاريخى پرداختند و صحت و درستى اغلب آنها را ثابت كردند.
منبع: www. taghrib.ir