فتح الله الزيادى
اولين اقدامات اروپاييان براى مطالعه درباره سرزمينهاى شرقى به خصوص شرق اسلامى به قرنهاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى همزمان با نهضت ترجمه متون اسلامى به زبانهاى اروپايى بازمىگردد كه با تأسيس دانشگاههاى اختصاصى از قرن هجدهم ميلادى اين مطالعات به صورت آكادميك درآمدند. مطالعات شرقشناسى در كشورهاى مختلف اروپايى، با توجه به انگيزهها و اهداف مختلف سياسى، مذهبى و علمى، خصلت و خصوصيات گوناگونى داشته است كه بر اين اساس مىتوان آن را به مكاتب متفاوت تفكيك كرد. مقاله حاضر كه ترجمه بخشى از نوشتار دكتر فتح الله الزيادى در كتاب «تاريخ الاستشراق الاروبى» است، به اين مقوله پرداخته است.
مقدمه
تصور بر اين است كه شرقشناسى علىرغم اين كه در محيطهاى گوناگون و متعدد صورت گرفته ماهيتى واحد و خصلتهايى مشترك دارد و اهداف و انگيزهها و اسباب آن را مىتوان بر هر يك از شرق شناسان و فعاليتهايشان در هرجايى تطبيق داد. زيرا شرقشناسى پديدهاى غربى با ماهيتى تكاملى است كه اگر چه برخى رويكردها و گرايشهاى آن متفاوت هستند، ولى رشتههاى مطالعاتى مختلف آن با يكديگر توافق دارند. امّا اين تصور چندان درست نمىنمايد. زيرا در عمل مشاهده مىكنيم مطالعات شرقشناسى به لحاظ اهداف و انگيزهها، ماهيت، محتوا و... تفاوتهايى با يكديگر دارند و براى شناخت دقيقتر اين پديده لازم است آن را در قالب مكتبهايى تقسيم بندى كرد. البته اين كار به سبب كم بودن منابع و مصادر قابل دسترس بسيار دشوار است و حتى كسانى كه تاريخ شرقشناسى را رقم زدهاند به آن راه نيافتهاند و اغلب تحقيقاتشان را به بررسى انتقادى و تحليلى فعاليتهاى شرق شناسان متمركز كردهاند. در اين ميان برخى هم به دسته بندى مكاتب شرقشناسى توجه نمودهاند مثلاً بعضى از محققان، شرق شناسان را در سه مكتب جاى دادهاند.
1. مكتبى كه به مباحث قرآنى اختصاص دارد.
2. مكتبى كه به پيامبر اسلام مربوط است.
3. مكتبى كه به تاريخ عربى - اسلامى اختصاص يافته است. 2
البته اين تقسيم بندى قابل اعتماد نيست، زيرا به شرقشناسى از اين منظر كه فقط مربوط به اسلام و مسلمانان است، نگريسته است و اين پذيرفتنى نيست، زيرا شرقشناسى حوزهاى وسيعتر است كه همه فعاليتهايى را كه به شرق مربوط مىشود، در بر مىگيرد خواه اسلامى باشد يا غير اسلامى، دينى باشد يا زبانشناسى و يا هر گونهاى ديگر.
از كسان ديگرى كه به اين امر توجه داشتهاند نجيب العقيقى [نويسنده مصرى ]است كه فصلى از كتابش، المستشرقون، را در چاپ اوّل به اين موضوع اختصاص داده بود و شرقشناسى را به دو مكتب منتسب كرده بود:
1. مكتب سياسى كه در حوزه ادبيات به معناى كلّى آن تحقيق مىكند.
2. مكتب باستانشناسى كه به آثار و ابنيه بازمانده از گذشته توجه دارد. 3
با اين حال او در بقيه كتابش به بررسى شرق شناسان بر اساس تقسيمات كشورى و جغرافيايى پرداخته و البته به ويژگىها و خصوصيات مناطق و محيطهاى فعاليت اين شرق شناسان توجه نداشته و فقط تلاش خود را به ذكر نام شرق شناسان و آثارشان متمركز كرده است. به طورى كه كتاب او عبارت است از فهرستى بزرگ، مشتمل بر نام شمار زيادى از مردانى كه در حوزه شرقشناسى ظهور كردند. بدين ترتيب عقيقى به تقسيم بندى جغرافيايى روى آورده و از تقسيم اول خود صرفنظر نموده است. به طورى كه چاپ بعدى كتاب وى فاقد فصلى خاصّ درباره مكاتب شرقشناسى و تقسيمبندى آنهاست. در واقع جاى دادن شمار زيادى از شرق شناسان كه داراى نژادهاى مختلف، زبانهاى متفاوت و گرايشهاى متنوع و اهداف متعدد بودند، در يك تقسيم منسجم كارى بس دشوار است و به نظر مىرسد، تقسيمبندى آنان براساس تقسيمات جغرافيايى - كشورى - ميسّرتر باشد. از اين رو در ادامه به بررسى مكاتب شرقشناسى و ويژگىهاى آنها در قالب همين تقسيم بندى خواهيم پرداخت.
مكتب بريتانيا
انگلستان از دوران بسيار قديم با مشرق زمين در ارتباط بود و اين ارتباط به سالهاى پيش از ظهور اسلام باز مىگردد. به طورى كه بعضى ذكر كردهاند، روابط ايرلندىها با نواحى شرقى از نيمه قرن سوم ميلادى آغاز گرديد، يعنى زمانى كه گروهى از راهبان جهانگرد مسيحى در سفر خود به اراضى مقدس به مصر، سوريه و فلسطين وارد شدند. امّا با وجود اين سفرهاى قديمى، نوشتههاى انگليسىها درباره شرق فقط در قرن اوّل هجرى/هفتم ميلادى ظاهر شدند يعنى زمانى كه «ويلبلاد»4 جهانگرد انگليسى مطالبى درباره سفرش به سرزمينهاى عربى نوشت و از آن پس ديگر زائران و تاجران و مسافران كه به شرق سفر مىكردند از وى پيروى كرده به نوشتن شرح سفرهايشان دست زدند. 5
شرقشناسى انگليسى داراى ويژگىهاى خاصّى بود در واقع، شرقشناسى بريتانيايى برخاسته از انگيزههاى ذاتى بود كه در تماس و ارتباط دانشمندان انگليسى با اندلس و صقليه به منظور آموختن زبان عربى و آگاهى از فلسفه يونانى در خلال آثار ترجمه شده به عربى در اين زمينه، جلوهگر شد. اين انگيزهها به تدريج به انگيزههاى دينى تغيير يافتند كه هدف آنها فعالسازى نهضت اعزام هيئتهاى تبشيرى همراه با آموختن زبان عربى و برخى علوم دينى بود و در نهايت در شرقشناسى انگليسى انگيزههاى استعمارى بروز كرد كه در روابط نظامى و استعمارى انگلستان در كشورهاى شرقى تجلّى يافت. بدين ترتيب دو هدف مسيحىسازى شرق و استعمار نقش بارزى در تعيين مسير و حركت شرقشناسى انگليسى بازى كردند.
مطالعات شرقشناسى انگليسى، بر زبان عربى و آن چه كه با ادبيات و بلاغت و نقد ادبى و ديگر علوم مربوط به زبان عربى مرتبط بود، متمركز شده بود. دانشگاههاى كمبريج و آكسفورد مهمترين مراكزى بودند كه شرقشناسى انگليسى در آنها پا گرفت و رشد يافت. شمارى از شرق شناسان انگليسى به طرق مختلف به عنوان اعضاى فعال به مجامع مطالعات زبان عربى راه يافتند كه از آن جمله مىتوان مارگليوث6، نيكلسون7 و آلفرد گيوم8 را نام برد. همچنين در بسيارى از دانشگاههاى انگلستان كرسىهاى مطالعات شرقى تأسيس شدند و شمار آموزشگاهها و مؤسساتى كه به مطالعه در خصوص زبان عربى مىپرداختند، فزونى يافت و در كنار آنها تعداد كتابخانهها و چاپخانههايى كه در انتشار كتابها و نشريات مربوط به مطالعات شرقى فعاليت داشتند، زياد شدند. در اين قرون اخير هم توجه شرق شناسان انگليسى به مطالعات اسلامى در زمينههاى مختلف، افزايش يافت.
با توجه به اهداف تبشيرى و استعمارى انگلستان تحقيقات و توجهات شرق شناسان انگليسى به برخى سرزمينهاى شرقى مانند هندوستان، مصر و شام معطوف گرديد. و در همين راستا برخى شرق شناسان اين كشور در كارهاى نظامى و ديپلماسى وارد شدند و شمارى از آنان به عنوان كارمند يا مستشار سياسى يا نظامى در وزارت خانه امور خارجه يا وزارت مستعمرات به كار پرداختند مثلاً ريچارد بورتون (1821-1890 م) شرق شناس مشهور انگليسى كه پس از تحصيل در آكسفورد به خدمت ارتش بريتانيا در هند درآمد و به بسيارى از كشورهاى عربى سفر كرد و از حجاز و شهرهاى مقدس آن ديدار نمود و مدتى كنسول انگلستان در سوريه بود. 9 همچنين چارلز مورواتسون (1844-1912 م) فارغ التحصيل دانشكده دوبلين در رشته علوم عربى و زبانشناسى كه مدتها در ارتش بريتانيا در مصر خدمت كرد. 10 همين طور اكتشاف نفت در برخى كشورهاى اسلامى در افزايش توجه انگلستان به شرق و در نتيجه افزايش آمورشگاهها و مؤسساتى كه به آموزش و مطالعه زبانهاى شرقى و در رأس آنها عربى اهتمام داشتند، تأثير بسزايى داشت.
مكتب آلمان
ارتباط آلمان با شرق به قرن دهم ميلادى مىرسد، يعنى زمانى كه اوتو امپراتور آلمان در سال 956 ميلادى راهبى را با نام يوحنا به عنوان سفير خود به نزد عبدالرحمن الناصر (300-350 ه/913-963 م) حاكم مسلمان اندلس روانه كرد و الناصر نيز به نوبه خود يكى از كشيشهاى سرزمينش را به عنوان سفير به دربار امپراتور آلمان فرستاد. 11 امّا اولين آلمانى كه به تدريس زبان عربى توجه كرد، كرستمنا (1554-1613 م) بود كه كتابى را براى آموزش زبان عربى و چگونگى نوشتن به اين زبان تدوين كرد. 12 به دنبال او شرق شناسان آلمانى به فعاليت در مطالعات عربى و اسلامى روى آوردند. در خصوص شرقشناسى آلمانى دو نكته قابل توجه است كه اكثر محققانى كه به بررسى شرقشناسى آلمانى پرداختهاند به آن اشاره كردهاند و اين دو نكته عبارتند از: 1. آلمان در كشورهاى عربى مستعمراتى نداشت از اين رو شرقشناسى آلمانى از يوغ مسائل سياسى آزاد بوده است. 2. آلمانىها فعاليتهاى تبشيرى و مسيحىسازى نداشتند، لذا شرق شناسان آلمانى از دست كارى و تحريف در تاريخ اسلام مبرّى هستند.
اين دو نكته نياز به دقت و تأمل بيشترى دارند، زيرا به نظر مىرسد بر مدارك و اصول علمى استوار نيستند. در خصوص نكته اوّل اگر شرقشناسى را به مفهوم عام آن در نظر بگيريم يعنى هر فرد غير مسلمانى كه درباره اسلام مطالعه مىكند و در يكى از شاخههاى علوم اسلامى تخصص مىيابد و در مفاهيم آنها دست اندازى و دست كارى مىكند، مىتوان قسمت اوّل آن - يعنى اين كه آلمان مستعمراتى در كشورهاى عربى و شرق نداشت - را پذيرفت امّا اگر شرقشناسى را به مفهوم دانشگاهى آن در نظر بگيريم، يعنى هر غربى كه به مطالعات شرقى توجه دارد، همين را هم نمىتوانيم بپذيريم زيرا كشور آلمان هم در مشرق زمين مستعمراتى داشت و منافع مختلفى در آنها براى خود فراهم ساخته بود و مناطق وسيعى از افريقا و آسيا تحت استعمار اين كشور قرار داشتند. امّا درباره قسمت دوم اين نكته يعنى رها بودن شرقشناسى آلمانى از يوغ سياست؛ شايد در خصوص شرقشناسى قديمى آلمان درست باشد ولى در ادوار متأخر بدون شك شرقشناسى به نحوى مطيع سياست شد و به خصوص اگر به قضيه اكتشاف نفت در كشورهاى شرقى و به دنبال آن دگرگونى روابط آلمان با شرق توجه كنيم، اين امر بعيد به نظر نمىرسد. امّا درباره نكته دوم مىتوان گفت اصلاً درست نيست و سخنى بدون تعمق در تاريخ آلمان و نهضت شرقشناسى در آن كشور مىباشد و بنابه دلايل زير مىتوان آن را رد كرد:
1. به طور قطعى ثابت شده كه آلمان انجمنهاى تبشيرى داشته كه به تقويت مادى و معنوى نهضت مسيحىسازى شرق مىپرداختند. و يكى از مهمترين گردهمايىهاى تبشيرى كه گردهمايى استعمارى ناميده مىشد در آلمان برگزار شد. در يكى از سخنرانىهاى اين گردهمايى تأكيد شده بود كه مبشران مسيحى خودشان را وقف فعاليت درباره اسلام و تحقيق در شئون مستعمرات آلمانى كردهاند و لازم است در عين مداراى با اسلام حتىالامكان براى جلوگيرى از انتشار آن در مستعمرات آلمان تلاش شود. 13
2. بعضى مصادر تأكيد دارند كه بسيارى از شرق شناسان پيشگام آلمانى نزد شرق شناسان فرانسوى و به خصوص سيلوستر دوساسى14، شخصيتى كه همگان نقش او را در فعاليتهاى تبشيرى و دينى مىدانند، شاگردى كردهاند و از اين طريق شرق شناسى آلمانى تحت تأثير انديشههاى تبشيرى فرانسوى قرار گرفت.
از اين رو با توجه به علل مذكور نمىتوان دو نكته ياد شده درباره ويژگى شرقشناسى آلمان را پذيرفت، امّا مىتوان به برخى خصلتهاى ديگر آن اشاره كرد. شرق شناسان آلمانى به پشتكار و صبر و حوصله معروف هستند. فعاليتهاى آنان به قدرى پيگير و دامنه دار بود كه برخى از ايشان در اثر كثرت مطالعات و تحقيقاتشان به بيمارى يا عوارض جسمى مبتلا مىشدند مانند ووستنفلد15 كه به سبب مطالعه بسيار بينايى خود را از دست داد. برخى ديگر نيز همه عمر خود را در راه تحقيق و بحث و مطالعه در اين زمينه سپرى كردند و حتى شخصيتى مانند يوهان رايسكه16 شهيد ادبيات عرب ناميده شد. احمد امين نويسنده مصرى اظهار داشته كه آلمانىها به دقت در تحقيق و صبر و حوصله و توانايى در گرد آورى جزئيات پراكنده و به دست دادن دقيقترين و عميقترين نتايج از آنها معروف هستند. 17 از مهمترين وجوه تمايز شرقشناسى آلمانى توجه آن به تاريخ و فرهنگ قديم مشرق زمين و سرزمينهاى اسلامى است. و نشانه بارز آن تمركز زياد بر فعاليتهاى مربوط به انتشار ميراث فرهنگ اسلامى است. به حدّى كه به گفته صلاح الدين منجّد محال است، آثارى را كه يك شرقشناس آلمانى ارائه داده است يك مجمع علمى بتواند عرضه كند. 18
آغاز شرقشناسى آلمانى در مقايسه با ديگر كشورهاى اروپايى خيلى ديرتر بود و تا قرن هجدهم ميلادى اساساً فعاليت قابل ذكرى براى شرقشناسان آلمانى نمىتوان سراغ داد و در واقع فعاليتهاى آنان از اين زمان به بعد بود. شمار زيادى از اولين شرق شناسان آلمانى شاگردان شرقشناس بزرگ فرانسوى، سيلوستر دوساسى بودند كه شيوه كار او را به كشور خود آوردند. بدين گونه مىتوان نوع فعاليتهاى شرقشناسى آلمانى كه متمركز بر زبانشناسى بود و تأثيرپذيرى آن از انگيزههاى دينى را رديابى كرد. اين شرق شناسان تحت تأثير استاد خود توجه خاصى به زبان و ادبيات عرب داشتنتد به طورى كه تا اوايل قرن نوزدهم ميلادى توجه آنها فقط به مطالعات زبانشناسى و ادبى معطوف بود، و بر همين اساس بيش از شرق شناسان ديگر كشورها به تهيه معجمهاى عربى يا عربى - لاتينى و يا عربى - آلمانى، همت گماشتند. در اين حوزه نامهاى زيادى از دانشمندان آلمانى به چشم مىخورد مانند فريتاج19 (1788-1861 م)، نلدكه20 (1836-1930م)، هانس وير21 و كسان ديگر. شرق شناسان آلمانى همچنين بيش از ديگران به تهيه فهرست مخطوطات عربى و اسلامى دست زدند و كارهاى آنان در اين زمينه بسيار دامنه دار بود حتى مثلاً بروكلمان مدتى حدود نيم قرن را براى تهيه كتابش - تاريخ ادبيات عرب - صرف كرد. 22 اهتمام شرق شناسان آلمانى در اين امور به گونهاى بود كه برخى تحت تأثير انگيزههاى درونى - كه ويژگىهاى آلمانىها به شمار مىرود - با سرمايه و امكانات شخصى خود به نشر و چاپ متون و نصوص عربى - اسلامى دست زدند، در حالى كه ديگر محققان غربى در اين زمينه بسيار ممسك هستند. همين انگيزههاى درونى گاه برخى از آنان را به حدّى سوق مىداد كه بيش از 50 زبان و لهجه مختلف را فرا مىگرفتند. مانند فريدريش روكرت شرق شناس و شاعر آلمانى كه به شعر و ادبيات عربى توجه خاصّ داشت و بخشى از قرآن را ترجمه كرد. 23 يكى از عواملى كه شرقشناسى آلمانى را در قرن نوزدهم به سوى زبانشناسى سوق داد كشف نفت در برخى كشورهاى شرقى و گسترش روابط تجارى آلمان با كشورهاى عربى بود به گونهاى كه فعاليتهاى شرقشناسى به سوى تحقيق در لهجهها و زبانهاى محلى به عنوان وسيلهاى براى تحكيم روابط اين كشورها كشيده شد و بر آن تمركز يافت.
با توسعه مطالعات شرقى در آلمان، شمارى از شرق شناسان آلمانى به عضويت در مجامع زبانشناسى درآمدند و بعضى ديگر به تدريس در دانشگاههاى مختلف پرداختند و حتى برخى در دانشگاههاى كشورهاى عربى به خصوص در مصر به تدريس مشغول شدند مانند ليتمان24 (1875-1958 م) و برگستراسر25 (1886-1933) و پل كراوس26 (1904-1944 م). به تدريج شرق شناسان آلمانى به رشتههاى ديگرى هم روى آوردند از جمله توجه آنان به باستانشناسى و حفارى در مناطق تاريخى معطوف گرديد و حتى در برخى كشورهاى عربى به خصوص در بيروت و قاهره و بغداد آموزشگاههايى بدين منظور برپا كردند. از ابتداى قرن نوزدهم شرقشناسى آلمانى بر مطالعات اسلامى متمركز گرديد و از همين زمان مطالعات اسلامى (اسلامشناسى) در آلمان پىگيرى مىشد. بدين ترتيب مكتب شرقشناسى آلمانى به سبب تمركز بر مطالعه در بلاد عربى و دين اسلام بدون توجه به ديگر زبانها و دينهاى شرقى با ديگر مكاتب شرقشناسى تفاوت يافت.
پيدايش حزب نازى در آلمان تأثير ناخوشايندى بر فعاليتهاى شرقشناسى داشت. به سبب اين امر برخى از بزرگان شرقشناسى آلمانى مانند ژوزف شاخت27 (1902-1962 م) به كشورهاى ديگر مهاجرت كردند. برخى نيز در طى جنگ كشته شدند و گروهى نيز تحت تأثير جوّ فكرى حاكم بر آلمان قرار گرفته و فعاليتهايشان جهتگيرى خاصّى يافت. بهر حال دستاوردهاى مكتب شرقشناسى آلمان بسيار قابل توجه است! ادوارد سعيد درباره دستاوردها و ويژگىهاى شرقشناسى آلمانى مىگويد: «آن چه شرقشناسى آلمانى انجام داد اين بود كه آثار مختلفى را كه دو امپراتورى بريتانيا و فرانسه در زمينههاى متون، اساطير، فرهنگ و زبانهاى شرقى گرد آورده بودند، پالايش و تنقيح و تحكيم كردند. امّا آن چه بين شرق شناسان آلمانى و شرق شناسان انگلو فرانسى و آمريكايى مشترك است، همان شيوه تسلط فكرى آنان بر شرق است كه در فرهنگ غربى وجود دارد. »28
مكتب ايتاليا
ايتاليا از قديم داراى روابط گستردهاى با شرق بود. بعضى از محققان اين ارتباط را به دوران پيش از ميلاد مسيح مىرسانند و اين به سبب نزديكى جغرافيايى ايتاليا - روم باستان - با برخى سرزمينهاى عربى و آفريقايى بود. در دوران اسلامى زمانى كه اعراب مسلمان جزيره سيسيل را فتح كردند، اين روابط ميان ايتاليا و جهان اسلام در بعد فرهنگى تحكيم بيشترى يافت. بعدها در زمانى كه اين جزيره دوباره ضميمه خاك ايتاليا گرديد و حاكمان نورماندى بر آن حكمرانى يافتند اين وضعيت شدت بيشترى يافت به خصوص در عصر پادشاهى روژه اول (1091-1101 م) و نواده او فردريك دوم (1198-1250 م) مشهورترين پادشاه سيسيل و علاقهمندترين آنان به فرهنگ اسلامى كه دربارشان قبلهگاه عالمان و فرهنگ دوستان در تمام سرزمينهاى شرقى بود. همچنين وجود واتيكان - مركز رهبرى جهان كاتوليكى - در ايتاليا اثر زيادى بر تحكيم مناسبات ميان اين كشور و سرزمينهاى شرقى داشت، زيرا واتيكان جايگاه بسيار مهمى در فعاليتهاى تبشيرى مسيحى و تلاش براى مسيحىسازى شرق در همه جا به عهده داشت.
با اين حال، توجه و فعاليت رسمى ايتاليا در مطالعات شرقى تازه از قرن يازدهم ميلادى آغاز شد. از زمانى كه دانشگاههاى ايتاليا به فعاليت و مطالعات عربى و اسلامى روى آوردند. اين مطالعات نخست در سال 1076 ميلادى در ناپل شروع شد و به دنبال آن در ديگر دانشگاهها پيگيرى گرديد. شرقشناسى ايتاليايى حركت خود را با هدف دينى آغاز كرد. اين هدف به خوبى در اين نكته آشكار است كه بخش عمده سازمانهاى مربوط به شرقشناسى در ايتاليا با تلاش راهبان مسيحى شكل گرفت. از جمله مىتوان به تأسيس دانشكده مارونىها در روم به سال 1584 ميلادى اشاره كرد كه به همت پدر گريگوريوس سيزدهم برپاشد و زبانهاى شرقى در آن تدريس مىگرديد. و يا در سال 1623 ميلادى كاردينال دومديچى مدرسه زبانهاى شرقى را در فلورانس بنيان نهاد و بعد از او كاردينال بروم، مدرسه زبانهاى شرقى را تأسيس كرد. بدين ترتيب واتيكان و فعاليتهاى تبشيرى آن تأثير زيادى در شكلگيرى تحولات شرقشناسى ايتاليايى داشت. با توجه به غلبه انگيزهها و اهداف دينى بر شرقشناسى ايتاليايى فعاليتهاى آن بر مطالعه و تحقيق درباره اسلام و مسلمانان به خصوص اعراب و در كنار آن توجه به زبان عربى و تأليف كتابهايى در اين زمينه و در برخى لهجههاى عربى متمركز گرديده بود.
حكومت مسلمانان بر جزيره سيسيل بسيارى از شرق شناسان ايتاليايى را به تخصص در ابعاد مختلف تاريخ علوم اسلامى و عربى واداشت. نگاهى به تأليفات بزرگترين شرق شناسان اين كشور مانند كايتانى29، سانتيلانا30، نللينو31 و گويدى32 اين حقيقت را آشكار مىسازد. امّا به تدريج اهداف دينى تغيير يافته و برخى اهداف استعمارى به مكتب شرقشناسى ايتاليايى راه يافتند و اين در زمانى بود كه ايتاليا به اشغال نظامى كشورهاى ليبى و اتيوپى اقدام كرد. در همين حال، اهداف علمى هم در راستاى شرقشناسى ايتاليايى قرار گرفتند كه در مهاجرت بسيارى از ايتاليايىها به مراكز فرهنگى اسلامى براى كسب علم و دانش تجلّى يافت.
بدين ترتيب، برخى از شرق شناسان ايتاليايى توانستند به كشورهاى شرقى سفر كرده و در آنجا زندگى كنند و در ضمن مطالعاتشان به تدريس در دانشگاههاى اين كشورها - به خصوص در مصر - بپردازند به طورى كه شمارى از انديشمندان مسلمان در دو سده اخير در نزد همين استادان ايتاليايى تحصيل كردند. بعضى از شرق شناسان ايتاليا به افتخار عضويت در مجامع متعدد علمى نايل شدند مانند كارلو نللينو، فرانچسكو گابريلى33 و ايگناتسيوگويدى. با گسترش شرق شناسى در ايتاليا كرسىهاى مطالعات شرقى و آموزشگاههاى تخصصى و مجلات و نمايشگاههايى در همين زمينه در اين كشور بر پا گرديدند. همين طور مجموعهاى از مراكز فرهنگى در شمارى از كشورهاى عربى بر پا شدند. شرق شناسان ايتاليايى همچنين با تلاش خستگىناپذير در نشر آثار اسلامى شركت داشتند و در حفظ و فهرست نويسى و تحقيق ميراث اسلامى همت گماردند.
يكى از ويژگىهاى متمايز شرقشناسى ايتاليايى نسبت به ديگر مكاتب، وجود زنان دانشمندى بود كه با تلاش فراوان در حوزه مطالعات شرقى فعاليت مىكردند. از جمله اينان ماريا نللينو34 دختر كارلو نللينو شرقشناس معروف و نيز اولگاپنتو35 مدير كتابخانه ملّى رم و آنجلا كوداتزى36 و استرپانتا37 متخصص در تاريخ كشور ليبى بودند. از ديگر ويژگىهاى مكتب ايتاليا وجود نوعى وراثت علمى در بين شرق شناسان اين كشور است. به اين معنا كه در حوزه مطالعات شرقى، فرزندان برخى شرق شناسان بزرگ دنباله رو پدرانشان بودند و همان مسير را پيمودند و كارهايى را كه پدرانشان آغاز كرده بودند، تكميل نموده و آثار آنان را گردآورى و تدوين مىكردند. از اين قبيل باز مىتوان از گويدى و پسرش مايكل آنجلو38، گابريلى و پسرش فرانچسكو و نللينو و دخترش ماريا را نام برد. اين نكته نيز در مكتب شرقشناسى ايتاليا قابل توجه است كه به زحمت مىتوان اثرى چشمگير و فعاليتى قابل ملاحظه از شرق شناسان ايتاليايى در حوزههاى غيرعربى و غيراسلامى يافت به تعبير ديگر مكتب ايتاليا به نواحى شرق غيراسلامى و به خصوص شرق دور كمتر توجه داشته است.
مكتب فرانسه
روابط فرانسه با شرق به اوايل قرن هشتم ميلادى مىرسد. زمانى كه اعراب مسلمان پس از فتح اندلس به نبرد در متصرفات فرانسويان پرداختند. اين روابط به سبب وجود دولتهاى اسلامى در اندلس و بعدها با حمله ناپلئون به مصر و در نهايت با اشغال بخشهايى از سرزمينهاى شرقى توسط فرانسه افزايش و گسترش يافت.
از خلال مراجعى كه در دست است چنين معلوم مىشود كه ارتباط فرانسه با شرق پيوسته ارتباطى استوار و مبتنى بر مصالح فرانسه و منافعى كه در قبال اين تعاملات نصيب اين كشور مىشده بود. توجه و رويكرد فرانسوىها به شرق از زمانى گسترش پيدا كرد كه حضور بريتانيا در هند افزايش يافت. اين حضور غيرت فرانسويان را برانگيخت و آنان را واداشت تا به دنبال يافتن پايگاهى دائمى - همانند رقيبان انگليسى خود - در نواحى پهناور شرق برآيند. در نتيجه مطالعات شرقشناسى در فرانسه رشد يافته و روز به روز متنوع مىگرديد.
مطالعات مكتب شرقشناسى فرانسه بر سه محور دينى، سياسى و استعمارى متمركز بود و اين كشور از قديمىترين مراكز شرقشناسى به شمار مىرفت كه از ديرباز به عنوان مكانى حائز اهميت در اين گونه مطالعات شناخته مىشد. آموزشگاه زبانهاى شرقى كه در سال 1195 ميلادى تأسيس شد، مهمترين مكانى بود كه شرقشناسى فرانسوى در آن پا گرفت و به دنبال آن مراكز دانشگاهى متعددى تأسيس شد. دانشگاه سوربون در اين زمينه شهرت جهانى داشت و تأثير بارزى بر فعالسازى مطالعات شرقى در فرانسه داشت. گستردگى اين مطالعات در فرانسه بر كشورهاى اروپايى ديگر هم تأثيرگذار بود. به خصوص بر آلمان و مكتب شرقشناسى آن كه شمارى از پيشگامانش شاگردان مكتب فرانسه بودند به طورى كه تحت تأثير مكتب فرانسه اهداف و مسير شرقشناسى آلمانى از اهداف علمى به سوى اهداف دينى و سياسى سوق داده شد و اين امر به سبب تحصيل گروهى از شرق شناسان برجسته آلمانى چون فريتاج، فلوگل39 و فلايشر40 در فرانسه بود.
به لحاظ اهميت ماهيت استعمارى فرانسه و سلطه نظامى آن بر برخى كشورهاى شرقى و اسلامى، آموزشگاهها و مدارس و مراكز علمى و فرهنگى زيرنظر شرق شناسان فرانسوى تأسيس شده و اداره مىگرديد كه اين امر تأثير زيادى بر توسعه سلطه فرهنگى فرانسه بر اين سرزمينها به خصوص در كشورهاى تحت استعمارش، داشت. نيز به لحاظ ماهيت دينى شرقشناسى فرانسوى اكثر دانشگاهها و آموزشگاههاى فرانسوى كه به مطالعات شرقى عنايت داشتند به كوشش راهبان و كشيشان مسيحى برپا مىشدند و اداره امور آنها در دست اينان بود.
فعاليتهاى مكتب فرانسه به سبب تخصصى بودنشان از ديگر مكاتب متمايز و ممتاز بودند، بدين معنا كه اكثر شرق شناسان فرانسوى در يك زمينه خاص از زمينههاى تحقيق و مطالعه تخصص داشتند. در عين حال، شرقشناسى فرانسوى از همان ابتدا به تمام آن چه متعلق به شرق بود، توجه داشت و فعاليتهاى آن فقط به اسلام يا ادبيات عرب اختصاص نداشت و بر آنها متمركز نشده بود، امّا به سبب فعاليت گسترده فرانسه در نواحى شمال افريقا كه تحت استعمار اين كشور بودند، آثار شرق شناسان فرانسوى مراجع دست اول اروپاييان براى تحقيق و مطالعه درباره شمال افريقا، طوارق و بربرها به شمار مىرفتند. اين امر تأثير مستقيمى هم بر فرهنگ و نظامهاى آموزشى در كشورهاى شمال افريقا و نواحى تحت استعمار فرانسه باقى گذاشت به علت اين كه بسيارى از شرق شناسان فرانسوى فرصت تدريس و جهت دهى تربيتى و برنامه ريزى فرهنگى و... را در شمال افريقا داشتند.
از فعاليتهاى ممتاز شرق شناسان فرانسوى اقدام به تهيه فهرستهاى متعدد از گنجينههاى نسخ خطى و اسناد و مدارك شرقى بود كه در فرانسه يا در كشورهاى تحت اشغال فرانسه موجود بودند. شرق شناسان فرانسوى همچنين به تحقيق در آثار تاريخى و دستيابى به آنها در مكانهاى موردنظرشان پرداختند و حتى آموزشگاهها و مراكز خاصّى براى اين امور تأسيس كردند. يك نكته قابل توجه درباره شرق شناسان فرانسوى اين است كه شمار زيادى از كارمندان نيروهاى مسلح اين كشور در زمره اين افراد قرار دارند. وظايف و مسئوليتهاى نظامى و دولتى اين افراد در كشورهاى تحت استعمار دولتشان فرصت مناسب براى فعاليت در حوزه مطالعات شرقى را در ابعاد مختلف به آنان مىداد از اين قبيل مىتوان به ژاكو، كارمند ارتش فرانسه در سوريه، مونتان، مدير آموزشگاه فرانسوى در دمشق، برسيه، درجهدار ارتش و مدير آموزشگاه مطالعات عالى در تونس اشاره كرد كه هر يك داراى تأليفات چندى در خصوص كشورى بودند كه مدتها در آن خدمت كرده بودند.
مكتب روسيه
علىرغم اين كه خصلتهاى اجتماعى، فرهنگى و تمدنى روسيه - به خصوص بخش آسيايى آن - شرقى تلقى مىگردند، ولى بيشتر محققان برخلاف اين امر روسيه را در شمار كشورهاى فعال در شرقشناسى به شمار مىآورند. در واقع روسيه شرق شناسانى دارد كه با شرق شناسان ديگر كشورهاى اروپايى چندان تفاوتى ندارند. علاوه بر اين كه جنبه كمونيستى روسيه شوروى تهديدى را عليه اسلام رهبرى مىكرد كه بيشتر از خطرى بود كه استشراق تبشيرى مسيحى نماينده آن بود. بنابراين شرقشناسى روسيه نماينده خصلتهاى خاصّى است كه سزاوار است به عنوان يكى از مكاتب شرقشناسى به شمار آيد.
ارتباط روسيه با دولتهاى شرقى و به خصوص دولتهاى اسلامى به قرن دوازدهم مىرسد، يعنى به دورانى كه زائران مسيحى روسى كه براى زيارت به بيت المقدس مىآمدند، شرح سفرهايشان به اين اماكن مقدس را بازگو كرده و يا مىنوشتند. از مشهورترين اين زائران پدر دانيل (1106-1108 م) است كه شرح سفرش را به زبان روسى نوشت. و بعدها به زبان فرانسوى ترجمه شد. اين روابط با استيلاء مغولان بر بخشى از روسيه و تسلطشان بر اين ناحيه به مدت نزديك به 240 سال تحكيم پيدا كرد. و همين دوران كافى بود تا به اين نواحى - تحت اشغال مغولان - رنگ و صبغه شرقى بدهد. امّا رويكردهاى علمى روسيه به شرق و به خصوص زبان عربى فقط از دهههاى نخستين قرن نوزدهم آغاز شد كه شاهد شروع مطالعات منظم عربى و بر پايى مدارس تخصصى علمى بود. اين توجه به شرق و مخصوصاً ادبيات عرب به دنبال شكوفايى مناسبات بين اتحاد شوروى و برخى كشورهاى عربى، درست اندكى پس از انقلاب بلشويكى شوروى فزونى يافت. استشراق آلمانى در شكلگيرى مكتب شرقشناسى روسيه نقش بارزى داشت. گروهى از شرق شناسان روسى در آلمان تحصيل كردند. توجه اساسى شرقشناسى روسى به زبانهاى شرقى بود و كمتر به علوم ديگر توجه داشتند و شرق شناسان روسى به مطالعه زبانهاى آسيايى عنايت داشتند كه شرق شناسان اروپايى كمتر به آنها توجه نشان مىدادند، زبانهايى چون چينى، مغولى، ارمنى، تركى، كردى، فارسى،... و در بين اين زبانها محور توجهات ادبيات عرب بود. دستاوردهاى مطالعات زبانشناسى روسيه در قالب تأليفات بسيارى به زبان روسى آشكار شد. همچنين شخصيتهاى بزرگى در اين مكتب ادبى ظهور كردند مانند كراكوفسكى41 و كريمسكى42 كه هر يك داراى آثار و تأليفات متعددى بودند. وجود نواحى مسلماننشين در اتحاد شوروى در كشيده شدن شرقشناسى به سوى عنصرى غنى و پرمحتوا براى تحقيق و مطالعه تأثير زيادى داشت به خصوص به سبب وجود مخطوطات بسيار به زبانهاى عربى و آسيايى كه تمدن اسلامى برجاى گذاشته بود و به تدريج كشف مىشدند. همين طور لازم است به تأثير ظهور شخصيتهاى مهم و برجسته مسلمان مانند خوارزمى، ابوريحان بيرونى، ابن سينا و... در اين نواحى كه اينك تحت حاكميت اتحاد شوروى درآمدهاند، اشاره كرد.
با توجه به وفور نسخههاى خطى اسلامى در روسيه، شرق شناسان اين كشور به تهيه فهرستهايى از اين نسخهها و توصيف كليه آثار قديمى اسلامى دست زدند. از مهمترين اين فهرست نويسان ايوانوف43 متخصص در تاريخ و آثار اسماعيليان و رومااسكويچ44 مىباشند. به همين ترتيب خيلى زود چاپخانههاى شرقى در روسيه پديد آمدند كه دستاوردهاى آنها چاپ بسيارى از كتابهاى نفيس در زمينههاى مختلف بود. مشهورترين اين چاپخانهها چاپخانه شهرهاى قازان و پطرزبورگ بودند.
مكتب روسيه همچنين فعاليت گستردهاى در انتشار مجّلات شرقى و تخصصى داشت و برخى از اين نشريات هنوز منتشر مىشوند. از جملهى مجلات شرقشناسى روسيه بايد به نشريات رسايل، دانش اسلام، آداب جهانى و سالشمار شرقى اشاره كرد. از آن جايى كه فعاليتهاى شرقشناسى روسى برپايه زبانشناسى متمركز بودند، كارهاى زيادى در زمينه بررسى لهجههاى مختلف زبانهاى آسيايى، در روسيه انجام شد. از ويژگىهاى ديگر مكتب روسيه اين است كه در مقايسه با ديگر مكاتب اروپايى اهتمام كمترى به تحقيق در علوم اسلامى داشت. در واقع توجه روسيه به جهان عرب و رويكردش به مطالعات اسلامى به دنبال برپايى مناسبات نزديك بين اتحاد شوروى و برخى كشورهاى عربى فزونى و گسترش يافت. انگيزهها و اهداف روسيه در مناسباتش با جهان اسلام با اهداف و انگيزههاى استشراق اروپايى به خصوص در مطالعات معاصر درباره جهان اسلام چندان تفاوت نداشت.
مكتب اسپانيا
اسپانيا در بين كشورهاى اروپايى بيشترين ارتباط را با شرق داشت و اين به سبب نزديكى جغرافيايى با سرزمينهاى داراى فرهنگ شرقى بود و هم به جهت اين كه بزرگترين تمدنى كه مسلمانان در خارج از سرزمينهاى شرقى برپا كردند، در اين كشور بود كه مدت نزديك به پنج قرن با اقتدار و توانايى بالايى به حيات خود ادامه داد و تأثيرات پايدار خود را بر جوانب مختلف زندگى و فرهنگ اسپانيا حتى تا زمان حاضر باقى گذاشت به گونهاى كه تأثير فرهنگ عربى - اسلامى در هر گوشهاى از زندگانى اسپانيايى هويداست: در معمارى و تزئيناتش، عادات و رسوم و در كتابخانههايى كه سرشار از دستاوردهاى انديشه عربى - اسلامى در علوم مختلف مىباشند و همواره اساس و مرجعى براى غربيان بودهاند كه از طريق آن فرهنگ و تمدن امروزى خود را بنيان نهادند.
از مجموع اين امور توجه و رويكرد اسپانيا به شرق امرى طبيعى مىنمايد كه تاريخ گذشته اسپانيا آن را حتمىالوقوع مىساخت. تاريخى كه عنصر علمى عظيمى را در پى داشت و نخستين انگيزهاى به شمار مىرود كه اسپانيايىها را به توجه به علوم شرقى و تخصص يافتن در آنها واداشت. اين توجه و رويكرد سابقهاى ديرين دارد و از زمانى آغاز شد كه غرب - و پيشاپيش آن اسپانيا - نسبت به علوم اسلامى و عربى احساس نياز كرد. اين رويكرد بعدها با رسيدن به اوج خود در قرن دوازدهم ميلادى تحول يافت، در دورهاى كه به عصر عربشناسى اروپا معروف است و در طى آن - اسپانيايىها به زبان عربى علاقهمند گرديده و به شگفتىهاى ادبيات و فنون عربى شيفته شدند و زبان و ادبيات لاتينى و متعلقات آن را رها كردند. اين توجهات در ادوار مختلف به حسب شرايط و - موقعيتها، ضعف و قوت مىيافت و انگيزههاى فراوانى آن را به حركت درمىآوردند كه خصلتى همانند ديگر مكاتب شرقشناسى داشتند.
نخستين عامل محرك در شرقشناسى اسپانيايى انگيزههاى علمى بودند. تمايل به فراگيرى زبان عربى به منظور مطالعه و ترجمه كتب عربى علت اصلى پيوستن اسپانيايىها به زنجيره شرقشناسى بود و در كنار اينها انگيزههاى دينى بودند كه در وجود و ظهور راهبان مسيحى كه به خيل شرق شناسان در مىآمدند و اركان مهمى را در مكتب شرقشناسى اسپانيا تشكيل مىدادند، جلوهگر مىشد. شرقشناسى اسپانيا به علت تمركز فعاليتهايش بر ميراث علمى اسلامى و توجه و عنايت به حفظ و فهرستنويسى و تحقيق و نشر اين آثار شبيه مكتب آلمان بود و شايد به جهت در اختيار داشتن بخش بزرگى از اين ميراث علمى در كتابخانههاى اسپانيا بر مكتب آلمان برترى و امتياز داشت. از فعاليتهاى مهم مكتب اسپانيا ترجمه و نشر بسيارى از كتابهاى اسلامى و عربى بود. اين امر در كنار بهرهمندى علمى اروپاييان در شناخت اومانيستى انديشه اسلامى تأثير داشت. از مهمترين مترجمان اين مكتب بايد به اميليوگارسياگومث اشاره كرد. فلسفه و تصوف و ادبيات و تاريخ برترين حوزههايى بودند كه شرق شناسان اسپانيا بر آن متمركز شده بودند وتأليفات بسيارى در اين زمينهها ارائه دادند. از فعالترين شرق شناسان در اين حوزهها - آسين پلاسيوس45، ريموند46 و پدر داريو47 مىباشند. همچنين فهرستنويسى نسخههاى خطى عربى يكى از زمينههايى بود كه شرق شناسان اسپانيا به آن توجه داشتند و سهم بزرگى را به خود اختصاص دادند. از فهرست نويسان برجسته اسپانيا گايگانوس، سالوادورگومث و الاركون مىباشند. علاوه بر اينها كشور اسپانيا در انتشار جرايد و مجلّات شرقشناسى مشاركت فعال داشت و مجموعه چشمگير و قابل ملاحظهاى از مجلات شرقشناسى در اين كشور منتشر مىشد. مهمترين آنها مجله اندلس، مجله افريقا و مجله گزيدههايى از مطالعات عربى و عبرى و... بودند.
نكته قابل توجه در مكتب اسپانيا حضور روحانيون مسيحى است كه تأثير زيادى در فعالسازى شرقشناسى اسپانيايى داشت. اينان يا به سبب عوامل و انگيزههاى شخصى به اين حوزههاى مطالعاتى وارد مىشدند يا به ترغيب محققان ديگر. از معروفترين آنها يوحنا اشقوبى، پدروالكايى و ريموند و مارتينى هستند كه از قديمىترين شرق شناسان اسپانيايى مىباشند. در بين شرق شناسان اسپانيايى به خصوص در عصر جديد نام زنان محقق و دانشمندى نيز به چشم مىخورد كسانى چون رافائلاماركز متخصص در تاريخ شمال افريقا، مارياواثكز متخصص در زبان عربى و جواكيناايوانز متخصص در شعر عربى. شرق شناسان اسپانيايى مراكز خاصّى را براى مطالعات و تحقيقات پديد آوردند. آموزشگاه فرهنگ عربى كه آسين پلاسيوس آن را اداره مىكرد يكى از مهمترين مراكزى بود كه شرقشناسى در آن پا گرفت به سبب اين كه انبوهى از آثار و ميراث اسلامى را در خود جاى داده بود.
شرقشناسى اسپانيا در قرن نوزدهم و پس از آن شاهد فعاليت گستردهاى بود و علت آن رويكرد وسيع محققان اسپانيايى به حوزه مطالعات اسلامى و شرقى مىباشد كه به نوبه خود، وفور مخطوطات عربى - اسلامى موجود در كتابخانه اسكوريال و ديگر كتابخانههاى اسپانيا آنان را به اين سمت مىكشيد. با اين كه قرن بيستم شاهد كاهش آشكارى در فعاليت شرقشناسى به لحاظ كمّى بود، ولى موارد نادرى را در شرقشناسى اسپانيايى در اين دوره مىيابيم كه برخى شرق شناسان برجسته، آنها را رهبرى مىكردند. پيشاپيش آنان دانشمند بزرگ، آسين پلاسيوس قرار داشت كه نزديك به 250 كتاب واثر تحقيقى از خود به جاى گذاشت. از همين قبيل گونزالث بالنا است كه حدود 320 كتاب و مقاله در اين زمينه داشت. اين آثار انبوه محققان اسپانيايى يادآور گستردگى تحقيقات و دستاوردهاى علمى مكتب آلمان در نخستين مراحل شرقشناسى است. يك نكته مهم در شرقشناسى اسپانيايى اين است كه اين مكتب از حضور فعالى در امور سياسى و استعمارى، آن چنان كه ديگر مكاتب اروپايى داشتند، برخوردار نبود.
مترجم: حسن شانه چى
پىنوشتها:
1. دانش آموخته حوزه علميه قم و دكترى تاريخ اسلام.
2. اسماعيلى ويچ، احمد، فلسفه الاستشراق و اثرها فى الادب العربى، ص 219.
3. نك: العقيقى، نجيب، المستشرقون، فصل اوّل، چاپ اول.
4. WILIBLOD.
5. حُجا، ميشال، الدراسات العربيه و الاسلاميه فى اروپا، ص 27.
6. مارگليوث (1858-1940) - Margoliouth: مستشرق معروف انگليسى كه از دانشگاه آكسفورد در رشته زبانهاى شرقى فارغ التحصيل شد و به عنوان استاد در آن جا به تدريس پرداخت و فعاليتهاى گوناگونى در اين زمينه داشت.
7. رينولد آلن نيكلسون (1868-1945) - R. A. Nicholson: فارغ التحصيل از دانشگاه كمبريج در رشته ادبيات باستانى بود و زبانهاى عربى و فارسى را هم فرا گرفت وى به خصوص در ادبيات فارسى و عربى و تصوف اسلامى مطالعات بسيارى داشت.
8. آلفرد گيوم (متولد 1888 م) - A. Guillaume: از دانشگاه آكسفورد فارغ التحصيل گرديد مدتها به عنوان استاد زبانهاى شرقى در كشورهاى مختلف فعاليت داشت و آثار قلمى متعددى در حوزه ادبيات عربى اسلامى دارد.
9. حُجا، پيشين، ص 39.
10. همان.
11. همان، ص 75.
12. المنجد، صلاح الدين، المستشرقون الآلمان، دارالكتاب الجديد، بيروت، 1982، ص 7.
13. ميدانى، عبدالرحمن، اجنحه المكر الثلاثه، دارالقلم ص 50.
14. سيلوستر دوساسى (1758-1838 م) S. Desacy: او تحصيلات خود را در رشته ادبيات لاتينى و يونانى آغاز كرد و زبانهاى عربى و فارسى و تركى را هم فرا گرفت و به تدريس آنها پرداخت وى از بزرگترين متخصصان و محققان در ادبيات عربى و شرقى است و بسيارى از شرق شناسان اروپايى شاگردان وى به شمار مىروند.
15. فرديناند ووستنفلد (1808-1899 م) F. Wustenfeld: در رشته زبانهاى شرقى از دانشگاههاى برلين و گوتينگن فارغ التحصيل شد و شمار زيادى از آثار اسلامى عربى را تصحيح و منتشر كرد.
16. يوهان رايسكه (1714-1779 م) - J. Riseche: تخصص خود را در رشته زبانهاى شرقى در برلين گرفت و در زبان عربى تبحر يافت. او تعداد زيادى از آثار ادبى به زبان عربى را به چاپ رسانيد.
17. حُجا، پيشين، ص 184.
18. المنجد، پيشين، ص 8.
19. فريتاج (1788-1861 م)، G. W. Freytag: اصول ادبيات عربى را در آلمان و تركى و فارسى رادر فرانسه نزد دوساسى آموخت. او مدتها استاد زبان عربى در دانشگاه بُن بود و آثارى را در اين زمينه منتشر كرد.
20. تئودورنلدكه (1836-1930 م) - Th. Noldeke: زبانهاى سامى، فارسى و تركى را در گوتينگن آموخت و تحصيلات خود را تكميل كرده دكتراى خود را گرفت و از آن پس استاد زبانهاى شرقى در آلمان بود و شاگردان بسيارى تربيت كرد و آثارى را منتشر ساخت.
21. هانس وير (1805-1844 م) - H. F. Weijers: وى متخصص در زبانهاى شرقى و سامى بود و استادى اين زبانها را در دانشگاه ليدن [هلند] داشت و تحقيقاتى در متون عربى اسلامى انجام داد.
22. كارل بروكلمان (1868-1956 م) - Karl Brockelman: وى نزد شرق شناسان و زبان شناسان بزرگ زبانهاى مختلف شرقى را آموخت و تدريس و به تحقيق در ادبيات عرب پرداخت از آثار ارزنده وى تاريخ ادبيات عرب است.
23. حُجا، پيشين، ص 192.
24. انوليتمان E. Litmann: متخصص و استاد زبانهاى شرقى كه در آلمان، مصر و آمريكا و برخى كشورهاى ديگر تدريس داشت و شاگردان بسيارى تربيت كرد.
25. برگستراسر (G. Bergstrasser): او در زبانهاى سامى و علوم اسلامى تخصص يافت در كنار تدريس در دانشگاههاى مختلف آلمان و خارج از آن به تحقيق و نشر متون عربى اسلامى پرداخت.
26. پل كراوس (P. Krause): متخصص و استاد زبان عربى در دانشگاههاى آلمان.
27. ژوزف شاخت Joseph schacht (1902-1969 م): استاد دانشگاههاى آلمان بود كه در آخر عمر به آمريكا رفته و استاد دانشگاه كلمبيا شد و بطور تخصصى در فقه و حقوق اسلامى تحقيق مىكرد.
28. ادوارد سعيد، الاستشراق، ص 53.
29. لئون كايتانى (L. Caetani): از مشهورترين شرق شناسان ايتاليايى است كه به تعصب عليه اسلام معروف مىباشد اين امر در كتاب او درباره تاريخ اسلام پيدا است.
30. ديويدسانتيلانا (1855-1931) - David Santillana: دكتراى خود را در رشته حقوق از دانشگاه رم اخذ كرد و در فقه و فلسفه اسلامى شهرت يافت وى فعاليتهاى تحقيقى و آموزشى در كشورهاى شمال افريقا مثل تونس و مصر داشت و در دانشگاه رم فقه اسلامى تدريس مىكرد.
31. كارلونللينو (1872-1938 م) - Carlo Alfonso Nallino: پس از تكميل تحصيلاتش در ادبيات عرب سفرى به شرق داشت و مدتها استاد عربى در دانشگاههاى ناپل و رم بود وى تحقيقات گسترده در علوم اسلامى به خصوص ستارهشناسى و جغرافيا انجام داد.
32. اگناتيوس گويدى (1844-1935 م) - Ignazio Guidi: وى بزرگ شرق شناسان ايتاليايى در رشته زبانهاى سامى به شمار مىرود كه مدتها استادى دانشگاهها را به عهده داشت و تحقيقات ارزندهاى در اين زمينه انجام داد.
33. فارنچسكوگابرييلى (1904-) -Francesco Gabrielli: بزرگترين استاد زبان و ادبيات عرب در دانشگاه رم كه تحقيقاتش در شعر عربى و تاريخ اسلام بروز يافت وى آثار بسيارى از متون عربى اسلامى را تصحيح و منتشر كرد.
34. ماريا نللينو (1908-) - Maria Nallino: در كنار پدرش به تحصيل و تحقيق در ادبيات اسلامى و عربى پرداخت از وى مقالات و كتابهاى تحقيقى چندى درباره شعراى اسلامى منتشر شده است.
35. اُلگاپنتو Olga pinto: مقالات متعددى در زمينه ادبيات و شعر عربى در مجلات معتبر شرقشناسى مانند مجله مطالعات شرقى از وى به چاپ رسيده است.
36. آنجلا كوداتزى (Angela Codazi): وى برخى از آثار نجومى دوره اسلامى را تصحيح كرده و نشر داد.
37. استربانتا (Ester Banetta): از او كتابها و مقالات متعددى در تاريخ و فرهنگ ليبى موجود است.
38. مايكل آنجلوگويدى (1886-1946 م) - Michelangelo Guidi: استاد زبان و ادبيات عربى در دانشگاه رم بود و مدتى در قاهره تدريس داشت او كتابها و مقالات بسيارى درباره تاريخ و فرهنگ اسلامى دارد.
39. فلوگل (1802-1870 م) - G. Flugel: زبانهاى شرقى را در آلمان فرا گرفت و مدتى در وين به تحقيق و تدريس پرداخت پس از بازگشت به آلمان آثار تحقيقى ارزندهاى ارائه داد. از جمله تهيه فهرست مخطوطات عربى، فارسى و تركى كتابخانه وين.
40. فلايشر (1801-1888 م) - H. L. Fleischer: وى تحصيلات خود را در الهيات در آلمان تمام كرد و از همين طريق به اسلام علاقهمند گرديد و علاوه بر عربى زبانهاى تركى و فارسى را آموخت. مدتى در كشورهاى عربى مثل مصر و لبنان تحقيق كرد و كتابهاى بسيارى چاپ و منتشر كرد.
41. اينياكراكوفسكى I. Kratchkovski (1883-1951 م): از بزرگترين شرق شناسان عربى دان است كه تحقيقات گستردهاش در حوزه زبان عربى مورد توجه همه شرق شناسان بوده است آثار مختلف وى در اين زمينه به 450 كتاب و مقاله مىرسد.
42. الكساندركريمسكى (1871-1941 م) - A. E. Krymysky: او زبانهاى عربى و فارسى و تركى را آموخت او استاد دانشگاههاى روسيه و سرپرست برخى مؤسسات تحقيقى بود و بر دايرةالمعارفها در روسيه اشراف داشت.
43. ولاديميرايوانف (W. Ivanow).
44. رومااسكويچ (Roma Skowich).
45. آسين پلاسيوس (1871-1944م) - P. M. Asin Palacios: از فارغ التحصيلان آموزشگاههاى دينى بود كه عربى را آموخت و مدرك دكترايش را از دانشگاه مادريد دريافت كرد او درباره اخلاق و تصوف اسلامى تحقيق بسيار كرد و آثار متعددى از خود به جاى گذاشت.
46. پدر ريموند (Reymondo): از پيشگامان شرقشناسى در اسپانيا بود.
47. Dario.
منبع: فصلنامه - تاريخ اسلام - شماره 20، زمستان 1383.