آثار و ابعاد تربيتي و معنوي اسرار و معارف حج از ديدگاه امام خميني قدس‏ سره

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

وَللّه‏ِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً...1

 

«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن‏كس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»

 

مقدمه

حج، از باشكوه‏ترين شعائر اسلامي و نمايش شكوهمند انسان‏هايي است كه از اقصي‏نقاط عالم در يك نقطه، ـ مكه ـ وادي امن، گِرد مي‏آيند؛ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا...2؛ «و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين شهر را جاي امني گردان.» و حاجي آنگاه كه با قافله عرفان راهيِ اين خانه مي‏شود و جامه‏هاي رنگين دنيا از تن خويش برمي‏كند و با پارچه‏اي سفيد و يكدست، ميان دريايي از انسان‏ها به سوي خدا مي‏شتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهي است كه فرمود: وَللّه‏ِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً...3

«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن‏كس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.» حج، محل دفن آرزوها و آمال انسان‏هاست.

حج، برنامه و دستوري است براي سازندگي انسان‏ها. متاعي كه در حج مي‏فروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نمي‏آيد.

 

در هريك از اعمال و مناسك حج، اسراري است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك نگفتن به هنگام ديدن ديوارهاي مكّه، ورود به مسجدالحرام، ديدن كعبه و طواف خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعي در صفا و مروه و تقصير و در روزهاي بعد رفتن به مواقف ثلاث، حضور در عرفات و مشعر و منا و از احرام در آمدن و بازگشت به‏سوي مكه و انجام اعمال مخصوص و... همه، جز آداب و برنامه‏هايي براي تربيت و تصفيه روح بشر، چيز ديگري نيست. و اينك پرداختي به بعضي از آداب، كه از ظاهري با اهميت‏تر برخوردار است و تفسير حضرت امام خميني قدس‏سره درباره اسرارو ابعاد معنوي اعمال حج:

 

1 ـ حضور در ميقات

 

اوّلين منزلي كه حاجي بدان وارد مي‏شود و آغازين عمل اوست، حضور در ميقات است.حاجي وقتي به ميقات وارد مي‏شود، هرآنچه از دنيا و بهره‏هاي آن به‏همراه دارد؛ مانند لباس‏هاي فاخر، زينت‏هاي مرسوم و متداول، وابستگي‏ها و علقه‏هاي مادّي همه را از خود دور مي‏سازد و به لباس احرام مزيّن مي‏شود.

 

2 ـ جامه احرام

 

حاجي آنگاه كه لباس احرام به تن مي‏كند، مي‏تواند مراتب و درجات بالايي از حضور را درك كند؛ زيرا از دنيا به‏جز به يك جامه، آن هم جامه‏اي كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهري ساده دارد، و چيز ديگري همراهش نيست.

 

جامه سپيد احرام نشانه پاكي و صفا و علامت طهارت است.عمل حاجي به قلب و جوارح اوست؛ بديهي است قلبي كه به طهارت و پاكي مي‏انديشدنمي‏تواندظاهري‏ناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد؛ از همين‏رو به غسل و شست‏وشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.

 

آنگاه كه لباس احرام به تن مي‏كند، طبق دستور اسلام حتي از بعضي از حلال‏ها هم بايد بپرهيزد تا بندگي آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّي از پوشاندن سر و روي پا و... ممنوع مي‏شود. جامه احرام جامه بندگي و اطاعت است.

 

«اين كه لباس دوخته را از تن بيرون مي‏آوري؛ يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون تاروپود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد بيرون آوريد وگرنه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته چنين نيست كه عبادت در لباس دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز مي‏خواند و عبادت مي‏كند؛ اما در حج قبول نيست، و اين براي آن است كه مي‏خواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزي را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي‏كند و در قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا مي‏كند... امام سجاد عليه‏السلام به شبلي فرمود: معناي كندن لباس دوخته شده؛ يعني خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نمي‏كنم و از هر گناهي توبه كردم.»4

آري، حاجي تا وقتي جامه رنگين دنيا بر تن دارد، پس هنوز مشغول است و هنگامي كه جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات مي‏رهد و چون خسي در ميقات در انبوه زائران گم مي‏شود؛ چون قطره‏اي در اقيانوس.

 

3 ـ در معناي لبيك

 

«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»

 

حاجي از ميقات خارج مي‏شود در حالي كه لبّيك‏گو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نمي‏شناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق مي‏ريزد. حضرت امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بت‏ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت‏ها و طاغوتچه‏ها كشيد.»5 يعني با هرچه ظلم و جور است ستيز كنيد و از هواي نفس و شيطان درون گرفته تا شياطين برون و بت‏هاي زمان.

 

راز گفتن لبيك در اين است كه اي خدا، از اين لحظه ملتزم مي‏شوم كه تنها در مسير طاعت تو گام بردارم و چيزي جز حق بر زبانم جاري نكنم و زبانم را بر معاصي حرام گردانم. زائر خدا در حج با خداي خويش پيمان و ميثاق مي‏بندد؛ و در اصل تمامي اعمال حج پيماني است كه بين معبود و عبد بسته مي‏شود.

به فرموده امام خميني قدس‏سره :

 

«لبيك‏هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّه‏تعالي به‏اسم‏جامع، جواب مي‏دهند. مسأله مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بي‏خود شده است. وجواب دعوت را تكرار مي‏كند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مي‏نمايد كه اهل‏اللّه‏ مي‏دانند نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل، «... الحمد لك والنعمة لك...» و حمد را اختصاص مي‏دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را و نفي شريك مي‏كند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعري وقوف و حركتي و سكون و عملي اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.»6

آري، زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناي تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر باري تعالي را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.

 

او به دعوت خداي سبحان پاي در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل و مأواي خويش براي ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام زخارف دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست. البته انسان هميشه در محضر خداست؛ چرا كه به فرمايش امام راحل قدس‏سره «عالم محضر خداست و...» ولي در همين محضر گسترده الهي، محضرهاي خاصي نيز وجود دارد كه انسان فقط در حالت‏ها و موقعيت‏هاي خاص مي‏تواند وارد آن شود و اگر صاحب خانه دعوتي نكند شرط حضور در اين محضر عرفاني به دست نمي‏آيد. پس معناي محضر الهي و كشف جمال ربوي در سخن امام اين است كه انسان بايد به مرتبت كشف و شهود برسد و براي رسيدن به اين مرتبه، زماني بهتر از موسم حج و مكاني بهتر از ديار وحي نيست؛ جايي كه انسان به دعوت خداي متعال آنجا حضور يافته و به نداي خداوند سبحان لبيك مي‏گويد. حاجي در اصل ميهمان خداست و ميهمان اگر بخواهد از ميزبان كمال استفاده را ببرد، بايد در محضر او باشد.

 

حاجي با لبّيك خود اعتراف مي‏كند كه: تو بي‏شريكي و خداي واحد واحدي.

 

اين اعتراف زباني بايد در عمل انسان نيز پياده شود. بسيارند انسان‏هايي كه زبان به سلب و نفي شريك براي خداي متعال مي‏گشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهي، حمد براي تو است، چون تو محمودي. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمي. همه فقيراند و ملك و حكومت براي تو است.

 

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي

 

نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي

 

 

حضرت امام قدس‏سره در اين باره مي‏گويد: «مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي‏نمايد؛ حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور شايسته و مو به مو عمل شود... و لبّيك‏هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي جلّ و علا هجرت نماييد.»7

 

حضرت امام رحمه‏الله «خود» و «خوديت» را منشأ بزرگ شرك مي‏داند. خود چيست؟

 

«خود» همان غرور، كبر، نخوت و منيّت است؛ همان صفاتي كه فرعون را واداشت تا ادعاي ربوبيّت كند! پس منشأ همه آفات خودپرستي است.

 

4 ـ ورود به حرم و مكّه

 

حاجي آنگاه كه ديوارهاي مكّه را مي‏بيند، از گفتن لبيك باز مي‏ايستد و با آمادگي تمام، براي انجام شعائر الهي، پا به بلداللّه‏ الحرام مي‏گذارد.

 

مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، موطن حوادث و نهضت‏هاي انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهي است.

 

نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّي شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد. پيامبر بزرگ اسلام چه سختي‏ها و بلايايي را در سرزمين مكه به دست ابوسفيان‏ها و ابوجهل‏ها كشيد، ليكن از پاي نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختي تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خميني قدس‏سره درباره عظمت مكه و كعبه مي‏گويد: «مكّه جايي است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.»8

 

5ـ در بيان فلسفه طواف

 

...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ9 ؛ «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانه‏اي كه كسي نمي‏تواند مالك آن شود. آري، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدي است، درس بندگي و آزادگي مي‏آموزند.

 

حضرت امام راحل گردش به دور خانه را رهايي از قيود دنيا شمرده مي‏گويند:

 

«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت‏هاي بزرگ و كوچك و طاغوت‏ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان بري‏ء هستند.»10

 

پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار مي‏گيرد و از هرچه شرك و پليدي است، دور مي‏شود.

 

6ـ حجرالأسود دست راست خداست

 

طواف از ركني كه حجرالأسود در آن است آغاز مي‏شود و حاجي از مكان حجرالأسود، آموزش بندگي مي‏بيند. حجرالأسود يمين خدا در زمين است. سنگي كه گويند در آغاز سياه نبود بلكه سفيد و درخشان بود همراه با مقام ابراهيم به زمين نازل شد و پيامبر فرمود: حجرالأسود ياقوتي سفيد از ياقوت‏هاي بهشت بوده و خداوند آن را به سبب لمس دست گناهكاران، دگرگون ساخت.

 

امام خميني قدس‏سره درباره استحباب استلام حَجَر مي‏گويد:

 

«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.»11

 

همچنين درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، در جمله‏اي كوتاه مي‏فرمايند:

 

«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»12

 

كعبه برترين نشانه خدا در روي زمين است و زائر خانه خدا همچون فرشتگان كه حول عرش خداوند هميشه در گردشند، مي‏چرخد. قرآن مي‏فرمايد:

 

وَتَرَي الْمَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ...13

 

«فرشتگان را مي‏بيني كه به تسبيح و ستايش خداوند به طواف عرش مشغولند.»

 

همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند.

 

طواف يكي از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است.

 

انسان مي‏تواند در مطاف معرفت‏هاي بسياري بياموزد؛ زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزي است و آنكس كه به دور معرفت مي‏چرخد نور خدا در دلش جلوه‏گر مي‏شود.

 

7 ـ صفا و مروه

 

إِنَ‏الصَّفَـاوَالْمَـرْوَةَ مِـنْ شَعَـائِرِ اللّه‏ِ.14

 

«صفا و مروه از شعائر الهي است.»

 

به فرموده امام سجاد عليه‏السلام اسرار بسياري در سعي ميان صفا و مروه وجود دارد. انسان در مسعي مي‏آموزد كه بايد از گناه به سوي خدا فرار كند و سعي كند كه با سرعت به طرف خدا برود.

 

حاجي در هنگام سعي بين صفا و مروه در حالت ترديد بين خوف و رجا است.

 

هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است. معناي تردد بين دو كوه صفا و مروه؛ يعني خدايا! من بين خوف و رجاء به سر مي‏برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است كه فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد.15

 

معناي خوف آن است كه نسبت به كارهايي كه در اين دنيا انجام مي‏دهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه مي‏زند و درخت كبر و نخوت ريشه مي‏گيرد. و معناي رجاء و اميد اين است كه به لطف حف اميدوار باشيم كه اين اميدواري مايه نشاط او و راهنما به سوي تكامل باشد.

 

اين‏است كه‏امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايند:

 

«و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافت‏هاي دنيوي گسسته شود و همه شك‏ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود...»16

 

8ـ اسرار عرفات

 

حاجي از مكّه هجرت مي‏كند و به عرفات، بيابان عرفان مي‏رسد؛ بياباني كه محلّ شناخت است، شناخت حق و دريافت نور.

 

جايي كه كسي ديگري را جز به مسلماني نمي‏شناسد. حاكم و زيردست و وزير و رعيت امتيازي بر يكديگر ندارند. در عرفات آنچه با عنوان يك اصل پذيرفتني است بي‏نشان بودن از تمام نشان‏هاست.

 

حاجي در عرفات بدنبال گمشده‏اي مي‏گردد كه از ديدها و نظرها پنهان است.

 

چشمهاي ناسوتي است كه پرده ناسوت را كناري مي‏زند و حجاب را برطرف مي‏كند تا به نور جمال بقية‏اللّه‏(عج) روشن شود.

 

قلب‏هاي رقيق و عاطفه‏مند است كه در عرفات و در محضر حق حضور مي‏يابد و اشگ مي‏بارد و سرانجام ثمر مي‏گيرد.

 

عرفات آيتي از آيات الهي است. نشانه‏اي از رحمت حق است. در عرفات ميزبان قائم آل محمد است.

امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايد:

 

«با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات برويد و در هر موقف، به اطمينان قلب بر وعده‏هاي حق و حكومت مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه‏هاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.»17

در جاي ديگر مي‏گويد:

 

«با حال شعور و عرفان به مواقف ثلاث (عرفات و مشعر و منا) برويد»

 

عرفات و مشعر و منا كامل كننده حجّ است آدمي در اين مكان‏ها، باديدن دريايي موّاج از انسان‏ها به ياد صحراي محشر مي‏افتد كه همه انسان‏ها براي حساب‏رسي اعمال در آنجا گرد مي‏آيند. اين درياي موّاج انساني از چه روي بدينجا آمده‏اند. آيا اينان براي طلب دنيا در اينجا جمع گرديده‏اند؟! آيا در اينجا جز از نشاط روح و معناي تعالي و جستجوي حق طلبانه چيزي هم از دنيا و تجمّلات آن وجود دارد؟!

 

امير مؤمنان حضرت علي عليه‏السلام علت حضور زائر در عرفات اينگونه مي‏فرمايد: «مي‏دانيد وقتي زائر و انسان حج‏گزار احرام بست چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براي آنكه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسي ميهمان خداست ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.»18

حاجي در سرزمين عرفات از جبل‏الرحمه، كوه رحمت بالا مي‏رود تا دعاي عرفه را آنجا بخواند، دعايي كه سرتاسرش عرفان و معناست، در قسمت چپ آن كوه بود كه سيد شهيدان حسين‏بن علي عليهما‏السلام رو به كعبه آن دعاي معروف را قرائت كرد.

 

9ـ بيتوته در مشعر

 

امام خميني فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد.

 

فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّه‏َ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ...19

 

ثُمَّ أَفِيضُوامِنْ حَيْثُ أَفَاضَ‏النَّاسُ20

 

مشعرالحرام محدوده حرم است، اينجا محدوده حرم امن و ورودي حرم الهي است. اينجا محلي است كه بايد شب را در آن بتوته كرد.

 

در اين مكان است كه بايد به جمع‏آوري سنگ ريزه و به تعبير تهيّه سلاح پرداخت و به جنگ شيطان رفت.

 

10ـ فلسفه اعمال منا

 

مني بر وزن رضا يعني اميد و آرزو

 

از عرفات و مشعر كه مي‏گذري به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم مي‏گذاري. پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را نداري، آرزو نكن و به فرموده امام صادق عليه‏السلام «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه».21 سزاوار نيست كه زائر خدا در چنين مكاني، به دنبال حوائج دنيوي باشد بلكه بايد به قصد قربت خواسته‏هاي مشروع و معنوي و مادي خويش را طرح نمايد.

 

امام صادق عليه‏السلام در علّت نامگذاري اين سرزمين به «منا» فرمودند: هنگامي كه جبرئيل در اين محلّ به حضرت ابراهيم عليه‏السلام گفت: «تمنّ ابراهيم»؛ يعني ابراهيم! آرزوي خود را بيان كن، اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناي آرزوي دنيوي نيست بلكه آرزويي است همراه با اصرار و عاطفه ورزي.

انسان‏ها با آروزهايي كه دارند، زندگي مي‏كنند و اصولاً بندگي بسياري از انسان‏ها در گرو آرزوهايي است كه در دل و نهان خود دارند و چه آرزويي بهتر كه در سرزمين آرزو انسان از خدا آرزوي خير و عاقبت نيكو كند.

 

وقوف در منا براي حاجي به سبب اعمالي كه دارد از ديگر مواقف طولاني‏تر است پس رمز و راز منا نيز از ديگر مكان‏هاي بيرون از مكّه مي‏تواند بيشتر باشد.

 

امام خميني قدس‏سره در باره سرّ رفتن به منا مي‏فرمايد:

 

«پس به منا برويد و آرزوهاي حقّ را در آن‏جا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب‏ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب‏ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.»22

رمي جمرات در منا از مهم‏ترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براي بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم عليه‏السلام نماياند و آن حضرت با سنگريزه‏هايي او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطي و اولي راه را بر او بست و ابراهيم عليه‏السلام بار ديگر او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناي شتاب كردن و گريختن است؛ زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت و اينك تو با رمي جمره و انداختن سنگ بر شيطان ظاهر، شيطان درون را نيز سركوب كن تا از شيطان پيروي نكند.

 

از ديگر وظايف زائر در منا ذبح قرباني است؛ در همان مكاني كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدي امتحان سختي را پس دهد؛ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللّه‏ُ مِنْ الصَّابِرِينَ23

 

«ابراهيم به اسماعيل مي‏گويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضري؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت: آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.»

 

آيا امتحاني بالاتر و سخت‏تر از اين وجود دارد كه پدري سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته خداوند رحيم‏تر از آن است كه چنين مقدّري را براي ابراهيم فراهم كند.

 

امام صادق عليه‏السلام فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوي وَ الطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة».24

 

«با قرباني كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»

 

امام عليه‏السلام در بيان روشنشان، بزرگ‏ترين شيطان‏ها را شيطان درون و هواي نفس مي‏دانند. انسان همراه با وظيفه قرباني به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواي خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوي و ملكوتي مخصوص به خود را همراه دارد. قرباني در ظاهر، قربانيِ باطن مي‏طلبد. اگر زائري در منا سرخود را مي‏تراشد و به زيبايي‏اش لطمه مي‏زند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب مي‏كند.

 

مويِ سر، جمال و زيبايي انسان است و همانطور كه مي‏دانيد، در احكام فقهي آمده است كه اگر شخصي موي سر كسي را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايي و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولي حاجي به هنگامي كه از قربانگاه منا برمي‏گردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايي ظاهري خود را در راه خدا فدا كند.

 

اذن ورود به حرم

 

پس از انجام اعمال مواقف سه‏گانه، زائر از پروردگار خويش اذن ورود به حرم و بازگشت به مكّه را مي‏طلبد تا براي انجام اعمال حج تمتع آماده شود.

پاورقيها:

 

17 ـ صحيفه نور، ج19، ص197

 

16 ـ صحيفه نور، ج20، ص18

 

10 ـ صحيفه نور، ج20، ص18

 

11 ـ همان.

 

1 ـ آل عمران : 97

 

14 ـ بقره: 158

 

12 ـ صحيفه نور، ج9، ص224

 

19 ـ بقره: 197

 

15 ـ عرفان حج، جوادي آملي، ص70

 

13 ـ زمر: 72

 

18 ـ اصول كافي، ج4، ص244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج11، ص225

 

23 ـ صافات: 102

 

2 ـ بقره : 126

 

21 ـ عرفان حج، جوادي آملي، ص86.

 

20 ـ بقره: 198

 

22 ـ مصباح الشريعه، ج2، ص435

 

24 ـ نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 1377.

 

3 ـ آل عمران : 97

 

4 ـ عرفان حجّ ، ص48

 

5 ـ صحيفه نور، ج19، ص197

 

6 ـ صحيفه نور، ج19، ص42

 

7 ـ صحيفه نور، ج19، ص42

 

8 ـ صحيفه نور، ج20، ص145

 

9 ـ حج : 29

خوانده شده 3367 مرتبه