وَللّهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً...1
«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آنكس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»
مقدمه
حج، از باشكوهترين شعائر اسلامي و نمايش شكوهمند انسانهايي است كه از اقصينقاط عالم در يك نقطه، ـ مكه ـ وادي امن، گِرد ميآيند؛ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا...2؛ «و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين شهر را جاي امني گردان.» و حاجي آنگاه كه با قافله عرفان راهيِ اين خانه ميشود و جامههاي رنگين دنيا از تن خويش برميكند و با پارچهاي سفيد و يكدست، ميان دريايي از انسانها به سوي خدا ميشتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهي است كه فرمود: وَللّهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً...3
«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آنكس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.» حج، محل دفن آرزوها و آمال انسانهاست.
حج، برنامه و دستوري است براي سازندگي انسانها. متاعي كه در حج ميفروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نميآيد.
در هريك از اعمال و مناسك حج، اسراري است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك نگفتن به هنگام ديدن ديوارهاي مكّه، ورود به مسجدالحرام، ديدن كعبه و طواف خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعي در صفا و مروه و تقصير و در روزهاي بعد رفتن به مواقف ثلاث، حضور در عرفات و مشعر و منا و از احرام در آمدن و بازگشت بهسوي مكه و انجام اعمال مخصوص و... همه، جز آداب و برنامههايي براي تربيت و تصفيه روح بشر، چيز ديگري نيست. و اينك پرداختي به بعضي از آداب، كه از ظاهري با اهميتتر برخوردار است و تفسير حضرت امام خميني قدسسره درباره اسرارو ابعاد معنوي اعمال حج:
1 ـ حضور در ميقات
اوّلين منزلي كه حاجي بدان وارد ميشود و آغازين عمل اوست، حضور در ميقات است.حاجي وقتي به ميقات وارد ميشود، هرآنچه از دنيا و بهرههاي آن بههمراه دارد؛ مانند لباسهاي فاخر، زينتهاي مرسوم و متداول، وابستگيها و علقههاي مادّي همه را از خود دور ميسازد و به لباس احرام مزيّن ميشود.
2 ـ جامه احرام
حاجي آنگاه كه لباس احرام به تن ميكند، ميتواند مراتب و درجات بالايي از حضور را درك كند؛ زيرا از دنيا بهجز به يك جامه، آن هم جامهاي كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهري ساده دارد، و چيز ديگري همراهش نيست.
جامه سپيد احرام نشانه پاكي و صفا و علامت طهارت است.عمل حاجي به قلب و جوارح اوست؛ بديهي است قلبي كه به طهارت و پاكي ميانديشدنميتواندظاهريناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد؛ از همينرو به غسل و شستوشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.
آنگاه كه لباس احرام به تن ميكند، طبق دستور اسلام حتي از بعضي از حلالها هم بايد بپرهيزد تا بندگي آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّي از پوشاندن سر و روي پا و... ممنوع ميشود. جامه احرام جامه بندگي و اطاعت است.
«اين كه لباس دوخته را از تن بيرون ميآوري؛ يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون تاروپود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد بيرون آوريد وگرنه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته چنين نيست كه عبادت در لباس دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز ميخواند و عبادت ميكند؛ اما در حج قبول نيست، و اين براي آن است كه ميخواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزي را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر ميكند و در قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا ميكند... امام سجاد عليهالسلام به شبلي فرمود: معناي كندن لباس دوخته شده؛ يعني خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نميكنم و از هر گناهي توبه كردم.»4
آري، حاجي تا وقتي جامه رنگين دنيا بر تن دارد، پس هنوز مشغول است و هنگامي كه جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات ميرهد و چون خسي در ميقات در انبوه زائران گم ميشود؛ چون قطرهاي در اقيانوس.
3 ـ در معناي لبيك
«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»
حاجي از ميقات خارج ميشود در حالي كه لبّيكگو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نميشناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق ميريزد. حضرت امام خميني قدسسره ميفرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بتها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوتها و طاغوتچهها كشيد.»5 يعني با هرچه ظلم و جور است ستيز كنيد و از هواي نفس و شيطان درون گرفته تا شياطين برون و بتهاي زمان.
راز گفتن لبيك در اين است كه اي خدا، از اين لحظه ملتزم ميشوم كه تنها در مسير طاعت تو گام بردارم و چيزي جز حق بر زبانم جاري نكنم و زبانم را بر معاصي حرام گردانم. زائر خدا در حج با خداي خويش پيمان و ميثاق ميبندد؛ و در اصل تمامي اعمال حج پيماني است كه بين معبود و عبد بسته ميشود.
به فرموده امام خميني قدسسره :
«لبيكهاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّهتعالي بهاسمجامع، جواب ميدهند. مسأله مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بيخود شده است. وجواب دعوت را تكرار ميكند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مينمايد كه اهلاللّه ميدانند نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل، «... الحمد لك والنعمة لك...» و حمد را اختصاص ميدهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را و نفي شريك ميكند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعري وقوف و حركتي و سكون و عملي اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.»6
آري، زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناي تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر باري تعالي را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.
او به دعوت خداي سبحان پاي در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل و مأواي خويش براي ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام زخارف دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست. البته انسان هميشه در محضر خداست؛ چرا كه به فرمايش امام راحل قدسسره «عالم محضر خداست و...» ولي در همين محضر گسترده الهي، محضرهاي خاصي نيز وجود دارد كه انسان فقط در حالتها و موقعيتهاي خاص ميتواند وارد آن شود و اگر صاحب خانه دعوتي نكند شرط حضور در اين محضر عرفاني به دست نميآيد. پس معناي محضر الهي و كشف جمال ربوي در سخن امام اين است كه انسان بايد به مرتبت كشف و شهود برسد و براي رسيدن به اين مرتبه، زماني بهتر از موسم حج و مكاني بهتر از ديار وحي نيست؛ جايي كه انسان به دعوت خداي متعال آنجا حضور يافته و به نداي خداوند سبحان لبيك ميگويد. حاجي در اصل ميهمان خداست و ميهمان اگر بخواهد از ميزبان كمال استفاده را ببرد، بايد در محضر او باشد.
حاجي با لبّيك خود اعتراف ميكند كه: تو بيشريكي و خداي واحد واحدي.
اين اعتراف زباني بايد در عمل انسان نيز پياده شود. بسيارند انسانهايي كه زبان به سلب و نفي شريك براي خداي متعال ميگشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهي، حمد براي تو است، چون تو محمودي. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمي. همه فقيراند و ملك و حكومت براي تو است.
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي
حضرت امام قدسسره در اين باره ميگويد: «مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مينمايد؛ حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور شايسته و مو به مو عمل شود... و لبّيكهاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي جلّ و علا هجرت نماييد.»7
حضرت امام رحمهالله «خود» و «خوديت» را منشأ بزرگ شرك ميداند. خود چيست؟
«خود» همان غرور، كبر، نخوت و منيّت است؛ همان صفاتي كه فرعون را واداشت تا ادعاي ربوبيّت كند! پس منشأ همه آفات خودپرستي است.
4 ـ ورود به حرم و مكّه
حاجي آنگاه كه ديوارهاي مكّه را ميبيند، از گفتن لبيك باز ميايستد و با آمادگي تمام، براي انجام شعائر الهي، پا به بلداللّه الحرام ميگذارد.
مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، موطن حوادث و نهضتهاي انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهي است.
نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّي شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد. پيامبر بزرگ اسلام چه سختيها و بلايايي را در سرزمين مكه به دست ابوسفيانها و ابوجهلها كشيد، ليكن از پاي نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختي تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خميني قدسسره درباره عظمت مكه و كعبه ميگويد: «مكّه جايي است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.»8
5ـ در بيان فلسفه طواف
...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ9 ؛ «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانهاي كه كسي نميتواند مالك آن شود. آري، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدي است، درس بندگي و آزادگي ميآموزند.
حضرت امام راحل گردش به دور خانه را رهايي از قيود دنيا شمرده ميگويند:
«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بتهاي بزرگ و كوچك و طاغوتها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.»10
پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار ميگيرد و از هرچه شرك و پليدي است، دور ميشود.
6ـ حجرالأسود دست راست خداست
طواف از ركني كه حجرالأسود در آن است آغاز ميشود و حاجي از مكان حجرالأسود، آموزش بندگي ميبيند. حجرالأسود يمين خدا در زمين است. سنگي كه گويند در آغاز سياه نبود بلكه سفيد و درخشان بود همراه با مقام ابراهيم به زمين نازل شد و پيامبر فرمود: حجرالأسود ياقوتي سفيد از ياقوتهاي بهشت بوده و خداوند آن را به سبب لمس دست گناهكاران، دگرگون ساخت.
امام خميني قدسسره درباره استحباب استلام حَجَر ميگويد:
«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.»11
همچنين درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، در جملهاي كوتاه ميفرمايند:
«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»12
كعبه برترين نشانه خدا در روي زمين است و زائر خانه خدا همچون فرشتگان كه حول عرش خداوند هميشه در گردشند، ميچرخد. قرآن ميفرمايد:
وَتَرَي الْمَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ...13
«فرشتگان را ميبيني كه به تسبيح و ستايش خداوند به طواف عرش مشغولند.»
همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند.
طواف يكي از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است.
انسان ميتواند در مطاف معرفتهاي بسياري بياموزد؛ زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزي است و آنكس كه به دور معرفت ميچرخد نور خدا در دلش جلوهگر ميشود.
7 ـ صفا و مروه
إِنَالصَّفَـاوَالْمَـرْوَةَ مِـنْ شَعَـائِرِ اللّهِ.14
«صفا و مروه از شعائر الهي است.»
به فرموده امام سجاد عليهالسلام اسرار بسياري در سعي ميان صفا و مروه وجود دارد. انسان در مسعي ميآموزد كه بايد از گناه به سوي خدا فرار كند و سعي كند كه با سرعت به طرف خدا برود.
حاجي در هنگام سعي بين صفا و مروه در حالت ترديد بين خوف و رجا است.
هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است. معناي تردد بين دو كوه صفا و مروه؛ يعني خدايا! من بين خوف و رجاء به سر ميبرم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است كه فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد.15
معناي خوف آن است كه نسبت به كارهايي كه در اين دنيا انجام ميدهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه ميزند و درخت كبر و نخوت ريشه ميگيرد. و معناي رجاء و اميد اين است كه به لطف حف اميدوار باشيم كه اين اميدواري مايه نشاط او و راهنما به سوي تكامل باشد.
ايناست كهامام خميني قدسسره ميفرمايند:
«و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافتهاي دنيوي گسسته شود و همه شكها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود...»16
8ـ اسرار عرفات
حاجي از مكّه هجرت ميكند و به عرفات، بيابان عرفان ميرسد؛ بياباني كه محلّ شناخت است، شناخت حق و دريافت نور.
جايي كه كسي ديگري را جز به مسلماني نميشناسد. حاكم و زيردست و وزير و رعيت امتيازي بر يكديگر ندارند. در عرفات آنچه با عنوان يك اصل پذيرفتني است بينشان بودن از تمام نشانهاست.
حاجي در عرفات بدنبال گمشدهاي ميگردد كه از ديدها و نظرها پنهان است.
چشمهاي ناسوتي است كه پرده ناسوت را كناري ميزند و حجاب را برطرف ميكند تا به نور جمال بقيةاللّه(عج) روشن شود.
قلبهاي رقيق و عاطفهمند است كه در عرفات و در محضر حق حضور مييابد و اشگ ميبارد و سرانجام ثمر ميگيرد.
عرفات آيتي از آيات الهي است. نشانهاي از رحمت حق است. در عرفات ميزبان قائم آل محمد است.
امام خميني قدسسره ميفرمايد:
«با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات برويد و در هر موقف، به اطمينان قلب بر وعدههاي حق و حكومت مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راههاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.»17
در جاي ديگر ميگويد:
«با حال شعور و عرفان به مواقف ثلاث (عرفات و مشعر و منا) برويد»
عرفات و مشعر و منا كامل كننده حجّ است آدمي در اين مكانها، باديدن دريايي موّاج از انسانها به ياد صحراي محشر ميافتد كه همه انسانها براي حسابرسي اعمال در آنجا گرد ميآيند. اين درياي موّاج انساني از چه روي بدينجا آمدهاند. آيا اينان براي طلب دنيا در اينجا جمع گرديدهاند؟! آيا در اينجا جز از نشاط روح و معناي تعالي و جستجوي حق طلبانه چيزي هم از دنيا و تجمّلات آن وجود دارد؟!
امير مؤمنان حضرت علي عليهالسلام علت حضور زائر در عرفات اينگونه ميفرمايد: «ميدانيد وقتي زائر و انسان حجگزار احرام بست چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براي آنكه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسي ميهمان خداست ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.»18
حاجي در سرزمين عرفات از جبلالرحمه، كوه رحمت بالا ميرود تا دعاي عرفه را آنجا بخواند، دعايي كه سرتاسرش عرفان و معناست، در قسمت چپ آن كوه بود كه سيد شهيدان حسينبن علي عليهماالسلام رو به كعبه آن دعاي معروف را قرائت كرد.
9ـ بيتوته در مشعر
امام خميني فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد.
فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ...19
ثُمَّ أَفِيضُوامِنْ حَيْثُ أَفَاضَالنَّاسُ20
مشعرالحرام محدوده حرم است، اينجا محدوده حرم امن و ورودي حرم الهي است. اينجا محلي است كه بايد شب را در آن بتوته كرد.
در اين مكان است كه بايد به جمعآوري سنگ ريزه و به تعبير تهيّه سلاح پرداخت و به جنگ شيطان رفت.
10ـ فلسفه اعمال منا
مني بر وزن رضا يعني اميد و آرزو
از عرفات و مشعر كه ميگذري به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم ميگذاري. پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را نداري، آرزو نكن و به فرموده امام صادق عليهالسلام «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه».21 سزاوار نيست كه زائر خدا در چنين مكاني، به دنبال حوائج دنيوي باشد بلكه بايد به قصد قربت خواستههاي مشروع و معنوي و مادي خويش را طرح نمايد.
امام صادق عليهالسلام در علّت نامگذاري اين سرزمين به «منا» فرمودند: هنگامي كه جبرئيل در اين محلّ به حضرت ابراهيم عليهالسلام گفت: «تمنّ ابراهيم»؛ يعني ابراهيم! آرزوي خود را بيان كن، اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناي آرزوي دنيوي نيست بلكه آرزويي است همراه با اصرار و عاطفه ورزي.
انسانها با آروزهايي كه دارند، زندگي ميكنند و اصولاً بندگي بسياري از انسانها در گرو آرزوهايي است كه در دل و نهان خود دارند و چه آرزويي بهتر كه در سرزمين آرزو انسان از خدا آرزوي خير و عاقبت نيكو كند.
وقوف در منا براي حاجي به سبب اعمالي كه دارد از ديگر مواقف طولانيتر است پس رمز و راز منا نيز از ديگر مكانهاي بيرون از مكّه ميتواند بيشتر باشد.
امام خميني قدسسره در باره سرّ رفتن به منا ميفرمايد:
«پس به منا برويد و آرزوهاي حقّ را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوبها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.»22
رمي جمرات در منا از مهمترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براي بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم عليهالسلام نماياند و آن حضرت با سنگريزههايي او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطي و اولي راه را بر او بست و ابراهيم عليهالسلام بار ديگر او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناي شتاب كردن و گريختن است؛ زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت و اينك تو با رمي جمره و انداختن سنگ بر شيطان ظاهر، شيطان درون را نيز سركوب كن تا از شيطان پيروي نكند.
از ديگر وظايف زائر در منا ذبح قرباني است؛ در همان مكاني كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدي امتحان سختي را پس دهد؛ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللّهُ مِنْ الصَّابِرِينَ23
«ابراهيم به اسماعيل ميگويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضري؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت: آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.»
آيا امتحاني بالاتر و سختتر از اين وجود دارد كه پدري سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته خداوند رحيمتر از آن است كه چنين مقدّري را براي ابراهيم فراهم كند.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوي وَ الطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة».24
«با قرباني كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»
امام عليهالسلام در بيان روشنشان، بزرگترين شيطانها را شيطان درون و هواي نفس ميدانند. انسان همراه با وظيفه قرباني به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواي خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوي و ملكوتي مخصوص به خود را همراه دارد. قرباني در ظاهر، قربانيِ باطن ميطلبد. اگر زائري در منا سرخود را ميتراشد و به زيبايياش لطمه ميزند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب ميكند.
مويِ سر، جمال و زيبايي انسان است و همانطور كه ميدانيد، در احكام فقهي آمده است كه اگر شخصي موي سر كسي را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايي و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولي حاجي به هنگامي كه از قربانگاه منا برميگردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايي ظاهري خود را در راه خدا فدا كند.
اذن ورود به حرم
پس از انجام اعمال مواقف سهگانه، زائر از پروردگار خويش اذن ورود به حرم و بازگشت به مكّه را ميطلبد تا براي انجام اعمال حج تمتع آماده شود.
پاورقيها:
17 ـ صحيفه نور، ج19، ص197
16 ـ صحيفه نور، ج20، ص18
10 ـ صحيفه نور، ج20، ص18
11 ـ همان.
1 ـ آل عمران : 97
14 ـ بقره: 158
12 ـ صحيفه نور، ج9، ص224
19 ـ بقره: 197
15 ـ عرفان حج، جوادي آملي، ص70
13 ـ زمر: 72
18 ـ اصول كافي، ج4، ص244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج11، ص225
23 ـ صافات: 102
2 ـ بقره : 126
21 ـ عرفان حج، جوادي آملي، ص86.
20 ـ بقره: 198
22 ـ مصباح الشريعه، ج2، ص435
24 ـ نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 1377.
3 ـ آل عمران : 97
4 ـ عرفان حجّ ، ص48
5 ـ صحيفه نور، ج19، ص197
6 ـ صحيفه نور، ج19، ص42
7 ـ صحيفه نور، ج19، ص42
8 ـ صحيفه نور، ج20، ص145
9 ـ حج : 29