حقیقت توسل در مکتب امامیه

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

زندگى بشر بر اساس بهره‏گيرى از وسائل و اسباب طبيعى استوار است که هر يک آثار ويژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مى نوشيم، و هنگام گرسنگى غذا مى خوريم چه، رفع نياز توسط وسائل طبيعى، به شرط آنکه براى آنها «استقلال در تاثير» قائل نشويم، عين توحيد است. قرآن يادآور مى شود که: ذوالقرنين در ساختن سد از مردم درخواست کمک کرد: (فاعينونى بقوة جعل و بينهم ردما) (کهف / 95): با قدرت خويش مرا يارى کنيد تا ميان شما و آنان (ياجوج و ماجوج) سدى بر پا سازم.

کسانى که شرک را به معنى «تعلق و توسل به غير خدا» تفسير مى کنند، حرفشان تنها در صورتى صحيح است که ما براى ابزار و وسائط موجود، «اصالت و استقلال‏» قائل شويم، و گرنه چنانچه آنها را وسايلى بدانيم که، به مشيت و اذن الهى، ما را به نتيجه مى رسانند از مسير توحيد خارج نشده‏ايم، و اصولا زندگى بشر از روز نخست بر اين اساس، يعنى استفاده از وسائل و وسائط موجود، استوار بوده و پيشرفت علم و صنعت نيز در همين راستا صورت گرفته و مى گيرد.

ظاهرا توسل به اسباب طبيعى مورد بحث نيست‏سخن درباره اسباب غير طبيعى است که بشر جز از طريق وحى راهى به شناخت آنها ندارد. هر گاه در کتاب و سنت چيزى به عنوان وسيله معرفى شده باشد، تمسک به آن همان حکمى را دارد که در توسل به امور طبيعى جارى است. بنابراين، ما زمانى مى توانيم با انگيزه دينى به اسباب غير طبيعى تمسک جوييم، که دو مطلب ملحوظ نظر قرار گيرد:

1 . از طريق کتاب و سنت، وسيله بودن آن چيز براى نيل به مقاصد دنيوى يا اخروى ثابت‏شود؛

2 - براى اسباب و وسائل، هيچ گونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تاثير آنها را منوط به اذن و مشيت الهى بدانيم.

قرآن کريم، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت کرده مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا فى سبيله لعلکم تفلحون) (مائده / 35): اى افراد با ايمان خود را از خشم و سخط الهى واپاييد، و براى تقرب به او وسيله‏اى جستجو کنيد، و در راه وى جهاد کنيد، باشد که رستگار شويد.

بايد توجه نمود که وسيله به معناى تقرب نيست، بلکه چيزى است که مايه تقرب به خدا مى گردد و يکى از طرق آن، جهاد در راه خداست که در آيه ذکر شده‏است و در عين حال مى تواند، چيزهاى ديگرى نيز وسيله تقرب باشد.

در اصل گذشته ثابت‏شد که توسل به اسباب طبيعى و غير طبيعى (به شرط اينکه، رنگ استقلال در تاثير به خود نگيرند) عين توحيد است. شکى نيست که انجام واجبات و مستحبات، همچون نماز و روزه و زکات و جهاد و غيره در راه خدا، همگى وسايل معنوى يى هستند که انسان را به سر منزل مقصود، که همان تقرب به خداوند است مى رسانند. انسان در پرتو اين اعمال، حقيقت بندگى را مى يابد و در نتيجه به خدا نزديک مى شود. ولى بايد توجه نمود که وسايل غير طبيعى، منحصر به انجام امور عبادى نيست. بلکه در کتاب و سنت‏يک رشته وسايل معرفى شده که توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد که ذيلا برخى از آنها را يادآور مى شويم:

1 . توسل به اسما و صفات حسناى الهى که در کتاب و سنت وارد شده است، چنانکه مى فرمايد: (ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها) (اعراف / 180) اسماء حسنى مخصوص خداوند است، پس خداوند را به وسيله آنها بخوانيد. در ادعيه اسلامى، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است.

2 . توسل به دعاى صالحان که برترين نوع آن توسل به ساحت پيامبران و اولياى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا کنند.

قرآن مجيد به کسانى که بر خويشتن ستم کرده‏اند (گنهکاران) فرمان مى دهد سراغ پيامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت کنند، و هم پيامبربراى آنان طلب آمرزش کند. و نويد مى بخشد که: در اين موقع خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت، چنانکه مى فرمايد:(ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) (نساء / 64) در آيه ديگر، منافقان را نکوهش مى کند که چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پيامبر بروند تا درباره آنان از خداوند طلب آمرزش کند، سرپيچى مى کنند؟! چنانکه مى فرمايد: (و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم و رايتهم يصدون هم مستکبرون) (منافقون / 5).

از برخى از آيات بر مى آيد که در امتهاى پيشين نيز چنين سيره‏اى جريان داشته است. فى المثل، به صريح قرآن، فرزندان يعقوب عليه السلام از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا براى آنان طلب آمرزش کند و يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و وعده استغفار داد: (يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئين قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحيم) (يوسف / 97 و 98).

ممکن است گفته شود: توسل به دعاى صالحان، در صورتى عين توحيد (و يا لااقل مؤثر) است که کسى که به او توسل مى جوييم در قيد حيات باشد،ولى اکنون که انبيا و اوليا از جهان رخت بربسته‏اند، چگونه توسل به آنان مى تواند مفيد و عين توحيد باشد؟

در پاسخ به اين سؤال يا ايراد، دو نکته را بايستى يادآور شويم:

الف - حتى اگر فرض کنيم شرط توسل به نبى يا ولى حيات داشتن آنهاست، در اين صورت توسل به انبيا و اولياى الهى پس از مرگ آنان، تنها کارى غير مفيد خواهد بود، نه مايه شرک؛ و اين نکته‏اى است که غالبا از آن غفلت‏شده، و تصور مى گردد که حيات و موت، مرز توحيد و شرک است! در حاليکه بر فرض قبول چنين شرطى (حيات انبيا و اوليا در هنگام توسل ديگران به آنان)، زنده بودن شخص نبى و ولى، ملاک مفيد و غير مفيد بودن توسل خواهد بود، نه مرز توحيدى بودن و شرک آميز بودن عمل!

ب - مؤثر و مفيد بودن توسل دو شرط بيشتر ندارد:

1 . فردى که به وى توسل مى جويند، داراى علم وشعود و قدرت باشد؛

2 - ميان توسل جويندگان و او ارتباط برقرار باشد و در توسل به انبيا و اوليايى که از جهان در گذشته‏اند، هر دو شرط فوق (درک و شعور و وجود ارتباط ميان ما و آنان به دلايل روشن عقلى و نقلى، تحقق دارد.

وجود حيات برزخى يکى از مسايل مسلم قرآنى و حديثى است که دلايل آن را در اصل 105 و 106 يادآور شديم. در جايى که به تصريح قرآن، شهداى راه حق حيات و زندگى دارند، مسلما پيابران و اولياى خاص الهى که بسيارى از ايشان خودنيز شهيد شده‏اند از حيات برتر و بالاترى برخوردارند.

بر وجود ارتباط ميان ما و اولياى الهى دلايل بسيارى در دست است که برخى را ذيلا ياد آور مى شويم:

1 - همه مسلمانان در پايان نماز شخص پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله و سلم را خطاب قرار داده و مى گويند: السلام عليک ايها النبى و رحمة الله و برکاته؛ آيا آنان براستى کار «لغوى » انجام مى دهند و پيامبر اين همه سلام را نمى شنود و پاسخى نمى دهد؟!

2 . پيامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشرکانرا در چاهى ريختند. سپس خود با همه آنان سخن گفت. يکى از ياران رسول خدا عرض کرد: آيا با مردگان سخن مى گوييد؟ پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم فرمود: شماها از آنان شنواتر نيستيد.

3 . رسول گرامى صلى الله عليه و اله و سلم کرارا به قبرستان بقيع مى رفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنين خطاب مى کرد: السلام على اهل الديار من المؤمنين و المؤمنات. و بر اساس روايتى ديگر مى فرمود: السلام عليکم دار قوم مؤمنين‏».

4 . بخارى در صحيح خود آورده است: روزى که پيامبر اکرم صلى الله عليه و اله و سلم در گذشت، ابوبکر وارد خانه عايشه شد. سپس به سوى جنازه پيامبر رفته، جامه از صورت پيامبر بر گرفت و او را بوسيد و گريست و گفت: بابى انت‏يا نبى الله لا يجمع الله عليک مؤتتين، اما الموتة التى کتبت عليک فقد متها».

پدرم فداى تو باد اى پيامبر خدا، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگى که بر تو نوشته شده بود، تحقق يافت.

چنانچه رسول گرامى حيات برزخى نداشته و هيچگونه ارتباطى ميان ما و او وجود ندارد، چگونه ابوبکر به او خطاب کرده و گفت:يا نبى الله.

5 . امير مؤمنان على عليه السلام آنگاه که پيامبر را غسل مى داد به او چنين گفت: بابى انت و امى يا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ينقطع بموت غيرک من النبوة و الانباء و اخبار السماء... بابى انت و امى اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک‏» پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى منقطع گرديد، که با مرگ ديگران منقطع نگرديده بود؛ با مرگ تو رشته نبوت و وحى گسسته شد... پدر و مادرم فداى تو باد، ما را نزد خدايت به يادآور، ما را به خاطر داشته باش.

در پايان ياد آور مى شويم که توسل به انبيا و اوليا صورتهاى مختلفى دارد که مشروح آن در کتب عقايد بيان شده است.

 

منبع: منشور عقايد اماميه، جعفر سبحانى

خوانده شده 2913 مرتبه