على بن‏ جعفر(ع) ياور چهار امام(م 220ق)

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

در روزگارى كه ائمه معصومين(عليهم السلام) در اختناق شديدحكام جور به سر مى‏بردند شيفتگان اهل بيت عصمت(ع) به وسيله افرادى آگاه و ازجان گذشته با پيشواى محبوب خود در ارتباط بودند و جواب مسائل و مشكلات‏خويش را بدين طريق از امام(ع) دريافت مى‏كردند.

يكى از افرادى كه با شيوه خاصى توانست ارتباط برادر بزرگوارش امام كاظم(ع)را با مردم حفظ كند و پاسخ سوالات شيعيان را از امام(ع) درافت دارد فرزندبرومند امام صادق(ع) است.

گرچه در كتابهاى رجالى و تاريخى از تاريخ تولد وى ذكرى نشده، با دقت در بعضى‏از روايات (1) آشكار مى‏شود كه او از برادر والامقامش امام موسى بن‏جعفر(ع) بيش‏از يكى دو سال كوچكتر نبوده است و تولدش نزديك سالهاى‏129 يا 130 هجرى‏مى‏باشد.

پدر ارجمندش امام جعفر صادق(ع) در سال‏83 ه .ق متولد و در سال‏148ه .ق در 65 سالگى به تحريك منصور خليفه عباسى مسموم و شهيد گرديد. (2)

آن‏حضرت پنج فرزند داشت كه على كوچكترين آنها بود و در همان اوائل زندگى، پدررا از دست داد و در كنار برادرش امام كاظم(ع) رشد نمود و به درجات عالى علمى‏و اخلاقى رسيد. (3)

القاب

ابوالحسن على بن‏جعفر به سبب انتسابش به خاندان وحى وامامت «حسينى‏»، «هاشمى‏» و «علوى‏» خوانده مى‏شد. و به موجب رشد و نمو درمدينه وى را «مدنى‏» مى‏خواندند.

اما مشهورترين القابش كه جز بر او اطلاق نمى‏شود «عريضى‏» است. چون بيشتر عمرشريفش را در قريه «عريض‏» (در يك فرسخى مدينه) سپرى نموده و فرزندان وى نيزبه عريضيون معروفند. (4)

عصر امام كاظم(ع)

در آن ايام، گروههاى انحرافى زيادى‏چون اسماعيليه، سميطيه، فطحيه(5) به وجود آمدند و نيز جو اختناق شديدى كه‏حاكمان وقت‏به وجود آورده بودند تشخيص حق يعنى امامت‏حضرت موسى بن‏جعفر(ع) رابر بسيارى دشوار ساخته بود. و پيروى از امام بدون گذشت و فداكارى ممكن نبود.

از اين‏رو شمار انبوهى از مردم حتى بعضى از نزديكان امام(ع) به دشمنان‏پيوستند. على بن‏جعفر در گفتارى چنين اظهار مى‏دارد:

عمره رجب را گزارده و در مكه بوديم.

محمد بن‏اسماعيل [نوه امام صادق(ع)] نزدش آمد و گفت: عموجان، مى‏خواهم به‏بغداد بروم و دوست دارم با عمويم ابوالحسن [موسى بن‏جعفر] خداحافظى كنم.

مى‏خواهم تو نيز همراهم باشى! من با او به سوى برادرم كه در منزل «حوبه‏»بود رهسپار شديم. اندكى از مغرب گذشته به آنجا رسيدم. من در زدم، برادرم‏جواب داد و در را باز كرد.

... حضرتش پيش آمد در حالى كه پارچه رنگ كرده‏ايى به گردنش بسته بود. پايين‏آستانه در نشست.

من به جانب او خم شدم و سرش را بوسيدم و گفتم: براى كارى آمده‏ام كه اگرتصديق فرمايى از توفيق خداست [بر ما] و اگر غير از آن باشد چنين معلوم شودكه ما خطاى بسيار داريم.

فرمود: چه كار است؟

گفتم: اين برادرزاده شماست كه مى‏خواهد با شما خداحافظى كند و به بغداد رود.

فرمود: بگو بيايد.

من او را كه در كنارى ايستاده بود، صدا زدم. نزديك آمد و سر حضرت را بوسيد وگفت: قربانت، مرا سفارشى كن.

فرمود: سفارشت مى‏كنم كه در باره خون من از خدا بترسى! او پاسخ داد: هر كس‏بدى شما را بخواهد خدا آن بدى را به خودش رساند.

آنگاه به بدخواه او نفرين كرده و باز سر حضرت را بوسيد و گفت: عمويم، مراسفارش كن.

فرمود: تو را سفارش مى‏كنم كه در باره خون من از خدا بترسى! گفت: هر كه بدشما را بخواهد، خدا به خودش رساند. باز سرش را بوسيد و گفت: اى عمو! مراسفارش كن. فرمود: سفارشت مى‏كنم كه در باره خون من از خدا بترسى! باز او بربدخواهان حضرت نفرين كرد و به كنارى رفت.

من نزديك برادرم رفتم، وى به من فرمود: على، اينجا باش! من ايستادم. حضرت به‏اندرون خانه رفت و مرا صدا زد، به نزدش رفتم. پس كيسه‏اى كه صد دينار در آن‏بود به من داد و فرمود: به پسر برادرت بگو اين پول را در سفر كمك خرجش سازد.

من آن را گرفتم و در گوشه عبايم گذاشتم. باز صد دينار ديگرم داد و فرمود:

اين را هم به او بده. سپس كيسه ديگرى داد و فرمود: اين را هم به او بده.

گفتم: قربانت، اگر به آنچه فرمودى از او مى‏ترسى چرا او را عليه خود كمك‏مى‏كنى؟ ! فرمود: هرگاه من به او بپيوندم و او از من ببرد، خدا عمرش را قطع‏مى‏كند. سپس كيسه ديگرى كه سه هزار درهم خالص در آن بود برگرفت و فرمود: اين‏را هم به او بده.

من نزد محمد رفتم و صد دينار اول را به او دادم. بسيار خوشحال شد و عمويش رادعا كرد، سپس كيسه دوم و سوم را دادم. چنان خوشحالى كرد كه گمان كردم منصرف‏شده و به بغداد نمى‏رود. در آخر سه هزار درهم را نيز به او دادم. ولى او راه‏خود را در پيش گرفت و نزد هارون رفت و با عنوان خليفه به او سلام كرد و گفت:

من گمان نمى‏كردم كه در روى زمين دو خليفه باشد، تا آنكه ديدم مردم به عمويم‏موسى بن‏جعفر به عنوان خلافت‏سلام مى‏كنند.

هارون صد هزار درهم برايش فرستاد ولى خدا او را به بيمارى خنازير و خناق‏مبتلا كرد و نتوانست‏به يك درهم از آن اموال دست‏برساند. (6) پس از آن بود كه‏هارون با شنيدن سخن محمد و امثال او براى از بين بردن امام موسى بن‏جعفر(ع) نقشه كشيد و حضرت را به وسيله سم شهيد گردانيد.

اما على بن‏جعفر هرگز از برادر بزرگوارش امام كاظم(ع) جدا نشد و هميشه همراه‏و پشتيبان وى بود.

او مى‏گويد: همگام با برادرم در حالى كه اهل و عيالش را همراه داشت چهارمرتبه پياده به عمره مشرف شدم. يك بار26 روز، بار دگر 25 روز، دگربار 24روز و بار آخر 21 روز طول كشيد. (7)

بعد از شهادت امام كاظم(ع) نيز گروهكهاى‏انحرافى چون «واقفه‏» و امثال آن مردم را به سوى گمراهى سوق دادند. اما على‏بن‏جعفر پيرو هيچ يك از اين گروهها نشد و امامت‏بحق فرزند برادرش امام رضا(ع)و بعد از او فرزندش امام جواد(ع) و سپس امام هادى را پذيرفت و از مدافعان‏آنها بود. دو روايت زير بيانگر اين عقيده صحيح و راسخ وى مى‏باشند.

حسن بن‏فضال مى‏گويد: از على بن‏جعفر شنيدم كه مى‏گفت: «نزد برادرم موسى‏بن‏جعفر(ع) بودم در حالى كه او به خدا سوگند بعد از پدرم حجت‏خدا روى‏زمين بود. ناگاه فرزندش على [بن‏موسى(ع)] وارد شد. برادرم به من فرمود: اى‏على! اين صاحب [امام] تو است. او نسبت‏به من منزله من است نسبت‏به پدرم.

خداوند تو را بر دين او ثابت قدم بدارد.

من گريستم و با خود گفتم به خدا سوگند، پيام مرگ خود را مى‏دهد.

باز فرمود: اى على، ناچار حكم پروردگار در باره من جارى مى‏شود. من نيز به‏راه رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين(ع) مى‏روم. آن حضرت سه‏روز قبل از اينكه هارون الرشيد دوباره او را جلب نمايد اين سخنان را با من‏درميان گذاشت‏». (8)

زكريا بن‏يحيى مى‏گويد: شنيدم كه على بن‏جعفر به حسن بن‏حسين‏فرزند على بن‏الحسين(ع) مى‏گفت: خداوند ابى‏الحسن، على بن‏موسى الرضا(ع) را يارى‏نمود زمانى كه برادرها و عموهايش بر او ستم روا داشتند ... (9)

تسليم ولايت‏برجسته‏ترين فضيلت على بن‏جعفر اين است كه نه تنها امر امامت و ولايت را خوب‏شناخت و آن را از ديگر ارزشها ظاهرى دنيا بسى والاتر دانست‏خود را تسليم ولايت‏امامان معصوم(ع) ساخت از اين رو با افتخار، امامت‏برادرش امام كاظم(ع) وفرزندش حضرت رضا را پذيرفت و چون كمترين مردمان در مقابل آنها سر اطاعت وتسليم فرود آورد.

تبلور اين فضيلت هنگامى است كه وى در كهنسالى بعد ازآنكه خود عالمى بزرگ، داراى منزلتى عظيم و شخصيت اجتماعى والايى است درمقابل فرزند فرزند برادرش امام جواد(ع) در حالى كه كمتر از هشت‏سال دارد، سرتعظيم فرود آورده است، او امام را چنان معرفى مى‏كند كه براى دوستانش‏تعجب‏انگيز است و بر او خرده مى‏گيرند. اما وى بر صحت رفتار و اعتقاد خويش‏تاكيد مى‏كند. محمد بن‏حسن بن‏عمار مى‏گويد:

من دو سال نزد على بن‏جعفر (عموى امام رضا«ع‏») بودم و هر خبرى كه او ازبرادرش امام كاظم(ع) شنيده بود، مى‏نوشتم. روزى در مدينه به خدمتش نشسته بودم‏كه ابوجعفر محمد بن‏على [حضرت جواد(ع)] در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على‏بن‏جعفر برجست و بدون كفش و عبا نزد او شتافت و دستش را بوسيد و احترامش كرد.

ابوجعفر به او فرمود: اى عمو! بنشين.

خدايت رحمت كند. او گفت: آقاى من، چگونه بنشينم و شما ايستاده باشى؟! چون‏على بن‏جعفر به جايگاه خود برگشت اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند: شما عموى‏پدر او هستيد، با او اينگونه رفتار مى‏كنيد؟! او دست‏به ريش خود گرفت و گفت:

خاموش باشيد! اگر خداوند متعال [صاحب] اين ريش سفيد را سزاوار [امامت]ندانست و اين كودك را شايسته دانست و به او چنان مقامى داد، من فضيلت او راانكار كنم؟! از سخن شما به خدا پناه مى‏برم. من بنده او هستم. (10)

نمونه‏اى از احاديث على بن‏جعفر

«على بن‏جعفر مى‏گويد: از برادرم موسى بن‏جعفر(ع) چنين‏شنيدم: كسى كه حاجت‏شخص ضعيفى را به صاحب قدرتى برساند، در حالى كه خودش به‏تنهايى چنين قدرتى ندارد، خداوند متعال وى را بر صراط ثابت‏قدم مى‏دارد.» (11)

على بن‏جعفر مى‏گويد: برادرم امام موسى بن‏جعفر(ع) فرمود: پدرم دستم را گرفت وفرمود: پدرم امام سجاد(ع) اينچنين دستم را گرفت و فرمود:

پسرجان، هر كس از تو خيرى خواست‏بجاى آور. اگر از اهل خير باشد كه بجا انجام‏داده‏اى و اگر از اهل خير نباشد تو از اهل خير هستى و اگر شخصى از طرف راست‏تو را دشنام داد سپس از طرف چپ قرار گرفت و عذرخواهى كرد، عذرش رابپذير. (12)

در منظر اهل نظر

على بن‏جعفر يكى از راويان بزرگوارى است كه فقهاو محدثان در فضيلت و ثاقت و اعتماد به روايتش اتفاق نظر دارند.

ابوالحسن محمد بن‏احمد بن‏داود (متوفاى 378ه .ق) وى را در رديف موثقين نام‏برده است و او را ستوده است. (13)

شيخ مفيد(ره) (متوفاى‏413 ه .ق) چنين‏مى‏گويد: «على بن‏جعفر و برادرش اسحاق دو شخصيت‏اند كه هيچ كس در فضل وتقوايشان اختلاف نكرده است.» و در جاى ديگر از او اينگونه ياد كرده است:

«على بن‏جعفر از كسانى است كه حديث فراوان نقل كرده و روشى استوار داشته‏است. بسيار پارسا و دانشمند و ملازم خدمت‏برادر ارجمندش امام موسى بن‏جعفر(ع)بود و خبرهاى زيادى از آن حضرت نقل نموده است.» (14)

شيخ طوسى(ره) (460385ه .ق) در باره وى چنين اظهار نظر كرده است:

«على بن‏جعفر برادر موسى بن‏جعفر(ع) شخصيتى بزرگوار و مورد اطمينان است.

كتاب مناسك و مسائل از اوست‏». (15) علماى متاخر از اينها نيز همه وى رامورد وثوق دانسته‏اند. (16)

اساتيد

فرزند برومند امام صادق(ع) على بن‏جعفر عصرپنج امام معصوم(ع) را درك كرده و از محضر سه تن از آن بزرگواران بهره‏مندگرديده است.

1 پدرش امام صادق(ع)

2 برادرش امام كاظم(ع)، كه حاصل بهره‏مندى‏وى از حضرتش در كتابى به نام مسائل على بن‏جعفر جمع‏آورى شده است.

3 فرزند برادرش، امام رضا(ع).

وى زمان امام جواد(ع) و امام هادى(ع) را نيز درك كرد اما مشاهده نشده است كه‏از آن دو بزرگوار حديثى نقل كرده باشد. (17)

ديگر مشايخ على بن‏جعفر عبارتند از:

1 حسين، فرزند زيد بن‏على بن‏الحسين(ع) كه تا اندازه‏اى شناخته شده است.كنيه‏اش ابوعبدالله و ملقب به مدنى است. (18)

2 سفيان بن‏عيينه، فرزند عمران‏هلالى است كه جدش ابوعمران، از عمال خالد قسرى بود. (19)

3 محمد بن‏مسلم، مشهور است.

4 عبدالملك بن‏قدامه.

5 معتب غلام امام صادق(ع) اهل مدينه و مورد وثوق بود.

در روايتى آمده است كه‏امام صادق(ع) فرمود: ده غلام دارم كه معتب بهترين آنهاست. وى مرا از ديگران‏احق مى‏داند. (20) معتب از غلامانى است كه براى امام صادق(ع) بسيار خدمت‏كرد. (21)

6 ابوسعيد مكى.

شاگردان

چنانچه در كتابهاى رجالى و مجموعه‏هاى روايى آمده است، بيش از چهل‏راوى از خوان نعمت علمى وى بهره‏مند شده‏اند كه اسامى بعضى از آنها از اين‏قرار است:

1 احمد بن‏على بن‏جعفر (فرزندش)

2 احمد بن‏محمد بن‏ابى‏نصر بزنطى

3 اسحاق بن‏محمد بن‏اسحاق بن‏جعفر

4 اسحاق بن‏موسى بن‏جعفر (فرزند برادرش)

5 اسماعيل‏بن‏محمد بن‏اسحاق بن‏جعفر (فرزند پسر برادرش)

6 حسن بن‏على بن‏عثمان بن‏على‏بن‏حسين بن‏على بن‏ابيطالب (حسن بن‏على بن‏عمرو عمركى)

7 حسين بن‏زيد بن‏على‏بن‏الحسين

8 حسين بن‏موسى بن‏جعفر (پسر برادرش)

9 عبدالعظيم حسنى

10 زيدبن‏على بن‏الحسين

11 عبدالله بن‏حسن بن‏على بن‏جعفر (نواده وى)

12 عمركى بن‏على‏بوفكى خراسانى

13 محمد بن‏على بن‏جعفر (فرزندش)

14 نصر بن‏على جهضيمى. (22)

رحلت

در تاريخ وفات على بن‏جعفر اتفاق نظر وجود ندارد. بعضى رحلت او را درسال 210 ه .ق دانسته‏اند. (23) و عده‏اى سال 220ه .ق و برخى ديگر، طول‏حيات وى را تا سال 252 نيز بعيد نشمرده‏اند. (24) اما با دقتى كه به عمل آمدروشن شد كه تولد وى حدود سال 130ه . ق و وفاتش نزديك سال 220ه .ق و سن‏شريف وى هنگام وفات حدود 90 سال بوده است.

مرقد شريف

محدث نورى(ره) مى‏گويد:

«مرقد شريف على بن‏جعفر در عريض (حدود يك فرصخى مدينه) است و من در بعضى ازسفرها آنجا را زيارت كرده‏ام. داراى قبه و بارگاه مجللى است.» (25) محدث‏قمى(ره) و جمعى از نسب‏شناسان نيز بر همين عقيده‏اند. (26)

مزار على بن‏جعفر در قم!

ملا محمدتقى مجلسى(ره) (1003 1070ه .ق) مى‏نويسد: «قبر على بن‏جعفر درشهر قم مشهور و معروف است. شنيدم كه اهل كوفه از او تقاضا كردند به كوفه‏بيايد، على بن‏جعفر دعوت آنها را پذيرفت و به كوفه رفت و مدتى در آنجا مانده‏مردم كوفه از وى احاديثى آموختند و او نيز از آنها رواياتى نقل كرد.

سپس مردم قم از وى خواستند به قم بيايد. او به قم آمد و تا آخر عمر در آن‏جاماند و بعد از رحلت در قم به خاك سپرده شد.» (27) محدث نورى(ره) با چند دليل‏اين نظر را نادرست‏شمرده و مرقد على بن‏جعفر را در عريض مى‏داند. (28)

محدث‏قمى(ره): وقتى فرزندان على بن‏جعفر را مى‏شمارد چنين مى‏گويد: «از او چهار پسربه نامهاى محمد، احمد اشعرى، حسن و جعفر باقى ماند. از جعفر اصغر نيز فرزندى‏به وجود آمد كه على نام داشت و حال وى پوشيده است. احتمال دارد اين قبرى كه‏در قم است قبر همين على بن‏جعفر بن‏على بن‏جعفر صادق(ع) باشد.» (29)

با اين‏بيان مزار موجود در قم مقبره نواده امام صادق(ع) و نوه ابوالحسن على‏بن‏جعفر(ع) است. بعضى نيز اين قبر را به نواده ديگر على بن‏جعفر به نام «على‏بن‏حسن بن‏عيسى بن‏محمد بن‏على بن‏جعفر عريضى‏» نسبت داده‏اند. (30) از نوشته روى‏قبر معلوم مى‏شود كه زير اين بقعه دو تن از نوادگان امام(ع) مدفون مى‏باشند.

يكى از آنها، از فرزندان امام موسى بن‏جعفر(ع) به نام «محمد» مى‏باشد وديگرى همان نواده امام جعفر صادق(ع) به نام «على‏» مى‏باشد.

مرقدى در سمنان

در خارج شهر سمنان، در وسط باغى سرسبز و خرم، بقعه و بارگاه‏مجللى وجود دارد كه به على بن‏جعفر عريضى منسوب است. اما بعيد است كه او نيزعلى بن‏جعفر عريضى باشد بلكه شخصى همنام، يا از نوادگانش مى‏باشد. (31)

آثار

يكى از كتابهاى معتبرى كه از مصادر كتاب پر ارج بحارالانوار مى‏باشد. كتاب‏«مسائل على بن‏جعفر» است كه از آثار باقيمانده و پربركت اين فرزند برومندامام صادق(ع) مى‏باشد.

رجال‏شناسان همگى بر اين عقيده‏اند كه على بن‏جعفر كتابى دارد كه مطالبش را ازبرادرش، امام كاظم(ع) دريافت كرده است. اما در نامگذارى آن بيانات گوناگونى‏دارند. بعضى گمان كرده‏اند وى داراى دو يا سه كتاب است اما در واقع يك كتاب‏بيشتر نيست.

نجاشى وى را صاحب يك كتاب مى‏داند، اما در يك جا مى‏گويد: او كتابى در حلال وحرام دارد. و در جاى ديگر آن را «المسائل‏» مى‏نامد. (32) شيخ طوسى(ره)مى‏گويد: «على بن‏جعفر داراى كتابى به نام مناسك و مسائل است.» (33) خاندان‏على بن‏جعفر فرزندانى داشته است كه به عريضيون مشهور بوده‏اند و اسامى آن‏هابدين شرح است: 1 محمد اكبر، 2 محمداصغر،3 حسن، 4 احمد شعرانى، 5 على،6 جعفر اصغر،7 كلثوم (ام كلثوم)، 8 مليكه،9 خديجه، 10 حمدونه، 11زينب، 12 فاطمه، و بعضى فرزندى به نام عبدالله نيز براى وى شمرده‏اند. (34)

از فرزندان و نوادگان على بن‏جعفر عريضى خانواده بزرگى شكل گرفته كه بيشترشهرها به سبب مهاجرت اين بزرگواران بدان سرزمين از بركت وجودشان بهره‏مندگرديدند. امروز نيز مراقد شريف آنها در دورافتاده‏ترين نقاط عالم چشم و چراغ‏آن ديارند. اسامى بعضى از آنها از اين قرار است.

1 ابوالحسين احمد بن‏قاسم بن‏احمد شعرانى فرزند على بن‏جعفر عريضى، كه ازامامزادگان مشهور قم مى‏باشد.(35) 2 سيد كمال‏الدين، كه مزارش در قريه «سين‏خوار» در استان اصفهان زيارتگاه مومنان است.

عالم بزرگوار سيد مجدالدين حلبى نيز كه از اساتيد محقق حلى(ره) است ازنوادگان وى مى‏باشد. (36)

3 سيد على امامى عالم متقى سيد على فرزند سيد محمداصفهانى از شاگردان برجسته علامه مجلسى است كه به خطار انتسابش به امامزاده‏ابوالحسن على زين‏العابدين بن‏نظام‏الدين احمد بن‏شمس‏الدين عيسى. ابن‏جمال‏الدين‏محمد بن‏على عريضى فرزند امام صادق(ع) به امامى مشهورى است و قبر اين‏امامزاده ابوالحسن على زين‏العابدين، در محله جملان اصفهان مى‏باشد. (37) درشهرهاى ديگر نيز افراد اين خاندان بزرگوار داراى مراقدى هستند كه زيارتگاه‏مؤمنين است. 4 در نائين سلطان سيدعلى فرزند عبيدالله بن‏احمد اشعرى.

5 در يزد، امامزاده ابوجعفر محمد، فرزند على بن‏عبيدالله بن‏احمد بن‏على‏بن‏جعفر.6 امامزاده، سيد جعفر، فرزند على بن‏عبدالله بن‏احمد بن‏على بن‏جعفر.

7 و 8 و سيد ركن‏الدين و سيد شمس‏الدين كه براى آشنايى با اين بزرگان به كتب‏مفصلى كه در تاريخ نائين و يزد نوشته شده مراجعه شود.

پى‏نوشت‏ها:

1 ر.ك: اختيار معرفه‏الرجال، المعروف برجال الكشى، ص 355، روايت فيض‏يعقوبى، ترجمه ابراهيم آيتى. ج 2. ص‏373.

2 اصول كافى، كلينى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج 2، ص‏377; تاريخ بن‏مختار.

3 ر.ك: معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويى، ج 11، ص 291 و 292; تاريخ‏قم، محمد بن‏حسن قمى، ص 224و ...

4 ر.ك: رجال النجاشى، ص‏176; مسائل على بن‏جعفر و مستدركاتها، موسسه آل‏البيت، ص‏17 و شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، عبدالحى ابن‏العماد، ج 2، ص 24;تاريخ الاسلام وفيات المشاهير و «الاعلام‏» ذهبى، ج 14، ص‏263.

5 اسماعيليه; لقبى است‏براى همه فرقه‏هايى كه به امامت اسماعيل پسر امام‏جفعر صادق(ع) و پسرش محمد بن‏اسماعيل قايل بودند. شعبه‏هايى از ابن‏فرقه به‏نامهاى ديگرى چون: قراميطه، تعليميه، باطنيه، ملاحده نيز خوانده شده‏اند.

(فرق‏الشيعه، نوبختى، ترجمه و تعليقات محمدجواد مشكور، ص 101، زيرنويس)سمطيه: گروهى كه بعد از امام صادق(ع) امامت محمد بن‏جعفر ملقب به ديباج وفرزندانش را گردن نهادند به نام پيشواى خود، يحيى بن‏ابى سميط ناميده شدند.

(فرق الشيعه، ص 112) فطحيه، گروهى كه بعد از امام صادق(ع) امامت فرزند بزرگ‏وى عبدالله بن‏جعفر را پذيرفتند و چون وى سرى پهن يا پاهاى پهنى داشت او راافطح مى‏گفتند و پيروان او را افطحى مى‏ناميدند. (فرق الشيعه، ص‏113)

6 اصول كافى، ج 2، ص 400 402; اختيار معرفه الرجال، ص‏263 و 264.

7 قرب الاسناد، عبدالله بن‏جعفر حميرى، ص 122.

8 كتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 38.

9 سفينه البحار، محدث قمى، ج 2،ص 244.

10 اصول كافى، كلينى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، ج 2، ص‏106 و107 و روايات‏ديگر. ر.ك: بحارالانوار، ج 50، ص 104; اختيار معرفه الرجال، ص‏429.

11 قرب الاسناد، ص 122; مسائل على بن‏جعفر، ص 342.

12 الكافى، ج 8، ص 152; تنبيه الخواطر، ج 2، ص‏147; مسائل على بن‏جعفر، ص‏342.

13 رجال ابن‏داود، ص 238.

14 الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج 2، ص‏206 و 208.

15 الفهرست، شيخ طوسى، ص‏87.

16 ر.ك: مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 325; رجال العلامه الحلى، ص‏93;بحارالانوار، ج 48، ص 300.

17 ر.ك: رجال البرقى، ص 25; الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص‏29 و287; رجال شيخ‏طوسى، س 241 و353; مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 380; رجال ابن‏داوود، ص 238;مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏626; مسائل على بن‏جعفر و مستدركاتها، ص‏56 و57;رجال العلامه، ص 92.

18 مجمع الرجال، القهپابى، ج 2، ص 175.

19 همان، ج‏3، ص‏133.

20 همان، ج‏6، ص‏103.

21 همان.

22 مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج‏3، ص‏627; مسائل على بن‏جعفر ومستدركاتها، ص 65 68.

23 ر.ك: العبر فى خبر من غير، ذهبى، ج 1، ص 358; تهذيب التهذيب، ابن‏حجر، ج‏2، ص‏33; الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 20، ص 360.

24 ر.ك: معجم رجال الحديث، خويى، ج 21، ص 291 و 292; عمده الطالب،ابن‏عنبه، ص 231.

25 تنقيح المقال، مامقانى، ج 2، ص‏273.

26 مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏627 و 628.

27 ر.ك: اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 8، ص‏177; اختران تابناك، ج 1، ص‏336; گنجينه آثار قم، عباس فيض، ج 2، ص 324; تربت پاكان، ج 2، ص‏43; انجم‏فروزان، عباس فيض، ص 181.

28 روضه المتقين، محمدتقى مجلسى، ج 14، ص 191.

29 مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏626 و627.

30 منتهى‏الامال، ج 2، ص‏186 ،187; ر.ك: انجم فروزان، عباس فيض، ص‏183.

31 گنجينه آثار قم، عباس فيض، ج 2، ص 322; تربت پاكان، ج 2، ص 42. به نقل‏از ترجمه كتاب تاريخ قم، ص 224.

32 رجال النجاشى، ص‏176 و 21.

33 فهرست، طوسى، ص‏87 و 88.

34 منتهى‏الامال، ج 2، ص‏187; مهاجران آل ابيطالب، ابى‏طباطبا، ترجمه محمدرضاعطايى، ص‏303.

35 مهاجران آل ابيطالب، ص‏337; گنجينه آثار قم، ج 2، ص 374.

36 روضه المتقين، ج 14، ص 191; ريحانه الادب، ج 5، ص‏186; منتهى‏الامال، ج‏3،ص‏187.

37 منتهى‏الامال، ج 2، ص 188; ريحانه‏الادب، ج 1، ص‏173.

خوانده شده 2746 مرتبه