برای واژۀ رمضان معانی متعدی ذکر شده از جمله: ابر و باران در پایان چلۀ تابستان و آغاز پاییز(لسانالعرب، ج 7، ص 161) بنابراین ماه رمضان از آن جهت رمضان نامیده شد که روح روزهدار را از آلودگی گناه پالایش میکند و میشوید و همانند پاییز که فصل برگریزان است گناه روزهدار ریزش میکند.
وقتی در پاییز برگها میریزد در وجود خودش نوید فصل بهار و رویش دوباره و تولدی دوباره میدهد و وقتی گناه انسان بریزد در وجودش نوید تولدی دوباره در ساحت بندگی خدا میدهد و از اینجا معنای عید و واژه فطر روشن میشود که عبارت است از ابداع و خلق جدید. پس انسان در ماه رمضان با بندگی خدا گناه خود را میریزد و در عید فطر تولدی دوباره در عرصه بندگی مییابد؛ لذا گفتند عید فطر عید بندگی است چنانکه در قنوتش میخوانیم:
«اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ»؛ یعنی بهترین چیزی را که بندگان صالح خدا از او طلب میکنند، به ما عطا کن. «وَاَعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصوُنَ»؛ و از آنچه که بندگان مخلص خدا، به خدا پناه میبرند، ما نیز به خدا پناه میبریم.
پس فطر بازگشت به فطرت خداجو و بندگی محور و تولدی دوباره در عرصه عبودیت و بندگی است اما قهراً هر نوع ورود به فضای جدید الزامات و قواعد خود را دارد تا شخص در حرکت به سمت کمال گم نشود، پس برای بندهای که از بند بندگی غیر حق رسته و تولدی دوباره یافته، چه باید بکند تا منحرف نشود و به یمین یسار کشیده نشود؟
خداوند متعال راهکار دقیقی ارائه داد و فرمود: «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ کسانی که در راه ما جهاد کنند ما راه بندگی و آمدن به سمت مان را نشانش میدهیم.
قطعاً جهاد فقط جهاد نظامی نیست بلکه به تعبیر روایات جهاد اکبر جهاد نفس است، اینکه انسان به جای آنکه اسیر نفس شود, امیر آن شود و نگذارد نفس لوامه او (نفس سرزنشگر) در دامهای نفس امارهاش کشته شود؛ چراکه در آن زمان دستیابی به نفس مطمئنه سخت و ورود به روضه رضوان رضایت حضرت حق سخت خواهد شد. بنابراین اگر این بنده رسته از دام گناه در جهاد اکبر ظفر یابد خداوند راه را نشانش میدهد و او محبوب خدا میشود.
چنانکه در حدیث قدسی منقول از امام صادق علیهالسلام میخوانیم: «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه.» (کافی، ج 2، ص 352)
دیگر گوش او غیر سخن خدا نمیشنود، چشم او غیر خدایی نمیبیند و دهانش به غیر سخن از خدا باز نمیشود، آنگاه است که این بشر تجلّی اسماء، صفات خدا و خلیفةالله فی ارضه میشود.
اما در همه این سلوک معنوی آن قوه محرکه و توشه قابل اعتماد تقواست که فرمود: «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» که اگر چنین باشد در گلستان «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» سکنی خواهد یافت و از نوش نوش «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً» سیراب خواهد شد. پس انسانی که آغازش و راهش بندگی است: «أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» و هدف خلقتش بندگی است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» و رسالت رهبرانش هم دستور به بندگی است «اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ» و سرانجامش هم بندگی است «فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»
تنها در جهاد اکبر است که میتواند به این فوز عظیم نائل آید و در قافله عباد الرحمن ساربان و بلکه حکمران نفسش باشد و عید فطر این فرصت تولدی دوباره را به او میدهد.