سی ام ذی القعده سالروز شهادت امام محمد تقی جواد الائمه (علیه السلام) است که حوزه نیوز در قالب «خوشه ای از شجره طیبه معصوم» بخشی از ویژگیهای دوران این امام همام را تقدیم حضور شما می کند.
* ویژگی های دوران امام جواد (علیه السلام)
پیشوای نهم علاوه بر برخورداری از کمالات معنوی و برتری علمی که هرکدام دلیل روشنی بر امامت آن حضرت و جانشینی وی از پدر بزرگوارش می باشد و نیز علاوه بر بیانات و تصریحاتی که از سوی رسول خدا صلی الله علیه و اله در امر امامت آن حضرت شده، بارها و به مناسبت های گوناگون از سوی پیشوای هشتم به عنوان پیشوای پس از آن حضرت به شیعیان معرفی گردیده است.
صفوان بن یحیی می گوید:
به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ... چنانچه برای شما پیشامدی رخ دهد امر امامت به چه کسی واگذار می شود؟
امام به فرزندش ابوجعفر - که نزدش ایستاده بود - اشاره کرد.
گفتم: فدایت شوم! همین پسر سه ساله!؟
فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی علیه السلام سه ساله بود که حجت خدا شد.(1)
امام جواد علیه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجری در حالی که هفت سال و اندی از عمر مبارکش می گذشت عهده دار مقام امامت شد و مدت امامتش هفده سال به طور انجامید. از این مدت حدود پانزده سال آن معاصر حکومت مأمون و دو سال دیگرش همزمان با زمامداری معتصم بود.
ویژگی امامت حضرت جواد علیه السلام
برجسته ترین ویژگی امامت امام جواد علیه السلام خردسالی آن حضرت به هنگام عهده داری این منصب الهی است؛ چه این که آن بزرگوار نخستین پیشوای معصوم است که پیش از سن بلوغ مسؤولیت پیشوایی امت را پذیرفته بود؛ هرچند پس از آن حضرت فرزندش امام هادی و نیز حضرت مهدی علیهماالسلام در سنی همسان یا کمتر از سن امام جواد علیه السلام به امامت رسیدند.
طبیعی است چنین پدیده بی سابقه ای با محوریت اساسی ترین مسأله مورد اختلاف بیت امامت با دستگاه خلافت جور، پیامدها و واکنش هایی در پی داشته باشد. از این رو، امامان پیشین، بویژه حضرت رضا علیه السلام سعی می کردند با بیانات گوناگون و ارائه شواهدی از قرآن درباره ی رهبری پیامبران گذشته در دوران خردسالی از قبیل حضرت عیسی و یحیی بن زکریا، افکار عمومی را برای پذیرش امامت امام جواد علیه السلام در آینده ای نزدیک آماده سازند.(2)
شرایط سیاسی - فرهنگی
از جمله مسائل کلامی مربوط به امامت که در جامعه آن روز مطرح شد این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این بحث با شهادت حضرت رضا و به امامت رسیدن امام جواد علیه السلام به صورت جدی تری در محافل علمی - کلامی مطرح و بعدها نیز درباره ی امامت امام هادی و حضرت مهدی علیه السلام دنبال شد.
این موضوع اعتقادی که مصداق نخستین آن وجود مبارک امام جواد علیه السلام بود، نگرانی هایی را در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام به وجود آورد و آنان را در حیرت و اضطراب عمیقی فرو برد و دچار پراکندگی کرد. گروهی از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمده به شیون و زاری پرداختند.(3)
این اضطراب موجب شد تا برخی از شیعیان، به سراغ عبدالله بن موسی برادر امام رضا علیه السلام بروند؛ ولی چون او را در پاسخگویی به سؤالات خود ناتوان دیدند او را ترک کرده به سراغ امام جواد علیه السلام رفتند.(4)
گروه دیگری به واقفی ها پیوستند. جمعی نیز به امامت احمد بن موسی قائل شدند. مبنای استدلال این دو گروه کمی سن امام بود، آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت می دانستند.(5)
شماری از شیعیان برای حصول اطمینان، گاه مسأله کمی سن آن حضرت را با خود وی در میان می گذاشتند. امام در پاسخ با اشاره به جانشینی سلیمان از داوود در سن کودکی و نیز نبوت یحیی بن زکریا و حضرت عیسی در دوران شیرخوارگی، امامت خود را تثبیت می کرد. گاهی نیز به عنوان آزمایش، وی را در مقابل انواع پرسش های علمی و دینی قرار می دادند و چون حضرت با کمی سن به تمامی پرسش های آنان پاسخ می داد، آنان با اطمینان خاطر امامتش را می پذیرفتند.
مأمون و امام جواد علیه السلام
موقعیت سنی امام جواد علیه السلام و کشمکش ها و پراکندگی های شیعیان بر سر مسأله امامت، مأمون را - که از دوران امامت امام رضا علیه السلام و برخوردها و موضع گیری های آن حضرت تجربه ها آموخته بود - بر آن داشت تا اهداف سیاسی و حکومتی خود را در جهت تثبیت هرچه بیشتر پایه های حکومت خویش و قلع و قمع یا مطیع ساختن مخالفان بویژه شیعیان و در رأس آنان حضرت جواد علیه السلام را با جدیت و آزمندی بیشتر دنبال کند.
او پس از استقرار در بغداد به سال 204 هجری متوجه امام جواد علیه السلام شد. در نخستین اقدام، امام را به پایتخت احضار کرد.(6) هدف مأمون از این اقدام - علاوه بر تحت نظر قرار دادن امام و کنترل آن حضرت و نیز قطع روابط وی با شیعیان - عبارت بود از:
1- با جذب حضرت به دستگاه پرزرق و برق خلافت، امام را از اندیشه مبارزه علیه حکومت خود باز دارد و در افکار عمومی، مواضع فکری تشیع و امامت شیعه را زیر سؤال ببرد.
2- با فراخوانی امام به مرکز خلافت و تظاهر به دوستی و تکریم آن حضرت می کوشید حسن نیت خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام و برائت ذمه خویش را از خون امام رضا علیه السلام برای توده های مردم به اثبات رساند.
3- با این اقدام، می خواست بر درستی سیاست خود نسبت به بیت امامت تأکید ورزد و به همگان بفهماند که اگر تدبیر او درست و دستگاه خلافت او اسلامی و مشروع نبود دو تن از امامان شیعه به چنین دستگاهی نزدیک نمی شدند.
مأمون در دومین اقدام با گردآوری دانشمندان از فرقه های مختلف و ترتیب مجالس بحث و مناظره با امام می کوشید هرچند در یک مسأله آن حضرت را محکوم ساخته ناتوانی علمی وی و بی بهره بودن او را از دانش خدادادی ویژه رهبران الهی به رخش بکشد و آن را دستاویزی برای ابطال اصل ادعایش قرار دهد.
وی با آن که از اعمال این روش در دوران امام رضا علیه السلام سودی نبرده بود و می دانست امام جواد نیز از همان نسل است، در دوران آن حضرت نیز این تجربه تلخ را تکرار کرد. شاید خردسالی امام، محرک و مشوق او در دست یازیدن به این اقدام بوده است.
مأمون در این اقدام نقش واسطه را ایفا می کرد؛ یعنی از یک سو دیگران را تحریک و تشویق می کرد تا امام را مورد پرستش های گوناگون قرار دهند؛ از سوی دیگر با بیان برتری های علمی امام به اطمینان پیروزی آن حضرت بر حریفان تظاهر می کرد تا از پیامدهای شکست رقیبان مصون بماند و در زمره جبهه شکست خورده و محکوم بشمار نرود.
وی در فرمانی به یحیی بن اکثم، قاضی القضاه حکومت خود به هدف خویش از این اقدام اشاره کرده می گوید:
پرسش و مسأله ای را بر ابوجعفر عرضه کن که او را محکوم و ساکت کنی.(7)
تلاش ها و موضع گیری های امام جواد علیه السلام
پیشوای نهم با درک عمیق از شرایط سیاسی - فرهنگی جامعه و ترفندهای مأمون، فعالیت های خود را در محورهای زیر سامان داد.
1- تبیین و تثبیت امامت خویش
نخستین و مهم ترین رسالت حضرت جواد علیه السلام اثبات امامت خویش و پاسخگویی به ابهام ها و شبهه هایی بود که با توجه به خردسالی آن گرامی در جامعه مطرح می شد. این رسالت به گونه های زیر نمود یافت.
الف - تصریح بر امامت خود: امام در رویارویی با مردم حتی مخالفان با صراحت، خود را پیشوای امت و حجت خدا در زمین می دانست. یحیی بن اکثم در حرم پیامبر صلی الله علیه و اله با امام برخورد کرد و مسائلی از وی پرسید. در پایان گفت: می خواهم درباره مسأله ای از شما بپرسم ولی خجالت می کشم.
امام فرمود: پیش از آن که تو بپرسی من خبر می دهم. تو می خواهی از امام (زمان) بپرسی. گفت: به خدا سوگند همین است. فرمود: من همان امام (زمان) هستم. گفت: نشانه و علامتی؟ عصایی که در دست امام بود به سخن درآمد: او مولای من و پیشوای این زمان و حجت خدا است.(8)
امام جواد علیه السلام گاهی قدم فراتر از این می گذاشت و ضمن تصریح بر امامت خود، آن را به سلسله امامت امامان پیشین و در نهایت به رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله مرتبط می ساخت.(9)
ب - آشکار نمودن دانش خدادادی ویژه رهبران الهی: امام جواد علیه السلام در موقعیتی قرار داشت که لازم می نمود قطره ای از دریای بی کران علم الهی خود را برای مردم آشکار سازد. وی پس از شهادت پدر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله بر فراز منبر رفت و فرمود:
من محمد بن علی الرضا و جواد هستم. من دانای به انساب مردم در صلب پدرانشان می باشم. من به نهان و آشکار و نیز آینده امور شما آگاهم؛ علمی که خداوند پیش از آفرینش آفریده هایش به ما عطا کرده است و تا پس از فنای آسمان ها و زمین ها از آن بهره مندیم. و چنانچه همدستی اهل باطل و حاکمیت گمراهان و فتنه شکاکان نبود سخنی می گفتم که پیشینیان و آیندگان از آن به شگفت آیند.
سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: ای محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پیش از تو سکوت کردند.(10)
پاسخگویی آن حضرت به سی هزار مسأله در یک مجلس(11) بیانگر فزونی پرسش های گوناگون از آن حضرت از یک سو و احاطه آن بزرگوار به مسائل در زمینه های مختلف از سوی دیگر است.
ج - ابراز کرامات: از حضرت جواد علیه السلام با کمی سنش کرامات زیادی نقل شده است. بیشتر این کرامات به منظور تثبیت پایه های امامت و تحکیم عقاید افراد صورت می گرفت؛ چه آن که صدور عمل خارق العاده از فردی که ادعای امامت می کرد از نشانه های امامت و جانشینی او از رسول خدا صلی الله علیه و اله بشمار می رفت. عماره بن زید می گوید: از امام جواد علیه السلام پرسیدم: نشانه ی امام چیست؟ فرمود: این است که توانایی این کار را داشته باشد. سپس دستش را بر روی سنگی نهاد، بگونه ای که آثار انگشتانش در سنگ نمایان شد، و دیدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشید و با انگشترش بر سنگ مهر زد.(12)
2- اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت
امام تقی علیه السلام امامت حاکمان جور را نفی می کرد و متناسب با مقتضیات زمان، در گفتار و کردار ناخشنودی خود را از وضع موجود و نفرت و انزجار خویش را از ستمگران ابراز می داشت.
این سیاست گاهی به صورت دعا و زمزمه با پروردگار و گاه در سخنان حکیمانه اش تجلی می کرد.(13) و گاه که لازم می نمود در رفتارش نیز بر این موضع تأکید می ورزید.(14)
زمانی نیز از طریق اعلام نارضایتی از حضور در بغداد و آرزوی بازگشت به مدینه مخالفت خود را با دستگاه خلافت ابراز می کرد.(15)
گاهی نیز این موضع امام در تبیین صحیح فقه اسلامی و مخدوش اعلام کردن نظرات مسأله گویان مزدور و وابسته به دستگاه، نمایان بود.(16)
3- رهبری تشکیلات شیعه
شیعیان در دوران امام جواد علیه السلام - در اثر کاهش نسبی جو فشار و خفقان حکومت - در بلاد اسلامی پراکنده بودند: بغداد، مدائن، مصر، کوفه و مناطق مختلف ایران چون: خراسان، ری، قم، سیستان، طبرستان، طالقان و اهواز. حضرت جواد علیه السلام از طریق وکلا و نمایندگان خویش با شیعیان در سرتاسر سرزمین های اسلامی مرتبط بود. وکلایی همچون علی بن مهزیار، خیران خادم، ابراهیم بن محمد همدانی، احمدبن محمد بن عیسی و صالح بن محمد بن سهل. ملاحظه منابع و شواهد تاریخی در زندگی امام جواد علیه السلام گویای آن است که آن حضرت در مناطق اهواز، همدان، سیستان، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم نمایندگانی داشته که پاسخگوی مسائل دینی شیعیان بوده، خواسته ها و وجوه شرعی آنان را به امام می رساندند، به عنوان نمونه حضرت به ابراهیم بن محمد همدانی طی نامه ای نوشت:
(در آن منطقه) وکیلی جز تو ندارم و به دوستانمان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوی داشته باشند.(17)
4- مبارزه با مسلک های انحرافی
امام جواد علیه السلام با فرقه های منحرف از خط امامت برخورد داشت و شیعیان را در اتخاذ موضع مناسب در رویارویی با آنان راهنمایی می کرد. شاخص ترین این گروه ها عبارتند از: مجسمه، واقفیه، زیدیه و غلات.
حضرت پرداخت زکات به آنان و نیز اقتدا کردن به ایشان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پیروان خود خواست از ایشان بیزاری جویند؛ چه آن که خدا از آنها بیزار است.(18) امام خون سردمداران فتنه گر غلات را هدر دانست و به یکی از یاران خود دستور داد تا ابوالسمهری و ابن ابی الزرقاء، دو تن از سران غلات را به هر طریقی شده بکشد.(19) دلیل این تصمیم امام نقش اساسی آنان در گمراه ساختن اراد و منحف کردن شیعیان ذکر شده است.(20)
5- تربیت افراد مستعد
تربیت افراد آماده و علاقمند به رشد و تعالی انسانی از رسالت های بنیادی امامان از جمله امام جواد علیه السلام بود. برای آن حضرت از سوی دستگاه خلافت شرایطی فراهم شده بود که تماس مردم با وی و بهره گیری از محضرش مشکل بود. با این حال گروه زیادی از علاقمندان، توفیق محضر آن گرامی را پیدا کرده از خرمن دانشش خوشه ها چیدند.
شیخ طوسی نام 113 نفر از اصحاب و راویان آن حضرت را نوشته است(21) که در میان آنان افراد زبده و سرشناسی به چشم می خورد از قبیل: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی که از اصحاب اجماع است(22) و همگان به فقاهت او اعتراف کرده مرسلاتش(23) را پذیرفته اند. احمد بن اسحاق اشعری که شیخ قمییین بود و به نمایندگی از سوی آنان خدمت ائمه می رسید و احکام و دستورها را از امامان می گرفت و به مردم ابلاغ می کرد.(24) ذکریا بن آدم قمی که حضرت جواد علیه السلام برای او دعا کرد و او را در زمره یاران حق شناس و باوفای خویش بشمار آورد.(25) و علی بن مهزیار اهوازی که از وکلای خاص امام بود و آن حضرت برای او دعا کرد و از او به عنوان چهره ای بی نظیر یاد نمود.(26) و محمد بن اسماعیل بن بزیع. وی هرچند از وزرای دربار عباسی بود ولی همچون علی بن یقطین سنگردار و پناهگاه استواری برای شیعیان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام را درک کرد.(27)
دوران معتصم
با مرگ مأمون در سال 218 هجری برادرش معتصم به جای او نشست. وی مردی ستم پیشه، خشن و خودکامه بود و از دانش و فرهنگ بهره ای نداشت.
معتصم برخلاف خلفای پیشین که بر اعراب یا نژاد فارس و ایرانیان تکیه داشتند، ترک ها را به دستگاه خود جذب کرد؛ زیرا مادرش ترک بود. او مناصب مهم دولتی را به ترکان واگذار کرد. آنان -که تعدادشان در پایتخت به پنجاه هزار تن می رسید - در پرتو قدرت و آزادی که داشتند مردم را آزار داده زنان و کودکان را زیر سم اسب های خود پایمال می کردند و چون شکایت و اعتراض مردم بر ضد آنان زیاد شد معتصم با بنای شهر سامرا آنان را بدین شهر منتقل کرد.
سیاست معتصم در برابر مخالفان، سیاست زور، خشونت و سرکوبی بود. او در مسائل فکری کورکورانه از مأمون پیروی می کرد. کسانی را که به مخلوق بودن قرآن معتقد نبودند به قتل می رسانید.(28) احمد بن حنبل را به جرم سکوت در برابر این مسأله تازیانه زد سپس به زندان افکند.(29)
معتصم و امام جواد علیه السلام
معتصم پس از استقرار در مسند خلافت متوجه امام جواد علیه السلام شد. طی فرمانی به والی مدینه از او خواست تا هرچه زودتر امام را به بغداد بفرستد. امام در محرم سال 220 هجری به بغداد اعزام شد.(30) معتصم در ظاهر امام را اکرام کرد و هدایایی برای وی فرستاد(31) ولی در نهان همچنان کینه حضرت را به دل داشت و در انتظار فرصتی بود تا همان نقشه ای را درباره او پیاده کند که برادرش نسبت به امام رضا علیه السلام پیاده کرد. مسعودی می نویسد:
از آن زمان که ابوجعفر (به دستور معتصم) به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مأمون پیوسته درصدد توطئه و طرح نقشه قتل او بودند.(32)
اتخاذ این موضع انتقام جویانه گواه آن است که دستگاه از نفوذ سیاسی و موقعیت اجتماعی پیشوای نهم در میان اقشار جامعه، سخت بیمناک بوده و وجود آن حضرت را خطری جدی برای حکومت ستمگرانه خود بشمار می آورده است.
این نفوذ در حد مردم عادی محدود نمی شد بلکه دل برخی دولتمردان را نیز تسخیر کرده آنان را دلباخته حاکم اصلی اسلامی و پیشوای واقعی مسلمانان ساخته بود. برخورد ارادتمندانه والی بست و سجستان با نامه و فرستاده آن حضرت و حل مشکل ایشان، گواه روشنی بر این نفوذ است.(33)
------------------------------------------------
پی نوشت
1- کافی، ج 1، ص 258، حدیث 10. شیخ مفید و طبرسی حدیث یاد شده را از کلینی نقل کرده اند ولی در پایان آورده اند: حضرت عیسی در سنی کمتر از سه سالگی به نبوت برگزیده شد (ر.ک: ارشاد، ص 317 و اعلام الوری، ص 331)
2- برای آگاهی از این بیانات رجوع کنید به بحارالانوار، ج 50، ص 22؛ کافی، ج 1، ص 256 و 314 و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 216
3- عیون المعجزات، ص 122
4- ر.ک. دلائل الامامه، ص 205
5- الفصول المختاره، ص 315
6- الحیاه السیاسیه للامام الجواد علیه السلام، ص 65
7- تحف العقول، ص 335
8- بحارالانوار، ج 50، ص 68 و کافی، ج 1، ص 287
9- ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 53
10- همان، ص 108
11- علی بن ابراهیم به نقل از پدرش این موضوع را چنین نقل می کند: گروهی از مردم نواحی و اطراف پس از کسب اجازه به حضور ابوجعفر علیه السلام رسیدند و در یک مجلس از سی هزار مسأله پرسیدند. امام در حالی که ده سال داشت به تمامی پرسش های آنان پاسخ گفت (کافی، ج 1، ص 415 و بحارالانوار، ج 50، ص 93). علامه مجلسی پس از نقل این روایت، پرسش و پاسخ از سی هزار مسأله در یک مجلس را مستبعد و غیرمتعارف می داند. سپس وجوهی را در تبیین و توضیح مراد ذکر می کند از جمله: حمل بر مبالغه، یا این که در خاطر سؤال کنندگان پرسش های فراوان هم سنخی بوده که با پاسخگویی امام به بعضی از آن پرسش ها از بقیه نیز جواب داده شده است. یا این که رقم سی هزار اشاره است به فزونی آنچه از سخنان موجز آن حضرت استخراج می گردد.
12- دلائل الامامه، ص 211
13- ر.ک. مهج الدعوات، سید بن طاووس، ص 263 و کشف الغمه، ج 3، ص 138
14- ر.ک. بحارالانوار، ج 50، ص 106
15- همان، ص 48
16- ر.ک. وسائل الشیعه، ج 4، ص 746
17- بحارالانوار، ج 50، ص 109
18- ر.ک. وسائل الشیعه، ج 5، ص 390
19- اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، ص 811، ردیف 1013
20- همان
21- ر.ک. رجال الطوسی، صص 397-409
22- اصحاب اجماع به کسانی گفته می شود که همه فقها به صحت آنچه که آنان روایت کرده اند اتفاق نظر دارند. اینان شش نفرند: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بزنطی. البته این شش نفر بجز آن شش نفر اصحاب اجماعی است که از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام هستند (اختیار معرفه الرجال، ص 556، ردیف 1050)
23- حدیث مرسل به حدیثی گفته می شود که آخرین راوی آن مذکور نباشد و کسی که خود حدیث را از معصوم نشنیده، بدون وساطت صحابی از معصوم نقل کند (ر.ک. الدرایه فی علم مصطلح الحدیث، شهید ثانی، ص 47)
24- معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 47
25- رجال کشی، ص 503، ردیف 964
26- بحارالانوار، ج 50، ص 105
27- ر.ک. معجم رجال الحدیث ، ج 15، ص 97 و رجال النجاشی، ص 330
28- تاریخ الخلفاء، ص 335
29- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 445
30- مناقب، ج 4، ص 384
31- همان
32- اثبات الوصیه، ص 192
33- برای آگاهی از تفصیل داستان رجوع کنید به کافی، ج 5، ص 112