اولین خطبه امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
اولین خطبه امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا

کاروان امام حسین علیه‌السلام هر اندازه به کربلا نزدیک‌تر می‌شد،‌ حال و هوایی آسمانی‌تر به خود می‌گرفت. وقتی به سخنان امام حسین علیه‌السلام دقت می‌کنیم، بیشتر سخنان حاکی از حس شهادت و اشتیاق به لقای پروردگار است. امام در مقام مربی عالم قصد دارند به بهانه‌های مختلف لب به سخن گشوده تا ایمان کاروانیان و حس و حال آنها را اصلاح کنند؛ همچنان که آن وجود مقدس در باطن و در خفا به تربیتِ ابعادیِ هر یک از کاروانیان می‌پرداختند. 

منزلگاه عذیب‌الهجانات
در تاریخ 28 ذی‌الحجه، کاروان حسینی در منزلگاه «عذیب‌الهجانات» فرود آمد. در این مکان، امام حسین علیه‎‌السلام برخاست و خطبه‎‌ای خواند. حضرت بعد از حمد خداوند و ذکر و یاد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ‏ بِنَا مِنَ‏ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حِذَاءً وَ لَمْ تَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَی الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَی الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما؛ همانا آنچه را بر ما وارد شده است، شما مشاهده می‎‏‌کنید. دنیا تغییر چهره داده و ناشناخته و نیکویی از آن رویگردان شده است و این روند با سرعت ادامه دارد و چیزی از آن جز ته‌‎‏مانده‏‌ای همانند ته‏‎‌مانده آب در میان ظرف و جز یک زندگی پست مانند چراگاه بد (مانند شوره‎‏زار) نمانده است. آیا نمی‎‏‌نگرید که به حق عمل نمی‎‌شود و از باطل جلوگیری نمی‎‌‏شود؟ با این وضع، مؤمن باید به لقای پروردگارش (شهادت) اشتیاق یابد،همانا من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملامت و ناراحتی نمی‌‎‏نگرم».

منزلگاه قطقطانیه
کاروانیان در روز 29 ذی‌الحجه به منزلگاه قطقطانیه رسیدند. از اتفاقات مشهور در این منزلگاه، دیدار «عبیدالله بن حرّ جعفی» با امام حسین(ع) و گفت‌وگوی وی با آن حضرت بود. عُبیدالله (از قبیله بنی سعد العشیره جُعفی) ابتدا از یاران معاویه در جنگ صفین در مقابل امیرالمؤمنین(ع) بود و پس از شهادت آن حضرت به کوفه آمد. وی در واقعه کربلا، دعوت به یاری امام حسین(ع) را نپذیرفت و پس از شهادت امام پشیمان شد؛ در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.

شیخ صدوق در کتاب «الأمالی» خود ضمن روایتی از امام صادق(ع) درباره وقایع مرتبط با کاروان امام حسین(ع) به نقل از آن حضرت می‌گوید: «... حسین حرکت کرد تا به قطقطانیه رسید و خیمه‏‌اى برپا کرد و فرمود این خیمه برای کیست؟ گفتند از عبیدالله بن حر جُعفی است. حسین(ع) به او پیغام داد که اى مرد، اگر در این ساعت مرا یارى کنى، جدم پیغمبر خدا(ص) نزد خدا شفیع تو خواهد بود وگرنه گناه‏کار و خطاکار می‌شوى و خدا تو را مؤاخذه می‌کند؛ أَیُّهَا الرَّجُلُ إِنَّکَ مُذْنِب‏ خَاطِئٌ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخِذُکَ بِمَا أَنْتَ صَانِعٌ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی سَاعَتِکَ هَذِهِ فَتَنْصُرَنِی وَ یَکُونَ جَدِّی شَفِیعَکَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏.

گفت یا ابن رسول‌الله، اگر یاری‌ات کنم، اول کسی باشم که جان قربانت کند، اما این اسبم را تقدیمت کنم که به خدا هر وقت سوارش شدم هر چه را خواستم دریافتم و هر که قصد مرا کرده از او نجات یافتم. آن را بگیر. حسین(ع) از او رو گردانید و فرمود: ما را نیازى به تو و اسب تو نیست «و من گمراه‌کنندگان را یار و مددکار خود نگرفته‏‌ام‏؛ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» (اشاره به سوره کهف، آیه 51) ولى بگریز و نه با ما باش و نه بر ما؛ زیرا هرکس فریاد و شیوَن ما خاندان را بشنود و اجابت نکند، خدایش به رو در دوزخ اندازد؛ لَا حَاجَةَ لَنَا فِیکَ وَ لَا فِی فَرَسِکَ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً وَ لَکِنْ فِرَّ فَلَا لَنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ لَمْ یُجِبْنَا کَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی نَارِ جَهَنَّم.» («الأمالی» شیخ صدوق، ص154)

کاروان به حرکت خود ادامه داد تا روز اول محرم سال 61 هجری به منزلگاه بیست و چهارم خود رسید؛ جایی که با عنوان قصر بنی‌مقاتل شناخته شده است. حضرت اباعبدالله علیه‌السلام و یاران و همراهان آن حضرت در حدود نصفه روز در این مکان درنگ کردند. این محل جایی بین «عین التمر» و «قطقطانیه» قرار داشته که فاصله آن تا سرزمین کربلا بسیار کم بود. در همین محل بود که حضرت سیدالشهدا(ع) به خواب کوتاهی رفتند و وقتی بیدار شدند، چند بار آیه استرجاع را تلاوت کردند: «إنا لله و إنا إلیه راجعون.» حضرت علی اکبر جلو آمده و دلیل تکرار این ذکر را سؤال کردند. امام فرمود «لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب‌سواری را دیدم که می‌گفت: این کاروان می‌رود و مرگ نیز به دنبال آن‌ها می‌رود.» سپس فرمود: «دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.» حضرت علی اکبر فرمود: «پدر جان، خداوند بر ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟» امام فرمود: «سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.» حضرت علی اکبر علیه‌السلام جواب داد: «پس باکی نداریم از اینکه بر حق بمیریم.» اما حسین علیه‌السلام که از این اندازه شجاعت و ایمان فرزند جوان خود شاد شده بودند، دعا فرمودند: «خداوند بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می‌برد، به تو عطا فرماید.»

ورود کاروان به کربلا

امام حسین(ع) از روز دوم ماه محرم که دستور توقف کاروان را صادر کرد، پس از مناجاتی که با خدا داشت، فرمود مرکبش را بیاورند. سپس سوار شد و با صداى بلند که همه مى‌‏شنیدند فرمود: «اى مردم، اگر از در انصاف رفتار کنید به سعادت نزدیک‌ترید و اگر گوش حقیقت‌شنو ندارید و منصف نیستید، اندیشه‌‏هاى خود را یکى کنید و کار را بر خود مُشتبه نکنید؛ بعد به من متوجه شوید و به من مهلت ندهید؛ زیرا که ولیّ من همان کسى است که قرآن را فرود آورده و او ولیّ صالحان است.» أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَکُمْ بِمَا یَحِقُّ لَکُمْ عَلَیَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَیْکُمْ فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِی النَّصَفَ کُنْتُمْ بِذَلِکَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُمْ‏ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ‏ إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِین.‏ (اشاره به سوره اعراف 196)

سپس بعد از حمد خداوند فرمود: اما بعد به حسب و نسب من توجه کنید و ب‏بینید من کیستم؛ آنگاه به خود بازگشته خواهید فهمید که سخت اشتباه کرده‌اید و شایسته است خود را ملامت کنید. متوجه باشید آیا کشتن و دریدن پرده احترام من مناسب با حال شماست؟! آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصى و پسر عمّ پیغمبر شما و نخستین مؤمنان به خدا و تصدیق‏‌کننده به آئینى که از طرف خدا آورده نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموى من نیست؟ آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز مى‏‌کند عموى من نیست؟ مگر فرموده رسول خدا را درباره من و برادرم نشنیده‌‏اید که فرمود حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتند. اگر آنچه را اظهار می‌کنم تصدیق کردید، به حق رسیده و درب حقیقت را به روى خود گشوده‌‏اید؛ زیرا من از آغاز عمر که شنیدم خدا دروغگویان را سرزنش می‌کند، دروغ نگفته‌‏ام و اگر سخن مرا نمى‌‌پذیرید و تکذیب مى‌‏کنید، در میان شما افرادى هستند که اگر این حقیقت را از آنان جویا شوید پاسخ شما را خواهند داد. اینک از جابر انصارى و اباسعید خدرى و سهل ساعدى و زید بن ارقم و انس بن مالک که همین بیانیه را از رسول خدا شنیده‌‏اند بپرسید. آیا همین فرموده کافى نیست که دست از کشتن من بردارید؟ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِکُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَکُمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاکُ حُرْمَتِی أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیْسَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَیْنِ عَمِّی أَ وَ لَمْ یَبْلُغْکُم‏؟ (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 97)

خوانده شده 938 مرتبه