در تاریخ اسلام توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از سوی مشرکان و دشمنان حضرت مانند سران یهود و منافقان آغاز شده که درآیات قرآن این کنشها منعکس شده است؛ رد پای ستیز با اسلام و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از صدر اسلام استمرار داشته است؛ با توسعه اسلام و فتوحات اسلامی خصومت و اظهار دشمنی و توهین نیز دامنۀ زیادی به خود گرفت؛ آنگاه که فرهنگ اسلام مرزهای جهان غرب را در نوردید و به اسپانیا، رسید برخی از پیروان اهل کتاب که حضور فرهنگ اسلام و سیطره مسلمانان را تاب نیاوردند؛ اگرچه بسیاری از پیروان اهل کتاب در آفریقا و بخشهایی از اروپا و مناطق دیگر فتح شده، از اسلام استقبال شایانی نمودند؛ این گرایش مزید بر علت شده و رهبران آنان را به مقابله و مواجهه علیه اسلام جدی نمود؛ آنان به انواع دسیسهها علیه اسلام روی آوردند؛ ازجمله روشهای آنان زدن ریشه و مبانی و به زیرسؤالبردن نبوت و مخدوشنمودن چهرۀ شخصیت رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ اگرچه همین شیوه نیز در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز وجود داشت که قرآن را اساطیر اولین خوانده و شخصیت حضرت را مجنون و زنباره و... خواندند؛ اما پس از فتح ایران و آفریقا و بخشهایی از اروپا این هجمهها با جدیت بیشتر و گستردهتر از سوی پاپها و احبار یهود در نوشتهها و رفتارها ظهور و بروز پیدا نمود؛ با ظهور پدیده استشراق و استعمار در غرب و تشکیل لجنههای اسلامشناسی در غرب که مأموریتهای گوناگونی در برنامهها و طرحها داشتند؛ این کنشها تندتر و وسیعتر شد؛ ازجمله برنامههای آنان تخریب شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در نوشتهها و آثار با استناد به منابع ضعیف و اسرائیلیات بود و کتابهای زیادی هم در این زمینه نوشتند؛ این روند با شروع طرح «هراسی در غرب» شیب تندی به خود گرفت و این توهینها به جایی رسید که افزون بر کتابها فیلمهای توهینآمیز نیز ساختند تا از گسترش اسلام در غرب و فزونی جمعیت مسلمانان جلوگیری نمایند؛ ازجملۀ توهینکنندگان سلمان رشدی با ارائه کتاب آیات شیطانی بود که حکم اعدام او از سوی امامخمینی(رحمه الله) در غرب بازتاب وسیعی داشت و برای پیشگیری از این رفتارها تأثیر بهسزایی گذاشت؛ پس از او نیز دوباره موجی از توهینها به شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن در غرب آغاز گردیده و با ظهور پدیدهها و جریانات فرقهای همچون داعش و... در ممالک اسلامی و اعمال و رفتار وحشیانه آنها، این موجهای توهین، شتاب تندتر و گستردهتر به خود گرفت؛ با توجه به این فضای آلوده دفاع از ساحت اسلام و پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) یک ضرورت است که به روشهای مختلف باید به آن پرداخت تا از روند گسترش این موجها کاسته و اقدام پیشگیرانه نمود؛ تا زمینه شناخت درست از اسلام و شخصیت سراسر مِهر و رحمت حضرت در فضای منطقی فراهم گردد.
الف) اصول و معیارهای رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در برخورد با دشمنان
رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) با بینش الهی و تدبیر و مدیریت ممتاز و با منطق عقلانی قوی در رفتار با مردم همواره محبت را مقدم بر نفرت و حرمت و مدارا را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را بر جنگ و دشمنی ترجیح میداد؛ رفتار آن حضرت در برخورد با دشمنان سرسخت نیز بابردباری و تحمل و تعامل و سعه وجودی و رحمت همراه بود؛ براین اساس در همۀ ابعاد الگویی مناسب برای همۀ بشریت است؛ مدارا و نرمش همراه با صلابت و قاطعیت دو ویژگی و شاخص و اصل مسلَّم در سیرۀ نبوی دربارۀ مخالفان بود. آیات قرآن در توصیف رفتار حضرت گویاتر از هر بیان و مقال است: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» بهراستی تو دارای اخلاق بسیار پسندیده و بزرگ هستی؛ یا فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت: 34)؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همانکس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!؛ «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آلعمران، 159)؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند؛ پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
این آیات بیانگر اصول و معیارهای رفتاری پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با مردم در دوران رسالت است که در هرزمان قابل اقتباس و عمل است. «وأمُرْ قَومَكَ يَأخُذُوا بِأحسَنِها» پیروانت را سفارش کن به نیکی؛ وقتی حضرت را به تمسخر گرفته و ایذاء نمودند خداوند اینگونه فرمود «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» عفو بخشش را پیشۀ خود کن و از ناآگاهان دوری کن. این اصول و معیارها به اجمال مورد توجه قرار میگیرد تا مبانی رفتاری حضرت با معاندان و توطئهگران روشن شود.
1. عطوفت و مهربانی
رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همۀ انسانها تجلی رحمّت و مهربانی بود. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبیاء: 107) آنگاه که در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی مبعوث شد، با عکسالعمل شدید و برخوردهای سخت روبرو شد؛ قریش بهعنوان مخالفان آن حضرت از هیچگونه آزار، شکنجه، افترا و اهانت بر آن حضرت و یارانش دریغ نکردند و حتی ایشان را فردی کذّاب، ساحر «قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ» (یونس: 2)؛ کافران گفتند البته این ساحر قوی است (فیضکاشانی، 1418، ج1، ص504) و مجنون معرفی میکردند و به دشمنی شدید درمقابل حضرت صفآرایی و همدست شدند، اما در این حال نیز عکسالعمل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) براساس عطوفت و محبت بود؛ چنانکه در سختترین شرایط نیز آن حضرت به درگاه الهی چنین میفرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ بارالها از نادانی قوم من درگذر» (حلبی، 1427ق، ج2، ص347).
قرآنکریم از شدت عواطف آن حضرت مکرر یاد میکند که ایشان از شدت عواطف و دلسوزی برای مردم و هدایت آنها جان خود را به خطر انداخت؛ «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفا» (کهف: 6) گویی میخواهی بهخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!
سبب نزول آیه آن بود که رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اهل مکه را دعوت میکرد، ولی ایشان ایمان نمىآوردند «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه: 128) برای شما پیامبری از سوی خدا آمده که از خودتان هست و برایش بسیار سخت است که شما به او ایمان نمیآورید او برای ایمان آوردن شما بسیار مهربانی دارد.
آنچه بر اهمیت این عطوفت و مهر میافزاید، شیوۀ رفتار پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بادشمنان در شرایط اقتدار و سلطه کامل است؛ همچون روز فتح مکه بود که با وجود اینکه کیفر کردار برخی از آنها بهخاطر ارتکاب جرائم بزرگ، مرگ بود اما آنان را بخشید. بیگمان این مهربانی برای مردم مکه که سالها با آن حضرت خصومت ورزیده بودند، حیرتآور و نوعی اعجاز رفتاری است.
ازاینرو در دین اسلام انعطاف و مصلحت بهعنوان یک اصل است. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز این اصل را در تعامل خود با دیگران بهویژه مخالفان مدنظر داشت؛ گرچه این انعطاف از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بهعنوان یک تاکتیک مدیریتی موجب نمیشد تا اصول اساسی دین را نادیده بگیرد.
لذا یکی از روشهای تبلیغی مهم پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت توأم با انعطاف و نرمش بود، این از دلایل گسترش اسلام و نفوذ عمیق و وسیع پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در قلوب دیگران و حتی مخالفان سرسخت بود. این برخورد را خداوند، برای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت الهی میداند که باعث جذب مردم به دین مىشد: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ (آلعمران: 159) بهسبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سختدل مىبودى از گرد تو پراکنده مىشدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه».
پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هیچگاه بهخاطر خود از کسی انتقام نمیگرفت و همواره برای دشمنانش نیز دعای خیر و هدایت کرد؛ ازآنرو که رسالت هدایت بود نه کشتن، بلکه زدودن کینهها و جهالت بود، بههمینجهت آن حضرت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت بود هرگز راضی نمیشد بر دشمنان نفرین کند، اگر چه آنان با تمام توان در محو حضرت از هیچ اقدامی کوتاهی ننمودند. چنانکه وقتی از رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که در جنگ احد به دست مشرکان بهشدت مجروح شد و شماری از عزیزترین یارانش به دست آنها به شهادت رسیدند، برخی از یاران خواستند مشرکان را نفرین نماید، فرمود: «من پیامبر نشدهام که لعن و نفرین کنم، بلکه مبعوث شدهام تا مایۀ رحمت باشم». آن حضرت در حق آنان دعا کرد و فرمود خدایا قوم مرا هدایت کن آنان ناآگاهند (ابنسیدالناس، 1414ق، ج2، ص398؛ سمرقندی، 1416ق، ج1، ص251) این شیوۀ رفتار در مهر و دلسوزی بیمانند است؛ و نوشتهاند: «وَ كانَ صلى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ عَفْواً لاَ يَنْتَقِمُ لِنَفْسِهِ» (ابنسیدالناس، 1414ق، ج2، ص398). در عفو و بخشش از همه پیشگامتر بود و بهخاطر شخص خود هرگز از کسی انتقام نگرفت؛ از حقوق خود عفو مینمود. کسی اقدام به قتل حضرت نمود از او گذشت، زن یهودی به قصد کشتن حضرت گوشت مسموم به حضرت خوراند از او نیز گذشت و عفو نمود (همان، ص389) با منافقانی مثل عبداللهبنابّی و... که مدام در حال توطئهچینی بودند مدارا نمود (همان).
2. مدارا
یکی از اصول سیرۀ حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مدارا با مردم بود و میفرمود خداوند به من چنین فرمود که با مردم مدار کنم و از آنان درگذرم همانطوری که به فرائض دستورم داد (بحرانی 1416ق، ج3، ص52). [1] یا فرمود مأمور به بخشش از رفتار مردم هستم (مقریزی، ج15، ص71) و فرمود مدارات با مردم نیمى از ایمان و رفق و ملایمت با آنان نیمى از زندگى است (طیب1378، ج1، ص321).[2]
شکی نیست که رفق و مدارا در رابطه و تعامل انسانى، در سطوح مختلف از فرد تا خانواده و اجتماع، مهمترین قاعده در ساماندهى و تنظیم درست روابط و تعاملهاست؛ و این امر به صورت یک اصل اجتماعى در زندگى پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و اوصیاى آن حضرت مشهود است. رفق و مدارا در سیرۀ اجتماعى رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقشى مبنایى داشته و مایۀ قوام و دوام روابط و مناسبات صحیح اجتماعى بوده است. برخوردهاى از سر رفق و ملایمت و به دور از درشتى و خشونت آن حضرت در عرصۀ جامعه و در معاشرت، سازندهترین عنصر در اصلاح جامعه و روابط و مناسبات اجتماعى بود» (دلشادتهرانى، ج2، ص15).
بهیقین اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، هرگز مایۀ گستاخی دشمنان نبود؛ بلکه با دشمن، هنگام رویارویی، توطئه و پیمانشکنی بهشدت برخورد میکرد و اینگونه بود که قرآن میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» (فتح: ۲۹) و «فَإِمَّا تَثْقَفَنهَُّمْ فىِ الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُم». در حالت ستیز و جنگ تاکتیکهای جنگی داشته باش و از پشت سر غافلگیرشان کن (انفال: 57).
3. همزیستی مسالمتآمیز
همزیستی مسالمتآمیز با مخالفان ازجمله یهود و دیگر پیروان ادیان نیز یکی از معیارهای مهم سیرۀ رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ از اول هجرت این رویکرد در سیرۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود که با یهود پیمان همزیستی و معاهده منعقد نمود (ابنهشام، [بیتا]، ج1، ص504)؛ اما یهود بارها عهد را شکستند (واقدی، 1409ق، ج2، ص454ـ458؛ مقریزی، ج1، ص122 و ج13، ص251ـ306) آن حضرت علاوهبراینکه خود به این مسئلۀ مهم توجه داشت همواره اصحابش را بر حفظ آرامش و سعۀصدر در مقابل این گروهها سفارش مینمود و تا میتوانست مدارا را در اولویت رفتارهای حکومتی و فردی خود قرار داده بود؛ حتی در دورانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدینه دارای اقتدار نظامی شده بود نیز پای بند این اصل بود، تا مشرکان و یهود پیمان نشکستند، پایبند پیمان بود «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً» (إسراء: 34).
محمدحسین هیکل در کتاب حیات محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) مینویسد: شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حاضر بود در صورت داشتن آزادی برای دعوت به دین خدا، با قریش پیمان ببندد تا در نتیجه آن، شرایط صلح بیشتر حاکم باشد چون میدانست در این شرایط بهتر میتوان پیام دعوت را منتقل کرد (هیکل، [بیتا]، ص234).
ب) کنشهای دشمن با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)
در این بحت ابتدا باید نمونههایی از رفتار دشمنان و معیارهای مخالفان با حضرت نیز در مقابل اوج مهربانی و رأفت حضرت تبیین و مقایسهای بین دو کنش متقابل انجام شود تا ماهیت رفتار دشمنان در مقابل مهرورزی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن گردد؛ ازسویدیگر حکمت وضع مقررات و قوانین بازدارنده و اجرای برخی از حدود نیز روشن شود.
1. تمسخر و ترور شخصیت
یکی از شیوههای رفتار مخالفان با رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در دورۀ دعوت، تمسخر حضرت و دادن نسبتهای ناروا به ایشان بود، پس از آغاز علنی دعوت، با این دستور «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» از ابنعباس در تفسیر این آیه روایت شده است که مىگفت: ولیدبنمغیره و اسودبنعبد یغوث زهرى و اسودبنمطلب و حارثبنعطیل و عاصبنوائل کسانى بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را استهزا مىکردند (بیهقی، 1361، ج2، ص69) برخی از منابع اینگونه نوشتهاند: یکى از مسخرهکنندگان، پسر عمش ابوسفیانبنالحارث بن عبدالمطلب و عتبه و شیبه، پسران ربیعه و عقبةبنابىمعیط و حکمبنابىالعاص بن امیه و نضربنالحارث از بنى عبدالدار و اسودبنالمطلب بن اسد بن عبد العزى و پسرش زمعه و ابوالبخترى عاصبنهشام و اسودبنعبدیغوث و ابوجهلبنهشام و برادرش عاص و عموهایش ولید و پسرعمهاش قیسبنالفاکه بن المغیره و زهیربنابى امیة بن المغیره و عاصبنوائل السهمى و پسر عموهاى او، نبیه و منبه پسران حجاج و امیه و ابى، پسران خلفبنجمح. اینان به استهزا و آزار او مىپرداختند، حتى بعضى به جانب او دست مىگشودند (ابنخلدون، 1363، ج1، ص396).
واکنشهای ایذایی و جنگروانی مشرکان پس از دعوت آشکار، شدیدتر از قبل آغاز گردید چون پیش از این نیز طعنههایی میزدند؛ شیوههای مختلفی از سوی آنها برای استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) استفاده شده است؛ «إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئِینَ» (حجر: 95).
این شیوۀ مخالفان در قرآن نیز منعکس شده است، چنانکه خدای متعال میفرماید: «وَإِذَا رَءَاک الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ یتَّخِذُونَک إِلاَّ هُزُواً» (انبیاء: 36)؛ «هنگامى که کافران تو را مى بینند، کارى جز استهزاکردن تو ندارند. این شیوۀ برخورد مخالفان با رسولان الهی همواره وجود داشته است و منحصر به مخالفان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نبوده است. «وَمَا یأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ کانُوا بِهِ یسْتَهْزِءُونَ» (حجر: 11).
رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هم در موقع لزوم پاسخ این رفتارهای مخالفان خود را با استفاده از آیات قرآن میداد و آنان را از عاقبت بد و عذاب الهی میترساند و صبر را پیشه خود نموده بود.
2. آزار، شکنجه و دشنام
مشرکان و مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به هرکس از ایمان آورندگان دست یافتند اقدام به دستگیری و شکنجه حتی به کشتن یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و ممانعت از آزادی اظهار عقیده و عبادت و ارتباط با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمودند نمونهاش سمیه مادر عمار و پدرش یاسر بود (ابنعبدالبر، 1412ق، ج1، ص 179؛ ج3، ص1136). مشرکان پس از استهزا، تمسخر و دشنام به حضرت و پیروانش و دادن نسبتهای سبک و توهینآمیز مانند: دیوانه (الجرجانی، 1404ق، ج1، ص5) و شاعر و دیوانه که قرآن به صراحت از این نسبتها سخن گفته است «وَ قالُوا یا أَیهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ إِنَّک لَمَجْنُونٌ» (حجر: 6). دشمنان پس از مشاهدۀ مقاومت و بردباری حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به روشها، دسیسهها و توطئههای دیگر روی آوردند.
2. تهدید و اقدام به قتل و ترور
مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از آغاز دعوت تا پایان رسالت با انواع دسیسهها با حضرت رفتار نمودند؛ درحالیکه آنچه حضرت از آنها میخواست دوری از شرک و پلیدی و نشان دادن راه درست زندگی و تأمین سعادت آنها و خارجکردن آنها از حیات حیوانی به حیات متمدنانه و زندگی شرافتمندانه بود، آنان در نهایت از استهزا، تمسخر و شکنجه نتیجۀ مطلوب نگرفتند و تصمیم به قتل و ترور حضرت گرفتند. نمونههایی از این توطئهها: توطئۀ قتل در منزل حضرت در مکه قبل از هجرت که به جهت ایثار امیرمؤمنان(عليه السلام) به لیلةالمبیت معروف شده است. مورد دیگر اقدام به قتل در موارد مختلف ازجمله توطئۀ ترور حضرت توسط یهود و پذیرایی با گوشت مسموم؛ دعوت برای گفتگو و انداختن سنگ آسیاب بر سر حضرت و کشتن ایشان و... از نمونههای دیگر توطئههای آنان بوده است؛ درحالیکه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آنها را بهعنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت شناخته بود (بقره: 62؛ حج: 17).
3. سبّ و طعنه
این توطئه نیز یکی از کنشهای خصومتورزانه بود که از سوی مخالفان و دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حجم سنگین شروع شد، یهود و برخی از مشرکان در قالب سروده و شعر، تبلیغات علیه حضرت بهراه انداختند (بلاذری، 1412ق، ج1، ص373؛ واقدی، المغازی، 1409ق، ج1، ص171). این کنش و هجمۀ فرهنگی ستیزجویانه سنگین به جایی رسید که در بین برخی از یهود رواج فراوان یافت و به مشرکان نیز رسید. مفسرین در تفسر برخی ازآیات «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَینا وَ اسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» (نساء: 48) از سبّ طعن آنان نیز سخن گفتهاند (شیخطوسی، [بیتا]، ج1، ص389؛ فیضکاشانی، 1418ق، ج1، ص213).
4. جنگ افروزی
در نهایت، مخالفان و دشمنان از توهینهای مختلف به مرحلۀ رویارویی مستقیم روی آورند و به محل زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) یورش بردند، چندین جنگ نظامی و حملۀ مسلحانه به سرزمینهای اسلامی تحمیل کردند و به غارت اموال مسلمانان توسط مشرکان با تحریک و همدستی یهودیان ساکن مدینه پرداختند و جنگهای ویرانگر و خانهبرانداز بزرگی مانند جنگهای خندق، احد، بدر و... علیه آن حضرت بهراه انداختند (آیتی، 1366، ص253ـ270)؛ در همۀ این جنگها پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مدافعانه به سوی دشمن و برای دفاع از کیان و حاکمیت اسلامی رفت؛ اقدام مستقیم و غیرمستقیم و توطئهآمیز یهود که به وقوع جنگهایی چون غزوۀ خیبر و درگیریهای دیگر انجامید که همه برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و نوعی کنش کینهتوزانه در مقابل کنشهای مهرآمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. براساس گزارههای تاریخی که اشاره شد دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در قبال مِهر و بخشش و دلسوزی پدرانه و بیمانند آن حضرت برای براندازی نظام و جامعۀ دینی که مسئولیت و رهبری آن بر عهده حضرت بود، از ترور شخص ایشان و یارانش به هر حربه و توطئهای که میتوانستند با تمام توان و با انواع ابزارها با حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مقابله نمودند.
حال در مقابل این جریان برانداز و بیرحم چه باید کرد؟!
ج) ضوابط اسلامی در قبال توهین و دشمنی آشکار
با همۀ این کینهها، دشمنیها، توهینها و اقدام به قتل و ترور، آن حضرت همواره از نرمش، مهربانی، دلسوزی و هدایت آنها سخن گفت.
با توجه به آنچه از رفتارها و کنشهای مهربانانه و دلسوزانه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که به اجمال اشاره شد با توجه به رفتارها و کنشهای مخالفان و با مقایسۀ این دو رفتار چه باید کرد؟ سزاوار است با چنین جریانی پس از مِهر و محبت که دست از دشمنی برنمیدارد، چگونه رفتار نمود؟ آیا در این شرایط وضع قانون و مقررات برای بازداری و دفاع و حفظ کیان و موجودیت، ضابطهمندی لازم نیست؟ براساس قوانین بشری و تمام ادیان آسمانی و غیرآسمانی هر دولت و حکومت از بدویترین حکومتها تا متمدنترین آنها برای پیشگیری از حوادث، مقررات وضع کرده و برای رئیس قبیله و گروه یا رهبر و حاکم هر جامعۀ کوچک و بزرگ حتی نهاد خانواده که کوچکترین اجتماع بشری است احترام و قوانینی برای حفظ شئون و شخصیت بزرگان و رهبران وضع کرده و ضوابطی در نظر میگیرند؛ وگرنه هیچ ضمانتی برای بقا و دوام انواع این جوامع از خانواده، قبیله و طایفه تا یک کشور وجود نخواهد داشت.
بنای عقلای عالَم برای دوام و ادامۀ حیات چنین جامعهای اقتضای وضع ضوابطی را دارد. احترام بزرگان و حاکمان نیز نهتنها مسئلهای عاطفی و غریزی است؛ بلکه در بین حیوانات نیز دیده شده است؛ لذا عقلای هر مجموعهای احترام و جایگاه خاصی برای حفظ حرمت و صیانت بزرگان و حاکمان خود دارند.
در قوانین اسلام نیز برای حفظ حرمت و جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشگیری از تمرد و بیحرمتی نسبت به او ضوابط و اصولی مقرر شده است؛ چنانکه برای تمام خطاها در همۀ ممالک دنیا کیفر و جریمهای در نظر میگیرند؛ در اسلام نیز قوانین در قرآن و سنت مقرر گردیده است؛ از قانون قصاص تا قوانین دیات و تعزیرات و... همه برای صیانت و پیشگیری از هرجومرج و در نهایت جلوگیری از تجاوز مجرمان و قانونشکنان به حقوق افراد و جامعه وضع گردیده است؛ اگر قوانین پیشگیرانه و بازدارندۀ محکم و سختی گرفته نشود و حرمت اشخاص نگهداشته نشود، چنین جامعهای استمرار و پیشرفتی نخواهد داشت و به قول معروف «سنگ روی سنگ نخواهد ماند».
کارشکنی مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه شروع شد و حضرت برای ادامۀ دعوت و رسالت مجبور به ترک خانه و کاشانه و هجرت به دیار غربت گردید؛ فشار و آزار و دشمنی مشرکان دو هجرت را ابتدا هجرت به حبشه و سپس به مدینه پیش روی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داد؛ اما مخالفان در دیار غربت نیز دست بردار نبودند؛ ضمن اینکه در این محل نیز گروههایی به مخالفان و کارشکنان دو گروه افزوده شدند؛ اینان نیز با انواع روشها و عملیات ایذایی و روانی روشهای پیچیدهتری برای کارشکنی و شکستدادن حضرت طراحی و پیش گرفتند؛ نمونههایی از رفتار آنها پیشتر گفته شد.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) با مواجه شدن با سرسختی و مخالفت آنان، از سوی خداوند مأمور گردید با دشمنان و مخالفان سرسختی نشان داده و مقابل آنان و براساس رفتارشان با آنان رفتار نموده و اقتدار و صلابت نشان دهد؛ ازجمله مخالفان و دشمنان سرسخت که با تمام توان و امکانات برای براندازی و شکست اسلام و از میان بردن شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) کوشیدند یهودیان بودند؛ اگرچه گروهی از یهود به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آورده و در راه پیشرفت اسلام خود و اموال خود را در خدمت و اختیار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار دادند؛ (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص138ـ141) اما گروهی دیگر به انواع دسیسهها به حضرت لطمهزده و با تمام قوا مبارزه و دشمنی نمودند؛ (همان، ص141ـ149) نرمش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز آنان را به راه راست رهنمون نشد؛ ازجمله رفتار یهود راهاندازی جنگروانی بود که از ترور شخص و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز کوتاه نیامدند؛ هجو، ناسزاگویی، توهین، تحقیر زبانی و تمسخر از کنشهای کینهتوزانه آنها بود تمسخر شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و دین اسلام و توهین به فرستاده خدا و پیشوای امّت اسلامى و هجو آن حضرت و نزدیکان و یاران از مصادیق و نمونههای حرمت شکنى آنان بود؛ جنگروانی دیگر آنها این بود که ابتدا ایمان آورده و سپس به کفر برمیگشتند و با تمسخر دین اسلام را ترک مینمودند؛ «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون» (آلعمران: 72). این رفتار یهود توهینآمیزتر از رفتارهای دیگر و تأثیر منفی در روحیۀ تازهمسلمانان بود که خللی بزرگ در روند گسترش دعوت بود؛ خدعه و نیرنگ یهود در تضعیف روحیۀ مسلمانان و ایجاد جنگروانی و پس از اسلام ظاهری مرتد میشدند (بلاغی، 1420ق، ج1، ص299ـ298).
پیامد منفی دیگر کنشهای منفی یهود ایجاد تردید در دل مسلمانان و منصرفنمودن آنان در رویآوردن به اسلام و راهاندازی موج و شانتاژ تبلیغی منفی علیه اسلام همهجانبه بود که به ارتداد از دین میانجامید.
قرآن از این رفتار آنان اینگونه یاد نمود «وَ إِذَا عَلِمَ مِنْ ءَایاتِنَا شَیا اتخََّذَهَا هُزُوًا» هرگاه چیزى از نشانههاى الهی به آنها میرسید و میدانستند که جزء آیات الهى است آنها را به مسخره و توهین مىگرفتند.
این رفتار و ارتداد یهود به ارتداد برخی از مسلمانان نیز منجر میشد و نوعی لطمه و صدمه به دین بود در آیات قرآنمجید این معنای ارتداد یاد شده است. «ولا تَرْتَدُّوا على أَدبارِکم فَتَنقلبوا خاسرین» (مائده: 21).
استهزا تمسخر و توهین و نیش زبان و هزو است (ابنمنظور، 1414ق، ج1، ص183) که نوعی از استخفاف است (قرشی، 1371، ج8، ص154). چنانکه قرآن مکرر از این کنش مشرکان خبر داده است «قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ» (توبه: 65) و از آن به رفتار طغیانی استهزا تمسخر و سبک شمردن اشخاص و مقدّسات و ضروریات دین است که لوازم و پیامدهایی داشت، ازجمله رد و ملطوم نمودن ضروریات و فرائض دین که ارتداد از دین را در پی دارد (راغباصفهانى، 1412ق، ص841).
برخی از توهینکنندگان و مجازات آنان
1. هند همسر ابیسفیان
ازجمله توهینکنندگان و دشمنان سرسخت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هند دختر عتبهبنربیعه بود. او به همراه همسرش در جنگ اُحُد شرکت کرد و به همراه دیگر زنان قریش، برخی از شهداى اسلام را در جنگ احد مثله نمود، بهطورى که از گوش و بینى آنان براى خود خلخال و گردنبند ساخته بود (مقریزی، 1420ق، ج1، ص163). او همان کسی است که جگر حضرت حمزه عموى پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را به دندان کشید (بلاذری، 1412ق، ج1، ص322).
هند یکى از چهار زنى است که روز فتح مکه دستور کشتن آنها داده شده بود؛ امّا درعینحال در فتح مکه، با اینکه بهخاطر رفتار گذشته خود و جسارتی که به حمزه سیدالشهدا انجام داده بود میترسید، در میان زنان قریش ناشناس نزد رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آمد. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را شناخت و گفت: تو هندى؟ گفت: آرى هندم، از گذشتهها درگذر و مرا ببخش. رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از وى درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت (طبری، 1387ق، ج3، ص62). در این مورد حکم واقعی همان است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ابتدا صادر فرموده که عبارت از استحقاق مرگ و اعدام آنهاست؛ اما بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم ثانوی و حاکی از رحمت و رأفت بیحد حضرت است که حکم شخصی است،
2. ساره کنیز عمروبنهاشم
یکی از توهینکنندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) زنی بود به نام ساره که به آن حضرت دشنام نیز مىداد (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص60). این زن پیش از فتح مکه جاسوس مشرکان نیز بود ازجمله بردن نامه حاطب بن ابىبلتعه به مشرکان، دربارۀ عزم پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به جهاد، این جاسوس توسط على(عليه السلام) دستگیر شد (طبری، 1387ق، ج3، ص48). جرم دیگر او سبّ و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. ساره علاوهبر دشنام به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، براى مشرکان مکه جاسوسى میکرد؛ او دو جرم بزرگ مرتکب میشد؛ براین اساس رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) کیفر او را معین نمود او ازجمله افرادی بود که در فتح مکه مهدورالدّم اعلام شد و حکم قانونی او اعدام بود، این حکم اولیه و اصلی دربارۀ او بود. روز فتح مکه (طبری، 1387ق، ج3، ص59ـ 60) به گزارش دیگری او مسلمان شد و از رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و زنده ماند (صالحیشامی، 1414ق، ج5، ص225). اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را بخشیده باشد؛ حکم ثانویه است که شامل مهر و لطف فراقانونی رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شده است.
3. هبّاربناسود
هبّاربنأسود نیز یکی از خاطیان و مجرمان بود که جنایاتی در موقع هجرت زینب دختر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به همراه چند نفر از قریش در تعقیب زینب دختر رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) مرتکب شد و نیزهاى به کجاوه «زینب» فرو برد؛ چنانکه «زینب» سخت ترسید و بچهاش سقط شد (ابنهشام، [بیتا]، ج1، ص654؛ ابنحنبل، 1416ق، ج13، ص431). به همین جرم رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روز فتح مکه فرمود: هبّار را هر کجا یافتید قصاص نموده و کیفر جرمش برسانند؛ امّا او پنهان شد و در زمان مناسبی خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رساند و شهادتین بر زبان جارى ساخت و گفت: اى پیامبر خدا! من از تو گریختم و خواستم به کشور عجمان بروم، امّا بزرگوارى و بخشندگى تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از کسانى که با تو نادانى کردهاند امیدوار شدم؛ ... اکنون از نادانى من درگذر و از بدیهاى من چشم بپوش که من به گناه خود معترفم. رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در پاسخ وى گفت: تو را بخشیدم، خدا دربارهات نیکى فرمود و تو را به اسلام هدایت کرد و اسلام، گذشته را از میان مىبرد (واقدی، 1409ق، ج2، ص858ـ859).
4. عبداللّهبنخطل
عبداللّهبنخطل مسلمانى بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را بهعنوان کارگزار زکات به همراه مردى از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانى داشت که در خدمتش بود. در منزلگاهى به غلامش دستور داد حیوانى ذبح کند و غذا تهیه نماید و خود به خواب رفت. وقتى بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نکرده بود. او غلام مسلمان را کشت و سپس مرتد گردید. عبداللهبنخطل پس از ارتداد به مکه گریخت و وقتى مکیان از او پرسیدند چرا به مکه آمده است؟ در پاسخ گفت: من دینى بهتر از دین شما نیافتم (واقدی، 1409ق، ج2، ص860؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59). عبدالله دو کنیز خواننده هم داشت که هر دو بدکاره بودند. عبدالله شعرهای در هجو رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مىسرود و به آن دو کنیز مىداد تا بخوانند (همان).
همچنین عبدالله مرد مسلمان انصارى که همراهش بود را نیز کشت و گفت اطاعت تو و محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) واجب نیست (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص59)؛ بنابراین، این فرد علاوهبر کشتن غلام مسلمان خود، فرد مسلمان دیگری را نیز کشته بود و در حرمتشکنی و استهزا رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقش زیادی دارد.
همچنین دو کنیز او فَرْتَنا و قریبه با آوازخوانى، به هجو و استهزا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مىپرداختند و باید کشته میشدند (ابنسعد، 1410ق، ج2، ص103). قریبه کشته شد و فَرْتَنا فرار کرد و بعدها از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و حضرت او را امان داد و بخشید (طبری، 1387ق، ج3، ص60) در اینجا نیز مرگ حکماولیه و بخشش، حکمثانویه است.
5. عبداللّهبنسعد بن ابى سرح
عبداللّهبنسعد بن ابى سرح یکی از مسلمانان اولیه و از کاتبان وحى بود که همراه مهاجران مکه به مدینه هجرت کرد (ابنسعد، 1410ق، ج7، ص344). او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مکه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآنکریم تلاش نمود. عبداللّه در مکه ادعا مىکرد به او نیز قرآن نازل شده است (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص59). برخى مفسرّان شأن نزول آیۀ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلىََّ وَ لَمْ یوحَ إِلَیهِ شىَْءٌ؛ چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد، یا بگوید: بر من، وحى فرستاده شده، درحالىکه به او وحى نشده است» (انعام: 93) را دربارۀ عبداللّهبنسعد دانستهاند که با این کار مرتد شد (ابنعبدالبر، 1412ق، ج3، ص918؛ طبرسی، 1372، ج4، ص518). موّرخان نیز نام او را ذکر کرده و ارتداد او را نقل کردهاند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص531؛ طبری، 1387ق، ج3، ص173؛ ابنعبدالبر، 1412ق، ج3، ص919). برخى از محققان با ذکر قراینى معتقدند که عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسى دو جانبه عمل میکرد (شهیدى، 1351، ص666). خیانت عبداللّهبنسعد بن ابى سرح به مسلمانان و اقدام او علیه اسلام چنان واضح بود که عمّار یاسر در روز شورا خطاب به او گفت: تو چه وقت خیرخواه مسلمانان بودهاى (طبرى، 1387ق، ج4، ص233؛ ابناثیر، 1385ق، ج3، ص70). پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در روز فتح مکه او را مهدورالدم دانست و فرمود او را بُکشید حتی اگر به پردۀ کعبه آویزان باشد (او برادر شیرى عثمانبنعفان بود به عثمان پناهنده شد و عثمان او را مخفی نمود و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آورد و براى او امان خواست (ابناثیر، 1409ق، ج3، ص155) حضرت سکوتی طولانی نمود (ابنسعد، 1410ق، ج7، ص344)پس از رفتن او به اصحاب خود فرمود سکوت طولانی من به جهت این بود که یکی از شماها حکم او را اجرا کند، اما هیچکس اقدامی ننمود یکی از انصار گفت اگر با چشم اشاره میکردید من او را میکشتم حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این کار دور از شأن پیامبر است (ابنعبدالبر، 1412ق، ج3، ص918).
این مماشات و مدارا دربارۀ مخالفان که حکم اعدام دربارۀ آنها داده شده است؛ نشاندهندۀ عظمت، رحمت و مهربانی زایدالوصف آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) در مواجهه با توطئهگران است که تمام جوانب را در نظر میگیرد و حرمت و احترام یاران خود را نگه میدارد وگرنه کیفر قانونی چنین افرادی مرگ است.
6. عصماءبنتمروان
عصماء دختر مروان مروان زنی یهودی بود، او را از زنان تیره بنى خُطمه دانسته که در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریک مىکرد (طبرسى، 1417ق، ج1، ص185) اشعار او توهینآمیز بود، همچنین وی با سرودههایش مشرکان را علیه مسلمانان به جنگ تحریک مینمود (بلاذری، 1417ق، ج1، ص372 ـ373). اشعار توهینآمیز او در منابع کهن تاریخی ذ کر شده است؛ او ضمن اینکه اشعار توهینآمیز به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) میسرود، مردم را نیز در اشعار خود تحریک به جنگ با مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مینمود (واقدی، 1409ق، ج1، ص171ـ172). برخی از مورخان نوشتهاند عصماء علاوه بر آزار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در اشعار خود به دین اسلام طعنه زده و مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریض و تحریک مىکرد (همان، ج1، ص172).
یکی از یاران رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به نام عمیربنعدى بن خرشة که مردی نابینا بود با شنیدن اشعار او که در آن مردم را علیه اسلام میشوراند، نذر کرد اگر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که به جنگ بدر رفته بود، سالم به مدینه برگردد، این زن را بُکشد (ابنسعد، 1410ق، ج2، ص21). او پس از بازگشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عصماءبنتمروان را کُشت. رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به عمیر که از این واقعه نگران بود، فرمود که این حادثه پیامدهای بدی در پی نخواهد داشت. پیشبینی آن حضرت درست بود و نه تنها مشکلی پیش نیامد، بلکه پس از این جریان قبیلۀ بنیخطمه همگی مسلمان شدند (واقدی، 1409ق، ج1، ص173).
7. کعببناشرف
کعببناشرف از بزرگان و شعرای یهود بنى النضیر و از آزار دهندگان رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) بود (ابنحنبل، 1416ق، ج3، ص505 و ج4، ص222؛ ابنعبدالبر، 1412ق، ج2، ص827 و ج4، ص1463). جرائم او عبارتنداز:
1 ـ آزار رساندن به رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) با شعر و زبان.
2ـ او هنگامى که خبر شکست قریش و کشتهشدن بزرگان آنها در جنگ بدر را شنید، از مدینه به مکه رفت و در میان قریش با سرودن اشعارى در مصیبت آنان گریست و آنان را علیه رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان با شعر تحریک نمود.
3ـ سجده بر بتها برای تحریک آنان و باطل جلوهدادن اسلام و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم).
4ـ عهدشکنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و تحریک مشرکان به جنگ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص52).
5ـ سپس به مدینه برگشت و شروع به آزار و اذیت مسلمانان و سرودن اشعار هجوآمیز به نام زنان مسلمان. طبری نمونهای از اشعار زشت و عاشقانه کعب دربارۀ برخی زنان مسلمان را نقل کرده است (طبری، 1387ق، ج2، ص488).
6ـ کعببناشرف بهعنوان یکی از بزرگان یهود با رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پیمان بسته بود و در این عهدنامه متعهد شده بود تا بر ضد مسلمانان اقدام خصمانه یا مسلحانه انجام ندهد و اگر چنین کاری انجام دهد، خونش هدر خواهد بود (طبرسی، 1417ق، ص128).
به علاوه در قانوناساسی مدینه که با عنوان عهد موادعه شناخته میشود، قید شده بود: «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خویشاند، در این حکم هم پیمانان یهود و خودشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در اینصورت کسی جز خود را به هلاکت نخواهد افکند» (ابنهشام، [بیتا]، ج1، ص501؛ ابنکثیر، 1407ق، ج2، ص322).
کعببناشرف، طبق مفاد آن پیماننامه و آن جرائم محکوم به مرگ بود (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص51). این گستاخیها و اهانتها به گوش پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، بسیار نارحت شد و از یاران خود خواست تا شر او را از سر مسلمانان کم کنند؛ فرمود: «کیست که در برابر کعببناشرف از ما دفاع کند؟» (بخاری، 1410ق، ج4، ص275 ج5، ص160) و سرانجام محمدبنمسلمه که برادر رضاعی کعب بود، اعلام آمادگی کرد که شرّ کعب را از سر مسلمانان کم کند؛ (ابنحنبل، 1416ق، ج4، ص221) او با مردانی از قبیلۀ اوس حکم را اجرا نمود و از آنجایی که زشتی رفتار مجرمانه کعب برای یهودیان روشن بود، لذا دوباره پیماننامهای با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نوشتند (واقدی، 1409ق، ج1، ص192).
صدور حکم کعببناشرف بهوسیلۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به دستور جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام شد که حکم خداوند بود (مجلسى، 1403ق، ج20، ص10 و 158).
8. مقیسبنحبابه
مقیسبنحبابه درحالیکه مسلمان بود و برادرش توسط یکى از انصار به خطا کشته شده بود. با اینکه دیه برادرش را دریافت کرد، قاتل برادرش را نیز کُشت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دستور قصاص او را صادر نمود (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص410؛ مسعودی، [بیتا]، ص232ـ233) مقیس مرتد شد و نزد مشرکان بازگشت و در فتح مکه همان دستور اجرا شد (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص60؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص357؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59).
9. حویرثبننقیذ
یکی دیگر از استهزاکنندگان و آزاردهندگان رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که جزء محکومین بهشمار میآید، حویرثبننقیذ بن وهب است (ابنکثیر، 1407ق، ج4، ص298). او ازجمله افرادى است که هنگام مهاجرت دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه به مدینه به آنان حمله کرد و به آنان صدمه زده و از پشت مرکب به زمین انداخت (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص410) او علاوهبر اذیت و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زشت مىگفت (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص60) حویرث پس از فتح مکه به دستور رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم شرع و قانون کشته شد (واقدی، 1409ق، ج3، ص875).
10. برخی از افراد بنیقریضه
بنیقریضه و جمعی از یهودسان تا آنجا که میتوانستند برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و محو کامل اسلام به انواع توطئهها و حیله دست بردند، علیرغم پیمان همزیستی و حمایت از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که با رسولالله(صلی الله علیه وآله وسلم) در اول ورود به مدینه بستند و عهد نامه را امضا نمودند که مفاد آن در منابع تاریخی گزارش شده است ازجمله مفاد و بندهای آن: هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد هر دو با هم در دفاع از آن شریک مساعی خواهند کرد (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص119ـ123؛ حسنابراهیم,1380، ج1, ص1ـ100)؛ در توطئهای ابوسفیان به نزد کعببناسد قُرظی رئیس بنیقریظه که از طرف قبیلۀ خود با رسولخدا قرار داد بسته بود رفت؛ اما کعب ابتدا از همکاری با او امتناع میورزید، ولی پس از تحریکات او عهدنامه را شکسته و برای جنگ با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آماده شدند, (ابناسحاق، 1410ق، ص176ـ152 و ص220ـ177، (بقره: 1ـ100) پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از آگاهی از این عهدشکنی گروهی را برای تحقیق و روشن شدن این قضیه برای مسلمانان (چون برای رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن بود ولی آن حضرت میخواست کار با روال عادی پیش رود) اعزام نمود و آنها پس از اطلاع دقیق به مسلمانان اعلام کردند که نه تنها عهدشکنی نمودهاند بلکه به رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ناسزا و سخنان ناروایی نسبت میدهند, این اظهار دشمنی کار را برای مسلمانان در مدینه بسیار سخت نمود بهطوریکه منافقان مدینه شروع به زخمزبان زدن نموده و با کنایه به تحقیر اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پرداختند مشرکان نیز در این گیرودار علیه مسلمانان شمشیر تیز مینمودند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جمعی را برای نگهبانی مدینه گسیل داشت تا از شرّ و خطر بنیقریظه محافظت زنان و کودکان نموده باشند (ابنسعد، 1376ق، ج2، ص67؛ حسنابراهیم,1380، ج1, ص136ـ150)؛ درحالیکه مسلمانان بهشدت در محاصره مشرکان بودند و یهودیان بنیقریظه باید در این حال براساس قراردادشان به یاری مسلمانان برخیزند و از مدینه دفاع نمایند, اما کاملاً در فکر نابودی مسلمانان و سقوط مدینه بوده و با مشرکان همدستی مینمایند (بلاذری, 1404ق، ص6ـ34)؛ بنابراین بنیقریظه ضمن توطئههای رنگارنگ و کارشکنیهای گسترده به تحریک مشرکان علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان نیز یکی از جرائم سنگین آنان بود؛ ازجمله جرائم سنگین آنها اقدام به ترور و قتل شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حیله انداختن سنگ آسیاب (همان) و خوراندن گوشت مسموم به حضرت بود (همان)؛ ازاینرو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به امر الهی پس از بازگشت و شکست مشرکان در محاصره مدینه و پایان یافتن جنگ احزاب که تمام احزاب مشرکان علیه اسلام متحد شده بودند, جبرئیل به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده و آن حضرت را خبر آورد که خداوند میفرماید به سوی «بنیقریظه» رهسپار شوی؛ رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام نمود که باید نماز عصر را در منطقه بنیقریظه بخوانیم, علی(عليه السلام) پرچمدار بود پس از رسیدن به این منطقه و پشت قلعههای آنها, شنید که بنیقریظه گفتار زشتی دربارۀ رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) میگوید. این قلعهها مدتها (مدت 25 شب) مورد محاصره بود (شیخمفید, 1413ق, ج1, ص110ـ11؛ طبری, 1368، ج3، ص1082ـ1093)؛ تا اینکه بنیقریظه از روی ناچاری کاملاً تسلیم شدند (ابنهشام, [بیتا]، ج3، ص250ـ248) یهودیان گفتند: ای محمد به حکم سعدبنمعاذ راضی هستیم؛ او هرچه دربارۀ ما حکم کند، آن را در حق ما اجرا کن. قبیلۀ اوس به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: ای رسولخدا «بنیقریظه» همپیمانان ما هستند چنانکه با هم پیمان قبیلۀ خزرج یعنی بنیقینقاع برخورد کردید و آنها را مورد بخشش قرار دادید، بنیقریظه را نیز مورد بخشش قرار دهید, پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: دوست ندارید مردی از خود را داور قرار دهید؟ گفتند چرا؟ سعد به حکمیت و داوری سعد تن دادند و سعد که در جنگ خندق «احزاب» زخمی شده و بستری بود برای داوری حاضر شد و چنین حکم کرد «مردان آنها کشته شوند و مالهایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند به روایت ابناسحاق رسولخدا فرمود: «لَقَدْ حَكَمْتَ فِيهِمْ بِحُكْمِ اَللَّهِ مِنْ فَوْقِ سَبْعَةٍ اِرْقَعَةٍ» در نهایت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم صادره از سوی سعد را تأیید نموده و فرمود حکم خداوند نیز همین بودکه باید آنها کشته میشدند. لذا در مرحلۀ اول خود یهودیان راضی به کشته شدن بودند و در مرحلۀ دوم تمام انصار و مهاجرین و در نهایت خداوند نیز راضی بود و حکم کشتن آنان را داد تا آنها کشته شوند و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) راضی به رضای حق بود ولی میخواست حکم براساس مجاری عادی آن اجرا شود، لذا از ابتدای حکمیت و داوری سعد را قبول نمود (حتی نظر قبیلۀ اوس را نیز رعایت کرد تا بعداً هیچ اعتراضی نداشته باشند) حتی برخی از یهودیان که محکوم به کشته شدن بودند و مورد بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) واقع شدند آنها نیز این بخشش را نپذیرفتند؛ بلکه مرگ را ترجیح دادند به عفو و بخشش پیامبر و کشته شدند (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص242؛ طبری، 1387ق، ج2، ص590؛ آیتی، 1366، ص415) آیاتی از سورۀ احزاب نیز این رفتار اسلامی را مورد تأیید قرار داده است. «... فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً...» (احزاب: 26 و 27). سیاق این آیات نشان میدهد که حکم خداوند چنین بوده است. «... وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً» (احزاب: 27).
جمعبندی
با اینکه وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سراسر رحمت و مهربانی بود و با این اصل به دعوت مردم به اسلام اقدام کرد، گروهی از مشرکان و کافران به توطئه در قبال حضرت آغاز کردند و یاران و جوانان تازه مسلمان را شکنجه و آزار و مجبور به هجرت و فرار از مکه به حبشه نمودند و سپس نقشۀ قتل حضرت را ریختند و حضرت به امر الهی از این توطئه آگاه و به ترک وطن وادار مجبور شد و اموال مسلمانان را مصادره نمودند؛ پس از هجرت به مدینه در آنجا نیز گروهی از یهود علیرغم انعقاد پیمان همزیستی به توطئه اقدام کردند و به تحریک مشرکان مکه آنان را به حمله بر مدینه تحریک و چندین جنگ به حضرت تحمیل نمودند خود یهود نیز در مدینه با انواع دسیسه و خدعه به کارشکنی و مقابله با دعوت نموده و به ترور و قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اقدام و عهدشکنیها کردند؛ سرانجام پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ضمن دفاع در مقابل این توطئهها براساس ضوابطی که از سوی وحی اعلام میگردید دربارۀ خاطیان و توطئهگران برای حفظ کیان اسلام و نظم جامعۀ اسلامی و پیشگیری از جرائم و پیمانشکنی به اجرای احکام الهی در قبال متمردین و توطئهگران پرداخت؛ اما عفو اغماض و گذشت و مدارا و بخشش و رحمت بهعنوان معیار و مَشی ثابت حضرت تا پایان رسالت بود و بسیاری از خطاها را نادیده انگاشت و هرگز از فردی بهخاطر خود انتقام نجُست.
پینوشت
[1] . قال رسولاللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «امرنَى رَبَّى بِمُدَارَاةِ اَلنَّاسِ كَمَا امرنى بِادَاءِ اَلْفَرَائِضِ» یا «أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ آخُذَ اَلْعَفْوَ مِنْ أَخْلاَقِ اَلنَّاسِ»؛ (حرعاملی، 1409ق، ج۱۲, ص۲۰۰).
[2] . قال رسولاللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «مُدَارَاةُ اَلنَّاسِ نِصْفُ اَلاِيْمَانِ وَ اَلرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ اَلْعَيْشِ»؛ (همان، ص۲۰1).