روش برخورد امام باقر علیه السّلام در برابر فرقه ها و نحله های انحرافی

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
روش برخورد امام باقر علیه السّلام در برابر فرقه ها و نحله های انحرافی

وضعیت فرهنگی و علمی دوران امام باقر علیه السلام از ویژگی های خاصی برخوردار بوده، عرصۀ علم و فرهنگ به عنوان مهم ترین حوزۀ مبارزاتی و اشاعۀ تعالیم اسلام و مأموریت های خطیر امامت محسوب می شد. علوم دینی مختلف از جمله: قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، کلام و...؛ علوم بشری مانند: طب، فلسفه، شیمی، نجوم، ریاضیات و... رونق گرفت که عوامل مختلفی در آن دخیل بودند، از جمله نزاع بین امویان و عباسیان که هرکدام از این فرصت جهت استحکام حکومت خود استفاده می کردند و عامل دیگر، وسعت سرزمینی و قلمرو مسلمانان در آن زمان بود که موجب هجوم افکار و عقاید سایر مکاتب میان مسلمانان می شد.

ظهور فرقه های مختلفی چون: جبریه، مرجئه، زنادقه و غلات، از معضلات آن عصر بود؛ چراکه هر یک از آن ها عقاید خود را ترویج می کردند. امام باقر علیه السلام در برابر خطر نفوذ فرهنگ غیر اسلامی، چون یهود، بدعت گذاران و... اقدامات بسیاری انجام دادند. مبارزات علمی امام در بخش های مختلفی بروز پیدا کرد. از جمله تلاش ایشان برای معرفی ثقلین و تربیت شاگردان فرهیخته در علوم مختلف بود، تا حدّی که امام آن ها را جایگزین خود در پاسخ گویی به شبهات مردم در مناطق مختلف سرزمین های اسلامی قرار می دادند. برگزاری جلسات مناظره و مذاکره با مخالفین که از جملۀ آن ها دانشمندان و رؤسای فرقه های مختلف بود، تا حدی که شاهد اعتراف بزرگان آن ها بر علم والای امام علیه السلام بودیم نیز از دیگر تلاش های ایشان بود.

فعالیت های عقیدتی- فکری امام باقر علیه السلام

ایجاد اندیشه ها و نحله های فکری باعث ایجاد بدعت ها و تضاد و ناسازگاری می شود. امام باقر علیه السلام در عصر خود فرصت مناسبی برای مقابله با این نحله های فکری منحرف و پرکردن خلأ فکری شیعه داشتند و با بهره گیری از این فرصت، با اقدامات مفید و اساسی، بنیان های فکری شیعه را تحکیم بخشیدند که در ادامه به برخی از فعالیت های عقیدتی-فکری آن دوران می پردازیم.

1. مناظره

یکی از شیوه های برخورد امام باقر علیه السلام با مخالفان، مناظره با آنان بود. حضرت با فرقه های مختلف مناظرات بسیاری داشتند، از جمله مناظره با: پیشوای مسیحیان شام، قتادة بن دعامه (فقیه بزرگ بصره)، نافِع مولی بن عمر، محمد بن منکدر (از زهاد و تارکین دنیا)، ابوحنیفه (یکی از ائمۀ اهل سنت) و عبدالله بن نافِع أرزق،[1] از مدافعان تفکر خوارج را می توان نام برد. شیخ مفید(ره) نقل می کند: امام باقر علیه السلام با هر یک از پیروان عقاید گوناگون (اهل الآراء) که بر او وارد می شد، مناظره می کردند و مردم مطالب بسیاری را در علم کلام از آن حضرت فرا گرفتند.[2]

به دو نمونه از مناظرات امام باقر علیه السلام اشاره می کنیم:

الف) مناظره با هشام بن عبدالملک

از جمله مناظرات امام باقر علیه السلام مناظره با «هشام بن عبدالملک» در حج می باشد که «عبدالرحمن زهری» نقل می کند: سالی هشام به حج مشرف شد و چنان که متکی بر غلامش، سالم بود، وارد مسجد شد. همان سال امام باقر علیه السلام نیز مشرف و در مسجد نشسته بود. سالم، امام را به هشام معرفی کرد، هشام گفت: این همان کسی است که عراقی ها شیفتۀ علم و دانش او هستند؟ سالم گفت: آری. هشام گفت: نزد او رفته، بگو امیر می گوید: فردای قیامت که مردم در صحنۀ پرسش قرار گیرند، هنوز که از حساب شان فارغ نشده و به سزای اعمال خود نرسیده اند، چه می خورند و چه می آشامند؟ سالم از امام پرسید و حضرت پاسخ دادند: مردم فردای قیامت در زمینی که مانند گردۀ نان پاکیزه ای است، محشور می شوند و روی آن نهرهایی جاری است. تا از حساب خود فارغ نشده اند، به قدر مایحتاج از آن می خورند و می آشامند. هشام که خیال کرد تیرش به هدف رسیده و بر امام چیره شده، به شگفت آمده، گفت: الله اکبر! عجب پاسخی است. پیش او رفته، بگو امیر می گوید: آن روز با آن همه گرفتاری که از همه طرف آن ها را احاطه کرده، چگونه به یاد خوردن و آشامیدن می افتند؟! حضرت پاسخ دادند: به وی بگو جهنمیان با آن که در میان شعله های آتش می سوزند، خوردن و آشامیدن را فراموش نمی کنند و درخواست آب و رزقی که خدا ارزانی فرموده، می نمایند و این آیه را از سورۀ اعراف دلیل آوردند که خدا از قول جهنمیان نقل می کند: ﴿أَفِیضُوا عَلَینا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقکمُ اللَّه﴾؛[3] «مردم جهنم از بهشتیان درخواست می نمایند شربت آبی یا چیزی دیگر از آنچه خدا به شما ارزانی داشته، به ما کرم کنید.» اینجا هشام فهمید که مغلوب شده و ایراد دیگری ندارد.[4]

ب) مناظره با قتاده

مجلسی[5] و طبرسی[6] شماری از مناظرات امام باقر علیه السلام را گرد آورده اند. از جمله مناظرۀ حضرت با قتاده در مسئلۀ فقهی و در مسجدالنّبی(ص) که امام به وی فرمودند: تو کسیتی؟ گفت: قتاده بن دعامه بصری هستم. حضرت فرمودند: تو فقیه اهل بصره هستی؟ عرض کرد: آری. امام فرمودند: وای بر تو ای قتاده! خداوند بندگان شایسته ای را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و برپادارندۀ اوامر الهی و نخبگان علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان، برگزیده است.

قتاده پس از سکوتی طولانی، گفت: به خدا سوگند! من تاکنون در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روی ابن عباس نشسته ام؛ ولی آن گونه که اکنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هیچ کدام شان احساس نگرانی و اضطراب نداشتم. امام فرمودند: تو می دانی کجا نشسته ای؟ تو در مقابل خاندانی هستی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّه أَنْ تُرْفَعَ وَیذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾[7] و نیز فرموده است: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکاة﴾[8] پس جایگاه تو آنجاست که خود می دانی و ما آن خاندانیم که خداوند توصیف کرده است. در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند! راست گفتی. فدایت شوم! آن خانه ها که خداوند اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آن ها برده شود، نه خانه های ساخته شده از سنگ و خاک است؛ بلکه شما خاندانید. در ادامه به سؤال و پاسخ هایی پرداخته شد که امام هر یک را با درایت، استدلال، منطق و علم حقیقی پاسخ گفتند.[9]

2. سفارش به مدارا

از جمله سیرۀ عملی امام باقر علیه السلام سفارش به مدارا با دشمنان در شرایط خاص بوده است. «سَعد بن طریف» در این باره می گوید: امام باقر علیه السلام فرمودند: با زبانت با منافق سازش کن و مهر و محبت خود را برای مؤمن خالص ساز، و اگر یک یهودی با تو هم نشین شد، با وی به خوبی مجالست نما؛ یعنی با تمام مردم به نرمی و مدارا رفتار کن.[10]

سیرۀ رفتاری مدارا و تحمل شرایط سخت از سوی حاکمان عصر امام باقر علیه السلام، باعث ایجاد بستری مناسب در جهت اشاعۀ برنامه های فرهنگی- علمی و نیز ترویج فقه و تفسیر و احادیث بود و موجب جذب مخالفان می شد. با توجه به همین جریان، فردی که به نام مبارک حضرت و به مادر بزرگوارشان بی احترامی نمود؛ حضرت در برابر برخوردش، رفتار نرم و شایسته ای نشان دادند که نهایتاً فرد پشیمان و به دین اسلام ایمان آورد.[11]

3. جنبش عظیم فکری-عقیدتی در راستای تبیین آرای شیعه

امام باقر علیه السلام برای کشف حقایق دینی و ترویج و نهادینه کردن معارف اسلام، به تربیت شاگردان فرهیخته پرداختند که هر یک در علومی صاحب امتیاز بودند، تا بدین وسیله باعث پیشرفت بنیاد علمی و فرهنگی تشیع شوند. چنانچه در فقه و اجتهاد دارای شاگردان خاصی بودند، از جمله «ابان بن تغلب» که امام به ایشان دستور دادند فتوا دهد، تا بدین وسیله راه اجتهاد در فقه برای شیعه هموار گردد و نیز رجوع مردم که گاه به امام دسترسی ندارند، فراهم شود. جنبش عظیم فکری-عقیدتی حاصله در راستای تبیین آرای شیعه، خطر افکار آلوده و نظریات فرقه های منحرف را دچار تزلزل نمود.

امام باقر علیه السلام در مقاطع گوناگون و با وجود فشارهای سیاسی جامعه، توانستند مبانی فکری تشیع را که تا آن زمان با موانع و مشکلاتی از سوی حکام مواجه بود، مجدداً احیا و احکام شریعت را تبیین کنند و مذهب شیعه را اعتلا بخشند.

4. تکذیب و افشاگری

امام باقر علیه السلام در رد گروه های گمراه عقیدتی، به تکذیب و افشاگری علیه آن ها می پرداختند. در نقلی، ایشان دربارۀ «مغیرة بن سعید» یکی از رؤسای غُلات، فرموند: «إنَّهُ کانَ یکذِبُ عَلَینا؛[12] مغیره بر ما دروغ می بندد.»

امام در آگاهی دادن به مردم از خطر غُلات، می فرمودند: شیعیان! میانه رو باشید تا غالی (تندرو و افراط کننده) به شما برگردد و تالی (عقب مانده) به شما برسد. مردی از انصار پرسید: غالیان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: مردمی که دربارۀ ما چیزهای نابه جا می گویند و اوصافی به ما نسبت می دهند که خود دربارۀ خویش نمی گوییم و نسبت نمی دهیم. آنان از ما نیستند و ما نیز از ایشان نیستیم. سپس فرمودند: به خدا سوگند! ما از طرف خدا برائت از دوزخ نداریم و ما را با خدا خویشاوندی و حجّتی نیست. به خدا نزدیک نمی شویم، جز با اطاعت او. هر که مطیع خدا باشد، ولایت ما برای او سودمند است و هر که از فرمان خدا سر بپیچد، ولایت ما برای او سودی ندارد. وای بر شما! فریب غالیان را نخورید. وای بر شما! فریب غالیان را نخورید.[13]

یکی از جنبه های برخورد امام باقر علیه السلام با غالیان، آگاه کردن مردم از احادیث این حزب خیانتکار و تبرّی جستن از آن ها بوده است. چه بسا آگاهی دادن مسلمانان از جعل احادیث، خود می توانست از افتادن آنان در چاه ظلمت و سردرگمی به واسطۀ غالیان نجات شان بخشد. این گروه در عمل و گفتار به هیچ عنوان تابع اهل بیت(ع) نبودند و گاه از سر غفلت و بی توجهی و گاه نیز به عمد و از سر دشمنی و ستیز با اهل بیت(ع) جعل حدیث می کردند که از این راه به پیکرۀاسلام آسیب بزنند. برخی از آنان که از سر نادانی و حماقت به این گروه پیوسته بودند نیز با توجه به عقیدۀ پوچ خود می پنداشتند بالا بردن مقام ائمه (ع)، باعث ارج نهادن به آنان است؛ ولی این خود در واقع زحمت مضاعف در هدایت و ارشاد و انجام وظیفۀ آن بزرگواران می شد و هرچند عقیدۀ خود را درست می پنداشتند؛ اما در بیان عقاید خود در مقابل و دشمنی با ائمه(ع) بودند.

5. نهی از قیاس

امام باقر علیه السلام در نهی از عمل به قیاس در احکام شرعی می فرمایند: «سنّت و احکام شرعی از طریق قیاس قابل شناخت نیست. چگونه می توان قیاس را ملاک قرار داد، با این که زن حائض پس از دوران حیض می بایست روزه را قضا کند؛ ولی قضای نماز بر او واجب نیست؟»[14] حضرت در سخنی دیگر به «زرارة بن اعین» سفارش فرمودند: «ای زراره! از کسانی که در کار دین به قیاس پرداخته اند، بپرهیز؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود تجاوز کرده اند و آنچه را می بایست فراگیرند، کنار نهاده و به چیزی پرداخته اند که به آن ها واگذار نشده است. .. روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل کرده و تأویل می کنند و برخدا دروغ می بندند.[15]»

در قرآن و بسیاری از احادیث اسلامی، تعقل ارزشمند است؛ اما نهی از عمل به قیاس در دین، با توجه به اصل «إِنَّ دِینَ اللهِ لَایصابُ بالْمَقَاییسِ؛[16] دین خدا را با عقل مردم نمی توان به دست آورد.» و در رابطه با عقیدۀ پوچ این گروه می فرمایند: «أدنَی الشِّرک أن یَبتَدِعَ الرَّجل رأیاً فَیُحِبُ عَلَیهِ وَ یبغَضُ علَیه؛[17] کم‎ترین مرتبۀ شرک این است که شخصی نظریه ای را از پیش خود بنیان نهد و همان را ملاک حُبُّ و بغض و داوری ها قرار دهد.»

امام قیاس را بدعت دانسته، می فرمایند: «هر که به رأی خود به مردم فتوا دهد، ندانسته خدا را دینداری کرده و هر که ندانسته خدا را دینداری کند، با خدا ضِدیت کرده است؛ زیرا آنچه را نمی داند، حلال و حرام کرده.[18] و نیز می فرمایند: هر کسی با بدعت و فتوای باطل به طاعت و بندگی بپردازد، دین ندارد.[19]»

حضرت حرکت در مسیر بدعت را برابر با گمراه شدن عنوان کرده، می فرمایند: «هر کسی از سنّت تجاوز کرد، باید برگردد و هر کسی به طرف بدعت رفت، گمراه می شود.[20]»

امام باقر علیه السلام در حال احتضار به امام صادق علیه السلام فرمودند: «ای ابوالحسن! امانات الهی از روی قیاس کردن و تشبیه نمودن افراد به یکدیگر صورت نمی گیرد و اوامر او بستگی به شباهت ها ندارد. این ها مسائلی است که قبل از حجج الهی(ع) مشخص شده.[21]»

بنابراین، یکی از محورهای عمدۀ تعلیمات ائمه(ع) به ویژه امام باقر و صادق علیهما السلام زدودن قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بوده است.

6. نفی طریقت گرایی

وقتی «حکم بن عیینه» بر حضرت باقر علیه السلام وارد شد و دید امام در منزلی زیبا و دارای اثاثیه ای چشم گیری هستند، گرچه لب به اعتراض نگشوده بود؛ اما امام از خطورات قلبی او کاملاً مطلع بودند، پس آیۀ: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیبَاتِ مِنَ الرِّزْق﴾ تلاوت فرمودند که به چه دلیل عقلی یا شرعی می توان نعمت های زیبایی که خداوند متعال برای بهره جستن بندگانش فراهم آورده، حرام کرد؟ در واقع، این سخن را در رد عقیدۀ زهد و ژنده پوشی و سبک زندگی صوفیه مطرح کردند، سپس سیرۀ ظاهری خود را تشریح فرمودند که این خانه و وسایل نو و آن منزل متعلق به همسرم می باشد که به تازگی به تزویج خود درآورده ام.[22]

و نیز نسبت به عقیدۀ «محمد بن منکدر» که وقتی امام را در گرما مشغول به کار می بیند، حضرت را از توجه به دنیا برحذر می دارد، امام فرمودند: اگر در این حال مرگ را ملاقات کنم، گویا در حال عبادت به ملاقات خدا رفته ام.[23] تظاهر به ترک دنیا در نظر صوفیه حاکی از مغایرت با فرمایش خداوند - که امر به استفاده از نعمت ها کرده - و سیرۀ زندگانی ائمه(ع) می باشد.

7. قطع ارتباط

ائمه(ع) همواره با اندیشه های خطرآفرین غیرمسلمانان، به ویژه یهود مقابله کرده، آنان را رسوا می ساختند. امام باقر علیه السلام حتی در مسائلی که در اسلام به انجام آن سفارش شده، در مقابل یهودیان، به شیعیان دستور به ترک آن می دادند. چنان که می فرمودند: بر یهود، نصاری، مجوس و بت پرستان سلام نکنید![24] و نیز دست دادن به برادر دینی در اسلام یک امر اخلاقی و پسندیده است که باعث آمرزش گناهان می شود؛ اما در رابطه با یهود می فرمودند: از پشت جامه به آن ها دست بده و اگر با تو بی پرده دست داد، دستت را بشوی.[25]

می توان از این گونه روایات چنین برداشت کرد که امام باقر علیه السلام در قطع رابطه با این گروه شدیداً تأکید می کردند و در بیان افکار پوچ یهود در رابطه با برتری بیت المقدس که قبلۀ یهودیان بود، می فرمودند که احادیثی از یهود جعل شده ودر میان مسلمانان رواج داده اند. «زرارة بن اعین» نقل می‎ کند: خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم. امام در حالی که در مقابل کعبه نشسته بودند، فرمودند: نگاه کردن به خانۀ خدا عبادت است. در همان حال شخصی از قبیلۀ بجیله که او را «عاصم بن عمر» می نامیدند، نزد امام آمد و عرض کرد: کعب الاحبار می گوید: «انّ الکعبة تَسجُدُ لِبیت المقدس فِی کُلّ غَداةٍ؛ کعبه هر صبحگاه برابر بیت المقدس سجده می کند.» امام فرمودند: نظر تو در مورد سخن او چیست؟ عرض کرد: سخن کعب صحیح است. امام فرمودند: «کَذّبتَ و کَذّبَ کعب الاحبار معک؛[26] تو و کعب الاحبار هر دو دروغ می گویید.» و نیز فرمودند: نظایر احبار و رهبان را ببین! احبار کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند.[27]

از مسئلۀ اخیر به عنوان رواج اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی توسط یهودیان تازه مسلمان یاد می شود.

8. تشویق مردم به نصیحت حکام

امام باقر علیه السلام در برخورد با خلفا شیوه های مختلفی داشتند که قابل دقت و بررسی می باشد. مثلاً در بعضی از شرایط به انحاء مختلف مردم را تشویق به اعتراض و نصیحت حکام می کرد. در روایتی از آن حضرت آمده است: « مَنْ مَشَی إِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فأَمَرَهُ بتَقْوَی اللَّه وَ وَعظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ و مثلُ اُجُورِهِم؛[28] کسی که نزد سلطان ظالم رفته و او را دعوت به تقوای الهی کرده، موعظه کند و از قیامت بترساند، برای او پاداش جن و انس خواهد بود.»

9. امر به معروف و نهی از منکر

از جمله فروع دین اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است. البته این بُعد جایگاه و موقعیت خاص خود را می طلبد. امام باقر علیه السلام هم چون سایر ائمه(ع) ابتدا به شیوۀ ملایمت و پند پیش می رفتند و با توجه به جوّ زمان خویش در کنار اقدامات فرهنگی، راه موعظه را بر می گزیدند و در این رابطه می فرمودند: همانا امر به معروف و نهی از منکر، راه انبیاء(ع) و شیوۀ صالحان است؛ تکلیفی بزرگ که تمام واجبات و ارزش های ضروری در پرتو آن تحقق می پذیرند و اندیشه ها در نتیجۀ آن از گزند خنّاسان ایمن می مانند و راه ها با آن امنیت می یابند و روابط اقتصادی سالم شکل می گیرد و حق مظلومان از ظالمان بازگرفته می شود، زمین آباد می گردد و از دشمنان انتقام گرفته می شود و کارها سامان می یابد![29]

تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در درستی شیوۀ آن نهفته است. بیان درست و منطقی و به دور از هرگونه توهین و تحقیر، همراه با نرمش و متانت بیان، با به کار بردن کلماتی از آیات و روایات، تأثیر به سزایی دارد که خصم سرکش را مطیع می کند و سخنان در دل و جان نفوذپذیر می شود.

مسئلۀ امر به معروف و نهی از منکر توسط امام باقر علیه السلام ، حتی در دستگاه حکومتی و در مقابل سیاستمداران به چشم می خورد. به عنوان نمونه می توان به اندرز و پند دادن به «عمر بن عبدالعزیز» اشاره کرد. پند و اندرز برگرفته از آیۀ شریفه که می فرماید: با فرزانگی و پند دادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان، به طریقی که نیکوتر است، مجادله بنما![30] این سیره تأثیر بیش تری در جلب قلوب مردم و حتی مخالفان دارد. و این روش ائمه(ع) از جمله امام باقر علیه السلام بود که با دوستان و مخالفان در گفتگوی فردی یا جمعی، در قالب موعظه و نصحیت به کار گرفته می شد. چنانچه وقتی عمر بن عبدالعزیز - که در میان خلفای اموی، مردی نسبتاً دادگر بود - به خلافت رسید، از امام باقر علیه السلام خواست وی را نصیحت و موعظه کند، حضرت فرمودند: تو را به تقوای الهی توصیه و سفارش می کنم که با بزرگان، به مانند پدر رفتار کن و با کم سنّ و سالان، به مانند فرزند و با افراد متوسط، به مانند برادر. ابن عبدالعزیز که از این جملات مختصر و پربار بسیار شادمان شده بود، عرض کرد: خدای تو را رحمت کند! به خدا قسم! رهنمودی به ما دادی که اگر تا هنگام مرگ به آن عمل کرده و پایبند باشیم، تمام خیرات به ما روی خواهند آورد.[31]

10. روشنگری و آگاهی بخشی

سیرۀ امام باقر علیه السلام روشنگری در ابعاد مختلف بود. ابی الجارود می گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده می کند. گفتم: زنده کردنش به چیست؟ فرمودند: به این که آن را با دینداران و اهل ورع مذاکره کند.[32]

جوّی که در زمان امام باقر علیه السلام به وجود آمد، باعث شد موضع امام بر اساس قیام فکری- فرهنگی باشد تا قیام مسلحانه و مبارزۀ رسمی. عدم اقدام به قیام مسلحانه، بیان عدم حقانیت ایشان از خلافت نبود؛ بلکه به طور روشن درمی یابیم موضع گیری امام در قالب مبارزۀ فرهنگی و عدم همکاری با خلفا و به رسمیت ندانستن آن ها و عدم مراجعه به ایشان و... همگی حاکی از این بوده که خلافت، حق به غارت رفتۀ ائمه(ع) می باشد؛ اما در این دوران اصل را در ترویج دین و قیام فرهنگی باید گذاشت.

در دورۀ امام باقر علیه السلام جوّ خفقان و تعداد محدود شیعیان، زمینه و شرایط مساعدی برای قیام مسلحانه نبود. جوّی که همواره با اذیت دستگاه همراه بود. از این رو، قیام غیر مسلحانه بهترین گزینه بود، به طوری که امام به فرزندش حضرت صادق علیهما السلام وصیت کردند تا بعد از شهادتش ده سال در ایام حج و در مراسم منی برایش محفل عزا اقامه کنند.[33] در واقع این مراسم بهترین موقعیت در بیان حقایق و معارف اسلام بود.

11. انتقاد روشنگرانۀ

می توان انتقاد روشنگرانۀ امام باقر علیه السلام از خلفا را از جمله سیرۀ عملی حائز اهمیت تلقی کرد. انتقاد و زیر سؤال بردن حاکمان و خلفا، تأثیر به سزایی در معرفی نامشروع بودن حکومت و خلفا در اذهان مردم به جا می گذارد؛ چراکه با بیان نقاط ضعف و اشتباهات آنها، تلنگری در مردم ایجاد می شود که خود می تواند زمینۀ مساعد در هدایت شان شود. هشام از موقعیت امام باقر و امام صادق علیهما السلام سخت بیمناک بود. از این رو، جهت اعمال حاکمیت خویش و شکستن موقعیت اجتماعی امام علیه السلام در برابر دستگاه خلافت، به حاکم مدینه دستور داد آن دو بزرگوار را به شام اعزام کند. قبل از ورود امام علیه السلام به مجلس، به حاشیه نشینان خود دستورهای لازم را به هنگام روبرو شدن با حضرت دیکته کرد و قرار شد ابتدا خود خلیفه و سپس حضار مجلس که همه از رجال و سران بودند، سیل تهمت و شماتت را به سوی امام سرازیر کنند.

وقتی امام علیه السلام وارد شد و برخلاف سنّت معمول -که هر تازه وارد باید به خلیفه، آن هم با ذکر لقب مخصوص امیرالمؤمنین سلام دهد - به همۀ حاضران رو کرده، فرمودند: السلام علیکم. آن گاه بدون این که منتظر اجازه بمانند، نشستند. این رفتار، آتش کینه و حسد را در دل هشام شعله ور کرد و هنگام شروع برنامه گفت: شما اولاد علی همیشه وحدت مسلمین را شکسته اید و با دعوت به سوی خود، میان آنان رخنه کرده، نفاق می افکنید و از روی نادانی، خود را پیشوا و امام پنداشته اید. بعد کمی ساکت شد و سپس نوکرانش هر یک سخنی گفتند و امام را مورد تهمت و ملامت قرار دادند. امام علیه السلام بعد از حمد خداوند، موضع خود و خاندانش را روشن ساختند و فرمودند: ای مردم! به کجا می روید و چه سرانجامی برای خود در نظر گرفته اید؟! به وسیلۀ ما بود که خداوند گذشتگان شما را هدایت کرد و به دست ما مُهر پایان به کار شما خواهد زد و اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرینه خواهد بود و بعد از دولت ما کسی را دولتی نیست. ماییم اهل عاقبت[34] که خداوند می فرماید: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾.[35]

12. قطع رابطه

یکی از اقدامات امام باقر علیه السلام موضع گیری علیه حاکمان و عدم ارتباط و همکاری با آن ها بود که در حقیقت خط مشی سیاسی و نوعی مبارزۀ عملی علیه حکومت محسوب می شد. ستمگرانی که هر یک نسبت به ائمه (ع) و شیعیان از هیچ ظلمی دریغ نورزیدند.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: «إنَّ أئمَّةَ الجَورِ و أتْباعَهُمْ لَمَعْزولونَ عَن دِینِ اللّهِ و الحَقِّ؛[36]

همانا پیشوایان ظلم و پیروان ایشان، از دین الهی و حق عزل شده و برکنارند»؛ بسیار روشن است وقتی امام در معرفی ستمگر این گونه به معرفی می پردازند، پس به یقین راه و رسم آن ها را جدای از ائمه(ع) می دانند.

هم چنین می توان در تأیید سخنان امام باقر علیه السلام از قرآن به عنوان مؤید بهره برد. خداوند می فرماید: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِین اتبَعُوا وَ رَأَوُا الْعذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ﴾؛[37] «هنگامی فرارسد که پیشوایان از پیروان خود بیزاری جویند و عذاب را در برابر خود مجسم یابند و دست شان از هر وسیله ای برای نجات و رهایی کوتاه باشد.» امام در تفسیر این آیه می فرمایند: به خدا سوگند! این پیشوایان همان رهبران ستمگرند که در روز قیامت و لحظۀ مشاهدۀ عذاب الهی، از پیروان و حامیان خود دوری و بیزاری می جویند.[38]

نمونۀ دیگری که امام مردم را از رجوع به سیاستمداران منع می فرمودند، در مورد قضاوت و امور مربوط به آن بود. طبق فرمایش خداوند: آیا ندیده ای کسانی را که می پندارید به آنچه بر تو و پیش از تو نازل گردیده، ایمان آورده اند، با این همه می خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند؟ با آن که قطعاً فرمان یافته اند که بدان کفر ورزند.[39]

امام پس از منع رجوع به خلفا در امر قضاوت، ائمه(ع) را سزاوار مرجعیت دانسته، می فرمودند: از حکمرانی بپرهیزید؛ چراکه تنها حکومت سزاوار امام عالم به قضاوت و عادل در میان مسلمانان است؛ کسی مانند پیامبر(ص) یا جانشین او(ع).[40]

پرهیز از رجوع در مسائل اختلافی بین مردم به حاکمان جور، خود حاکی از عدم قبول حکومت ستمگران است؛ چون داور بین مسلمین باید مشروعیت داشته باشد و منع از رجوع به آن ها در واقع به معنای عدم مشروعیت حکومت می باشد و این خود یک نوع مبارزۀ غیر مسلحانه و آگاهی دادن به عامه در رد صلاحیت حاکمان آن زمان بود.

پی نوشت ها:

[1] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، مترجم: علی اکبر غفاری،بیروت، 1401 ق، ج 8، ص 120.  

[2] الارشاد، شیخ مفید، کنگرۀ شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق، ج 2، ص 163.

[3] اعراف/50.

[4] همان، صص 513 - 514.

[5] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، 1403ق، ج 46، صص 286- 233.

[6] الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، مترجم: محمدباقر موسوی خرسان، بیروت، 1981 م، ج 2، صص 321- 331.

[7] نور/ 36.

[8] همان/ 37.

[9] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، انتشارات اسلامیة، تهران، 1396ق، ج ۴۶، ص 257.

[10] الامالی، شیخ محمد بن محمد مفید، مترجم: حسین استادولی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1364ش، ص 204.

[11] مناقب آل ابی طالب (ع)، محمد بن علی بن الحسین علوی (ابن شهرآشوب)، انتشارات دلیل ما، قم، چاپ اول، 1428ق، ج 4، ص 207.

[12] رجال، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، دارالذخائر، نجف، چاپ اول، 1411ق، ص 261.

[13] بحار الانوار، ج 2، ص 309.

[14] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین نوری، محقق / مصحح و ناشر: مؤسسه آل البیت(ع)، قم 1408 ق، ج 17، ص264.

[15] بحارالانوار، ج 2، ص 309.

[16] المحاسن، ج 1، ص 211.

[17] بحار الانوار، ج 2، ص 304.

[18] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، مترجم: آیت الله کمره ای، نشر اسوه، قم، 1375ش، ج 1، ص 171.

[19] گزیدۀ کافی، محمدباقر بهبودی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ج 1، ص 262.

[20] مشکاة الأنوار، علی بن حسن طبرسی، مترجم: عزیزالله عطاردی قوچانی، انتشارات عطارد، تهران، بی تا، ص 142.

[21] ترجمه عیون أخبارالرضا(ع)، محمد بن علی بن بابویه، نشر صدوق، تهران، ج 1، ص 76.

[22] الکافی، ج 6، ص 73.

[23] همان.

[24] الاختصاص، محمد بن علی بن بابویه، مترجم: یعقوب جعفری، نسیم کوثر، قم، بی تا، ج 2، ص 235.

[25] ترجمه کافی، ج 6، ص 527.

[26] همان، ج 4، ص 239؛ بحار الانوار، ج 46، ص 354.

[27] «الأحبارُ وَ الرُّهبانُ الَّذینَ سارُوا بکِتمانِ الکتاب وَ تَحریفِه فَما رَبِحَت تِجارَتِهِم وَ ما کانُوا مُهتَدین.» همان، ج 8، ص 54.

[28] الاختصاص، ص 261؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 178.

[29] الکافی، ج 5، ص 56.

[30]  ﴿اُدعُ إلی سبیلِ رَبکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة وَ جادِلهُم بِالَّتی هیَ اَحسَن﴾. نحل/ 125.

[31] تاریخ مدینۀ دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1415ق، ج 54، ص 270.

[32] ترجمه اصول کافی، ج 1، ص 115.

[33] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1408 ق، ج 1، ص 182.

[34] تحفة الاولیاء، محمدعلی بن محمد حسن، دارالحدیث، قم، چاپ اول، ج 2، ص 615.

[35] قصص/ 83.

[36] المحاسن، ج 1، ص 93.

[37] بقره/ 167.

[38] الکافی، ج 1، ص 374؛ الاختصاص، ص 334.

[39] نساء/ 60.

[40] الکافی، ج 7، ص 406.

خوانده شده 574 مرتبه