اشاره:
در قسمت اول این بحث با آیات ولایت و اولی الأمر اثبات کردیم که بدون شک پس از پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان علی(ع) صاحب اختیار و ولی مؤمنان و مسلمانان است و روایات اهل سنت را که بر این مسأله دلالت دارد، ذکر و پاسخ شبهات برخی از متفکران آنان را بیان نمودیم اینک با آیات و روایات دیگری، بر این جانشینی تأکید می ورزیم.
آیه تبلیغ
«یا اَیُّهاَ الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنْزِلَ الَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدیِ القَوْمَ الْکافِرینَ؛ [1] ای پیامبر، آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً «به مردم» برسان، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از(خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و همانا خداوند جمعیت کافرین را هدایت نمی کند».
سئوال این است آن امر خطیری که خداوند پیامبر را به عدم انتظار دعوت می نماید و محفوظ ماندن آن حضرت از گزند احتمالی دشمنان را ضمانت می کند و هشدار می دهد که: اگر این کار را انجام ندهی، رسالت پروردگارت را انجام نداده ای، کدام است؟ با وجود آنکه پیامبر در سالهای آخر حیات خویش هیچ بیمی از مشرکین مکه نداشت، زیرا جمعیت آنان متفرق و مکه بزرگترین پایگاه آنان فتح شده بود.
در پاسخ باید گفت: این امر بزرگ(عقلاً و عرفاً) باید مسأله ای در حد خود رسالت باشد. و این همان مقام ولایت و رهبری اجتماع بزرگ اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است. همان امری که دین با آن کامل گشته و نعمت خداوند بر مردم تمام می شود و بدون آن، صراط مستقیم هدایت به راههای مختلف گمراهی تبدیل می گردد، اصالت و تمامیت دین خدشه دار می گردد، امت اسلامی به تفرقه و تشتت روی می آورد و هواهای نفسانی بر آنان حکم فرما می شود.
بحث روائی
به گواهی بسیاری از دانشمندان اهل تسنن و همه کتب معروف امامیه اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آیه فوق در شان علی(ع) نازل شده است.
این روایات را گروه زیادی از صحابه، از جمله «ابو سعید خدری»، «زیدبن ارقم»، «جابربن عبدالله انصاری»، «ابن عباس»، «براءبن عازب»، «حذیفه»، «ابو هریره»، «ابو مسعود» و «عامربن لیلی» نقل کرده اند و گفته اند این آیه درباره علی(ع) و واقعه غدیر نازل شده است. همچنین «حافظ ابونعیم اصفهانی، واحدی نیشابوری، ابن عساکر، فخر رازی، ابواسحاق حموئی، جلال الدین سیوطی، قاضی شوکانی، آلوسی و سلیمان قندوزی حنفی»[2] در کتب خود این احادیث را ذکر کرده اند.
علامه امینی حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر و همچنین 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند معروف اسلامی نقل کرده است[3]. پس از این گزارش اجمالی از شیعه و اهل تسنن روایاتی را به عنوان نمونه نقل می نماییم تا مقصود از «ما انزل الیک» معلوم گردد.
1. احمدبن حنبل با اسناد خود از براءبن عازب نقل می کند که گفت: با رسول خدا بودیم و در غدیر خم فرود آمدیم، و همه برای نماز جماعت دعوت شدند، فرشی برای پیامبر در زیر درخت انداختند آن حضرت نماز ظهر را اقامه کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: آیا نمیدانید که من نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارترم؟ گفتند: آری! فرمود: آیا نمی دانید که من نسبت به هر مؤمنی از خود او سزاوارتر هستم؟ گفتند: آری، پس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست، خداوندا دوست بدار هر کس که علی را دوست دارد و دشمن باش با هر کس که با علی دشمنی می کند»، براءبن عازب گوید: پس از آن «عمر» نزد علی(ع) آمد و گفت: گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب! صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی.[4]
2. نسائی از زیدبن ارقم نقل می کند که گفت: هنگامی که پیامبر(ص) از حجه الوداع باز می گشت، در غدیر خم فرود آمد و دستور داد کنار درخت ها جمع شدیم، سپس فرمود: «زود است که دعوت الهی را اجابت کنم و همانا در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم که یکی از دیگری برتر است، کتاب خدا و عترت واهل بیتم، پس ببینید چگونه در مورد این دو با من رفتار می کنید به تحقیق این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند». سپس فرمود: «خداوند مولای من است و من مولای هر مؤمنی هستم» آنگاه دست علی را گرفت وفرمود: «هر که من ولی او هستم پس علی نیز ولی اوست، خدایا، دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن بدار هر که با او دشمن است. ابوالطفیل(راوی) گوید: من به زیدبن ارقم گفتم: آیا تو این سخن را از خود پیامبر شنیدی؟ گفت، نه تنها من که هیچ کس زیر آن درخت ها نبود جز اینکه این سخن رابا دو گوش خود شنید و پیامبر را با دو چشم خود دید. نسائی در ذیل حدیث تصریح می کند که این حدیث ازنظر سند صحیح است. »[5]
3. ابوالجارود می گوید امام باقر(ع) فرمود: «وقتی که خدای متعال آیه «یا ایّها الرَّسولُ بَلَّغ ما اُنْزِلَ اِلیک... » را بر رسول خود نازل فرمود: رسول خدا(ص) دست علی(ع) را در دست گرفته و فرمود: ای مردم: من به نوبه خود مسئولم و شما هم مسئولید، آن روزی که حال مرا از شما بپرسند چه خواهید گفت:؟ همگی گفتند: ما شهادت می دهیم که تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی، خداوند بهترین جزائی که به رسولان داده به شما نیز عطا فرماید. آن حضرت فرمود: پروردگارا تو شاهد گواهی شان باش و آنگاه خطاب به مردم فرمود: ای گروه مسلمانان که در اینجا حضور دارید! باید غائبین را از ماجرا خبر دهید که من اینک به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت می کنم به «ولایت علی(ع)» آگاه باشید که ولایت علی ولایت من است(و ولایت من ولایت پروردگارم است) و این عهدی است که خداوند به من سپرده بود و به من دستور داده بود که آن را به شما ابلاغ کنم، آنگاه سه مرتبه فرمود: آیا همه شنیدید؟ عرض کردند: آری شنیدیم یا رسول الله(ص).[6]
4. فیض کاشانی(ره) در تفسیر صافی تمام خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر خم را نقل کرده است، پیامبر خدا(ص) در بخشی از این خطبه فرمود: «از جانب پروردگار به من ابلاغ شده که اگر آنچه به من دستور داده شده، به مردم ابلاغ نکنم رسالتش را انجام نداده ام» ای مردم من در تبلیغ این امر مهم کوتاهی نکردم، سبب نزول این آیه را برای شما بیان می نمایم که بارها جبرئیل بر من وارد شد و پیغام پروردگار را به من ابلاغ کرد که در این مکان معین آن پیام را به شما برسانم. صاحب هر نژاد بداند که علی بن ابی طالب(ع) برادر و وصی و جانشین من است. او امام بعد از من است و منزلت او نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی است، جز آنکه بعد از من پیامبری نخواهد بود، سرپرست و ولی شما بعد از خدا و رسول علی(ع) می باشد.[7]
دلالت حدیث غدیر بر خلافت علی(ع)
امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.
در پاسخ می توان گفت: گر چه یکی از معانی «مولی» دوست و یاور است، این کلمه مشترک در بین چند معناست که حمل آن بر هر یک از معانی مشترک به قرینه نیاز دارد و قرائن متعددی وجود دارد که نشان می دهد کلمه «مولی» در این حدیث به معنای صاحب اختیار است. که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) مساله دوستی علی(ع) با مؤمنان، مطلب پنهان و پیچیده ای نبود که نیازمند این همه تاکید و متوقف ساختن آن قافله عظیم در بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف های پی در پی از جمعیت باشد و یا اینکه پیامبر از افشای آن احساس خطر کند.
ب) جمله «اَلَسْتُ اَوْلی بِکُِمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ» هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد، بلکه می خواهد بگوید: همان اولویت و اختیاری که من نسبت به شما دارم و پیشوا و سرپرست شما هستم، برای علی(ع) نیز ثابت است.
ج) تبریک هایی که از سوی مردم در این واقعه تاریخی به علی(ع) گفته شد مخصوصاً تبریکی که عمر و ابوبکر به او گفتند، نشان می دهد چیزی جز مساله نصب خلافت نبوده است که در خور تبریک و تهنیت باشد؛ زیرا اعلام دوستی که برای همه مسلمانان به طور عموم ثابت است نیازی به تبریک ندارد؛ زیرا هنگامی که پیامبر(ص) بین مؤمنین عقد اخوت بست و علی(ع) را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد کسی به او تبریک نگفت و مسلمانان با این وسعت و اهمیت با آن برخورد نکردند، پس چگونه در روز غدیر به جهت اعلان دوستی این همه به او تبریک گفتند؟ این نشان می دهد که مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی نبود، بلکه مقامی بزرگ بود که خداوند به او عنایت کرد و دیگران نیز این مقام و منصب را به علی(ع) تبریک گفتند. به عنوان نمونه:
1. براءبن عازب پس از نقل جریان غدیر و فرمایش پیامبر(ص) نقل می کند که: «عمر نزد علی(ع) آمد و گفت گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی».[8]
2. عبدالروف مناوی در ذیل حدیث غدیر می نویسد: وقتی که پیامبر اکرم(ص) در مورد علی(ع) فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ابوبکر و عمر شنیدند و به علی گفتند . «امسیت یا بن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنه» ای فرزند ابوطالب تو مولای هر مرد و زن با ایمانی گردیدی. و نیز می نویسد: «به عمر گفتند: تو رفتاری که با علی(ع) داری، با هیچ یک از صحابه نداری، گفت: چون علی(ع) مولای من است».[9]
علامه امینی(ره) در الغدیر جریان تبریک عمر و ابوبکر به علی(ع) را از «60» دانشمند معروف اهل سنت نقل کرده است.[10]
د) بسیاری از مفسرین اهل سنت مانند «قُرْطُبی، ابوالسعود و علامه مناوی» نقل کرده اند که وقتی ماجرای غدیر به گوش حارث بن نعمان رسید، به حضور پیامبر آمد وگفت: ما را به ادای شهادت به یگانگی خداوند و رسالت خودت امر کردی پذیرفتیم و به اقامه نماز و زکات مامور ساختی [انجام دادیم] ولی راضی نشدی تا اینکه پسر عمویت علی را بر ما برتری و فضیلت دادی، آیا خداوند تو را مامور کرد یا از پیش خودت این کار را انجام دادی؟ پیامبر(ص) فرمود: قسم به یگانگی خدا که از طرف خداوند متعال بود. حارث در حالی که از پیامبر روی برگرداند می گفت: خدایا اگر انتخاب علی(ع) به امر تو بوده پس سنگی را از آسمان بر ما بفرست،(که ما طاقت دیدن این مسأله را نداریم) پس سنگی از آسمان بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند.[11]
اگر چنانچه مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی بود، چرا حارث بن نعمان نتوانست تحمل کند و از خدای متعال تقاضای عذاب کرد. در صورتی که حارث بارها فضائل دیگر علی(ع) را شنید و لب به اعتراض باز نکرد اما این سرپرستی علی بر مسلمانان آنقدر بر او سنگینی می کند که تقاضای عذاب می نماید؟ از این قرائن نیز معلوم می شودکه «مولی» به معنای دوستی و یاور نیست وگرنه چنین حساسیتی در دیگران ایجاد نمی کرد.
ه ) اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست؛ زیرا دوستی بدون ولایت دارای چنین شانی نیست که موجب اکمال دین و اتمام نعمت بر مسلمین و یا عدم ابلاغ آن برابر با عدم انجام رسالت باشد.
و) اکثر کسانی که حدیث غدیر را نقل کرده اند، گفته اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» در حق آن حضرت دعا کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» این دعا دلالت می کند که آنچه پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق علی(ع) فرموده، نیاز به تثبیت و نصرت خداوند دارد و به همین دلیل یاوران او را دعا و دشمنان و بدخواهان آن حضرت را نفرین کرد.
افزون بر این از دعا فهمیده می شود، دشمنی با علی(ع) و خوار کردن او در چیزی که خدا اراده کرد، جایز نیست. و کسی حق مخالفت با آن را ندارد؛ زیرا علی(ع) بر امری که مورد غضب خداست، اقدام نمی کند، بلکه بر هر امری که اقدام کرد، نصرت ویاری او بر دیگران واجب و مخالفت و دشمنی او حرام خواهد بود، و این نیز دلیلی دیگر بر عصمت آن حضرت است. از قرائنی که ذکر شد معلوم می گردد که کلمه «مولی» به معنای صاحب اختیار است و پیامبر خدا در روز غدیر خم علی(ع) را به امر پروردگار متعال به امامت و خلافت منصوب کرده است.
آیه اکمال دین
«اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسْلامَ دیناً ...؛[12] امروز، کافران از(زوال) آئین شما مایوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از(مخالفت) من بترسید. امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین(جاودان) شما پذیرفتم».
فرق کمال و تمام
«تمام» در جایی استعمال می شود که اجزای یک چیز باید پشت سر یکدیگر بیاید، وقتی که همه اجزایش مرتب نشده، می گوییم ناقص است و وقتی آخرین جزء آن آمد، گفته می شود تمام شد.
اما عرب واژة کامل را اینگونه استعمال نمی کند. ممکن است شیء هیچ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد، ولی هنوز کامل نباشد؛ یعنی آن هدف اصلی حاصل نشده باشد. مثلاً یک جنین در رحم مادر به حد تمام می رسد یعنی همه ساختمان بدنش تمام می شود و به دنیا می آید این انسان، انسان تمام است، ولی انسان کامل نیست. یعنی رشد لازم را نکرده و رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد، و در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است.[13]
پس مفهوم «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ... » این است که امروز اسلام از هر جهت(اجزا و هدف) به حدی رسیده که نقصی در آن وجود ندارد.
روز یأس کفار و روز اکمال دین در اقوال مفسرین
واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:
الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.
شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.
«بزرگان اهل سنت مانند احمدبن حنبل و بخاری و مسلم و ترمذی و... این روایت را از طارق بن شهاب نقل کرده اند که عده ای ازیهودیان به عمر گفتند: شما آیه ای را در قرآن تلاوت می کنید که اگر بر ما جماعت یهودیان نازل می شد ما آن روز را عید می گرفتیم».[14]
اکنون باید از روی قرائن و نشانه ها و تاریخ نزول این آیه و سوره و تاریخ زندگی پیامبر(ص) این مسئله را جستجو کنیم که مقصود از «الیوم» چه روزی است؟
در این باره اقوال مختلف تغییری وجود دارد که به نقل و بررسی آنها می پردازیم.
1. روز عرفه
فخر رازی و رشید رضا گفته اند، منظور از «الیوم»، «روز عرفه»، در آخرین حج پیامبر(ص) است.[15] همچنین «بخاری»و «سیوطی»روایاتی را در این مورد نقل کرده اند. [16]
اما این نظریه درست نیست زیرا: اولاً این قول با آیه ابلاغ منافات دارد زیرا آیه ابلاغ در بین راه مکه و مدینه و پس از اتمام حجه الوداع نازل شده است. پس چگونه ممکن است که خداوند دینش را در روز عرفه به کمال برساند و نعمتش را تمام کند و پس از یک هفته به پیامبر(ص)دستور بدهد مطلب مهمی را ابلاغ کند که رسالتش بدون آن ناتمام می ماند.[17]
ثانیاً: ویژگی هایی که در آیه ذکر شده یعنی یأس کفار، اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت به دین اسلام بر روز عرفه تطبیق نمی کند، چون در این روز حادثة خاصی که موجب این آثار بشود اتفاق نیفتاده است؛ زیرا اگر منظور از حادثه، اجتماع گسترده مسلمانان باشد که قبل از روز عرفه نیز مسلمانان در مکه در خدمت پیامبر اکرم(ص) بوده اند پس چرا آن روز این آیه نازل نشد و اگر منظور نزول احکامی است که دراین آیه ذکر شده، این احکام چندان برای کفار وحشتناک نبود که موجب یاس آنان شود. و اگر مراد از یاس از دین این است که مشرکان قریش از تسلط و غلبة بر دین مسلمانان مایوس شدند، این هم در روز فتح مکه- سال هشتم- اتفاق افتاد نه در روز عرفه سال دهم.[18]
2. روز بعثت
صاحب المنار آورده است که: مقصود از(الیوم) روز(بعثت) است.[19]
آشکارا می بینیم که این احتمال مردود است؛ زیرا عرب قبل از اسلام که دینی نداشت تا کسی در آن طمع کند و با ظهور اسلام و اعلام بعثت از آن مأیوس گردد. پس باید این روز بعد از اسلام باشد که دینی در بین مردم انتشار یافته و موقعیتی برای طمع کفار به وجود آمده باشد.
همچنین این سوره در حجه الوداع در سال دهم نازل شده است و با روز بعثت اصلاً ناسازگار است.[20] همچنین تعبیر «اَکْمَلْتُ» با اواخر نزول قرآن و حیات پیامبر(ص) مناسبت دارد نه با اوایل بعثت؛ چون در آن روز اسلام شروع شد پس چگونه ممکن است در همان روز نیز کامل شده باشد؟
3. روز فتح مکه
بعضی احتمال داده اند مقصود از «اَلیوم» روز فتح مکه است این احتمال را قرطبی از ضحاک و مجاهد نقل کرده است.[21] این احتمال نیز قابل قبول نیست؛ زیرا با فتح مکه ـ که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد ـ هنوز دین کامل نشده بود، واجبات زیادی بعد از فتح مکه نازل شد و حلال ها و محرمات زیادی در فاصله بین فتح مکه و رحلت پیامبر(ص) تشریع شد.
4. روز غدیر خم
قول دیگری که بعضی از مفسران اهل سنت[22]و همه مفسرین امامیه گفته اند و روایات متعددی نیز آن را تایید می کند این است که منظور از «الیوم» روز غدیر خم است علامه طباطبائی(ره) می نویسد: جمله «اَلْیومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا ...» دلالت دارد که کفار در دین مسلمانان طمع داشتند و امیدوار بودند که پس از مدتی به نحوی از بین برود، این طمع و امید اسلام را هر زمان تهدید می کرد. لذا مسلمانان حق داشتند و به جا بود که از این مطلب بترسند و خوف داشته باشند. پس جمله «وَ لا تَخْشوهُمْ» از طرف خداوند سبحان مؤمنین را از آن خطری که متوجه آنان بود و ترس داشتند، امان می دهد. خداوند می فرماید: «طایفه ای ازاهل کتاب «یهود» دوست داشتند و آرزو می کردند شما را گمراه کنند»[23]و باز می فرماید:
«بسیاری از اهل کتاب از روی حسد آرزومی کردند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر باز گردانند با اینکه حق برای آنها کاملاً روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش «جهاد» را بفرستد، خداوند بر هر چیزی تواناست»[24].
آخرین چیزی که کفار امیدوار بودند، این بودکه فکر می کردند به زودی دین با وفات پیامبر(ص) ـ که فرزند ذکوری در پی ندارد ـ می میرد؛ زیرا آنها نبوت و رسالت را همانند پادشاهی و سلطنت می دانستند که نام و نشانشان با مرگ خودشان از بین می رفت و در خاک دفن می شد. از مطالب گذشته معلوم می شود که تمام ناامیدی کفار هنگامی محقق می شودکه خدا برای این دین کسی را منصوب کند که در پاسداری و تدبیر امر دین و ارشاد و هدایت کردن امتی که بر اثر همین دین سر پا ایستاده است، قائم مقام پیغمبر(ص) باشد. نتیجه این امر، ناامیدی کفار از دین مسلمانان است، زیرا مشاهده می کردند که دین فقط ازاین مرحله ای که مسئولیتش بر عهده یک نفر است، خارج شده و به مرحله ای رسیده که «حامل نوعی» دارد و این کامل ساختن دین است که دین را از حالت حدوث و زوال پذیر بودن، به حالت دوام و بقا درمی آورد و این تمام کردن نعمت دین است.
این تحلیل مؤید روایاتی است که می گوید، این آیه در روز غدیر خم، روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در جریان ولایت علی(ع) نازل شده و بدین ترتیب، «اَلْیومَ یَئسَ الَّذینَ کَفَرُوا .... وَ اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ... » واضح ترین ارتباط را با هم پیدا می کند و هیچ یک از اشکالات پیشگفته، بر این نظریه وارد نخواهد بود.[25]
بسیاری از مفسران اهل سنت مانند: فخر رازی / رشید رضا / آلوسی ذیل آیه مورد بحث، نقل کرده اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتادو یک روز عمر نکرد. [26]
با توجه به اینکه وفات پیامبر(ص) در روایات اهل تسنن روز دوازدهم ربیع الاول بوده نتیجه می گیریم که روز نزول آیه درست روز هجدهم ذی الحجه بوده است.[27]
بحث روائی
در روایات فراوانی که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده، صریحاً آمده است که آیه شریفه اکمال دین، در روز غدیر خم در جریان انتصاب علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر(ص) نازل شده است.
1. ابوسعید خدری می گوید: پیامبر اکرم(ص) مردم را به سوی علی دعوت کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و بلند کرد، سپس علی و پیامبر از یکدیگرجدا نشدند تا آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد.
رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی(ع) سپس خطاب به مردم فرمود: هر کس من مولای اویم علی(ع) نیز مولای اوست.[28]
2. ابن کثیر در ذیل آیه مورد بحث می نویسد: ابن مردویه از طریق ابوهارون عبدی و او از ابو سعید خدری نقل می کند که آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ...» در روز غدیر خم بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد هنگامی که رسول خدا(ص) در مورد علی(ع) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»[29]
3. امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرانش و آنها از پیامبر خدا(ص) نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «روز غدیر خم با فضیلت ترین اعیاد ملت من است،زیرا درآن روز خداوند مرا امر کرد که برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان راهنمای امتم نصب نمایم که بعد از من به وسیله او هدایت شوند. روز غدیر خم روزی است که خداوند دین را کامل و نعمت را برامتم تمام نمود و برای آنها دین اسلام را پسندید و اختیار کرد ».[30]
4ـ زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و بریدبن معاویه همگی گفته اند که امام باقر(ع)فرمود:(هر واجبی بعد از واجب دیگر نازل می شد ولایت و جانشینی پیامبر(ص) آخرین واجبی بود که نازل شد از این رو خداوند این آیه را نازل فرمود که: «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» امام باقر(ع) فرمود: خداوند متعال می فرماید: «بعد از فریضه ولایت واجبی بر شما نازل نمی کنم، چون فرائض را برای شما به کمال رساندم».[31]
آیه صادقین
«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ»[32] ای کسانی که ایمان آورده اید از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با راستگویان باشید».
صدق در لغت
راغب می گوید: صدق و کذب هر دو در مرحله اول مربوط به گفتار است که عبارتست از مطابق بودن و یا مطابق نبودن خبر با واقع که در صورت اول صدق و در صورت دوم کذب نامیده می شود. ولی مجازاً شامل غیر خبر(مانند: امر، استفهام، دعا و ... ) و افعال نیز می شود و سپس نتیجه می گیردکه صدق به معنای وسیع مجازی آن عبارتست ازگفتاری که مطابق با ضمیر گوینده و واقع باشد.[33]
با توجه به آیات قرآن«صادقین» کسانی هستندکه تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام می دهند، نه تردیدی به خود راه می دهند، نه عقب نشینی می کنند و نه از انبوه مشکلات می هراسند، بلکه با انواع فداکاری ها، صدق ایمان خود را ثابت می کنند. شکی نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قله آن قرار گرفته باشند که ما آنان را معصوم می نامیم و بعضی در مراحل پائین تر.[34]
مقصود از صادقین و همراهی با آنان
مفهوم صادقین مفهوم وسیعی است و شامل بسیاری از مؤمنین می شود؛ ولی چون در این آیه به طور مطلق فرموده همراه با آنان باشید و از آنها پیروی کنید، دائره صادقین محدود خواهد بود و فقط گروه خاصی را شامل خواهد شد زیرا؛ اولاً در آیه شریفه دستور داده «کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» «همراه با صادقین باشید». اگر مقصود مفهوم وسیع صادقین باشد و همه مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد، باید گفته شود «کونوا من الصادقین» از صادقین باشید. به تعبیر دیگر: اینکه در آیه فرمود « همراه با صادقین باشید» مقصود این است که در گفتار و کردارتان از صادقین پیروی کنید و این غیر از این است که بفرماید شما نیز مانند صادقین متصف به وصف صدق باشید.[35]
ثانیاً آیه شریفه به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دستور می دهد که همراه با صادقین باشید اطلاق این دستور روشن می سازد مقصود از صادقین باید کسانی باشند که خطا در گفتار و کردار ندارند. زیرا اگر خطاکار باشند و آیه به طور مطلق به پیروی از آنها دعوت کند، حتی زمانی که فعل خطا انجام می دهند، موجب اجتماع امر و نهی در یک شیء و در یک زمان می شود و این از خداوند حکیم محال است.
نظر فخر رازی
فخر رازی می گوید: «آیه دلالت می کند بر اینکه شخص جایز الخطا، واجب است به کسی اقتدا کند که معصوم است و معصومین کسانی هستند که خداوند متعال آنان را «صادقین» دانسته است. پس این آیه دلالت می کند بر اینکه افراد جایز الخطا واجب است که از معصومین فاصله نگیرند، تا آنان مانع خطای آنها شوند. و این معنا در هر زمانی ثابت است، بنابراین در هر زمانی باید معصومی وجود داشته باشد».
سپس می گوید: «ما اعتراف می کنیم که در هر زمانی باید معصومی باشد؛ ولی می گوییم معصوم مجموع امتند در حالی که شما(امامیه) می گویید: معصوم تنها یکی است. ولی قول دوم(قول امامیه ) باطل است؛ زیرا خداوند بر هر یک ازمؤمنین واجب کرده است که با صادقین باشند و این در صورتی برای آنها ممکن است که بدانند آن صادق کیست نه در هنگامی که جاهل به صادق باشند که در صورت جهل اگر باز هم مکلف باشند که با صادقین باشند، تکلیف مالایطاق خواهد بود. و تکلیف مالایطاق جایز نیست لکن ما شخص معینی که متصف به وصف عصمت باشد نمی شناسیم و ضرورتاً می دانیم که آگاهی و شناختی از چنین انسانی نداریم. پس(با این بیان) ثابت شد که امر(کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ)، امر به پیروی از شخص معین(معصوم) نیست و چون این قول باطل شد باقی می ماند که مقصود از امر این است که با مجموع امت باشید و این دلالت می کند که قول مجموع امت حق و صواب است، این است معنای حجیت اجماع».[36]
ارزیابی دیدگاه فخر رازی
فخر رازی با توجه به مضمون روشن آیه، نتوانسته است دلالت آن را بر وجود معصوم در هر عصر و زمانی انکار کند ولی برای اینکه عقیده پیروان مکتب اهلبیت(ع) را نپذیرد، سخن از معصوم بودن جمیع امت(اجماع) به میان آورده است. نظر فخر رازی به چند دلیل باطل است.
دلیل اول: مسائل اجماعی که جمیع امت در آن اتفاق نظر دارند، مسائل محدودی است و حال آنکه همراه با صادقین بودن وظیفه ای عام، در همه جا و در هم چیز است، پس چگونه مؤمنین می توانند در مسائلی که امت اجماع ندارند با آنها باشند؟
به عبارت دیگر: اگر مسلمین فقط در مسائل اجماعی وظیفه دارند با صادقین(مجموع امت) باشند، تکلیفشان نسبت به مسائل غیر اجماعی چه می شود؟ و از چه کسانی پیروی کنند؟
افزون بر این، دستور آیه مطلق است و مقید به مسائل اجماعی و غیر آن نمی باشد چون فرموده است: «از صادقین پیروی کنید».
دلیل دوم: هیچ عرب زبانی به هنگام نزول این آیه از کلمه «صادقین» مجموع امت را استنباط و فهم نکرد.[37] پس چگونه می توان آن را بر این معنا حمل کرد؟ به تعبیر دیگر: حمل صادقین بر مجموع امت خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا ظاهر این کلمه، مجموع امت را نمی فهماند.
دلیل سوم: اگر منظور از «صادقین» مجموع امت باشد، اتحاد تابع و متبوع لازم می آید، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند.[38]
دلیل چهارم: چگونه می گویید ما نسبت به شخص معصوم علم نداریم و حال اینکه ذیل آیه تطهیر گفتید: «علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) جزء اهل بیت و معصوم اند».[39] آیا در این صورت باز هم نسبت به شناخت معصوم جاهل هستید؟ بنابراین با توجه به ادله ای که ذکر شد، بهتر است که اعتراف کنیم در هر عصر و زمانی صادقی که هیچ خطا و خلاف و اشتباهی در سخنان و کردار او نیست، وجود دارد و ما باید پیرو آنها باشیم که مسلماً این صفات بر احدی غیر از ائمه(ع) منطبق نخواهد بود.
بحث روائی:
1. ابو صالح از ابن عباس نقل می کند که او گفت: آیه شریفه « اِتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» تنها در مورد علی ابن ابی طالب نازل شده است.[40]
2. ابان بن تغلب از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «پرهیزگار باشید و همراه با صادقین باشید» نقل می کند که فرمود: یعنی با علی بن ابی طالب باشید.[41]
3. مالک بن انس از نافع و او از عبدالله بن عمر در مورد آیه «اتّقُوااللهَ» نقل می کند که: خداوند همه اصحاب محمد(ص) را امر کرد که از(مخالفت با) خدا بترسند سپس به اصحاب گفت: «همراه با راستگویان باشید» یعنی با محمد(ص) و اهل بیتش باشید (یعنی از آنها پیروی کنید).[42]
4. سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که روزی امیرمؤمنان(ع) با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که خداوند آیه شریفه «یا ایّها الذِّین آمنُوا اتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» را نازل کرد. سلمان به رسول خدا گفت: ای رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر(ص) فرمود: مامورین به این دستور همه مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی(ع) و اوصیای بعد از او تا روز قیامت است؟ حاضرین در پاسخ گفتند: آری این سخن را از پیامبر(ص) شنیدیم.[43]
5. جابر از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایّها الذَّینَ آمنُوا تَّقُو اللهَ و کُونُوا مَعَ الُصّادِقینَ» نقل می کند که امام فرمود: «یعنی با علی بن ابی طالب باشید».[44]
6. تفسیر برهان از کتاب نهج البیان نقل می کند که از پیامبر(ص) درباره صادقین سوال شد، فرمود: «آنها علی و فاطمه وحسن و حسین(ع) و فرزندان معصوم آنها هستند تا روز قیامت».[45]
7. ابن ابی نصر می گوید از امام رضا(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» سوال کردم فرمود: «صادقین ائمه(ع) هستند که با اطاعت و پیروی از آنها، می توان با آنها بود».[46]
بیان احقاق الحق در اثبات خلافت علی
در پایان به عنوان نتیجه بحث، استدلال صاحب احقاق الحق برای اثبات امامت علی(ع) نقل می گردد.
مقدمه اول: از اینکه خداوند امر کرده است «از صادقین متابعت کنید» معلوم می شود که صادقین معصوم اند؛ زیرا امر به متابعت غیر معصوم به نحو اطلاق قبیح است و از خداوند قبیح صادر نمی شود.
مقدمه دوم: در بین اصحاب پیامبر اکرم(ص) غیر از علی(ع) کسی معصوم نبود و احدی هم برای غیر آن حضرت ادعای عصمت نکرده است و این مطلب نیز واضح است.
نتیجه اینکه همه مکلف هستند که از معصوم متابعت کنند و چون معصوم به غیر از علی(ع) در بین اصحاب وجود ندارد، پس همه وظیفه دارند که از آن حضرت متابعت و پیروی نمایند. و بدین ترتیب امامت بلافصل آن حضرت با آیه صادقین اثبات می شود.[47]
سوتیتر قسمت دوم:
اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست.
واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:
الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.
شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.
پی نوشت ها:
[1] . مائده/67.
[2] . مانزل من القرآن فی علی(ع) 86؛ اسباب النزول، ص 135؛ ترجمه الامام علی بن ابی طالب، 2/ ص35 ؛ التفسیر الکبیر، 12/49؛ فرائد السمطین،1/62؛ الدر المنثور، 2/29؛ فتح القدیر، 2/57؛ روح المعانی، 6/194؛ ینابیع الموده، 30.
[3] . الغدیر، 1/1 به بعد
[4] . مسند احمد، 4/281؛ کنز العمال، 13/133؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، 1/350.
[5] . الخصائص نسائی. باب 27، ص 96.
[6] . تفسیر عیاشی، 1/334 حدیث 155؛ المیزان، 6/54.
[7] . تفسیر الصافی، 2/57.
[8] . مسند احمد، 4/281.
[9] . فیض القدیر 6/218، ذیل حدیث 9000.
[10] . الغدیر، 1/272.
[11] . تفسیر قرطبی، 18/181؛ تفسیر ابی السعود، 2/29؛ فیض القدیر، 6/218.
[12] . مائده/3.
[13] . امامت و رهبری، 120.
[14] . المنار ، 6/155.
[15] . التفسیر الکبیر، 11/137؛ المنار، 6/155
[16] . صحیح البخاری، 3/123؛ الدر المنثور، 2/258.
[17] . همراه با راستگویان، 121- 126(با تلخیص)
[18] . المیزان، 5/264. تفسیر نمونه، 4/264(تلخیص)
[19] . المنار، 4/157
[20] . خلافت و ولایت،76.
[21] . الجامع لاحکام القرآن، 6/61 و 60؛ روح المعانی، 6/60
[22] . مانند: ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم، 2/15، آلوسی، در روح المعانی، 6/61.
[23] . آل عمران/ 69
[24] . بقره/ 109
[25] . المیزان، 5/274-270
[26] . التفسیر الکبیر، 11/139؛ المنار، 6/154؛ روح المعانی، 6/60.
[27] . تفسیر نمونه، 4/265 البته این در صورتی است که روز وفات پیامبر(ص) و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکان پذیر است و با توجه به اینکه در روزهای قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمی در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم می شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.
[28] . شواهد التنزیل ، 1/202 روح المعانی، 6/61؛ ینابیع الموده، 115(با مختصر تفاوت)
[29] . تفسیر القرآن العظیم، 2/61
[30] . امالی صدوق، 109 و نور الثقلین، 1/589 حدیث 29.
[31] . نور الثقلین 10/587 ، حدیث25
[32] . توبه 9/119
[33] . المفردات، 277 ماده «صدق».
[34] . تفسیر نمونه، 8/180-179(تلخیص)
[35] . المیزان، 9/639 (تلخیص).
[36] . التفسیر الکبیر،16/221
[37] . می توانید آثار گذشتگان از کتب تفسیری و روائی را بررسی کنید که حتی غالب مفسرین اهل سنت از کنار این آیه با سکوت گذشته اند در صورتی که اگر دلالت آیه بر مجموع امت واضح بود چه داعی داشتند که بر حجیت اجماع که اساس مکتبشان را بر آن بنا نهاده اند استدلال نکنند یا حداقل اشاره ای به آن داشته باشند؟
[38] . تفسیر نمونه، 8/183 و پیام قرآن 9/51-50 «تلخیص».
[39] . التفسیر الکبیر، 25/209.
[40] . شواهد التنزیل، 1/342، حدیث 351.
[41] . همان، 1/344 حدیث 355؛ شبیه همین معنا را خوارزمی در المناقب، ص 189 و جوینی در فرائد السمطین، ص 91؛ سیوطی در الدر المنثور ج3،ص 290، نقل کرده اند
[42] . شواهد التنزیل 1/345، حدیث 357.
[43] . یناییع الموده، 115 و تفسیر برهان 2/170
[44] . نورالثقلین 2/281 ، حدیث 399.
[45] . البرهان فی تفسیر القرآن، 2/170، ح 16.
[46] . همان 2/170.
[47] . احقاق الحق، 3/301، (تلخیص).