علی بن موسی الرضا (ع) از مادری به نام نجمه[۱] در ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه[۲] متولد گردید.
هنگامی که نجمه به خانه امام کاظم (ع) راه یافت، از بانو حمیده مادر امام کاظم (ع) درسهای زیادی آموخت.
بانو حمیده میگوید: «وقتی که نجمه (س) به خانه ما راه یافت، پیامبر (ص) را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی ببخش و همسر او کن همانا بهزودی بهترین فرد روی زمین از او متولد می شود. ایشان میگوید: من به این دستور عمل کردم و نجمه را همسر فرزندم امام کاظم (ع) نمودم، از او حضرت رضا (ع) به دنیا آمد».[۳]
درباره نحوه ولادت آن حضرت از قول مادر ایشان نجمه نقل شده که فرمودند: «هنگامی که به حضرت حامله شدم، سنگینی حمل را در خود حس نمیکردم. وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تحمید او را از شکم خود میشنیدم، من از این واقعه، دچار هول و ترس میشدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی به گوش نمیرسید. هنگامی که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را بهسوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد، گویی چیزی میگفت.
سپس، پدرش موسی بن جعفر (ع) بر من وارد گردید و فرمودند: ای نجمه، گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت به تو شده است. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفتند، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمودند و با آب فرات کامش را برداشتند و وی را به من برگردانیدند و فرمودند: او را بگیر که بازمانده خداوند بر روی زمین است».[۴]
شهادت امام رضا (ع)
در تعیین سال شهادت امام رضا (ع) نقلهای مختلفی به ثبت رسیده است. گروهی سال ۲۰۲ هجری قمری را سال شهادت[۵] و عدهای سال ۲۰۳ هجری قمری را[۶] سال شهادت ایشان میدانند.
اباصلت، یار باوفای امام رضا (ع)، درباره جریان شهادت حضرت میگوید: «امام رضا (ع) به من فرمود: ای اباصلت! فردا من بر این فاجر وارد میشوم، پس اگر از آنجا سربرهنه خارج شدم با من سخن گوی و من پاسخت را خواهم داد، ولی اگر در بازگشتن، سرم را پوشیده بودم با من سخن مگو.
... چون صبح شد لباس خود را بر تن کرد و در محراب عبادتش منتظر نشست، و همینطور انتظار می کشید که ناگهان غلام مأمون وارد شد، و گفت: امیر شما را احضار میکند.
حضرت کفش خود را پوشید و ردای خود را بر دوش افکند، برخاست و حرکت کرد و من در پی او میرفتم تا بر مأمون وارد شد. در پیش روی مأمون طبقی از انگور بود و طبق هایی از میوه جات و در دست او خوشه انگوری بود که مقداری از آن را خورده بود، و مقداری از آن باقی بود، چون چشم او به آن حضرت افتاد از جای برخاست و با او معانقه کرد و پیشانی اش را بوسید و آن حضرت را در کنار خود نشاند، و خوشه انگوری که در دست داشت به آن جناب داد و گفت: یابن رسول اللَّه! من انگوری از این بهتر تاکنون ندیده ام. حضرت به او فرمود: چه بسا انگوری نیکوست و از بهشت است.
مأمون گفت: شما از آن تناول کنید. امام فرمود: مرا از خوردن آن معاف بدار. گفت: باید تناول کنی، برای چه نمیخوری؟ شاید خیال بدی درباره من کرده ای؟ و خوشه انگور را برداشت و چند دانه از آن را خورد، و بعد به پیش آورد و امام از او گرفت و سه دانه از آن را به دهان گذارد و خوشه را بر زمین نهاد و برخاست.
مأمون پرسید: به کجا میروید؟ فرمود: بدان جا که تو مرا فرستادی، و عبا به سر کشیده خارج شد. اباصلت گوید: من با ایشان سخنی نگفتم تا داخل خانه شد، و فرمود: درها را ببندید و کسی را راه ندهید. درها را بستند و حضرت در بستر خود خوابید. من اندکی در صحن خانه با حالتی افسرده و اندوهگین ایستاده بودم که در آن حال چشمم به جوانی نورس، خوشروی، مجعد موی، شبیهترین مردم به حضرت رضا (ع) افتاد که داخل خانه شد.
من پیش دویدم و سؤال کردم: قربان، درها که بسته بود شما از کجا وارد شدید؟ گفت: آنکه مرا از مدینه در این وقت بدین جا آورد، همو مرا از در بسته وارد خانه کرد. پرسیدم: شما که باشید؟ گفت: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت، من محمد بن علی هستم.
سپس به سوی پدرش رفت و وارد اطاق شد و به من فرمود با او داخل شوم. چون دیده پدرش رضا (ع) بر او افتاد، یکمرتبه از جا جست و او را در بغل گرفت و دست در گردن او کرد و پیشانی اش را بوسید و او را با خود به فراش کشید و محمد بن علی به رو درافتاد و پدر را می بوسید و آهسته به او چیزی گفت که من نفهمیدم، اما بر لبان حضرت رضا (ع) کفی دیدم که از برف سفیدتر بود... و لحظاتی بعد حضرت از دنیا رفت.
سرانجام، امام علی بن موسی الرضا (ع) پس از ۵۵ سال زندگی، در روز جمعه، آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری بر اثر سم در طوس به شهادت رسید. پیکر مطهر آن جناب را در خانه حمید بن قحطبه طائی در روستای سناباد -از روستاهای نوقان در ولایت طوس- به خاک سپردند».[۷]
همچنین ابن بابویه روایت کرده است که: «چون حضرت رضا (ع) را تبی عارض شد و اراده فصد [رگ زدن] کرد و مأمون از قبل غلامی را به نام عبدالله بن بشیر آماده کرده بود و به او دستور داده بود که ناخنهای خود را به زهری مانند تمر هندی آلوده کند و با آن حضرت رضا (ع) را فَصْد کند [رگ بزند] و به روایت دیگر انار آلوده به خورد آن حضرت داد، که بعد از آن دو روز زنده بود، و آخرین کلامی که از آن حضرت شنیده شد، این آیه بود: قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِم؛[۸] بگو اگر در خانههای خود میبودید، باز هم کسانی که کشته شدن بر آنها مقرر شده است، از خانه به قتلگاهشان بیرون میرفتند».[۹]
وصیت ویژه علی بن موسی الرضا (ع)
امام رضا (ع) به عبدالعظیم حسنی فرمودند:
«یا عَبدَالعَظیمِ، أبلِغ عَنّی أولِیائِی السَّلامَ، وَ قُل لَهُم أن لا یجعَلوا لِلشَّیطانِ عَلی أنفُسِهِم سَبیلاً، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِی الحَدیثِ وأداءِ الأَمانَةِ، ومُرهُم بِالسُّکوتِ، وَ تَرک الجِدالِ فیما لا یعنیهِم، وإقبالِ بَعضِهِم عَلی بَعضٍ، وَ المُزاوَرَةِ، فَإِنَّ ذلِک قُربَةٌ إلَی، وَلا یشغِلوا أنفُسَهُم بِتَمزیقِ بَعضِهِم بَعضًا فَإِنّی آلَیتُ عَلی نَفسی أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِک وأسخَطَ وَلِیا مِن أولِیائی دَعَوتُ اللّهَ لِیعَذِّبَهُ فِی الدُّنیا أشَدَّ العَذابِ وَ کانَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ وَ عَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم و تَجاوَزَ عَن مُسیئِهِم إلاّ مَن أشرَک بِهِ أو آذی وَلِیا مِن أولِیائی أو أضمَرَ لَهُ سوءًا فَإِنَّ اللّهَ لا یغفِرُ لَهُ حَتّی یرجِعَ عَنهُ، فَإِن رَجَعَ، و إلاّ نَزَعَ روحَ الإیمانِ عَن قَلبِهِ وَ خَرَجَ عَن وَلایتی، وَ لَم یکن لَهُ نَصیبًا فی وَلایتِنا، وَ أعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِک؛[۱۰]
ای عبدالعظیم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو که شیطان را به خود راه ندهند و ایشان را به راستگویی و امانتداری سفارش کن. به آنان توصیه کن که خاموشی گزینند و بحث و جدلهای بیهوده را رها کنند، به یکدیگر روی آورند و به دیدن هم بروند؛ زیرا که این امور، باعث نزدیک شدن به من میشوند، خود را سرگرم تکه پاره کردن یکدیگر نکنند؛ زیرا من به جان خودم سوگند یاد کردهام که هرکس چنین کند و دوستی از دوستان مرا خشمگین سازد، از خدا بخواهم که در دنیا، سختترین عذاب را به او بچشاند و در آخرت، از زیانکاران باشد. به آنان بگو که خداوند، نیکوکار ایشان را آمرزیده و از بدکارشان گذشت کرده است، مگر کسی که بدو شرک آورد یا دوستی از دوستان مرا آزار دهد و یا نسبت به او قصد بدی داشته باشد؛ زیرا [در این صورت] خداوند او را نمیبخشد تا زمانی که از این کارها [یا از این بداندیشی] دست بردارد و اگر دست برنداشت، روح ایمان از دلش کنده شود و از ولایت و دوستی من خارج گردد و نصیبی در ولایت ما نداشته باشد، پناه میبرم به خدا از این امر».
سیره اخلاقی امام رضا (ع)
ابراهیم بن عباس درباره سیره اخلاقی حضرت رضا (ع) میگوید: «مَا رَأَیتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) جَفَا أَحَداً بِکَلَامِهِ قَطُّ وَ مَا رَأَیتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّی یفْرُغَ مِنْهُ وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَةٍیقْدِرُ عَلَیهَا وَ لَا مَدَّ رِجْلَیهِ بَینَ یدَی جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّکَأَ بَینَ یدَی جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا رَأَیتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَیتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لَا رَأَیتُهُ یقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ وَ کَانَ إِذَا خَلَا وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَی مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّی الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ وَ کَانَ قَلِیلَ النَّوْمِ بِاللَّیلِ کَثِیرَ السَّهَرِ یحْیی أَکْثَرَ لَیالِیهِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی الصُّبْحِ وَ کَانَ کَثِیرَ الصِّیامِ فَلَا یفُوتُهُ صِیامُ ثَلَاثَةِ أَیامٍ فِی الشَّهْرِ وَ یقُولُ ذَلِکَ صَوْمُ الدَّهْرِ وَ کَانَ کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَ أَکْثَرُ ذَلِکَ یکُونُ مِنْهُ فِی اللَّیالِی الْمُظْلِمَةِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ رَأَی مِثْلَهُ فِی فَضْلِهِ فَلَا تُصَدِّقُ؛[۱۱]
هرگز ندیدم آن حضرت، با سخن خود در حق کسی جفا کند (و مورد اهانت و آزار قرار دهد) و یا کلام کسی را قبل از آنکه پایان یابد، قطع کند. نیاز نیازمندان را برآورده میساخت و هرگز حاجتمندی را که توان انجام حاجت او را داشت، رد نمیکرد. هرگز پای خود را نزد دیگران دراز نمیکرد و هرگز در حضور دیگران به چیزی تکیه نمیداد. هرگز ندیدم غلامان و خدمه خود را دشنام دهد و ندیدم که در جمع با صدای بلند بخندد؛ بلکه خندهاش تبسّم بود. وقتی سفره پهن میکرد، بردگان و خدمه و حتی دربانها و نگهبانان نیز با او بر سفره مینشستند. خوابش کم بود و کارهای نیک و صدقههای پنهانی فراوانی داشت و اکثر آنها را در شب تار انجام میداد (تا مبادا کسی خجالت بکشد و یا او را بشناسد) هر کس گمان کند مثل او را [در غیر اهلبیت] در فضایل دیده است، او را تصدیق نکن!».
کرامات و معجزات امام رضا (ع)
حضرت آیتالله دستغیب نقل میکند: «حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا (ع) مشرف بودم پیرمردی را دیدم که حضور قلب و خشوعش من را متوجه او ساخت.
وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است، او را در بلند شدن کمک کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزلش همراهی کردم و سخت به او علاقهمند شدم، بهطوریکه همه روزه میرفتم و او را در کارهایش کمک میکردم و نام و محل و حالاتش را پرسیدم.
گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا (ع) مشرف میشوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق برمیگردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شدهام؛ در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من میگریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت میروی؛ البته مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده، در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما. پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم.
پس از زیارت، در گوشهای از حرم، و حالت بیخودی و بیخبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا (ع) بهددست مبارکش نوشتههای بیشماری بود که به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها هم نوشتهای میداد؛ چون به من رسیدند، چهار نوشته به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟، فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت.
عرض کردم این کار، مناسب حضرتت نیست و خوب است به دیگری امر فرمائید تا این نوشتهها را تقسیم کند. حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از نوشتهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشتهشده بود: خلاصی از آتش جهنم، ایمنی از حساب، داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا».[۱۲]
آقا میرزا حسن لسان الأطباء از اهالی اشرف مازندران نقل کرد: «در زمانی که حاجی ملا محمد اشرفی از مشاهیر علما در زادگاه خود اشرف (بهشهر) زندگی میکرد، من یکبار عازم زیارت حضرت رضا (ع) شدم .
برای خداحافظی و امر وصیتنامه خود خدمت ایشان رفتم و چون دانست که به زیارت ثامن الائمه (ع) میروم، پاکتی به من داد و فرمود: در اولین روزی که به حرم مشرف شدی، این نامه را تقدیم امام رضا (ع) کن و در مراجعت جوابش را گرفته، برایم بیاور. با خود گفتم: یعنی چه؟ مگر امام رضا (ع) زنده است که نامه را به او بدهم؟، چگونه جوابش را بگیرم؟، اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد که این مطلب را به ایشان بگویم و اعتراض نمایم.
هنگامی که به مشهد مقدس رسیدم، در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف نامه را به داخل ضریح انداختم. بعد از چند ماه موقع مراجعت برای زیارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجی را که گفته بود جواب نامهام را بگیر و بیاور، فراموش کرده بودم.
بعد از نماز مغرب و عشا در حال زیارت بودم که ناگاه صدای مأموری بلند شد که زائران از حرم بیرون روند تا خدام به تنظیف حرم بپردازند. وقتی نماز زیارت را تمام کردم، متحیر شدم که اول شب چه وقت در بستن است؟ ولی دیدم کسی جز من در حرم نیست. برخاستم که بیرون روم، ناگاه دیدم سید بزرگواری در نهایت شکوه و جلال از طرف بالا سر با کمال وقار بهسوی من می آید. همین که به من رسید، فرمود: حاجی میرزا حسن! وقتی به اشرف رسیدی پیغام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب، جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
در این فکر بودم که این بزرگوار که بود، که مرا به اسم خواند و پیغام داد یکمرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخی نشسته و بعضی ایستاده به زیارت و عبادت مشغول هستند فهمیدم که این حالت مکاشفه بوده است.
وقتی به وطن مراجعت کردم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام را به وی برسانم همین که در را کوبیدم، صدای حاجی از پشت در بلند شد که: حاجی میرزا حسن آمدی؟ قبول باشد. آری، آیینه شو جمال پری طلعتان طلب، جاروب بزن به خانه و پس میهمان طلب. سپس افزود: افسوس که عمری گذراندیم و چنان که باید و شاید صفای باطن پیدا نکردهایم».[۱۳]
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین حبیب عباسی
منابع و مآخذ
قرآن کریم
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف اشرف، دارالنعمان للطباعه و النشر، ۱۳۸۶ق.
مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، بیتا.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح: علیاکبر غفاری، بیروت، دار الصعب، ۱۴۰۱ق.
مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، بیروت، دارالاعلمی، ۱۴۰۳ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا.
صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.
قمی، شیخ عباس، فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام، به کوشش: صادق برزگر، قم، صبح پیروزی، ۱۳۸۵ق.
میر خلف زاده، علی، کرامات رضویه، قم، انتشارات میر خلف زاده، ۱۳۷۸ش.
دستغیب، عبدالحسین، داستانهای شگفتانگیز، تهران، صبا، ۱۳۶۲ش.
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
پی نوشت ها:
[۱]. الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۳۷۴؛ الاختصاص، مفید، ص۱۹۶.
[۲]. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۸۶؛ مرآه العقول، مجلسی، ج۶، ص۷۰.
[۳]. عیون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج۱، صص۱۶-۱۷.
[۴]. الارشاد، مفید، ج۲، ص۲۹.
[۵]. الارشاد، مفید، ج۲، ص۲۴۷.
[۶]. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۸۶؛ الارشاد، مفید، ج۲، ص۲۴۷.
[۷]. عیون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج۱، ص۱۹ و ج۲، ص۲۴۵؛ الارشاد، مفید، ص۳۰۴.
[۸]. سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
[۹]. فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام، قمی، ص۹۹.
[۱۰]. مستدرک الوسائل، نوری، ج۹، ص۱۴۰؛ بحارالانوار، مجلسی، ج۷۱، ص۲۳۱.
[۱۱]. بحارالانوار، مجلسی، ج۴۹، ص۹۰؛ عیون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج۲، ص۱۸۴.
[۱۲]. داستانهای شگفتانگیز، دستغیب، ص۱۶۵.
[۱۳]. کرامات رضویه، میر خلف زاده، ج۲، ص۶۴.