سيره "جناب زینب بنت جحش"

امتیاز بدهید
(3 امتیاز)

مقدمه

در صدر اسلام و جامعه نوپاي اسلامي، زنان همواره حضوري پررنگ و نقشي مؤثر در گسترش و تحكيم اسلام داشته و الگوهاي شايسته‌اي در اخلاق و ايمان به بشريت عرضه كردند. همسران پيامبر اكرم(ص) از جمله زنان برجسته اي بودند كه به سبب پيوند با رسول گرامي اسلام(ص) و جايگاه ويژه‌اي كه داشتند همواره مورد توجه ديگر زنان و الگوي آنان در جامعه اسلامي به‌شمار مي‌آمدند. از اينرو، خداي تعالي در آيات 30 و 31 سوره احزاب پاداش عمل صالح و جزاي عمل زشتِ(احتمالي) ايشان را دو چندان برشمرده است. زينب بنت جَحْش كه كتاب حاضر روايت‌گربخش‌هايي از تاريخ زندگي اوست، از جمله همسران شايسته و پرهيزگار پيامبر گرامي اسلام(ص) بود كه ضمن داشتن صفات اخلاقي و انساني والا، زني پركار و فعال در عرصه‌هاي اجتماعي و اقتصادي جامعه نيز به شمار مي‌آمد. آشنايي با ابعاد گوناگون زندگي فردي و اجتماعي او، كمك ارزشمندي در دستيابي به سبك زندگي اسلامي، به ويژه براي زنانِ جامعه ما، خواهد بود.

 

تبار و خاندان زينب بنت جَحْش

پدرش جَحْش بن رياب و مادرش امیمه، دختر عبد المطلب (عمّه رسول خدا(ص)) بودند.[1] يكي از حوادثى که درسال پنجم هجری اتفاق افتاد، ازدواج پیغمبر بزرگوار اسلام(ص) با ايشان بود. نام همسر سابق وي، زيدبن‌‌حارثه است.[2]

زيد، دومین مردى بود که به رسول اكرم(ص)  ایمان آورد. وي چند سال قبل از بعثت ‏به عنوان برده به خانه ام‌المؤمنين خدیجه(س) آورده شد. رسول خدا(ص)  او را از جناب خدیجه (س)گرفته و آزاد فرمود و از آن پس، او را پسر خوانده خود ناميد و مردم مکه نيز از آن پس او را زید بن محمد مى‏نامیدند.[3]

 

ماجراي اسارت و بردگى زيد

زيد از قبیله "بني کلاب" بود كه ضمن نزاعى که میان قبیله مزبور و یکى از قبایل دیگر عرب روى داد او را به اسارت گرفتند و در بازار عکاظ به معرض فروش گذاشتند. حکیم بن حزام - برادر زاده جناب خدیجه(س)- زید را خریده و به منزل جناب خدیجه (س)آورد. پس از آنکه پیامبر اسلام(ص) جناب خدیجه(س) را به همسرى اختیار کردند، به زید علاقه‏مند شدند تا آنجائيکه او را "زید الحُب" نامیدند. جناب خدیجه (س)که چنان محبتي را دیدند، او را به پیغمبر اكرم(ص)  بخشیدند.[4]

زمانی گذشت تا اینکه گروهی از قبیله "بنی کلاب" به هنگام حج، زید را دیده و شناختند و او نیز آنان را شناخت و گفت: می‌دانم که پدر و مادرم در فقدان من جزع و فزع زيادي كرده‌اند، و در ادامه با سرودن اشعاري، ضمن اعلام خوشنودي از سلامتی و وضعيت رضايت‌بخش خود، خداي بزرگ را به خاطر زندگي در خانه پیامبر(ص)  که اهل کَرَم و بزرگواری است، شكرگزاري كرد. فانّی بِحَمْدِ اللّه ِ فی خَیرِ اُسْرَةٍ کرامٍ مَعَدٍّ کابرا بعد کابر.

طایفه "بنی کلاب" خبر زنده بودن او و موقعیتش را به پدرش رساندند. پدر و عموی زید برای فدیه دادن و آزاد ساختن او خدمت پیامبر(ص)  آمدند و گفتند: ای فرزند عبدالمطلب! ای فرزند هاشم! ای فرزند سرور قوم خویش! آمده ایم تا در مورد فرزندمان که نزد شماست، صحبت کنیم. بر ما منت بگذار و احسان نما و فدیه بگیر و او را آزاد کن. پیامبرگرامي(ص) ، زید را صدا کرده و فرمود: اینان را می‌شناسی؟ گفت: بلي. این پدر من و این عموی من است. پیامبر اكرم(ص)  فرمود: من همانم که شناخته‌ای و همنشینی مرا دیده‌ای. مرا یا آنان را اختیار کن. زيد گفت: آنان را نمی‌خواهم. من هیچ کسي را بر تو ترجیح نمی‌دهم. تو برای من به جای پدر و عمو هستی. پدر و عموی زيد گفتند: ای زید! وای بر تو! آیا برده بودن را بر آزاد بودن و بر پدر و عمو و خانواده ات ترجیح می‌دهی؟ زید گفت: بله، این مرد ویژگی‌هایی دارد که هیچ کس را بر او ترجیح نمی‌دهم. وقتی رسول اکرم(ص)  چنین دیدند، او را به حِجر اسماعیل برده و اعلام کردند: ای کسانی که حاضرید! گواه باشید که زید فرزند من است! از من ارث می برد و من از او ارث می‌برم. وقتی پدر و عموی او چنین دیدند، دلشاد شدند و آسوده خاطر به دیار خود رفتند.[5]

آنگاه كه حضرت محمد(ص)  به رسالت مبعوث شدند چند سال از این ماجرا گذشته بود. برطبق آیات 5 و 6 سوره احزاب: "ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا * النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا": "آن [پسرخواندگان] را به [نام] پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خدا منصفانه‌تر است، و اگر پدرانشان را نمي‌شناسيد، پس برادران ديني و دوستان شمايند، و شما را در آنچه اشتباه كرده ايد گناهي نيست، ولي در آنچه دلهايتان قصد كرده[گناه است]، و خدا آمرزنده مهربان است. * پيامبر(ص) نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم‌تر و همسرانش[درحكم] مادران ايشانند. و خويشاوندان طبق كتاب خدا، از مؤمنان و مهاجران نسبت به يكديگر[در ارث] اولويت و تقدم دارند، مگر آن كه بخواهيد به دوستان خود نيكي كنيد اين حكم در كتاب[خدا] مكتوب است.[6]" این حکم منسوخ گردید و قرار شد پسر خوانده ها را به نام پدران اصلی خود آنها بخوانند و از آن پس، او را زید بن حارثه گفتند.[7]

 

ازدواج با زید بن حارثه

از محبت هایی که رسول خدا(ص)  نسبت به زید مبذول داشتند، آن بود که تصمیم گرفتند برای زید، همسری اختیار کنند و به همین منظور از زینب بنت جَحْش خواستگاري كردند. زینب و نزدیکانش در آغاز گمان کردند پیامبر اكرم(ص) برای ازدواج با خود خواستگار فرستاده است، از اين‌رو خوشحال شده و جواب مساعد دادند. اما وقتی فهمیدند این خواستگاری برای زید بن حارثه بوده، پشیمان شدند و به آن حضرت پیام دادند که این ازدواج بر خلاف شأن فامیلی ماست و بدین ترتیب، حاضر به آن وصلت نشدند. آنگاه که آیه 36 سوره احزاب نازل شد "وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا" . "هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و رسولش به كاري فرمان دهند، براي آنها در كارشان اختياري باشد. و هركس خدا و رسولش را نافرماني كند، قطعاً دچار گمراهي آشكاري گرديده است."[8] زینب، رضایت خود را با این ازدواج اعلام کرد و بدین ترتیب، به همسری زید در آمد.[9]

پس از مدتي، مشكلاتي بين آن دو بوجود آمد. زید به پیامبر(ص) شکایت برده و خواستار طلاق زینب گرديد. پیامبر بزرگوار(ص)  او را به شکیبایی فرا خواندند و فرمودند: "همسرت را داشته باش". "اَن زیدا جاء یشکوا زوجتُهُ فَجَعَلَ النَبی یقُولُ: اِتَقِ الله وَ اَمسِک عَلیک زَوجک".[10] پس از مدتي، زید دیگر بار نزد پیامبراكرم(ص)  آمد و خبر داد: روابط بین او و زینب اصلاً خوب نيست و هر دو به طلاق رضايت دارند. در این هنگام، وحی نازل شد و فرمایش خدای بلند مرتبه در آيه 37 سوره احزاب چنین بود: "وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا".  "و[ياد كن] آنگاه به كسي كه خدا نعمتش داده بود و تو در حق او احسان كرده بودي[فرزند خوانده‌ات زيد]، گفتي: همسرت را براي خود نگاهدار و ازخدا پروا كن، و چيزي را كه خدا عيان كننده‌ي آن بود در ضمير خويش نهان مي‌داشتي، و از مردم مي‌ترسيدي، و خدا سزاوارتر است كه از او بترسي. پس چون زيد، نيازش را از آن زن برآورد [و از او جدا شد] وي را به نكاح تو در آورديم تا [درآينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان آنگاه كه از ايشان حاجت خويش را برآوردند[و از آنها طلاق گرفتند] مشكلي نباشد، و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد."[11]

آنچه پیامبر(ص)  به خاطر ترس مردم پنهان می داشت چه بود؟ خداوند می‌خواست حکمی را ثابت کند و روش دیگری را به مردم بیاموزد که مخالف و ناهمخوان با احکام و آداب جاهلیت بود. اگر عرب کسی را پسرخوانده خود می‌کردند به‌او نسبت خود را داده و دیگر منسوب به پدر واقعی‌اش نمی‌دانستند که همان‌طور که ذکر شد طبق آیه 40 سوره احزاب " مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا " ، "محمد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست، وليكن فرستاده خدا و خاتم پيامبران است، و خدا به هر چيزي داناست". خداوند می‌خواست نهایت و پایانی برای این سنت گذاشته، معارف جدیدی در اسلام پایه‌گذاری کند. در هر صورت، زینب از زید جدا گرديد.[12]

 

ازدواج با رسول خدا (ص)

همانطور كه قبلاً اشاره شد، جناب زینب از زنان مهاجر و از خانواده های شریف و سرشناس مکه بود. پروردگار به حضرت محمد(ص)  وحی فرمود که چون زینب با فردی که از نظر مقام از او پایین تر بود به خاطر رضای خدا و بر خلاف عادات عرب‌ و میل باطنی، ازدواج نموده؛ خداوند او را اکرام خواهد نمود و او همسر تو خواهد شد.

 

پاسخ به يك شبهه

این ازدواج، مورد بحث و انتقاد برخى از کشیشان مغرض مسیحى قرار گرفته و این عمل پیغمبر(ص)، را حمل بر علاقه شدید به زن و شهوت‌راني کرده‏اند و به پیروى از منافقین صدر اسلام گفته‏اند: چون پیغمبر زینب را دید و به او علاقه‏مند شد، وسیله طلاق او را فراهم ساخت تا خود با او ازدواج کند؟[13]

جان دیون پورت در کتاب "عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)" و قرآن، به داستان جنگ خندق و ائتلافى که یهود با قبایل عرب بر ضد اسلام داشتند و منجر به شکست آنان و سپس غلبه مسلمانان بر یهود، شد، اشاره ‌کرده و مى‏نویسد:

 در اینجا لازم است تهمتى را که دشمنان محمد[(ص)] در همین اوقات از روى غرض و حسد به او زده‏اند رد شود، و آن موضوع ازدواج عیال مطلقه پسر خوانده اوست، واقع امر این است که خیلى قبل از طلوع اسلام میان اعراب عادى رواج داشت که اگر کسى زنى را به نام مادر مى‏خواند دیگر نمى‏توانست ‏با او ازدواج کند و اگر کسى جوانى را پسرش مى‏خواند از آن به بعد آن پسر از تمام حقوق فرزندى وى برخوردار مى‏شد، ولى قرآن هر دو عادت مزبور را نسخ کرد، به این معنى که اگر کسى زنى را مادر مى‏خواند مى‏توانست ‏با او ازدواج کند و نیز اگر پسر خوانده‏اى عیالش را طلاق مى‏داد، پدرخوانده مى‏توانست عیال او را به ازدواج خودش در آورد.

محمد(ص) که نسبت ‏به زینب، خیلى احترام مى‏گذاشت، او را به ازدواج پسرى که به او نیز همان قدر احترام قایل بود در آورد، چون نتیجه این ازدواج براى زید، رضایت‏بخش نبود، با همه مداخله‏اى که پیغمبر(ص) در این‌باره نمود، زید تصمیم به طلاق زینب گرفت.

پیغمبر(ص) خودش به‌خوبى مى‏دانست که چون اصولاً این وصلت ‏به‌وسیله او انجام گرفته است، مورد توبیخ قرار خواهد گرفت. ولى پس از انجام طلاق، حضرت محمد(ص) از گریه‏ هاى زینب و بدبختى او متاثر شد، لذا تصمیم گرفت از تنها وسیله اصلاحى که در دسترس دارد استفاده کند بنابراین پس از طلاق زید، خودش با زینب ازدواج كرد.

پیغمبر(ص) با اكراه به این اقدام تصمیم گرفت و مى‏دانست اعراب‌ که هنوز پاي‌بند رسم و عادت سابقشان بودند، او را با انجام این عمل به بى‏عفتى متهم خواهند کرد، ولى حس شدید وظیفه‏شناسى بر این موانع غالب آمد و زینب عیال پیغمبر(ص) شد.[14]

گرچه تبييني كه "پورت" از ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش دارد منصفانه است اما رويكردي زميني دارد يعني بدنبال تبيين رفتار پيامبر(ص) به‌عنوان بشري برجسته، ممتاز، با تجربه و اخلاق گرا بدون در نظر گرفتن وحي رباني است. در حاليكه خداي تعالي در توصيف پيامبرش درآيات 3و4 سوره نجم مي‌فرمايد:"و از سر هوا(ی نفس، یا هوای عقل یا هوای مشورت) هرگز سخنی نمی‌گوید * گفتارش (و کردار و رفتارش) بجز وحی‌ای که (به او) وحی می‌شود نیـست."[15] گروه زيادي از مفسرين از جمله علامه طباطبايي[16]  مفهوم و مصداق اين آيه را به سنت و سيره پيامبر اكرم(ص)  تعميم داده اند. یعنی این آیه وحی بودن همه‌ی گفته‌های دینی آن حضرت در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت نه جزئیات دنیایی را، اثبات می‌نماید.[17]

لذا كل جريان ازدواج زيد با زينب، اجازه طلاق اين دو از يكديگر و ازدواج پيامبر(ص) با زينب، همگي از طريق وحي رباني و فرمان الهي، براي مصالحي (كه پيش‌تر گذشت) بوده و رسول گرامي اسلام(ص) به‌عنوان بزرگترين اسوه از براى پذيرش و عملى ساختن احكام خدا، خود مجري اين دستورات بودند.

اين ازدواج در سال پنجم هجری قمري، زماني‌كه آن بانو 35 ساله بود، روي داد و وی به شکرانه این نعمت دو ماه، روزه گرفت.[18]

جناب زینب بعد از ازدواج با پیامبر اكرم(ص)، به خود افتخار می‌کرد و بارها خطاب به دیگر همسران رسول‌خدا(ص)  می‌فرمود كه: "من با شما زنان فرق می‌کنم، چرا که شماها را خانواده هایتان به عقد پیامبر(ص) در آورده‌اند، اما مرا خداوند به عقد پیامبر(ص) در آورده است".[19]

 

كمالات اخلاقي

جناب عایشه در مورد وی، چنین گفته است:" ما رایتُ امْراةً قَطُّ خَیْراً فی الدّینِ مِن زینَبَ، و اَتْقی لله، و اَصْدَقَ حَدیثاً، و اَوْصَلُ لِلرّحِمِ، و اَعْظَمَ اَمانَةً و صِدْقَةً " [20] "من زنی دین‌دارتر، با تقواتر، راستگوتر، ارحام دوست‌تر، امین تر، صدقه دهنده تر از او ندیدم." و در جاي ديگر گفته است: "بجز زینب، هیچ یک از زنان پیامبر(ص) با من رقابت نمی‌کرد".[21]

جناب زینب در ضمن صلاح و پرهیزگاری، زنی پرکار و فعال بود، او پوست‌ها را رنگ می‌کرد و لباس می‌دوخت و به روزه‌داري و شب زنده‌داري معروف بود.[22] در راه خدا بر فقرا و بینوایان صدقه می‌داد و از همه مهم‌تر اینکه، راوی حدیث بود و یازده هزار حدیث از پیامبر(ص) نقل كرده است.[23]

او همچون حضرت خديجه(س)، زني ثروتمند و از خانواده‌هاي سرشناس مكه بود. شغل دباغي و حصيربافي داشت و آنچه را به دست مي‌آورد با فقرا تقسيم مي‌كرد و صدقه مي‌داد. [24] ضمن اينكه وي دريافتي خود از بيت‌المال را هم كه سالانه 12هزار درهم بود، بين فقرا و مستمندان تقسيم مي‌كرد.[25]

روزی پیامبر اكرم(ص) در جمع همسران خود فرمودند: "آن که دستش درازتر است، زودتر در بهشت به من می‌پیوندد." [26] همسران پيامبر(ص) ابتدا كلام ايشان را درك نكردند، اما بعد فهمیدند، مقصود پیامبر اكرم(ص) زينب بنت جحش است، چرا كه بخشش و دهش بیشتري در راه خدا دارد.

 

وفات

وي در سال بیست هجری، در سن پنجاه و سه سالگی وفات كرد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده‌شد.[27]

 

پي نوشت:

[1] ابن سعد،  الطبقات الكبري، جلد8، ص:80 ؛ الفاسى، ابو مدين، مستعذب الإخبار، ص: 201

[2] ابو على بلعمى، تاريخ طبرى، جلد3، ص: 197 ؛ حسين حسينى معدى،‏ الرسول صلى الله عليه و آله و سلم في عيون غربية منصفة، ص: 214

[3] ابن هشام، سيره، السيره النبويه، جلد1، ص: 247 ؛ عبد الرحمن سهيلى، الروض الأنف، جلد3، ص: 9 ؛ وشنوه‏اى، محمد قوام ، حياة النبي و سيرته، ص:90

[4] رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد (ص)، جلد 1، ص: 163 ؛ ابن اثير جزرى،  الكامل في التاريخ، ص: 177

[5] القمي، علي ابن ابراهيم، تفسير القمي، جلد2، ص: 172؛ رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد(ص)، جلد 1، ص: 163؛ يوسفى غروى، محمد هادى، موسوعة التاريخ الإسلامي، جلد2، ص: 546

[6] القرآن الكريم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، ص: 418

[7] رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد(ص) ، ص: 462.

[8] القرآن الكريم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، ص: 423

[9] طبرسي، مجمع البيان، جلد8، ص: 563

[10] صحيح بخاري، ص: 1019 ، حديث 7420.

[11] القرآن الكريم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، ص: 423

[12] امام فخر رازي، تفسيركبير، جلد 13، ص: 184

[13] رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني محمد(ص) ، ص: 462

[14] پورت، جان ديون، ترجمه سعيدي، ص: 35 و 36

[15] صادقي تهراني، محمد، ترجمان وحي، ص: 526

[16] طباطبائي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص: 42

[17] جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن، جلد8، ص: 32

[18] ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد 8، ص: 81

[19] البلاذُري، انساب الاشراف، جلد2 ، ص: 67/68 ؛ ابن اثير، اسدالغابه، جلد7، ص: 125 تا 127 و جلد4 ص: 313 و 314 ؛ ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد10 ص: 81

[20] ابن اثير، اسدالغابه، جلد 20، ص: 127؛  المقريزي، امتاع الاسماع،  جلد6، ص:61

[21] العسقلاني، الاصابه، جلد8، ص: 153

[22] همان، ص: 54

[23] المقريزي، امتاع الاسماع، جلد6، ص: 59

[24] ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد8، ص: 82، العسقلاني، الاصابه، جلد7، ص: 669

[25] ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد8، ص: 82، العسقلاني، الاصابه، جلد7، ص: 670

[26] ابن قيم، الطب النبي، ص: 247 ؛ العسقلاني، الاصابه، جلد7 ص: 668 ؛ ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد8 ، ص: 85

[27] ابن سعد، الطبقات الكبري، جلد8 ، ص: 87

 

منابع:

1-    القرآن الكريم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، تهران، اسوه، چاپ دوم، 1390ش.

2-    طباطبائی، سيد محمد حسین، المیزان، ترجمه فارسی 20 جلدي، قم، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم

3-    جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره ی رسول اکرم (ص) در قرآن، كتابخانه ديجيتالي اسراء، http://www.port(ص)l.esr(ص).ir

4-    صادقي تهراني، محمد، ترجمان وحي، قم، شكرانه، 1387ش.

5-    رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگانی محمد (ص)؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ بيست و سوم، 1389ش.

6-     محمد بن اسماعيل، البخاري، صحيح البخاري، رياض، مكتبة الرشد، چاپ دوم، 1427ق – 2006م.

7-    رازي، فخر الدين، التفسير الكبير، بيروت، دارالكتب العلمية، 2004م.

8-    ابن سعد كاتب واقدى، (وفات: 230ق)، الطبقات الكبرى، 10 جلد، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ دوم، 1418ق.

9-    المقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیمی، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.

10-  ابن اثیر، عز الدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق.

11-  العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة في تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الوجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.

12-  البَلاذُري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417ق/ 1996م.

13-  پورت، جان ديون، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد عليرضا سعيدي، تهران، اطلاعات، 1388ش.

14-  ابن قيم،(751ق)، الطب النبوي، بيروت، الهلال، نقل از نرم افزار نبوي، مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي نور،1392ش.

15-  ابن هشام حميرى معافرى، (218ق)،‏ السيرة النبوية( لابن هشام)، بيروت، دار المعرفه، نقل از نرم افزار نبوي، مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي نور، 1392ش.

16-ابو على بلعمى،(وفات:329ق)، تاريخ طبرى، تهران، البرز، چاپ سوم، 1373ش.

17-  عبد الرحمن سهيلى، (وفات: 581ق)، الروض الأنف في شرح السيرة النبوية، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.

18-  حسين حسينى معدى،‏ الرسول صلى الله عليه و آله و سلم في عيون غربية منصفة، دمشق، دار الكتب العربي، 2006م.

19-  وشنوه‏اى، محمد قوام، حياة النبي و سيرته، قم، اسوه، 1424م.

20-  ابن اثير جزرى، (وفات:630ق)، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الصادر، 1385‏ش.

21-  طبرسي، (وفات: 548ق)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372ش.

22-  الفاسى، ابو مدين، مستعذب الإخبار بأطيب الأخبار، بيروت، دارالكتب العلميه، 1424ش.

23-  يوسفى غروى، محمد هادى، موسوعة التاريخ الإسلامي، چهار جلد، قم، مجمع انديشه اسلامى، 1417ق.

24-  القمى، علي بن ابراهيم بن هاشم، (وفات: 304)، تفسير القمي، قم، جزائري، 1404ق. ‏

 

خوانده شده 6684 مرتبه