بسم الله الرحمن الرحيم
جناب ام حبیبه یکی از همسران پیامبراکرم "ص" ؛ كه دختر ابوسفیان بن حرب بن امیه بن عبد الشمس بن عبد مناف بودند. از نظر بیشتر مورخین و نسب شناسان به "رمله" مشهور هستند . ايشان هفده سال پیش از بعثت در مکه به دنیا آمده بودند.
مادرش صفیه بنت ابی العاص بن عبد شمس بن عبد مناف و عمه جناب عثمان بن عفان بود . "رمله" پیش از بعثت نبی مکرم اسلام "ص" با عبیدالله بن جحش اسدی برادر همسر رسول الله ، جناب زینب بنت جحش ازدواج کرد . بعد از بعثت پیامبر(ص) او و عبیدالله از اولین کسانی بودند که به حضرت ایمان آوردند و به دین اسلام گرویدند .
جناب ام حبیبه خدا و رسولش را بر همه چیز ترجیح دادند و همانند شخصی که از افتادن در آتش میهراسند بازگشت به کفر را در شأن خود ندیده و ناپسندش شمردند .
ابوسفیان هرگز چنین فکری زوایای ذهنش را نمیپیمود که فردی در میان قریش قد برافراشته و در مقابله با او بایستد و دستوراتش را نادیده بگیرد و در مسائل مهم و اساسی طبل مخالفت با او را بنوازد .
او بزرگ مکه بود ، رهبری که تمام مکیان در مقابلش سراپا گوش بودند و از دستوراتش اطاعت و پیروی میکردند . دختر او به خداوند واحد و یکتا ایمان آورد و به همه خدایانی که پدرش معتقد بود پشت کرد و طبل مخالفت با شرک را نواخت.
او با علاقه اي قلبي اسلام را پذيرفت . بعضی فکر می کنند چون عبیدالله ایمان آورد "رمله" هم به تبعیت از او اسلام را پذیرفت ولی چنین نبود ، بلکه او با میل شخصی و علاقه ای قلبی اسلام آورد . گواه این مطلب اینکه او درست زمانی مشرف به اسلام شد که دین اسلام شدیدا ً از طرف بنی امیه و بخصوص ابوسفیان (پدرش) تحت فشار و خصومت بود .
او و شوهرش عبیدالله بن جحش همراه با هم به خداوند واحد و یکتا ایمان آوردند و رسالت پیامبر را تصدیق نموده و پذیرفتند .
ابوسفیان تمامی قدرت و نیروی خود را به كار برده و بسيج نمود تا دختر و داماد خويش را به دين آباء و اجداي شان برگرداند اما در اين راه موفقيتي بدست نياورد .
ايماني كه در عمق قلب "رمله" ريشه دوانده بود و تمامي وجودش را تسخير نموده بود عميق تر و با دوام تر از آن بود كه طوفان هاي خشم و عضب و قدرت و نيروي ضعيف ابوسفيان بتواند او را ريشه كن نموده و نابود سازد اسلام "رمله" مایه اندوه و پریشانی ابوسفیان شده بود ؛ او که نتوانسته بود دخترش را تابع خویش سازد و مطابق با خواسته خویش پرورش نمايد ؛ قادر نبود که او را از پیروی محمد " ص" باز دارد چگونه میتوانست با قریش روبرو و سربلند کرده و ادعای ریاست نماید .
قریشیان وقتی فهمیدند که ابوسفیان از "رمله" و شوهرش دل خوشی ندارد و از ناحیه آنها بسیار ناراحت است گستاخ شدند و دایره را براي آنها به تنگ آوردند و با انواع و اقسام شکنجههای روحی و جسمی آنان را آزرده و اذیت کردند تا آن حد که دیگر ادامه زندگی در مکه برای آنان قابل تحمل نبود .
از این رو به محض این که پیامبر "ص" به مسلمانان اجازه دادند تا به حبشه هجرت کنند "رمله" و طفل خردسالش "حبیبه" و شوهرش عبیدالله بن جحش در طلیعه مهاجرین قرار داشتند که به خاطر خدا و حفاظت از دین و عقیده خویش هجرت نمودند و خود را در پناه و حمایت نجاشی قرار دادند .
ابوسفیان و دیگر بزرگان مکه نيز آرام ننشستند ؛ برای آنان بسیار دشوار بود که مسلمانان به این راحتی خود را از چنگ آنان برهانند و طعم خوب و خوش آسایش و استراحت را در حبشه بچشند و احساس آرامش نمایند.
از این رو نمایندگان خود را به سوی نجاشی گسیل داشتند تا او را علیه مسلمانان تحریک نمایند و از او بخواهند تا مسلمانان را مسترد نموده و به آنها تحویل دهد و این مسئله را نیز یادآور شوند که این گروه در مورد مسیح او و مادرش مریم عقیدة خوبی نداشته و اشتباه فکر میکنند به گونهای که مایه ناراحتی نجاشی شود .
پس از ملاقات نمايندگان مكه با نجاشي و رساندن پيام به وي ؛ نجاشی بزرگان مهاجرین را در مجلس خود احضار نموده و از آنان خواست تا حقیقت دین خود را آشکار سازند و عقیده خود را نسبت به عیسی بن مریم و مادرش را ابراز نمایند . همچنین نجاشی از آنان خواست تا آیاتی از قرآن که بر قلب پیامبرشان وحی میشودرا برایش تلاوت کنند .
آنها نیز حقیقت اسلام را برای نجاشی آشکار ساختند و آیاتی چند از قرآن را برایش تلاوت نمودند ؛ با شنیدن این حقایق و آیات نجاشی به گریه افتاد تا آن حد که محاسنش خیس شد و سپس گفت : یقیناً آن چیزی که بر پیامبر شما محمد "ص" نازل شده و آن چه که بر عیسی بن مریم نازل شده بود ، منشأ واحدی دارند و از یک جا سرچشمه میگیرند .
آن گاه ایمان آوردن خود به خدای واحد و یکتا را اعلان كرده و رسالت نبوت محمد مصطفی " ص " را تصدیق و تأیید نمود .
لازم به ذكر است كه فرماندهان نجاشی مسلمان نشدند و بر مسیحیت خود باقی ماندند ؛ با این وجود نجاشی حمایت خود را از پناهندگان و مهاجران مسلمانی که به سرزمینش پناه برده بودند را اعلام کرد .
جناب ام حبیبه گمان میکرد که دوران درد و رنج سپری شده و لحظه استراحت فرا رسیده است او فکر میکرد مسیر پر از خار و درد و رنجی که پیموده سرانجام او را به سوی سرزمیني امن و توام با آسایش سوق داده است او حق داشت چنین فکري کند چر اکه نمیدانست تقدیر چه سرنوشتی را برایش ورق زده است .
حکمت خداوند چنین اقتضا نمود تا جناب ام حبیبه را در کوره آزمایش بسیار سختی قرار دهد آزمایشی که مردان زیرک و خردمند نیز ممكن است كه از آن فاتحانه بيرون نيايند ولي سرانجام خواست خداوند این بود که جناب ام حبيبه پیروزمندانه از این آزمایش بدر آید و بر سکوی پیروزی بنشینند .
در یکی از شبها که ام حبیبه به بستر خواب پناه برده بود در خواب دید که شوهرش عبیدالله بن حجش در دل دریای مواج و طوفانی قرارگرفته و تاریکی عمیقی بر آن حاکم و بر همه جایش سایه افکنده است و حالش بسیار وخیم است . جناب ام حبیبه از خواب پرید ؛ ترس و وحشت و اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود او نمیخواست شوهرش و یا هر شخص دیگری در جریان این خواب قرار بگیرد .
اما به زودی این خواب صورت واقعی به خودش گرفت روز همان شب شوم به پایان نرسیده بود که عبیدالله از دین خود مرتد شد و دین مسیحیت را انتخاب نمود . سپس عشق و علاقهاش به مغازههای شراب فروشی متوجه شد و روز و شب را به نوشيدن شراب که سرچشمه همه گناهان بود سپری نمود بصورتي هیچگاه از آن سیر نمیشد .
شوهر ام حبیبه او را در میان دو چیر مخیر نمود یا طلاق و یا خروج از اسلام و قبول مسیحیت .
جناب ام حبیبه ناگهان خود را بر سر سه راهی دید :
اولاً اینکه اگر او به شوهرش که همواره او را دعوت به مسیحیت میکرد جواب مثبت دهد در این صورت العیاذبالله او باید از دین خود برگردد و مرتد شود و رسوائی دنیا و آخرت را با جان و دل خریدار باشد.
در واقع این کاری بود که جناب ام حبیبه در هیچ شرایطی تن بدان نخواهد داد اگر چه با رندهء آهنین گوشت بدنش را از استخوانها جدا سازند.
ثانیاً اینکه او باید به خانه پدر در مکه که همچنان سنگر و دژ مستحکم شرک بود باز گردد و از نظر عقیده و فکر در شرائط بسیار سخت ؛ و در جو خفقان و دیکتاتور مآبانه زندگی خود را سپری نماید .
و ثالثاً اینکه او تنها و غریب ، به دور از اهل و وطن و بدون سرپرست در سرزمین حبشه مقيم شده و ماندگار شود .
جناب ام حبیبه همان راهی را انتخاب کرد که رضای خداوند در آن بود نه رضای غیر او . ايشان تصمیمي جدی گرفت كه در حبشه بماند تا شاید از جانب پروردگار فرجی و گشايشي صورت پذيرد . طولی نکشید که براي جناب ام حبیبه فرجي گشوده شد .
ازدواج با رسول خدا " ص" :
به محض این که عده طلاق جناب ام حبیبه از شوهرش که بعد از نصرانی شدنش از او فاصله گرفت به پایان رسید ، فرجی گشوده شد و سعادت و خوشبختی بدون وقت قبلی و با بالهای زمردین و سبز فامش بالزنان در آسمان خانه غمگینش نمایان گشت و به او پیغام شادی داد .
در بامداد یک روز روشن و نقره گون درب خانه جناب ام حبیبه کوفته شد . ايشان درب را باز کردند و ناگهان با " ابرهه" خادم نجاشی پادشاه حبشه روبرو شدند .
ابرهه با کمال ادب و احترام به او سلام کرد و اذن دخول خواست و گفت : پادشاه تو را سلام میرساند میگوید : که محمد رسول الله " ص " تو را برای خویش خواستگاری نموده است .
او در نامهای نجاشی را وکیل عقد خود قرار داده است تو نیز هر کسی را که میخواهی وکیل عقد خویش قرار ده.
با شنیدن این پیام جناب ام حبیبه از فرط خوشحالی میخواست به پرواز درآید او بیاختیار فریاد کشید : خداوند تو را بشارت به خیردهد...
بعد از آن شروع کرد به بیرون آوردن زیور آلات همراه خودش ، یک جفت دستبند ، خلخالها ، یک جفت گوشواره و انگشتریها ؛ همه را از تن خارج كرده و به عنوان مژدگانی به ابرهه خادم نجاشی تقدیم نمود . در واقع در آن لحظه اگر تمامی خزانههای جهان را مالک می بود همه را تقدیم ابرهه میفرمود . سپس به ابرهه گفت : من خالد بن سعید بن العاص را به عنوان وکیل خویش انتخاب میکنم چرا که او از همه به من نزدیکتر است .
در قصر نجاشی که بر روی تپه اي قرار گرفته بود . در اطراف آن درختاني زیبا وجود داشت كه مشرف بر یکی از باغهای زیبا و دلربای حبشه و در یکی از میدانهای وسیع و بزرگ شهر که با منظرههای زیبا آذین بندي شده بود ؛ و نور خیرهکننده چراغها و درخشش نقرهگون آنها ، و فرش شده با بهترین و با ارزشترین فرشها ؛ و با حضور بزرگاني از صحابه رسول الله " ص" همچون جعفربن ابیطالب ، خالدبن سعید بن العاص و عبدالله بن حذافه سهمی و دیگران ؛ آنهائی که در حبشه مقیم بودند مجلسی ترتیب داده شده بود . چون دعوتشدگان همگی جمع شدند نجاشی ریاست جلسه را بر عهده گرفت و برایشان صحبت نموده و گفت :
"سپاس میگویم خداوند قدوس ، مؤمن و عزیز و جبار را و گواهی میدهم که هیچ معبودی جز الله نیست و محمد " ص" بنده و فرستاده خداست و اوست که عیسی بن مریم نسبت به او بشارت داده است .
اما بعد ... باید بدانید که رسول الله " ص " از من خواسته است که ام حبیبه دختر ابوسفیان را به نکاحش در آورم و من به او جواب مثبت دادم و به نیابت از آن حضرت چهارصد دینارطلا به عنوان مهریه و مطابق با قانون و سنت خداوند و رسولش " ص " به ام حبیبه میپردازم " .
سپس او دینارها را در مقابل خالد بن سعید بن العاص گذاشت در این هنگام خالد بلند شد و گفت : الحمدالله احمده و استعینه و استغفره و اتوب الیه و اشهد ان محمداً عبده و رسوله ، ارسله بدین الهدی و الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره الکافرین اما بعد :
من نیز به درخواست رسول الله "ص" جواب مثبت دادم و موکل خود یعنی ام حبیبه دختر ابوسفیان را به عقد رسول الله " ص" درآوردم خداوند زندگی با برکتی به رسول الله " ص" و همسرش عنایت فرماید .
و مبارکباد برای ام حبیبه این خیر و سعادتی که خداوند برایش مقدر فرمود . خالد دینارها را برداشت و خواست تا آنها را به جناب ام حبیبه برساند همراهانش نیز بلند شدند و خواستند به مجلس پایان دهند در این هنگام نجاشی به آنها گفت : بنشینید چرا که سنت و روش انبیاء این است که به هنگام ازدواج غذای مختصری نیز تدارک میبینند . سفره پهن شد و مهمانان غذا خوردند و سپس پراکنده شدند . جناب ام حبیبه میگوید : وقتی مهریه به دستم رسید 50 مثقال طلا براي ابرهه که این خبر خوش را به من داده بود فرستادم و گفتم :
درمرحله اول که آن خبر خوش را به من دادید من مقداری از طلا و جواهر را به عنوان مژدگانی به شما دادم و آن هم بدان علت بود که بیشتر از آن در کف نداشتم .
بعد از این پیام دیری نپائید که ابرهه نزد من آمد و پنجاه مثقال طلا و زیور آلات و جواهری که قبلاً به او داده بودم همه را مسترد نمود و گفت : پادشاه از من خواسته که هیچ چیزی از شما نپذیرم و از طرفی به زنانش نیز دستور داد که هر آن چه از خوشبوئی و عطریات دارند براي شما بفرستند . فردای آن روز آمد و مقداری عود خوشبو و عنبر همراه داشت و خطاب به من گفت : من کار مهمی با شما دارم .
گفتم : چی است ؟! او گفت : من مسلمان و پیرو دین محمد " ص " هستم سلام مرا به پیامبر برسان و به او خبر بده که من به خدا و رسول خدا " ص " ایمان آوردم . مواظب باش و این پیام را از یاد مبر . سپس او وسائل سفر مرا مهیا نمود .
ملاقاتي مبارك :
كاروان ام حبيبه با هدايايي كه نجاشي داده بود توسط كشتي كه پادشاه آن را براي سفر جناب ام حبيبه تدارك ديده بود به سوي مدينه حركت كرد. در نزديكي مدينه خبر شدند كه پيامبر گرامي " ص " از مدينه به صدد فتح خيبر بيرون رفته و نيز دانستند كه به زودي بازخواهندگشت .
پيامبر " ص" پيروزمندانه برگشتند و جعفر بن ابيطالب را استقبال و فرمودند : " نمي دانم كه از آمدن جعفر خوشحال شوم يا از فتح خيبر " .
مرا نزد رسول الله " ص "بردند چون با پیامبر " ص " ملاقات کردم ، در مورد خواستگاری و مجلس عقد و برخورد خود با ابرهه گزارش کاملي را به پیامبر " ص" دادم وسلام ابرهه را به آن حضرت رساندم .
پیامبر " ص" ازشنیدن این خبر خوشحال شده و گفتند : و علیه السلام و رحمه الله و برکاته .
جناب ام حبيبه همزمان با عروس ديگر ، جناب صفيه ، به خانه پيامبر " ص" رفتند . جناب عثمان بن عفان جشن بزرگي براي عروسي دختر عمويش كه به عقد پيامبر خاتم " ص " درآمده بودند ترتيب دادند .
ابوسفيان پس از شنيدن خبر ازدواج دخترش با رسول الله "ص" گفت : "بيني اين مرد به خاك ماليده نمي شود" ؛ كه اين سخن كنايه از صلابت و شكست ناپذيري رسول الله "ص" بود .
اوصاف اخلاقی :
نقل است که پیش از فتح مکه ابوسفیان برای تجدید صلح حدیبیه به مدینه آمد ، او به خانه دخترش جناب ام حبیبه رفت و چون خواست بر فرش پیامبر"ص" بنشیند ، دخترش آن را جمع کرد . ابوسفیان گفت : " دخترم نمی دانم فرش شایسته من نیست یا من شایسته فرش نیستم " . جناب ام حبیبه فرمود : " این فرش پیغمبر خداست و تو مشرک و نجسی ؛ نخواستم بر فرش پیامبر"ص" بنشینی " . ابوسفیان گفت : " بخدا دخترکم از وقتی تو را ندیدم دچار شر شده ای " .
ام المومنين ام حبيبه از جمله زنان عابد و پرهيزكاري بودند كه بسيار نماز مي خواندند و ياد خدا كرده و به مسائل ديني اهميت مي دادند .
ايشان به ذکاوت و گمان نیک و نیک رأیی و ... معروف بودند . روابط جناب عايشه با جناب ام حبيبه فوقالعاده حسنه بود و گفته شده كه جناب عايشه در انجام اين وصلت نقش مؤثري داشتند و حضرت را تشويق به اين ازدواج كردند.
جناب ام حبيبه در نظر داشتند تا رضايت كامل هووهايشان ، جناب عايشه و جناب ام سلمه را كه در محبت به پيامبر " ص" رقابت ميكردند جلب نمايد و مطمئن شود كه آنها از او راضي هستند ، بنابراين جناب عايشه را نزد خود خواست و گفتند كه : چيزهايي ميان ما به وقوع پيوسته كه ممكن است ميان هر هوويي پيش بيايد آيا مرا مي بخشي و حلالم ميكني ؟ جناب عايشه گفت : من از تو ميگذرم خداوند تو را شاد كند كه مرا شاد نمودي . جناب ام سلمه نيز چنين گفت .
در فرامین اسلامی حتی با پدرش مسامحه نمی کند:
پیمان صلح حدیبیه بین مسلمانان و قریش در حالی منعقد گردید که ابوسفیان در مکه حضور نداشت. سهیل بن عمرو عامری یکی از سران پیشین قریش به نمایندگی از او پیمان را امضا کرد.
بنی خزاعه از هم پیمانان مسلمانان بودند و طبق مفاد صلح نامه، قریش حق تعرض به این قبیله را نداشتند. گروهی از سفیهان بی درایت مکه پیمان شکنی کردند و به بنی خزاعه حمله ور شدند . وقتی مسلمانان از این قضیه باخبر شدند آماده شدند تا به یاری هم پیمان خود "بنی خزاعه" بشتابند.
قریشیان به اشتباه خود پی بردند و دریافتند که اگر مسلمانان بر آنها هجوم آورند از عهده آنها بر نخواهند آمد . به همین خاطر خیلی زود ابوسفیان بن حرب را نزد رسول خدا "ص" فرستادند تا با ایشان مذاکره کنند و پیمان صلح را به بیش از ده سال تمدید نماید.
ابوسفیان در حالی که هزاران فکر در ذهنش می پروراند و مدام به جنگ و صلح فکر می کرد عازم مدینه شد . او در راه مدام به این فکر می کرد که چه چیزی باعث شد مسلمانان تا اين اندازه عزت یابند و در عوض قریش اینگونه به ورطه ذلت افتد ؛ در همین فکر بود که ناگهان به ذهنش رسید که وقتی به مدینه رسید در خانه چه کسی بیتوته کند؟
او با خود گفت : هیچکس از دخترم "رمله" به من نزدیک تر نیست… هرچند او همسر محمد " ص" است ولی با زحماتی که به عنوان پدر برایش متحمل شده ام و حق پدری که برگردن او دارم مرا یاری خواهد کرد.
بالاخره ابوسفیان به مدینه رسید . قبل از هر چیز باید نزد رسول خدا "ص" می رفت و این کار را کرد و در همان بدو ورود خود به مدینه راهی مسجد رسول خدا " ص " شد . در آنجا رسول خدا " ص" را دید که با جمعی از اصحاب نشسته اند . ابوسفیان پیش رفت و مسائل خویش را با پیامبر "ص" در میان گذاشت . او سعی کرد رسول خدا " ص " را راضی کند که مدت صلح را به بیش از ده سال تمدید نماید ولی آن حضرت " ص " امتناع ورزیده و قبول نفرمودند.
درخواست امهات المومنين از رسول الله "ص" :
1- به نقلى پس از چند غزوه ، همسران پيامبر " ص " از آن حضرت خواستند تا بر نفقه آنان بيفزايد و زندگى ايشان را توسعه دهد . گفته شده كه درخواست جناب امحبيبه از پيامبراكرم " ص" جامهاى سُحُولى ( محل و يا قبيلهاى در يمن) يا سُحْوانى درخواست نموده بود . رسول خدا " ص " به مدت يك ماه از همسران خود كناره گرفتند تا آيات (28 ـ 29 احزاب/33) در اين باره نازل شد و به همسران پيامبر "ص" هشدار داد كه اگر زندگى پر زرق و برق دنيا را مىخواهيد مىتوانيد از پيامبر جدا شويد ."يـاَيُّهَا النَّبىُّ قُل لاَِزوجِكَ اِن كُنتُنَّ تُرِدنَ الحَيوةَ الدُّنيا و زينَتَها فَتَعالَينَ اُمَتِّعكُنَّ واُسَرِّحكُنَّ سَراحـًا جَميلا * و اِن كُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ ورَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنـتِ مِنكُنَّ اَجرًا عَظيمـا = اى پيامبر به همسرانت بگو اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مىخواهيد ، بيائيد با هدايايى شما را بهرهمند سازم و به طرز نيكويى رهايتان سازم و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مىخواهيد ، خداوند براى نيكوكاران شما پاداشى بزرگ آماده ساخته است " . با نزول اين آيات همسران پيامبر از جمله امّحبيبه بودن با آن حضرت را ترجيح دادند.
2- به موجب برخى روايات نيز پس از نزول آيه تخيير (احزاب/33،28 ـ 29) همسران پيامبر " ص" ترسيدند كه آن حضرت آنان را طلاق دهد ، بدين سبب از ايشان خواستند همچنان همسران پيامبر " ص" باقى باشند و آن حضرت نيز در تقسيم اوقات و نفقه هرگونه كه صلاح دانستند عمل فرمايند . درباره درخواستهاى ايشان آيه : " تُرجى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوى اِلَيكَ مَن تَشاءُ ...نازل گرديد .
در مورد رفتار با همسرانت و تقسيم اوقات بر آنها نوبت هر يك از آنان را كه خواهى تأخير انداز (ارجاء) و هر يك را كه خواهى نزد خود جاى ده (ايواء) " (احزاب/33، 51) .
جناب ام حبیبه پس از رحلت پیامبراكرم "ص" :
بیشترین اخباری که از زندگانی ام حبیبه پس از رحلت نبی خاتم "ص" رسیده مربوط به وقایع ایام محاصره و ترور خليفه سوم عثمان بن عفان و حوادث پس از آن است . جناب عثمان که در محاصره معترضان گرفتار شده بود به سوی علی (ع) و جناب ام حبیبه و زبیر و سایر همسران پیامبر (ص) فردي را فرستاده و از آنها تقاضای آب و غذا کردند . علی(ع) به کمک او شتافته اما موفق نشدند . سپس جناب ام حبیبه سوار بر استری شده نزد آنان رفته و با عنوان اینکه وصیت نامه های بنی امیه نزد عثمان است و من آنها را می خواهم تا مبادا اموال یتیمان و بیوه زنان از بین برود ، سعی نمودند تا وارد خانه عثمان شوند و متاعی که همراه داشتند را به جناب عثمان برسانند ؛ اما معترضین با او مخالفت کرده افسار استر را بریدند ؛ بصورتي كه نزدیک بود که ايشان از استر بیفتند که مردم او را گرفته به خانه بردند .
روايتى ديگر حاكى از آن است كه او به جناب عثمان آب رسانيده و حتى بعضى قصد داشتهاند عثمان را در هودج ايشان از محاصره برهانند.
ايشان پس از کشته شدن جناب عثمان بن عفان پیراهن آغشته به خون وی را همراه نعمان بن بشیر نزد برادرش معاویه به دمشق فرستادند ولي معاویه به وسیله این پیراهن مردم شام را علیه علی(ع) تحریک و تحریض نمود .
رحلت جناب ام حبيبه :
بنابر روایتی ايشان به دمشق نیز سفر کرده اند و حتی برخی وفات وي را در همانجا دانسته اند به طوری که در کنار قبرستان باب الصغیر مزاری نیز به نام ايشان منسوب است ؛ اما چنانکه در برخی روایات آمده ، وی در سال چهل و چهار هجری در سن هفتاد و چهار سالگی در مدینه دار فاني را وداع گفتند . مروان حکم بر ايشان نماز خواند و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شدند .
شخصیت روایی:
جناب ام حبیبه احادیثی را از پیامبر"ص" و جناب زینب بنت جحش روایت کرده است . برادرانش معاویه و عنبسه و نیز کسانی چون انس بن مالک ، ابوبکر بن سعید ثقفی ، ابوجراح قرشی و شهر بن حوشب ، مسیب بن رافع ، عاصم بن ابیصالح و دیگران از ايشان روایت نقل کرده اند . از جناب ام حبيبه شصت و پنج حدیث از پیامبراکرم "ص" در کتب صحاح سته نقل شده است.
- از ام حبیبه همسر پیامبر (ص) : شنیدم رسول خدا (ص) می فرماید : هیچ بنده مسلمانی نیست که در شبانه روز 12 رکعت نماز نافله (غیر واجب) برای خدا به جای آورد مگر اینکه خداوند برایش قصری در بهشت بنا نماید ، یا اینکه برایش در بهشت قصری بنا شود . رواه مسلم ـ 728
- از ام حبیبه و عبدالله بن عمر و ام سلیم و عائشه و میمونه و ام کلثوم و ام سلمه و ابن عباس (که حدیث او حسن و صحیح است) و همچنین احمد و اسحاق نقل شده است که شهادت داده اندکه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خُمره نماز می خواند . ابو عیسی گفته است : خمره حصیرکوچک است . محمد بن عیسي ابوعیسي الترمذی السلمی الوفاة : 279 ،سنن الترمذی : ج 2 ص 151 و 152، دارالنشر : دارإحیاءالتراث العربی - بیروت
- زينب دختر جناب ام سلمه از جناب ام حبيبه نقل مي كند كه پيامبر" ص فرمود : براي زن مسلماني كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد حلال نيست كه بيش از سه روز آرايشش را كنار بگذارد مگر براي زني كه همسرش وفات يافته ؛ به مدت چهار ماه و ده روز . الاربعين البلدانيه ... علي بن الحسن بن عساكر؛ بيروت ؛ دارالفكر ؛1413ه.ق
تهيه و تنظيم : مريم حكيم
منابع و مآخذ مورد تحقيق :
[1]- طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1967، ج11، ص604 و مسعودی؛ التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی، بی تا، ص223 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج2، ص645.
[2]- عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج8، ص140.
[3]- تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص604 وابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج8، ص76.
[4]- طبقات الکبری، پیشین، ص76 و ابن عبدالبر؛ الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجبل، چاپ اول، 1992، ج4، ص1844.
[5]- ابن اثیر؛ اسد الغابه، بیروت، دار الفکر، 1989، ج6، ص115.
[6]- تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص165 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223 و السیرة النبویه، پیشین، ج1، ص324 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.
[7]بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1996، ج1، ص438.
[8]- طبقات الکبری، پیشین، ص77 و السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص362 و تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص165 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223.
[9]- تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.
[10]- ابنقتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص136.
[11]- عایشه بنت الشاطی؛ نساء النبی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1985، ص 198.
[12]- ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، 1986، ج5، ص294 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص606 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.
[13]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص439 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.
[14]- طبقات الکبری، پیشین، ص77 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605.
[15]- طبقات الکبری، پیشین، ج1، ص162 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص653.
[16]- طبقات الکبری، پیشین، ج1، ص162 ومسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، چاپ دوم، 1409، ج1، ص89.
[17]- السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص645 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص653.
[18]- طبقات الکبری، پیشین، ص78.
[19]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص439 و طبقات الکبری، پیشین، ص77-78.
[20]- انساب الاشراف، پیشین، ص439 و طبقات الکبری، پیشین، ص79 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص654.
[21]- طبقات الکبری، پیشین، ص78 و زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص33.
[22]- واقدی؛ مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، 1989، ج2، ص792 و السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص396 و تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص46.
[23]- سید جمیلی؛ نساء النبی، بیروت، دار مکتبة الهلال، 2003، ص121.
[24]- تاریخ طبری، پیشین، ج4، ص385 – 386 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – دار بیروت، 1965، ج3، ص173.
[25]- همانها.
[26]- مروج الذهب، پیشین، ج2، ص353 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛البدء و التاریخ، پورت سعید؛ مکتبة الثقافه الدینیه، بی¬تا، ج5، ص211 و ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج3، ص539.
[27]- همان.
[28]- حسینی دشتی، مصطفی؛ معارف و معاریف، قم، اسماعیلیان، چاپ اول، 1369، ج1، ص261.
[29]- سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1337، ص87 و تاریخ دمشق، ج2، ص418.
[30]- التنبیه و الاشراف، پیشین، ص262 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص607 و انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص440 و طبقات الکبری، پیشین، ج8، ص80.
[31]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص440.
[32]- الاصابه، پیشین، ج8، ص142.
[33]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص441 و الاصابه، پیشین، ج5، ص56.
[34]- سنن نسائی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1930، ج3، ص260.
[35]- نساء النبی(بنت الشاطی)، پیشین، ص212