حضرت امام صادق(ع) در تاريخ هفدهم ربيع الاوّل سال 83 هجري در مدينه منوّره به دنيا آمد.(1) مكنّي به (ابو عبدالله) و ملقّب به (صادق) است[گفته می شود این لقب را پیامبر اسلام(ص)به ایشان داده است].
سيره مختصر امام جعفر صادق(ع)
مدت زندگاني آن حضرت، 65 سال و مدت زمان امامت ایشان، 34 سال بود. آن بزرگوار 12 سال در مدینه با جدّ بزگوارشان، امام سجّاد(ع) و 19 سال با پدر ارجمندشان ، امام محمد باقر(ع) زندگی کردند . در این مدّت، دشواری ها و سختی های زندگی در حکومت حاکمان ظالم بنی امیّه را شاهد بودند و همراه با پدر بزرگوارشان در راه نشر معارف اهل بیت(ع) تلاش می کردند .
- مالك بن انس در مورد شخصيت و مقام علمي و عملي امام صادق(ع) مي گويد:
« و لقد كنت أتي جعفر بن محمّد[ع] و كان كثير المزاح و التبسّم، فاذا ذُكر عنده النبيّ(ص) اخضرّ و اصفر و لقد اختلف اليه زماناً و ما كانت اراه الاّ علي ثلاث خصالٍ: امّا مصلیاٌ و امّا صائماٌ و امّا يقراٌ القرآن و ما رأيته قطّ يُحدث عن رسول اللّه(ص) الاّ علي الطهارۀ، ولايتكلّم في ما لاٌ یعنيه و كان من العلماء الزهّاد الذين يخشون الله و ما رأيته قطّ الاّ خرج الوسادۀ من تحته و يجعلها تحتي ».(2)
مدتي خدمت جعفر بن محمّد[ع] مشرف مي شدم. آن حضرت اهل مزاح و تبسّم بود. هنگامي كه در محضر ايشان نامي از پيامبر(ص) برده مي شد، رنگش به سبزي و سپس به زردي مي گرائيد. در مدت رفت و آمد به منزل ايشان، او را از سه حالت خارج نديدم؛ يا نماز مي خواند و يا روزه بود و يا به قرائت قرآن مشغول بود و هرگز بدون وضوء از حضرت رسول(ص) حديث نقل نمي فرمود و سخني كه به درد من نخورد، بر زبان جاري نمي ساخت، ايشان از علماي زاهدي بود كه ترس از خدا سراسر وجودش را فرا گرفته بود، هرگز به خدمت او شرفياب نشدم جزء اينكه زيرانداز خود را براي نشستن من اختصاص می داد.
- جاحظ (از علمای قرن سوم) نیز می گوید:
« جعفر بن محمّد[ع] الذی ملا الدنیا علمه و فقهه و یقال انّ ابا حنیفه من تلامذته و کذلک سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذا الباب » (3)
جعفر بن محمّد[ع] کسی بود که علم و فقهش عالم را فرا گرفته بود و گفته می شود ابو حنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودند و شاگردی این دو در عظمت علمی او کافیست.
حسن بن علیّ الوشاء[از اصحاب امام رضا(ع)] می گوید: « در مسجد کوفه 900 نفر را دیدم که "حدثنی جعفر بن محمّد[ع]" می گفتند. (4)
شیخ مفید(ره) می فرماید: « و لم ینقل العلماء عن احدٍ من اهل بیته ما نقل عنه(ع)» (5)
علمای اسلام آنقدر حدیث که از امام صادق(ع) نقل کرده اند که از هیچ کدام از ائمه معصومین(ع) دیگر نقل نکرده اند.
امام صادق(ع) با توجه به موقعیت و اوضاع سیاسی جامعه فرصتی به دست آوردند تا احادیث و معارف اسلام را در زمینه های تفسیر قرآن، فقه و احکام و عقاید توسط شاگردان خود در سینه تاریخ ثبت و برای همیشه اسلام را بیمه نمایند. آن حضرت، نهضت علمی و انقلاب فرهنگی امام باقر(ع) را توسعه داد و در رشته های علوم عقلی، فقهی و نقلی، شاگردان برجسته ای همانند هشام بن حکم، محمّدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن الطاق، مفضّل بن عمر و جابر بن حیّان تربیت کرد به طوری که تعداد آنان را بالغ بر 4000 نفر ذکر کرده اند.
پیرامون عظمت شخصیت علمی و کمالات معنوی امام صادق(ع) عبارات و سخنان فراوانی نقل شده که در کتاب: ألامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعه تالیف مرحوم شیخ اسد حیدر(ره) گردآوری شده است[ترجمه ی فارسی این کتاب به تازگی از سوی دانشگاه ادیان ومذاهب منتشر شده است]. (6)
اوضاع اجتماعی – سیاسی و نقش امام صادق(ع)
یکی از مسائلی که در عصر امام صادق(ع) از اهمیت والائی برخوردار است، مسئله استماع حدیث از ناحیه عده ای از افرادی است که در میان آنها هم شیعه و طرفدار واقعی و هم دشمن و معاند اسلام دیده می شود، زیرا تمامی شاگردان حضرت نمی توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیح قرار داده و همه معارف دینی خود را همانند محمّدبن مسلم و زراره اخذ نمایند و حتی در صف شاگردان امام صادق(ع) کسانی که طرف داران سرسخت خلافت بنی امیه و بنی عباس بودند حاضر می شدند و پراکنده شدن این عده در اطراف جامعه اسلامی باعث تفسیر و توجیه عقاید مختلف با بینش های گوناگون می شد و جریان های سیاسی موجود در جامعه نیز به اختلاف عقاید و برداشت ها تاثیر می گذاشتند. در نتیجه یکی از حوادث عمیق این عصر، فراوانی شاگردان با اختلاف وسیع فکری و عقیدتی در گوشه کنار جامعه اسلامی بود.
امام صادق(ع) هم با توجه به این مسئله از ناقلان صحیح احادیث شدیداً حمایت می کرد، چنانچه در جمله ای فرمودند: « رحم الله زرارة بن أعین، لولا زراره و نظراوه لاندرست احادیث أبی» (7) خداوند زراره را رحمت کند، به درستی اگر او و امثال او نبودند احادیث پدرم از میان می رفت.
پدیده ی غلات
یکی از مشکلات عصر امام صادق(ع) مسئله غلات و عقاید باطل آنها بود که آن حضرت(ع) شدیداً به مقابله و مبارزه با آنها برخواست و این مبارزه و مخالفت باعث محدود شدن و تضعیف این فرقه گردید.
مسئله ای که باید مورد توجه قرار داد، این است که شیعه واقعی و حقیقی، جدا از غلات و عقاید آنها می باشد، به طوری که بسیاری از تاریخ نویسان و مستشرفان قادر به فهم و درک این مسئله نبوده و نیستند!. اینک به گوشه هایی از تدبیر امام صادق(ع) در برابر انحرافات این فرقه اشاره می شود:
الف- پرهیز دادن شیعیان واقعی از معاشرت با آنان
امام صادق(ع) در حدیثی به مفضل فرمود: « یا مفضّل لا تقاعدوهم و لا تواکلوهم و لا تشاربوهم و لا تصافحوهم و لا تواثروهم» (8)
ای مفضل با غلات نشست و برخواست نداشته باشید و با آنها غذا نخورید و دست دوستی بسوی آنها دراز نکنید و به مبادله علمی با آنان نپردازید.
ب- تکذیب عقاید و افکار غلات
در روایتی، عیسی جرجانی می گوید: به جعفر بن محمّد(ع) عرض کردم، آیا آنچه از این جماعت(غلات) شنیده ام به شما عرض کنم، امام(ع)فرمود: بگو، گفتم: فانّ طائفه عبدوک و اتخذوک الهاً من دون الله و طائفه اُخری والولک بالنبوّة... قال: فبکی حتی ابتلّت لحیته ثم قال: « ان امکننی الله من هولاء فلم أسفک دمائهم سفک الله دم ولدی علی یدیّ ».(9)
گروهی از غلات شما را به جای خدا عبادت می کنند و تعدادی دیگر نسبت پیامبری به شما می دهند... . راوی می گوید، امام صادق(ع) با شنیدن این مطلب چندان گریه کردند که صورت مبارکشان از اشک چشمش خیس شد، سپس فرمود: اگر خداوند آنان را در دسترس من قرار دهد و من خون آنان را نریزم، خداوند خون فرزندانم را به دست من بریزد.
پایه گذاری نهضت علمی و تدوین فقه اهل بیت(ع)
این پاره ای از وضعیت اجتماعی، فکری جامعه اسلامی بود که ذکر شد، اما غالب حرکت جامعه که می توان به آن ارزش فراوان قائل شد مسئله نقل احادیث و پایه گذاری نهضت عظیم علمی توسط امام صادق(ع) می باشد که به طور خلاصه ذکر می شود:
زمینه های گسترش این نهضت بزرگ از عصر امام باقر(ع) شروع شد، زیرا در آن عصر حرکت ها و جنبش های سیاسی بر علیه دستگاه خلافت اموی از طرف شیعیان و مخالفان آغاز گردید و درست در آغاز امامت امام صادق(ع) این درگیری ها به اوج خود رسید و می رفت که قیام بنی عباس بر علیه بنی امیه، باعث اضمحلال و نابودی بنی امیه گردد. حضرت در این زمان با تدبیر خاصي از فرصت استفاده کردند و تصمیم به نشر معارف و احادیث نبوی(ص) و پدران بزرگوارش گرفتند که مسئله باعث تدوین فقه مترقی و بنیادین شیعه انثا عشری گردید.
یکی از مسائل دیگری که در اواخر این عصر به وقوع می پیوندد، فشار سیاسی از ناحیه حکومت ظالم و غاصب اموی بر شیعیان بود، به طوری که امام صادق(ع) بر مسئله تقیّه اصرار می ورزید، زیرا اگر کوچک ترین اتهامی(شبیه رفض) به کسی وارد می شد، کافی بود که احترام جانی و مالی او از بین رفته و گرفتار شکنجه و نابودی شود.
فشار حکام جور و قیام های آزادی خواه
از جمله قیام ها و حرکت های مردمی که توسط عده ای در زمان امام صادق(ع) بر علیه ظلم و ستم حاکمان آغاز گردیده می توان به قیام های علویان و عباسیان اشاره نمود، به طوری که به دنبال قیام عباسیان، بنی امیه سقوط کردند، عباسان که با شعار های عدالت خواهانه و ... روی کار آمده بودند، خودشان در عمل به دشمنان و مخالفان سرسخت اهل بیت و آل محمّد(ع) مبدل گشتند.
امام صادق(ع) که نیرنگ و دنیا خواهی و ترویز عباسیان را به وضوح دریافته بودند، به هیچ وجه آنها را تائید نفرمود ولی کم و بیش از قیام عدالت خواه زید بن علیّ(ع) حمایت می کرد. چنانچه نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: « رحمه الله، امّا انّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقا،ً امّا انّه لو ظفر لوفی، أمّا انّه لو ملک یعرف کیف یضعها» (10)
خداوند او (زید) را رحمت کند، مرد مؤمن و عالم و راست گویی بود که اگر پیروز می شد با وفا باقی می ماند و اگر زمامدار می گشت، می دانست آن را به دست چه کسی بسپارد.
از جمله قیام های دیگر شورش و قیام " ابو سلمه خلال و ابو مسلم خراسانی" بود که امام(ع) به آنها روی خوش نشان نداد. امام صادق(ع) به درستی می دانست که آنان در شورش خودشان راست گو نیستند. در منابع تاریخی آمده است که ابومسلم خراسانی در راه استقرار حکومت ستم گر عباسیان جمعیت بی شماری را کشت!. برخی از مورّخان مانند ابن اثیر و طبری می نویسند: کشته های او بالغ بر 6000 نفر بود!.
پایان زندگانی امام صادق(ع) مصادف با خلافت ظالمانه منصور عباسی گردید، امام(ع) شدیداً از ناحیه خلیفه مورد دشمنی و حسادت قرار گرفت، زیرا امام(ع) بر حقانیت ولایت ائمه و از جمله خودشان اصرار می ورزید و لحظه ای حاضر به پذیرش و تایید حکومت بنی العباس نشد. (11) لذا دشمن از همین مسئله بیمناک بود. بالاخره آن بزرگوار با توطئه منصور عباسی در 25 شوّال سال 148 هجری در سنّ 65 سالگی مسموم، شهید، و مظلومانه در قبرستان بقیع مدفون شد.(12)
چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع)
قالَ الاِْمامُ الصّادِقٌ (علیه السلام) :
1- محاسبه روزانه نفس
«حَقٌّ عَلى کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا أَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فى کُلِّ یَوْم وَ لَیْلَة عَلى نَفْسِهِ فَیَکُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأى حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنها، وَ إِنْ رَأى سَیِّـئَـةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یَخْزى یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:
بر هر مسلمانى که ما را بشناسد سزاوار است که در هر شبانه روز عملش را بر خود عرضه دارد و خود حسابگر خویش باشد، اگر حسنه دید بر آن بیفزاید، و اگر گناه دید از آن آمرزش خواهد تا این که روز قیامت رسوا نشود.
2- استقامت
«لَوْ أَنَّ شیعَتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکَةُ وَلاََظَلَّهُمُ الْغَمامُ وَ لاََشْرَقُوا نَهارًا وَ لاََکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیْئًا إِلاّ أَعْطاهُمْ.»:
اگر شیعیان ما استقامت مى ورزیدند، هر آینه فرشتگان با آنها دست مى دادند و ابر بر آنها سایه مى انداخت و در روز مى درخشیدند و از فراسر و زیر پاى خود روزى مى خوردند و چیزى از خدا نمى خواستند، مگر این که به آنها مى داد.
3- مفاسدِ نیرنگ و حسادت
«مَنْ غَشَّ أَخاهُ وَ حَقَّرَهُ وَ ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ. وَ مَنْ حَسَدَ مُؤْمِنًا إِنْماثَ الاْیمانُ فى قَلْبِهِ کَما یَنْماثُ الْمِلْحُ.»:
هر که با برادرش نیرنگ ورزد و او را کوچک شمارد و با او درافتد، خداوند آتش را جایگاهش گرداند، و هر که بر مؤمنى حسد برد، ایمان در دلش آب شود، چنان که نمک در آب حلّ شود.
4- پارسایى، کوشش و کمک به مؤمنان
«لاتَذْهَبَنَّ بِکُمُ الْمَذاهِبُ فَوَ اللّهِ لا تُنالُ وِلایَتُنا إِلاّ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتِهادِ فِى الدُّنْیا وَ مُواساةِ الاِْخْوانِ فِى اللّهِ، وَ لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ یَظْلِمُ النّاسَ.»:
مسلک ها و مذهب ها شما را نبرند، به خدا سوگند به ولایت ما نتوان رسید جز با پارسایى و کوشش در دنیا، و یارى دادن برادران براى خدا. و کسى که به مردم ستم کند، شیعه ما نیست.
5- نتیجه اعتماد به خدا
«مَنْ یَثِقْ بِاللّهِ یَکْفِهِ ما أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ یَحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ، وَ قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ یُعِدَّ لِکُلِّ بَلاء صَبْرًا وَ لِکُلِّ نِعْمَة شُکْرًا وَ لِکُلِّ عُسْر یُسْرًا.»:
هر که به خدا اعتماد ورزد، خدا مهمِّ دنیا و آخرتش را کفایت کند و هر چه از او غایب است برایش حفظ کند. درمانده و ناتوان است هر که براى هر بلا صبرى، و براى هر نعمت شکرى، و براى هر دشوارى آسانى اى ندارد.
6- دستورهاى اخلاق عملى
«صِلْ مَنْ قَطَعَکَ، وَأَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ، وَ أَحْسِنْ إِلى مَنْ أَساءَ إِلَیْکَ وَ سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّکَ. وَ أَنْصِفْ مَنْ خاصَمَکَ، وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ کَما أَنَّکَ تُحِبُّ أَنْ یُعْفى عَنْکَ، فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْکَ. أَلا تَرى أَنَّ شَمْسَهُ أَشْرَقَتْ عَلَى الاَْبْرارِ وَ الْفُجّارِ. وَ أَنَّ مَطَرَهُ یَنْزِلُ عَلَى الصّالِحینَ وَ الْخاطِئینَ.»:
با کسى که از تو بریده بپیوند، و به آن که از تو دریغ کرده بخشش کن، و با کسى که به تو بدى کرده نیکى کن و به کسى که به تو دشنام داده سلام کن و با کسى که به تو دشمنى ورزیده انصاف ورز و کسى که تو را ستم ورزیده عفو کن، همچنان که دوست دارى که از تو گذشت شود. به عفو خدا از خودت عبرت گیر، آیا نبینى که آفتابش بر نیکان و بدان هر دو مى تابد و بارانش بر شایستگان و ناشایستگان مى بارد؟
7- آهسته
«وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ، إِنَّ رَبَّکَ الَّذى یَعْلَمُ ما تُسِّرُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ، قَدْ عَلِمَ ما تُریدُونَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُوهُ.»:
صدایت را فرودآر، زیرا خدایى که نهان و آشکار را مى داند سؤال ناکرده مى داند که شما چه مى خواهید.
8- بهشت و جهنّم، خیر و شرّ واقعى
«أَلْخَیْرُ کُلُّهُ أَمامُکَ، وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمامُکَ، وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلاّ بَعْدَ الاْخِرَةِ، لاَِنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِى الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِى النّارِ، لاَِنَّهُما الْباقیانِ.»:
تمام خیر در برابر تو و تمام شرّ نیز در برابر توست و خیر و شرّ را نبینى، مگر بعد از آخرت، زیرا که خداوند عزّوجلّ تمام خیر را در بهشت و تمام شرّ را در دوزخ قرار داده، زیرا که این دواند که باقى اند.
9- جلوه و چهره اسلام
«أَلاِْسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ وَ زینَتُهُ الْوَقارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکُلِّ شَىْء أَساسٌ وَ أَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیْتِ.»:
اسلام، برهنه است، لباسش حیا و زیورش وقار و جوانمردى اش عمل صالح و ستونش پارسایى مى باشد و براى هر چیزى پایه اى است و پایه اسلام دوستى ، ما اهل بیت است.
10- عمل براى آخرت
«إِعْمَلِ الْیَوْمَ فِى الدُّنْیا بِما تَرْجُوا بِهِ الْفَوْزَ فِى الاْخِرَةِ.»:
امروز در دنیا کارى کن که به وسیله آن امیدِ کامیابى در آخرت را دارى.
11- پاداش یارى دوستان اهل بیت
«لا یَبْقى أَحَدٌ مِمَّنْ أَعانَ مُؤْمِنًا مِنْ أَوْلِیائِنا بِکَلِمَة إِلاّ أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِساب.»:
در روز قیامت کسى نماند که یک کلمه به مؤمنى از دوستان ما کمک کرده باشد، جز این که خداوند او را بى حساب به بهشت داخل گرداند.
12- پرهیز از ریا و جدال و دشمنى
«إِیّاکَ وَ الْمُراءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَکَ وَ إِیّاکَ وَ الْجِدالَ فَإِنَّهُ یُوبِقُکَ وَ إِیّاکَ وَ کَثْرَةَ الْخُصُوماتِ فَإِنَّها تُبْعِدُکَ مِنَ اللّهِ.»:
از ریاکارى بپرهیز که عملت را از بین برد و از جدال بپرهیز که هلاکت گرداند و از خصومت ها و دشمنى ها بپرهیز که تو را از خدا دور کند.
13- پاکیزگىِ روح، ابزار تشخیص مؤمن
«إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیْرًا طَیَّبَ رُوحَهُ فَلا یَسْمَعُ مَعْرُوفًا إِلاّ عَرَفَهُ وَ لا مُنْکَرًا إِلاّ أَنـْکَرَهُ، ثُمَّ قَذَفَ اللّهُ فى قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِها أَمْرَهُ.»:
چون خدا خیر بنده اى را خواهد روحش را پاک گرداند، به طورى که هیچ معروفى به گوشش نرسد، مگر آن که آن را بفهمد و هیچ منکرى را نشنود، جز آن که زشتش داند و سپس کلمه اى به دلش الهام کند که کارش را بدان فراهم آرد.
14-درخواست عافیت از خدا
«فَسْئَلُوا رَبَّکُمُ الْعافِیَةَ وَ عَلَیْکُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقارِ وَ السَّکینَةِ وَ الْحَیاءِ.»:
از پروردگارتان عافیت بخواهید و نرمش و وقار و آرامش و حیا را حفظ کنید.
15-نفسِ دعا، عمل است
«أَکْثِرُوا مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الَّذینَ یَدْعُونَهُ، وَ قَدْ وَعَدَ عِبادَهُ الْمُؤْمِنینَ الاِْسْتِجابَةَ وَ اللّهُ مُصَیِّرٌ دُعاءَ الْمؤْمِنینَ یَوْمَ الْقِیمَةِ لَهُمْ عَمَلاً یَزیدُهُمْ بِهِ فِى الْجَنَّةِ.»:
زیاد دعا کنید، زیرا خداوند بندگان دعا کن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است، و خداوند در روز قیامت دعاى مؤمنان را از کردارشان محسوب دارد و ثوابش را با بهشت فزاید.
16-دوستى بینوایان مسلمان
«وَ عَلَیْکُمْ بِحُبِّ الْمَساکینِ الْمُسْلِمینَ، فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکَبَّرَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ اللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ وَ قَدْ قالَ أَبُونا رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) «أَمَرَنى رَبّى بِحُبِّ الْمَساکینِ المُسْلِمینَ مِنْهُمْ»»:
بر شما باد به دوستى مستمندانِ مسلمان، زیرا هر کس آنان را کوچک بدارد و بر آنها تکبّر ورزد، به راستى که از دین خدا لغزیده و خدا کوچک کننده و زبون کننده اوست. و پدر ما رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده: «پروردگارم به من دستور داده است که مستمندانِ مسلمان را دوست بدارم.»
17- ریشه کفر
«إِیّاکُمْ أَنْ یَحْسُدَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَإِنَّ الْکُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ.»:
از حسدورزى به یکدیگر بپرهیزید، زیرا ریشه کفر، حسد است.
18- اعمال محبّت آور
«ثَلاثٌ تُورِثُ الَْمحَبَّةَ: أَلدَّیْنُ وَ التَّواضُعُ وَ الْبَذْلُ.»:
سه چیز است که محبّت آورد: قرض دادن و فروتنى و بخشش.
19- اعمال دشمنى آور
«ثَلاثَةٌ مَکْسَبَةٌ لِلْبَغْضاءِ: أَلنِّفاقُ وَ الظُّلْمُ وَ الْعُجْبُ.»:
سه چیز است که دشمنى مى آورد: دورویى، ستم و خودبینى.
20- نشانه هاى سه کس
«ثَلاثَةٌ لا تُعْرَفُ إِلاّ فى ثَلاثَةِ مَواطِنَ: لا یُعْرَفُ الْحَلیمُ إِلاّ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لاَ الشُّجاعُ إِلاّ عِنْدَ الْحَرْبِ، وَ لا أَخٌ إِلاّ عِنْدَ الْحاجَةِ.»:
سه کس اند که شناخته نشوند جز در سه جا: بردبار شناخته نشود جز به هنگام خشم، و شجاع شناخته نشود جز به وقت نبرد، و برادر و دوست شناخته نشود جز به وقت نیاز.
21- نشانه هاى نفاق
«ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ إِنْ صامَ وَ صَلّى: مَنْ إِذا حَدَّثَ کَذَبَ، وَ إِذا وَعَدَ أَخْلَفَ. وَ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ.»:
سه چیز است در هر که باشد منافق است، اگر چه روزه بدارد و نماز بخواند: آن که چون سخن گوید دروغ گوید، و چون وعده کند خلاف ورزد و چون امینش دانند خیانت نماید.
22- به سه کس اعتماد نکن
«لا تُشاوِرْ أَحْمَقَ، وَ لا تَسْتَعِنْ بِکَذّاب وَ لا تَثِقْ بِمَوَدَّةِ مُلُوک.»:
با احمق مشورت نکن، و از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
23- نشانه هاى سرورى و بزرگى
«ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کانَ سَیِّدًا: کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسیىءِ وَالصِّلَةُ بِالنَّفْسِ وَ الْمالِ.»:
سه چیز است که در هر که باشد آقا و سرور است: خشم فرو خوردن، گذشت از بدکردار، کمک و صله رحم با جان و مال.
24- نشانه هاى بلاغت
«ثَلاثَةٌ فیهِنَّ الْبَلاغَةُ: أَلتَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَى الْبُغْیَةِ، وَ التَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْکَلامِ، وَ الدَّلالَةُ بِالْقَلیلِ عَلَى الْکَثیرِ.»:
سه چیز است که در آن بلاغت و شیوایى است: معنى مقصود را رساندن، و از سخن بیهوده دورى جستن، و بالفظ کم، معنى بسیار را رساندن.
25- نجات در سه چیز است
«أَلنَّجاةُ فى ثَلاث: تُمْسِکُ عَلَیْکَ لِسانَکَ، وَ یَسَعُکَ بَیْتُکَ وَ تَنْدَمُ عَلى خَطیئَتِکَ.»:
نجات در سه چیز است. زبانت را نگهدارى و در خانه ات بمانى! و بر خطایت پشیمان شوى.
26- انس و صفا در سه چیز است
«أَلاُْنْسُ فى ثَلاث: فِى الزَّوْجَةِ الْمُوافِقَةِ وَ الْوَلَدِ الْبارِّ وَ الصَّدیقِ الْمُصافى.»:
انس در سه چیز است: زن موافق و فرزند نیکوکار و دوست خالص و با صفا.
27-نشانه هاى کرم و بزرگوارى
«ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلى کَرَمِ الْمَرْءِ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ غَضُّ الطَّرْفِ.»:
سه چیز است که دلیل بزرگوارى شخص است : خوشخویى، فروبردن خشم، و فروهشتن چشم.
28- سه چیز، تباهى مى آورند
«ثَلاثَةٌ تُکَدِّرُ الْعَیْشَ: السُّلْطانُ الْجائِرُ، وَ الْجارُ السَّوْءُ وَ الْمَرْأَةُ الْبَذِیَّةُ.»:
سه کس زندگى را تیره کنند: زمامدار ستمگر، و همسایه بد، و زنِ بى شرم و بدزبان.
29- حقّ و ناحقّ
«مَنْ طَلَبَ ثَلاثَةً بِغَیْرِ حَقّ حُرِمَ ثَلاثَةً بِحَقٍّ: مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ الاْخِرَةَ بِحَقٍّ، وَ مَنْ طَلَبَ الرِّیاسَةَ بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ الطّاعَةَ لَهُ بِحَقٍّ وَ مَنْ طَلَبَ الْمالَ بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ بَقاءَهُ لَهُ بِحَقٍّ.»:
هر که سه چیز را به ناحقّ خواهد از سه چیز به حقّ محروم گردد:1ـ هر که دنیا را به ناحقّ خواهد از آخرتِ به حقّ محروم گردد،2ـ هر که به نا حقّ ریاست طلبد از طاعتِ به حقّ محروم گردد،3ـ هر که به ناحقّ مالى را طلبد از ماندگارى به حقّ آن محروم گردد.
30- پرهیز از سه چیز
«إِنْ یَسْلَمِ النّاسُ مِنْ ثَلاثَةِ أَشْیاءَ کانَتْ سَلامَةً شامِلَةً: لِسانِ السَّوْءِ وَ یَدِ السَّوْءِ وَ فِعْلِ السَّوْءِ.»:
اگر مردم از سه چیز در سلامت باشند، سلامت کامل خواهند داشت: زبان بد و دست بد و کار بد.
31- کمال احسان به سه چیز
«لا یَتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلاّ بِثَلاثِ خِصال: تَعْجیلُهُ وَ تَقْلیلُ کَثیرِهِ وَ تَرْکُ الاِْمْتِنانِ بِهِ.»:
احسان و نیکى کامل نباشد، مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن، و منّت ننهادن بر آن.
32- ایمان سودمند
«مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصال لَمْ یَنْفَعْهُ الاِْیمانُ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ، وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ طَلَبِ الَْمحارِمِ وَ خُلْقٌ یُدارى بِهِ النّاسَ.»:
هر که سه خصلت در او نباشد، ایمان به او سودى نرساند:1ـ حلمى که با آن، نادانىِ نادان را برطرف کند،2ـ پارسایى اى که از طلبِ حرام بازش دارد،3ـ و اخلاقى که به وسیله آن با مردم مدارا کند.
33- درباره دانش
«أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقارِ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ، وَ لا تَکُونُوا عُلَماءَ جَبّارینَ فَیَذْهَبَ باطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ.»:
دانش بیاموزید و با آن خود را به بردبارى و سنگینى بیارایید و با دانش آموزان خود فروتن باشید، و در برابر استاد خویش تواضع کنید، و از عالمان متکبّر و مستبدّ نباشید، که رفتار ناحقّتان حقّ شما را از بین بَرَد.
34- اعتماد بر حسب شناخت
«إِذا کانَ الزَّمانُ زَمانَ جَوْر وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدْر فَالطُّمَأْنینَةُ إِلى کُلِّ أَحَد عَجْزٌ.»:
هر گاه زمان، زمانِ جور و ستم باشد و اهل زمانه اهل غدر و نیرنگ، اعتماد و دلبستگى به هر کسى عجز و درماندگى است.
35- نتیجه تمایل به دنیا و اعراض از آن
«أَلرَّغْبَةُ فِى الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهُدُ فِى الدُّنْیا راحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ.»:
رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه، و زهد و بى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.
36- صفات آمر به معروف و ناهى از منکر
« إِنَّما یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهى عَنِ المُنْکَرِ مَنْ کانَتْ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ عالِمٌ بِما یَأْمُرُ، عالِمٌ بِما یَنْهى.2ـ عادِلٌ فیما یَأْمُرُ، عادِلٌ فیما یَنْهى.3ـ رفیقٌ بِما یَأْمُرُ، رَفیقٌ بِما یَنْهى.»:
کسى امر به معروف و نهى از منکر مى کند که در او سه ویژگى باشد:1ـ به آنچه امر کند دانا باشد و بدانچه نیز نهى کند دانا باشد،2ـ در آنچه امر کند عادل باشد و در آنچه نیز نهى کند عادل باشد،3ـ به آنچه امر کند با نرمش امر کند و بدانچه نیز نهى کند با نرمش نهى کند.
37- زمامدار ستمگر
«مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطان جائِر فَأَصابَتْهُ مِنْهُ بَلِیَّةٌ لَمْ یُوجَرْ عَلَیْها وَ لَمْ یُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیْها.»:
هر که از زمامدار ستمگر، طالب فضل و احسانى شود، از او بلایى بیند که، بر آن پاداش نیابد و صبر بر آن، روزى او نشود.
38- بهترین هدیه
«أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُیُوبى.»:
محبوب ترین برادرانم نزد من، کسى است که عیب هایم را به من اهدا کند.
39- برترى جوى گمراه
«مَنْ دَعَا النّاسَ إِلى نَفْسِهِ وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضالٌّ.»:
هر که با وجود داناتر از خود، مردم را به اطاعت از خود دعوت کند بدعت گزار و گمراه است.
40- صله رحم و آثار آن
«إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَیُهَوِّنانِ الْحِسابَ وَ یَعْصِمانِ مِنَ الذُّنُوبِ فَصِلُوا إِخْوانَکُمْ وَبِرُّوا إِخْوانَکُمْ وَ لَوْ بِحُسْنِ السَّلامِ وَ رَدِّ الْجَوابِ.»:
به راستى که صله رحم و نیکوکارى، حساب را آسان کند و از گناهان جلوگیرى نماید، پس با برادران خود صله رحم و نیکى کنید، گرچه به نیکو سلام دادن و جواب سلام باشد.
نگارنده: حجّت الاسلام عبّاس جعفري
پی نوشت ها :
1) کلینی، اصول الکافی ج1 ص472؛ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ج2ص179؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی ص266.
2) ابن حجر، تهدیب التهذیب ج 1 ص 88؛ أسد حیدر، الامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعه ج2 ص53؛ گروه نویسندگان، اعلام الهدایه: الامام جعفر بن محمّد"الصادق" ج 8 ص 42.
3) جاحظ، رسائل جاحظ ص106.
4) أسد حیدر، الامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعه ج1 ص51 الی 62.
5) اربلّی، کشف الغمّه فی معرفه الائمه(ع) ج2 ص166؛ پیشوائی، سیره ی پیشوایان...ص 352.
6) مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ج 2 ص 179.
7) طوسی، اختیار معرفه الرجال ص136.
8) همان ج2 ص586.
9) جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع) ج1 ص260.
10) طوسی، اختیار معرفه الرجال ص385؛ کریمیان، سیره و قیام زید بن علیّ(ع) ص49.
11) حرّ عاملی، وسائل الشیعه ج1 ص8 (اشاره به حدیث معروف که ارکان اسلام را نماز، روزه، زکات، حج و ولایت ذکر می کند و مهم تر و کامل تر از همه را همان ولایت و حکومت حاکمان عادل و پیشوایان حق می شمارد).
12) طبرسی، اعلام الوری ص266؛ پیشوائی، سیره ی پیشوایان...ص 389.