مردمى بودن اين انقلابها مهمترين عنصر در تشكيل هويت آنها است. قدرتهاى خارجى كه با آخرين توانائيها و شگردهاى خود سعى ميكردند حكام مستبد و فاسد و وابسته را در اين كشورها حفظ كنند و تنها هنگامى از حمايت آنها دست برداشتند كه قيام و عزم مردم، هيچگونه اميدى براى آنها باقى نگذاشت، حق ندارند خود را در پيروزى اين انقلابها سهيم بدانند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلوة والسّلام على سيّدنا محمّد و آله الطّيّبين و صحبة المنتجبين.
قال اللَّه العزيز الحكيم: بسماللَّهالرّحمنالرّحيم. «يا أيّها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الكافرين و المنافقين انّ اللَّه كان عليماً حكيماً. واتّبع ما يوحى اليك من ربّك انّ اللَّه كان بما تعملون خبيراً. و توكّل علىاللَّه و كفى باللَّه وكيلاً».(1)
به حضار گرامى و ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم. آنچه ما را در اينجا گرد آورده، بيدارى اسلامى است؛ يعنى حالت برانگيختگى و آگاهىاى در امت اسلامى كه اكنون به تحولى بزرگ در ميان ملتهاى اين منطقه انجاميده و قيامها و انقلابهائى را پديد آورده كه هرگز در محاسبهى شياطين مسلط منطقهاى و بينالمللى نمىگنجيد؛ خيزشهاى عظيمى كه حصارهاى استبداد و استكبار را ويران و قواى نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است.
شك نيست كه تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متكى به پشتوانههاى تاريخى و تمدنى و محصول تراكم معرفتها و تجربهها است. در صدوپنجاه سال اخير حضور شخصيتهاى فكرى و جهادى بزرگ جريانساز اسلامى در مصر و عراق و ايران و هند و كشورهاى ديگرى از آسيا و آفريقا، پيشزمينههاى وضع كنونى دنياى اسلامند.
همچنانكه تحولات دهههاى پنجاه و شصت ميلادى در تعدادى از اين كشورها كه به رژيمهاى غالباً متمايل به تفكرات و ايدئولوژيهاى مادى منتهى شد و به اقتضاى طبيعت خود پس از چندى در دام قدرتهاى استكبارى و استعمارى غرب گرفتار آمد، تجربههاى درسآموزىاند كه سهم وافرى در شكل دادن به انديشهى عمومى و عميق كنونى دنياى اسلام دارند.
ماجراى انقلاب كبير اسلامى در ايران كه در آن به تعبير امام خمينى عظيم، خون بر شمشير پيروز شد و تشكيل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پيشروندهى جمهورى اسلامى و تأثير آن در بيدارى اسلامى امروز، نيز خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقيقى است كه يقيناً فصل مشبعى در تحليل و تاريخنگارى وضعيت كنونى دنياى اسلام را به خود اختصاص خواهد داد.
حاصل آنكه حقايق رو به افزايش كنونى در دنياى اسلام، حوادث بريده از ريشههاى تاريخى و زمينههاى اجتماعى و فكرى نيستند تا دشمنان يا سطحىنگران بتوانند آن را موجى گذرا و حادثهاى در سطح بينگارند و با تحليلهاى انحرافى و غرضآلود، مشعل اميد را در دل ملتها خاموش سازند.
من در اين گفتار برادرانه ميخواهم بر روى سه نقطهى اساسى درنگ كنم:
1- نگاهى اجمالى به هويت اين قيامها و انقلابها.
2- خطرات و آسيبهاى بزرگى كه بر سر راه آن قرار دارد.
3- پيشنهادهائى در علاججوئى و پيشگيرى از آسيبها و خطرها.
1- در موضوع اول،
به نظر من مهمترين عنصر در اين انقلابها، حضور واقعى و عمومى مردم در ميدان عمل و صحنهى مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ايمانشان، بلكه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصلهى عميقى است ميان چنين حضورى با قيامى كه به وسيلهى يك جمع نظامى يا حتى يك گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بىتفاوت مردم يا حتى مورد رضايت آنان انجام ميگيرد.
در حوادث دههى پنجاه و شصت در تعدادى از كشورهاى آفريقا و آسيا، بار سنگين انقلاب را نه قشرهاى گوناگون مردم و جوانان از همه جاى كشورها، كه دستجات كودتاگر يا هستههاى كوچك و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصميم گرفتند و عمل كردند و آنگاه كه خودشان يا نسل پس از آنها بر اثر انگيزهها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض كردند، انقلابها به ضد خود تبديل شد و دشمن بار ديگر بر آن كشورها تسلط يافت. اين بكلى متفاوت است با تحولى كه بر دوش تودهى مردم است و آنهايند كه جسم و جان خود را به ميدان مىآورند و با مجاهدت و فداكارى، دشمن را از صحنه بيرون ميرانند.
در اينجا اين مردماند كه شعارها را ميسازند، هدفها را معين ميكنند، دشمن را شناسائى و معرفى و تعقيب ميكنند، آيندهى مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسيم ميكنند و در نتيجه اجازهى انحراف و سازش با دشمن و تغيير مسير را به خواص سازشكار و آلوده و به طريق اولى به عوامل نفوذى دشمن نميدهند.
در حركت مردمى ممكن است كار انقلاب با تأخير انجام گيرد، ولى از سطحىگرى و ناپايدارى به دور است؛ كلمهى طيبهاى است مصداق كلام خداوند كه فرمود:
«ألم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(2) من وقتى پيكر دلاور ملت پر افتخار مصر را از تلويزيون در ميدان تحرير ديدم، يقين كردم كه اين انقلاب پيروز خواهد شد. حقيقتى را بگويم: پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى در ايران كه زلزلهى عظيمى را در حكومتهاى دنياطلبان شرق و غرب پديد آورد و ملتهاى مسلمان را در جوش و خروشى بىسابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتيم كه مصر پيش از همه جا به پا خيزد. سابقهى جهاد و روشنفكرى و تربيت شخصيتهاى بزرگ مجاهد و متفكر در مصر، اين توقع را در دل ما برمىانگيخت. اما از مصر صداى واضحى شنيده نميشد. من در دل، خطاب به ملت مصر اين شعر ابوفراس را زمزمه ميكردم: اَراكَ عَصِيَّ الدَّمعِ شيُمتُك الصبر/اَما لِلهوى نهىٌ عليك و لا امرٌ
وقتى ملت مصر را در ميدان تحرير و ميادين ديگر شهرهاى مصر ديدم، پاسخ خود را شنيدم. ملت مصر با همان زبان دل به من ميگفت:
بَلى اَنَا مُشتاقٌ و عِندِىَ لَوعةٌ/ولكنَّ مِثلى لايُذاعُ لهُ سِرٌّ
اين سرّ مقدس؛ يعنى انگيزه و عزم قيام، بتدريج در ذهنيت ملت مصر قوام يافت و شكل گرفت و در لحظهى مناسب تاريخى، عريان در صحنهاى پرشكوه به ميدان آمد.
تونس و يمن و ليبى و بحرين هم دقيقاً محكوم به همين حكمند؛ «و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً.»(3)
در چنين انقلابهائى، اصول و ارزشها و هدفها، نه در مانيفستهاى پيشساختهى گروهها و حزبها، بلكه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهاى آنان اعلام و تثبيت ميشود.
با اين محاسبه بروشنى ميتوان تشخيص داد كه اصول انقلابهاى كنونى منطقه، مصر و ديگر كشورها، در درجهى اول اينها است:
احياء و تجديد عزت و كرامت ملى كه در طول زمان با ديكتاتورى حاكمان فاسد و با سلطهى سياسى آمريكا و غرب، در هم شكسته و پايمال شده است.
برافراشتن پرچم اسلام كه عقيدهى عميق و دلبستگى ديرين مردم است و برخوردارى از امنيت روانى و عدالت و پيشرفت و شكوفائىاى كه جز در سايهى شريعت اسلامى به دست نخواهد آمد.
ايستادگى در برابر نفوذ و سلطهى آمريكا و اروپا كه در طول دو قرن بيشترين لطمه و خسارت و تحقير را بر مردم اين كشورها وارد آوردهاند.
مبارزه با رژيم غاصب و دولت جعلى صهيونيست كه استعمار چون خنجرى در پهلوى كشورهاى منطقه فرو برده و وسيلهاى براى ادامهى سلطهى اهريمنى خود ساخته و ملتى را از سرزمين تاريخى خود بيرون رانده است.
بىشك اين حقيقت كه انقلابهاى منطقه متكى به اين اصول و خواستار تحقق آنها است، مورد پسند آمريكا و غرب و صهيونيسم نيست و آنها همهى تلاش خود را به كار ميبرند تا آن را انكار كنند، ولى واقعيت با انكار آن دگرگون نميشود.
مردمى بودن اين انقلابها مهمترين عنصر در تشكيل هويت آنها است. قدرتهاى خارجى كه با آخرين توانائيها و شگردهاى خود سعى ميكردند حكام مستبد و فاسد و وابسته را در اين كشورها حفظ كنند و تنها هنگامى از حمايت آنها دست برداشتند كه قيام و عزم مردم، هيچگونه اميدى براى آنها باقى نگذاشت، حق ندارند خود را در پيروزى اين انقلابها سهيم بدانند. در جائى مانند ليبى هم، ورود و دخالت آمريكا و ناتو نميتواند حقيقت را مشوب كند. در ليبى، ناتو ضايعههاى بىجبران آفريده است. اگر دخالت نظامى ناتو و آمريكا نبود، ممكن بود مردم اندكى ديرتر پيروز شوند، ولى در عوض اين همه زيرساخت نابود نميشد؛ اين همه نفوس بىگناه از زنان و كودكان كشته نميشدند و آنگاه دشمنانى كه خود سالها همراه و همدست قذافى بودهاند، مدعى حق دخالت در اين كشور مظلوم و جنگزده، نميشدند.
مردم و نخبگان مردمى و كسانى كه از مردم برآمدهاند، خود صاحبان اين انقلابها و متعهد به حراست از آن و ترسيمكنندهى مسير آينده و رو به تكامل آن ميباشند و خواهند بود انشاءاللَّه.
2- در موضوع آسيبها و خطرها
نخست بايد تأكيد كنم كه خطر هست، ولى راه مصونيت از آن نيز هست. توجه به خطر نبايد ملتها را بترساند. بگذاريد دشمنانتان از شما بترسند و بدانيد كه : «انّ كيد الشّيطان كان ضعيفا».(4) خداوند دربارهى گروهى از مجاهدان صدر اسلام ميفرمايد: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لّم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه و اللَّه ذو فضل عظيم».(5)
خطرها را بايد شناخت تا در مواجهه با آن حيرت و ترديد پيش نيايد و چاره و علاج، شناخته شده باشد.
ما با اين خطرها پس از پيروزى انقلاب اسلامى روبهرو شديم و آنها را شناختيم و تجربه كرديم و به خواست خدا و رهبرى امام خمينى و بصيرت و فداكارى مردممان، از بيشتر آنها بسلامت گذشتيم. البته توطئهها از سوى دشمن و عزم راسخ از سوى ملت ما همچنان ادامه دارد.
من اين آسيبها را به دو قسم ميكنم: آنها كه در درون خود ما ريشه دارد و از ضعفهاى ما بر ميخيزد، و آنها كه دشمن به طور مستقيم آن را برنامهريزى ميكند.
دستهى اول، چيزهائى از اين قبيل است: احساس و گمان اينكه با سقوط حاكم وابسته و فاسد و ديكتاتور، كار تمام شد. راحتىِ خيالِ ناشى از احساس پيروزى و به دنبال آن كم شدن انگيزهها و سست شدن عزمها، نخستين خطر است. و آنگاه اين خطر مهيبتر ميشود كه اشخاص در صدد تصاحب سهم ويژه در غنيمتِ به دست آمده باشند.
ماجراى جنگ اُحد و غنيمتجوئى مدافعان تنگه كه به شكست مسلمانان انجاميد و مجاهدان از سوى خداوند متعال سرزنش شدند، يك نمونهى نمادين است كه هرگز نبايد از يادها برد. مرعوب شدن از هيمنه ظاهرى مستكبران و احساس ترس از آمريكا و ديگر قدرتهاى مداخلهگر، آسيب ديگرى از اين دسته است كه بايد از آن پرهيز كرد. نخبگان شجاع و جوانها بايد اين ترس را از دلها بيرون كنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعدهها و حمايتهاى آنها افتادن نيز آسيب بزرگ ديگرى است كه به طور ويژه بايد پيشروان و نخبگان از آن بر حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس بايد شناخت و از كيد او كه در مواردى در پسِ ظاهرِ دوستى و كمك پنهان ميشود، بايد ملت و انقلاب را مصون ساخت. روى ديگر اين صفحه، مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است؛ شجاعت را بايد با تدبير و حزم در هم آميخت. در مقابل شيطان جن و انس، بايد همهى ذخائر الهى در وجود خود را به كار گرفت. ايجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابيون و رخنه در پشت جبههى مبارزه، نيز آفتى بزرگ است كه با همهى توان بايد از آن گريخت.
آسيبهاى دستهى دوم را غالباً ملتهاى اين منطقه در حوادث گوناگون آزمودهاند. نخستين آسيب، بر روى كار آوردن عناصرى است كه خود را متعهد به آمريكا و غرب ميدانند. غرب ميكوشد پس از سقوط ناگزير مهرههاى وابسته، اصل سيستم و اهرمهاى اصلى قدرت را حفظ كند و سر ديگرى را بر روى اين بدن بگذارد و بدين وسيله سلطهى خود را همچنان ادامه دهد. اين به معناى هدر رفتن همهى تلاشها و مجاهدتها است. در اين مرحله اگر با مقاومت و هشيارى مردم مواجه شوند، ميكوشند تا بديلهاى انحرافى گوناگون در پيش پاى نهضت و مردم بگذارند. اين سناريو ميتواند پيشنهاد مدلهاى حكومتى و قانون اساسىهائى باشد كه كشورهاى اسلامى را بار ديگر در دام وابستگى فرهنگى و سياسى و اقتصادى به غرب بيفكند، و ميتواند نفوذ ميان انقلابيون و تقويت مالى و رسانهاى يك جريانِ نامطمئن و به حاشيه راندن جريانهاى اصيل در انقلاب باشد. اين نيز به معنى بازگرداندن سلطهى غرب و تثبيت مدلهاى نوسازى شدهى غربى و بيگانه از اصول انقلاب و در نهايت، تسلط آنها بر اوضاع است.
اگر اين تاكتيك نيز به نتيجه نرسد، تجربهها به ما ميگويد كه آنگاه روشهائى چون هرج و مرج و تروريزم و جنگ داخلى ميان پيروان اديان يا قوميتها يا قبائل و احزاب و يا حتى ميان ملتها و دولتهاى همسايه، و همراه با آن، حصر اقتصادى و تحريم و بلوكه كردن سرمايههاى ملى و نيز هجوم همه جانبهى تبليغاتى و رسانهاى را در پيش خواهند گرفت. مقصود آنان از اين همه، خسته و نوميد كردن مردم و مردد و پشيمان كردن مبارزان است، كه ميدانند در اين صورت، شكست دادن انقلاب، ممكن و آسان خواهد شد. ترور نخبگان صالح و مؤثر يا بدنام كردن برخى از آنان و از سوئى خريدن كسانى از سستعنصران، نيز در شمار روشهاى متداول قدرتهاى غربى و مدعيان تمدن و اخلاق است.
در ايران اسلامى، اسناد لانهى جاسوسى كه به دست انقلاب افتاد، نشان داد كه همهى اين توطئهها، بدقت از سوى رژيم ايالات متحدهى آمريكا براى ملت ايران برنامهريزى شده بود. براى آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاكميت وابسته در كشورهاى انقلابى، اصلى است كه همهى اين روشهاى كثيف را تجويز ميكند.
3- در آخرين بخشِ سخنانم،
توصيههائى را بر اساس تجربهى عينى خودمان در ايران و آنچه از مطالعهى دقيق ديگر كشورها به دست آمده است، در معرض ديد و تشخيص و انتخاب شما ميگذارم. شك نيست كه شرائط ملتها و كشورها در همه چيز يكسان نيست، ولى بيناتى وجود دارد كه ميتواند براى همه مفيد باشد.
اولين سخن آن است كه با توكل به خداوند و اعتماد و حسن ظن به وعدههاى مؤكد نصرت الهى در قرآن و به كارگيرى خرد و عزم و شجاعت، ميتوان بر همهى اين موانع فائق آمد و پيروزمندانه از آنها عبور كرد. البته كارى كه شما بدان همت گماشتهايد، بسى بزرگ و سرنوشتساز است. پس بايد زحمات بزرگ را هم به خاطر آن تحمل كرد. اميرالمؤمنين على (عليه السّلام) در خطبهای فرموده است: فانّ اللَّه لم يقصم جبّارى دهر قطّ الّا بعد تمهيل و رخاء و لم يجبر عظم أحد من الامم الّا بعد أزل و بلاء و فى دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب معتبر.(6)
توصيهى مهم آن است كه خود را همواره در ميدان بدانيد: «فاذا فرغت فانصب».(7) هميشه خداوند را حاضر و كمككار خود بدانيد: «و الى ربّك فارغب».(8) و پيروزيها ما را دچار غرور و غفلت نكند: «اذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجاً فسبّح بحمد ربّك واستغفره انه كان توابا».(9) اينها پشتوانههاى حقيقىيك ملت مؤمن است.
توصيهى ديگر، بازخوانى دائمى اصول انقلاب است. شعارها و اصول بايد تنقيح و با مبانى و محكمات اسلام تطبيق داده شوند. استقلال، آزادى، عدالتخواهى، تسليم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفى تبعيضهاى قومى و نژادى و مذهبى، نفى صريح صهيونيزم؛ اينها اركان نهضتهاى امروز كشورهاى اسلامى است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است.
اصولتان را روى كاغذ بنويسيد؛ اصالتهاى خود را با حساسيت بالا حفظ كنيد؛ نگذاريد اصول نظام آيندهى شما را دشمنان شما بنويسند؛ نگذاريد اصول اسلامى در پاى منافع زودگذر قربانى شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدفها آغاز ميشود. هرگز به آمريكا و ناتو و به رژيمهاى جنايتكارى چون انگليس و فرانسه و ايتاليا كه زمانى دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت كردند، اعتماد نكنيد؛ به آنها سوء ظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نكنيد؛ پشت اين لبخندها و وعدهها، توطئه و خيانت نهفته است. راه حل خود را خود با بهرهگيرى از سرچشمهى فياض اسلام به دست آوريد و نسخههاى بيگانه را به خودشان پس دهيد.
توصيهى مهم ديگر پرهيز از اختلافات مذهبى، قومى، نژادى، قبيلهاى و مرزى است. تفاوتها را به رسميت بشناسيد و آن را مديريت كنيد. تفاهم ميان مذاهب اسلامى كليد نجات است. آنها كه آتش تفرقهى مذهبى را با تكفير اين و آن دامن ميزنند، اگر خودشان هم ندانند، مزدور و عملهى شيطانند.
نظامسازى كار بزرگ و اصلى شما است. اين كارى پيچيده و دشوار است. نگذاريد الگوهاى لائيك يا ليبراليسم غربى، يا ناسيوناليسم افراطى، يا گرايشهاى چپ ماركسيستى، خود را بر شما تحميل كند.
اردوگاه شرق چپ فرو ريخت و بلوك غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده و عاقبت خيرى براى آن متصور نيست. گذشت زمان به زيان آنها و به سود جريان اسلام است. هدف نهائى را بايد امت واحدهى اسلامى و ايجاد تمدن اسلامى جديد بر پايهى دين و عقلانيت و علم و اخلاق، قرار داد.
آزادى فلسطين از چنگال درندهى صهيونيستها نيز هدفى بزرگ است. كشورهاى بالكان و قفقاز و آسياى غربى پس از هشتاد سال از چنگال شوروى سابق نجات يافتند؛ چرا فلسطين مظلوم نتواند پس از هفتاد سال از اسارت صهيونيستهاى ظالم نجات يابد؟
نسل امروزِ كشورهاى اسلامى اين ظرفيت را دارد كه به چنين كارهاى بزرگى بپردازد. نسل جوان امروز مايهى افتخار نسلهاى پيشين خويش است. به قول شاعر عرب:
قالوا: ابوالصَّخر مِن شَيبان قُلتُ لَهُم/كلاّ لَعمَرى ولكن منهُ شيبانٌ
وَ كَم اَبٍ قد عَلاَ بِابنٍ ذُرى شَرَفٍ/كما عَلا برسول اللَّه عدنانٌ
به نسل جوان خود اعتماد كنيد، روح اعتماد به نفس را در آنان زنده كنيد، و از تجربههاى مجربان و پيران، آنها را بهرهمند سازيد. دو نكتهى مهم در اينجا وجود دارد:
اول آنكه ملتهاى انقلاب كرده و آزاد شده، يكى از مهمترين خواستههايشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مديريت كشور است، و چون مؤمن به اسلامند، پس مطلوب آنان «نظام مردمسالارى اسلامى» است؛ يعنى حاكمان با رأى مردم برگزيده ميشوند و ارزشها و اصول حاكم بر جامعه، اصول مبتنى بر معرفت و شريعت اسلامى است. اين خود ميتواند در كشورهاى گوناگون به اقتضاى شرائط، با شيوهها و شكلهاى گوناگون تحقق يابد، ولى با حساسيت كامل بايد مراقب بود كه اين با دموكراسى ليبرال غربى اشتباه نشود. دموكراسى لائيك و در مواردى ضد مذهب غربى با مردمسالارى اسلامى كه متعهد به ارزشها و خطوط اصلى اسلامى در نظام كشور است، هيچ نسبتى ندارد.
نكتهى دوم آن است كه اسلامگرائى نبايد با تحجر و قشرىگرى و تعصبهاى جاهلانه و افراطى مشتبه گردد. مرز ميان اين دو نيز بايد پر رنگ باشد. افراطهاى مذهبى كه غالباً با خشونت كور همراه است، عامل عقبماندگى و دور شدن از هدفهاى والاى انقلاب است، و اين به نوبهى خود مايهى جدا شدن مردم و در نتيجه شكست انقلاب خواهد بود. خلاصه كنم:
سخن از بيدارى اسلامى، سخن از يك مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأويل و تفسير نيست؛ سخن از يك واقعيت خارجىِ مشهود و محسوس است كه فضا را انباشته و قيامها و انقلابهاى بزرگى را پديد آورده و مهرههاى خطرناكى از جبههى دشمن را ساقط كرده و از صحنه بيرون رانده است. با اين حال، صحنه همچنان سيال و نيازمند شكل دادن و به سرانجام رساندن است. آياتى كه در طليعهى سخن تلاوت شد، دستورالعمل كامل و كارسازى است؛ براى هميشه و بويژه در اين برههى حساس و سرنوشتساز. خطاب به پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) است، ولى در واقع ما همگى بدان مخاطب و مكلفيم. در اين آيات، تقوا با همان معنى بلند و گستردهاش، اولين توصيه است، و سپس سرپيچيدن از فرمانبرى كافران و منافقان، و پيروى از وحى الهى، و سرانجام توكل و اعتماد به خداوند.
بار ديگر اين آيات را مرور كنيم: بسماللَّهالرّحمنالرّحيم. «يا أيها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الكافرين و المنافقين انّ اللَّه كان عليماً حكيماً. واتّبع ما يوحى اليك من ربّك انّ اللَّه كان بما تعملون خبيراً. و توكّل على اللَّه و كفى باللَّه وكيلاً».
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) احزاب: 3 - 1
2) ابراهيم: 24
3) احزاب: 23
4) نساء: 76
5) آلعمران: 174 - 173
6) نهجالبلاغه: خطبهى 88
7) شرح: 7
8) شرح: 8
9) نصر: 3 - 1