حضرت آیت الله جوادی آملی در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل در حسینیة هدایت آمل، بی ریشه بودن مبانی اصلی ترین مشکل جهان غرب دانست.
متن سخنرانی وی بدین شرح است:
خدای سبحان ما را به منزلة یک معدن آفرید، نه یک بستر خاکی و کویری! فرمود: انسان سطح زمین نیست، انسان معدن است: اَلنّاسْ مَعادِنْ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضِّه(1). بستر انسان، ظاهر انسان، خلق و خوی انسان یک امر روشنی است؛ امّا در درون او چه نهادینه شده است، کدام گوهر دفن شده است؛ این را نه خود می داند، نه دیگری می بیند! انبیاء که معدن شناسان انسانیاند، برای کند و کاو مأمور شدند؛ اینها را خدای سبحان فرستاد تا درونِ درون را بشکافند، به ما نشان دهند که شما گوهری در درون خود نهادینه شده دارید. این گوهر را بشناسید و از این گوهر مبانی را استخراج کنید و از آن مبانی مواد را.
شکوفایی فطرت در فرآیند وحی
این اوّلین خطبة نهج البلاغه که وجود مبارک امیر کلام، علی بن أبیطالب(ع) فرمود: انبیاء آمدند، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُول(2)؛(عقلهای دفن شده آنها را کند وکاو کنند) یعنی این . رسول گرامی فرمود: اَلنّاسُ مَعادِنْ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّه. مردم دارای گنجینهاند، اینچنین نیست که در درون آنها چیزی نباشد! یک تَلّ شن که بر آمده از طوفان فضائی و هوائی است، این درونش خالی است؛ این شن تورم دارد، نه برجستگی کوه گونه؛ ولی انسان مانند کوه است، درون او پر از معدن است. و اگر معدن شناس نباشد، در گرسنگی می میرد. انبیاء معدن شناسند، درون را می شکافند، انسان را به درون می برند، به او نشان می دهند که در درون تو این گوهر هست؛ این را می گویند: ( غُوصُ الفِطَن ).
غواص کسی است که سطح دریا را می شکافد، به عمق دریا می رسد، گوهر را می شناسد و استخراج می کند؛ چنین کاری را می گویند: ( غوّاصی ). انسان قدرت پر کشیدن دارد، پر و بالی دارد، می تواند به سپهر سفر کند و آن اوج سپهر را از نزدیک ارزیابی کند. این کار را انبیاء به انسان آموختند، به او پر و بال دادند تا او بتواند پرواز کند؛ این کار را می گویند اندیشوری، پژوهشگری، تحقیق.
یعنی انسان هم قدرت پر کشیدن تا سپهر معرفت را دارد، هم قدرت غوّاصی تا عمق دریا را! یکی را حکمت و کلام به عهده می گیرد، دیگری را عرفان. یا انسان در درونِ درون خود فرو می رود، می شود « عارف »؛ یا در برون و بُرون پر می کشد، می شود « حکیم و متکلّم»؛ یا جامع بین مشهود و معقول است، مانند عارفان کُمّل؛ یا جامع کلّ است، مانند انبیاء و اولیاء. اینکه امیر کلام، علی بن أبیطالب (ع) فرمود: کُنه خدا را ، یک ؛ اِکتناه صفات ذاتی خدا ، دو ؛ اینها را بخواهی غوّاصی کنی ، به عمق جانت فرو بروی، عارفانه اهل کشف و شهود باشی، خدا شناس نخواهی شد؛ زیرا او در قدرت تو نیست، در احاطة تو نیست. بخواهی حکیمانه یا متکلّمانه پر بکشی، با پژوهش و اندیشه و دانشوری بالا بیائی ، به خدا نمی رسی: لا یُدرِکُهُ بُعدُ الهِمَمْ وَ لا یَنالُهُ غُوصُ الفِطَن.
بخواهی با همت بلند پرواز کنی، حکیمانه و متکلّمانه به هویت الهی برسی؛ در دسترس اندیشة تو نیست. بخواهی عارفانه غوّاصی کنی، این دریا پایان ندارد تا به آن عمقش برسی و گوهر هویت الهی را باز یابی. خدا را باید با ظهورات اش شناخت، با اسماء فعلیاش شناخت، با وجهُ الله شناخت و مانند آن.
از خدا که بگذریم، هر چه در جهان امکان هست که فعل خداست، ظهور خداست؛ او را یا شهود، یا فهم و عقل؛ یا غُوصُ الفِطَن، فطانتها، تَفطّنها و زیرکی های غواصانة غائصان ماهر، یا تفکّر و پژوهش و اندیشة دانشمندان ماهر از راه حکمت و کلام؛ این دو تا راه را انبیاء به ما نشان دادهاند. فرمود: در آسمان مخازنی به نام شماست؛ با فکر پر بکش، آن مخزن را بشناس و از آنجا روزی بگیر و برای ابد زنده بمان. یا مانند غوّاص غُوص کن، به عمق دریا برو، عارفانه خود را بشناس و برای ابد زنده شو. این دو تا کار را کرده اند؛ فرمودند: انسان معدن است، تمام شدنی نیست؛ نه از بالا بدون روزی است: اِنْ مِنْ شِیءٍ اِلّا عِندَنَا خَزائِنُه(4)؛ روزی شما در بانک نیست، روزی شما در باغ و مزرع نیست، روزی شما در دامداری و چراگاه نیست؛ روزی شما در سپهر است: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُون.
آسمانی باشید تا از رزق آسمانی برخوردار باشید و روزی شما هم در چراگاهها نیست، در عمق دریاهاست که خود دریائید، به عمق جانتان سفر کنید، از آن دریای غوّاصی شده،گوهر استخراج کنید تا ابدی بشوید.
اگر گفتند: وَ العُلَماءُ باقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهر، برای اینکه مردان محققِ پژوهشگر دین شناس دین باور، خود را به چراگاه و دامداری نبستهاند، خود را به بانک و مانند آن وابسته نکرده اند؛ اینها با مرگ از پوست به در می آیند و همواره زندهاند. اینکه می بینید برخیها قبل از مرگ مرده اند،چون روزی خود را از چراگاه می گیرند، از بانک می گیرند، از دام می گیرند؛ اینها قبل از مرگ مردهاند، چون مرگ اینها پوسیدن است نه از پوست به در آمدن! انبیاء آمدند، به ما گفتند: اَلنّاسُ مَعادِنْ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّه؛ این بیانی است که کلینی از رسول گرامی نقل کرد، و انبیاء آمدند، گفتند: شما معدنید و ما معدن شناس، شما معدنید و ما مستخرِج معدن، شما معدنید و ما مستنبط معدن، شما معدنید، ما کند و کاو کنندة معدن؛ فقط حرف ما را گوش بدهید، در درون شما گوهرهائی است که ما به شما نشان می دهیم؛
چو دریا به سرمایة خویش باش
هم از بُود خود سود خود بر تراش
بی ریشه بودن مبانی اصلی ترین مشکل جهان غرب
این گوهر فطرت را وحی شکوفا می کند، این می شود منبع. از این منبع آن مبنا، از آن مبنا این مواد حقوقی استخراج می شود. وقتی اینچنین شد، دیگر مبارزة انتفاضة مردم مظلوم فلسطین ترور نخواهد بود. اینها هرگز تروریست نخواهد شد، تحمیل صهیونیستها هرگز آزادی و عدالت نخواهد بود، حملة به عراق و افغانستان آزادی و دموکراسی و حقوق بشر نخواهد بود؛ بلکه ظلم است و فُسون است و فَسانه. مشکل جهان غرب در تدوین مواد حقوقی آن است که این درختشان بی ریشه است. درخت بی ریشه ثمر نمی دهد، شجرة خبیثه است. بیان قرآن کریم این است: درختی میوه می دهد که پایگاه اصیل در دل زمین داشته باشد، اَصلُهَا ثابِتْ وَ فَرعُهَا فِی السَّماء(8).
امّا درخت خبیث، کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اِجْتُثَّتْ مِنْ فُوقِ الاَرض(9). « اِجتثاث » یعنی جثّه گرفتن، کنده شدن. درختی که روی زمین جثّه گرفت، نه از دل خاک؛ کنده و روی زمین افتاده، جثّه اش روی خاک است نه در دل خاک؛ چنین درختی میوه نمی دهد.
مواد حقوقی آنها از مبانی گرفته می شود؛ یعنی از عدالت، آزادی، امنیّت، رفاه، حقوق بشر، دموکراسی، مبارزه با تروریسم؛ اینها همه اش حق است، امّا اینها را از چه می گیرید؟ عدالت یعنی چه؟ عدالت دادن حقّ هر کسی به اوست. هر کسی چه حق دارد؟ حق یعنی چه؟ مرز و بوم حق تا کجاست؟ حقّ فرد وجامعه چقدر است؟ حقّ دولتمردان و شهروندان چقدر است؟ حقّ عالمان و جاهلان چقدر است؟ استعدادها دارای حقوق متفاوت است. حقّ هر مستعدی چقدر است؟ اینها را خالق انسان و عالم باید بگوید. چون منبع ندارند، این مبانی اینها درختی است که روی زمین جثّه گرفته و از دل خاک کنده شده و روی زمین افتاده است، مَا لَهَا مِنْ قَرار.چون ریشه ندارد؛ نه میوه می دهد، نه آرام است! لذا هر روز شما می بینید اینها گرفتار فقر و فساد و تبعیضند. تبعیض نشانة بی قراری است؛ اگر عدل بود، قرار داشت؛ اگر عدل بود، آرام بود؛ اگر عدل بود،عقل بود.