کرامات امام رضا (علیه السلام) به روایت اهل سنت

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)
کرامات امام رضا (علیه السلام) به روایت اهل سنت

ديدگاه اهل سنت درباره امام رضاعليه السلام
شخصيت و جايگاه والاي امام رضاعليه السلام، بزرگان اهل سنت را به مدیحه سرائی درباره ابعاد معنوي آن حضرت کشانده كه در اينجا به گوشه هايي از سخنان آنان درباره امام اشاره مي شود:
1-  مجد الدين ابن اثير جَزَري (606  ق): "ابو الحسن علي بن موسي [عليهما السلام ]... معروف به رضا... مقام و منزلت ايشان همانند پدرشان موسي بن جعفر [عليهما السلام ]مي باشد... امامت شيعه در زمان علي بن موسي [عليهما السلام ]به ايشان منتهي شد. فضايل وي قابل شمارش نيست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ايشان بفرستد!" (1)
2-  محمد بن طلحه شافعي (652 ق): "سخن در اميرالمؤمنين علي [عليه السلام ]و زين العابدين علي [عليه السلام ]گذشت و ايشان علي الرضا [عليه السلام ] سومين آنها مي باشد. كسي كه در شخصيت ايشان تأمل كند، درمي يابد كه علي بن موسي [عليهما السلام ] وارث امير المؤمنين علي و زين العابدين علي [عليهما السلام ] مي باشد و حكم مي كند كه ايشان سومين علي مي باشد. ايمان و جايگاه و منزلت ايشان و فراواني اصحاب ايشان باعث شد مأمون وي را در امور حكومت شريك كند و ولايت عهدي را به ايشان بسپارد." (2)
3-  عبد اللّه بن اسعد يافعي (768 ق): "وي امام جليل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل كرم، ابو الحسن علي بن موسي الكاظم [عليهما السلام ] مي باشد... وي يكي از دوازده امام شيعيان است كه اساس مذهب بر نظرات ايشان است. وي صاحب مناقب و فضايل مي باشد." (3)
4- يوسف بن اسماعيل نبهاني (1350 ق): "علي بن موسي [عليهما السلام ] از بزرگان ائمه و چراغهاي امت از اهل بيت نبوت و معدن علم و عرفان و كرم و جوانمردي مي باشد. وي جايگاه والايي داشته ، نام وي شهره مي باشد و كرامات زيادي دارد." (4)
5- ابو الفوز محمد بن امين بغدادي مشهور به سُويدي: "[علي بن موسي عليهما السلام ] در مدينه به دنيا آمد و بسيار گندمگون بود و كراماتش زياد و مناقبش مشهور است كه در اينجا نمي گنجد." (5)
6- عباس بن علي بن نور الدين مكّي: "فضايل علي بن موسي [عليهما السلام ]هيچ حد و حصري ندارد." (6)
گوشه اي از كرامات امام رضاعليه السلام

بشارت پيامبرصلي الله عليه وآله
در نقل هاي اهل سنت آمده زماني كه حميده مادر امام كاظم عليه السلام كنيزي به نام نجمه را از بازار خريداري كرد، پيامبرصلي الله عليه وآله را در خواب ديد كه به ايشان فرمود: اين كنيز را به فرزندت (امام كاظم عليه السلام) هديه كن! همانا از اين كنيز، فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين مي باشد. و حميده نيز چنين كرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغيير داد (7)


هارون بر من چيره نمي شود
از صفوان بن يحيي نقل شده كه مي گويد: "بعد از شهادت امام كاظم و امامت علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] از توطئه دوباره هارون عليه امام رضا [عليه السلام ] ترسيديم و به امام جريان را گفتيم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام مي دهد، ولي كاري از پيش نمي برد. صفوان مي گويد: يكي از معتمدين برايم نقل كرد كه يحيي بن خالد برمكي به هارون الرشيد گفت: علي بن موسي [عليهما السلام ] ادعاي امامت مي كند - و با اين سخن قصد تحريك هارون را داشت - هارون در جواب گفت: آنچه كه با پدرش انجام داديم، بس است. آيا مي خواهي همه آنها را بكشيم؟"(8)

 مأمون، امين را مي كشد
از حسين بن يسار نقل شده كه مي گويد: "روزي علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] به من فرمود: همان عبد اللّه برادرش محمد را خواهد كشت. از امام پرسيدم: يعني عبد اللّه بن هارون، محمد بن هارون را خواهد كشت؟ امام فرمودند: بله، عبد اللّه مأمون ، محمد امين را خواهد كشت. و طبق پيشگويي امام اين اتفاق افتاد." (9)

فرزندان دوقلو
از بكر بن صالح نقل شده كه مي گويد: "نزد امام رضا [عليه السلام ] رفتم و به وي گفتم: همسرم كه خواهر محمد بن سنان از خواص و شيعيان شما مي باشد، حامله است و از شما مي خواهم دعا كنيد خداوند فرزند پسري به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پيش خود گفتم: اسم يكي را محمد و ديگري را علي مي گذارم. در اين هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اينكه از من چيزي بپرسد، به من فرمود: اسم يكي را علي و ديگري را ام عمرو بگذار!
وقتي كه به كوفه رسيدم، همسرم يك پسر و يك دختر به دنيا آورده بود و اسم آنها را همان گونه كه امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معني ام عمرو چيست؟ به من جواب داد: مادر بزرگت ام عمرو نام داشت." (10)

 افزايش ثروت
از حسين بن موسي نقل شده كه مي گويد: "به همراه عده اي از جوانان بني هاشم نزد امام رضاعليه السلام نشسته بوديم كه جعفر بن عمر علوي با شكل و قيافه فقيرانه بر ما گذشت. بعضي از ما با نگاه مسخره آميزي به حالت وي نگريستيم. امام رضاعليه السلام فرمودند: به زودي مي بينيد زندگي وي تغيير كرده، اموالش زياد و خادمينش بسيار و ظاهرش آراسته مي شود. حسين بن موسي مي گويد: پس از گذشت يك ماه والي مدينه عوض شد و جعفر نزد والي جديد مقام و منزلت خاصي پيدا كرد و زندگي اش همان گونه كه امام فرمود، تغيير كرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوي را احترام و براي وي دعا مي كرديم." (11)

 خود را براي مرگ آماده كن!
حاكم نيشابوري به سند خودش از سعيد بن سعد نقل مي كند كه روزي امام رضاعليه السلام به مردي نگاهي كرد و به او فرمود: "يا عَبْدَ اللَّهِ اُوصِ بِما تُرِيدُ وَاسْتَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنْهُ فَماتَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذلِكَ بِثَلاثَةِ اَيَّامٍ؛(12) اي بنده خدا! به آنچه مي خواهي وصيت كن و خود را براي چيزي كه گريزي از آن نيست (مرگ)، آماده كن! [راوي مي گويد:] پس آن مرد پس از سه روز از دنيا رفت."

 تعبير خواب
حاكم نيشابوري به سند خود از ابو حبيب نقل مي كند كه ابو حبيب مي گويد: "روزي رسول اللّه صلي الله عليه وآله را در خواب - در منزلي كه حجاج در آن اتراق مي كنند - ديدم. به ايشان سلام كردم. نزد ايشان ظرفي از خرماي مدينه - كه خرماي صيحاني نام داشت - بود. ايشان به من هجده خرما دادند و من خوردم. پس از بيدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو مي كردم دوباره از آن بخورم. پس از بيست روز ابو الحسن علي بن موسي الرضاعليهما السلام از مدينه به مكه آمد و در آن مكان نزول كرد و مردم براي ديدار وي شتافتند. من نيز به آنجا رفتم و ديدم ايشان در همان جايي كه پيامبرصلي الله عليه وآله را در خواب ديدم، نشسته است؛ در حالي كه ظرفي از خرماهاي مدينه و خرماي صيحاني نزدش بود. به امام سلام كردم و ايشان مرا نزد خود فراخواند و مشتي از خرما به همان مقداري كه پيامبرصلي الله عليه وآله در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ايشان عرض كردم: زيادتر خرما بدهيد! امام فرمودند: اگر رسول اللّه صلي الله عليه وآله زيادتر مي دادند، من هم به تو زيادتر مي دادم." (13)

بعد از هجرت به طوس

ناپايداري ولايت عهدي
مدايني مي گويد: "هنگامي كه امام رضاعليه السلام در مجلس بيعت ولايت عهدي نشسته بود، در حالي كه لباس مخصوص را پوشيده بود و سخنرانان صحبت مي كردند، نگاهي به بعضي از اصحاب خود كرد و مشاهده نمود كه يكي از اصحابش از اين جريان (ولايت عهدي امام) بسيار خرسند و خوشحال است. امام به وي اشاره كرد و او را نزد خود طلبيد و درگوشي به وي فرمود: قلب خود را به اين ولايت عهدي مشغول نكن و به آن دل نبند و خوشحالي نكن؛ چرا كه اين امر باقي نمي ماند." (14)

رسوايي توطئه گران
شبراوي شافعي نقل مي كند: "زماني كه مأمون امام رضاعليه السلام را ولي عهد و خليفه بعد از خود قرار داد، اطرافيان مأمون از كار خليفه ناراضي بودند و ترس اين را داشتند كه خلافت از بني عباس خارج شود و به بني فاطمه بازگردد؛ لذا كينه و نفرت از آن حضرت داشتند و منتظر فرصتي براي ابراز اين نفرت و كينه بودند.
امام رضاعليه السلام هميشه وقتي كه وارد بر خليفه مي شد، از دالاني عبور مي كرد كه پرده اي داشت و خدّام و نگهبانان، مأمور احترام و ايستادن و سلام كردن بر امام و برداشتن پرده بودند تا امام عبور كند. قرار بر اين شد كه احدي به امام سلام نكند و ايشان را احترام نكنند و پرده را برندارند.
بعد از اين تصميم، امام رضاعليه السلام طبق عادت روزانه وارد دالان شد و افراد سلام نكردند و به امام احترام نگذاشتند؛ اما برخلاف تصميم خود و طبق عادت روزانه، پرده را كنار زدند تا امام عبور كند. بعد از اين جريان، همديگر را ملامت كردند كه چرا پرده را كنار زديد؟ قرار شد روز بعد چنين نكنند. روز بعد امام رضاعليه السلام وارد شد و بر وي سلام كردند؛ اما پرده را برنداشتند. در اين هنگام باد شديدي وزيد و پرده را از حد معمول خود نيز بالاتر برد و امام وارد شد و هنگام خروج نيز چنين شد. بعد از اين جريان با يكديگر به سخن نشستند و در مورد امام رضاعليه السلام چنين مي گفتند كه اين شخص نزد خداوند جايگاه ويژه اي دارد. بعد از اين قضيه، قرار گذاشتند به ايشان خدمت كنند كه اين كار از همه كارها بهتر است." (15)
پيشگويي از چگونگي شهادت
"زماني كه مأمون به خاطر بيماري نتوانست نماز عيد را بخواند، از امام رضا [عليه السلام ] درخواست نمود كه ايشان اقامه نماز كند. امام نيز درحالي كه پيراهن كوتاه سفيد و عمامه سفيد پوشيده بود و در دستشان عصا بود، روانه نماز شدند و در ميان راه بلند مي فرمودند: "اَلسّلامُ عَلي اَبَوَيَّ آدَمَ وَنُوحٍ السَّلامُ عَلي ابَوَيَّ اِبْراهِيمَ وَاِسْماعِيلَ السَّلامُ عَلي اَبَوَيَّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ السَّلامُ عَلي عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ؛ سلام بر پدرانم آدم و نوح، سلام بر پدرانم ابراهيم و اسماعيل سلام بر پدرانم محمد و علي، سلام بر بندگان صالح خداوند." در اين حال بود كه مردم به طرف امام هجوم آوردند و بر دست ايشان بوسه مي زدند و از ايشان تجليل مي كردند. خبر به خليفه رسيد كه اگر اين وضعيت ادامه پيدا كند، خلافت از دست تو خارج مي شود. در اين زمان، مأمون شخصاً وارد شد و خود را به سرعت به امام رسانيد و نگذاشت امام رضاعليه السلام نماز را بخواند.
بعد از اين جريان، امام مطالبي مهم و سرّي را به هرثمة بن اعين (يكي از خادمين مأمون كه محبّ اهل بيت عليهم السلام بود و خود را از شيعيان امام رضاعليه السلام مي دانست و در خدمت آن حضرت نيز بود) فرمود. هرثمة مي گويد: روزي سرورم ابو الحسن رضاعليه السلام مرا طلبيد و به من فرمود: اي هرثمة! مي خواهم تو را از مطلبي آگاه سازم كه بايد نزد تو پنهان بماند و تا زماني كه زنده هستم، آن را براي كسي فاش نكني؛ اگر فاش كني، من دشمن تو پيش خدا خواهم بود. هرثمة گفت: قسم خوردم كه تا زنده هستند، درباره اين مطلب لب به سخن نگشايم.
امام فرمود: اي هرثمة! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزديك شده و اجلم فرا رسيده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنيا خواهم رفت و خليفه مي خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشيد قرار دهد؛ اما خداوند نمي گذارد و زمين اجازه نمي دهد تا مأمون چنين كاري كند و هر چه تلاش مي كنند تا زمين را حفر كنند [و مرا پشت قبر هارون دفن كنند] نمي توانند و اين مطلب را بعداً خواهي ديد.
اي هرثمة! همانا محل دفن من در فلان جهت مي باشد. پس بعد از وفات و تجهيز من براي دفن، مأمون را از اين مسائلي كه برايت گفتم، آگاه كن! تا اينكه مرا بيش تر بشناسند و به او (مأمون) بگو: هنگامي كه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز كردند، كسي بر من نماز نخواند تا اينكه فرد عرب ناشناسي به سرعت از صحرا به طرف جنازه من مي آيد و در حالي كه گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مركبش ناله مي زند، بر جنازه من نماز مي خواند. شما نيز با او به نماز بايستيد و پس از نماز، جنازه مرا در فلان مكان كه مشخص كرده ام، دفن كنيد! همين كه مقداري از زمين را حفر كنيد، قبري را مي يابيد كه آماده مي باشد و در عمق آن آب زلالي وجود دارد. اگر سنگهاي طبق شده را برداريد، آب شروع به جوشيدن مي كند. همانا اينجا مدفن من مي باشد. پس مرا در اينجا دفن كنيد! اي هرثمة! واي بر تو كه اين مطالب را قبل از وفاتم به كسي بگويي!
هرثمة مي گويد: مدتي نگذشت كه تمامي اين جريانات اتفاق افتاد و امام رضاعليه السلام نزد خليفه انگور و انار مسموم خورد و از دنيا رفت... و طبق فرمايش آن حضرت [كه فرمود بعد از وفات، اين مطالب رابه مأمون بگو] بر مأمون وارد شدم و ديدم وي در فراق امام رضاعليه السلام دستمال در دست دارد و گريه مي كند. به وي گفتم: اي خليفه! اجازه مي دهيد مطلبي را بگويم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم: امام رضاعليه السلام سرّي را در دوران حياتش به من فرمود و از من عهد گرفت كه آن را تا هنگامي كه زنده است، براي كسي بازگو نكنم. قضيه را براي مأمون تعريف كردم.
وقتي كه مأمون از اين قضيه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور به تجهيز و آماده كردن جنازه امام داد و همراه وي آماده خواندن نماز بر ايشان شديم كه در اين هنگام فردي ناشناس با همان مشخصاتي كه امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هيچ كس صحبتي نكرد و بر امام نماز خواند و مردم نيز با وي نماز خواندند. خليفه دستور داد كه وي را شناسايي كنند و نزد وي بياورند؛ امّا اثري از وي و شتر او نبود. سپس خليفه دستور داد پشت قبر هارون الرشيد قبري حفر كنند. هرثمة به خليفه گفت: آيا شما را به سخنان علي بن موسي الرضاعليهما السلام آگاه نساختم؟ مأمون گفت: مي خواهيم ببينيم سخن وي راست است يا خير؟
در اين هنگام، نتوانستند قبر را حفر كنند و گويا زمين از صخره نيز سخت تر شده بود؛ به گونه اي كه تعجب حاضرين را برانگيخت. در اين زمان، مأمون به صدق سخن علي بن موسي الرضاعليهما السلام پي برد و به من گفت: مكاني را كه علي بن موسي الرضاعليهما السلام از آن خبر داده، به من نشان بده! محل را به وي نشان دادم و همين كه خاك را كنار زديم، قبرهاي طبقه بندي شده و آماده را ديديم با همان مشخصاتي كه علي بن موسي الرضاعليهما السلام فرموده بود.
زماني كه مأمون اين وضعيت را ديد، بسيار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمين فرو رفت و آن مكان خشكيد. سپس پيكر امام را داخل قبر گذاشتيم و خاك روي آن ريختيم. بعد از اين جريان، خليفه هميشه متعجب بود از چيزي كه ديده و مطالبي كه از من شنيده بود و تأسف و حسرت مي خورد و هر زماني كه با وي خلوت مي كردم، از من تقاضا مي كرد قضيه را تعريف كنم و من دوباره تعريف مي كردم و تأسف وي مضاعف مي شد و مي گفت: "اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ"."(16)


چنان كه گذشت، بعد از شهادت امام رضاعليه السلام مأمون مكرراً هرثمة را به حضور خود فرا مي خواند و جريان پيشگويي امام درباره كيفيت شهادت و ساير حوادث را بازنگري مي كرد و با حسرت جمله "اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ" را بر زبان جاري مي ساخت.
بزرگان اهل سنت درباره محل دفن امام رضا[عليه السلام ] نيز مطالبي را بيان كرده اند؛ از جمله، ذهبي در مواضع متعدد از تأليفات خود درباره مشهد الرضاعليه السلام مي گويد: "وَلِعَلِيِّ بْنِ مُوسي مَشْهَدٌ بِطُوسَ يَقْصِدُونَهُ بِالزِّيارَةِ؛(17) در طوس براي علي بن موسي، مشهدي است كه [مردم ] قصد زيارت او را مي كنند." "وَلَهُ مَشْهَدٌ كَبِيرٌ بِطُوسَ يُزارُ؛(18) و براي او [علي بن موسي عليهما السلام ] مشهد بزرگي در طوس است كه زيارت مي شود." "وَمَشْهَدُهُ مَقْصُودٌ بِالزِيارِةِ.؛ (19) مشهد او مورد زيارت واقع مي شود."
ابن عماد حنبلي دمشقي نيز مي گويد: "وَلَهُ مَشْهَدٌ كَبِيرٌ بِطُوسَ يُزارُ." (20)
برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا[عليه السلام ] نيز جالب و شگفت انگيز است؛ مثل بسيار زيارت كردن قبر امام رضا[عليه السلام ] توسط ابن حبان بستي (354  ق)، ابوبكر بن خُزيمة (311 ق) و عديلة بن ابي علي ثقفي (328 ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمة كه موجب شگفتي شاگردان وي شده است.

حاكم نيشابوري درباره ابوبكر بن خُزيمة و ابوعلي ثقفي مي گويد: "از محمد بن مومل شنيدم كه مي گفت: روزي با پيشواي اهل حديث ابوبكر بن خزيمة و ابوعلي ثقفي و ديگر مشايخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] به طوس رفتيم، در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر ايشان مي رفتند. محمد بن مومل مي گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمة نسبت به قبر علي بن موسي [عليهما السلام ] همگي ما را شگفت زده كرد." (21)
جالب است بدانيم ابن خزيمة نزد اهل سنت جايگاه ويژه اي داشته؛ به گونه اي كه از وي به عنوان: شيخ الاسلام، امام الائمة، الحافظ، الحجة، الفقيه، بي نظير، و زنده كننده سنت رسول الله صلي الله عليه وآله تعبير كرده و او را در علم و حديث و فقه و اتقان ضرب المثل دانسته است. (22)
حاكم نيشابوري در مورد ابوعلي ثقفي نيز كه از نوادگان حجاج بن يوسف مي باشد، تعابيري چون: امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، و حجت خدا بر خلق در دوران خودش به كار برده(23) كه نشانگر اهميت و جايگاه اين شخصيت است.
ابن حبّان بُستي مي گويد: "علي بن موسي الرضا[عليهما السلام ] از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت [عليهما السلام ] و بني هاشم مي باشد. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود...  من به دفعات قبر ايشان را زيارت كرده ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي داد، قبر علي بن موسي الرضا را - كه درود خدا بر جدّش و خودش باد - زيارت مي كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي نمودم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش - كه درود خدا بر او و اهل بيتش باد - بميراند." (24)
اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا[عليه السلام ] بر قلوب مي باشد كه حتي پس از گذشت سالياني از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي آن حضرت مورد توجه خاص و عام بوده و كساني چون ابن خزيمة و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا[عليه السلام ] به ايشان متوسل شده، براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي بردند.
ابن حبان بستي در ميان اهل سنت جايگاه والايي داشته ؛ به گونه اي كه از وي به: امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلاي رجال، تعبير كرده اند. (25)

پی نوشت  :

1-  تتمة جامع الاصول، ابن اثير، دارالفكر، چ اوّل، 1412 ق، بيروت، ج 2، ص 715.
2-  مطالب السؤل، محمد بن طلحه شافعي، مؤسسة البلاغ، چ اوّل، 1419 ق، بيروت، ص 128.
3- مرآة الجنان، عبد اللّه بن اسعد يافعي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1417 ق، بيروت، ج 2، ص 10.
4- جامع كرامات الاولياء، يوسف بن اسماعيل نبهاني، دار الفكر، چ اوّل، 1414 ق، بيروت، ج 2، ص 311.
5-  سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب، ابو الفوز سُويدي، المكتبة العلمية، بي تا، ص 334.
6-  نُزهَة الجليس، عباس بن نور الدين مكّي، مكتبة الحيدرية، چ اوّل، 1417 ق، ج 2، ص 105.
7-  روضة الاحباب، عطاء اللّه بن فضل اللّه شيرازي، نسخه خطي كتابخانه آيت اللَّه العظمي مرعشي، ج 4، ص 13؛ مفتاح النجا في مناقب آل العبا، محمدخان بن رستم بدخشي، نسخه خطي كتابخانه آيت اللَّه العظمي مرعشي، ص 176؛ تاريخ الاسلام و الرجال، شيخ عثمان سراج الدين حنفي، ص 369؛ احقاق الحق، ج 12، ص 350.
8-  الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، دار الاضواء، چ دوم، 1409 ق، بيروت، ص 246؛ نور الابصار، شبلنجي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1418 ق، بيروت، ص 323؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 312.
9-  الفصول المهمة، ص 247؛ نور الابصار، ص 323؛ الاتحاف بحب الاشراف، دار الكتاب الاسلامي، چ اوّل، 1423 ق، قم، ص 61.
10- الفصول المهمّة، ص 246؛ نور الابصار، ص 323؛ اخبار الدول و آثار الاول، قرماني، عالم الكتب، چ اول، بي تا، بيروت، ص 114؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 313؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 61.
11-  الاتحاف بحب الاشراف، ص 62.
12-  الصواعق المحرقة، ابن حجر هيثمي، مؤسسة الرسالة، چ اوّل، 1417 ق، بيروت، ص 122؛ الفصول المهمّة، ص 247؛ نور الابصار، ص 322؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص 114؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 311؛ نتايج الافكارالقدسيّة، سيد مصطفي بن محمد العروسي مصري، جامعة الدرويشيه، بي تا، دمشق، ج 1، ص 80؛ الانوار القدسية، شيخ ياسين بن ابراهيم سنهوتي، مطبعة السعادة، چ اول بي تا، قاهره، مصر، ص 39؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 58.
13-  الصواعق المحرقة، ص 122؛ الفصول المهمّة، ص 246؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص 114؛ مفتاح النجا في مناقب آل العبا، ص 376؛ وسيلة المآل، ابن كثير حضرمي، خطي، كتابخانه آيت اللَّه مرعشي، ص 212؛ نور الابصار، ص 322؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 311؛ نتائج الافكار القدسية، ج 1، ص 80؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 65؛ وسيلة النجاة، محمد مبين هندي، لكنهو، چ اوّل، 1309 ق، هند، ص 385.
14- الاتحاف بحب الاشراف؛ ر.ك: نور الابصار، ص 321؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 312؛ مطالب السؤول، مؤسسة البلاغ، چ اوّل، 1419 ق، بيروت، ص 85؛ الفصول المهمّة، صص 244 - 245؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص 114.
15-  الفرج بعد الشدة، قاضي ابو علي تنوخي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، بيروت، ج 4، صص 172 - 173؛ مطالب السؤول، ص 85.
16- الفصول المهمّة، ص 261؛ نور الابصار، خطي، كتابخانه آيت اللَّه مرعشي، ص 323؛ مطالب السؤول، ص 86؛ الكواكب الدرية، شيخ عبد الرؤف مناوي، ج 1، ص 256؛ مفتاح النجا في مناقب آل العبا، ص 82؛ الانوار القدسية، ص 39.
17-  سير اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، چ يازدهم، 1417 ق، بيروت، ج 9، ص 393.
18- العبر، دار الكتب العلمية بي تا، بيروت، ج 1، ص 266.
19- تاريخ الاسلام، حوادث 201 تا 210، دار الكتاب العربي، چ اول، 1411 ق، بيروت، ص 272.
20-  شذرات الذهب، دار ابن كثير، چ اوّل، 1406 ق، دمشق، ج 3، ص 14.
21-  تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دار الفكر، چ اوّل، 1404 ق، بيروت، ج 7، ص 339.
22- سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 365 و 377.
23- سير اعلام النبلاء، ج 15، صص 280 - 282.
24- كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دار الفكر، چ اوّل، 1393 ق، بيروت، ج 8، ص 457.
25- سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 92؛ النجوم الزاهرة ابن تغري، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1413 ق، بيروت، ج 3، ص 342؛الوافي بالوفيات، صفدي، النشر الاسلامية، ج اوّل، 1381 ق، آلمان، ج 2، ص 317؛ الطبقات الشافعية، سُبْكي، دار احياء الكتب العربية، بي تا، بيروت، ج 3، ص 131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1408 ق، بيروت، ج 2، ص 209.

 

خوانده شده 3100 مرتبه