مطالعه تاریخ گذشتگان و سرگذشت انبیای گذشته، میتواند به ثبات قدم در راه حق کمک کند. قرآن به پیامبر (ص) میفرماید: «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ: و هر یک از سرگذشتهای پیامبران [خود] را که بر تو حکایت میکنیم، چیزی است که دلت را بدان استوار میگردانیم».
ویژگی های حضرت عباس
حضرت ابوالفضل العباس (ع)، دارای چند ویژگی خاص است که افراد معدودی در تاریخ چنین ویژگیهایی را دارند.
ویژگی اول، مدح توسط ائمه معصومین (ع) است؛ چنانکه امام صادق (ع) ایشان را با عبارت «نَافِذُ الْبَصِیرَةِ» توصیف کرده و امام سجاد (ع)، حضرت را صاحب مقام ویژه دانسته است.
ویژگی دوم، شاگرد ویژه مکتب چهار معصوم بودن است.
ویژگی سوم، مقام خاص آن حضرت است که همه شهدا روز قیامت به این مقام غبطه میخورند. امام صادق (ع) زیارتنامه خاص حضرت را با این سلام آغاز کرده است: «السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ».
ویژگی چهارم حضرت، جایگاه خاص ایشان در نزد امام حسین (ع) و در میان لشکر آن حضرت است. گاهی بعضی افراد، به تنهایی یک امت هستند؛ چنانکه قرآن کریم، حضرت ابراهیم (ع) را یک امت معرفی کرده است. حضرت عباس (ع) هم به تنهایی یک لشکر برای امام حسین (ع) بود؛ زیرا وقتی همه یاران امام به شهادت رسیده بودند و حضرت عباس (ع) میخواست به میدان برود، امام به او فرمود: «لشکرم از هم میپاشد». در گذشته علم لشکر را به دست کسی میدادند که دشمن بداند تا این فرد زنده است، جرئت ندارد به لشکر نزدیک شود. حضرت عباس (ع) قوام خیمهها و لشکر امام حسین (ع) بود؛ از همین رو بود که وقتی علیاکبر (ع) و دیگر یاران به شهادت رسیدند، امام حسین (ع) با خیال آسوده خیمهها را رها کرد و بالای سر هر یک از یاران آمد.
مقام و منزلت حضرت عباس (ع) تا آنجاست که میتوان حضرت را مصداق دیگری از آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» دانست که در شب لیلةالمبیت، در شأن امیرالمؤمنین (ع) وارد شده است. حضرت عباس (ع) نیز نه تنها جان خود را فدای امام کرد؛ بلکه صبح روز عاشورا به برادرانش فرمود: «یا بَنی اُمِّی! تَقَدَّمُوا حَتّی أَرَاکُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلّهِ وَ لِرَسولِهِ: ای پسران مادرم! به سوی میدان مبارزه بروید تا ببینم که چگونه در راه خدا و پیامبرش اخلاص میورزید و در این راه خیرخواهی میکنید». از همین روست که خداوند مقام باب الحوائجی را به ایشان عطا کرده است.
تفاوت ثبات قدم با لجاجت و تعصب
ثبات قدم، به معنای ایستادگی بر موضع حق و موضع برخاسته از عقل و منطق و دعای همیشگی مؤمنان است: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا: پروردگارا، بر [دلهای] ما شکیبایی فرو ریز و گامهای ما را استوار دار». اولین درس واقعه جانسوز عاشورا را میتوان، ثبات قدم در دینداری و دفاع از حق دانست؛ چنانکه در زیارت عاشورا نیز همین مسئله را از خداوند در خواست میکنیم: «وَ ثَبِّت ِلی قَدَمَ صِدق». در زیارت جامعه کبیره نیز میخوانیم: «فَثَبِّتنِی اللهُ أبَداً مَا حَیِیتُ عَلَی مُوَالاتِکُمْ».
حضرت عباس (ع) و یاران امام حسین (ع)، مصداق بارز ثبات قدم و استواری در راه حق هستند؛ زیرا اگرچه میدانستند به شهادت میرسند، اما در دفاع از حق با حضرت همراه شدند. دشمن نیز گاه در جبهه کفر خود استواری میکند، سپاهیان لشکر ابنسعد که در جبهه کفر خود باقی ماندند. این پافشاری و اصرار، لجاجت، تعصب و تحجر است؛ یعنی ماندن بر موضع باطل که صفتی منفی است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ».
امام سجاد (ع) درباره این لجاجت و تحجر لشکریان ابنسعد میفرماید:
در روز عاشورا وقتی امام حسین (ع) عازم میدان شد، عمامه پیامبر (ص) را بر سر بست و شمشیر حضرت را در دست گرفت. وقتی وارد میدان شد، به لشکر ابنسعد فرمود: «این عمامه را میشناسید که عمامه پیامبر (ص) است؟». گفتند: «بله، میشناسیم». حضرت فرمود: «این شمشیر را میشناسید که شمشیر پیامبر (ص) است؟». گفتند: «بله، میشناسیم». حضرت فرمود: «شما را به خدا قسم میدانید مادرم، فاطمه، دختر پیامبر (ص) است؟». گفتند: «بله، میدانیم». فرمود: «میدانید پدرم علی (ع)، پسرعموی پیامبر (ص) است؟». گفتند: «بله، میدانیم». سپس گفتند: «غَیْرُ تَارِکِیکَ حَتَّی تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشاً: تا تو را به شهادت نرسانیم، از این بیابان نمیرویم».
قرآن درباره این افراد به پیامبر (ص) میفرماید: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی: تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانی».
اهمیت ثبات قدم و جدا نشدن از دین
اهمیت ثبات قدم و استواری در دین، جهتدهندۀ مسیر زندگی است و عزت و سربلندی انسان را به دنبال خواهد داشت. در حقیقت کلید دستیابی به موفقیت و پیروزی، در همین استقامت بر اصول و اعتقادات نهفته است. خداوند درباره کسانی که از این مسیر جدا میشوند، به پیامبر (ص) فرموده است: «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ».
رسولخدا (ص) نیز این مسئله را پیشبینی کرده بود. انس بن مالک میگوید:
خدمت حضرت رسیدم، در حالی که روی حصیری خوابیده بود. حضرت از من پرسید: «فرد دیگری هم همراه توست؟». گفتم: «خیر». حضرت فرمود: بدان که اجل من نزدیک شده و اشتیاقم به دیدار پروردگارم و برادرانم، پیامبران پیش از من، به درازا کشیده است». سپس گریست. عرض کردم: «برای چه گریه میکنید؟». حضرت فرمود: «چگونه نگریم، وقتی میدانم بعد از من چه بر سر امتم میآید». عرض کردم: «یا رسولالله! بعد از شما چه بر سر امت میآید؟». حضرت فرمود: «خواستههای گوناگون و بریدن رشته خویشاوندی و عشق به مال و مقام و به وجود آمدن بدعت در دین».
تزلزل در دفاع از حق، ناشی از عجز، ضعف و سستعنصری است که موجب انحرافات بسیاری میشود. چنانکه در جنگ جمل، بسیاری از کسانی که با امیرالمؤمنین (ع) جنگیدند، یا از خویشاوندان آن حضرت بودند و ارتباط خویشاوندی خود را با امام قطع کرده بودند و یا کسانی که در جنگ با مشرکین، در کنار امیرالمؤمنین (ع) جنگیده بودند؛ اما گرفتار ریاستطلبی و پولپرستی شده بودند.
حبّ دنیا و پولپرستی، یکی از عوامل تزلزل ثبات قدم در دینداری است. تا زمانی که رسولخدا (ص) در قید حیات بود، هیچ اختلاف و دعوایی بر سر مال و پول و دنیا نبود؛ اما پس از رحلت آن حضرت، وضعیت بسیاری از افراد به گونهای تغییر کرد که مال التجاره و اموالشان قابل شمارش نبود. عبدالرحمان بن عوف، یکی از این افراد بود که هنگام وفاتش، شمشهای طلایش را با تبر تقسیم میکردند؛ در حالی که وقتی از مکه به مدینه آمد، نه غذایی برای خوردن و نه جایی برای استراحت کردن داشت. فردی او را به خانهاش برد و به او غذا و محل استراحت داد.
این اتفاق در انقلاب اسلامی ما نیز رخ داد. وقتی هواپیمای امام خمینی از پاریس در تهران بر زمین نشست، افراد بسیاری در کنار امام بودند که متأسفانه از انقلاب و آرمانهای امام برگشتند، تا جایی که بعضی با لباس زنانه از کشور فرار کردند. اگر چه افراد بسیاری نیز در میانه راه سوار قطار انقلاب شدند و در دفاع از دین و ارزشهای انقلاب، تا پای جان ایستادگی کردند.
دعایی برای ثبات قدم در دین
وقتی انسان مقصد و راه را شناخت، آن را پذیرفت و به آن ایمان آورد؛ باید در این راه، بر اساس روشی گام بردارد که پروردگار جهانیان تعیین کرده است. این، همان چیزی است که از آن به عنوان دین اسلام یاد میشود و همۀ پیامبران در قالب شیوهها و سبکهای زندگی، به آن دعوت کردهاند. در واقع، استقامتورزی در اصول دین که مأموریت پیامبر (ص) در ابلاغ رسالات الهی است، از مهمترین اصولی است که در استقامت حقیقی، لازم و ضروری قلمداد میشود؛ زیرا چنین استقامتی است که موفقیتآمیز خواهد بود و انسان را در دین و آخرت به پیروزی و فلاح و رستگاری و سعادت میرساند. اهمیت این مسئله تا آنجاست که پیامبر (ص) و ائمه (ع) همواره آن را برای اصحاب خود طلب میکردهاند.
حضرت عبدالعظیم حسنی فردی فقیه، عالم و مفسر بزرگی بود. هنگامی که خدمت امام هادی (ع) رسید، از حضرت اجازه گرفت تا عقایدش را ارائه کند تا اگر دینش مرضی و پسندیده است تا قیامت بر آن باقی بماند. پس از کسب اجازه، عقایدش را برای امام بازگو کرد. حضرت برایش چنین دعا کرد: «ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الآخِرَةِ».
ثبات قدم در شرایط سخت
یکی از مواقعی که فرد میتواند ثبات قدمش را نشان دهد، شرایط بحرانی است؛ مانند وقتی که جنگی اتفاق میافتد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون: ای کسانی که ایمان آوردهاید! چون با گروهی برخورد میکنید، پایداری ورزید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». بسیاری از کسانی که از قطار انقلاب پیاده شدند، در حوادث و اتفاقات دچار ریزش شدند. برخی در جریان سال ۸۸ از قطار انقلاب پیاده شدند و برخی در سالهای قبلتر از آن. تا زمانی که امام خمینی در قید حیات بود، بسیاری از این افراد در کنار ایشان بودند؛ اما پس از رحلت امام، دچار ریزش شدند.
روزی فردی به امام جواد (ع) نامه نوشت و از پدرش که فردی ناصبی بود و به اهلبیت (ع) ناسزای میگفت، شکایت کرد.
امام جواد (ع) در پاسخ به سه نکته بسیار مهم اشاره کرد:
۱. «الْمُدَارَاةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْمُکَاشَفَةِ: مدارا برای تو بهتر از رو در رویی و مقابله کردن با پدر است». یکی از مسائل بینالمللی اسلام، احترام به والدین اعم از کافر یا مسلمان است. احترام والدین در هر حالتی باید حفظ شود. مسئله دیگری که اهمیت بینالمللی دارد و اختصاص به مسلمانان ندارد، امانتداری و وفای به عهد است.
۲. «وَ إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرَا: شکیبایی و بردباری پیشه کن و صبور باش». روزهای سخت تمام میشود. انقلاب اسلامی موجهای بلندی مانند جنگ تحمیلی، تحریمهای سخت اقتصادی، موشکباران شدن شهرها و ... را پشت سر گذاشته است، اما اکنون هم پشتوانه مالی و هم پشتوانه قضایی دارد. برای مقابله با دشمن باید از حضرت زینب درس گرفت که در مجلس یزید به او فرمود: «فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا: هر چه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن. به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحی ما را، نام ما را، پیام ما را نمیتوانی از میان برداری».
۳. «فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ: صبور باش که عاقبت نیک در انتظار متقّین است». اگر انسان میخواهد دنیایی با آرامش و آخرتی سعادتمند و مطمئن در انتظارش باشد، باید با ایستادگی بر انجام واجبات و ترک محرمات، خود را در برابر حربههای شیطان و جنودش بیمه کند. حضرت در انتهای نامه نوشت: «ثَبَّتَکَ اللَّهُ عَلَی وَلَایَةِ مَنْ تَوَلَّیْتَ: خداوند تو را در راه محبت و ولایتِ آنان که دوستشان داری، ثابت قدم بدارد».
ثابت قدم و استوار بودن، بر مسیر حق ماندن، از قطار اسلام و دین پیاده نشدن و این قطار را به آخر ایستگاه رساندن، بسیار مهم است. تاریخ انسانهای بسیاری را به خاطر دارد که اگر چه ابتدا در جبهه کفر بودند، اما سعادتمند از دنیا رفتند. چنانکه حر بن یزید ریاحی، ابتدا مقابل امام حسین (ع) ایستاد و راه را بر امام (ع) بست، اما متحول شد و در رکاب امام (ع) به شهادت رسید. انسانهای بسیاری نیز بودهاند که اگر چه در جبهه حق بودند، اما دچار انحراف شده و در حال کفر از دنیا رفتند. آنچه مهم است اینکه انسان در انتها از مسیر حق جدا نشود. از همین رو بود که پیامبر (ص) سه بار فرمود: «الْعَمَلُ بِخَوَاتِیمِهِ: هر کاری به پایان آن است».
راهکارهای ثابت قدم بودن
۱. خواندن آیات و دعاها برای ثبات قدم
آیات و دعاهای بسیاری وجود دارد که در آنها از خداوند طلب ثبات قدم شده است؛ مانند این آیه شریفه که میفرماید: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا: پروردگارا، بر [دلهای] ما شکیبایی فرو ریز و گامهای ما را استوار دار». امام صادق (ع) نیز در سختیها به خواندن این دعا سفارش کرده است: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ». مؤمن آلفرعون پیرو موسی (ع) بود. وقتی تهدید شد، این دعا را زیاد میخواند: «اللَّهُمَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا». در روایت دیگری امام صادق (ع) کسانی را که از مکر و خدعه میترسند، به خواندن این آیه سفارش کرده است: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد».
دعا باعث رشد انسان میشود: «لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ». خداوند در انتهای سوره فرقان میفرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ: بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمیکند». امیرمؤمنان علی (ع)، مردی را دید که از روی نوشته، دعایی طولانی میخواند. به او فرمود: «ای مرد! آن که زیاد را میشنود، اندک را هم پاسخ میدهد». مرد گفت: «سَرورم! پس چه کنم؟». حضرت فرمود: «بگو: الْحَمْدُللهِ عَلَی کُلِّ نِعْمَةٍ وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ: ستایش خدای را بر هر نعمتی، و هر خوبی را از خدا میخواهم و از هر بدی، به خدا پناه میبرم و از هر گناهی، از خدا آمرزش میطلبم».
۲. خواندن نماز شب
خداوند در سوره مزمل به پیامبر (ص) درباره سنگینی امر رسالت میفرماید: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا» و برای ثبات قدم در این راه به او دستور میدهد که نماز شب بخواند: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا». اهمیت دادن به نماز و بهویژه نماز شب، در ثابت قدم ماندن در مسیر حق، بسیار مؤثر است.
در ایام ماه صفر در یکی از کشورهای اروپایی که برای تبلیغ رفته بودم، هنگام نماز در یک پارک روزنامه انداختیم و نماز خواندیم. مردم مسیحی آمدند و ما را تماشا کردند. بعد از نماز یکی از آنها پرسید: «این چه عملی بود که انجام دادید؟». گفتیم: «نماز خواندیم». پرسید: «چند وقت یکبار میخوانید؟». گفتیم: «هر روز و روزی پنج بار میخوانیم: صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء». آن فرد اندکی فکر کرد و گفت: «این کار شما صحیحتر است تا اینکه هفتهای یکبار به کلیسا برویم. کار شما مانند این است که هر روز غفلتزدایی میکنید، مثل هر روز دست شستن». آن فرد مسیحی نمیدانست حقیقت نماز چیست، اما مطلبی را بیان کرد که در روایت آمده است. در روایت آمده است: «هر کس نمازهای پنجگانه را به وقتش انجام دهد، از غافلین نخواهد بود». در واقع، نماز کارواش روح است و سبب اعتدال در زندگی میشود. قرآن، انسان را موجودی حریص و بیتاب معرفی میکند که وقتی بدی به او میرسد، نالان میشود و هر گاه خیری به او میرسد، بخیل است، اما نمازگزاران را از این صفات استثناء کرده است.
۳. عبرتگیری از سرنوشت گذشتگان
مطالعه تاریخ گذشتگان و سرگذشت انبیای گذشته، میتواند به ثبات قدم در راه حق کمک کند. قرآن به پیامبر (ص) میفرماید: «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ: و هر یک از سرگذشتهای پیامبران [خود] را که بر تو حکایت میکنیم، چیزی است که دلت را بدان استوار میگردانیم».
هست اندر صورت هر قصهای // خردهبینان را ز معنا حصهای
پیامبر (ص) را مجنون میخواندند. خداوند قصه نوح (ع) را برای حضرت بیان میکند که در طول ۹۵۰ سال مردم آن حضرت را مجنون، بیکار و پیر خطاب میکردند.
آن یکی میگفت بیکاری مگر // یا شدی فرطوت و عقلت شد ز سر
پیامبر (ص) را با سنگ میزدند، خداوند قصه حضرت نوح (ع) را بیان میکند که مردم ایشان را هم اذیت میکردند؛ همچنانکه حضرت هود (ع) را هم مورد آزار و اذیت قرار میداند. مردم به سخنان پیامبر (ص) اهمیت نمیداند و از حضرت اطاعت نمیکردند، خداوند قصه حضرت صالح (ع) را بیان میکند که مردم از او اطاعت نکردند و ناقة الله را به قتل رساندند. مطالعه سرگذشت انبیای گذشته و تاریخ گذشتگان، درس استقامت و ثابت قدم بودن در مسیر حق و تحمل سختیها میدهد.
۴. کمک به دیگران
خداوند درباره کمک به دیگران و ثبات قدم در راه حق میفرماید: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وتَثبیتًا مِن اَنفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ اَصابَها وابِلٌ فَاتَت اُکُلَها ضِعفَینِ فَاِن لَم یُصِبها وابِلٌ فَطَلٌّ واللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر: و مثل آنان که مالشان را در راه خشنودی خدا انفاق کنند و با کمال اطمینان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند، مثل بوستانی است که در زمین بلندی باشد و بر آن باران زیادی به موقع ببارد و حاصلی دو چندان (که منتظرند) دهد، و اگر باران زیاد نیاید، اندک بارد (تا باز به ثمر رسد)، و خدا (به کار شما) بیناست».
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر «تَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، ۷ تا ۸ احتمال را مطرح میکند و سپس همه این احتمالات را رد میکند و مینویسد: «افرادی که به مردم کمک میکنند و باری از دوش مردم بر میدارند و دائماً به دیگران خیر میرسانند و از کار زشت دوری میکنند، در راه حق ثابت قدم هستند».
حجتالاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی