ضمانتی برای اجابت دعای عاقبت به خیری

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
ضمانتی برای اجابت دعای عاقبت به خیری

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با محوریت نکته‌ای بسیار مهم سیر و سلوک الهی: مرحله مراقبه تمامی ندارد و تا آخر عمر باید در مراقبه بود، پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 

امتحان روح، خطورات ربّانی و یا شیطانی!

 ذوالجلال و الاکرام، راکب این مرکب، یعنی؛ روح، که راکب جسم انسانی است را، در مرحله نخست، هم به خواطر، مبتلا کرده  است و هم  امتحان، در این ابتلا.

  اولیای خدا بیان می­فرمایند: یک جنگ دائمی، بین خواطر انسانی، وجود دارد و این خواطر، برای عمل، عاملند، لذا اول مطلب، این است که حال انسان، در خواطر، شناخته می‌شود. یعنی؛ اگر کسی بخواهد خودش را محک بزند که ببیند حالش چه حالی است؟! ببیند افعال ، کردار، روش ومنشش چگونه خواهد بود. یعنی؛ باید اول، نگاه کند، خواطر او، چه خواطری است، گاه، این خواطر نفسانی و شیطانی است، که اگر این حال بود، طبعاً افعال و کردارش، شیطانی می­‌شود. اگر این خواطر ربّانی و ملکی بود، افعال او را هم ملکی و ربّانی می‌­کند.

پس؛ حال افعال و کردار انسان، به حال آن خطوراتش بر می‌­گردد. منشأ و مبدأ همه­ اعمال، خواطر است، لذا اولیای خدا، عرض کردیم، بیان می‌­فرمایند: اگر انسان، ذهن را، کنترل کند، آن موقع، فعلش، فعل الهی می­‌شود و معلوم می­‌شود، مهم‌تر از خود فعل، نیّت فعل است، فرمودند: «انّما الاعمال بالنیات».

 

قوّه­ عاقله(جنود رحمانی) یا قوّه­ وهمیّه(جنود شیطانی)!

 یعنی؛آنچه بر ذهن گذشت، انسان را می­‌کشد و به سمت ذهن خودش می‌­برد و افعال و کردارش را رقم می­‌زند! لذا اولیای خدا بیان می­‌کنند: اگر این ذهن، در قاعده ملکی و ربّانی قرار گرفت، قوه عاقله است، امّا اگر این ذهن، به سمت مطالب شیطانی و نفسانی، رفت، دیگر قوّه­ عاقله نیست، بلکه قوّه­ وهمیّه است.

وهم، یعنی؛ حقیقت خارجی ندارد و تو را گرفتارت می‌­کند و نتیجه­‌اش این می­‌شود که انسان، از آن مقام انسانیت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» می­‌افتد، لذا اینطور می­‌شود تقسیم کرد که یا انسان، با وهم دارد زندگی می­‌کند یا با آنچه خطورات ملکی و ربّانی است که عقل است.

خصوصیت عقل سلیم این است که امام صادق(ع) فرمودند: «العقل ما عبد به الرحمان»  امّا مابقی، توهّم و تصوّر است آن هم تصوّر باطل. تعبیر دیگر علماء، این فراز آیه قرآن است که بیان فرمودند: «کسراب بقیعة»، این مثل سراب می­‌ماند و انسان را به یک مقام حقیقی نمی­‌رساند.

لذا یکی از اسامی روز قیامت، «یوم الحسرة» است، به این نکته توجه کنید، گر چه بیان کردند: حتّی مؤمنین حسرت می­‌خورند که چرا در دنیا آن طور که باید و شاید عمل صالح انجام ندادم و ای کاش می­‌توانستم در دنیا بیشتر توشه بردارم، اما حقیقت «یوم الحسرة» که دائمی است، عندالاولیاء و عرفاء، مال کسانی است که در وهم سیر کردند و عمل آن‌ها عمل فاسد است!

لذا بشر غفلت می­‌کند و در دنیا مراقب نیست و ذهنش را کنترل نمی­‌کند و اینجاست که بعضی از اعاظم ما بیان می­‌کنند: یادش رفته که دائم، دو سپاه، مقابل هم هستند؛ یکی سپاه الهی فرشتگان و دیگری لشگر نفس دون است.

یعنی این دو قوه عقلیه و وهمیّه که یکی جنود الله، عقل و یکی هم جنود شیطان، وهم است و اولین جایی که باید تصرف کنند، مرکز فرماندهی است، مرکز فرماندهی انسان، ذهن است، اگر توانستند ذهن را کنترل کنند، افعال و کردار انسان به دست آنها است. نگارش اولیاء خدا، نسبت به دو انسان؛ انسانی که در خواطر ربّانی است و انسانی که در خواطر شیطانی است، این­ طور است، و افعال آن­ها نیز، بر اساس تصرّف دو قوه عقلیه و وهمیه، شکل می‌­گیرد و رقم می­‌خورد. لذا اگر خطورات ذهنی آنها خطورات ملکی و ربّانی شد دیگر این افعال و کردار، افعال عقلای عالم، می­‌شود «العقل «عینه» عُبِداللّه تبارک و تعالی وعرّف اللّه تبارک و تعالی. آنکه عاقل است، عارف و عابد است.

 

نفس مطمئنّه، حاصل تسلّط جنود رحمانی بر نفس

پس وقتی این ذهن، در تصرف عقل و به تعبیر اولیاء خدا و متخلّقین به اخلاق الهی، در تصرف سپاه خدا، قرار گرفت، دیگر افعال او  افعالی الهی می­‌شود و دستش و چشم و گوش وتمام اعضاء و جوارح او خدایی می­‌شود، یدالله می­‌شود، عین الله می­‌شود، أذن الله می­‌شود، لذا مردان خدا همین‌اند، اینکه گاهی با یک نگاه نافذشان، بعضی را به سمت دین، برگرداندند، همین است، چهره آن‌ها، چهره‌ الهی می­‌شود، به خاطر همین، می‌فرمایند: «النّظر الی وجه العالم عبادة» که عرض کردیم، آن عالمی که عاقل و عابد است، عالم بما هو عالم، نه آنکه فقط، یک درسی خوانده باشد، آن علمای ربّانی و صاحب نفَس که نظر به وجه آنها، عبادت می­‌شود.

لذا گاهی انسان، یک روایت را می‌­شنود و گاهی می­‌خواند، امّا وقتی، آن صاحب نَفَس، این روایت را می­‌گوید، در عمق جان انسان می­‌رود! چرا؟ چون، ذهن آن‌ها وقتی تحت سیطره­ خواطر ملکی و ربّانی قرار گرفت، افعال و کردار آنها هم ملکی و ربّانی می‌­شود، یعنی؛ وجود آنها می­‌شود خلیفه الله و حال آنها، الهی می­‌شود.

لذا اولیاء خدا و متخلّقین به اخلاق الهی، بیان می­‌کنند: اگر جنود خدا، به ذهن، تصرف پیدا کرد، صاحب نفس می‌­شود و نفس، الهی و مطمئنه می­‌شود «یا ایّتها النّفس المطمئنّه إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة» یعنی؛ هم پروردگار عالم، از او راضی است و هم او، راضی است! این یک قاعده عجیب است! «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» دیگر متعلّق به پروردگار عالم، می­شود، نه به جنّات کار دارد، نه به رضوان، می­‌شود متعلق به خدا، خدا او را، برای خودش، انتخاب می‌­کند.

امّا اگر شیطان، مسلّط شد، این تسلط شیطان، او را گرفتار و بیچاره می­‌کند، طبعاً تمام افعال و کردارش، تحت سیطره­ی حزب شیطان در می­‌آید.

 

اصناف انسان­‌ها/شبیه به چهارپایان!

وجود مقدس پیغمبر اکرم محمد مصطفی(ص) بیان فرمودند: «خلق اللَّه الإنس ثلاثه أصناف» خدا انسان‌ها را سه صنف، خلق کرده است، این روایت، عجیب است، توضیحات عالی را عرفا، بیان کردند که به فضل الهی، می­خواهم امشب، خدمتتان عرض کنم، نکات بکری دارد و تمثیل هایی که اولیاء خدا و عرفا زده­اند، غوغا و محشر است.

پیامبر اکرم(ص) می­‌فرماید: خدا، انسان را سه نوع خلق کرد، «صنف کالبهائم» یک عدّه از اینها، مثل چهارپا هستند که تعبیر قرآن کریم و مجید الهی است که بارها هم عرض کردیم، می­فرماید: «کالانعام بل هم اضل» خلقت اینها اینطور است، بهائم هستند، پروردگار عالم در مورد خلقت اینها که اینطور هستند، حالشان دگرگون می‌­شود و از حال انسانی خارج می­شوند، در سوره اعراف آیه 175 می­‌فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها» صنف بهائم این حال را دارد که مثل چهارپا و بدتر هستند و قلوب اینها طوری است که دیگر هیچ چیزی را نمی‌­فهمند هرچه بگویی واستدلال کنی، درک نمی‌کنند، لا یفقهون یعنی این، چون فقه به معنی ادراک و فهم و شعور است دیگر با استدلال عقلی با برهان با او صحبت کنی، نمی­فهمد، متوجه نیست آنکه حالش، حال بهائم، شد، البته، ای کاش بهائم بود در باب سقوطش دیگر انتها ندارد، «بل هم اضل»  است.

 

رتبه­ اسفل، سقوط، در چاه بی انتهاست! 

 یک موقعی انسان، در مقام احسن است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» یک موقعی هم، اسفل می­‌شود «ثم رددناه أسفل سافلین» از سفلی به اسفل می‌رود یعنی؛ مدام پایین می­‌رود تا جایی که می­‌گوید: اضل «کالأنعام بل هم أضلّ» دیگر به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی سقوط می­‌کند و در آن چاه ویل می­‌افتد، عرفای عظیم­‌الشأن، چاه ویل را، به چاه بی‌انتها، تعبیر می­‌کنند، یعنی؛ اصلاً انتهای آن معلوم نیست.

 لذا در مسأله جهنّم، تعابیری هم در باب روایات داریم که واقعاً بعضی از این روایات، جدّاً شکننده است، به قول ملّای نراقی صاحب جامع السعادات، آن مرد الهی و عظیم­‌الشّأن می­‌فرماید: بعضی از این روایات، فقط خواندنشان، انسان را زودتر از موعد پیر می­‌کند، از بس شکننده است.

لذا اولیاء الهی، وضع را متوجه می­‌شوند و می­‌فهمند و حالشان، حال خوشی است، نسبت به عالم برزخ و اخری ادراکات دارند، فلذا وحشت دارند و تعبیر به این می­‌کنند که انسان زودتر از موعد، پیر می­‌شود، اولیاء خدا گاهی با همین چشم فیزیکی و نه چشم معنوی و یا به تعبیری، چشم باطن، بلکه با همین چشم فیزیکی، آن چه که به ظاهر، نادیدنی است را می­‌بینند.

 

حال انسانی داریم یا جسم انسانی!

گرچه، نکته­‌ای را بگویم، خیلی قشنگ است، نکتة من النکات است، خدا رحمت کند آن مرد الهی و عظیم­‌الشأن، آقامعلّم دامغانی آن عارف بالله و رفیق شفیق امام راحلمان را، ایشان می­‌فرمود: اینکه در شعر می­‌گویند: آنچه نادیدنی است آن بینی، این اشتباه است، اتّفاقاً اگر انسان، بما هوانسان باشد، باید ببیند! از بس قاعده برعکس شده، می­گوییم آن چه که نادیدنی است می­بیند. نه، برعکس است.

حالا آن ها که اولیاء خدا بودند و می‌­دیدند، تعبیر می­‌فرمودند: ما نمی­‌بینیم، ما از مقام انسانیت خودمان ساقط شدیم، حال انسانی نداریم فقط جسم انسانی داریم - حال انسانی با جسم انسانی دو چیز است- ما جسم انسانی داریم، لذا باور این مطلب، برای ما سخت است، بعد تازه دعوت می­‌کنیم که آقا بیا و ببین که اگر مثلاً به این مراحل رسیدی، آن چه نادیدنی است می­‌بینی!

اگر بناست خلیفه الله باشد، باید عمق زمین و هم آسمان­‌ها را، ببیند، و این اعجاز بزرگ خداست که در این جرم صغیر که امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می­‌فرماید: «أتزعم أنّک جرم صغیر» آیا تو فکر می­‌کنی، همین جسم کوچکی؟ در حالی که در درون تو غوغاست، تو انسانی و باید بفهمی انسانی، فقط این گوشت و پوست و دو تا پا و دو تا دست و دو تا چشم و زبان و... نیستی، تو غوغایی، مطالبی درون تو نهفته است.

انسان فقط فیزیک نیست و این اعجاز بزرگ خداست، اگر به من و شما بگویند: اعجاز بزرگ پروردگارعالم چیست؟ باید بگوییم: این که در این جسم به ظاهر کوچک، غوغایی را بر پا کرده تا بتواند به عنوان خلیفه الله بر عالم هستی تسلّط پیدا کند، این مطلب خیلی عجیب است.

لذا یک قسم می­‌شوند مثل چهارپایان، وقتی مثل حیوان، انسانی که درک نکند، متوجّه نشود، گرفتار می­‌شود و دائماً غرق لذّت‌های دنیوی و شادی­‌های زودگذر و در عیش و عشرت و در دنیاطلبی سیر می­‌کند، این­ها کالبهائم هستند، همّ و غمّشان این است که کار کنند تا چیزی به دست بیاورند که دور هم باشند که بزنند و بکوبند و بخورند و ... 

امّا اولیاء خدا می­‌گویند: حتّی اگر کار می­‌کنی به نیّت «الکاسب حبیب اللّه» و اینکه پروردگار عالم فرموده: از تو حرکت، از من برکت و اینکه پروردگارعالم خوشش نمی­­‌آید، کسی روزش به بطالت بگذرد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ابغض الناس عند اللّه بطال النّهار و جیفه اللیل» مبغوض ترین انسان­ها نزد پروردگار عالم آن کسی است که روزش به بطالت بگذرد و شب هم مثل مردار بخوابد و حتّی دو روزش مثل هم باشد، که اگر این­گونه شد، او مغبون و بیچاره است و به تعبیر عامیانه، گرفتار است، یعنی؛ دیروز شما باید خیلی بهتر از پریروزتان و امروزتان خیلی بهتر از دیروزتان و فردا خیلی بهتر از امروز باشد و ....، انسان باید این طور باشد و الّا دیگر انسان نیست. حال سؤال این­است که چرا در آن روایت شریف، اوّل می­فرماید: «خلق اللّه»؟ یعنی؛ پروردگار عالم یک عدّه را این طور، خلق کرده وخودشان گناه ندارند؟ که توضیحاتش را خدمتتان عرض می­‌کنم.

 

جسمشان مثل انسان­هاست ولی روحشان مانند ارواح شیطانی است

گروه دوّم را می­‌فرماید: «و صنف اجسادهم اجساد بنی آدم و ارواحهم ارواح الشیاطین» خیلی درد است، گروه دوّم، گروهی هستند که جسمشان مثل انسان­هاست و زاد و ولد هم دارند و ازدواج هم می­کنند، به صورت ظاهر، شاید، خیلی با احترام هم بر خورد می‌­کنند، امّا، بزرگان می­گ‌ویند: تمثیل برتر برای ارواح شیطانی، چهره نفاق است، منافق، در حقیقت، همان کسی است که حالش حال شیطان است، روح او روح شیطانی است، چون صورت ظاهر در بین مردم خیلی هم شیک می­گردد و شیک هم سلام می­‌کند، خیلی هم عالی، رفتار و کردار، انجام می‌دهد امّا الهی نیست، حالش حالی است که بتواند دعوت به بدی­ها و پلشتی­ها و زشتی­ها و ... کند، این از خصوصیت منافقین است.

 

برترین مصداق روح شیطانی، منافق است

سلطان العارفین، محوم ملّافتحعلی سلطان­‌آبادی آن آیت حق، تبیین می‌­فرماید: اگر شعبه­‌ای از نفاق در دل انسان به وجود بیاید، حال انسان را حالی می­‌کند که روح او روح شیطانی می­‌شود.

ابوالعرفا، آیت­‌الله العظمی ادیب تبیین می­‌فرمودند: آن­ کسی که ریشه نفاق را از دل خود نکَند، بیچاره است، چون انسان، خودش احساس می­‌کند، و بزرگان فرمودند: هر کسی خودش متوجه می­‌شود که در وجودش ریشه­ نفاق وجود دارد یا خیر و نشانه­‌اش این است که آیا حال عبادت، در خلوت و جلوت، یکسان است یا خیر؟ اگر در خلوت، بیحالی و به شهادت قرآن «کسالی» و با کسالت هستی، و خیلی نسبت به نماز و روزه و صدقه و انفاق و... حال خوشی نداری و کسلی، ولی نعوذبالله وقتی در جمع قرار گرفتی، حال دیگری داری! وامصیبتا! این یعنی؛ ریشه نفاق، لذا باید حال او خلوت و جلوتت یکسان باشد.

جوانان عزیز دقت کنند، اولیاء الهی و بزرگان، این مطلب را، به ویژه در جوانی می­‌بینند که اگر این حال را در جوانی، در خودش تأمّل کند و ریشه آن را از بین ببرد، آن­ وقت است که خواطر نفسانی او هم، براساس این مطلب به وجود می­‌آید یا همان خواطر ملکی که عرض کردیم، اگر این خواطر در ذهن حکومت پیدا کند و خواطرش ربّانی و ملکی گردید و جنود الهی، فرماندهی یعنی؛ ذهن را تصرف کرد و صاحب نفس او گردید، حال همه­ اعضا و جوارح، حال الهی و ربّانی و خدایی می­‌شود. وقتی می­‌گوییم: یدالله یا اذن الله یا عین الله و.. نه اینکه خدا می­شود؟ اشتباه نشود، یعنی؛ بنده‌ای می‌شود که خدا فرمود: «عَبدی اَطِعنی حتّی أَجعلَک مثلی»، تمام حالات و رفتار او الهی می­شود.

لذا اینجاست که اولیای الهی می‌­فرمایند: تسخیر آسمان­‌ها از آن اوست و از اینجا بر همه­ عالم مسلّط است و اینجاست که امیرالمؤمنین(ع) می‌­فرماید: «أتزعم انّک جرم صغیر» تو فکر نکن جرم کوچکی، تو غوغا و محشری، تو بزرگترین اعجاز ذوالجلال والاکرام، در خلقتی و می­توانی به همه عالم تسلّط داشته باشی. برهفت آسمان و زمین و همه مطالب و طومار هستی به دست تو می‌­افتد.

همان که بارها در مباحث مثال زدم، آن کنز خفی، آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: وقتی آیت‌الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی، آن مرجع عظیم الشّأن که توقیع از جانب امام زمان(عج) دارد، فرمودند: آشیخ محمدحسن! می­‌خواهی­ بدانی تسخیر عالم یعنی چه؟ عرض کردم: بله آقا. این پیرمرد، با سرعت عجیبی مانند جوان، دستشان را باز کردند و فرمودند: حالا نگاه کن. زیر بازوی آقا را یک لحظه نگاه کردم، مدهوش شدم که آب به صورتم زدند و فرمودند: آشیخ محمد حسن! نتوانستی ببینی. آیت‌الله مولوی فرمودند: والله در همان یک لحظه، دیدم تمام کهکشان­‌ها و تمام عالم، زیر بازوی این سید است. «سخرلکم ما فی السماوات و الأرض».

 

در حصن حصین الهی

 سومین گروهی که پیامبر اکرم(ص) می­‌فرماید این است: «وصنف فی ظلّ اللّه یوم لاظل الّا ظلّه» سومین گروه کسانی هستند که در سایه­ی پروردگار عالم هستند، یعنی؛ آن­ها هر چه انجام می­‌دهند، در حصن حصین الهی هستند و همه­ افعال و کردارشان بر اساس خطورات ربّانی است که بر ذهنشان تسلّط پیدا کرده است و حالشان ظلّ الله می­‌شود. یعنی؛ در سایه­ خدا هستند و جز سایه­ خدا چیزی نمی­‌بینند لذا همه­ مطالبشان، الهی می­‌شود.

خیلی عجیب است که این انسان، در مرحله­ نخست فراموش کرد که باید وهم و خیال را کنترل کند، این مسأله­ شیطانی نفس را کنترل کند، وضعیتش را کنترل کند و بداند که این نفس گرفتارش می­‌کند، اگر فعلی مسبوق به اعمال زشت بود، طبعاً بداند تمام این­ها در مسأله­ شیطان است و شیطان است که او را گرفتار می­‌کند.

 

بدترین صنف انسانی

نکته این است، آقایان بیان می­‌کنند: بین این سه صنف انسان­‌ها، آنکه جسمش، جسم انسانی و ارواحشان، ارواح شیطانی است، یعنی دسته­ی دوم بدتر از کالبهائم یعنی؛ دسته­ی اول هستند. چون این‌ها در مسئله­ی آرزوهایشان، آرزوهای شیطان است.

 

چرا شیطان را به خون در بدن انسان تشبیه کردند؟

پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجْرِی‏ مِنِ‏ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ‏»؛ شیطان، مانند خون، در بنی آدم جاری است. اولیای الهی فرمودند: یعنی؛ شیطان هر لحظه در کمینگاه است و هر لحظه نفس را گرفتار می­کند. اوست که به بعد نفاق گرفتار می‌­شود و همان آیه شریفه را استفاده می­‌کنند که در سوره اعراف آیه 16 و 17 آمده که ابلیس ملعون بیان کرد: «لَأَقْعُدَنَ‏ لَهُمْ‏ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین‏»، من در کمین کسانی که می­خواهند در صراط مستقیم باشند، می­نشینم. این‌ها دارند در صراط مستقیم تو می‌آیند، من هم در آن صراط نشسته‌ام و بعد جلو می‌آیم، چگونه؟ از پیش روی آن‌ها، از پشت سرشان، از سمت راست، از سمت چب، به آن‌ها می‌تازم و آن‌ها را رها نمی‌کنم.

لذا اولیاء خدا می‌گویند: منظور از «مَجْرَى الدَّمِ‏» که بیان فرمودند، همین است؛ یعنی شیطان، به هیچ عنوان انسان را رها نمی‌کند. لذا اگر در آرزوها مراقبه نکردی و ذهن را که تحت سیطره خواطر نفسانی و یا ربّانی قرار بگیرد، مواظبت نکردی؛ شیطان تسلّط پیدا می‌کند و مثل خون که در تمام اعضاء و جوارح (از انگشت پا تا فرق سر) جاری است، در همه جا وجود دارد و این‌طور بر انسان مسلّط شده و او را گرفتار و بیچاره کرده و زمین می‌زند.

 

یکی از دلایل زمین خوردن توسط شیطان

این زمین‌زدن‌های شیطان فقط از یک مطلب به وجود می‌آید و آن هم این است که آرزوها را برای انسان، بزرگ می‌کند. این آرزوها انسان را بیچاره می‌کند، طوری که امورش به دست شیطان می‌افتد.

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب بیان می‌فرمایند: «مَن جَرى فی عِنانِ أملِهِ جری شیطان فی کلّ عمله»، هر کسی که زمام آرزوهایش را رها کرد، اینجاست که شیطان می‌آید و در هر عمل او جاری می‌شود. لذا اگر آرزویت را کنترل و مراقبه نکردی، شیطان می‌آید و همه مطالب را از انسان می‌گیرد و بر او مسلّط می‌شود.

امیرالمؤمنین در روایت دیگری - که ملّای نراقی ذیل آن می‌فرمایند: من این را هر روز برای خودم تکرار می‌کنم؛ یعنی معلوم می‌شود خیلی مهم است - می‌فرمایند: «الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ علی قُلُوبِ الغافِلِینَ»، آرزوی دور و دراز، مایه چیرگى شیطان‌ها بر دلِ غافلان است. عنوان تسلّط ابلیس ملعون هم نیست، بلکه به شیاطین اشاره می‌کنند؛ یعنی شیطان‌های انس و جنّ. اگر آرزوی مطالب دنیوی کردی، تسلّط شیاطین جنّ و انس بر تو به وجود می‌آید.

 

نکته بسیار مهم سیر و سلوک الهی

اینجا حضرت دارند یک هشدار هم می‌دهند، می‌فرمایند: نباید غفلت کنید، اگر غفلت کنید، تمام است. علّت اینکه انسان به وهم و خطورات نفسانی و شیطانی دچار می‌شود، غفلت است که در آن صورت تسلّط شیطان، حتمی است و تو را گرفتار و بیچاره می‌کند.

لذا این که بارها بیان کردم: اولیاء خدا مدام از مراقبه حرف می‌زنند، همین است. اصلاً این مطلب نکته بسیار مهم سیر و سلوک الهی است و آن این است: تنها مرحله‌ای که تمامی ندارد، مراقبه است. برخی چیزها مرتبه و مرحله‌ای دارد که با طی کردن آن به مرحله دیگر می‌رسید (همان مراتب سبعه انسانی که آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی در شذرات هم آن‌ها را بیان فرمودند)، ولی تنها مسأله‌ای که هیچ موقع انتها ندارد، مراقبه است.

مراقبه، نهایت ندارد و این‌ طور نیست که بگوییم: من مرحله مراقبه را طی کردم و دیگر تمام شد و به مرحله دیگری رسیدم. مراقبه، همیشگی و دائمی است، تا لحظه مرگ هم انسان باید مراقبه داشته باشد.   

 

ضمانتی برای اجابت دعای عاقبت به خیری

لذا اینکه اولیاء خدا می‌فرمایند: بالاترین دعا، دعای عاقبت به خیر شدن است، منشأ آن، همین مراقبه است. می‌گویند: اگر مراقبه نکنیم، معلوم نیست که عاقبت به خیر شویم.

اولیاء خدا کد بسیار مهمی در این زمینه می‌دهند و می‌گویند مولانا العارف، علّامه حسن‌زاده آملی این مطلب را بیان فرمودند که معلوم شد از شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز هست و اسّ و اساس را ایشان فرموده‌اند: اجابت دعا، ضمانت دعا نیاز دارد. ضمانت دعای عاقبت به خیر شدن، مراقبه است. مراقبه هم حدّ و نهایت ندارد.

اولیاء خدا وقتی به مراتب و مراحلی رسیدند، مراقبه‌هایشان هم مراقبه‌های ویژه است. تصوّر می‌کنید مراقبه‌ای که آیت الله العظمی بهجت می‌کردند و یا مراقبه‌ای که اعاظم و بزرگانی که الآن هستند، انجام می‌دهند؛ با مراقبه امثال بنده یکی است؟! اتّفاقاً مراقبه آن‌ها، مراقبه ویژه است. چون آن کسی که طیّ مراحل کرد، بیشتر باید بترسد که نکند یک موقع سقوط کند و عاقبت به خیر نشود. این‌ها را باید جدّی بگیریم و در آن‌ها تأمّل کنیم.

 

شروع تسلّط شیاطین بر انسان از کجاست؟

لذا اگر به کوچکترین مطلب، غفلت ایجاد شود، دیگر تمام است، «الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ علی قُلُوبِ الغافِلِینَ». وقتی غافل می‌شوی، تازه آرزوها شروع می‌شود و معلوم می‌شود که شیاطین، تسلّط پیدا کردن بر انسان را از آرزوها شروع می‌کنند. حضرت دارند کد می‌دهند و به من و شما نسخه می‌دهند که مراقب باشیم و دقّت کنیم.

اگر غافل شدی، شیطان از آرزو شروع می‌کند و انسان را بیچاره می‌کند. این یک نکته بسیار مهم است. باید مواظبت کرد.

برای همین است که وجود مقدّس امام صادق(ع) فرمودند: «إِنْ‏ کَانَ‏ الشَّیْطَانُ‏ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَاذَا». حضرت «إن» شرطیّه را بر سر «کان» می‌آورند (نه «یکون»)، چون وقتی بر سر «کان» آمد؛ یعنی گذشته، حال و آینده. این بعد ادبی فرمایش حضرت است.

حضرت می‌فرمایند: اگر می‌دانید که از گذشته، شیطان، دشمن شما بوده و الآن و آینده هم هست؛ پس غفلت برای چیست؟!

در این‌جا هم با «فاء» ادامه مطلب را بیان می‌کند. همان‌طور که بیان کردیم: گاهی یک کلمه واحد، معانی مختلفی دارد؛ حرف هم از کلمات است، حرف فاء، معانی مختلفی دارد، ابن‌فارس و سیبویه و ... گاهی تا هفت معنا برای آن تبیین کردند. یک معنای آن «پس» و یکی هم «تحقیقاً» است که باید از این دو معنا برای این‌جا استفاده کنیم.

پس معنی تحت‌اللفظی «فَالْغَفْلَةُ لِمَاذَا» در روایت فوق می‌شود: پس به تحقیق غفلت چرا؟! یعنی مراقب باش، اگر غفلت کنی، تمام است. «لماذا» چرایی که در این‌جا می‌آورند؛ یعنی مگر می‌شود؟! «لماذا» بعد از «کان» ضمن اینکه سؤالی است، امّا معنی چرایی هم می‌‌گیرد. یعنی سؤالی که درون خودش، جواب هم هست.

چرا باید غفلت کنی؟! باید حتماً هوشیار باشی، باید مراقبه کنی. اگر مراقبه کنی، آن‌وقت پیروزی. چون شیطان، عدو و دشمن است و فریب می‌دهد.

نکات عجیبی در این زمینه هست از جمله تمثیل‌هایی که اولیاء خدا زدند و دو داستانی که بیان کردند که إن‌شاءالله در جلسه بعد بیان خواهم کرد. نسخه‌ای که اولیاء می‌دهند، بسیار مهم است. چون بارها بیان کردم، روش اخلاق باید علمی الهی باشد که بدانیم چگونه باید جلو برویم. به قول ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب و یکی دیگر از اولیاء خدا، انسان باید دستش را در دست ولیّ خدا بگذارد و مانند بچّه‌ای که تا تی، تا تی، راه می‌رود، آن‌گونه در مطالب اخلاق و سیر و سلوک الهی قدم نهد.

جالب این است: امام راحل عظیم‌الشّأنمان در سال 1340 در درس اخلاقشان، به آقایان و روحانیون و طلبه‌ها می‌فرمودند: حتّی شما نمی‌توانید به خودی خود جامع‌السّعادات را بخوانید. اگر هم بخوانید، چیزی درک نمی‌کنید و متوجّه نمی‌شوید. ادراکات، این است که انسان در محضر اولیاء خدا زانوی تلمّذ بزند و بفهمد.

اگر انسان، گام به گام با بزرگان و اعاظمی مانند ابوالعرفا، ملّای نراقی، ملّا محسن فیض کاشانی، آیت‌الله خوشوقت (آن عزیزالله و عزیز الحجّه) (اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... برود؛ این‌جاست که به اشتباه نمی‌افتد و زودگذر نیست و مراقبه‌اش هم مراقبه حقیقی خواهد بود.

 

تلاش همه بزرگان برای غلام شدن!!!

یکی از راه‌های دیگر که آن هم مثل مراقبه - که بیان کردیم: تا آخر عمر، هیچ موقع نباید فراموش شود و مرحله‌ای نیست که بگوییم: آن مرحله را طی کردیم و تمام شد - همیشگی است؛ توسّل است. با توسّل، انسان می‌تواند این مراحل را طی کند.

توسّل به حضرات معصومین(ع) کارگشاست، به خصوص توسّل به وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(عج) و اتّصال به آن حضرت، به واسطه والده مکرّمه و معظّمه‌شان، آن بانوی کریمه، آن تقیّه، آن زکیّه، حضرت نرجس خاتون(س). آن حضرات، حال و وضع انسان را می‌بینند و لطف و محبّت و بزرگواری می‌کنند. این توسّل فراموش نشود.

لذا بارها بیان کردم، نمی‌دانم یادتان هست یا خیر، هر ساعت باید شما دعای سلامتی آقا جان را بخوانید، «اللَّهُمَ‏ کُنْ‏ لِوَلِیِّکَ‏ الحجّة بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً». عزیز دلم! هر ساعت، حداقل با خواندن یک دعای سلامتی به یاد آقا جان باشیم. ما در همین دعا از خدا می‌خواهیم (اللّهمّ یعنی یا الله) که در هر ساعتی، ولیّ و حافظ آقا جانمان باش؛ پس خودمان هم باید حداقل هر ساعت به یاد ایشان باشیم. این‌طور نیست که فقط وقتی مثلاً به جمکران رفتیم، یاد آقا باشیم.

آن ولیّ خدا فرمودند: آقا جان! امام زمان را می‌بینی، دائم با امام زمان هستی، امام زمان که تو را می‌بیند، تو چه؟! کاری می‌کنی که وقتی امام زمان دارد تو را می‌بیند، از تو خوشش بیاید؟! مورد پسند ایشان قرار گرفتی؟! تو را انتخاب کرده؟! تو را خواسته؟! - ما که این مطالب را نمی‌فهمیم و شاید برایمان سنگین باشد - تا به حال، تو را صدا زده؟! آقا خیلی خوب است، بیش از آن که من و تو تصوّر کنیم، آقا خیلی کریم است. کاری کردی که به اسم، تو را صدا بزند؟!

مگر می‌شود کسی هر ساعت به یاد آقا باشد و آقا به یاد او نباشد؟! بیان کردم که ساعتتان را زنگ بگذارید، هر ساعت یادتان بیفتد. کسی که هر ساعت به یاد آقا جان است، در حصن حصین است؛ آن‌وقت آقا جان او را رها می‌کند؟! هیهات! هیهات!

فرمودند: من هیچ موقع شما را فراموش نمی‌کنم، «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین‏ لذکرکم‏». من به یاد شما هستم.

همه چیز به دست اوست، «بِیُمْنِهِ‏ رُزِقَ‏ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء». چقدر یاد او هستیم؟! توسّل و تمسّک به آقا چقدر داریم؟! چقدر از روزمان برای آقاست؟! روزمان، شبمان، همه چیزمان باید برای آقا باشد. تا حالا غلام آقا شدیم یا همیشه خواستیم خودمان آقا باشیم؟!

همه کار و تلاش بزرگان این است: به جایی برسند که غلام آقا شوند و عبدالمهدی شوند. آقا آن‌ها را انتخاب کند، بخرد، اسمشان را بنویسد و بگوید: تو غلام من هستی.

یکی دیگر از مطالب، همان‌طور که بارها بیان کردم، صحبت آخر شب با آقا جان است. این را ترویج بدهید. شب‌ها موقع خواب، وقتی مسواکت را هم زدی و دیگر می‌خواهی بخوابی، دو، سه دقیقه با آقا حرف بزن، سلامی به آقا بده، «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه، السّلام علیک علی أحسن السّلام و أتمّ السّلام و أکمل السّلام» و بگو: مولای من! آقای من! ...

بلد باش که با آقا چگونه حرف بزنی که خود این بلد بودن هم یک هنر است، عنایت می‌کنند و به تو می‌دهند. تو این اتّصال اوّلیّه را ایجاد کن، خودشان عنایت می‌کنند و می‌دهند.

«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه» بگو، بعد با آقا حرف بزن، بگو: آقاجان! من چه کسی هستم؟! من را چگونه می‌بینی؟! آقا جان! چه زمانی بناست درست بشوم؟!

بنده بعضی از آقایان را دیده بودم که وقتی می‌گفتند: آقا جان! ...، جدّی انسان با همه نفهمی‌اش (خودم را عرض می‌کنم) می‌فهمید که واقعاً آقا، جان آن‌هاست. البته آن‌ها هم جان آقا می‌شوند!

آقا جان! قربانت بروم! می‌شود من آدم شوم؟! می‌شود من درست شوم؟! می‌شود من غلام شما شوم؟! آقا جان! شما کریمی، فدایت بشوم! من گرفتارم، نفس از سر من دست برنمی‌دارد. آقا جان! شما که می‌دانید، شما که عین الله النّاظره هستید و اوضاع من بیچاره را می‌بینید، امّا چون بناست که به شما عرضه شود، بیان می‌کنم، آقا جان! وضعم خراب است، به دادم برس. آقا را قسم بده، بگو: آقا! به جان مادرت نرجس خاتون(س) به دادم برس.

 

امام زمان(عج) کدام کار را از جوانان خیلی می‌پسندند؟

این شب‌ها هم چون آقا مصیبت‌زده هستند، بعد از سلامت، یک چیزی هم بگو، بگو: آجرک الله بقیّة الله! آقا جان! فدایت بشوم، یک عنایتی کن.

عزیزان من! من سه تا اسم جلاله را می‌خواهم قسم بخورم که عظمت مطلب برای شما جا بیفتد، والله، بالله، تالله، وقتی با آقا حرف می‌زنید این‌قدر آقا دوست دارد، زن و مرد، پیر و جوان، به خصوص آقا فرموده: کاری کنید که جوانان با من حرف بزنند. جوان‌ها! آقا شما را خیلی دوست دارند. آقا، جوان‌پسند است. نمی‌خواهم کسانی را که هم سنّ و سال من هستند و یا سنّ بیشتری دارند، مأیوس کنم. امّا آقا جوان‌پسند است، جوان‌های عزیز! با آقا حرف بزنید. همین که حرف می‌زنید، این‌قدر دوست دارد، من جرأت ندارم بگویم، امّا چون اعاظم فرمودند، بیان می‌کنم. فرمودند: گاهی که شما با آقا صحبت می‌کنید و سلام می‌دهید، آقا جواب سلامتان را می‌دهند و تا می‌گویید: آقا جان! یک مواقعی آقا به مذنب، به خصوص اگر شابّ و جوان باشد، می‌گوید: جانم! ...

آقا یک جانی می‌گویند، کأنّ منتظر بودند که او بیابد. تو می‌گویی: آقا جان! امبا آقا هم می‌گویند: جانم! ...، این آقا این قدر مهربان است که غوغا و محشر است. غریب‌تر از امام زمان کسی نیست. همان‌طور که الآن نائبش، غریب و تنهاست، بدانید که غریب‌تر و تنهاتر از نائبش، خود آقاست. چه کسی در عالم، آقا را صدا می‌زند؟ جز شما جوان‌های خوب، چه کسی صدا می‌زند؟! خدا گواه است نمی‌دانید آقا چقدر شما را دوست دارد. دهان من بسته است و نمی‌توانم چیزی بگویم، امّا خدا گواه است، والله قسم، وقتی شما آقا را صدا می‌زنید، شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز می‌گوید: دورتان بگردم، شما با حرف‌زدنتان دل آقا را شاد کردید. من مفید فدای شما بشوم. معلوم می‌وشد آقا، خیلی غریب است که این‌قدر دوست دارد با او حرف بزنند.

عزیزان من! این حرف زدن با آقا را فراموش نکنید. لذا بیان کردم: اگر کسی هر شب، با آقا صحبت کند و این مثل حلقه‌های زنجیر قطع نشود، به یک سال نرسیده، مسائل و مطالبی را متوجّه می‌شود. همین‌قدر که تو را به همین مباحث اخلاق متّصل کرده، یکی از همین موارد است. همین‌قدر که در بحث‌ها و جریانات و لقمه‌هایی که پیش می‌آید، یک موقع نعوذبالله شیطان وسیله گناهی را فراهم می‌کند، همان‌طور که بیان کردم قسم خورده که من در صراط مستقیم می‌نشینم، لذا او نشسته تا یقه ما را بگیرد؛ امّا امام زمان ما را کمک کرده است. امام زمان، دست ما را گرفته و گفته: اجازه نمی‌دهم؛ چون این یک عمر گفته: یابن‌الحسن! من اجازه نمی‌دهم، اصلاً مگر با وجود تشر امام زمان، شیطان می‌تواند نزدیک شود؟! تو در حصن حصین هستی. این که ما را به خانه امام زمان کشانده، همین حصن حصین امام زمان است. مگر خودمان آمدیم؟! به والله، نه، خودمان نیامدیم.

با آقا حرف بزن، بیان کردم که وقتی دیدید گره خیلی کور است، آقا را به مادرشان، حضرت زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) و عمّه جانشان، زینب(علیها الصّلوة و السّلام)، هم قسم بدهید. بگویید: آقا جان! شنیدم غیر از مادرتان، نرجس خاتون، دو بانوی دیگر را هم خیلی دوست دارید. یکی عمّه جانتان زینب است، امان از دل زینب ...، آقا جان! این شب‌ها عمّه جانت زینب، چه می‌کشد؟!............

 

«السّلام علیک یا أباعبداللّه(ع)»

خوانده شده 1390 مرتبه