نام سوره: بقره
تعداد آیات: 286
تعداد کلمات: 6156
تعداد حروف: 26256
ترتیب نزول: 87
محل نزول: مدینه منوره
معانی نام سوره: بقره به معنی گاو است. و منظور از گاو، گاو بنی اسرائیل است که یک داستان زیبا و جالب از بهانه های بنی اسرائیل دارد.
نامهای دیگر: قسطاط القرآن - سنام القرآن (با سوره عمران توأماً)
ویژگیهای سوره: بزرگترین سوره قرآن (5/2 جزء) - دارای بزرگترین آیه قرآن (آیه 282) - دارای بیشترین احکام فقهی. این سوره را سوره مثلثها مینامند. وجود آیت الکرسی در این سوره.
موضوعات مطرح شده: مردم شناسی و جامعه شناسی
فضیلت قرائت و خواص سوره بقره
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: کدام یک از سوره های قرآن برتر است؟ فرمودند: سوره بقره،عرض کردند کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: آیة الکرسی.
/پاورقی . (برگزیده تفسیر نمونه ج۱ ص ۳۵)./
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که سوره بقره و آل عمران را بخواند روز قیامت زیر سایه ای قرار می گیرد.
/پاورقی . (نور الثقلین ج۱ ص۲۶)./
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: کسی که ۴ آیه اول سوره و آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه آخر سوره را بخواند، به مال و جانش ضرری نمی رسد و شیطان به او نزدیک نمی شود و قرآن را فراموش نمی کند.
/پاورقی . (نورالثقلین ج۱ ص ۲۶)./
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس این سوره را بخواند سلام و رحمت خدا بر او باد و برایش اجر مرزبان و فداکاران در راه خدا را می دهند.
/پاورقی . (مجمع البیان ج۱ ص ۳۲)./
سهل بن سعد می گوید نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر چیز قله ای دارد و قله و راس قرآن سوره بقره است.
/پاورقی . (مجمع البیان ج۱ ص ۳۲)./
به دلیل اینکه در این سوره آیة الکرسی قرار دارد و این آیه یکی از پر فضیلت ترین آیه های قرآن است، در یک بحث جداگانه به آن می پردازیم و قسمت اثرات شفا بخش را در همان جا ذکر می نماییم. در زیر داستانی از بنی اسرائیل (ذبح گاو ماده) را که در این سوره آمده بیان می کنم.
شأن نزول و محتوای سوره بقره
ماجرا چنین بود که فردی از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته می شود، در حالی که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست. در میان قبایل و اسباط بنی اسرائیل نزاع می شود، داوری را برای فصل خصومت نزد موسی علیه السلام می برند حل مشل را از او خواستار می شوند. موسی علیه السلام بدرگاه خداوند دست به دعا بر داشت. ندا آمد که ای موسی گاوی ذبح نما و به مقتول بزن او زنده خواهد شد و قاتل خویش را معرفی خواهد کرد. مردان این قوم گفته موسی علیه السلام را به مسخره گرفتند و به او گفتند: ای موسی از خدا سوال کن که این گاو چگونه گاوی باشد. موسی علیه السلام پرسید و پاسخ داد: نه پیر و نه جوان بین این دو.سپس پرسیدند: رنگ آن چه باشد؟ فرمود: زرد روشن که مردم با دیدن آن دچار وجد و سرور شوند.
بار دیگر مردم گفتند: اگر می توانی توضیح بیشتری درباره گاو بده. باز هم پاسخ داد: گاوی باشد که برای شخم زدن از آن استفاده نشده باشد. بالاخره مردم قانع شدند یک راس گاو را با همان مشخصات به بهای گزاف خریداری نموده و ذبح کردند و به جنازه زدند و جنازه به
اذن خدا زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد.
این سوره از نظر اصول اعتقادی اسلام و بسیاری از مسائل عملی عبادی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعیت دارد. در این سوره:
۱. بحثهائی پیرامون توحید و شناسائی خدا مخصوصا از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است.
۲. بحثهائی در زمینه معاد و زندگی پس از مرگ، مخصوصا مثال های حسی آن مانند داستان ابراهیم و زنده شدن مرغ ها و داستان عزیر.
۳. بحثهائی در زمینه اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانی.
۴. بحثهائی بسیار مفصل درباره یهود و منافقان و موضع گیری های خاص آنها در برابر اسلام و قرآن.
۵. بحثهائی در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ مخصوصا ابراهیم و موسی علیهما السلام.
۶. بحثهائی در زمینه احکام مختلف اسلامی از جمله :نماز، روزه، حج، تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت، احکام ربا، بحثهایی در زمینه انفاق در راه خدا، مسائل قصاص، تحریم قمار و شراب و قسمتی از گوشت های حرام و احکام وصیت و مانند آن.
سوره بقره مشتمل بر سه جز و 286 آیه بزرگترین سوره قرآن بوده که در مدینه و به مرور زمان بر پیامبر نازل شده است. این سوره شامل خیلی از آیه های متداول در بین مردم بوده که به صورت حجت یا ضرب المثل رایج است.
سوره بقره دارای فراز و فرود موزونی است که با مقدمه چینی های هدف دار شروع شده و در اواسط سوره به اوج مباحث توحیدی می رسد و آنگاه وارد مسائل حکمی و اجتماعی می گردد. وجود این نظام خاص و زنجیر وار گویی که از ابتدا مشخص می کند این سوره طولانی ترین سوره قرآن خواهد شد. سوره با آیه های دعوت کننده به حق و توحید شروع می گردد. و خیلی زود هدف اصلی را نشانه می گیرد که موضوع اصلی انحراف از توحید یگانه است. در این سوره علت اصلی انحراف بشر از حقیقت، عدم وجود عدله کافی و یا نمایان نبودن راه حق عنوان نمی گردد بلکه مشکل در دل انسان است. چراکه حقیقت به سان نور است و همه جا هست مگر آنکه حائلی باشد. و به این اشاره می کند که کافر به خدا، آگاهانه چشم خود بر حقیقت می بندد و نور را انکار می کند:
آیه 10: و دل های آنها مریض است و خدا بر مرضشان بیافزاید.
آیه 16: و ایشانند که خریدند گمراهی را به جای راه راست پس تجارتشان سود نکرد و هدایت نیافتند.
آیه 26(نقل به مضمون): خداوند از مثال زدن پشه شرم ندارد چرا که آنکه در پی حقیقت است از این مثال هدایت می یابد و آنکه حقیقت جو نیست با خود می گوید منظور خدا از این مثل چه بود؟ و گمراه می گردد.
آیه 42: و حق را به باطل مشتبه نکنید تا حقیقت را پنهان سازید در صورتیکه به حقیقت واقفید.
تمام آیه های بالا دلالت بر این دارد که با خلقت انسان نور حقیقت نیز در او دمیده شد. و این خود اوست که تصمیم بگیرد چشمان خود ببندد یا نه. در واقع حقیقت دست یافتنی و جستجو کردنی نیست بلکه انکار نکردنی است.
نافرمانی بنی اسراییل
در ادامه موضوع انکار و حقیقت گریزی وارد بحث قوم بنی اسراییل می گردد. داستان های متعدد از سرپیچی و حقیقت گریزی این قوم عنوان می گردد که بی مناسبت با اتفاقات رخ داده در زمان پیامبر بین مسلمانان و یهودیان نیست.
جریان معروف گاو بنی اسراییل در آیه های 67 الی 71 اشاره جدی به توجه مردم جاهل و کور دل به ظاهر و نه باطن توحید دارد.
آغاز تفکیک دین و مذهب
اگر دین را به معنای محتوای توحید و مذهب را به معنای قالب آن تعبیر کنیم. من تصور می کنم که خداوند در این سوره این دو موضوع را از هم تفکیک نموده است. ممیزی که خیلی از اندیشمندان آن را قائل شده اند مانند نیچه که در کتاب فلسفه اخلاق از آن تحت عناوین دین داران و دین یاران نام می برد. یا آقای قمشه ای که دین را به مصاب آب و مذهب را به مصاب ظرف می داند. در این قسمت خداوند با شماتت یهود و نصارا در دستاویز قرار دادن توحید یگانه (دین) و انحراف آن به قوانین و اصول وضعی منتسب به خدا (مذهب) می پردازد. لحن عتاب در این قسمت از سوره آن چنان شدید است که آدمی را به فکر وا می دارد. که چطور یهود و نصارا این چنین مورد بی مهری پروردگار قرار دارند؟ مگر نه این است که آنها اهل کتاب اند؟ براستی برهان این نکوهش در انحراف یهود و نصارا در تفسیر و تفصیل توحید یگانه می باشد:
آیه 111: و یهود گفتند که هرگز به بهشت نرودند الا اهل یهود و نصارا گفتند که هرگز به بهشت نروند جز اهل نصارا، بگو ای پیامبر که این شما را جز آرزویی نیست. راست اگر می گویید برهانی بیاورید.
دعوت به توحید یگانه
آنچه از پیش گفته شد زمینه ساز دعوت تمام نوع بشر به توحید یگانه می باشد که آیه زیر دلالت بر آن دارد:
آیه 62: به راستی که هر مسلمان یا یهود یا نصارا یا ستاره پرست که به حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و کارشایسته کند از جانب خدا به پاداش و ثواب رسد و هیچگاه بیمناک و اندوه گین نگردد.
و این چنین سوره بقره سیر یه سوی ارائه الگوی آیین یگانه دارد.
آیین ابراهیمی آیین توحید یگانه
در میان پیامبران اولی العظم تنها ابراهیم است که پیروان مذهبی و اصولا قوائد مذهبی ندارد. و زندگی او سراسر در انجام رسالت واقعی اش که همانا دعوت به توحید یگانه بود، گذشت. و اوست الگوی خداپرستی که هرگز پیروانش متهم به انحراف نشده اند: آیه 130: هیچ کس از آیین ابراهیم روی برنگرداند مگر مردم ناکس و نادان که ما ابراهیم را در دنیا به شرف رسالت برگزیدیم و البته در آخرت هم از شایستگان است.
بنابراین سادگی و شفافیت آیین ابراهیمی به واسطه سره بودن آن قابل پذیرش توسط تمام ابنای بشر است مگر دسته نادان و احمق. از این روی خداوند پیامبر را به پیروی از آیین ابراهیم فرا می خواند.. که آن آیین میانه و معتدل بود
آیه 135: یهود و نصارا به مسلمانان گفتند به آیین ما بگروید تا راه راست یافته و طریق حق پویید. بگو ای پیامبر ما دین اسلام را که آیین ستوده ابراهیم است پیروی می کنیم. که پاک و منزه است از شرک.
آیین مسلمانی
حقیقتا آیین مسلمانی چیزی نیست مگر جز اعتقاد به توحید یگانه و تسلیم خدا بودن که چنین فرمود:
آیه 128: ابراهیم و اسماعیل عرض کردند، خداوندا ما را مسلمان خود قرار بده و فرزندانمان را نیز ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود این چنین توصیه کردند:
آیه 132: ای فرزندان خدا شما را به آیین پاک برگزید. پیوسته از آن پیروی کنید و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید و این چنین مسلمانی خدا آیین پاک وی برگزیده شد و فارغ از هر نبی و کتاب و هر زمان و مکان به همه ابنای بشر حجت گردید.
و این است معنی مسلمانی
آیه 136: بگویید که ما به خدا ایمان آورده ایم و بر کتابی که بر پیامبر ما نازل کرد و به آنچه بر پیامبران پیشین چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب و فرزندان او موسی و عیسی نازل کرد و به همه آنچه بر پیامبران نازل کرد و میان آنها فرق نگذاریم و به هر چه خدا نازل کرد ایمان داریم و ما مسلمان اوییم بحث را در همین قسمت از سوره می بندم چرا که هر یک از آیه ها نیاز به تامل و تفکر فراوان دارد و ادامه این بحث فرصت پرداختن دقیق تر به محتوا را ضایع می کند. به هر حال سوره بقره را می توان اصلی ترین و غنی ترین سوره در باب شرح توحید عملی دانست. جائیکه به وضوح عنوان می دارد دین نزد خدا فقط اسلام است و البته آن را به تفسیر بیان می کند. که هر بنده از هر زمان و قومی اگر راه حقیقت را برگزیند مسلمان خداست و این مهم محدود به هیچ رسول و کتابی نیست
آیه 148: هر کس را راهی به سوی حق است و قبله ای وی را باشد. پس شتاب کن به کار خیر و عبادت...
اما آنچه که مهم است رسالت و بینش ما نسبت به قرآن است. به هر روی نگرش عمومی به این کتاب دستخوش و دستاویزی برای سو استفاده از حس توحیدی مردم شده است. می خواهم با ذکر چند آیه دیگر یک تلنگری به چهره نقش بسته اعتقادات مذهبیمان بزنم.
آیه 48: روزی که جزا داده شود هیچ کس را به جای دیگری بازخواست نکنندو شفاعت کسی پذیرفته نگردد....
این آیه خیلی شفاف بحث متفی بودن شفاعت شخص برای شخص را در قیامت بر خلاف اعتقادات مذهبی ما عنوان می کند.
آیه های 120(نقل به مضمون): اندرز به پیامبر مبنی براینکه اگر پس از آیاتی که برتو آمد هوای نفس ایشان را پیروی کنی (یهودی و نصارا) دیگر خدا یار ویاور تو نخواهد بود.
آیه (نقل به مضمون)145: در پی رویداد تغییر قبله می فرماید اگر تابع هوای نفس و جهل آنها گردی بعد از آنکه از جانب خدا علم و آگاهی یافتی از ستمکاران خواهی بود. که البته در ترجمه این را به پیروان نسبت دادند.
آیا نمی توان از این دو آیه این چنین استنباط کرد که پیامبر نیز همچون دیگر مردم امکان گمراهی و لغزش داشته باشد. و اساسا چرا می بایست ایشان را ذاتا معصوم از گناه دانست؟
به هر روی دعوی اصلی اهل اندیشه با دین یاران بر سر تعریف دین راستین است. موضوعی که پیوسته شعله تعصب اندیشی و گمراهی را دامن می زند. به خاطر دارم در جریان کاریکاتورهای موهن دانمارکی که آتش اعتراض و کینه ورزی را در تمام جهان شعله ور ساخت، و جلسات متعددی در نکوهش آن برگزار شد. هیچ کس و هیچ کس به کاریکاتور خود خدا اعتراض و یا حتی نقدی نکرد. و این است از عجایب بشر
داستان سوره بقره
بزرگترین سوره قرآن بقرهاست و در قلب آن داستان بقره قرار داد. قتلی رخ می دهد و میان بنی اسرائیل تهمت افکنی و نزاع بالا می گیرد. حکمیت را به نزد موسی می برند، موسی برای حل مسئله خواستار کشتن ماده گاوی می شود؟
توضیح را از همینجا می خواهم آغاز کنم: متاسفانه مفسیرین، که کمترین شناختی از بافتی معنایی قرآن ندارند، داستان بقره و پرسش بنی اسرائیل از نشانههای آن را بر معیار پرسشهای بنی اسرائیلی دانستهاند که پر بیراه است؛ اما، قتلی رخ داده، موسی می گوید ماده گاوی بکشید؟ این مانند آن است که موسی می گفت قاتلی (متهمی) بیابید. آیا هر فردی را می توان مصداق قاتل دانست؟ آیا هر ماده گاوی را می شد آورد و کشت؟
اولین پرسش منطقی بنی اسرائیل اینجا شکل می گیرد: آیا ما را ریشخند می کنی؟ و این همعرض با پرسشهایی است که موسی در محضر استاد خویش می پرسد: آنجا که استاد او طفلی بی گناه را میکشد، کشتی روستایان فقیری را می شکافد و دیوار در حال فروریختن را در کنار شهری که مردمانی نامردم دارد مرمت می کند. در نفس پرسش بنی اسرائیل اتکا به عقل مشهود است. پاسخ موسی نیز صریح است: پناه بر خدا می برم که از نادانان باشم. و سخن از نادان و داناست. ماده گاوی را بکشید! قوم نشانه می خواهند. آیا گاو مخصوصی است. پاسخ موسی به صراحت، خاص بودن گاو را تایید می کند: گاوی نه پیر و نه جوان، آن گاوی میانه سال است. اما، آیا چنین نشانه ای برای جستن ماده گاو کافی است؟ آیا یک یا دو نشانه برای یافتن قاتل کافی است. در این دم، پیدا می شود که گاو همچون قاتل خاص است و یافتن گاو نیز نیاز به شناسههای کافی دارد، همان گونه که یافتن قاتل نیازمند نشانههای کافی است. قوم این نشانه میان سال بودن را کافی نمی داند و نشانه دیگری می طلبند. موسی نشانه میده و باز قوم کافی نمی بینند تا آن گاه که حس می کنند دیگر نشانهها کافی است و میشود با چنین نشانههای محکمی گاو را یافت: گفتند اینک سخن درست آوردی. و گاو را یافته و کشتند.
داستان بقره داستان خرد علمی است. ابتدا باید نشانهها و مستندات کافی یافت و سپس بر اساس آن حکم صادر کرد.
و این آن معرفتی است که خداوند میگوید قرآن راستین است: قرآن کتابی است در این کتاب پنهان که فقط دست انسانهای وارسته از باورهای خرافی و پیش فرضهای ناسوده به آن میرسد. قرآن حقیقی شریعت منعکس در ظاهر نیست. شریعت ظاهر آورده شده برای قومی شکمباره و افسار گسیخته است که با مفهوم نه و مرز آشنا نیستند: اگر می خواهند بخورند، می خورند و اگر می خواهند سکس داشته باشند برهنه در اطراف بتهای کعبه میگردند و به سکس میپردازند. این بشر وحشی و برخوردار از روح قبلیه را تنها با شریعتی انباشته از نهها و نبایدها میتوان به سمت مدنیت به حرکت آورد. بنابراین، قرآن واقع چراییهایی است که احکام و قصههای قرآن برای آن صادر شدهاند. در برابر هر آیه باید پرسید پیام آن چیست و آنگاه درخشش پایان ناپذیر خرد الهی خود را از حجاب ظاهر بیرون آورده و بر ما آشکار می شود.
قرآن را باید با خواست برای فهم خواند، نه تقلید کور کورانه: هیچ جغدی با هوم هوم کردن ره به فلسفه نمی برد.
داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در سوره بقره
بعد از نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل، موسى ماموریت پیدا مى کند براى گرفتن الواح تورات، مدت سى شب به کوه طور برود، ولى بعدا براى آزمایش مردم، ده شب تمدید مى گردد، سامرى که مردى نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده، از طلا و جواهراتى که نزد بنى اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوساله اى مى سازد که صداى مخصوصى از آن بگوش مى رسد و بنى اسرائیل را به پرستش آن دعوت مى کند.اکثریت قاطع بنى اسرائیل به او مى پیوندند، هارون علیه السلام جانشین و برادر موسى علیه السلام با اقلیتى بر آئین توحید باقى مى مانند، اما هر چه مى کوشند دیگران را از این انحراف بزرگ باز گردانند توفیق نمى یابند، بلکه چیزى نمانده بود که خود هارون را هم از بین ببرند.خداوند در سوره بقره در مورد این ماجرا می فرماید: و إذ واعدنا موسى أربعین لیلة ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون ترجمه: و - یاد کنید - آن گاه که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم، آن گاه شما در غیاب وى گوساله را به پرستش گرفتید و شما - واقعا - ستمکارید
/پاورقی . (بقره، 51)./
این آیه از بزرگترین انحراف بنى اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن مى گوید، و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستى است، و به آنها هشدار مى دهد که شما یک بار در تاریختان بر اثر اغواگرى مفسدان گرفتار چنین سرنوشتى شدید اکنون بیدار باشید راه توحید خالص (راه اسلام و قرآن) به روى شما گشوده شده، آن را رها نکنید. نخست مى گوید: به خاطر بیاورید زمانى را که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم. هنگامى که او از شما جدا شد، و میعاد سى شبه او به چهل شب تمدید گردید شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب کردید، در حالى که با این عمل، به خود ستم مى کردید. خداوند در آیات 92 و 93 همین سوره می فرماید: و لقد جاءکم موسى بالبینات ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظلمون* و إذ أخذنا میثاقکم و رفعنا فوقکم الطور خذوا ما ءاتیناکم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصینا و أشربوا فى قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یأمرکم به إیمانکم إن کنتم مؤمنین ترجمه: و محققا موسى حجت هاى روشن را براى شما آورد، ولى شما در غیاب او گوساله را - معبود - گرفتید و شما ستمکار بودید.و آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را - به علامت جدیت موضوع - بر فرازتان بداشتیم - و گفتیم: - آنچه به شما داده ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید.گفتند: شنیدیم و - به دل گفتند - نافرمانى کردیم! آرى، در اثر کفرشان دل به گوساله باختند. بگو: اگر دعوى ایمان دارید، چه بد است آنچه ایمانتان شما را به آن امر مى کند. قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و کذب بنی اسرائیل، در این آیه مى گوید: موسى آن همه معجزات و دلائل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ظالم و ستمگر بودید! اگر شما راست مى گوئید و به پیامبر خودتان ایمان دارید پس این گوساله پرستى بعد از آن همه دلائل روشن توحیدى چه بود؟ این چه ایمانى است که به محض غیبت موسى و رفتنش به کوه طور از دلهاى شما پرواز مى کند و کفر جاى آن، و گوساله جاى توحید را مى گیرد؟آرى شما با این کارتان هم به خود ستم کردید و هم به جامعه خود و نسلهاى آینده تان. در آیه بعد سند دیگرى بر بطلان این ادعاى آنها ذکر کرده مساله پیمان کوه طور را به میان مى کشد و مى گوید: ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم دستوراتى را که مى دهیم محکم بگیرید و درست بشنوید اما آنها گفتند شنیدیم و مخالفت کردیم. آرى دلهاى آنها به خاطر کفرشان با محبت گوساله آبیارى شده بود! جمله و أشربوا فی قلوبهم العجل کنایه جالبى را منعکس مى کند که بیانگر حال قوم یهود است. توضیح اینکه: کلمه اشراب همانگونه که از مفردات راغب بر مى آید دو معنى دارد: اگر از باب اشربت البعیر باشد یعنى ریسمان را به گردن شتر بستم بنا بر این معنى جمله بالا این مى شود که ریسمانى محکم از علاقه و محبت قلب آنها را با گوساله ارتباط داده بود. و اگر از ماده اشراب به معنى آبیارى کردن یا دیگرى را آب دادن باشد و در این صورت کلمه حب در تقدیر خواهد بود و معنى جمله رویهمرفته چنین است: بنى اسرائیل قلوب خود را با محبت گوساله سامرى آبیارى کردند. این جزو عادات عرب است که هر گاه علاقه اى سخت و یا کینه زیادى نسبت به چیزى را بخواهند برسانند تعبیرى همانند تعبیر بالا مى آورند. ضمنا از تعبیر فوق نکته دیگرى نیز استفاده مى شود و آن اینکه نباید از این کارهاى نادرست بنى اسرائیل تعجب کرد، زیرا این اعمال محصول سرزمین قلب آنها است که با آب شرک آبیارى شده، و چنین سرزمینى که با چنان آبى آبیارى شود محصولى جز خیانت و قتل پیامبران و گناه و ظلم نخواهد داشت. اهمیت این موضوع وقتى روشنتر مى شود که به زشتى قتل و کشتار انسان در آئین یهود که با اهمیت خاصى از این موضوع سخن گفته توجه گردد، آئین یهود بقدرى این جنایت را بد مى دانست که بنا به نوشته قاموس کتاب مقدس صفحه 687: قتل عمد و قباحت آن به طورى در نزد اسرائیلیان اهمیت داشت که به مرور ایام با بست نشستن در شهرهاى بست، و یا ملتجى شدن به اماکن مشرفه سبب استخلاص و برائت ذمه قاتل نمى شد، بلکه در هر صورت وى را قصاص مى نمودند. این است معنى کشتن انسانها از نظر تورات تا چه رسد به کشتن پیامبران خدا.آرى شرک و دنیا پرستى که نمونه آن عشق به گوساله طلایى سامرى بود در تار و پود قلبشان نفوذ کرد، و در سراسر وجودشان ریشه دواند، و به همین دلیل خدا را فراموش کردند. شگفتا! این چگونه ایمانى است که هم با کشتن پیامبران خدا مى سازد و هم گوساله پرستى را اجازه مى دهد، و هم میثاقهاى محکم الهى را به دست فراموشى مى سپرد؟ آرى اگر شما مؤمنید ایمانتان بد دستوراتى به شما مى دهد (قل بئسما یأمرکم به إیمانکم إن کنتم مؤمنین).
آیات 243 - 252 - داستان حضرت داود علیه السلام و جنگ طالوت و جالوت به نقل از امام صادق علیه السلام
داستان و در تفسیر عیاشى از محمد حلبى از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: داوود و برادرانش چهار نفر بودند، پدرشان هم که مردى سالخورده بود با ایشان زندگى مى کرد، و او که از همه کوچکتر بود گوسفندان پدر را مى چرانید و برادرانش در لشگر طالوت خدمت مى کردند، روزى پدر داوود او را صدا زد که پسرم بیا این طعام را که درست کرده ایم براى برادرانت ببر، تا علیه دشمنان خود نیروئى بگیرند. داوود که جوانى کوتاه قد و کبود چشم و کم مو و پاک دل بود طعام را برداشته و به طرف میدان جنگ روانه شد، و در میدان جنگ صفوف لشگر را دید که به هم نزدیک شده بودند. عیاشى از اینجا به بعد جریان را از ابى بصیر نقل مى کند، ابى بصیر مى گوید: من از آن جناب شنیدم که مى فرمود: داود همینطور که مى رفت به سنگى برخورد که آن سنگ داود را صدا زد و گفت: اى داوود مرا بردار و با من جالوت را به قتل برسان، که خدا مرا براى کشتن وى خلق کرده است. داوود آن سنگ را برداشته در توبره اى که سنگ مقذاف فلاخنش را در آن گذاشته بود (تا گوسفندان را با آن براند) انداخت و به راه افتاد تا داخل لشگر شد و شنید که همگى از خونخوارى و قهرمانى جالوت تعریف مى کردند، وامر او را عظیم مى شمردند. داوود گفت: چه خبر است که اینقدر او را بزرگ شمرده و خود را در برابرش باخته اید؟ به خدا قسم به محضى که با او روبرو شوم به قتلش خواهم رساند، مردم جریان او را به طالوت خبر دادند، و او را نزد طالوت بردند، طالوت گفت: اى پسر مگر تو چه نیروئى دارى؟ و چه تجربه اى در امر کارزار اندوخته اى؟ گفت: همیشه شیر درنده به گوسفندان من حمله مى کند و گوسفند مرا مى رباید، او را تعقیب مى کنم و سرش را به یک دست گرفته فک پائینش را با دست دیگر باز نموده گوسفندم را از دهانش مى گیرم.
طالوت به لشگریان گفت زرهى بلند برایم بیاورید، وقتى آوردند، آن را به گردن داوود انداخت، زره تا زانوى داوود را پوشانید، طالوت و سایر بنى اسرائیل از اینکه اولین زره به اندازه اندام او شد تعجب کرده طالوت گفت: امید است خدا جالوت را به دست او به قتل برساند.
ابو بصیر مى گوید: وقتى صبح شد مردم گرد طالوت جمع شده، دو صف لشگر، روبروى هم قرار گرفتند، داوود گفت: جالوت را به من نشان دهید، همینکه او را دید آن سنگ را از توبره در آورد در فلاخن (مقذاف) گذاشت، و به سوى جالوت رها کرد، سنگ مستقیم بین دو چشم جالوت خورد، و تا مغز سرش فرو رفت، جالوت از اسب سرنگون شد، مردم فریاد زدند، داوود جالوت را کشت، داود باید پادشاه ما باشد از آن به بعد دیگر فرمان طالوت را گردن ننهاده، داوود را فرمانده خود کردند.
و خداى تعالى (زبور) (کتاب داوود) را بر او نازل کرد، و صنعت آهنگرى به او آموخت و آهن را برایش نرم کرد، و به کوهها و مرغان فرمان داد تا با او تسبیح بگویند، ابو بصیر مى گوید: احدى صوت داوود را نداشت، داوود همچنان در بنى اسرائیل بود، و خود را از ایشان پنهان مى داشت و خداى تعالى نیروى فوق العاده اى در عبادت به او داده بود.
مولف: کلمه (مقذاف) همان فلاخنى است که چوپان ها با آن سنگ را به هر طرف بخواهند پرتاب مى کنند و لسان اخبار چه از طرق شیعه و چه از طرق سنت دراینکه جالوت به دست داود کشته شده متفق است.
حضرت ابراهیم علیه السلام - آیه 258سوره بقره
خداوند تو کیست؟
این قسمت از داستان برگرفته از آیه 258 سوره بقره می باشد.
همان شعاعی که فکر مردم بابل را در مورد کار ابراهیم تسخیر کرد، متوجه کاخ نمرود نیز گردید و این موج خطرناک کاخ او را فشار داد و خبر ابراهیم و معجزه ی جاویدان او دهان به دهان به گوش او رسید. نمرود نیز که ستمگری بیش نبود، بر ظلم خود افزود و بهتان زدن به ابراهیم را از سر گرفت. مگر نه این است که وضع خدایانشان با ابراهیم به جایی رسیده است که به عیبگویی و عیبجویی بت می پردازد و قوم را در عبادت بت سرزنش می نماید؟
نمرود در اثر ناراحتی از پیروزی ابراهیم، او را احضار کرد. زمانی که ابراهیم در مقابل نمرود قرار گرفت، نمرود به چهره ی ابراهیم خیره شد و سپس گفت: این چه آشوبی است که به وجود آورده ای؟ این چه آتشی است که روشن کرده ای؟ این خدایی که به سوی او دعوت می کنی چیست؟ مگر خدایی غیر از من می شناسی؟ مگر خدایی که غیر از من شایسته عبادت باشد، یافته ای؟ کیست که مقامش از من بالاتر باشد و ارزشش فوق ارزش من باشد؟ ای ابراهیم! مگر نمی بینی که تمام شئون مملکت به دست من است و امور آن را اداره کرده و مشکلات را حل و فصل می نمایم؟ چشم های مردم به من دوخته شده و آرزوهایشان در دست من است. آیا مخالفی برای من یافته ای؟ آیا دیده ای کسی برضد من قیام کند؟ چرا تو از مردم جدا شده ای و برضد خدایانشان کاغرشکنی می کنی؟ خدای تو چیست که به سوی آن دعوت می کنی و مردم را برای عبادت او فرامی خوانی؟
ابراهیم در پاسخ به نمرود گفت: خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند. تنها خدای من است که جان می دهد و جان می گیرد. موجودات را به وجود می آورد و نابود می سازد. جان های زنده را خلق می کند و نابود می گرداند
ابراهیم با سنگ استدلال، دهان نمرود را بست و با برهان روشن او را ساکت کرد امّا غرور گناه، نمرود را برانگیخت تا با حرف پوچ خود به مکابره و مجادله با ابراهیم بپردازد. نمرود به ابراهیم گفت: من بدکارانی را که مستلزم مرگ هستند، با عفو زنده می کنم و پس از این که سایه مرگ برایشان مجسم شده بود، از نعمت حیات بهره مندشان می سازم و در مقابل او درهای آرزوی حیات را می گشایم. من به همین روش جان هرکه را که بخواهم می گیرم و با امر خود او را نابود می گردانم؛ به زودی روح از جسمش می رود و از زندگی محروم می شود. ای ابراهیم حال بگو ببینم خدایت چه کار تازه انجام داده است؟
مشکلات ابراهیم
نمرود در مقابل استدلال ابراهیم و پاسخ او راه حیله را پیش گرفت و در ستیزه جویی خود، راه مجادله را پیمود؛ زیرا از آن چه ابراهیم درباره ی ایجاد روح و آفرینش آن گفته بود و پیرامون بخشش روح و گرفته آن بحث نموده بود، کناره گیری کرد و از طریق حیله وارد شد و ادعای توانایی جان گرفتن و جان دادن نمود امّا آیا این غرور نادانی در مقابل عزم و اراده ی درخشان نبوت چگونه می تواند دوام بیاورد؟
ابراهیم در پاسخ گفت:ای نمرود خداوند یکتا خورشید را رام کرده و برنامه ای برای حرکت آن قرار داده که نمی تواند از نظر آن برنامه خارج گردد. خداوند من خورشید را از مشرق بیرون می آورد. حال تو آن را از مغرب بیرون بیاور. اگر ادعا داری که قدرت داری و گمان می کنی خدا هستی، این برنامه ی حرکت خورشید را که طبق قانون و اراده ی خداوند می چرخد، مسیرش را عوض کن و آن را از مغرب بیرون بیاور. نمرود کافر مات و مبهوت ماند؛ چرا که گمراهی او آشکار گردید و دروغش ظاهر شد. بیان شیرین ابراهیم و برهان کامل او، نمرود را کوبید و نادانی او را روشن کرد. نمرود ترسید که تخت سلطنتی او درهم فرو ریزد و ارکان قدرت وی متلاشی گردد؛ لذا ابراهیم در نظر نمرود منفورترین مردم بود و بیش از همه ابراهیم را دشمن می داشت؛ اما با ابراهیم چه می توانست انجام دهد؟ ابراهیم دعوت جدیدی را آغاز کرده که با برهانی درخشان آن را محکم ساخته است. نمرود از ابراهیم وحشت داشت و می ترسید که ابراهیم حکومت نمرود را ریشه کن سازد. او حتی نمی توانست مخالفت با او را اعلان کند؛ چرا که با آشکار ساختن دشمنی اش با ابراهیم، کرسی ریاستش درهم می ریخت؛ لذا با ابراهیم به ظاهر کاری نداشت ولی در کمین ابراهیم بود و وضع زندگی او را تحت نظر داشت. منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را از ابراهیم بگیرد. جاسوسان خود را فرستاد تا مردم را از پیروی او بترسانند و از اطراف ابراهیم دور گردانند. ابراهیم همانند سایر مصلحان که در زندگی میان مردم، ضررها و فشارها می بینند، ناراحتی و مشکلات زیادی دید و از ماندن میان مردم بابل یه تنگ آمده و به فکر مهاجرت از آن سرزمین افتاد. ابراهیم عقاید خود را برداشته و از این سرزمینی که گیاه شریعت او قابل شکفتن نیست، بیرون رفت. ابراهیم به فکر سرزمینی است که در آن دعوت و رسالت او رشد کند و تخم دین او بارور گردد. ابراهیم وطن و قوم خویش را وقتی رها کرد که شایسته ی عذاب گردیده بودند؛ زیرا پس از این که آنان را راهنمایی کرد، ایمان نیاوردند و بعد از این که برای پیامبری خود معجزه آورد، زیر بار او نرفتند. ابراهیم سرزمین بابل را رها کرده و به سرزمین فلسطین مهاجرت کرد.