آشنایی با سوره کهف

امتیاز بدهید
(113 امتیاز)

آشنایی با سوره کهف

 

نام سوره: کهف

تعداد آیات: 110

تعداد کلمات: 1589

تعداد حروف: 6550

ترتیب نزول: 69

محل نزول: مکه مکرمه

 

معانی نام سوره: کهف در لغت به مهنای پناهگاه است و همچنین غار بزرگ را کهف گویند.

 

نامهای دیگر: حائله

 

ویژگیهای سوره: داستان و سرگذشت اصحاب کهف (9 تا 36) – داستان و پیامبر بزرگ خدا: حضرت خضر (ع) و حضرت موسی (ع) (60 تا 82) – داستان ذی القرنین و قوم یاجوج و ماجوج (83 تا 99).

 

موضوعات مطرح شده: تشریح و تبیین مبداء و معاد و مسائل خدا شناسی – نزول قرآن جهت اصلاح جامعه – ترسیم حقیقت دنیا و سعت و عظمت جهان هستی.

 

فضیلت قرائت و خواص سوره کهف

کهف؛ هیجدهمین سوره قرآن است که مکی و 110 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هرکس این سوره را در شب جمعه قرائت نماید بین او وخانه خدا و پس از آن نورانی خواهد شد.

احمد بن هلال از عیسی بن عبدالله از پدرش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمودند: هیچ بنده ای نیست که آیه (قل انما انا بشر مثلکم... را تا آخر سوره کهف) بخواند جز اینکه برای او نوری کشیده شود از خوابگاهش تا خانه کعبه و چنانچه خود از اهل حرم است برای او نوریست تا بیت المقدس.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: سوره کهف در تورات به نام حائله معروف است، زیرا میان قاری خود و آتش حائل و مانع می شود.

در روایت دیگری از ایشان وارد شده است: آیا به شما خبر ندهم که عظمت آن آسمان و زمین را پر کرده است و کسی که این سوره را بنویسد نیز عظمتی این چنین دارد و هر کس این سوره رادر روز جمعه قرائت نماید خداوند گناهان او را تا جمعه آینده می آمرزد...

از امام صادق علیه السلام نقل شده: هر کس سوره کهف را در شب های جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را شهید مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.

در روایات متعددی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به قرائت 10 آیه آخر سوره کهف و حفظ کردن آنها سفارش شده است و فرموده اند: هر کس به این سفارش عمل کند از فتنه دجال در امان خواهد ماند.

 

 

آثار و برکات تلاوت سوره کهف

1. جهت ادای قرض

جهت ادای قرض و رفع فقر این سوره را نوشته و در ظرف شیشه ای که دهانه تنگ دارد قرار دهد و آن را در خانه اشد بگذارد از بدهکاری و فقر راحتی می یابد.

2. ترس از دزد و بی خوابی

در حاشیه منهاج سمنانی و تسهیل الدواء از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده: که چون کسی در خواب از بیم دزد بترسد و بی خوابی بر او مستولی گردد، آیات (11-12) سوره کهف را بخواند.

3. درمان درد ساق پا

از امام صادق نقل شده: برای درمان درد ساق پا

/پاورقی . (آیه 27 سوره کهف)./

را 7 مرتبه بخوانید.

4. بیدار شدن از خواب در ساعت معین

از امام صادق علیه السلام روایت شده: هربنده خدایی آخرین آیه سوره کهف را قرائت نماید در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.

5. ایمن شدن از عقرب گزیدگی

ثعلبی در تفسیر خود آورده که هر کس درهر شبانه روز بر حضرت نوح علیه السلام به این وجه درود فرستد که السلام علی نوح فی العالمین از عقرب در این دنیا و در آن دنیا ضرری به او نرسد

6. جهت برطرف شدن تب آیات (8-9) این سوره را بنویسد و در زیر سر نهد تبش برطرف شود.

 

 

شأن نزول و محتوای سوره کهف

این سوره با حمد و ستایش خداوند آغاز می شود، و با توحید و ایمان و عمل صالح پایان می یابد.

محتوای این سوره همچون سایر سوره های مکی بیشتر بیان مبدء و معاد و بشارت و انذار است، و نیز به مساله مهمی که مسلمانان در آن روزها سخت به آن نیاز داشتند اشاره می کند، و آن اینکه یک اقلیت هر چند کوچک باشد، در برابر یک اکثریت هر چند ظاهرا قوی و نیرومند باشند نباید تسلیم گردد، و در فساد محیط حل شود، بلکه همچون گروه کوچک اصحاب کهف باید حساب خودشان را از محیط فاسد جدا کنند، و بر ضد آن قیام نمایند.

آن روز که توانائی دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانائی، هجرت نمایند.

همچنین از جمله داستانهای این سوره، داستان دو نفر است که یکی بسیار ثروتمند و مرفه اما بی ایمان و دیگری فقیر و تهیدست اما مومن بود، ولی او هرگز عزت و شرف خود را در برابر آن فرد بی ایمان از دست نداد، و تا آنجا که می توانست او را نصیحت و ارشاد کرد و سرانجام اعلام بیزاری نمود و پیروزی هم با او بود.

تا مؤمنان در شرائطی همچون آغاز دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بدانند اگر ثروتمندان بی ایمان جنب و جوشی دارند موقت است و خاموش شدنی همانند فقر و تنگدستی افراد باایمان.

بخش دیگری از این سوره به داستان موسی و خضر (هر چند نام خضر در این سوره نیامده است) اشاره می کند که چگونه موسی علیه السلام در برابر کارهائی که ظاهر آن زننده بود اما باطنش پر مصلحت نتوانست صبر و حوصله بخرج دهد، ولی پس از توضیحات خضر به عمق مسائل کاملا آگاه شد و از بیتابی خود پشیمان گشت.

این نیز درسی است برای همه، تا به ظواهر حوادث و رویدادها ننگرند، و بدانند در زیر این ظواهر باطنی است بسیار عمیق و پر معنی.

بخش دیگری از این سوره ماجرای ذوالقرنین را شرح می دهد که چگونه شرق و غرب عالم را پیمود، و با اقوام گوناگونی که سنن و آداب بسیار متفاوتی داشتند روبرو شد، و سرانجام با کمک گروهی از مردم به مقابله با توطئه یاجوج و ماجوج برخاست و سدی آهنین بر سر راه آنها کشید، و نفوذشان را قطع کرد (شرح کامل همه اینها به خواست خدا بعدا خواهد آمد) تا مسلمانان با بینش وسیعتر خود را برای نفوذ در شرق و غرب جهان آماده سازند و برای مبارزه با یاءجوجها و ماءجوجها دست اتحاد بهم دهند!

جالب اینکه در این سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب کهف داستان موسی و خضر و داستان ذوالقرنین) که بر خلاف غالب داستانهای قرآن در هیچ جای دیگر از قرآن سخنی از اینها به میان نیامده است (تنها در سوره انبیاء آیه 96 به مسئله یاجوج و ماجوج بدون ذکر نام ذوالقرنین اشاره شده است) و این یکی از ویژگیهای این سوره است.

و به هر حال محتوایش از هر نظر پر بار، و تربیت کننده می باشد.

 

 

داستان سوره کهف

خداوند متعال خالق جسم و مکان و زمان است او نه جسم است و نه مکان دارد و نه قابل مشاهده و رؤیت است. مفسران گفته‏اند موسی علیه السلام تقاضای رؤیت را از زبان قوم خود کرد، زیرا جمعی از جاهلان بنی اسرائیل اصرار داشتند که باید خدا را ببینند تا ایمان آورند، لذا وقتی که جلوه الهی بر کوه باعث ترس و دلهره مردم شد حضرت موسی گفت خدایا: أتهلکنا بما فعل السفهاء منا. آیا ما را به خاطر کاری که سفیهان ما درخواست کردند به هلاکت می ‏رسانی؟ از این جمله روشن می ‏شود که نه تنها موسی علیه السلام چنین تقاضایی را نداشت، بلکه شاید هفتاد نفری هم که با او به میعادگاه رفته بودند چنین تقاضایی نداشتند. آنان افراد دانشمند و نمایندگان بنی اسرائیل بودند تا مشاهدات خود را برای توده مردم که پیشنهاد مشاهده پروردگار داشتند بیان کنند و احتمال دیگر این است که حضرت موسی درخواست مشاهده برای خودش کرد، ولی نه مشاهده با چشم، بلکه مشاهده باطنی و عرفانی و در حقیقت می ‏خواست به چنین مقامی دست یابد، البته این احتمال بعید به نظر می ‏رسد. احتمال سوم این است که حضرت موسی با این که می‏ دانست خدا دیدنی نیست از شوق او این در خواست را کرد و بعد پشیمان شد و گفت: انی تبت الیک، ای خدا من توبه کردم.

دلایل عقلی و نقلی ما را بر این حقیقت رهنمون می ‏کند که خداوند قابل رؤیت با چشم نیست، چون نه جسم است و نه در جهتی قرار دارد و این دیدار نه در دنیا ممکن است و نه در آخرت و اگر در روایات یا آیات تعبیر لقای پروردگار آمده منظور همان مشاهده عظمت خدا است به طوری که انسان یقین به خدا پیدا می ‏کند.

 

آغاز ماجراى اصحاب کهف

در آیات گذشته ترسیمى از زندگى این جهان، و چگونگى این میدان آزمایش انسانها و مسیر زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا که قرآن مسائل کلى حساس راغالبا در ضمن مثال و یا مثالها و یا نمونه هایى از تاریخ گذشته مجسم مى سازد، دراینجا نیز نخست به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته و از آنها به عنوان یک الگوو اسوه یاد مى کند.

گروهى از جوانان باهوش و با ایمان که در یک زندگى پرزرق و برق در میان انواع ناز و نعمت به سر مى بردند، براى حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصرخویش به همه اینها پشت پا زدند، و به غارى از کوه که از همه چیز تهى بود پناه بردند، و از این راه استقامت و پایمردى خود را در راه ایمان نشان دادند.

نخست مى گوید: آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب مابودند؟ (ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا).

ما آیات عجیبترى در آسمان و زمین داریم که هر یک از آنها نمونه اى است ازعظمت و بزرگى آفرینش، و همچنین در این کتاب بزرگ آسمانى تو آیات عجیب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب کهف از آنها شگفت انگیزتر نیست.

(آیه) سپس مى گوید: زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند (اذ اوى الفتیة الى الکهف).

دستشان از همه جا کوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: و گفتند: پروردگارا!ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن (فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة).

و راه نجاتى براى ما فراهم ساز (وهیئ لنا من امرنا رشدا).

راهى که ما را از این تنگنا برهاند، به رضایت و خشنودى تو نزدیک سازد،راهى که در آن خیر و سعادت و انجام وظیفه بوده باشد.

(آیه) ما دعاى آنها را به اجابت رساندیم پس پرده خواب را) در غاربرگوششان زدیم و سالها در خواب فرو رفتند (فضربنا على آذانهم فى الکهف سنین عددا).

(آیه) سپس آنها را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند (ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امدا). (آیه)

 

سرگذشت مشروح اصحاب کهف

بعد از بیان اجمالى این داستان، قرآن مجید به شرح تفصیلى آن ضمن چهارده آیه پرداخته و سخن را در این زمینه چنین آغاز مى کند: ما داستان آنها رابحق براى تو بازگو مى کنیم (نحن نقص علیک نباهم بالحق).

آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم (انهم فتیة آمنوا بربهم وزدناهم هدى).

از آیات قرآن بطور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده مى شود که اصحاب کهف در محیط و زمانى مى زیستند که بت پرستى و کفر، آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبار و ستمگر که معمولا حافظ و پاسدار شرک وکفر و جهل و غارتگرى و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود.

اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافى برخوردار بودند به فساد این آیین پى بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و در صورت عدم توانایى مهاجرت کردن از آن محیط آلوده.

(آیه) لذا قرآن به دنبال بحث گذشته مى گوید: و دلهایشان را محکم ساختیم، در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است (وربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات والا رض).

هرگز غیر او معبودى را نمى خوانیم (لن ندعوا من دونه الها).

که اگر چنین کنیم سخنى به گزاف گفته ایم (لقد قلنا اذا شططا).

در واقع این جوانمردان با ایمان براى اثبات توحید و نفى (آلهه) به دلیل روشنى دست زدند، و آن این که ما به وضوح مى بینیم که این آسمان وزمین پروردگارى دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بر هستى اوست، ما هم بخشى از این مجموعه هستى مى باشیم، بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است.

(آیه) سپس به دلیل دیگرى نیز توسل جستند و آن این که: این قوم ما معبودهایى جز خدا انتخاب کرده اند (هؤلا قومنا اتخذوا من دونه الهة).

آخر مگر اعتقاد بدون دلیل و برهان ممکن است چرا آنان دلیل آشکارى براى الوهیت آنها نمى آورند؟ (لولا یاتون علیهم بسلطان بین).

آیا پندار و خیال یا تقلید کورکورانه مى تواند دلیلى بر چنین اعتقادى باشد؟ این چه ظلم فاحش و انحراف بزرگى است.

پس چه کسى ظالمتر است از آن کس که به خدا دروغ ببندد (فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا).

این افترا هم ستمى است بر خویشتن، چرا که انسان سرنوشت خود را به دست عوامل بدبختى و سقوط سپرده، و هم ظلمى است بر جامعه اى که این نغمه را در آن سر مى دهد و به انحراف مى کشاند، و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.

(آیه) این جوانمردان موحد تا آنجا که در توان داشتند براى زدودن زنگارشرک از دله، و نشاندن نهال توحید در قلبه، تلاش و کوشش کردند، اما آنقدرغوغاى بت و بت پرستى در آن محیط بلند بود که نغمه هاى توحیدى آنها درگلویشان گم شد.

ناچار براى نجات خویشتن و یافتن محیطى آماده تر تصمیمى به هجرت گرفتند، و لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند: هنگامى که از این قوم بت پرست و آنچه را جز خدا مى پرستند کناره گیرى کردید (و حساب خودرا از آنها جدا نمودید) به غار پناهنده شوید (واذاعتزلتموهم وما یعبدون الا الله فاووا الى الکهف).

(تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش وآسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید (ینشر لکم ربکم من رحمته ویهیئ من امرکم مرفقا).

 

موقعیت دقیق اصحاب کهف

در این آیه و آیه بعد قرآن به ریزه کاریهاى مربوط به زندگى عجیب اصحاب کهف در آن غار پرداخته و به شش خصوصیت اشاره کرده است

1. دهانه غار رو به شمال گشوده مى شد و چون قطعا در نیمکره شمالى زمین بوده است نور آفتاب به درون آن مستقیما نمى تابید چنانکه قرآن مى گوید: و (اگردر آنجا بودى) خورشید را مى دیدى که به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمایل مى گردد و به هنگام غروب به سمت چپ (وترى الشمس اذا طلعت تزاورعن کهفهم ذات الیمین واذا غربت تقرضهم ذات الشمال).

و به این ترتیب نور مستقیم آفتاب که تداوم آن ممکن است موجب پوسیدگى و فرسودگى شود به بدن آنها نمى تابید، ولى نور غیر مستقیم به قدرکافى وجود داشت.

2. و آنها در محل وسیعى از (آن غار) قرار داشتند (وهم فى فجوة منه).

اشاره به این که دهانه غار که معمولا تنگ است جایگاه آنها نبود، بلکه قسمتهاى وسط غار را انتخاب کرده بودند که هم از چشم بینندگان دور بود، و هم ازتابش مستقیم آفتاب.

در اینجا قرآن رشته سخن را قطع مى کند، و به یک نتیجه گیرى معنوى مى پردازد، چرا که ذکر همه این داستانها براى همین منظور است.

مى گوید: این از آیات خداست، هرکس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست، وهرکس را گمراه نماید هرگز ولى و راهنمایى براى او نخواهى یافت(ذلک من آیات الله من یهد الله فهو المهتد ومن یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا).

آرى! آنها که در راه خدا گام بگذارند و براى او به جهاد برخیزند در هر قدمى آنان را مشمول لطف خود مى سازد، نه فقط در اساس کار، که در جزئیات هم لطفش شامل حال آنهاست.

3. خوا ب آنها یک خواب عادى و معمولى نبود، اگر به آنهانگاه مى کردى، خیال مى کردى آنها بیدارند، در حالى که در خواب فرورفته بودند!(وتحسبهم ایقاظا وهم رقود).

این حالت استثنایى شاید براى آن بوده که حیوانات موذى به آنان نزدیک نشوند چرا که از انسان بیدار مى ترسند و یا به خاطر این که منظره رعب انگیزى پیداکنند که هیچ انسانى جرئت ننماید به آنها نزدیک شود، و این خود یک سپر حافظتى براى آنها بوده باشد.

4. براى این که بر اثر گذشت سالیان دراز از این خواب طولانى، اندام آنها نپوسد: آنها را به سمت راست و چپ مى گرداندیم تا بدنشان سالم بماند (ونقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال).

تا خون بدنشان در یکجا متمرکز نشود، و فشار و سنگینى در یک زمان طولانى روى عضلاتى که بر زمین قرار داشت اثر زیانبار نگذارد.

5. و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود و نگهبانى مى کرد (وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید).

6. منظره آنها چنان رعب انگیز بود که اگر نگاهشان مى کردى از آنان مى گریختى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد (لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا ولملئت منهم رعبا).

 

بیدارى بعد از یک خواب طولانى

به خواست خدا در آیات آینده مى خوانیم که خواب اصحاب کهف آنقدرطولانى شد که به 309 سال بالغ گردید، و به این ترتیب خوابى بود شبیه به مرگ، وبیداریش همانند رستاخیز، لذا در این آیه قرآن مى گوید: و این گونه آنها رابرانگیختیم (وکذلک بعثناهم).

یعنى همان گونه که قادر بودیم آنها را در چنین خواب طولانى فرو بریم آنها رابه بیدارى بازگرداندیم.

ما آنها را از خواب برانگیختیم: تا از یکدیگر سؤال کنند، یکى از آنها پرسید:فکر مى کنید چه مدت خوابیده اید؟ (لیتسالوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم).

آنها گفتند: یک روز یا بخشى از یک روز خوابیده ایم (قالوا لبثنا یوما اوبعض یوم).

ولى سرانجام چون نتوانستند دقیقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده گفتند: پروردگار شما از مدت خوابتان آگاهتر است (قالوا ربکم اعلم بما لبثتم).

ولى به هر حال سخت احساس گرسنگى و نیاز به غذا مى کردند چون ذخیره هاى بدن آنها تمام شده بود، لذا نخستین پیشنهادشان این بود: سکه نقره اى را که با خود دارید به دست یکى از نفرات خود بدهید و او را به شهر بفرستید، تا برود و ببیند کدامین فروشنده غذاى پاکترى دارد، به مقدار روزى و نیاز از آن براى شما بیاورد (فابعثوا احدکم بورقکم هذه الى المدینة فلینظر ایها ازکى طعامافلیاتکم برزق منه).

اما باید دقت کند و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد (ولیتلطف ولا یشعرن بکم احدا).

(آیه) چرا که اگر آنها از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست یابند یاسنگسارتان مى کنند یا به آیین خویش (آیین بت پرستى) باز مى گردانند (انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم).

و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهید دید (ولن تفلحوااذا ابدا).

 

پایان ماجراى اصحاب کهف

به زودى داستان هجرت این گروه از مردان با شخصیت در آن محیط، در همه جا پیچید، و شاه جبار سخت برآشفت، لذا دستور داد ماموران مخصوص همه جارا به جستجوى آنها بپردازند، و اگر ردپایى یافتند آنان را تا دستگیریشان تعقیب کنند، و به مجازات برسانند، اما هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند.

اکنون به سراغ مامور خرید غذا برویم و ببینیم بر سر او چه آمد، او وارد شهرشد ولى دهانش از تعجب بازماند، شکل ساختمانها بکلى دگرگون شده، قیافه هاهمه ناشناس، لباسها طرز جدیدى پیدا کرده، و حتى طرز سخن گفتن و آداب ورسوم مردم عوض شده است، ویرانه هاى دیروز تبدیل به قصرها و قصرهاى دیروزبه ویرانه ها مبدل گردیده!

او هنوز فکر مى کند خوابشان در غار یک روز یا یک نیمه روز بوده است پس این همه دگرگونى چرا!

تعجب او هنگامى به نهایت رسید که دست در جیب کرد تا بهاى غذایى راکه خریده بود بپردازد، فروشنده چشمش به سکه اى افتاد که به 300 سال قبل وبیشتر تعلق داشت، و شاید نام دقیانوس شاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود، هنگامى که توضیح خواست، او درجواب گفت تازگى این سکه را به دست آورده ام!

وخود او نیز متوجه شد که او ویارانش در چه خواب عمیق وطولانى فرورفته بودند.

این مساله مثل بمب در شهر صدا کرد، و زبان به زبان در همه جا پیچید.

جمعى از آنها نمى توانستند باور کنند که انسان بعد از مردن به زندگى بازمى گردد، اما ماجراى خواب اصحاب کهف دلیل دندان شکنى شد براى آنها که طرفدار معاد جسمانى بودند.

لذا قرآن در این آیه مى گوید: و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تابدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است (وکذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعدالله حق).

و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست (وان الساعة لا ریب فیها).

این خواب و بیدارى از پاره اى جهات از مردن و بازگشتن به حیات، عجیب تربود، زیرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسید، در حالى که نه غذایى خوردند و نه آبى نوشیدند.

آیا این دلیل بر قدرت خدا بر هر چیز و هر کار نیست؟ حیات بعد از مرگ باتوجه به چنین صحنه اى مسلما امکان پذیر است.

مامور خرید غذا به سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت، همگى در تعجب عمیق فرو رفتند، تحمل این زندگى براى آنها سخت وناگوار بود، از خدا خواستند که چشم از این جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنین شد.

آنها چشم از جهان پوشیدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود که مردم به سراغشان آمدند.

در اینجا نزاع و کشمکش بین طرفداران مساله معاد جسمانى و مخالفان آنهادرگرفت، مخالفان سعى داشتند که مساله خواب و بیدارى اصحاب کهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود، و این دلیل دندان شکن را از دست موافقان بگیرند.

قرآن چنین مى گوید: در آن هنگام که میان خود در باره کار خویش نزاع داشتند گروهى مى گفتند: بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند واز آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است! (اذ یتنازعون بینهم امرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم).

ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند:ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مى سازیم تا خاطره آنان فراموش نشود (قال الذین غلبوا على امرهم لنتخذن علیهم مسجدا).

این آیه نشان مى دهد که ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست، بلکه کار خوب و شایسته اى است.

(آیه)این آیه به پاره اى از اختلافات اشاره مى کند که در میان مردم درمورد اصحاب کهف وجود دارد، از جمله: درباره تعداد آنها مى گوید: گروهى ازمردم خواهند گفت: آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگشان بود (سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم).

و (گروهى) مى گویند: پنج نفر بودند که ششمین آنها سگ آنها بود(ویقولون خمسة سادسهم کلبهم).

همه اینها سخنانى بدون دلیل و انداختن تیر در تاریکى است (رجمابالغیب).

و (گروهى) مى گویند: آن ها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگ آنها بود(ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم).

بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است (قل ربى اعلم بعدتهم).

جز گروه کمى تعداد آنها را نمى دانند (ما یعلمهم الا قلیل).

در پایان آیه اضافه مى کند: پس درباره آنها جز با دلیل سخن مگو (فلا تمارفیهم الا مرا ظاهرا).

یعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو که برترى منطق تو آشکارگردد و از هیچ کس درباره (تعداد اصحاب کهف) سؤال مکن (ولا تستفت فیهم منهم احدا).

(آیه)این آیه یک دستور کلى به پیامبر صلی الله علیه و آله مى دهد که: و هرگز درمورد کارى نگو: من فردا آن را انجام مى دهم (ولا تقولن لشاى انى فاعل ذلک غدا).

(آیه) مگر این که خدا بخواهد (الا ان یشا الله).

یعنى در رابطه با اخبار آینده و تصمیم برانجام کاره، حتما جمله انشااللهرا اضافه کن، چرا که تو هرگز مستقل در تصمیم گیرى نیستى و اگر خدا نخواهدهیچ کس توانایى بر هیچ کار را ندارد.

دیگر این که خبردادن قطعى براى انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مى رود صحیح و منطقى نیست، و چه بسا دروغ از آب درآید،مگر این که با جمله انشاالله همراه باشد.

سپس در تعقیب این جمله، قرآن مى گوید: هنگامى که یاد خدا را فراموش کردى (بعد که متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بیاور (واذکر ربک اذا نسیت).

اشاره به این که اگر به خاطر فراموشى جمله انشاالله را به سخنانى که از آینده خبر مى دهى نیفزایى هر موقع به یادت آمد فورا جبران کن و بگو انشاالله، که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.

و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند (وقل عسى ان یهدین ربى لا قرب من هذا رشدا).

(آیه)

 

خواب اصحاب کهف

از قرائن موجود در آیات گذشته اجمالا به دست آمد که خواب اصحاب کهف یک خواب بسیار طولانى بود، این موضوع حس کنجکاوى هرشنونده اى را برمى انگیزد و مى خواهد دقیقا بداند آنها چند سال در این خواب طولانى بوده اند؟.

این آیه شنونده را از تردید بیرون مى آورد و مى گوید: آنها در غار خودسیصد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند! (ولبثوا فى کهفهم ثلث مائة سنین وازدادوا تسعا).

بنابراین مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سیصد و نه سال بود.

(آیه) سپس براى این که به گفتگوهاى مختلف مردم در این باره پایان دهدمى گوید: بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است (قل الله اعلم بما لبثوا).

چرا که: غیب آسمانها و زمین از آن اوست (له غیب السموات والا رض).

کسى که از پنهان و آشکار، در مجموعه جهان هستى باخبر است چگونه ممکن است از مدت توقف اصحاب کهف آگاه نباشد.

راستى او چه بینا و چه شنواست (ابصر به واسمع).

به همین دلیل آنها (ساکنان آسمانها و زمین) هیچ ولى و سرپرستى جز اوندارند (ما لهم من دونه من ولی).

ودر پایان آیه اضافه مى کند: و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمى دهد (ولا یشرک فى حکمه احدا) در حقیقت این تاکیدى است بر ولایت مطلقه خداوند.

(آیه) در این آیه روى سخن را به پیامبر صلی الله علیه و آله کرده، مى گوید: آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن (واتل ما اوحى الیک من کتاب ربک) و اعتنا به گفته هاى این و آن که آمیخته به دروغ و خرافات و مطالب بى اساس است مکن، تکیه گاه بحث تو در این امور تنها باید وحى الهى باشد.

چرا که هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمى کند و در گفتار و معلومات اوتغییر و تبدیل راه ندارد (لا مبدل لکلماته).

کلام و علم او همچون علم و کلام بندگان نیست که هر روز بر اثر کشف وآگاهى تازه اى دستخوش تغییر و تبدیل شود.

روى همین جهات در پایان آیه مى فرماید: و هرگز پناهگاهى جز اونمى یابى (ولن تجد من دونه ملتحدا).

 

جنبه هاى آموزنده این داستان

این ماجراى عجیب تاریخى که قرآن آن را خالى از هرگونه خرافه و مطالب بى اساس و ساختگى آورده است، مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نکات سازنده تربیتى است.

الف) نخستین درس این داستان همان شکستن سد تقلید و جدا شدن ازهم رنگى با محیط فاسد است اصولا انسان باید سازنده محیط باشد نه سازش کاربا محیط و به عکس آنچه سست عنصران فاقد شخصیت مى گویند: خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو افراد با ایمان و صاحبان افکار مستقل مى گویند:همرنگ جماعت شدنت رسوایى است!

ب) هجرت از محیطهاى آلوده، درس دیگرى از این ماجراى عبرت انگیزاست.

ج) تقیه به معنى سازنده اش درس دیگر این داستان است، ومى دانیم تقیه چیزى جز این نیست که انسان موضع واقعى خود را در جایى که افشاگرى بى نتیجه است مکتوم دارد تا نیروى خود را براى موقع مبارزه و ضربه زدن بر دشمن حفظ کند.

د) عدم تفاوت در میان انسانها در مسیر الله و قرار گرفتن وزیر در کنارچوپان و حتى سگ پاسبانى که راه آنها را مى سپرد، درس دیگرى در این زمینه است، تا روشن شود امتیازات دنیاى مادى، و مقامات مختلف آن کمترین تاثیرى درجدا کردن صفوف رهروان راه حق ندارد که راه حق راه توحید است و راه توحید راه یگانگى همه انسانهاست.

ه) امدادهاى شگفت آور الهى به هنگام بروز بحرانها نتیجه دیگرى است که به ما مى آموزد.

و) آنها در این داستان درس پاکى تغذیه حتى در سخت ترین شرایط را به ما آموختند، چرا که غذاى جسم انسان اثر عمیقى در روح و فکر و قلب او دارد، وآلوده شدن به غذاى حرام و ناپاک انسان را از راه خدا و تقوا دور مى سازد.

ز) لزوم تکیه بر مشیت خد، و استمداد از لطف او، گفتن انشاالله در خبرهایى که از آینده مى دهیم، درس دیگرى بود.

ح) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده دیگر این داستان است.

ط) بالاخره مساله امکان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجدد به هنگام رستاخیز درس دیگرى است که این ماجرا به ما مى دهد.

به هر حال، هدف سرگرمى و داستان سرایى نیست، هدف ساختن انسانهاى مقاوم، با ایمان، آگاه و شجاع است، که یکى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصیل در طول تاریخ پرماجراى بشرى است.

آیه شان نزول: جمعى از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند، و در حالى که اشاره به مردان با ایمانى همچون سلمان، ابوذر، صهیب، و خباب و مانند آنها مى کردند، گفتند: اى محمد! اگر تو درصدر مجلس بنشینى، و این گونه افراد را از خود دور سازى (و خلاصه مجلس تومجلسى درخور اشراف و شخصیتها! بشود) ما نزد تو خواهیم آمد، ولى چه کنیم که با وجود این گروه جاى ما نیست!

در این هنگام آیه نازل شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد که هرگز تسلیم این سخنان فریبنده توخالى نشود و همواره با افراد با ایمان و پاکدلى چون سلمانها و ابوذرها باشد.

به آنان فرمود: حمد خدا را که نمردم تا این که او چنین دستورى به من داد که با امثال شما باشم، آرى! زندگى با شم، و مرگ هم با شما خوش است!

 

خوانده شده 17594 مرتبه

احادیث