نام سوره: حجرات
تعداد آیات: 18
تعداد کلمات: 353
تعداد حروف: 1533
ترتیب نزول: 106
محل نزول: مدینه منوره
معانی نام سوره: حجرات جمع حجره و به معنای اتاقها میباشد.
نامهای دیگر: -
ویژگیهای سوره: سوره اخلاق و ادب است. سوره انسان ساز و جامعه ساز – سوره نظم اجتماعی است.
موضوعات مطرح شده: منع از تندروی و پیشی گرفتن از خدا و پیامبر و رهبری – شئون و عظمت رهبری – استحکام و اعتبار منابع و اسناد خبری – دستورات مهم اخلاقی – فرق بین اسلام و ایمان – علم خدا و احاطه علمی.
شأن نزول و محتوای سوره حجرات
در این سوره که بیش از هیجده آیه ندارد مسائل بسیار مهمی در ارتباط با شخص پیامبر و جامعه اسلامی نسبت به یکدیگر مطرح و در آن بسیاری از مسائل مهم اخلاقی مطرح شده است .
بخشهای مختلف این سوره را این گونه می توان خلاصه کرد:
بخش اول: آیات آغاز سوره است که آداب برخورد با پیشوای بزرگ اسلام پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم، و اصولی را که مسلمانان در محضر او باید به کار بندند، بیان می کند.
بخش دوم: مشتمل بر یک سلسله اصول مهم (اخلاق اجتماعی) است که به کار بستن آنها محبت و صفا و صمیمیت و امنیت و اتحاد را در جامعه اسلامی حفظ می کند، و به عکس فراموش کردن آنها مایه بدبینی و نفاق و پراکندگی و ناامنی است.
بخش سوم: دستوراتی است که مربوط به چگونگی مبارزه با اختلافات و درگیریهائی است که احیانا در میان مسلمانان روی می دهد.
بخش چهارم: از معیار ارزش انسان در پیشگاه خدا و اهمیت مساله تقوی سخن می گوید.
بخش پنجم: روی این مساله تاکید دارد که ایمان تنها به گفتار نیست بلکه باید علاوه بر اعتقاد قلبی آثار آن در اعمال انسانی، و در جهاد با اموال و نفوس آشکار گردد.
بخش ششم: از این بحث می کند که اسلام و ایمان یک هدیه بزرگ الهی برای مؤمنان است، بجای اینکه در پذیرش آن منتی بگذارند باید فوق العاده ممنون و شکر گزار باشند که مشمول این هدیه الهی شده اند.
و بالاخره بخش هفتم که آخرین قسمت این سوره است از علم خداوند و آگاهی او از همه اسرار نهان عالم هستی و اعمال انسانها سخن می گوید که در حقیقت به منزله ضامن اجرا است برای تمام بخشهائی که در این سوره آمده است.
نامگذاری این سوره به سوره حجرات به تناسب آیه چهارم این سوره است که این کلمه در آن به کار رفته و تفسیر آنرا به زودی خواهیم دانست.
داستان سوره حجرات
بحث روایتی - روایاتی در ذیل آیه: (لا تقدموا بین یدی الله و رسوله) و (لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی)
در مجمع البیان در ذیل آیه (یا ایها الذین امنوا) می گوید: زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: هنوز هیچ شمشیری در اسلام کشیده نشده، و هیچ صف نمازی و صف جنگی بر پا نشده بود، و هیچ اذانی به صدای بلند گفته نشده بود، و هیچ خطاب (یا ایها الذین آمنوا) نازل نشده بود که افراد قبیله اوس و خزرج مسلمان شدند.
مؤلف: و از ابن عباس هم روایت شده که گفته است: هیچ خطابی به (یا ایها الذین آمنوا) در مکه نازل نشد، همچنان که هیچ خطابی به (یا ایها الناس) در مدینه نازل نشد - تا آخر حدیث - ولی بعضی در باره ذیل این حدیث تردید کرده اند. در این میان روایات دیگری در الدر المنثور و تفسیر قمی در سبب نزول آیه (لا تقدموا بین یدی اللّه و رسوله) نقل شده، که با مضمون آیه آن طور که باید مطابقت ندارد، و ما متعرض آنها نشدیم، اگر کسی خواسته باشد می تواند به این دو تفسیر مراجعه کند.
و در الدر المنثور است که احمد، بخاری، مسلم، ابو یعلی و بغوی - در کتاب معجم الصحابه، و ابن منذر، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی - در کتاب دلائل - از انس روایت کرده اند که گفته: وقتی آیه (یا ایها الذین امنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی... و انتم لا تشرون) نازل شد، ثابت بن قیس بن شماس که مردی درشت صدا بود گفت: این من بودم که صدایم را بلند کردم، و حتما اعمال صالح من حبط شده، و من اهل جهنم شده ام، و از آن به بعد غمگین در خانه خود نشست.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزی پرسید: ثابت بن قیس کجا است که او را نمی بینم؟ بعضی از حاضران شتابان به سراغ ثابت رفتند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم احوال تو را می پرسید مگر تو را چه شده؟ گفت: من صدایم را بلندتر از صدای رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کرده ام، و آیه شریفه در باره من نازل شده، و اینک همه اعمال صالحم بیهوده گشته، و من اهل آتش شده ام. افراد مذکور به حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیدند، و جریان را باز گفتند حضرت فرمود: نه، او اهل آتش نیست، بلکه اهل بهشت است، این بود تا آنکه ثابت در حادثه جنگ یمامه به شهادت رسید.
مؤلف: جمله (این بود تا آنکه ثابت در جنگ یمامه کشته شد) کلام راوی است، می خواسته بگوید شهادت او در جنگ یمامه تصدیق همان وعده ای است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داد، و فرمود: او اهل بهشت است. البته این روایت با مختصر اختلافی به طرق مختلف دیگری نیز نقل شده.
و نیز در همان کتاب است که بخاری - در کتاب الادب - و ابن ابی الدنیا و بیهقی از داوود بن قیس روایت آورده اند که گفت: من حجره های (همسران رسول خدا) را دیدم که از شاخه های بی برگ درخت خرما ساخته شده بود، و از پشت، آن را با پلاس مویی پوشیده بودند، و به گمانم عرض و فاصله بین در خانه تا در حجره چادری، حدود شش و یا هفت ذراع بود.
و آخرین نقطه خانه (که به اصطلاح فارسی پستوی خانه گفته می شود) ده ذراع بود، و من گمان می کنم بلندی سقف این حجره ها بین هفت تا هشت ذراع بود.
مؤلف: نظیر صدر این روایت را از ابن سعد از عطا خراسانی روایت کرده که گفت: من حجره های همسران رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دیدم که از شاخه های بی برگ درخت خرما ساخته شده بود، و بر در خانه ها پلاسی از موی سیاه افتاده بود.
روایتی درباره شان نزول آیه: ( ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا )
و نیز در همان کتاب است که احمد، ابن ابی حاتم، طبرانی، ابن منده و ابن مردویه به سند خود از حارث بن ضرار خزاعی روایت کرده که گفت: من وارد بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شدم، مرا به اسلام دعوت فرمود. پس به حضورش رفتم، و اسلام آوردم مرا دعوت کرد به دادن زکات آن را هم پذیرفتم و عرضه داشتم: یا رسول اللّه ! به سوی قوم و قبیله ام برمی گردم، و ایشان را به اسلام و دادن زکات می خوانم، هر کس اجابتم کرد زکاتش را می گیرم، و شما حدود فلان و فلان روز شخصی بفرستید تا هر چه زکات جمع آوری کرده ام بدهم بیاورد.
حارث بین قوم خود رفت و دعوتش پذیرفته شد، و زکاتها را از آنان که مسلمان شدند جمع کرد، ولی در آن تاریخی که معین کرده بود فرستاده ای از ناحیه رسول خدا نرسید. حارث پیش خود فکر کرد حتما حادثه ای رخ داده و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دست او خشمگین شده، لذا محترمین از قوم خود را خواست و به ایشان گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تاریخی معین کرد که در آن تاریخ فرستاده ای برای گرفتن زکات نزد من می فرستد، و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هرگز خلف وعده نمی کند، و من خیال می کنم این تاخیر جز برای این نیست که آن جناب خشمگین شده، به راه بیفتید تا نزد آن جناب برویم.
از آن سو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در راس همان تاریخ ولید بن عاقبة را به سوی حارث روانه کرد، تا زکات هایی را که از اشخاص گرفته تحویل بگیرد، و ولید در بین راه وحشت می کند و برمی گردد، و به عرض رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می رساند که من نزد حارث رفتم و او از دادن زکات خودداری کرد، و می خواست مرا بکشد. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فورا لشکری به سوی حارث و قبیله اش روانه می کند. لشکر آن جناب در بین راه به حارث و نفراتش برمی خورند که از قبیله بیرون شده و دارند می آیند. لشکریان گفتند این خود حارث است که می آید، حارث و نفراتش را دوره کردند. حارث پرسید به سوی چه کسی ماموریت یافته اید؟ گفتند بسوی تو. پرسید: برای چه؟ گفتند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ولید بن عقبة را نزد تو فرستاده و او برگشته و گفته که من نزد حارث رفتم، ولی او زکات را به من نداد، و خواست مرا به قتل برساند. حارث گفت به آن خدایی که محمد را به حق مبعوث کرده چنین نبوده، و من اصلا ولید را ندیده ام، و ولید نزد من نیامده.
و بعد از آنکه حارث به حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید (حضرت) پرسید: آیا زکات را ضبط کردی و خواستی فرستاده مرا به قتل برسانی؟ عرضه داشت: نه به آن خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده من اصلا ولید را ندیدم و او هم مرا ندیده و من نیامدم مگر بعد از آنکه دیدم در تاریخی که معین فرمودی کسی را نفرستادی. ترسیدم خدا و رسول بر من خشم گرفته باشد، لذا آمده ام که علت تاخیر را بپرسم. در اینجا بود که آیه (یا ایها الذین امنوا ان جاکم فاسق بنبا فتبینوا...) حکیم نازل شد.
مؤلف: نزول آیه مذکور در داستان ولید بن عقبة در روایات وارده از طرق اهل سنت مستفیض است، و همچنین روایات وارده از طرق شیعه. ابن عبد البر در کتاب استیعاب می گوید: در بین اهل علم آنهایی که دانای به تاویل قرآن هستند تا آنجا که من خبر دارم هیچ اختلافی نیست در اینکه آیه (ان جاکم فاسق بنبا فتبینوا) در باره ولید بن عقبه نازل شده است.
چند روایت درباره اخوت ایمانی و شان نزول آیه: ( و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا...)
و در کافی به سند خود از علی بن عقبه از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: مؤمن برادر مؤمن، و چشم او و راهنمای او است. به او خیانت و ظلم نمی کند، او را فریب نمی دهد، و اگر وعده ای به او داد خلف وعده نمی کند.
مؤلف: و در معنای این حدیث روایات دیگری از آن جناب نقل شده که در بعضی از آنها به جای مؤمن فرموده: مسلمان برادر مسلمان است، او را ظلم نمی کند، و اگر دیگران به او ظلم کنند بی یاورش نمی گذارد، و نیز دنبال سر او بدگویی نمی کند.
و در کتاب محاسن به سند خود از ابی حمزه ثمالی از امام ابی جعفر باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: مؤمن برادر مؤمن است، برادر پدری و مادریش، برای اینکه خدای عزّوجلّ مؤمن را از طینت باغ های آسمانی آفریده، و از باد و بوی جنان بر او دمیده و بهمین جهت مؤمن، برادر پدری و مادری مؤمن است.
و در الدر المنثور است که احمد، بخاری، مسلم، ابن جریر، ابن منذر، ابن مردویه و بیهقی - در کتاب سنن - از انس روایت کرده اند که گفت: شخصی به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرضه داشت چه خوب بود سری به عبداللّه بن ابی (وی بزرگ منافقین بود) بزنی. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدون درنگ بر الاغی سوار شد و مسلمانان هم با او به راه افتادند، و راهی که می باید طی می کردند زمینی خشک و شوره زار بود، همین که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به عبداللّه و هم فکرانش رسید عبداللّه گفت: دور شو از من، به خدا سوگند بوی الاغت ناراحتم کرد.
مردی از انصار گفت: به خدا سوگند الاغ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خوشبوتر از تو است. بعضی از یاران عبداللّه به حمایت او برخاسته و بعضی از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به حمایت از آن جناب برخاستند، و هر دو طایفه عصبانی بودند، دست به شاخه های خرما برده، بعضی با دست و با کفش به یکدیگر زدند، اینجا بود که آیه (و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما) نازل شد.