آشنایی اجمالی با سوره نبأ

امتیاز بدهید
(86 امتیاز)

 

نام سوره: نبأ 
تعداد آیات: 40 
ترتیب نزول: 80 
محل نزول: مکه مکرمه 

معانی نام سوره: نباء یعنی خبر 

نامهای دیگر: تسائل (سوال کردن) – معصرات (ابرهای فشرده) – عم (سرآغاز و اولین کلمه سوره) 

ویژگیهای سوره: این سوره معاد و قیامت را به عنوان یک حادثه عظیم و خبر بسیار مهم و قطعی مطرح میکند و انسان را از وقوع چنین حادثه ای باخبر و بیدار میکند. 

موضوعات مطرح شده: اعلام یک حادثه مهم یعنی کیفیت برپاشدن قیامت – قوانین حاکم در جهان آفرینش – یادآوری جهنم و عذاب دردناک – بهشت و نعمتهای بی شمار آن.

 

فضیلت قرائت و خواص سوره نبأ

سوره نبا یا - عم یتسائلون -، - التساول -، - المعصرات - 
پاورقی 1. درمان با قرآن، ص 135. 


و هفتاد و هشتمین سوره قرآن و مکی است و 40 آیه دارد. 
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت این سوره می فرمایند: هر کس سوره نبأ را قرائت نماید خداوند در روز قیامت از شراب خنک به وی بنوشاند. 
پاورقی 2. مجمع البیان، ج 10، ص 237. 

همچنین فرموده اند: سوره نبأ سوره نبأ را یاد بگیرید اگر می دانستید چه برکات و آثاری در آن نهفته است کارهایتان را تعطیل می کردید و آن را می آموختید و به وسیله آن به خدا تقرب می جستید و خداوند به واسطه آن گناهان شما را می آمرزد جز شرک ورزیدن به او. 
پاورقی 3. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 366. 

 

شأن نزول و محتوای سوره نبأ

اصولا اکثریت قریب به اتفاق سوره های جز آخر قرآن در مکه نازل شده، و بیش از همه چیز روی مساله مبدا و معاد، و بشارت و انذار، که طبیعت سوره های مکی است تکیه می کند، غالبا لحنی کوبنده و تکان دهنده و بیدار کننده دارد، آیه ها همگی جز در موارد معدودی کوتاه، و مملو از اشارات است، و به همین دلیل تاثیر بسیار عمیقی روی هر فرد آگاه می گذارد، ناآگاهان را نیز بیدار می کند، و به کالبدهای بی روح جان می دهد، به افراد بی تفاوت احساس و تعهد و مسؤولیت می بخشد، و برای خود عالمی دارد، عالمی پرغوغا و پر از شور و نوا! سوره (نبا) نیز از این اصل کلی مستثنی نیست، با سؤالی بیدارگر شروع می شود، و با جمله ای پر از عبرت پایان می یابد. محتوای این سوره را می توان در چند بخش خلاصه کرد. ۱. سؤالی که در آغاز سوره از حادثه بزرگ (نبا عظیم) یعنی روز قیامت مطرح شده است. ۲. سپس به بیان نمونه هایی از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین و زندگی انسانها و مواهب آن - به عنوان دلیلی بر امکان معاد و رستاخیز - می پردازد. ۳. در بخش دیگری قسمتی از نشانه های آغاز رستاخیز را بیان می دارد. ۴. در بخش دیگری گوشه ای از عذابهای دردناک طغیانگران را. ۵. به دنبال آن قسمتی از نعمتها و مواهب شوق انگیز بهشتی را شرح می دهد. 
پاورقی . تفسیر نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴. 


۶. سرانجام با انذار شدیدی از عذاب قریب، و سپس ذکر سرنوشت غم انگیز کافران سوره پایان می گیرد. ضمنا نامگذاری این سوره به خاطر تعبیری است که در آیه دوم آن آمده است، و گاه از آن به عنوان سوره (عم) به تناسب آیه نخستین آن تعبیر می شود. 

داستان سوره نبأ

آن پسر آدم علیه السلام که کشته شد از افراد متقی و عالم بالله بوده است 
و این مرد یعنی پسر مقتول آدم از افراد متقی و عالم بالله بوده و دلیل متقی بودنش جمله: (انما یتقبل الله من المتقین) است، که خود دعوتی است به سوی تقوا و معلوم می شود این شخص برادر خود را به سوی تقوا دعوت کرده و گفته است که: خدای تعالی عبادت را تنها از مردم با تقوا می پذیرد و خدای تعالی در حکایت گفتار او این سخنش را امضا نموده و صحه گذاشته است، و گرنه آن را رد می کرد و اما اینکه گفتیم: عالم بالله بوده، دلیلش سخن خود او است که به حکایت قرآن کریم گفته است: (انی اخاف الله رب العالمین)، که در این جمله ادعای ترس از خدا کرده، و خدای تعالی در حکایت گفتارش آنرا امضا کرده و رد ننموده است، معلوم می شود او به راستی عالم بالله بوده، چون خدای عزوجل یکی از نشانیهای عالم بالله را ترس از خدا دانسته و فرموده: (انما یخشی الله من عباده العلموا) پس همین که خدای تعالی از او حکایت کرده که گفت: (انی اخاف الله رب العالمین) و سخن او را امضا نموده، خود توصیف او به علم است، همچنانکه همسفر موسی (خضر) را به این صفت یعنی صفت علم توصیف نموده و فرمود: (و علمناه من لدنا علما)، دلیل دیگر عالم بودن او که خود دلیلی کافی است حکمت بالغه و موعظه حسنهای است که در خطاب به برادر ستمکارش گفت: چون او در کلام خود از طینت پاک و صفای فطرت این معنا را فهمیده بود که به زودی افراد بشر بسیار می شوند و فهمیده بود که این افراد بسیار به حسب طبع بشریشان جمعیتهای مختلفی خواهند شد، 
گروهی متقی و جمعی ظالم و همه اینها با همه عالمیان یک رب و مدبر دارند، یک خدا است که مالک آنها و مدبر امر آنها است، و نیز فهمیده بود که تدبیر وقتی متقن است که مدبر عدل و احسان را دوست و ظلم و عدوان را دشمن بدارد و لازمه آن، وجوب تقوای مردم و ترس از خشم و دشمنی خدا است و این تقوا و ترس همان چیزی است که نامش را دین می گذارند، پس بطور مسلم در آینده نزدیکی دینی خواهد بود که اطاعتها و قربها و معصیتها و ظلمها خواهد داشت، و نیز طاعتها و قربانیها وقتی مقبول درگاه خدای تعالی می گردد که ناشی از تقوا باشد و معاصی و مظالم، گناهانی است که ظالم به دوش می کشد و از لوازم این حقائق این است که پس باید عالمی دیگر باشد که در آن ستمکاران به سزای ظلمهای خود برسند، و نیکوکاران به پاداش نیکی های خود نائل گردند. 
و این حقائق بطوری که ملاحظه می کنید همان اصول دین و ریشه معارف دینی و مجامع علوم مبدا و معاد است که این بنده صالح خدا، با افاضه غیبی الهی همه را درک کرده و به برادر نادان خود که حتی اینقدر شعور نداشته که می شود به وسیله دفن چیزی را از انظار پنهان ساخت تا آنکه یک کلاغ او را بدان امر متوجه کرده و به وی افاضه نموده، و تعلیم داده و در هنگام تعلیم نگفته: (اگر تو بخواهی مرا به قتل برسانی من خود را در اختیارت قرار می دهم، و هیچ دفاعی از خود ننموده از کشته شدن هیچ پروائی نمی کنم، بلکه تنها این را گفت که من هرگز تو را نمی کشم. 
و نیز نگفت که من به هر تقدیر می خواهم به دست تو کشته شوم تا تو ظالم شوی و از دوزخیان گردی چون اگر چنین می گفت باعث ضلالت و بدبختی یک فرد در زندگیش می شد، و این خود ظلمی و ضلالتی است که شریعت فطرت آنرا تجویز نمی کند و حکم شریعت فطرت در شریعت های دینی تفاوت ندارد، چیزی است که همه شرایع آنرا قبول دارند، بلکه به برادرش چنین گفت: (که اگر به فرض تو برای قتل من دست به سویم بگشائی، در چنین صورت و فرضی من کشته شدن را بر کشتن تو ترجیح داده و آنرا انتخاب می کنم. 

پاسخ به دو اشکال که بر قصه هابیل و قابیل در قرآن وارد شده است 
و از اینجا روشن می شود که اشکالی که بعضیها بر این داستان کرده اند وارد نیست، و آن اشکال این است که: این دو برادر هر دو مقصر و گناهکارند، زیرا یکی از آن دو به ظلم و تعدی راه افراط را رفته، و مرتکب قتل شده و دیگری با قبول ظلم راه تفریط را طی کرده و خود را بکشتن داده، نه اعتراضی کرده و نه به دفاع از خود برخاسته، بلکه خود را تسلیم او کرده و در برابر اراده او تسلیم و رام شده و صریحا گفته: (اگر برای کشتن من دست به سوی من بگشائی من...). 
وجه ناوارد بودن این اشکال این است که او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمی کنم، و تو را در آنچه از من می خواهی آزاد می گذارم، بلکه تنها این را گفت: که من نمی خواهم تو را به قتل برسانم، در آیه شریفه چیزی در باره اینکه بالاخره قتل چگونه واقع شد و آیا مقتول با علم به اینکه قاتل قصد کشتن او را دارد، از خود دفاع کرد یا نه؟ و آیا قتل به این صورت بوده، و یا آنکه برادر قاتل، مقتول را بی خبر ترور کرده، و فرصتی برای دفاع او نگذاشته؟ و... نیامده. 
پس اشکال بالا به هیچ وجه وارد نیست، و همچنین اشکال دیگری که کرده اند که مقتول جرم سنگین تری مرتکب شده، زیرا خواسته است با کشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمی و خالد شود، تا او با شقاوت دائمی برادرش سعادت پیدا کند، برای اینکه صریحا گفته: (من می خواهم که تو با کشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگیری، و در نتیجه اهل آتش شوی)، و این منطق نظیر منطق بعضی از عابدان خشک و کج اندیش است که فکر می کنند که آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحیه ستمگران تو سری بخورند و ظلم ببینند عابدتر و زاهدتر می شوند، زیرا ظالم و زر و بال ظلم خود را بدوش خواهد کشید و او در دفاع از حق خود هیچ وظیفه ای جز صبر کردن و امید ثواب بردن ندارد، و این خود نوعی نادانی است، برای اینکه کمک به گناه گنهکار است که باعث می شود کمک کننده نیز در جرم شریک گنهکار شود، نه اینکه گنهکار هر دو جرم را به دوش بکشد. 
وجه نا وارد بودن این اشکال این است که گفتار او که گفته است (من می خواهم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بکشی) گفتاری است مشروط و به فرض تحقق شرط، به همان معنائی که بیانش گذشت. 

انی ارید ان تبو باثمی و اثمک فتکون من اصحاب النار... 
کلمه (تبو) به معنای (ترجع) است، یعنی وقتی از قتل من فارغ شدی با گناه من و گناه خودت هر دو برگردی، این معنائی است که بعضی از مفسرین برای این جمله کرده اند. 
راغب در مفردات خود گفته اصل کلمه: (بوا) به معنای برابری اجزای چیزی در مکان است، (مثل فرشی که برابر سطح اطاق باشد)، به خلاف کلمه (نبوة) که به معنای ناسازگاری و ناهمواری اجزای مکان است، وقتی گفته می شود: (مکان بوا)، معنایش این است که این مکان برای هر کس که در آن وارد شود ناهموار نیست، بلکه تخت و هموار است، و معنای اینکه کسی بگوید: (بوات له مکانا)، این است که من برای او مکانی را صاف و هموار کردم، و او به راحتی در آن جای گرفت تا آنجا که می گوید و اینکه در قرآن آمده: (انی ارید ان تبو باثمی و اثمک) معنایش این است که من می خواهم وقتی از کنار جنازه ام برمی خیزی به این حالت برخیزی که هم گناه مرا به دوش بکشی و هم گناه خودت را و اینکه می گویند: (انکرت باطلها و بؤت بحقها) معنایش این است که من باطل آنرا انکار کردم و حق آنرا به گردن گرفتم و بنا به گفته وی تفسیری که در بالا برای کلمه (تبو) (از بعضی مفسرین نقل کردیم که گفتند (تبو) به معنای (ترجع) است، تفسیر به لازمه معنا است نه به معنای کلمه). 

خوانده شده 7731 مرتبه