مشروح اظهارات سيد حسن نصرالله در مصاحبه با شبکه تلويزيوني الميادين
سيد حسن نصر الله در گفتگوي زنده و اختصاصي با شبکه تلويزيوني الميادين ضمن تشکر از غسان بن جدو مدير اين شبکه تلويزيوني و کارکنان اين شبکه به خاطر حمايت از مقاومت لبنان، گفت: مقاومت لبنان هميشه به مسئله اصلي امت اسلامي و حمايت و دفاع از لبنان و تماميت ارضي اين کشور پايبند بوده است. مشکل حقيقي آمريکا و غرب و بخش عمده اي نظام کشورهاي عربي که مي خواهند مساله فلسطين با ما را تصفيه کنند به طور مشخص اين است که ما مقاومت هستيم.
مشکل مشکل داخلي نيست داخل کشور به عنوان وسيله اي براي هدف قرار دادن مقاومت بکارگرفته مي شود مشکل حقيقي ما اين است از اين رو دائماً چه قبل از سال 2006 و چه بعد از آن به ما پيشنهاد شده است که شما سلاح تان را داشته باشيد و ما به شما پول مي دهيم و درهاي دنيا را به روي شما باز مي کنيم اما شما هرچند به صورت ضمني اين تعهد را به ما بدهيد که شما دست از مساله فلسطين و مقابله با اسرائيل و طمع ورزي هاي اين رژيم مي کشيد و ديگر کاري به اين مسائل نداشته باشيد. اين پيشنهادها به صورت با واسطه از سوي آمريکايي ها، از سوي انگليسي ها به صورت مستقيم و از طريق سفراي شان در بيروت، از سوي فرانسوي ها چه با واسطه و چه به صورت مستقيم به ما ارائه شد. پس از سال 2000 و به طور مشخص پس از حوادث يازده سپتامبر ديک چني فردي را که تابعيت آمريکايي داشت و لبناني الاصل بود را براي ديدار با من فرستاد.
وي به عنوان روزنامه نگار تقاضاي ملاقات با من را کرد اما به طور طبيعي وي حامل پيامي از سوي ديک چني براي من بود. اين شخص پيشنهادهاي عريض و طويلي به ما ارائه کرد و گفت ما ميلياردها دلار کمک مالي به شما مي کنيم، اسم شما را از فهرست گروه هاي تروريستي خارج مي کنيم به شما اجازه مي دهيم که وارد دولت بشويد - اين نشان مي دهد که از گذشته براي حضور اعضاي حزب الله در دولت وتو صورت مي گرفته است - درهاي دنيا را به روي شما باز مي کنيم به گونه اي که به راحتي برويد و بياييد و گذرنامه بگيريد، روابط بين المللي داشته باشد و از لحاظ بين المللي شما را به رسميت بشناسند. شما مي توانيد سلاح تان را هم حفظ کنيد. زندانيان شما که همچنان در زندانهاي اسرائيل به سر مي برند آزاد مي کنيم - در آن زمان کساني مانند شيخ عبدالکريم، حاج بوعلي و تعدادي از نيروهاي حزب الله در زندان هاي اسرائيل بودند- تمامي اين امتيازها را براي شما فراهم مي کنيم به اين شرط که شما يعني اين بنده حقير، تعهد بدهيد البته نيازي هم نيست که اين تعهد علني و مکتوب باشد بلکه تعهد شفاهي و در پشت درهاي بسته نيز کفايت مي کند که دست از مقابله با اسرائيل مي کشيد.
ما درجا با اين پيشنهاد مخالفت کرديم ما نمي توانيم به هيچ کس چه آمريکايي ها چه غرب و چه ديگران اينگونه تعهدي بدهيم. سلاح ما اگر در خدمت مساله فلسطين و حمايت از لبنان نباشد هيچ ارزشي ندارد. شخصي که حامل چنين پيشنهادي بود به من گفت شما داراي شوراي رايزني و هيئت رهبري هستيد آيا نمي خواهيد با ديگر دوستان خود در اين زمينه مشورت کنيد، من در پاسخ به وي گفتم اين موضوع اساساً روح ماهيت و اصالت حزب الله است. اين مساله جز مسايلي نيست که ما بر سر آن با يکديگر به بحث و گفتگو بنشينيم. ما زماني که در سال 1988 اين راه را برگزيديم بر سر اين مساله اجماع کرديم و پا در اين راه گذاشتيم و بهترين شهدا را تقديم آرمان خود کرديم و قربانيان ارزشمندي در اين راه داديم از اين رو اين مساله قابل گفتگو و چانه زني نيست.
مشکل حقيقي با ما بر سر اين است که ما مقاومت هستيم و بر سر مقاومت باقي ماندن پافشاري مي کنيم. هم اکنون چنانچه من با اروپايي ها و به صورت غيرمستقيم با آمريکايي ها تماس برقرار کنم و به آن ها بگويم که ما آماده ايم اين تعهد را بدهيم که کاري به کار اسرائيل نداريم اين رژيم هرکاري مي خواهد بکند بکند و ما در خارج از اين معادله قرار داريم. در اين صورت همه چيز تغيير خواهد کرد و آن ها ديگر از ما نخواهند خواست که سلاح خود را کنار بگذاريم بلکه برعکس آن ها مي خواهند که تمامي کشورهاي عربي براي درگيري هاي داخلي خود سلاح در اختيار داشته باشند. آن ها با اصل وجود سلاح مشکلي ندارند بلکه با اين مساله که اين سلاح چه سمتي را نشانه رفته است مشکل دارند. ما در صورت پذيرفتن اين تعهد امتيازهاي سياسي و دنيوي بسيار زيادي دست پيدا مي کنيم و ديگر طرف هاي لبناني در آن حالت به خوبي خواهند دانست که در قبال اربابان شان چه جايگاهي دارند اما از لحاظ ما اين مساله به ايمان، التزام و اصول بنيادين ما مربوط مي شود.
سيدحسن نصرالله درخصوص واقعيت جنگ سي و سه روزه و دلايل شروع آن گفت: اسرائيل تلاش کرده است تا از اهميت جنگ سي و سه روزه بکاهد برخي از لبناني ها نيز کوشيده اند تا از اهميت اين مساله کم کنند و بگويند که اصل مساله اين بوده است که گروهي از نظاميان اسرائيل وارد خاک لبنان شدند و به طور تصادفي يک مين قديمي منفجر شد. مساله خنده دار اين است که برخي مي گويند اين مين از مين هاي باقيمانده از سال 1948 بوده است. اما من به صراحت مي گويم آنچه در منطقه لبّونه رخ داد اين بود که اولاً اسرائيلي ها به طور آشکار به خاک لبنان تجاوز کردند و دو گروه نظامي اسرائيلي وارد خاک لبنان شدند. گروه اول با ماموريتي مشخص وارد خاک لبنان شد و گروه دوم نيز همراه با گروه اول وارد خاک لبنان شد اما در يک نقطه مشخص براي تامين امنيت گروه اول باقي ماند تا گروه اول ماموريت خود را به پايان رسانده و بازگردد. اين منطقه مشخصا يعني منطقه عمليات زير نظر مبارزان مقاومت اسلامي بود.
از قبل اطلاعاتي دريافت کرده بوديم و با وسائل متعددي اطمينان يافته بوديم که اسرائيلي ها از اين منطقه خواهند گذشت. اين منطقه يک منطقه دشوار است که در آن درختان به صورتي انبوه وجود دارند و در آن کوه، دره و صخره وجود دارد. ما در آنجا بمب کار گذاشتيم. هنگامي که نظاميان صهيونيست به اين منطقه وارد شدند -و شما مي دانيد که آن ها در شبي بسيار تاريک به اين منطقه آمدند- اقدام به منفجر کردن اين بمب ها کرديم بمب هايي که منفجر شد بمب هايي جديدي بود که ما از چند مدت پيش در آنجا کار گذاشته بوديم نه اينکه از مين هايي باشد که قبلاً ارتش اسرائيل خود در اين منطقه کار گذاشته باشد. اولين بمب در ميان نيروهاي ويژه گولاني منفجر شد و هنگامي که گروه پشتيباني وارد عمل شد بمب دوم منفجر شد انفجار اين بمب ها به صورت کنترل شده بود.
بر اثر اين دو انفجار تعدادي از نظاميان اسرائيلي مورد اصابت قرار گرفتند حال اينکه کسي از آن ها کشته شد يا نه، در آينده معلوم خواهد شد زيرا اسرائيلي ها به شدت سرنوشت اين افراد را پنهان کردند هرچند که تصور مي کنم کسي از آن ها کشته نشد زيرا همانطور که گفتيم اين منطقه پوشيده از درخت و تخته سنگ است که مي تواند نظاميان را مورد حمايت قرار دهد با اين حال تعدادي از نظاميان اسرائيلي در اين انفجارها زخمي شدند. عملياتي که انجام شد يک عمليات دقيق، کنترل شده و برنامه ريزي شده بود اين انفجارها به صورت تصادفي رخ نداد يا در اثر انفجار يک مين بر جاي مانده از مين هاي اشغالگران صهيونيست نبود. من به صورت دقيق نمي دانم که تعداد نظاميان اسرائيلي که وارد خاک لبنان شده بودند چقدر بود اما به به طور کلي تعداد نظاميان گروه دوم کمتر از 12، 13 نفر نبود.
وي در خصوص ماموريت نيروهاي ويژه گولاني که وارد خاک لبنان شده بودند گفت: من عادت ندارم که همه چيز را بگويم بلکه از گفتن برخي چيزها اجتناب مي کنم و اجازه مي دهم تا برخي چيزها با گذشت زمان مشخص شود. به عنوان مثال مسائلي همچون اينکه ماموريت اين گروه از نظاميان صهيونيست چه بوده است؟ آن ها به چه نقطه اي رفته بودند و از چه نقطه اي باز مي گشتند؟ آيا انفجاري که رخ داد در هنگام رفتن آن ها بود يا در هنگام بازگشت شان؟ من اين مسائل را موکول به گذر زمان مي کنم. بگذاريم اسرائيلي ها پرده از برخي از اين مسائل بردارند، آن ها به خوبي مي دانند چه بلايي برسرشان آمده است و در داخل فرماندهي ارتش رژيم صهيونيستي کساني هستند که از جزئيات اين عمليات اطلاع دارند. اينکه آن ها براي جاسوسي از يک هدف خاص يا جاسوسي از يک منطقه آمده بودند يا آمده بودند در جايي بمب قرار دهند يا مي خواستند بر روي خطوط تماس مشخصي دستگاه استراق سمع بگذارند يا يک هدف معين لجستيکي را مورد هدف قرار دهند بماند براي بعد. اين اولين باري نبود که نظاميان اسرائيل به خاک لبنان نفوذ مي کردند مردم لبنان و نيروهاي يونيفل از تجاوزهاي متعدد نيروهاي اسرائيلي به خاک لبنان سخن مي گفتند اما نفوذ در خاک لبنان با اين دقت و با اين عمق احتمالاً براي اولين بار بود که صورت مي گرفت که ما براي هدف قرار دادن آن طرح ريزي کرديم.
حمايت از مرزهاي لبنان به عهده ارتش و دولت لبنان و يونيفل است و تا 14 اوت سال 2006 نيز اين امر بر عهده آن ها بود اسرائيلي ها طي همه اين سال ها به خاک لبنان نفوذ کردند و ما در آن مرحله هرچند از اين مسائل مطلع مي شديم ولي از ورود به اين مساله اجتناب مي کرديم و معمولاً اين مسائل به اين گونه حل مي شد که ارتش لبنان با يونيفل تماس مي گرفت و يونيفل نيز با اسرائيلي ها تماس مي گرفت و مساله تجاوز به خاک لبنان ثبت مي شد که مثلاً چهل متر، پنجاه متر يا صد متر وارد خاک لبنان شده اند. در برخي مناطق همچون منطقه مزارع شبعا در درون سرزمين هاي آزاد شده لبناني اسرائيلي ها هميشه نفوذ مي کردند البته ما در آنجا حضور مستقيم نداشتيم. اسرائيلي ها در اين مناطق کشاورزان و چوپانان را مي گرفتند و بعد براي آزادي افراد بازداشت شده تماس هايي صورت مي گرفت که البته اين مساله تحقير آميز و شرم آور بود. تجاوز به تماميت ارضي لبنان مساله غير قابل تحمل و پذيرش بود. بسيار خنده دار بود که پس از گذشت 65 سال از تجربه برخورد با اسرائيل، برخي در لبنان خواهان آن بودند که اين کشور به سازمان ملل متحد متوسل شده و از اين نهاد بخواهد که مانع از تجاوزهاي اسرائيل و زيرپاگذاشتن مرزهاي لبنان از سوي اين رژيم شود.
در برهه اخير ما مطلع شديم و احساس مي کرديم که اسرائيل با اهداف عملياتي در چندين نقطه مرزي به خال لبنان نفوذ پيدا مي کند. آن ها مشغول فراهم کردن زمينه براي انجام عمليات عليه مقاومت لبنان، اعضاي مقاومت لبنان و مردم بودند. اين مساله نبود که ما بتوانيم در قبال آن سکوت کنيم از اين رو اين عمليات آخرين عمليات ما نخواهد بود بلکه در اوضاع جديدي ايجاد شده است اولين عمليات ما تلقي مي شود. امشب در چهاردهم اوت 2013 قصد دارم بگويم ما در قبال تجاوزهاي زميني اسرائيل به خاک کشورمان تسامح به خرج نمي دهيم. البته تجاوزهاي هوايي مساله ديگري است. به هر صورت بر اساس قاعده« ما لا يدرک کله لا يترک کله» بايد گفت که ما جازه تجاوز زميني به اسرائيلي ها نخواهيم داد. از دريا تا جبل الشيخ چنانچه ما متوجه شويم اسرائيل به خاک ما تجاوز کرده است با آن ها مقابله مي کنيم و من در اين خصوص قاطعانه تعهد مي کنم. هرچند که در اصل مسووليت حمايت از تماميت ارضي کشور بر عهده دولت و ارتش است. چنانچه ما توان داشته باشيم و متوجه شويم در هرنقطه اسرائيلي ها وارد خاک لبنان شده اند ما با اين مساله مقابله خواهيم کرد. طبيعتاً اين مقابله ما از طريق مناسب و بوسيله عمليات موفقيت آميز، دقيق و برنامه ريزي شده خواهد بود.
پاهايي که وارد خاک ما شوند چنانچه از آن آگاه شويم انشا الله آن ها را قطع خواهيم کرد. ما هيچ گاه اين تجاوزهاي زميني که گهگاه رخ مي دهد را نمي پذيريم و اين حق ماست. من مي دانم که پس از بيان اين مطلب از سوي من تمامي کساني که درمورد تجاوزهاي اسرائيل به منطقه اللبونه و خاک لبنان سکوت کرده بودند مي خواهند به من اعتراض کنند. حتي قطعنامه 1701 نيز حق مقاومت در برابر متجاوز را از هيچ ملتي از جمله ملت لبنان نمي گيرد اين حق براي ملت لبنان و اهالي روستاهاي جنوب اين کشور محفوظ است که در صورت ورود اسرائيلي ها به خاک لبنان با آن ها مقابله کنند. هيچ قطعنامه و متني وجود ندارد که بگويد اين حق شما نيست.
دبير کل حزب الله تصريح کرد:برخي احزاب لبناني رژيم صهيونيستي را دشمن خود نمي دانند.
سيد حسن نصر الله در گفتگو با شبکه تلويزيوني الميادين گفت: به صراحت مي گويم اسرائيلي ها به هر کجاي لبنان که وارد شوند و ما از آن مطلع شويم با آن ها مقابله مي کنيم. ما به اسرائيلي ها اجازه نمي دهيم وارد خاک لبنان شوند. ما به اين علت اين تصميم را گرفتيم که مي بينيم هيچ کس براي مقابله با تجاوزهاي اسرائيلي ها کاري انجام نمي دهد. اسرائيلي ها وارد خاک لبنان شده و از آن خارج مي شوند آدم ربايي کرده و افراد را بازداشت مي کنند. اقدام به بمب گذاري و کار گذاشتن دستگاه استراق سمع مي کنند و کسي نيست که جلوي آن ها را بگيرد. نه ارتش کاري مي کند و نه نيروهاي يونيفل. در درجه نخست اين مسووليت دولت است البته من نمي گويم که ارتش مقصر است امکانات و وسع آن ها بيش از اين نيست. يونيفل در خصوص تجاوزهاي اسرائيل چشم بر هم مي گذارند.
من از اينکه دولت لبنان و طبقه سياسي لبنان در خصوص تجاوزهاي اسرائيل به خاک لبنان چشم پوشي مي کنند تعجب نمي کنم. قبل از جنگ 33 روزه و قبل از سال 2000ممکن بود کسي بگويد حالا چيزي نشده 12تا 15تا 18 تا نظامي وارد منطقه لبّونه يا مزارع شبعا شده اند اتفاقي نيافتاده است. از سال 1985 تا سال 2000 تمامي نوار مرزي اشغال شده بود. آن موقع اين افراد کجا بودند حساسيت ملي آن ها کجا بود. اگر مساله تماميت ارضي را در نظر بگيريم که بخشي از خاک لبنان اشغال شده بود، اگر مساله احساس مسووليت نسبت به ملت را در نظر بگيريم بخشي از ملت تحت اشغالگري اسرائيلي ها زندگي مي کردند اگر مساله طائفه گرايي را در نظر بگيريم از همه طائفه ها و مذاهب در نوار مرزي که در اشغال اسرائيلي ها بود زندگي مي کردند. اين افراد اصلاً به اين مسائل توجه نداشتند.
من هميشه گفته ام مشکل ما در لبنان اين است که در کشور ما برخي گروه هاي سياسي هستند که اسرائيل را به عنوان دشمن حساب نمي کنند. و به مانند دشمن با اسرائيل برخورد نمي کنند. از اين رو اگر فرض کنيم 8 تا سرباز يا 10 سرباز سوري وارد خاک لبنان شوند خواهيد ديد که اين گروه ها چه موضعي مي گيرند آن ها با سوريه به عنوان دشمن برخورد مي کنند اما اگر نظاميان اسرائيلي به خاک لبنان وارد شوند از نظر آن ها هيچ مشکلي ندارد. اين پس زمينه مشکل ما در لبنان است. موضوع مربوط به اختلافات سياسي روزمره نيست بلکه به اصل موضع گروه هاي سياسي مربوط مي شود به اين مساله که آيا اصلاً اسرائيل دشمن ما محسوب مي شود. ممکن است فردا کسي پيدا شود و بگويد که اين حق اسرائيل است که وارد خاک لبنان شود زيرا برخي در خاک لبنان حضور دارند که به دنبال انجام اقداماتي عليه اسرائيل هستند. ممکن است عده اي با بيان اين حرف ها اقدام هاي اسرائيل را توجيه کنند. اين ها مطالبي است که ما در دهه نود و هشتاد ميلادي مي شنيديم. اين جماعت همان جماعتند و چيزي تغيير نکرده است.
خبردار شدم که رئيس جمهور لبنان از وزير امور خارجه خواست تا به علت ورود نيروهاي اسرائيلي به منطقه لبونه شکوائيه اي عليه اسرائيل به شوراي امنيت ارائه دهد. اين يک موضع ضعيف است. شما دولت هستيد و دولت بايد يک استراتژي دفاعي داشته باشيد و به طور جدي از مرزها، خاک لبنان، مردم، کرامت، جان و امنيت مردم در منطقه مرزي و در جنوب لبنان دفاع کنيد. آيا اين مساله دغدغه شب و روز شما هست؟ آيا با اين مساله با حساسيت بالا برخورد کرده ايد يا خيلي کمرنگ به آن توجه نشان داده ايد و يا اصلاً به آن اعتنايي نکرده ايد؟ مشکل اينجاست.
پس از دو انفجاري که در منطقه لبونه رخ داد اسرائيلي ها در ابتدا تلاش کردند تا مساله را مخفي نگه دارند اما اين مساله مخفي باقي نماند پس از آنکه مردم، يونيفل و ارتش از مساله آگاه شدند اسرائيلي ها منورهايي پرتاب کردند و در طول شب براي بيرون کشيدن نيروهاي خود دست به فعاليت زند. درگيري هايي نيز در اين جريان رخ داد اما اين درگيري ها از راه دور بود. اسرائيلي ها زخمي هاي خود را از معرکه خارج و به بيمارستان منتقل کردند. از اين رو هم اکنون ما مي بينيم که در رسانه هاي اسرائيلي هيچگونه صحبتي در اين باره نيست و چيزي در باره اينکه چند نفر در اين جريان زخمي شدند، ماموريت اين نظاميان چه بود چيزي نمي نويسند. تمامي اين مسائل مخفي نگه داشته شده است و نظارت نظامي شديدي بر رسانه ها وجود دارد.
مسلماً اجازه نمي دهند که چنين مساله اي بازتاب پيدا کند زيرا آن ها تجاوزگر و ناقض تماميت ارضي لبنان بوده اند و وارد خاک اين کشور شده اند. اگر کسي پيدا شود و بگويد تجاوز از سوي دو طرف بوده است من اين مساله را رد مي کنيم. چنانچه شوراي امنيت اسرائيل را به خاطر تجاوز به خاک لبنان محکوم کند و ما را نيز محکوم کند من نمي پذيرم. ما نمي پذيريم که جامعه جهاني و شوراي امنيت ميان جلاد و قرباني مساوي يکديگر قرار دهد.
اين حق ماست که در برابر هرگونه تجاوزي عليه سرزمين مان سکوت نکنيم. مساله تنها نقض تماميت ارضي لبنان نيست ممکن است گفته شود که آن ها تماميت ارضي ما را نقض کردند بعد هم برگشتند. ممکن است افراد زيادي درباره نقض تماميت ارض تسامح به خرج دهند اما اين تجاوزها با اهداف عملياتي انجام مي شد و صرفاً نقض تماميت ارضي نبود. بنابراين نمي شود در برابر اين تجاوزها سکوت کرد. اگر عده اي به شما حمله کنند شما چه مي کنيد؟ آيا از ترس واکنش آن ها دست به هيچ اقدامي نزده و اجازه مي دهيد تا هر بلايي که مي خواهند سر شما بياورند؟ از بدترين مسائل اين است که کار به جايي برسد که اختلاف بر سر اين مساله ايجاد شود که آيا اگر اسرائيل وارد خاک لبنان شود شما حق داريد با آن مقابله کنيد يا خير؟ اين از بدترين مسائل است.
ما عمليات اللبونه را انجام داديم چرا که اين عمليات ذاتاً مطلوبيت داشت و با اين اقدام اين پيام را به اسرائيل داديم که حزب الله براي مقابله با هرگونه اقدام تجاوزگرانه اسرائيل آماده است. نه اينکه براي دادن اين پيام دست به اجراي اين عمليات زده باشيم. آن مقدار اطلاعاتي که از اسرائيل به بيرون درز کرده است نشان مي دهد اسرائيل از اينکه ما همه چيز را کشف کرديم و به اين شيوه به آن ها پاسخ داديم غافلگير شد. پس از 25 ام مه 2000 که لبنان جشن آزادسازي جنوب را برپا کرد ما از روز دوم به اين مساله پي برديم که بايد خود را براي حمله اسرائيل به لبنان آماده کنيم به هر علتي که باشد يا اصلاً بدون علت. زيرا اسرائيل براي حمله به لبنان بهانه در دست داشت زيرا مقاومت لبنان در سال 2000 اسرائيل را شکست داد شکستي که همه آن را يک شکست تاريخي استراتژيک ناميدند و اين نام گذاري من نيست. اگر به اظهارات مسوولان اسرائيل همچون شيمون پرز، شارون، نتانياهو، شامير و فرماندهان ارشد اسرائيلي را ببينيم متوجه مي شويم که آن ها آنچه در جنوب لبنان در سال2000 رخ داد يک شکست تاريخي تلقي مي کنند که داراي پيامدهاي جداً خطرناکي دارد و اين مساله بعداً در فلسطين مشخص شد.
اسرائيل يک پدرکشتگي تاريخي با مقاومت اسلامي لبنان دارد. آنچه در جنوب لبنان رخ داد تنها بيرون راندن اشغالگران اسرائيلي نبود بلکه کوبيد آخرين ميخ به تابوت نظريه اسرائيل بزرگ بود. ارتش اسرائيل که نتوانسته بود در جنوب لبنان که بخشي از يک کشور ضعيف و چند پاره بود بماند به طور طبيعي نمي تواند از نيل تا فرات گسترش يابد و مساله اسرائيل بزرگ پايان يافت. بنابراين اسرائيل بايد از اين کشور و از اين مردم و از مقاومت انتقام مي گرفت و ما در هر زمان انتظار چنين چيزي را داشتيم. از اين رو ما بعد از سال 2000به افزايش آمادگي خود پرداختيم. شهيد عماد مغنيه و برادران وي تلاش هاي بسياري به خرج دادند و طي سال هاي اندکي در سطح لجستيک، آموزش و طراحي نقشه اين آمادگي را براي مقابله با هرگونه جنگي که اسرائيل در هر زمان و بدون علت راه بياندازد پيدا کردند. هنگامي که مساله اسير کردن دو نظامي اسرائيلي پيش آمد ما در سطح طراحي نقشه، لجستيک و انساني براي مقابله با هر جنگي آماده بوديم جنگي که ما در سال هاي 2001، 2002،2003 تا 2006 انتظار آن را مي کشيديم. از اين رو شما در طي جنگ سي و سه روزه مي بينيد که مقاومت مظطرب و گيج نشد در دست زدن به گزينه هاي پيش رو هيچ گونه نگراني نداشت و به خوبي جبهه نبرد را اداره کرد. زيرا از پيش و طي سال ها خود را براي مقابله با چنين جنگي آماده کرده بود.
استراتژي دفاعي ما دفاع از جغرافيا و چسبيدن به جغرافيا نبود ما در برخي جاها به هيچ وجه به اسرائيل اجازه ورود نداده بوديم و در برخي مناطق نيز براي به دام انداختن آن ها اجازه ورود به آن ها داده بوديم. هدف اصلي ما وارد کردن بيشترين خسارات جاني و مالي ممکن به دشمن صهيونيست بود زيرا نقطه ضعف دشمن صهيونيست وارد شدن خسارت بود. آنچه در دستيابي به پيروزي مهم بود سقوط يا عدم سقوط اين منطقه يا آن منطقه نبود بلکه حجم خسارتي که به دشمن وارد مي شد مهم بود. بله در برخي اماکن ما به برادران سپرديم که خودتان حساب کنيد اگر مي توانيد فلان منطقه را نگه داريد اين کار را بکنيد و الا ما به شما نمي گوييم که بايد تا آخرين رمق مقاومت کنيد تا اينکه اين منطقه سقوط نکند. البته اين استراتژي جنگ سي و سه روزه بود و امکان دارد در نبرد احتمالي آتي اين مساله فرق بکند. از اين رو در منطقه مارون راس برادران ما خود تصميم گرفتند که تا آخرين نفس در برابر صهيونيست ها مقاومت کنند.
در منطقه العيطه برادران ما با شجاعت تمام به مقاومت مي پرداختند که در يک برهه 24،48 ساعته ارتباط ما با آن ها قطع شد و منطقه حضور آن ها به شدت مورد بمباران جنگنده هاي اسرائيلي قرار گرفت به گونه اي که ما تصور مي کرديم همه آن ها شهيد شده اند زيرا طي اين 24، 48 ساعت کسي خارج نشد و اگر کسي زنده بود بايد مي آمد و مي گفت که اوضاع ما اينطور شد. آن ها از جاي خود خارج نشدند زيرا همه بر باقي ماندن در آن منطقه مصر بودند. وقتي که دوباره تماس ما با آن ها برقرار شد عماد مغنيه با آن ها صحبت کرد من به وي گفتم که به برادران ما بگو من آن ها را ملزم به ماندن در سر مرز نمي کنم آن ها اگر مي خواهند جاي خود را تغيير بدهند تصميم با خود آن هاست ما آن ها را ملزم نمي کنيم که تا شهادت به در آن منطقه باقي بمانند.
اما اين خود آن ها بودند که تصميم گرفتند تا آخرين لحظه باقي بمانند و باقي هم ماندند و اسرائيل از وارد شدن به منطقه العيطه عاجز ماند. در منطقه بنت جبيل وضعيت فرق مي کرد تصميم بر آن بود که مبارزان تا آخرين لحظه به مقاومت خود ادامه دهند و به اسرائيلي ها اجازه ندهند که وارد بنت جبيل شوند. راهبرد ما در خصوص منطقه بنت جبيل با ساير مناطق فرق مي کرد. زيرا با وجود ما همه دشواري ها امکان دفاع از شهر بنت جبيل براي مدت زمان طولاني براي ما فراهم بود. بنابراين بنت جبيل با يک روستاي کوچه که پرت افتاده بود و با جاهاي ديگر هم ارتباط درستي نداشت فرق مي کرد. علاوه بر اين بنت جبيل يک نماد نيز محسوب مي شد.
ما در ابتداي جنگ سي و سه روز مدت زماني که خود را قادر به مقابله با اسرائيلي ها مي ديديم حداقل چندين ماه بود. مثلاً در خصوص حمله موشکي به نيروهاي اسرائيلي ما نگاه نمي کرديم که روزانه توان پرتاب چه تعداد موشک را داريم بلکه اين مساله را هم در نظر مي گرفتيم که ممکن است اين جنگ به طول بيانجامد بنابراين با اينکه توان پرتاب موشک هاي بسياري را داشتيم اما با محاسباتي که انجام مي داديم روزانه تعداد موشکي که شليک مي کرديم کمتري از آن چيزي بود که توان پرتاب آن را داشتيم.
شما به نبرد خوشه هاي خشم که در سال 1996 رخ داد نگاه کنيد شيمون پرز و ديگر مسوولان اسرائيلي اينگونه حساب کرده بودند که نيروهاي مقاومت فقط کاتيوشا در اختيار دارند و چيزي بيشتر از آن در اختيار ندارند و اين هم تمام مي شود. آن ها روي اين مساله حساب نکرده بودند که مي توانند بر اراده ما پيروز شوند يا در ميدان نبرد ما را شکست دهند بلکه روي حساب کرده بودند که تسليحات ما پايان مي يابد و پس از فلان مدت ديگر حزب الله در مقابل حملات موشکي اسرائيل به شهرهاي لبنان نمي توان به شهرها و شهرک هاي اسرائيل حمله موشکي داشته باشد. با توجه به تجربه سال 1996ما از لحاظ نيروي انساني و پشتيباني و در همه سطوح خود را آماده کرده بوديم که يک نبرد طولاني را دنبال کنيم. و اين مدت زمان کمتر از 6 ما نبود.
مي توان گفت يکي از عواملي که اسرائيلي ها را غافلگير کرد سيستم ارتباطي ميان نيروهاي حزب الله بود. يکي از مسائلي که براي اسرائيلي ها غافلگير کننده بود باقي ماندن ارتباط ميان اتاق عمليات مرکزي با اتاق هاي عمليات منطقه هاي نبرد، و باقي ماندن ارتباط اين اتاق هاي عمليات با محورهاي نبرد و محورهاي نبرد با روستاها بود. اين يکي از نقاط قوت ما بود که اسرائيلي ها روي آن حساب نکرده بودند. ارتباط هاي ما به صورت بي سيم و با سيم صورت مي گرفت و ما تنها بر يک نوع وسيله ارتباطي تکيه نمي کرديم چرا که احتمال داشت اين وسيله ارتباطي قطع شود يا روي آن پارازيت انداخته شود.
مساله اي که اسرائيل و حتي کشورهايي را که در آن زمان در شوراي امنيت مذاکره مي کردند شگفت زده کرده اين بود که پس از کشتار قاناي دوم هنگامي که قرار شد آتش بس 48 ساعته اي برقرار شود و زمان شروع آتش بس هم مشخص شد طي اين 48 ساعت نيروهاي حزب الله حتي يک گلوله نيز شليک نکردند. اين مساله نشان دهنده سطح فرماندهي و کنترل نيروها بود. زيرا حتي برخي ارتش ها چنانچه در زير چنين حجمي از آتش توپخانه، حمله پرحجم جنگنده ها و حملات موشکي قرار بگيرند اين احتمال وجود دارد که ارتباط بخشي از نيروها با ديگران قطع شود و به علت قطع ارتباط شان از قضيه اي مثل آتش بس بي خبر بمانند و به نبرد ادامه دهند و اين در حالي است که مقاومت لبنان يک مقاومت مردمي است با اين حال در ساعت مشخص شده تمامي نيروهاي به آتش بس پايبند بودند و اين واقعاً شگفت آور بود و همه را شگفت زده کرد.
يکي از ويژگي هاي لبنان ارتباط عاطفي ميان اعضاي حزب الله است. روابطي که ميان اعضاي مقاومت لبنان است روابطي رئيس و مرئوسي و روابطي اداري و تشکيلاتي نيست بلکه روابط برادرانه و دوستانه ميان اعضا وجود دارد. ممکن است برخي تصور کنند اين مساله خيالي بيش نيست اما بايد گفت در ميان اعضاي مقاومت جواناني هستند که جان خود را فداي برادران شان مي کنند. کساني هستند که به خاطر ديگران گريه مي کنند و ناراحت مي شوند و به خاطر ديگران مي خندند و خوشحال مي شوند و اين مساله در سطح بالايي وجود دارد. روابط موجود روابط تشکيلاتي و حزبي نيست بلکه روابط عاطفي قويي ميان اعضاي حزب الله وجود دارد و اين نقطه قوت ماست. حزب الله حتي با مردم عادي نيز روابط عاطفي قويي دارد. جوانان حزب الله بر اساس تجارب خود اين مساله را به خوبي مي دانند که فشاري که بر سران سياسي و اتاق عمليات است بر روي کساني که در ميدان نبرد هستند نيست از اين رو مبارزان حزب الله در زمان جنگ به فرماندهان نظامي و سران سياسي حزب الله نامه مي نوشتند و مي گفتند با همچنان ثابت قدم هستيم و وضع خود را خوب توصيف مي کردند البته روي صحبت اين نامه ها با دشمن نيز بود.
از مهمترين نقاط قوت در حزب الله رابطه عاطفي، عميق و صادقانه ميان اعضاي حزب الله است.
دبيرکل جنبش حزب الله اظهار داشت : حزب الله در جنگ سي و سه روزه توان هدف قرار دادن تل آويو را داشت.
سيد حسن نصر الله در ادامه گفتگوي اختصاصي با شبکه تلويزيوني الميادين خاطرنشان کرد : هدف قرار دادن ناوچه اسرائيلي يکي از شگفتي هايي بود که ما براي اسرائيلي ها رقم زديم. زدن اين ناوچه کار بسيار سخت بود اما جوانان حزب الله به توفيق الهي اين کار را کردند. وقتي ناوچه اسرائيلي مورد هدف قرار گرفت من در حال سخنراني بودم که در اين خصوص به من اطلاع دادند و من آنرا بيان کردم. من در آن سخنراني از بروز شگفتي هايي در نبرد سخن مي گفتم قبل از اينکه سخنان خود را به پايان برسانم يکي از برادران وارد اتاق شد و چون مي دانست من از طريق تلفن و به صورت زنده با شبکه تلويزيوني صحبت مي کنم با اشاره به من فهماند که مبارزان حزب الله ناوچه اسرائيلي را هدف قرار داده اند، من ترسيدم اشتباه فهميده باشم و به صورت زنده مطلبي را به رسانه ها بگويم که اشتباه باشد بنابراين به او اشاره کردم که بيان بنويس و او نوشت. نوشت که الحمدلله برادران ناوچه اسرائيلي را زده اند و الان آتش از اين ناوچه زبانه مي کشد و من به صورت زنده اين خبر را به رسانه ها اعلام کردم. شخصي که اين خبر را به من رساند به شدت تحت تاثير قرار گرفته بود و گريه مي کرد.
يکي ديگر از شگفتي هايي که ما در جنگ سي و سه روزه رقم زديم هدف قرار دادن تانک مرکاوا بود. سلاح ضد زره متنوعي وجود دارد که از لحاظ کارکرد، ميزان برد، ديد در شب و ديگر ويژگي ها با هم تفاوت دارند. تانک مرکاوا در برابر برخي از موشک هاي ضد زره مقاوم است. تانک مرکاواي نسل چهارم در برابر سلاح هاي ضد زره بسيار مقاوم است. ما قبل از جنگ سي و سه روزه به موشک کورنت دست پيدا کرده بوديم و داشتن اين موشکها معادله نبرد را به هم ريخت. ما به موشک کورنت دست يافتيم استفاده از آنرا آموزش ديديم و يک گروه ويژه براي بکارگيري اين سلاح ايجاد کرديم به اين صورت که همه نيروهايي که در جنوب حضور داشتند از وجود سلاحي به نام کورنت در دستان مقاومت خبر نداشتند بلکه تعداد کمي از برادران که استفاده از اين سلاح را آموزش ديده بودند و کادرهاي اصلي حزب الله از وجود اين سلاح خبر داشتند و مسئله مسکوت گذاشته شده بود و اين مساله از امور کاملاً سري محسوب مي شد و کسي اجازه بيان اين مساله و در ميان گذاشتن آن با ديگران نداشت. بنابراين اسرائيلي ها همچون سرنوشت ناوچه شان که احتمال اين را نمي دادند حزب الله موشک هاي زمين به دريا در اختيار داشته باشد اين احتمال را هم نمي دادند که حزب الله موشک کورنت در اختيار دارد و مي تواند تانکهاي مرکاوا را منهدم کند. مساله عمده تنها داشتن موشک زمين به دريا نيست البته اين از اهميت برخوردار است اما مساله مهمتر اين است که دستيابي به اين سلاح و مکان نگهداري از آن را سري نگه داشت. مساله موشک کورنت نيز همين گونه بود به همين خاطر آنها با کورنت غافلگير شدند.
مساله انهدام تانکهاي مرکاوا بوسيله موشکهاي کورنت براي ما غافلگير کننده نبود زيرا ما به خوبي مي دانستيم هر تانک اسرائيلي که در تيررس موشک کورنت قرار گيرد منهدم مي شود و اکثر تانکهايي هم که منهدم شد بوسيله موشک کورنت منهدم شدند. ما به اندازه اي موشک کورنت در اختيار داريم که مي توانيم هر قدر تانک اسرائيلي را که وارد لبنان شود نابود کنيم. اسرائيل به داشتن حدود دويست دستگاه تانک اعتراف کرده است و اگر آن ها به جنگ ادامه داده بودند و نيروهاي زميني شان وارد عمل شده بودند، پيش بيني مي کردم که صدها تانک را هدف قرار دهيم. با توجه به امکاناتي که حزب الله در اختيار داشت و با توجه به آمادگي و روحيه اي که مبارزان حزب الله از آن برخوردار بودند و با توجه به ضعف چه از لحاظ روحي و چه از لحاظ معنوي دشمن صهيونيست اين امکان وجود داشت که حزب الله به نيروي دريايي اسرائيل ضربات سنگيني وارد کند.
دان هالتس در زمان جنگ سي و سه روزه تهديد به بمباران بيروت کرد زيرا ديده بود که موشک باران حيفا و مناطق فراتر از حيفا ادامه دارد و مشاهده کرده بود که معادله ضاحيه-حيفا برقرار است و بمباران ضاحيه توسط اسرائيل معادل بمباران حيفا به دست حزب الله است. آنها ديدند با اين معادله کارشان پيش نمي رود به همين خاطر براي حمايت از حيفا، شمال و مناطق مياني اسرائيل تهديد به بمباران بيروت کردند ما نيز اين معادله را مطرح کرديم که چنانچه شما بيروت را بزنيد ما نيز تل آوير را هدف قرار مي دهيم. اولاً انگيزه از طرح اين معادله حمايت از شهر بيروت بود اين حزب الله بود که از بيروت حمايت کرد نه تصميم هاي سياسي زيرا همانگونه که مي دانيم اسرائيل به هيچ چيز پايبند نيست. در نيمه دوم نبرد که اسرائيل در زمينه نظامي، سياسي و داخلي دچار تنگنا شده بود و براي شکست دادن قصد داشت بيروت را هدف قرار دهد و در اين خصوص از هيچ فشار خارجي واهمه اي نداشت بنابراين ما بايد از بيروت محافظت مي کرديم بنابراين به معادله جديدي که نام آن بيروت-تل آويو بود متوسل شديم.
ما در طول جنگ سي و سه روزه توان هدف قرار دادن تل آويو را داشتيم اما اين کار را نکرديم و خواستيم تا از اين توان مان براي محافظت از پايتخت لبنان استفاده کنيم بنابراين اقدام به موشک باران تل آويو نکرديم. اينکه من مي گفتم مناطقي فراتر از حيفا را هدف قرار خواهيم داد منظورم ميانه اسرائيل نبود بلکه منظورم تل آويو بود. من و هيچ شخص ديگري در حزب الله به کاري که توان آن را نداريم تهديد نمي کنيم. راستگويي ما بر مردم و حتي بر دشمن صهيونيست نيز آشکار شده است. اگر من بگويم فلان جا را هدف قرار دهيد اسرائيل مي گويد مقاومت اين توان را دارد که مکان مورد نظر را هدف قرار دهد. از سال 1982 تاکنون در هيچ روزي از روزها حزب الله به کاري که از پس آن بر نيايد تهديد نکرده است. حتي جنگ رواني ما عليه اسرائيل نيز مبتني بر واقعيت ها صورت مي گيرد. يکي از دلائل شکست اسرائيلي ها در جنگ سي و سه روزه ضعف داده ها و اطلاعات يا اشتباه بودن اين اطلاعات بود.
مثلاً هنگامي که اسرائيلي ها براي آزاد کردن دو گروگان خود به بيمارستان دارالحکمه (امام خميني) بعلبک آمدند اين عمليات آنها براساس همين اطلاعات نادرست انجام مي شد و من در آن زمان اعلام کردم دو اسير اسرائيلي در بيمارستان بعلبک نيستند و حتي اصلاً به بعلبک برده نشده اند بلکه در جاي ديگري هستند. از سوي ديگر انجام اين عمليات و مقابله نکردن با نيروهاي اسرائيلي که به بيمارستان بعلبک حمله کرده بودند نمي توان يک ضعف امنيتي قلمداد کرد زيرا بيمارستان که يک هدف نظامي نيست که بخواهيم براي آن تدابير دفاعي اتخاذ کنيم در اين بيمارستان هدف نظامي نيز وجود نداشت نه گروگان هاي اسرائيلي آنجا بودند و نه نيروهاي نظامي حزب الله در آنجا بستري بودند. بنابراين اين بيمارستان صرفاً يک هدف غيرنظامي بود. آيا اسرائيلي ها پياده کردن نيروهايش بر فراز اين بيمارستان را يک عمليات قهرمانانه مي داند و آيا اساساً از حزب الله انتظار مي رود در جهت حمايت از بيمارستانها تدابير دفاعي اتخاذ کند آن هم در حالي که در لبنان بيمارستان هاي بسياري وجود دارد و اصولاً بيمارستانها اخرين هدفي مي تواند باشد که يک ارتش به آن حمله مي کند.
دبيرکل جنبش حزب الله لبنان در ادامه گفتگوي اختصاصي خود با شبکه تلويزيوني الميادين اظهار داشت در جنگ 33 روزه، انبارهاي سلاح هاي ارتش سوريه به دستور بشار اسد به روي مقاومت باز شد و به ما گفتند هرچه نياز داريد بدون هيچ محدوديت برداريد و استفاده کنيد و حتي دولت سوريه آمادگي خود را براي ورود به جنگ با اسرائيل در دفاع از مقاومت اعلام کرد.
سيد حسن نصر الله در ادامه گفتگوي اختصاصي با شبکه الميادين خاطرنشان کرد: ما در جنگ سي و سه روزه ادعا نکرديم که در همه جاي لبنان حضور داريم و مانع از هرگونه پياده کردن نيرو از طرف اسرائيل خواهيم شد چون چنين چيزي غيرممکن است. ما چنين تعهدي نداده بوديم. در نتيجه ممکن بود اسرائيل در اثناي جنگ به ويژه در روزهاي آخر جنگ بيايد در دامنه هاي کوههاي بعلبک، رشته کوههاي غربي، شرقي يا حتي در ارتفاعات جنوب نيرو پياده کند. ما به خصوص در آن جنگ خودمان را ملتزم و متعهد به جلوگيري از هرگونه نفوذ اسرائيل يا پياده کردن نيرو نکرده بوديم چون چنين تعهدي غيرواقعي است. حتي در ابتداي اين گفتگو، ديديد به شما نگفتم ما قول مي دهيم مانع از هرگونه نفوذ اسرائيل بشويم.
گفتم ما قول مي دهيم تا آنجا که مطلع شويم مانع از نفوذ آنها بشويم. ممکن است فردا اسرائيل بيايد نيروهايش را وارد مناطقي از لبنان بکند که ما متوجه نشويم. ممکن است بارها نيروهايش نفوذ کرده باشند و ما متوجه نشده باشيم اما آنجا که متوجه شويم قول مي دهيم مانع از نفوذ آنها بشويم. ممکن است منافذي هم براي ورود و نفوذ وجود داشته باشد که امري عادي است. همان گونه که در جنوب نيروهاي آنها تلاش کردند وارد لبنان شوند و درگيريهاي شديدي ميان نيروهاي ما با آنها به وقوع پيوست و در آن درگيري تعدادي از نيروهاي اسرائيل کشته شدند و اين مسئله رسانه اي شد و اين يک مسئله طبيعي است در کل جنوب لبنان، در هر خانه اي، هر تپه و دره اي احتمال پياده شدن نيروهاي اسرائيل در آن وجود داشت.
سيد حسن نصر الله درباره برخي افراد مزدور و نفوذي اسرائيل هم گفت چنين افرادي پيش از وقوع جنگ 33 روزه وجود داشته اند و اطلاعاتي را براي دشمن جمع آوري و ارسال کرده بودند. در جريان جنگ برخي از اين مزدوران براثر اقداماتي که در برخي مناطق صورت گرفت؛ بازداشت و به دولت لبنان تحويل و برخي از آنها هم متواري شدند و اين مناطق را ترک کردند. اما به نظر من تعداد آنها محدود و اندک بود. رهبر حزب الله درخصوص برخي شايعات مبني بر اعدام يا زنداني کردن جاسوس هاي اسرائيلي به دست حزب الله با رد اين شايعات تاکيد کرد ما اصلا زندان نداريم که بخواهيم آنها را زنداني کنيم و کسي را هم اعدام نکرده ايم بلکه همه آنها را که بازداشت شدند بلافاصله به نيروهاي امنيتي دولت لبنان تسليم کرديم.
سيد حسن نصر الله درباره بمباران شديد دو مجمتع در ضاحيه جنوب بيروت توسط هواپيماهاي اسرائيلي يعني مجتمع مسکوني امام حسن مجتبي(ع) و مجتمع سيد الاوصياء در برج البراجنه در آخرين روز جنگ 33 روزه و کشته شدن تعداد زيادي از مردم بي گناه در مجتمع مسکوني امام حسن(ع) گفت: غير از نخستين بمباران که بسيار ويرانگر بود و کل شهر را لرزاند بمباران مجتمع سيد الاوصياء بود که يک مجمتع بسيار عظيم است ولي در اين بمباران آسيب جدي به آن وارد نشد تنها يک حفره در ديوار آن ايجاد شد البته اين مجتمع، مسکوني نيست بلکه يک موسسه مذهبي است که در آن مسجد و حسينيه و ... وجود دارد. اما مجتمع امام حسن مجتبي(ع) يک مجمتع مسکوني است. بمباران اين مجتمع بسيار شديد بود در حمله به هر دو مجتمع يادشده گفته شد هدف از بمباران کشتن فلاني(سيد حسن نصر الله) بوده است. اما من خبر ندارم که آيا اسرائيلي ها اطلاعاتي اشتباه در اين زمينه داشته اند يا خير و آيا به چيزي مشکوک بوده اند يا خير؟
ولي من تاکيد مي کنم من در طول جنگ 33 روزه مطلقا به اين دو مکان نرفتم. و اين که گفته شود من يا برخي ديگر از مقامات مقاومت ترددي به اين دو مجتمع داشته ايم يا اشاره و نشانه اي در آنها وجود داشته است مطلقا اين گونه نيست. من احتمال مي دهم هدف از حمله به مجتمع امام حسن(ع) کشتن مردم بوده است چون مي دانيد که در روز آخر جنگ اين بمباران صورت گرفت. اسرائيلي ها مطمئن شده بودند که ما پيروز اين جنگ هستيم از اين رو، مي خواستند اين پيروزي با کشتار و خونريزي بيشتر، درد و رنج و خسارت هاي جاني بيشتر نصيب ما بشود و ما را غمبار کند چون ما از کشته شدن مردم ناراحت مي شويم. لذا به نظر من هدف از اين بمباران، کشتار بيش از پيش مردم بود. اما اين فرضيه که هدف آنها کشتن من بوده يا فکر مي کرده اند در آنجا اتاق عمليات حزب الله قرار دارد درست نيست چون اصلا در مجتمع امام حسن(ع) نه من حضور داشتم و نه اتاق عمليات و ...
دبيرکل حزب الله لبنان درخصوص حضورش در خود ضاحيه و در طبقه ششم يک ساختمان معمولي در کل دوران جنگ و شگفت انگيز بودن آن به ويژه براي اسرائيلي ها و همچنين بازديد وي به همراه شهيد عماد مغنيه و برخي ديگر از نيروهاي مقاومت از نقاط مختلف بيروت در اواسط جنگ 33 روزه گفت در اثناي جنگ من به همراه حاج عماد مغنيه و تعدادي ديگر از برادران از ضاحيه خارج شديم و به شهر بيروت رفتيم و به طور خيلي عادي در نقاط مختلف شهر گشتيم.
پنهان نمي کنم که از اوضاع عادي بيروت شگفت زده شدم همه چيز اعم از رستورانها، کنار ساحل و اوضاع خيابانها کاملا عادي و حتي عروسي ها برقرار بود انگار که اصلا ما در دو کشور متفاوت هستيم. يعني در نظر بگيريد از ضاحيه جنوب بيروت که به سمت غرب يا شرق مي رويد انگار وارد کشور ديگري مي شويد. ما احساس مي کرديم وارد کشور ديگري شده ايم. البته اين يک نکته مثبت بود نه منفي، چون ما نمي خواستيم که به بيروت يا مردم آن آسيبي برسد آنها هم خانواده هاي ما، مردم ما و عزيزان ما هستند ولي مي خواهم مظلوميت ضاحيه جنوب بيروت و ساير مناطق جنوب را که زير بمباران قرارداشت نشان بدهم. ما در خيابانهاي بيروت گشت زديم و حتي در شهر پياده روي هم کرديم، ساندويچ هم خريديم خورديم. البته به منزل کسي هم نرفتيم و بعد هم به ضاحيه مظلوم بازگشتيم. اين سفر پيش از مطرح شدن معادله تل آويو ـ بيروت بود و عزم ما را براي طرح اين معادله و دفاع از بيروت قطعي تر کرد.
سيد حسن نصرالله افزود در جنگ 33 روزه آن گونه نبود که هميشه همه فرماندهان از جمله عماد مغنيه که راس هرم نيروهاي مقاومت بود؛ يک جا جمع شوند چون اين مسئله غيرمنطقي و خطرناک است زيرا اسرائيل پس از آن که همه ساختمان هاي موسسات و نهادهاي مقاومت را اعم از مراکز، منازل، نهادها، ساختمان تلويزيون، راديو، بنياد شهيد و .. بمباران و منهدم کرد يعني هر ساختماني که اسم آن مرکز يا موسسه مقاومت بود نابود شد ديگر چيزي براي حمله کردن به آن باقي نمانده بود. پس از انکه با واکنش متقابل مقاومت و حمله آن به حيفاء و مرکز اسرائيل مواجه شد، به بمباران بي هدف ساختمانها روي آورد. يعني بسياري از ساختمان هايي که در ضاحيه تخريب شدند نه مرکزي متعلق به حزب الله و نهادهاي آن و نه منزل هيچيک از فرماندهان حزب الله در آن وجود نداشت. از اين رو وقتي آنها به بمباران بي هدف روي آوردند جمع شدن نيروهاي مقاومت در هر ساختماني در کنار هم خطرناک و خلاف عقل و مسئوليت شرعي بود چون هر آن ممکن بود در يکي از اين بمباران هاي بي هدف ساختمان مذکور هم بمباران شود و فرماندهان کشته شوند.
گذشته از آن ممکن بود حتي افراد نفوذي يا جاسوساني وجود داشته باشند که به اسرائيل گرا بدهند چون ما آدم هاي معصومي نيستيم. لذا عقل و منطق حکم مي کرد در يک مکان جمع نشويم، از اين رو اتاق هاي عمليات متعددي داشتيم و با يکديگر در ارتباط بوديم و در اتاق عمليات هاي مرکزي، هريک از فرماندهان اطلاعات کاملي داشت تا اگر يکي از اين گروهها به شهادت برسد، گروه ديگر جنگ را پيش ببرد. يعني در حزب الله اين گونه نبود که اگر فلان فرمانده زنده باشد جنگ پيش برود و اگر شهيد شود طوفان به پا شود، نه، ما به گونه اي برنامه ها و مسائل خود را سازماندهي کرده بوديم که هرکس که شهيد بشود باقيمانده نيروها چگونه جنگ را به پيش ببرند و با پيروزي آن را به پايان ببريم. البته همه نيروها هرکس در حد خود در جنگ و پيروزي مقاومت نقش داشتند و همه شريک بودند و هرکس سهم خود را ولو به شکل متفاوت داشتند در اين دنيا ارزيابي نقش هر کس دشوار است و خداوند خودش در روز قيامت حق هرکس را به اندازه واقعي آن اعطاء مي فرمايد.
اما در خصوص شهيد عماد مغنيه بايد بگويم ايشان در راس هرم ساختار جهادي مقاومت قرار داشت و اين وجه امتياز ايشان از ديگران بود گرچه ديگر فرماندهان هم شريک ايشان بودند و هنوز هم با توانمندي و قدرتمندانه مسئوليت خود را انجام مي دهند، اما ايشان راس هرم بود و در مرحله آمادگي براي جنگ به طور شبانه روز تلاش کرد و از هيچ تلاشي فروگذار نکرد. حاج عماد در ابتکار و ابداعاتش شهرتي ويژه داشت و ايده ها و افکار خاص خود را داشت و به عبارت ديگر مقلد ديگران نبود بلکه خود در اين زمينه صاحبنظر و به اصطلاح مجتهد بود و با پشتکار و دقتي بي نظير تلاش مي کرد رابطه و محبت وي با همه برادران هم بسيار ممتاز بود. در طول جنگ هم اين رابطه بسيار دوستانه و برادرانه حفظ شده بود و طبيعتا با ما هم رابطه خوبي داشت و در مواردي جلسات مشترکي داشتيم با هم صحبت مي کرديم. در آخرين لحظه نيز حاج عماد مانند بقيه برادران با قدرت حضور داشت و ارتباط ما هم برقرار بود. هم حاج عماد و هم بقيه برادران و فرماندهان جنگ در کل 33 روز جنگ، هيچ سردرگمي، ترديد و ضعفي نداشتند بلکه کاملا مصمم و اميدوار به پيروزي بودند و اين از الطاف الهي به مقاومت است حاج عماد هم همين ويژگي ها را داشت يعني آرامش، اطمينان، يقين به پيروزي و ... داشت.
سيد حسن نصر الله در خصوص دريافت سلاح از سوريه هم قبل و هم بعد از جنگ 33 روزه، ضمن تاييد دريافت سلاح گفت: پيش از حوادث جاري در سوريه ممکن بود من با احتياط در اين زمينه سخن بگويم قطعا نفي نمي کردم و به گونه اي از دادن پاسخ صريح فرار مي کردم ولي دروغ نمي گفتم چون دروغ گفتن براي من دشوار است. اما حق سوريه بر ما آن است که به اين واقعيت اذعان کنيم. پيش از جنگ بخش اعظم آمادگي هاي مقاومت در لبنان متکي به سلاح هاي سوريه بود. يعني به عنوان نمونه عمده قدرت موشکي که براي حمله به حيفاء و فراتر از حيفاء به کار گرفته شد موشک هاي ساخت سوريه بود و موشک هاي بسيار خوبي هم بودند. و همه اين سلاح ها با تصميم خود رئيس جمهور سوريه در اختيار مقاومت قرار گرفت.
وي افزود موشک هاي کورنت را هم پيش از وقوع جنگ از سوريه دريافت کرديم و در زمان جنگ از همان روز اول تا آخر جنگ هم هيچ خط قرمز و محدويتي در مقابل ما در سوريه وجود نداشت. انبارهاي سلاح ارتش سوريه به دستور بشار اسد به روي مقاومت باز شد و به ما گفتند هرچه نياز داريد بدون هيچ محدوديت و تحفظ و ملاحظه اي برداريد استفاده کنيد. هر نوع سلاح، موشک، مهمات و هر چيزي و هر مقداري که لازم است استفاده کنيد. و لذا ما در جريان جنگ هم از سوريه سلاح دريافت کرديم. البته بسياري از آن سلاح ها را به عنوان احتياط گرفتيم نه آن که واقعا براي نياز روزانه گرفته باشيم چون احتمال مي داديم که جنگ طول بکشد.
سيد حسن نصر الله گفت در اثناي جنگ 33 روزه و حتي در روزهاي آغازين آن، از کانال هاي قابل اعتماد با بشار اسد تماس داشتيم. شخص بشار اسد از طريق فرد مورد اطمينان رابط به من پيغام داد که به نظر مي رسد اين جنگ جنگي گسترده با اهداف اعلام شده و روشن است ؛چون اسرائيل هدف خود را که نابود کردن مقاومت بود اعلام کرده است حتي عبارت «سحق» و نابود کردن حزب الله هم به عربي هم به عبري و هم به آمريکايي بيان شده بود و حتي در يادداشت هاي جورج بوش هم نوشته است «نابودي حزب الله»، از اين رو به نظر بشار اسد اين حمله از بعد بين المللي و منطقه اي مشخص بود و نوعي توطئه داخلي نيز همراه آن بود و به عقيده ايشان اگر مقاومت از بين مي رفت جنگ در همين حد متوقف نمي ماند و به سمت سوريه کشيده مي شد و ايشان حق داشت که درخصوص کشورش احتياط کند.
در روزهاي نخست تصور مي کرد که نيروهاي اسرائيلي که پيشروي را آغاز کرده اند ممکن است از سمت حاصبيه، راشيه و بقاع غربي پيشروي کنند و دمشق را دور بزنند و در محاصره بگيرند و اين مسير هميشه يک نقطه ضعف معروف بوده است. از اين رو رهبري سوريه در چارچوبهاي خاص خودشان اين مسئله را بررسي کردند و به اين نتيجه رسيده بودند که اگر اوضاع به همين سمت پيش برود رهبري سوريه ممکن است به وارد کردن نيروهاي اين کشور به رشته کوههاي شرقي، بقاع مرکزي و غربي به سمت حاصبيه يعني در مقابل نيروهاي در حال پيشروي اسرائيل به منظور دفاع از دمشق بيانديشد و هر نوع اقدام اين چنيني به معني ورود ارتش سوريه به جنگ بود. ايشان گفتند در نهايت سرنوشت لبنان و سوريه يکي است. ايشان هميشه از تئوري مقاومت در لبنان حتي پيش از سال 2006 دفاع کرده است . به ايشان پيشنهاد شد در لبنان بماند و نيروهايش را به سمت جنوب اعزام کند حتي در ابتدا هيچ خط قرمزي هم وجود نداشت و گفته مي شد لبنان متعلق به سوريه است. حتي رهبران کشورهاي عربي در مقابل خلع سلاح مقاومت و خلع سلاح اردوگاههاي فلسطيني اين پيشنهاد را مطرح کردند اما ايشان با اين پيشنهاد مخالفت کرد و پاسخ ايشان آن بود که مقاومت در لبنان، تضمين کننده امنيت لبنان و بخشي از امنيت ملي عربي و امنيت ملي سوريه است. حتي در آن زمان اين مطلب را به خود من هم گفت.
به وي گفته بودند مي تواني دو سه لشکر نيرو به جنوب لبنان اعزام کني، وي در پاسخ آنها گفته بود خوب اگر من يک لشکر به سمت جنوب اعزام کنم و پوشش هوايي براي آنها فراهم نکنم اسرائيل ظرف دو ساعت همه آنها را نابود مي کند. اين در حالي است که اسرائيل نمي تواند با مقاومت بجنگد. از اين رو، ايده ايشان اين بود گرچه به ما اعلام نکرده بود، چون اين مسائل به اوضاع داخلي سوريه و تصميم گيري در سوريه مربوط بود و لازم نبود به ما اعلام کنند که چه فکري درباره اوضاع مي کنند. من در آن زمان، براساس اين مثل که کسي که در نزديک يک مکان قرار دارد چيزي را مي بيند که افرادي که در فاصله دور هستند آن را نمي بينند، به بشار اسد پيغام دادم که اوضاع ما بسيار عالي است، اسرائيلي ها هرگز نخواهند توانست حزب الله و مقاومت را نابود کنند ما پيروز خواهيم شد و انشاء الله آنها را شکست خواهيم داد و آنها در تحقق اهدافشان شکست خواهند خورد و من شخصا هيچ نگران نيستم. فضاي موجود هم نشان نمي دهد که آنها بخواهند يا بتوانند از سمت حاصبيه و بقاع غربي و بقاع مرکزي نفوذ و پيشروي بکنند و به نظر من دمشق در شرايط کنوني در دايره خطر قرار ندارد و اگر پيروز شويم ديگر انشاء الله خطري سوريه را تهديد نخواهد کرد.
از اين رو من از شما مي خواهم که دست نگه داريد و در اين زمينه هيچ اقدامي نکنيد و صريح بگويم به ايشان پيغام دادم که ما نمي خواهيم يک جنگ منطقه اي روي بدهد چون ما در اين نبرد قادر به پيروزي هستيم ديگر نيازي نيست که به سمت جنگ منطقه اي پيش برويم. وقتي مي توانيم پيروز شويم چرا کاري کنيم که خسارات افزايش پيدا بکند. طبيعتا آقاي بشار اسد هم به ديدگاه ديگران احترام مي گذارد از اين رو به ديدگاه ما احترام گذاشت. البته قطعا رهبري سوريه به طور روزانه و ساعت به ساعت اوضاع نبرد را پيگيري مي کرد. در حقيقت نه فقط مردم سوريه از ما استقبال کردند و به ما کمک کردند بلکه پيش از مردم رژيم سوريه به ما کمک کرد دولت سوريه از مردم ما استقبال کرد و از نيروهاي نظامي ما حمايت کرد، درهاي انبارهاي سلاح و مهمات را به روي نيروهاي ما گشود.
از نظر سياسي، نظامي و امنيتي به ما کمک کرد و حتي آمادگي آن را داشت که در دفاع از ما وارد جنگ با اسرائيل بشود. در درجه نخست اين نظام سوريه بود که از ما حمايت کرد و اگر نظام درها را به روي ما مي بست مردم هم از ما حمايت نمي کردند. اين چيزي است که واقعا بايد درخصوص عملکرد نظام سوريه ثبت شود. از اين رو وقتي بعدا بشار اسد سخنراني کرد و گفت اين پيروزي براي سوريه است درست بود واقعا پيروزي سوريه بود البته ما اين پيروزي را متعلق به لبنان، سوريه، همه جهان عرب و همه جنبش هاي مقاومت و ايران و جهان اسلام و جهان عرب مي دانيم. گرچه افرادي وجود داشتند که پيروزي هايي را که حزب الله در سال 2000 و 2006 محقق و به آنها هديه کرد نمي خواستند!
سيد حسن نصر الله درباره حمايت هاي ايران از مقاومت در زمان جنگ 33 روزه گفت : در ايام جنگ، سلاحي از ايران دريافت نکرديم چون نيازي به سلاح نداشتيم و سوريه همه نيازهاي ما را تامين کرده بود از اين رو، در ايام جنگ تنها به مسئله انتقال ساير کمک هاي مورد نياز مقاومت مانند مسئله مهاجران، پناهندگان، مواد غذايي، چادر و ... و آمادگي براي دوره پس از جنگ متمرکز بود زيرا ما پيش از وقوع جنگ کاملا آمادگي داشتيم و نياز به دريافت کمک نظامي و تسليحاتي از ايران نداشتيم.
دبيرکل حزب الله لبنان درخصوص قطعنامه 1701 و مسئله استقرار ارتش لبنان در جنوب و ديدگاهها برخي فرماندهان نظامي حزب الله مبني بر لزوم نپذيرفتن اين قطعنامه و ادامه جنگ به منظور زدن آسيب بيشتر به رژيم صهيونيستي گفت: در حقيقت اين پيشنهادها در جلسه اي که براي تصميم گيري در خصوص اين قطعنامه برگزار شد ارائه نشد بلکه پيش از اين جلسه مطرح شد. برخي برادران براثر بررسي اوضاع ميداني برآوردشان اين بود که اگر دو سه هفته ديگر فرصت داشته باشيم احتمال دارد بتوانيم خسارات جدي به نيروهاي زميني اسرائيل که وارد جنوب لبنان شده اند وارد کنيم. اين البته يک ديدگاه بود و دلايل خاص خود را داشت و نکته مهمتر اين بود که اوضاع به طور کلي به سمت پايان يافتن جنگ پيش مي رفت هم راه حل هاي سياسي که مطرح مي شد؛ مذاکراتي که در جريان بود همه آنها زمينه را براي پايان جنگ فراهم کرده بود. نکته ديگر نيز که بسيار اهميت داشت مسئله مردم بود در نهايت ما نمي خواستيم به مردم، کشور و خانواده هايمان فراتر از توانشان فشار بياوريم و اين همواره بخش اصلي مباني عملکرد مقاومت بوده است. ببينيد در سال 1992 نيز همواره اين پايبندي در عملکرد مقاومت وجود داشت.
اگر به تاريخ عمليات هاي مقاومت مراجعه کنيد که هر روز عمليات مي کرديم و با خمپاره و کاتيوشا به دشمن حمله مي کرديم تنها يک مسئله ذهن ما را درگير مي کرد و آن اين بود که ميان عمليات نظامي ميداني که نيروهاي دشمن را فرسوده مي کرد با قدرت و توان مردم در مقاومت و پايداري و تحمل مشکلات توازن برقرار کنيم. چون اين مردم، ملت ما و خانواده هاي ما هستند. ما جزو همين مردم هستيم و از خارج از کشور نيامده ايم که بجنگيم و لذا همسر و فرزندان، پدر و مادر و خانواده رزمندگان زير بمباران قرار داشتند و حتي کساني هم آواره شده و در خيابانها و پارک هاي عمومي به سر مي بردند. از اين رو مردم براي ما اصل بوده و هستند البته نه آن که مردم بر ما فشار آورده باشند که جنگ را متوقف کنيم، بلکه برعکس شما خودتان در زمان جنگ مشاهده کرديد که روحيات مردم و موضع آنها بسيار عالي بود حتي برخي رسانه هاي خارجي در لابلاي مردم دنبال کسي مي گشتند که يک موضع منفي درباره اوضاع اتخاذ کند اما نمي يافتند. لذا براي ما همواره اين مسئله مهم بود به مناطقي که دشمن در آنجاها شکست خورده بود؛ وارد شويم و اوضاع را آرام کنيم. شما شاهد بوديد که کميته وينوگراد اسرائيل در تحقيقات خود چندين بار از کلمه شکست براي اسرائيل استفاده کرد. بنابراين دشمن در محقق کردن هيچيک از اهداف خود موفق نبود و کاملا شکست خورد.
سيد حسن نصر الله درباره علت آن که در زمان جنگ 33 روزه ، نبيه بري رئيس مجلس لبنان در مذاکرات فعال بود ولي اميل لحود رئيس جمهوري اين کشور نقش چنداني نداشت؛ گفت: در ايام جنگ به طور طبيعي هيئت هاي مذاکره کننده دنبال مذاکره با دولت هستند. در لبنان هم ترکيب و ساختار دولت و نيروهاي سياسي مشخص است. اميل لحود رئيس جمهوري وقت لبنان، از سوي بخش اعظم کشورهاي جهان تحت تحريم بود و بخشي از طرف هاي داخلي لبنان هم وي را تحريم کرده بودند و عليه وي موضع مي گرفتند و قطعا اگر راه حلي از طريق لحود ارائه مي شد آنها نمي پذيرفتند گرچه منطقي آن بود که رئيس جمهوري صرف نظر از طايفه اش يا شخصيتش مذاکره کند و ايشان رئيس جمهور بود. لحود از نظر شخصي کاملا مورد اعتماد مقاومت است من شهادت مي دهم که وي در جريان جنگ نقشي بسيار مهم ايفاء کرد در حالي که در کابينه مشکلات زيادي داشت و اصرار داشت در همه نشست هاي کابينه شخصا حضور داشته باشد تا مشکلي در اين زمينه به وجود نيايد. لحود در عرصه مقاومت حضور داشت و از آن دفاع کرد، مشکلات زيادي برايش به وجود آمد و حتي متهم شد. من شهادت مي دهم که در دوران رياست جمهوري ايشان، در برخي مسائل حتي از ما هم جلوتر بود گاهي مواضعي در دفاع از مقاومت مي گرفت که من وقتي مي شنيدم مي گفتم جناب رئيس جمهور کمي ملايم تر از ما دفاع کنيد! بنابراين ما مطلقا با شخص ايشان مشکلي نداشتيم بلکه نمايندگان جامعه بين المللي که مي آمدند نمي خواستند با ايشان مذاکره کنند.
خوب تنها نبيه بري و فؤاد سنيوره(نخست وزير وقت) مي ماندند و طبيعي است که از ميان اين دو نفر ما نبيه بري را انتخاب و به ايشان اعتماد کنيم و هيچ ربطي هم به مسئله فرقه اي نداشت. اگر اميل لحود امکان مذاکره داشت طبيعي بود که ما و نبيه بري با اميل لحود مذاکره مي کرديم و نبيه بري به ايشان کمک مي کرد. بنابراين نبيه بري بيش از هرکس ديگري مورد اعتماد ما بود زيرا اولا وي يکي از رهبران مقاومت و از بزرگان مقاومت است. حزب الله و جنبش امل فرزندان يک مکتب يعني مکتب امام موسي صدر هستند. وي رئيس مجلس و داراي تجارب زيادي هم بود و جديت و شجاعت داشت. ايشان ويژگيهاي بسيار زيادي دارند و نيازي به مدح و ستايش ندارد. بنابراين من صراحتا بگويم هيچگاه حاضر نبودم با فؤاد سنيوره نخست وزير وقت مذاکره کنم چون وي هيچگاه در اين زمينه قابل اعتماد نبوده و نيست. نبرد سياسي و نبرد مذاکره متاسفانه پيش از آن که با فرانسه، آمريکا و انگليس و شوراي امنيت باشد با نخست وزير سابق و تيم سياسي وي بود. خلاصه بگويم اگر ما گردن خودمان را به آنها مي سپرديم آنها گردن ما را مي زدند!
اين مسئله را هم تذکر بدهم که اگر دکتر سليم الحص نخست وزير بود ما به وي اعتماد مي کرديم. ما کاملا به ايشان اعتماد داريم که جان، مال، آبرو ، مقاومت و مسائل خودمان را به وي بسپاريم. اگر حتي دکتر عمر کرامي نخست وزير بود بازهم من به ايشان نيز مانند سليم الحص اعتماد دارم اما به فؤاد سنيوره مطلقا اعتماد نداريم. بنابراين مسئله شيعه و سني نيست بلکه مسئله موضع سياسي و جايگاه سياسي و برنامه سياسي طرف است.
دبيرکل حزب الله لبنان تصريح کرد هدف هميشگي نيروهاي 14 مارس و حاميان غربي و آمريکايي آنها خلع سلاح مقاومت بوده و هست اما به همه دشمنان داخلي، منطقه اي و بين المللي حزب الله اعلام مي کنم امروز مقاومت به رغم همه تحولات منطقه، بسيار قويتر از زمان جنگ 33 روزه است.
سيد حسن نصر الله در ادامه گفتگوي اختصاصي با شبکه تلويزيوني الميادين در پاسخ به سئوالي درباره موضع ميشل عون در جنگ 33 روزه گفت: من شخصا از مواضع ايشان در دفاع از مقاومت در جريان اين جنگ شگفت زده نشدم زيرا در جلسات و نشست هايي که پيش از جنگ به مناسبت هاي مختلفي با ايشان اعم از مذاکره يا جلسه داشته ام با ديدگاههاي ايشان آشنا هستم و يکي از ويژگيهاي ميشل عون آن است که موضع خود را پنهان نمي کند و هرچه اعتقاد قلبي وي باشد آن را بيان مي کند و دل و زبان او يکي است. بنابراين موضعي که ايشان قبل از وقوع جنگ درخصوص مقاومت بيان مي کرد، ديدگاهش درباره تسليم نشدن در برابر اسرائيل و ديدگاهش درباره دفاع از لبنان، روشن بود و ايشان همانگونه که مي دانيد در گذشته فرمانده ارتش بود و به معادلات نظامي، راهبردهاي نظامي و مسئله ارتش و مقاومت مردمي کاملا آگاه است . بنابراين موضع ايشان در اين زمينه کاملا شفاف بود.
در اين مسئله که ايشان مي گفت موضع من در زمينه راهبردها قطعي است وي موضع خود را قطعي کرده بود. اين از نظر سابقه و پيش زمينه مسئله، اما درباره ويژگيهاي شخصيتي نيز ايشان از افرادي است که وقتي قولي بدهد؛ به آن به شدت پايبند است. ايشان در اين زمينه به موضع خودشان پايبند بودند و روي گزينه راهبردي تاکيد کردند اين که در فلان موضوع داخلي ما با هم توافق نظر يا اختلاف نظر داشته باشيم اين مسئله ديگري است. از اين رو من از موضع ايشان غافلگير نشدم چون موضع ايشان در دفاع از مقاومت يک موضع باسابقه و تاريخي بود. من در يکي از سخنانم گفتم اين يک موضع اخلاقي است. چون برخي سياستمداران در مواقعي مواضع خود را کمرنگ مي کنند. از اين رو من گفتم موضع ايشان اخلاقي است يعني فراتر از موضع سياسي است بنابراين ايشان موضع اخلاقي و انساني مي گيرد يعني آن که موضعي فراتر از موضع سياسي اتخاذ مي کنند ولي در عين حال اين موضع، سياسي هم هست چرا که ايشان تصميمشان را گرفتند.
من يادم هستم که در آن زمان يکي از فعالان جناح 14 مارس که فکر مي کردند حال که همه جهان غرب، آمريکا و همه جهانيان به جنگ حزب الله آمده اند آن را نابود خواهند کرد و اين حزب نابود خواهد شد، لذا آن زمان که ميشل عون موضع قاطع خود را در حمايت از مقاومت بيان کرد اين عضو گروه 14 مارس گفته بود، بعد از آن که جنگ تمام شد بايد برويد در يکي از بيمارستان هاي ديوانگان(رواني) در فرانسه دنبال ميشل عون بگرديد. گوينده اين سخن در لبنان مشهور است. بنابراين مي بينيد که به رغم همه اين اظهارات، موضع ميشل عون قاطع و مشخص بود. بنابراين من در مناسبت هاي مختلف به اين موضع ايشان اشاره کردم و حتي در يکي از ديدارهايمان از ايشان تشکر کردم و ايشان گفتند نه اين موضع و اعتقاد و باور راهبردي من است و نيازي به تشکر نيست. اما من گفتم اين جزو ارزشهاي ماست که هرکس از مردم و مخلوق خداوند تشکر نکند از خداوند تشکر نکرده است. به همين مناسبت ما از همه افراد و احزاب و نيروها و شخصيت هايي که در لبنان و خارج از لبنان از مقاومت حمايت و پشتيباني کرده اند همواره تشکر و قدرداني کرده و مي کنيم.
سيد حسن نصر الله در توضيح جمله قبلي خود مبني بر اين که اعتمادي به سنيوره نداريم و اگر گردنمان را به دست وي بسپاريم آن را قطع مي کند گفت: به صورت خيلي کوتاه بگويم پيش از جنگ 33 روزه، در همه مذاکرات پس از سال 2005 و پس از شهادت رفيق حريري نخست وزير اسبق لبنان و به وجود آمدن اوضاع سياسي جديد در لبنان، تمام تمرکز روي مسئله سلاح مقاومت بود و بهتر بگويم روي خود مقاومت بود؛ چون مقاومت بدون سلاح معني ندارد و مقاومت بدون سلاح در سخنراني، موضع گيري سياسي، شعر و ... خلاصه مي شود که جهان عرب از 65 سال پيش تاکنون در عرصه رسانه، سياست، شعر و ... مقاومت کرده اند اما به رغم آن که به اين ابزارها به عنوان مکمل هاي مقاومت احترام مي گذاريم اما سلاح راس حربه مقاومت است.
همه فشارها روي مسئله مقاومت بود. حتي در مذاکرات دنبال آن بودند که چگونه مسئله سلاح مقاومت را حل کنند و من در ماه رمضان گفتم از همان روز نخست تا حالا، هدف اصلي نيروهاي 14 مارس ابدا حفاظت و دفاع از لبنان و ترسيم راهبرد دفاع ملي نيست. هدف آنها به طور عاميانه آن است که «سلاحتان را زمين بگذاريد ديگر کاري به کارتان نداريم». خيلي ساده، اين سلاح مقاومت را به ما تسليم کنيد، آن را به ارتش لبنان بدهيد. مسئله اين نيست که اين سلاح را به ارتش لبنان تحويل بدهيم يا ندهيم بلکه، هم اکنون مي گويند اي جوانان اين سلاح هايي را که از نيروهاي مقاومت گرفته ايم ببريد آن را به دريا بريزيد، اصلا دور هم جمع شويد و اين سلاح ها را منفجر و نابود کنيد، اين سلاح را گرفته ايم آن را ببريد به صاحبان اصلي اش پس دهيد مشکلي در اين نيست بلکه تمام هم و غم آنها آن است که چگونه از دست مقاومت خلاص شوند و آن را خلع سلاح کنند.
قطعا اين سخنان من مبتني بر داده ها، اطلاعات و مباحث و گفتگو ها و مواضع علني آنها است من از اطلاعات ويژه و خاص سخن نمي گويم. در کنار ميز مذاکرات، همه تلاشها در اين جهت قرار داشت. تا آن که جنگ 33 روزه آغاز شد. موضع آنها در قبال جنگ هم ؛ معروف و مشخص بود. همه مردم لبنان و جهان عرب که جنگ را پيگيري کردند از موضع سياسي، رسانه اي و عملکرد آنها اطلاع دارند. اما زماني که دولت تشکيل شد ديديد که چه شايعاتي را در ميان نيروهاي سياسي به راه انداختند. يک روز مي گفتند ما جنگ را به خاطر تاثير گذاشتن روي پرونده هسته اي ايران به راه انداخته ايم، گاهي مي گفتند ما جنگ را به راه انداخته ايم تا زمينه نجات(مسئولان) سوري را از محاکمه شدن در دادگاه کيفري بين المللي فراهم کنيم. اين ها شايعات زشت و بي اساسي بود که آنها به راه انداختند.
خوب اين ها دنبال اين مسائل بودند اما دولت بايد ديدگاههاي مشخصي داشته باشد ما با اين دولت همراهي کرديم. دولتي که فؤاد سنيوره نخست وزيري آن را برعهده داشت و در آن ائتلاف چهارجانبه وجود داشت و پيمانها و تعهداتي داشت گرچه به هيچ وجه ديگر شرکاء به آن تعهدات عمل نکردند، ما پذيرفتيم که وارد اين دولت بشويم و جزو شرکاء آن باشيم و ثلث تضمين کننده، ثلث تعطيل کننده و ... هم نداشته باشيم. از آغاز جنگ، تيم سياسي مقابل يعني نخست وزير و طرفدارانش و حاميان خارجي و بين المللي طرفدارانش، اهداف ديگران را پيگيري کردند. يعني از همان روز دوم يا سوم جنگ، در شرايطي که هر روز ساختمان ها بر اثر بمباران اسرائيل تخريب مي شد و نزديک به يک ميليون نفر آواره شده بودند و اسرائيل از محو و نابودي حزب الله دم مي زد، از طرف اين تيم سياسي با ما تماس گرفته شد و گفتند اگر مي خواهيد جنگ متوقف بشود بايد شروط زير را بپذيريد، البته آنها درصدد تحميل شروط بر ما بودند و مي خواستند ما را تحت فشار قرار دهند نه آن که دنبال ميانجي گري باشند. آنها مي گفتند اگر اين شروط را نپذيريد به معني آن است که کشور ويران مي شود و مسئوليت ويراني و کشتار برعهده شما است و اين جنگي است که هيچ افقي براي آن قابل تصور نيست. شروط آنها عبات بود از:
1ـ تسليم سلاح مقاومت 2ـ پذيرش استقرار نيروهاي چند مليتي(نه نيروهاي سازمان ملل متحد) در جنوب در طول مرزهاي لبنان با فلسطين اشغالي و سوريه و در فرودگاه و بندر يعني ورودي هاي حساس و مهم تا بتوانند تضمين کنند که هيچگونه سلاح و ساير تجهيزات وارد لبنان نشود. 3ـ تحويل دادن دو اسير اسرائيلي(البته بعدا از اين شرط اندکي عقب نشيني کردند و گفتند تحويل اين دو اسير به دولت لبنان). ما اين شروط را نپذيرفتيم و جنگ ادامه يافت. چشم انداز جنگ هم روشن بود يعني آنها دنبال نابودي مقاومت بودند. در همه رسانه ها، تلويزيون ها و ... اين مسئله به صراحت بيان مي شد. از اولمرت به پايين، همه مقامات اسرائيلي هم روي اين مسئله تاکيد داشتند، حتي در يادداشت هاي جورج بوش هم اين عبارت «نابودي حزب الله» ذکر شده است. يکي از رهبران ملي گراي لبنان (سنيوره) با عربستان سعودي تماس گرفته و خواستار مداخله پادشاه عربستان شده بود و پادشاه هم وي را به نايف بن عبد العزيز وزير کشور وقت عربستان که بسيار جايگاه بالايي داشت ارجاع داده بود. شاهزاده نايف هم در پيامي به اين رهبر لبناني گفته بود نگران نباشيد تصميم منطقه اي و بين المللي، نابود کردن کامل حزب الله است. ببينيد اين عبارت دقيقا همان عبارت ديگران است. زماني که هيئت اتحاديه عرب براي مذاکره به نيويورک رفت و با جان بولتون ديدار کرد؛ بولتون هم به آنها اعلام کرد اين جنگ تنها زماني متوقف خواهد شد که حزب الله نابود شود يا سلاحش را تسليم کند. بنابراين تيم سياسي دولت وقت لبنان دنبال اين هدف بود. من نمي خواهم به آنها اتهام بزنم، روند حوادث و واقعيات بعدي اين مسائل را برملا کرد.
خوب چه اتفاقي افتاد؟ اسرائيل از اهداف خود عقب نشيني کرد، آنقدر عقب نشيني کرد که ديگر دنبال نابود کردن حزب الله نبود در اواخر جنگ کارشان به جايي رسيد که خواستار حضور همزمان 15 هزار سرباز يونيفل در جنوب لبنان شدند. پيش از آن 2000 سرباز سازمان ملل وجود داشت آنها همچنين، دنبال شکست دادن و بيرون کردن حزب الله از جنوب رودخانه ليطاني بودند، مي خواستند حزب الله را خلع سلاح کنند اما مي بينيد اسرائيل ناگزير به عقب نشيني از اهدافش شد و در مسئله دو اسير نيز متوسل به مذاکره شدند. بنابراين در عمل اسرائيل عقب نشيني کرد و مقاومت هيچ عقب نشيني نداشت. البته همه روزهاي جنگ دردناک بود و در دولت هم به شدت درباره آن بحث و جدل وجود داشت. هيچ لحظه اي احساس نکرديم که نخست وزير يا تيم سياسي وي براي يک لحظه قصد ابراز همدردي حتي از بعد انساني با مقاومت و مردم داشته باشند. نه همدردي از بعد انساني و نه اختلاقي وجود داشت چه برسد به همدردي سياسي، که طرح آنها چيز ديگري بود.
ما از مسئله جنگ جاري صحبت مي کرديم در حالي که آنها از گسترش سلطه دولت بر همه خاک لبنان سخن مي گفتند چه کسي با گسترش کنترل دولت بر همه خاک لبنان مخالف است؟ اين ادبيات جنگي سنيوره و تيم سياسي او بود. در اواخر جنگ، اهداف اين گروه بيشتر خودش را نشان مي داد، در اين ايام تقريبا مسئله قطعنامه 1701 در جريان مذاکراتي که تيم اتحاديه عرب در آنجا انجام داد و با نبيه بري در تماس بودند شکل گرفت. تيم آقاي نبيه بري با فواد سنيوره گفتگو مي کرد. در نهايت چه اتفاقي افتاد؟ سنيوره نخست وزير وقت نمي خواست پاسخ لبنان را به اين قطعنامه بيان کند اين در حالي بود که ما درخصوص اين قطعنامه ملاحظاتي داشتيم چون مطالبي در آن بود که ما نمي خواستيم بپذيريم. در آخرين سخنراني من در آستانه پايان جنگ اين مسئله روشن است و برادران ما در کابينه ملاحظات مورد نظر را به صورت مکتوب يادآوري کردند. اما در نهايت ما ثابت کرديم که صهيونيست ها به اهداف خودشان از آغاز جنگ نرسيدند. دولت لبنان درصدد بود در پاسخي رسمي به سازمان ملل اعلام کند ما قطعنامه 1701 را پذيرفته ايم تا زمان اجراي آن مشخص بشود.
اين در حالي بود که همچنان بمبارانها و حملات هوايي اسرائيل به لبنان ادامه داشت و افرادي به خاک و خون کشيده و افرادي هم آواره مي شدند و خانه هاي مردم تخريب مي شد. هيچيک از اين مسائل براي اين تيم سياسي در دولت لبنان مسئله اي نبود. همه فشار آنها اين بود که تنها زماني با اين قطعنامه موافقت مي کنيم و آن را به سازمان ملل اعلام خواهيم کرد که حزب الله متعهد بشود که در جنوب رودخانه ليطاني سلاح مقاومت وجود نداشته باشد و در صورت وجود سلاح، ارتش لبنان و نيروهاي سازمان ملل(يونيفل) حق داشته باشند به دارندگان سلاح حمله و سلاح هاي آنها را مصادره کنند. بنابراين حتي در منازل مردم هم نبايد سلاح باشد. ببينيد حتي آمريکا هم خواستار چنين چيزي نشده است! اروپايي ها هم دنبال آن نبودند و اسرائيل هم از اين اهداف عقب نشيني کرد و براي پايان يافتن جنگ عجله داشت. اما نخست وزير سابق لبنان و تيم همراه وي که اکثريت بودند مي گفتند بايد حزب الله تعهد بدهد. معلوم بود که ما به هيچ وجه چنين تعهدي نمي داديم چون براي ادامه جنگ و کسب پيروزي نهايي آماده بوديم. يک روز روابط داخل کابينه با نبيه بري، با اميل لحود به شدت متشنج شد و ممکن بود اوضاع داخلي لبنان به هم بريزد.
من اغراق نمي کنم واقعا به چنين وضعي رسيده بوديم. من احساس مي کردم که کساني دنبال آن هستند اين قطعنامه را به فرماندهي ارتش بدهند و بگويند در اين کاميون مهمات و سلاح متعلق به مقاومت در جنوب وجود دارد آن را در پست ايست و بازرسي متوقف و مصادره کنيد و اين مسئله با تصميم سنيوره صورت گرفته بود. فراتر از اين، آنها حتي در سي و دومين روز جنگ اصرار داشتند تحت فشار بمبارانهاي اسرائيل و کشتارهايي که به راه انداخته بود و همچنين فشارهاي ناشي از آوارگي مردم، از ما تعهد بگيرند سلاح مقاومت را از جنوب رودخانه ليطاني جمع کنيم. اما چگونه ممکن بود چنين تعهدي بدهيم. در نهايت ما چنين تعهدي نداديم و تنها قرار شد از مظاهر مسلحانه در آنجا جلوگيري بشود. ارتش در مرزها مستقر شود ما مشکلي نداريم و حتي 15 هزار نيروي يونيفل هم که در آنجا حضور داشته باشند مشکلي نداريم. حتي اينکه از اقدامات مسلحانه جلوگيري بشود و سلاح هاي موجود به شکل پنهان نگهداري شود نيز مسئله اي نبود اما با توجه به آن که حزب الله و خانواده هاي مقاومت از اهالي جنوب لبنان هستند چگونه مي توانند از آنجا خارج شوند لذا چنين شرطي را نپذيرفتيم زيرا به عقيده ما اين سلاح مشروع است کاري به آنها نداريم که مدعي اند نامشروع است.
اين سلاح حق ماست چون ما از روستاها، سرزمين و خانه هايمان دفاع مي کنيم، اگر طرف مقابل نمي پذيرد خوب نپذيرد. بالاخره مسئله حل شد و آنها ناگزير شدند با اين شروط ما موافقت کنند. چون خود آنها مي دانند حذف سلاح مقاومت محال است. اين تنها موضع ما نبود بلکه موضع ما و موضع اميل لحود رئيس جمهور و نبيه بري رئيس مجلس در داخل حکومت اين بود و برخي ها هم در خارج از حکومت چنين موضعي داشتند به عنوان نمونه همه متحدان ما مثلا ميشل عون در حکومت نبود؛ سليمان افرنجيه(سليمان بيک) در حکومت نبود و شخصيت هاي ديگر در قدرت نبودند اما همين موضع را داشتند. حتي مردمي که شهيد داده بودند؛ کساني که خانه هايشان خراب شده بود حاضر نبودند سلاح مقاومت جمع بشود. ببينيد چه کسي دنبال اين مسئله بود؟ اسرائيل و آمريکا دنبال اين مسئله و جمع کردن سلاح مقاومت نبودند بلکه فؤاد سنيوره و تيم سياسي او خواستار حذف سلاح مقاومت بودند. آيا من و حزب الله با چنين خواسته اي موافقت مي کنيم؟
هيچکس چنين مسئله را نخواهد پذيرفت. وقتي روند مواضع شخصي(سنيوره) در جنگ 33 روزه اين است آيا مي توان به وي اعتماد کرد؟ پس از جنگ در پنجم مي سال 2008 چه چه اتفاقي افتاد؟ در گزارش کميته وينوگراد تاکيد کردند که مهمترين چيزي که از نقاط قوت حزب الله است مسئله فرماندهي، کنترل و ارتباطات بوده است. از اين رو دولت فؤاد سنيوره تصميم گرفت مهمترين سلاح مقاومت را که به پيروزي در جنگ 33 روزه منجر شده بود، هدف قرار دهد. اين دولت به همراه تيم سياسي آن و طرفداران منطقه اي و بين المللي آن يعني کشورهاي عربي منطقه از قبيل عربستان، مصر زمان حسني مبارک و حاميان بين المللي آنها دنبال چنين هدفي بودند. اين کشورها مستقيما در اين جنگ عليه حزب الله و نيروي مقاومت نقش داشتند اين تيم سياسي هم تلاش کرد از اين جنگ نه به خاطر مردم، اهالي جنوب لبنان، يا مردم بقاع يا مقاومت و حاکميت دولت و مزارع شبعا وحتي اسيران، بلکه براي خلاص شدن از مقاومت و سلاح مقاومت بهره برداري کند.
از اين رو حتي پس از جنگ هم به تلاش خود در اين جهت ادامه دادند و هنوز هم در صدد ادامه اين مسير هستند همين تيم سياسي با حاميان منطقه اي و بين المللي شان دنبال همان هدف خلع سلاح مقاومت و نابود کردن آن هستند. حتي کشورهاي عربي که در آن زمان عليه مقاومت تلاش مي کردند اين ايام به شکلي علني تر و گسترده تر با همکاري تيم سياسي سنيوره و 14 مارس عليه مقاومت تلاش مي کنند آنها حتي از گفتمان مذهبي و فرقه اي هم(که حتي در جنگ 33 روزه استفاده نکردند اکنون) براي دستيابي به اهداف خود بهره برداري مي کنند. در جنگ عليه مقاومت هيچ چيزي از نظر آنها ممنوع و حرام نيست نه در بعد امنيتي، نه سياسي، نه مالي، نه رسانه اي و نه اقتصادي و اجتماعي هيچ محدوديت و ممنوعيتي در مبارزه با خط مقاومت قائل نيستند.
سيد حسن نصر الله درباره سفر هيئت اتحاديه عرب به نيويورک در زمان جنگ 33 روزه به نيويورک گفت درست است که ما با شيخ حمد بن جاسم آل ثاني امير سابق قطر مشکلاتي داريم اما عملکرد وي در سازمان ملل در زمان جنگ 33 روزه مناسب بود. مدتي بعد از جنگ شيخ حمد خواستار ديدار با من شد و من در نشستي با ايشان گفتگو کردم. ايشان گفت من از زمان مذاکرات نيويورک يک سئوال در ذهنم وجود داشته و هميشه دنبال فرصتي بوده ام که از شما بپرسم. وي گفت وقتي به نمايندگي از اتحاديه عرب به همراه عمرو موسي و افرادي ديگر به نيويورک رفتيم جان بولتون از ما استقبال کرد و در همان در ورودي سازمان ملل گفت آمده ايد چه کار کنيد؟ گفتيم ما فرستادگان اتحاديه عرب هستيم و مي خواهيم براي توقف جنگ تلاش و مذاکره کنيم. بولتون گفت برويد از اين فرصت براي تفريح و لذت بردن از طبيعت استفاده کنيد. چون در اين زمينه تنها دو راه حل وجود دارد: يا بايد حزب الله له و نابود شود يا آن که سلاحش را تحويل دهد. جز اين دو راه، اصلا راه حل ديگري قابل مطرح کردن نيست.
گفتيم خوب حالا به هرحال مي خواهيم صحبت و مذاکره کنيم. دو روز، سه روز و حتي چهار روز اين مذاکرات ادامه داشت. اسرائيل به تدريج شروع به عقب نشيني از خواسته ها و شروطش کرد از جمله اين که گفت لازم نيست حزب الله به طور کلي خلع سلاح شود بلکه کافي است که در جنوب ليطاني سلاح وجود نداشته باشد و آن منطقه عاري از سلاح باشد. بعلاوه بايد 15 هزار تن نيروي بين المللي يونيفل در آنجا مستقر شوند تا سربازان اسرائيلي از اين منطقه و اماکني که وارد آنها شده اند عقب نشيني کنند. شهروندان اين مناطق نيز حق ندارند پيش از استقرار 15 هزار نيروي يونيفل و عقب نشيني اسرائيل به روستاها و شهرهايشان بازگردند. خوب براي تشکيل يک نيروي 15 هزار نفري بايد کشورهايي براي مشارکت در اين نيروها اعلام آمادگي بکنند و تا تحقق چنين خواسته اي حداقل 5 ماه زمان لازم بود و اين بدان معني بود که در تمام اين مدت آتش بس برقرار باشد، در جنوب ليطاني سلاحي وجود نداشته باشد و مردم هم همچنان در آوارگي به سر ببرند. همه اين شروط به ما منتقل شد و ما با قاطعيت با آن مخالفت کرديم. شيخ حمد گفت در يکي از شبها که ديگر آنها همچنان بر شروط خود پافشاري مي کردند ما خسته شديم و جلسه پايان يافت و من به سفارت قطر رفتم که استراحت کنم.
حدود نيم ساعت بعد به من گفتند نماينده اسرائيل در شوراي امنيت مي خواهد با شما صحبت کند. ايشان آمد و گفت ما نياز به تلاش شما داريم چون مي خواهيم نشست شوراي امنيت را تشکيل دهيم و جنگ را متوقف کنيم. شيخ حمد به وي مي گويد داري شوخي مي کني، مرا مسخره مي کني؟ نماينده اسرائيل مي گويد نه جدي دارم حرف مي زنم. حمد مي گويد چه شده است؟ وي مي گويد نمي دانم دولت ما تماس گرفته و گفته است مي خواهيم به هر قيمتي جنگ متوقف شود. حمد گفت ما لباس پوشيديم و دوباره به محل تشکيل جلسه رفتيم دوباره جان بولتون را دم در ديدم. وي هم گفت جناب شيخ حمد ما مي خواهيم تلاش کنيد اين جنگ تمام شود. حمد به وي مي گويد که آيا حزب الله نابود شده است؟ مي گويد نه. مي پرسد آنها سلاحشان را تسليم کرده اند؟ بولتون مي گويد نه. مي پرسد پس چي شده است؟ بولتون مي گويد نمي دانم. همين قدر مي دانم که اولمرت با جورج بوش گفتگو کرده و خواسته است جنگ تمام شود حالا مي خواهيم زودتر جلسه تشکيل شود ببينيم چگونه مسئله را فيصله دهيم.
پس از تشکيل جلسه، مسئله خلع سلاح که مطرح شد گفتند نه مسئله مهمي نيست، بحث 15 هزار نيروي سازمان ملل که مطرح شد گفتند نه لازم نيست همين 2000 نفر موجود کافي است. اجازه دهيد يک تاريخ براي عقب نشيني ما تعيين شود. مسئله دو اسير اسرائيلي که مطرح شد باز هم گفتند آن را هم کار نداشته باشيد بعدا مذاکره مي کنيم! شيخ حمد مي گفت من تعجب کردم. لذا با خودم گفتم مسئله چيز ديگري است. حالا آمده ام که از شما بپرسم در آن چند شب آخر چه اتفاقي افتاد که آنها از همه شروط خود عقب نشيني کردند؟ گفتم نمي دانم که منظور شما کدام شب خاص است ولي مي دانم در آخرين روزهاي جنگ آن گونه که در خاطرات جورج بوش هم آمده است وي مي گويد در آخرين روزها با رايس وزير خارجه و طراح نظريه خاورميانه جديد گفتگو کرديم که آيا به جنگ ادامه دهيم يا نه؟ وي گفت خير، بايد جنگ را متوقف کنيم. برخي فرماندهان اسرائيل مي گويند اگر جنگ ادامه مي يافت اسرائيل فرو مي پاشيد. اين را من نمي گويم خود آنها مي گويند.
اما به نظر من اين نتيجه تحول يک شبه نيست بلکه نتيجه تراکم مبارزات و مقاومت 33 روزه نيروهاي مقاومت است گرچه در شب هاي آخر تحول کيفي رخ داد. چون اولا نيروي هوايي اسرائيل همه اهداف مورد نظر را در لبنان چندين بار بمباران کرده بود و ديگر چيزي وجود نداشت که به آن حمله کند و به رغم آن نتوانسته بود نتيجه جنگ را تعيين کند و نتوانسته بود حملات موشکي حزب الله را متوقف کند . همين طور نتوانسته بود فرماندهان اصلي و مهم جنگ را شهيد کند حتي فرماندهان مياني را هم نتوانسته بود شهيد کند. مقاومت همچنان به مبارزه و نبرد خود ادامه مي داد و اسرائيل براساس شنودي که مي کرد و همچنين از طريق عمليات ميداني حزب الله از فعاليت، شادابي و آمادگي نيروهاي مقاومت اطلاع داشت. بنابراين نيروي هوايي ديگر کاري نمي توانست بکند، نيروي دريايي اسرائيل هم زماني که ناوچه «ساغر 5» هدف قرار گرفت از معادله کنار گذاشته شد. اسرائيل با نيروهاي نخبه اش وارد ميدان شد و با مقابله شديد و قاطع نيروهاي حزب الله مواجه شد. تانک هاي اين رژيم هدف قرار گرفتند، بالگردهاي اين رژيم هدف قرار گرفتند و ديگر قادر به کاري نبودند و نمي توانستند پشتيباني لجستيکي انجام بدهند. لذا تصميم گرفتند شبانه از بالگردها استفاده کنند.
در روزهاي آخر جنگ اسرائيل از هرچه در توان داشت استفاده کرد. چون برخي ها مي گفتند مشکل موجود ناشي از ضعف نيروهاي اسرائيل است که منجر به شکست آنها شد اما کميته وينوگراد اين را نمي گويد و تاکيد مي کند ما در همه جنگ هاي قبلي خود با کشورهاي عربي داراي نقايصي بوده ايم اما در نهايت پيروز جنگ بوده ايم بنابراين وجود نواقص عامل شکست اين بار اسرائيل نيست بلکه مسئله در جبهه مقابل است که بسيار فعال و قوي است. آنها تصميم گرفتند گردان تانک هاي خود را وارد ميدان بکنند اما ديدند تانک هايشان هم به طور گسترده شکار شدند که اين ماجرا معروف است. لذا تصميم گرفتند شبانه با استفاده از بالگرد نيروهايشان را به پشت خطوط مقدم «هلي برن »کنند تا بتوانند نيروهايشان را عقب بکشند. چون فکر مي کردند نيروهاي مقاومت توان هدف قرار دادن بالگردها در شب را ندارند اما در روز قادر به چنين کاري هستند، لذا در روزهاي آخر جنگ به اين فکر افتادند که نيروهايشان را شبانه با بالگرد به پشت خطوط مقدم منتقل کنند و مي خواستند با چينش نيروهايشان در امتداد رود ليطاني نيروهاي مقاومت را محاصره کنند، اما بعد متوجه شدند که نيروهاي مقاومت چنين ضعفي هم ندارند و از همان آغاز، نيروهاي مقاومت توانستند يک فروند بالگرد بسيار پيشرفته را در روي تل مريمين سرنگون کنندکه گفته مي شود پنج افسر ارشد اسرائيلي در آن بوده اند که برخي از آنها از فرماندهان اصلي عملياتي بودند که اسرائيل در صدد انجام آن بود.
بنابراين پيشروي تانکها با استفاده از موشک کورنت متوقف شد انتقال و عقب نشيني نيروها با بالگرد هم به خطر افتاد لذا وقتي متوجه شدند که راه« برو برگرد» ندارند جنگ را متوقف کردند. چون ديگر جنگ بي فايده بود و تنها به افزايش خسارات اسرائيل اعم کشته شدن نيروها و انهدام تانکها و بالگردهايشان منجر مي شد و همزمان با آن جبهه داخلي هم در معرض حملات موشکي مستمر مقاومت قرار داشت. بنابراين ديگر هيچ کاري نمي توانستند بکنند. لذا در پاسخ شيخ حمد گفتم تراکم پيروزيهاي مقاومت و به ويژه آخرين پيروزيهاي کيفي آنها، آخرين اميدها و گزينه هاي اسرائيل را نابود کرد.
سيد حسن افزود اگر در آن شرايط رهبران سياسي خوب و دولت منسجم، ملي گرا و مخلصي در لبنان داشتيم که دنبال حاکميت لبنان بود مي توانستيم جنگ را براساس شروط مورد نظر لبنان به پايان ببريم و من در اين زمينه اغراق نمي کنم همه داده ها و نشانه ها حاکي از صحت اين ديدگاه است. مي توانستيم مزارع شبعا و تپه هاي کفر شوبا را پس بگيريم و باقيمانده اسيرانمان را آزاد و شروط مورد نظرخودمان را به اسرائيل تحميل کنيم. اما متاسفانه نبرد سياسي در داخل بود نه در شوراي امنيت. و با اين وجود شاهد بوديد که بعد از جنگ ما با چنين دولتي چقدر همکاري کرديم و از وحدت ملي سخن گفتيم و اين پيروزي را پيروزي همه ملت لبنان دانستيم و پيروزي را به همه هديه کرديم و با هيچکس تصفيه حساب نکرديم.
با همان دولت به رغم همه نامهرباني هايش همکاري کرديم تا کشور را آباد و خسارات را کنيم. ما اين گونه رفتار کرديم. اين در شرايطي بود که آنها در زمان جنگ چنين رفتاري با ما کردند. ما حتي بعد از آن هم پس از کنفرانس دوحه،- مي توانيد از سنيوره و سعد حريري هم سئوال کنيد - همکاري کرديم . وزراي ما چقدر همکاري و جديت در کابينه به خرج دادند. ما براساس منطق خصومت رفتار نکرديم.
دبير کل حزب الله لبنان درباره وضع کنوني لبنان هم گفت تا مادام که بحث و جدل بر سر منافع ملي باشد متاسفانه در لبنان همواره برخي ها دنبال متهم کردن ديگران به مانع تراشي هستند. زماني که تمام سلام به عنوان نخست وزير تعيين شد فضاي انتخاباتي به وجود آمد، شروطي براي وي تعيين شد حتي اگر شروط هم برايش تعيين نمي شد باز هم به طور طبيعي شرايط لبنان به گونه اي است که تشکيل کابينه را پيچيده و دشوار مي کند يعني در کشوري مانند لبنان اگر کسي بگويد مي خواهم دولتي تشکيل بدهم که در آن افراد حزبي و به ويژه آن گونه آمريکايي ها و گروه 14 مارس مي گويند افراد طرفدار حزب الله در آن نباشد، کساني که هم که نامزد انتخابات آينده هستند نبايد در آن شرکت کنند و افراد حساسيت برانگيز هم نبايد در ميان آنها باشند(مردم لبنان مي دانند آنها چه کساني هستند) و در عين حال مي خواهم همه سمت هاي وزارتي هم به طور کامل تکميل شود با چنين شرايطي اصلا دولت تشکيل نخواهد شد، چون در شرايط لبنان با اين اوضاع و نيروهاي سياسي؛ امکان تشکيل چنين دولتي اصلا وجود ندارد. در واقع ما هيچ نقشي در جلوگيري از تشکيل کابينه نداريم آنچه گروه ما (نه تنها حزب الله) مي گويد آن است که ما خواستار تشکيل يک حکومت وحدت ملي هستيم که فراکسيون هاي پارلماني يا نيروهاي سياسي به تناسب تعداد نمايندگانشان در مجلس در آن نقش داشته باشند.
همين يک جمله کافي است. بنابراين ديگران آمده اند شرط گذاري کرده اند برخي ها يعني مشخصا آمريکا و عربستان سعودي آمده اند گفته اند ما دولتي را که حزب الله در آن نقش داشته باشد نمي پذيريم مي دانيد اين پيشنهاد سعد حريري که گفته است حزب الله و جريان 14 مارس هيچيک در دولت حضور نداشته باشند پيشنهاد آمريکا است. آنها همچنين نمي خواهند حزب الله مشارکت واقعي در دولت داشته باشد. خوب اگر قرار باشد نه گروه المستقبل و نه گروه حزب الله هيچيک در دولت نباشند آيا مشکل حل مي شود؟ با خود نخست وزير(تمام سلام) چه کار مي کنند که از اعضاي گروه 14 مارس است؟ من با احترامي که براي دولت نخست وزير قائلم چون خود ما هم در انتصاب ايشان نقش داشته ايم، درست است که ايشان ديروز گفته است من از گروه المستقبل نيستم ولي به هر حال ايشان عضو گروه 14 مارس که هست. ما به خاطر ويژگي هاي خوبي که ايشان دارد با نخست وزيري او موافقت کرده ايم. بنابراين اکنون سئوال آن است که چه کسي مانع از تشکيل دولت است. نکته بعد آن که آنهايي که از تشکيل دولت بيطرف سخن مي گويند بايد مشخص کنند چه کسي در لبنان بي طرف است. اين چه حرفي است که مي زنند؟ يک فرد بيطرف را در لبنان به من نشان بدهيد. اصلا کسي بي طرف نيست يک دسته بندي سياسي افقي و عمودي و همه جانبه در اين کشور وجود دارد که هيچکس بيطرف و تکنوکرات نيست. حتي انتخابات سنديکاهاي مشاغل و مهندسان و ... در لبنان سياسي است انتخابات شهرداريها برخلاف بيشتر نقاط جهان در لبنان سياسي است. چيزي به نام فن سالار و بي طرف در لبنان وجود ندارد. اين يک خدعه و فريب است.
سيد حسن نصر الله افزود ما همچنان به تمام سلام اعتماد داريم و از وي حمايت مي کنيم.
وي افزود موضع تمام سلام که گفته است مي خواهد دولتي تشکيل دهد که افراد حزبي در آن حضور نداشته باشند به معني آن است که ايشان نمي خواهد کابينه تشکيل دهد. چون چنين چيزي امکانپذير نيست. دبيرکل حزب الله تاکيد کرد نه ما و نه متحدانمان هيچيک بدون ديگري در کابينه مشارکت نخواهيم کرد. وي در خصوص اظهارات اخير ميشل سليمان در انتقاد از حزب الله گفت ما ضرورتي در پاسخگويي به سخنان رئيس جمهور عليه حزب الله نمي بينيم ايشان هم مانند ديگران حق دارد ديدگاه خاص خود را داشته باشد. وي تاکيد کرد با آن که مي دانيم عربستان سعودي با تمام توان عليه ما خصومت مي ورزد اما هيچ گونه خصومتي را عليه اين کشور انجام نداده و اعلام نکرده ايم.
وي درخصوص ربوده شدن دو خلبان ترک در لبنان و اتهامات برخي جريانات داخلي لبنان به حزب الله در اين زمينه و حتي درخواست ترکيه از ايران براي کمک به آزادي اين دو خلبان گفت: حزب الله دو خلبان ترک را نربوده و از ربوده شدن آنها هم هيچ اطلاعي نداشته است. ما هم مانند بقيه مردم از طريق رسانه ها از اين ماجرا باخبر شديم و اين مسئله هيچ دخلي به ما ندارد. چنين کاري را نکرده ايم، از آنها خبر نداريم و از ما هم سئوال نشده است و هيچ ارتباطي هم به اين موضوع نداريم. و قطعا با اين شيوه و اين گونه اقدامات موافق نيستيم. هرکس چنين کاري کرده است لابد دليل و بهانه خاص خود را داشته است. اما اين که ما مسئول هر حادثه اي باشيم که در مسير فرودگاه رخ مي دهد من چنين مسئوليتي را نپذيرفته ام. ما هيچگاه ادعا نکرده ايم که ما مسئول امنيت هستيم بله در مقاطع اخير به خاطر مسئله خودروهاي بمب گذاري شده ما اقداماتي را براي جلوگيري از ورود خودروهاي انفجاري به فرودگاه انجام داده ايم.
سيد حسن نصر الله درباره آزادي سامي شهاب از زندانهاي مصر پس از پيروزي انقلاب اين کشور و برخي اتهامات به حزب الله مبني بر اين که در حمله به زندانهاي مصر و آزادي سامي شهاب به همراه تعداد زيادي از زندانيان مصري نقش داشته است، گفت : من اين مسئله را از برخي رسانه هاي مصري و حتي برخي نهادهاي قضايي مصر شنيدم ما بيانيه اي هم در اين زمينه داديم و گفتيم که اين مسئله کذب محض است. حزب الله هيچ نقش و مشارکتي در اين ماجرا نداشته است اصلا نه فقط حزب الله بلکه هيچ لبناني هم در اين ماجرا نقش نداشته است جز آن برادري که زنداني بوده و در اين ماجرا نجات يافته است. اما ما نه در برنامه ريزي و نه در اجراي چنين حرکتي هيچ نقشي نداشته ايم و به ناحق اين گونه مطالب درباره ما گفته مي شود.
وي افزود ما از اوضاع مصر نگران و متاسف هستيم و هميشه آرزو داشتيم مسائل از طريق مذاکره، گفتگو و تفاهم حل شود و اوضاع به اينجا نکشد ما واقعا نگران اوضاع مصر هستيم. سيد حسن نصر الله در پايان با توجه به آن که اين مصاحبه در ايام پيروزي مقاومت در جنگ 33 روزه انجام شده است گفت ما همواره از نيروهاي مقاومت و ملت مقاوم لبنان تشکر مي کنيم که اين بار را بردوش کشيده و قربانيان زيادي را تقديم کرده اند.
قطعا خداوند متعال در روز قيامت پاداش خير به آنها عطا خواهد کرد ولي در دنيا هم آنها پيروزي هايي را با اين مقاومتشان کسب کرده اند که اگر اين مقاومت مردمي، فداکاري و ... نبود که مردم عادي، سالخوردگان، خردسالان، جوانان و کودکان و کساني که منازلشان تخريب شد و کساني که شهد دادند، نبودند آيا مقاومت مسلحانه مي توانست به راه خود ادامه دهد؟ من به همين مناسبت از همه آنها تشکر مي کنم و همان گونه که قبلا گفتم ديگر زمان شکست ها به پايان رسيده و اکنون زمان پيروزيها است و از همينجا به همه مردم لبنان و حتي به اسرائيلي ها مي گويم به رغم تمام تحولات منطقه، زمان شکست براي ما به پايان رسيده است و انشاء الله منطقه اين مرحله را پشت سر خواهد گذاشت و آنچه اسرائيل دنبال آن است که اراده خود را به عنوان قدرت برتر در منطقه بر ملتها تحميل کند؛ اين شروط تحقق نخواهد يافت و امروز مقاومت به رغم همه تحولات منطقه، بسيار قويتر از زمان جنگ 33 روزه است.