بیداری اسلامی، بهار عربی، انقلاب های عربی یا انقلاب نان، اینها واژه هایی بودند که در زمان تحولات کشورهای عربی از دو سال پیش تا کنون مطرح و دغدغه اصلی سیاستمداران و سوژه ای برای رسانه ها بوده است. در این میان با برکنار محمد مرسی رئیس جمهور اسلامگرای مصر که با رأی مردم به قدرت رسیده بود توسط نظامیان، این سوال پیش آمده است که آیا اقدام ارتش به معنی پایان بیداری اسلامی است و یا تلاش گروه های سکولار برای جلوگیری از توسعه بیداری اسلامی است؟
برخی کارشناسان معتقدند دولت اسلام گرای مصر مطالبات مردم را محقق می کنند و سبب آن شد که میدان تحریر شاهد ناآرامی ها و کشته شدن ده ها تن از شهروندان مصری باشد و این شائبه پیش بیاید که مردم خواهان در قدرت ماندن اسلامگراها نیستند. در این باره با سید مرتضی نعمت زاده رایزن اسبق کشورمان در سوریه و کارشناس مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا گفتگویی کرده ایم که در پی می آید.
با توجه به تحولات خونین مصر پس از برکناری محمد مرسی از قدرت توسط ارتش و اعتراضات گسترده ای که در تونس علیه جبهه النهضه شکل گرفته آیا موضوع بیداری اسلامی همچنان محلی از اعراب دارد؟
وقتی که می گوییم بیداری اسلامی، باید یک تعریف دقیقی از این جریان داشته باشیم. این تعریف در ارتباط با حوادثی بود که از تونس آغاز شد و به مصر و لیبی و یمن و بحرین کشیده شد و بعضا ادامه دارد. در تعریف بیداری اسلامی باید بگویم این جریان دو چهره و دو بعد دارد، یک چهره و بعد نظری و اعتقادی و دیگری مادی و بعد مطالبات مردمی.
چهره نظری و اعتقادی بیداری اسلامی، در واقع به طبیعت اسلامی این تحولات بازمی گردد. با توجه به شاخص های اعتقادی، شاخص هایی که در شعار ها و نماز های جماعتی که در میدان های انقلاب شکل می گرفت و سرآغاز آن تجمع ها عموما در مساجد بود یا به سوی مساجد که نشان دین داری بود ختم می شد. این ها موید اسلامی بودن این تحولات است.
اما درباره مطالبات مردمی، باید گفت این بخش از تعریف بیداری اسلامی عنایت به نیازهای مادی جامعه دارد. به یک تعبیر، این بعد در چارچوب اصلاح وضعیت امت و ملت تعریف می شود. درخواست آزادی، استقلال، عدالت و رفاه مادی، مواضعی است که مردم در شعارهای خود فریاد می زدند و آنها را مطالبه می کردند.
آنچه الان در منطقه جریان دارد کدام است؟ آیا سنگینی تحولات با بیداری اسلامی است؟
بنا به تعریف مختصری که ارائه شد و البته حرف های زیادی در این موضوع هست که فرصت پرداختن به آنها در این مقوله نمی گنجد، بیداری اسلامی دامنه فراگیری دارد که هم مطالبات مادی و هم مطالبات معنوی و دینی مردم را در بر می گیرد و نسبت هرکدام در هر مقطعی کم و زیاد بوده است.
لذا با توجه به جریانی که در منطقه شکل گرفت ماهیت آن را در یک تبار شناسی این گونه ارزیابی می کنیم:
در حال حاضر در منطقه 5 نوع گفتمان مشخص وجود دارد:
1- گفتمان بیداری اسلامی یا انقلاب اسلامی
2- گفتمان سلفی و القاعده
3- گفتمان وهابی و تکفیری
4- گفتمان قومیت گرایی عربی
5- گفتمان لیبرالیستی
با توجه به موارد ذکر شده و از لحاظ تبار شناسی این تحولات در نهایت تحولاتی که منطقه روی داد به گفتمان بیداری اسلامی نزدیکتر است. حوادث منطقه در امتداد تحولات انقلاب اسلامی در منطقه بود. خود انقلاب اسلامی هم امتدادی ازجریان بیداری اسلامی قلمداد می شود.جریانی که از زمان سید جمال الدین تا دوران معاصر کلید زده شد.
در حال حاضر سوال اصلی این است که آیا سقوط اخوان المسلمین در مصر به معنای شکست بیداری اسلامی است؟
باید بگویم در تحقق خواسته های مردم، نظیر خواسته های ایدئولوژیک، نظری ،معیشتی، اجتماعی و مدنی که در بعد بیداری اسلامی وجود دارد تحلیل من این است که اخوان المسلمین از مسیر بیداری اسلامی منحرف شد. لذا اراده بخش زیادی از مردم مصر به سمت خلع مرسی میل کرد. اما در مورد ماهیت تحولات مصر زمینه های زیادی برای بحث وجود دارد. به نظر من دخالت ارتش را نمی شود اراده مردم قلمداد کرد. در مورد تونس هم به همین منوال است.
روش جریان اسلامی النهضه برای مطالبات مردم خصوصا در عرصه مدنی نتیجه مثبتی در پی نداشته و در حال حاضر در معرض اعتراضات گروه های اجتماعی و گروهای سیاسی قرار گرفته است. بنابراین این نکته حائز اهمیت است و آن بحث تدوام بیداری اسلامی است. اما متاسفانه گروه هایی به نام اسلام روی کار امدند و پاسخگوی درخواست های مردمی نبودند. در واقع روح بیداری اسلامی در منطقه همچنان در جریان است اما این گروه هایی که آن را نمایندگی کردند نتوانستند نمایندگان خوبی برای آن باشند. لذا نباید این ناتوانی گروه ها را به پای ناتوانی مطالبات و بیداری اسلامی گذاشت.
تداوم بیداری اسلامی به چه مسائلی بستگی دارد؟
همانطور که گفتم نکته مهمی که در این انقلاب ها ایفای نقش می کند، مطالبات مردم است. مطالبات از لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیک، مدنی و معیشیی. متاسفانه این مهم به دغدغه اصلی اخوان المسلمین بدل نشد. اخوان در پوشش بیداری اسلامی قدرت را به دست گرفت و به گفتمان وهابی و سلفی میل کرد. این امر موجب دلسردی مردم شد.
دولت مرسی برنامه ای برای تامین نیاز مردم در نظر نگرفت یا نتوانست آن را محقق کند. باید توجه داشت که مردم با هیچکس قرارداد اخوت نبسته اند هر سیستمی که به نیاز مردم پاسخ ندهد از سوی مردم کنار گذاشته می شود. شانس موفقیت اخوان در پاسخ به مطالبات مردم بود که عملی نشد.
به نظر شما رئیس جمهور مصر که به هرحال با اکثریت نسبی اراء مردم به قدرت رسیده بود چه طور باید در این مدت کوتاه می توانست این مطالبات را محقق کند؟ شاید اگر وقت بیشتری داشت به مطالبات مردم هم پاسخ می داد.
تحقق مطالبات مردم، در گرو ارتباط با مردم است و توجه به خواسته های مردم است. این نکته در انقلاب اسلامی ایران قابل مشاهده است. اگر مرسی با مردم مصر مرتبط و از پتانسیل مردمی در جهت حل مشکلات استفاده می کرد به موفقیت های بیشتری دست پیدا می کرد. نگاه مرسی و اخوان برای حل مشکلات اقتصادی به خارج از مرزهای مصر بود.دولت اخوان وابسته به کمک های جهان عرب خصوصا سعودی ها و کشورهای خلیج فارس بود و دیدیم که موضع آنها درباره سقوط مرسی چگونه بود.
با این تفاصیل با نظر شما مبنی بر مهلت نداشتن مرسی برای محقق کردن مطالبات مردم مثل اجرایی نشدن قانون اساسی، موافق هستم. شرایط اجتماعی و سیاسی به دولت مرسی اجازه نداد مطالبات مردمی را پاسخ بدهد. اما مشکلی که در تونس و مصر وجود دارد ضعف در نظام ارتباط برقرار کردن با مردم است که این سیستم درست عمل نکرد و این اصل رعایت نشد. این دولت ها تکیه گاهشان را مردم قرار ندادند.
به کمک های خارجی متوسل شدند و این موضوع باعث شد که مردم از نظام مرسی یا از نظام النهضه آن طور که باید و شاید دفاع و حمایت نکنند و نخواهند کرد. مرسی با تکیه بر پتانسیل مردمی تلاش نکرد مشکلات را حل و فصل کند. در حالیکه مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تداوم آن، تکیه کردن دولت و نظام به ملت بود. اخوان به دلیل خود محوری و خود بزرگ بینی حتی از تجربیات انقلاب اسلامی ایران نیز استفاده نکرد.
در صحبت هایتان اشاره کردید به گفتمان محمد مرسی. شما وی را سلفی خطاب می کنید؟ خط و مشی سیاسی و عقیدتی مرسی با گروه های تکفیری و سلفی منطقه را در یک محور می دانید؟
به لحاظ تاریخی، شناختی که از اخوان المسلمین داریم گفتمان آنها میانه روی بوده است اما ما در این مقطع شاهد رفتاری دوگانه از سوی آن ها بودیم. به این معنی که گفتمان اخوانی ها بعد از به قدرت رسیدن تغییر کرد و آن ها گفتمانی سلفی اتخاذ کردند. موضع گیری های مذهبی اخوان در عرصه جهان اسلام و امت اسلامی باید مبتنی بر وحدت جهان اسلام می بود اما آن ها این گفتمان را به گفتمانی مذهبی و سلفی تبدیل کردند. حال آنکه وقتی ما صحبت از بیداری اسلامی می کنیم یعنی همه مذاهب اسلامی در آن دیده می شوند و گفتمانی فراگیر و مبتنی بر امت اسلامی و در برگیری همه مسلمانان است.
دولت اخوان از این لحاظ در مسیر بیداری اسلامی حرکت نکرد و به مسائل متعصبانه مذهبی تکیه کرد. موضع گیری مرسی در مورد سوریه مبتنی بر همین مسائل مذهبی بود. شیوه سخنرانی مرسی در تهران طبیعت مذهبی و سلفی گرایانه داشت. موضع گیری وی در مورد مقاومت و ایران حکایت از موضع گیری مذهبی داشت. این در حالی است که اخوان به لحاظ تاریخی ازاین مشی برخوردار نبود و همواره خود را داعیه دار وحدت در جهان اسلامی می دانست.
در واقع شما می فرمایید با اینکه مرسی خود اخوانی بود اما مشی سلفی ها را در پیش گرفت، حال آنکه همین سلفی ها هم از او حمایت نکردند. بله همینطور است. مرسی اخوانی بود.اما نه تنها مرسی بلکه اخوانی ها زمانی که قدرت را به دست گرفتند به گفتمان سلفی گرایش پیدا کردند.
آینده بیداری اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟
نکته اساسی که در آینده بیداری اسلامی نقش دارد، نتیجه تحولات مصر و تونس است. اگر این جریان های اسلامی در دو کشور تونس و مصر بتوانند از این بحران عبور کنند و اصلاح شوند، یک وضعیت جدید بوجود خواهد آمد.
اما اگر تجربه النهضه در تونس و اخوان در مصر با شکست کامل مواجه شود، قطعا برای احیاء مجدد به زمان نیاز دارد. جریان های اسلامی باید اصلاح شیوه کنند تا جایگاه جدیدی در میان مردم به دست بیاورند و قدرت را دوباره به دست بگیرند. تجارب شکست خورده این گروه ها قطعا به بیداری اسلامی صدمه خواهد زد. اما در نهایت ما می توانیم و باید نسبت به آینده خوشبین باشیم.