مصالحه فلسطینی، در جهت فلسطینی است و برخلاف تصور نتانیاهو، ضرری برای آنها در پی ندارد؛ زیرا مخیر کردن عباس بین مصالحه و صلح، عملاً مخیر کردن وی بین مصالحه و «هیچ» است. نتانیاهو اولین متضرر از این مصالحه میباشد؛
چهار سال پس از خروج نیروهای دولت خودگردان از نوار غزه و جدا شدن غزه از کرانه، فلسطینیها توانستند در جریان تحولات مردمی خاورمیانه به مصالحه دست یافته و سرانجام بر سر تشکیل دولت وحدت ملی به نخستوزیری محمود عباس توافق کنند. اگرچه در مورد نخستوزیری محمود عباس اما و اگرهای فراوانی مطرح است، اما بحث این مقاله ایستار دولت نتانیاهو در مورد مصالحه فلسطینی و مبانی این ایستار میباشد. نتانیاهو بلافاصله پس از اعلام توافق خالد مشعل و محمود عباس در دوحه، اعلام کرد: عباس باید بین صلح با اسرائیل و مصالحه با حماس یکی را برگزیند. او همچنین با حمله با حماس گفت: «حماس برای ویرانسازی اسرائیل تلاش میکند». پس از شنیدن سخنان نتانیاهو، این پرسش با قدرت برایم مطرح شد که منظور وی از صلح چیست؟ و در درجه دوم، نقاط ربط صلح مورد ادعای نتانیاهو با مصالحه فلسطینی کجاست؟
از هنگامی که لیکود به رهبری نتانیاهو قدرت را در دست گرفت، مذاکرات نیمبندی که پیشتر میان دولت خودگردان و اسرائیلیها در جریان بود متوقف شد. با این حال، هرگاه ابتکار نوینی از سوی فلسطینیها در راستای مصالحه یا گسترش فشار بینالمللی بر اسرائیل ـ همچون ابتکار سازمان مللیِ عباس ـ مطرح میشود، نتانیاهو و وزیر خارجه افراطیاش از به خطر افتادن فرایند صلح سخن میگویند. نگاهی به مناقشه اسرائیلی ـ فلسطینی در دهه گذشته نشان میدهد از آنچه فرایند صلح نامیده میشود چیزی باقی نمانده است و آنچه در این دهه صورت گرفته تلاشهایی بینالمللی و یا منطقهای برای احیای آن بوده است و نه زنده نگه داشتن آن. اگر منظور نتانیاهو از صلح، اشاره به فرایند اوسلو باشد، روشن است که از ١٩٩٦، همزمان با قدرت گرفتن وی، این فرایند به کلی متوقف شد به نحوی که دیگر امکان احیای آن میسر نشد. نتانیاهو خود در دیدار با خانواده یکی از سربازان کشتهشده اسرائیلی در سال ٢٠٠٠، در نواری که دو سال پیش منتشر شد، بهصراحت و با افتخار از نقش خود در ویرانسازی فرایند اوسلو و بدتر از آن فریب دادن «آمریکاییهای سادهلوح» در مورد نیات خود سخن گفت. وی اساساً فردی ضدصلح و فارغالتحصیل مکتب اسرائیل بزرگ است؛ با این حال، همواره از صلح سخن میگوید. جالب آنکه صلح فقط زمانی به ذهن وی خطور میکند که خواستار توجیه رفتار غیرمسئولانه خود در شهرکسازی و بلعیدن سرزمینهای اشغالی و متوجه کردن انتقادات به دولت خودگردان بوده باشد.
نکته دیگر آنکه از هنگامی که دولت اوباما، نتانیاهو را برای متوقف کردن شهرکسازی بهعنوان پیششرطی برای ازسرگیری مذاکرات صلح تحت فشار قرار داد، یکی از مسائلی که همواره از سوی وی در برابر این فشارها مطرح میشد آن بود که با چه کسی مذاکره کنیم؟ نماینده فلسطینیها کیست؟ در واقع، وی از این بهانه به بهترین نحو برای توجیه کنش مسئولیتگریز خویش در ویران ساختن هرگونه تلاشی برای احیای فرایند صلح بهره گرفت. روشن است که صلح از نظر نتانیاهو و یاران تندرو وی، فقط ابزاری تبلیغاتی است که البته تنها در برخی مواقع و اغلب برای جلب نظر و فریب مخاطب غربی مورد استفاده قرار میگیرد. از دید افراطیون احزاب ائتلافکننده با نتانیاهو همچون شاس و اسرائیل خانه ما، اساساً صلح چیزی جز سازش با اعراب و گذشتن از سرزمین تاریخی اسرائیل نیست؛ تا آنجا که برخی از آنها حتی از بهرهگیری تبلیغاتی از واژه صلح اِبا دارند تا مبادا در حوزههای انتخابیه خویش، به خُلف وعدههای انتخاباتی متهم شوند.
بحث نابودسازی اسرائیل توسط حماس نیز بحثی صرفاً تبلیغاتی است. خالد مشعل، هنگام روی کار آمدن اوباما در مصاحبهای اعلام کرد حماس آماده برقراری آتشبسی طولانیمدت با اسرائیل است. چنین سخنی آشکارا با تبلیغات اسرائیل همخوانی ندارد، به همین دلیل به هیچ وجه مورد اشاره مقامهای افراطی دولت نتانیاهو قرار نگرفت؛ اگرچه مطمئناً توجه آنها را به خود جلب کرد. نکتهای که نتانیاهو آشکارا آن را مغفول میگذارد آن است که حماس چگونه و با چه ابزاری اسرائیل را ویران خواهد ساخت؟ پس از چهار سال محاصره غزه و تحمیل جنگی ویرانگر بر آن، آشکار است که اسرائیل خواستار نابودی حماس بوده است. مغلطه استدلال نتانیاهو آنجاست که از حماس میخواهد اسرائیل را پیش از هر چیز به رسمیت بشناسد، حال آنکه احزاب ائتلافی دولت وی، حقی برای استقلال فلسطینی قائل نیستند. در این معنا، چرا ائتلاف عباس با حماس ضدصلح است، اما ائتلاف نتانیاهو با شاس و اسرئیل خانه ما را باید صلحطلبی تلقی کرد؟ افزون بر این اسرائیلیها امروز شعار «دولت یهودی» را به هدفی اصلی در هرگونه مذاکرات تبدیل کردهاند. به عبارتی، دولت خودگردان که زمانی با پذیرش پیششرط شناسایی رسمی اسرائیل وارد فرایند مادرید و سپس اوسلو شد، امروز برای احیای این فرایند لازم است از حقوق فلسطینیهای ١٩٤٨ و نیز آوارگان بگذرد. در چنین شرایطی چگونه نتانیاهو انتظار دارد حماس نیز راه تجربهشده فتح را برود؟ نتانیاهو خود بهخوبی از مغلطه استدلالش آگاه است و از ایستار حماس صرفاً بهره تبلیغاتی میبرد.
مصالحه فلسطینی، در جهت فلسطینی است و برخلاف تصور نتانیاهو، ضرری برای آنها در پی ندارد؛ زیرا مخیر کردن عباس بین مصالحه و صلح، عملاً مخیر کردن وی بین مصالحه و «هیچ» است. نتانیاهو اولین متضرر از این مصالحه میباشد؛ زیرا از یک سو، فلسطینیها با مصالحه و تشکیل دولت وحدت ملی، توان چانهزنی بالاتری بر سر پیششرطهای خویش برای مذاکره با وی خواهند داشت و از سوی دیگر، سخن گفتن از «مصالحه یا صلح» نقض نگرشی است که نتانیاهو برای بیش از دو سال به غرب، تحت عنوان فقدان شریک مناسبی که واقعاً نماینده فلسطینیها باشد است. در این معنا، تناقض سخنان نتانیاهو و احزاب تشکیلدهنده دولت وی بیش از پیش آشکار میشود.
افزون بر این، مصالحه در شرایط قیامهای مردمی و عملاً در همراهی با آنها صورت گرفته است؛ قیامهایی که محیط امنیتی اسرائیل را لرزان کرده است، مسئلهای که در کنفرانس هرتسلیا نیز مورد تأکید قرار گرفت. در مقابل، دگرگونی محیط امنیتی اسرائیل، کاملاً به سود فلسطینیها و مصالحه آنها ارزیابی میشود؛ زیرا این دگرگونی علاوه بر افزایش شکنندگی امنیتی اسرائیل، پیشبرد سیاست به نعل و میخ زدن نتانیاهو را با هدف خرید زمان و گسترش شهرکسازی دشوار ساخته است؛ تحولات یک سال گذشته نشان داد که زمان به ضرر اسرائیل در حال سپری شدن است. بر این مبنا، مصالحه تحقق منافع فلسطینی را در شرایط نوین خاورمیانه به حداکثر میرساند و در مقابل، تنگنای محیطی اسرائیل را تشدید میکند.
حسن احمديان