
emamian
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
برادران عزیز، خواهران عزیز! خیلی خوش آمدید. این راه طولانی را در این هوای سرد طی کردید و گرمای صفا و ایمان و غیرت را به حسینیّهی ما آوردید و ما هم جدّاً مثل همیشه از دیدار شما، به مردم تبریز، به مردم آذربایجان احساس اشتیاق میکنیم. و من درود میفرستم به معنای واقعی کلمه به مردم آذربایجان، مردم تبریز و به آفرینندگان حماسهی بزرگ و فراموشنشدنی بیستونهم بهمن سال ۵۶.
امروز یک مطلب در باب تبریز و آذربایجان عرض خواهم کرد؛ شناسنامهی ارزشمند و درخشان آذربایجان با این چند کلمهها تمام نمیشود. ما هم راجع به تبریز و راجع به آذربایجان خیلی حرف زدهایم امّا همچنان حرف ادامه دارد. حالا امروز هم یک چند جملهای عرض میکنیم؛ بعد هم یک مطلبی دربارهی نگاه کلّی به مسائل کشور عرض خواهم کرد.
قبل از اینکه حالا مطالبی را که عرض کردم شروع بکنیم، لازم میدانم به ملّت ایران اظهار تعظیم کنم به خاطر این حرکت ارزشمندی که در بیستودوّم بهمن امسال نشان دادند. امسال این شنبهای که گذشت ــ شنبهی بیستودوّم بهمن ــ یک شنبهی تاریخی، یک بیستودوّم بهمن تاریخی بود؛ در سرتاسر کشور مردم به معنای واقعی کلمه حماسه آفریدند. این همه تبلیغات مخالف، این مشکلاتی که مردم آن را با همهی وجودشان، با جسم و جانشان حس میکنند، تحریکات دشمنان، هوای سرد، در بعضی نقاط کشور هوای زیر صفر، همهی اینها تحت تأثیر گرمای ایمان و بصیرت مردم ایران نادیده گرفته شد؛ مردم با این عظمت آمدند. این آمدنِ مردم حقایق زیادی را بیان کرد که حالا من بعداً باز به مسئلهی بیستودوّم بهمن امسال برمیگردم، چند جمله بعداً عرض خواهم کرد. فعلاً اظهار ارادت به ملّت ایران [میکنم] در همه جا: از منتهاالیه شرق کشور تا منتهاالیه غرب کشور؛ از شمال تا جنوب کشور؛ در شهرهای دوردست، در مراکز، در شهرهای بزرگ مثل تبریز، اصفهان، مشهد و جاهای دیگر، تا روستاها! ملّت ایران همه با هم صدا بلند کردند؛ اینها خیلی ارزشمند است. ملّت ایران! شَکَرَ الله سعیکم. البتّه بنده خودم را شایستهی این نمیدانم که من تشکّر کنم؛ خدا باید تشکّر کند؛ خداوند متعال شاکر است: اِنَّ رَبَّنا لَغَفورٌ شَکور.(۲)
هر حرکت شما را، هر اظهار نظر شما را، هر کلمهای که بر زبان میآورید، هر قدمی که برمیدارید، اینها را خدای متعال شکرگزاری میکند؛ با اینکه کار شما وظیفه است. آنچه ما انجام میدهیم گوشهای از شکر خدا است امّا «تَشکُرُ مَن شَکَرَکَ وَ اَنتَ اَلهَمتَهُ شُکرَک»؛(۳) تو از آن کسی هم که تو را شکر میکند، شکرگزاری میکنی. انشاءالله برمیگردم و راجع به بیستودوّم بهمن صحبت میکنم.
و امّا راجع به بیستونهم بهمن تبریز در سال ۵۶. به نظر من میشود گفت که در روز بیستونهم بهمن سال ۵۶، تاریخ ایران ورق خورد؛ یعنی یک مقطع تعیینکنندهی تاریخی بود. خب در نوزدهم دی همان سال، در قم آن قیام اتّفاق افتاده بود؛ شکّی نیست که قمیها کار بزرگی هم کردند و ابتکار عمل را به دست گرفتند؛ ولی مثل نوزدهم دیِ قم در کشور، باز هم اتّفاق افتاده بود امّا فراموش شده بود. پانزدهم خرداد سال ۴۲، با آن کشتار و با آن حرکت عظیمی که در تهران و قم و بعضی شهرهای دیگر انجام گرفت و ملّت قیام کردند، جان دادند، خون دادند، تعداد هم خیلی زیاد بود امّا فراموش شد، از بین رفت. سیاست دستگاه استبداد و استکبار این است که حوادث مهمّی را که به نفع مردم است، با تبلیغات، با انواع حیلههای گوناگون، با زور، به فراموشی بسپارند؛ اگر کار تبریز نبود، نوزدهم دی قم هم به فراموشی سپرده میشد.
تبریزیها چهکار کردند؟ تبریزیها قیام قم را تبدیل کردند به قیام ملّی، تبدیل کردند به یک حادثهی عمومی؛ با اینکه سختگیری و شدّت عمل در تبریز خیلی بیشتر بود؛ تانک آوردند به خیابان. طرف مقابل چه کسی بود؟ مردم، علما، مساجد؛ که علما از مردم دعوت کرده بودند تا بیایند در مراسم چهلم [مردم قم] شرکت کنند؛ طرف، اینها بودند؛ مسلّحین که نبودند؛ امّا دستگاه آنقدر دستپاچه شد که تانک آورد به خیابان و کشتار کردند، مردم را کشتند. امّا مردم تبریز عقبنشینی نکردند؛ جان دادند، خون دادند، ایستادگی کردند، شعار دادند و قضیّهی قیام را ملّی کردند؛ صدای فداکاری آنها به همهی کشور رسید، لذا همهگیر شد. چهلمِ [مردم] تبریز در چند جا گرفته شد؛ این معنایش آن بود که فریاد تبریزیها همهی ایران را فرا گرفت. کمتر از یک سال بعد هم بساطِ حکومت استبدادیِ سلطنتی واژگون شد؛ تاریخسازی یعنی این، مقطع تاریخی یعنی این.
تبریز با ایستادگی، با مقاومت، با شجاعت نگذاشت تجربههای گذشته تکرار بشود؛ پرچم آزادی ایران دست تبریزیها است؛ این تعجّب ندارد؛ آذربایجان در مقاطع دیگر هم یک چنین حرکتی، یک چنین نمود عظیمی از خودش نشان داده. این تاریخ را باید بدانیم، باید نگذاریم تاریخ فراموش بشود. در یک مقطع دیگر ــ در دورهی طلوع صفویّه ــ همین آذربایجان یعنی همین تبریز و اردبیل و شهرهای آذربایجان توانستند ایران را از تفرقه، از ملوکالطّوایفی، از تسلّط طولانی بیگانگان نجات بدهند؛ آذربایجان بود دیگر؛ اردبیل بود، تبریز بود؛ اینها بودند که توانستند ایران را متّحد کنند. قبل از اتّحاد ایران و حکومت مستقلّ ایران که تا امروز ادامه پیدا کرده، [کشور] ملوکالطّوایفی بود. در زمان تیموریها و قبل از آن مغولها و بعد دنبالههای آنها، هر گوشهای از کشور دست یک طایفهای، دست یک گروهی بود؛ شرق یک جور، غرب یک جور، شمال یک جور، جنوب یک جور. حرکتی که از آذربایجان شروع شد، ایران را متّحد کرد. پرچم اتّحاد ایران دست آذربایجان است؛ اینها حقایقی است، اینها تعارف نیست. روایت درستِ تاریخِ آذربایجان، جزو لوازم تاریخنگاری اسلامی است و وظیفهی همه است که این کار را انجام بدهند؛ اهل فنّش، اهل کارش باید این کار را انجام بدهند.
در حوادث بعدی هم همین جور بود. در قضیّهی تنباکو یکی از نقاطی که علما [از جمله] مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی ــ حاج میرزا جواد مجتهد ــ همراهی کردند با قضیّهی تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، تبریز بود. در قضیّهی مشروطه حرکت تبریز [مهم بود]؛ هم در اوّل مشروطه که مسئلهی ستّارخان و باقرخان و مانند اینها بود، هم بعد از قضایای گوناگون و ورود روسها و مانند اینها، شیخ محمّد خیابانی، آمیرزا اسماعیل نوبری و دیگران و دیگران؛ اینها بودند که توانستند قدرت ایستادگی ایران را در مقابل حوادث گوناگون نشان بدهند. در انقلاب اسلامی همین جور، در دفاع مقدّس همین جور، در قضایای بعد از دفاع مقدّس تا امروز همین جور؛ [همان طور که] آقای آلهاشم فرمودند، در همین قضایای اخیر همین جور. خب، این حالا از جهت خصوصیّت قدرتنمایی ملّی.
از جهت فرهنگی هم همین جور؛ آذربایجان مرکز تمدّنی و فرهنگی کشور در غرب کشور است؛ مثل خراسان که مرکز تمدّنی و فرهنگی کشور در شرق کشور است. فرهنگ کشور، سنّتهای ایرانی، تمدّن ایرانی که در طول تاریخ تا اقصیٰنقاط متصرّفات عثمانی در غرب و تا اقصیٰنقاط متصرّفات هند بابِری در شرق صادر شده است، از این دو مرکز، از آذربایجان و از خراسان، حرکت کرد. ایران همیشه به مفاخر فرهنگی خود در آذربایجان افتخار کرده. خاقانی آذربایجانی است، نظامی آذربایجانی است؛ بعد میآییم، شمس تبریزی، قطران تبریزی، شیخ محمود شبستری، بعد صائب تبریزی، همین طور تا به زمان ما برسیم: مرحوم شهریار و قبل از او خانم پروین اعتصامی؛ اینها همه آذربایجانیاند. خدمات بزرگی که اینها به ادبیّات کشور، به فرهنگ کشور کردهاند قابل شمارش نیست؛ خیلی بیش از آن مقداری است که بشود گفت.
خب، پس قضیّهی بیستونهم بهمن این سوابق را، این لواحق را همراه خودش دارد. من میخواهم عرض بکنم که قضیّهی بیستونهم بهمن یک حادثهی هویّتساز بود؛ ما چون باید درس بگیریم دیگر؛ ما داستان که برای همدیگر تعریف نمیکنیم؛ باید درس بگیریم. باید از گذشتهی خودمان، برای ساختن آیندهی خودمان استفاده کنیم. ما امروز در حال حرکتیم؛ ملّت در حال حرکت است، ایران در حال حرکت است؛ احتیاج داریم به درس، احتیاج داریم به تجربه؛ اینها برای ما درس است. بیستونهم بهمن یک حادثهی هویّتساز بود.
هر ملّتی، در سایهی استقامت و ایستادگی، هویّت پیدا میکند. آن چیزی که به ملّتها هویّت میدهد، شخصیّت میدهد، عظمت میدهد، به حفاظت از خود ملّتها و فرهنگ آنها کمک میکند، استقامت آنها و ایستادگی آنها است. استقامت یعنی چه؟ یعنی آن خطّ مستقیمی را که انسان پیدا کرده، ادامه بدهد؛ نگذارد زاویه پیدا بشود. مشکلِ ملّتها زاویه پیدا شدن است. یک خطّی را شروع میکنند، بعد یک مقداری میروند، یا خسته میشوند یا جاذبههای دنیایی، آنها را به خودش جذب میکند و زاویه پیدا میکنند. درجهی زاویه، اوّل خیلی کم است؛ [ولی] هر چه ادامه پیدا کند درجهاش بیشتر میشود و از خطّ اصلی، از خطّ واقعی جدا میشود؛ مشکل این است. ما در کشورمان، در انقلابمان، این مشکل را داشتهایم. بعضیها با انقلاب بودند، بعد زاویه پیدا کردند. عوامل مختلفی [وجود دارد]. گاهی تقصیر خودشان هم نبود، تقصیر دستگاهها بود، تقصیر حکومت بود، تقصیر عوامل گوناگون بود، تقصیر خارج [بود]؛ بالاخره به هر دلیلی یک زاویهای پیدا کردند. این زاویه پیش رفت، منتهی شد به ضدّیّت با آن حرکت، با آن آرمان، با آن انگیزهی بزرگی که آنها را وارد این راه کرده بود. از این رو به آن رو شدند؛ گاهی ۱۸۰ درجه تغییر کردند. داشتهایم از این قبیل، داریم از این قبیل. استقامت نمیگذارد؛ این هویّت را حفظ میکند، به یک ملّت، یک جمعیّت هویّت میدهد. باید خسته نشد، باید ناامید نشد، باید از عربدههای دشمن خوف نکرد. برادران عزیز، خواهران عزیز! راز ماندگاری اینها است.
خب بله، معلوم است که دشمن بیکار نمینشیند؛ یا ضربه میزند یا اگر نتوانست، تهدید میکند و اگر تهدید اثر نکرد، عربده میکشد برای اینکه شما را از میدان خارج کند؛ اگر از میدان خارج نشدید، دشمن شکست خورده؛ اگر ادامه دادید، پیشرفت میکنید. مردم تبریز در بیستونهم بهمن، قیام قم را دیده بودند؛ خب در قم کشتار شد، مردم قم سرکوب شدند؛ این را مردم خبر داشتند، مردم تبریز میدانستند ایستادگی در مقابل دستگاه، کشته شدن دارد، جان دادن دارد، امّا ایستادند، استقامت به خرج دادند، خدا برکت داد. اینکه میگوییم تاریخ ورق خورد در روز بیستونهم بهمن به برکت حرکت مردم تبریز، این برکتی که خدا به این کار داد، به خاطر همین بود که استقامت به خرج دادند: وَ اَن لَوِ استَقاموا عَلَى الطَّریقَةِ لَاَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا؛(۴) استقامت.
این بیستودوّم بهمن امسال هم یک مصداق دیگر همین استقامت است. با این نگاه، با این دید، مسئله را ببینیم و بررسی کنیم. صِرف اینکه حالا جماعت آمدند در خیابانها، خب کار خوبی است؛ گاهی اوقات انگیزههای گوناگونی وجود دارد برای آمدن به خیابان. مهمتر از این، همین است که نگاه کنیم ببینیم این «آمدن» به معنای استقامت ورزیدن بود، به معنای لج کردن با دشمن بود. سعی دشمن این است که راه را فراموش کنیم، راه را نبینیم؛ سعیاش این است. در داخل هم کسانی همینها را ترویج میکنند؛ هستند دیگر. ما ادّعا نمیکنیم که در داخل مخالف نیست، انقلاب مخالف ندارد، ما مخالف نداریم؛ چرا، کسانی هستند که مخالفت میکنند، آنها هم همان هدف دشمن را دنبال میکنند. در داخل، ما مواجه بودیم با حرکاتی که عزم راسخ ملّت ایران را آماج حملات خود قرار داده بودند. یکی از اهداف مهمّ این اغتشاشات پاییز در تهران و بعضی جاهای دیگر، این بود که همین بیستودوّم بهمن را از یاد مردم ببرند، مردم حضور میلیونی خودشان را در سالروز پیروزی انقلاب نشان ندهند، فراموش کنند. در داخل هم کسانی با تحلیلهای غلط، با استدلالهای سست، همین را در روزنامهها، در فضای مجازی، در اظهارات، در گفتهها، تکرار کردند و گفتند برای اینکه مردم را منصرف کنند. امّا مردم چه کار کردند؟ مردم استقامت ورزیدند آمدند، برخلاف آنها عمل کردند. پس این «آمدن» استقامت بود و این استقامت برکت دارد.
این راهپیمایی مردم، امسال همراه با تحلیل بود؛ یک روشنفکر وقتی تحلیل میکند، خب مقدّمه و صغریٰ و کبریٰ [میچیند]؛ امّا از یک انقلابیای که تحصیلکرده هم نیست امّا تحلیل دارد، میپرسند «چرا آمدی در این راهپیمایی شرکت کردی»، میگوید «چون فهمیدم آمریکا نمیخواهد بیایم، آمدم». ببینید، با تحلیل [آمده]؛ این تحلیل است. میداند که دشمن از آمدنِ او خائف و بیمناک است؛ دشمن میداند که آمدنِ او این راه را محکم میکند، این جادّه را میکوبد، این حرکت را تداوم میبخشد، لذا دشمن نمیخواهد. چون دشمن نمیخواهد، او برای اینکه این راه تداوم پیدا کند، میآید؛ [مردم] با تحلیل آمدند. آمدند تا روحیهی ایرانِ امروز را نشان بدهند؛ انگیزهی ایرانِ امروز را نشان بدهند.
راهپیمایی بیستودوّم بهمن امسال پُرشور بود، شاد بود، شعارهایی که دادند مضموندار بود، شعارها معنادار بود، جهتگیری را نشان میداد. دشمن میخواست صدای ملّت ایران به گوش نرسد؛ دشمن این را میخواست. ملّت ایران در میان این همه غوغای فضای مجازی و تبلیغات و تلویزیونها و مانند اینها صدای خودش را بلند کرد و به گوش همه رساند. بله، ممکن است بعضی [نشنوند]؛ چون پنهان میکنند، سکوت میکنند، در تبلیغات جهانی منعکس نمیکنند؛ ممکن است به گوش مردم کشورهای دیگر نرسد، امّا آنهایی که باید بشنوند، صدای ملّت ایران را شنیدند. دستگاههای سیاستگذار در آمریکا، در انگلیس، در نقاط توطئهگر دنیا، در سرویسهای جاسوسی کشورها ــ آنها که حواسشان جمع است ــ صدای ملّت ایران را امسال در بیستودوّم بهمن شنیدند. آنهایی که باید بشنوند شنیدند.
پیام ملّت ایران در این بیستودوّم بهمن حمایت کامل از انقلاب اسلامی و از نظام جمهوری اسلامی بود؛ این از همهی صداها بلندتر بود. البتّه صداهای مخالف و معارضی هم وجود دارد و وجود داشت؛ و دشمنان، امپراتوری رسانهای دنیا که دست صهیونیستها و آمریکاییها است، سعی میکنند صدای آنها را غلبه بدهند امّا نتوانستند؛ صدای ملّت بر صدای دیگران غلبه پیدا کرد. البتّه دیگران تلاش خودشان را کردند؛ مخالفین، معاندین زحمت خودشان را کشیدند؛ گاهی گفتند: انقلاب، جمهوری اسلامی به قهقرا میرود؛ درست، عکس واقعیّت. ما به قهقرا میرویم؟ ما در همهی قسمتها به توفیق الهی، به فضل الهی، به حول و قوّهی الهی داریم جلو میرویم. نه اینکه مشکلات نداریم، حالا خواهم گفت، مشکلات هم کم نداریم امّا کشورِ امروز با کشورِ بیست سال پیش و سی سال پیش و چهل سال پیش خیلی فرق کرده؛ در همهی بخشها خیلی جلو رفتهایم؛ در مادّیات و معنویّات.
میگویند: کشور دارد به قهقرا میرود! چه قهقرایی؟ چرا؟ بعضی گفتند که جمهوری اسلامی به بنبست رسیده؛ خب اگر ما به بنبست رسیدهایم، چرا دشمن اینقدر خرج میکند که ما را به زمین بزند؟ خب ملّتی که، حکومتی که به بنبست رسیده، دیگر زمین زدنش که خرج نمیخواهد؛ خودش زمین میخورد. در دنیا میلیاردها دلار دارند خرج میکنند! بسیاری از کشورهایی که پولی دارند، ثروتی دارند و برخلاف جهت ملّت ایران حرکت میکنند، دارند خرج میکنند تا جمهوری اسلامی را منحرف کنند؛ به زبان هم میآورند، تصریح هم میکنند. چرا میکنند؟ اگر ما به بنبست رسیده بودیم، اگر ما داشتیم از پا میافتادیم ــ همان طور که بعضیها میخواهند وانمود کنند ــ احتیاج نبود که آنها اینهمه پول خرج کنند.
گاهی اوقات در مقام خدشهی در پیشرفتها [میگویند:] چرا همهی تلاش خودتان را گذاشتهاید روی تسلیحات، پهپاد، موشک و از این قبیل؟ بعضیها اینجوری [میگویند]. خب، جوابش این است که اوّلاً لازم است؛ کشوری که دشمن دارد باید به فکر خودش باشد دیگر. اوّل انقلاب بعضیها میخواستند همین افچهاردههای ما را بفروشند، بنده نگذاشتم؛ مطّلع شدم، افشا کردم. مشهد بودیم ــ رفته بودیم زیارت یا یک کاری داشتیم ــ آنجا من شنیدم، نگذاشتم وقت دیر بشود؛ همان ساعتی که شنیدم، خبرنگار را خواستم و افشا کردم و پخش شد؛ ترسیدند، دست برداشتند؛ سیاستهای مخالفین و معارضین این است. ما دشمن داریم، باید جهت دفاعیمان را [قوی کنیم]؛ عقل حکم میکند، شرع هم میگوید: وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل.(۵) «مَا استَطَعتُم» یعنی تا آنجایی که میتوانید، هر چه میتوانید؛ ما هم همین را گوش کردیم؛ هر چه میتوانیم قوّهی دفاعی کشور را انشاءالله تقویت میکنیم.
ثانیاً در بخشهای دیگر مگر کمتر از بخش دفاعی کار شده؟ چندین برابرِ بخش دفاعی در بخش صنعت کار شده، در بخشهای زیربنائی کار شده، در [ساخت] جادّه و سد و امثال اینها کار شده؛ اینهمه کار شده. حالا مسائل دفاعی طبعاً جوری است که دشمنها هم میخواهند به دلایل خاصّ خودشان دائم تبلیغ کنند که «ایران پهپاد داشت، به فلان جا فروخت، به فلان جا داد و از این قبیل»؛ امّا پیشرفتهای را صنعتی داعی(۶) ندارند [بگویند]، بلکه داعی دارند کتمان کنند و کتمان میکنند. نه، ما در قسمتهای دیگر هم پیشرفت زیادی داشتهایم. البتّه ملّت به این وسوسههایی که میکنند اعتنائی نکرد؛ ملّت به این صداهایی که اینجا و آنجا بلند میکنند، اعتنائی نکرد؛ بعد از این هم انشاءالله اعتنائی نخواهد کرد.
همینها است که دشمن ما را عصبی میکند، همین پیشرفتها است که دشمن را عصبانی میکند، دشمن را خشمگین میکند. قرآن فرمود: قُل موتوا بِغَیظِکُم؛(۷) همین را مرحوم شهید بزرگوارمان [بهشتی] ترجمه کرد [و گفت]: «از این عصبانیت بمیر»! این ترجمهی آیهی قرآن است: موتوا بِغَیظِکُم. دشمن عصبانی میشود، ناراحت میشود؛ کارهایشان کارهای عصبی است، حرفهایشان حرفهای عصبی است. هر چیزی که ایران را قوی کند آنها را ناراحت میکند؛ چرا؟ چون میدانند که اگر ایران قوی شد، توطئهی علیه ایران ناکارآمد خواهد شد؛ لذا نمیخواهند ایران قوی بشود. هر چیزی که ما را قوی کند آنها را عصبی میکند، ناراحت میکند.(۸) انشاءالله و به توفیق الهی همینجور است. نهضتْ حرکت است، انقلاب حرکت است؛ انقلاب توقّف و سکون ندارد، باید پیش برود و باید به توفیق الهی ادامه پیدا بکند؛ و انشاءالله ادامه هم پیدا خواهد کرد. پس کشور باید قوی بشود. بنده بارها گفتهام، عرض کردهام ــ حالا بعد هم اشاره میکنم ــ که همه باید تلاش کنند؛ کشور را باید قوی کرد.
ما گفتیم که پیشرفت کردهایم؛ این واقعیّت است. ممکن است آحادی از مردم از خیلی از پیشرفتها مطّلع نباشند؛ خب بله، ما در تبلیغات و مانند اینها هم ضعیفیم؛ این را هم بدانیم. در تبلیغات، در کارهای رسانهای، ما آن تبحّر و مهارت لازم را هنوز پیدا نکردهایم، یک مقداری ضعیفیم؛ لذا [برخی پیشرفتها] گفته نمیشود، دیده نمیشود، فهمیده نمیشود. آنهایی که میروند بازدید میکنند و نمایشگاهها را، [سایر] جاها را میبینند مبتهج میشوند؛ بعضیها بشدّت متعجّب میشوند. خارجیها که میآیند، گاهی اوقات اینها را میبرند یک جاهایی را نشانشان میدهند، تعجّب میکنند، میگویند: شما در شرایط تحریم به این چیزها دست پیدا کردید؟ من یک وقتی گفتم(۹) ــ البتّه مال چند سال قبل است ــ که یک موشکی جوانهای ما ساخته بودند؛ این موشک را آزمایش کردند. خب ماهوارهها میگیرند دیگر؛ صهیونیستها و آمریکاییها و دیگران فهمیدند که این موشک ساخته شده. یک فرماندهِ متخصّصِ موشکیِ صهیونیستی(۱۰) یک حرفی زده بود که در جاهایی پخش شد؛ دست ما هم رسید؛ من نقل کردم. گفته بود: من با ایران دشمنم امّا در مقابل این حرکتی که اینها کردند ــ این موشکی که در شرایط تحریم درست کردند ــ من کلاه را از سرم به احترام برمیدارم.
خب، پس گفتیم که ما پیشرفت کردیم امّا آیا در کنار این پیشرفتها ضعف نداریم؟ چرا، الیماشاءالله؛ ضعف داریم، کمبود داریم؛ کمبودهای زیادی [هم] داریم؛ دلایل مختلفی هم دارد. کمبودهای ما، ضعفهای ما کم نیست. بعضیاش را مردم احساس میکنند، میفهمند؛ خب گرانی هست، تورّم هست، کاهشِ ارزشِ پولِ ملّی هست؛ اینها ضعف است؛ اینها را ما داریم. ضعفهای دیگری هم داریم، در بخشهای مختلف، بخشهای اداری، غیره. ضعفها وجود دارد منتها ما دو جور میتوانیم به مسئله نگاه کنیم.
درست توجّه بفرمایید؛ بخصوص جوانهای عزیزمان توجّه کنند. یک طرف، پیشرفتها، موفّقیّتها، دستاوردها است، یک طرف هم ضعفها است؛ دو جور میشود نگاه کرد: یک جور این است که به دستاوردها نگاه کنیم، بفهمیم که ما توانش را داریم و بگوییم: خیلی خب، با همان همّتی که اینها را به دست آوردیم، این ضعفها را هم با همان همّت برطرف خواهیم کرد؛ این یک جور نگاه است؛ این نگاه، نگاهِ انقلابی است. یک نگاه دیگر این است که به ضعفها نگاه کنیم و بگوییم: «آقا! فایدهای ندارد. نگاه کن، ببین ما چه ضعفهایی داریم؛ فایده ندارد، نمیشود کاری کرد»؛ یا بنشینیم، دست روی دست بگذاریم، یا نق بزنیم یا فریاد علیه این وضع بزنیم یا ضعفها را با صدای بلند، چند برابر بزرگ کنیم؛ این نگاه، نگاه ارتجاعی است. بله، ضعف هست منتها شما با نگاه انقلابی به ضعفها نگاه کنید، چرا با نگاهِ ارتجاعی نگاه میکنید؟
بعضی، وقتی ضعفها را نگاه میکنند، اصل جمهوری اسلامی را انکار میکنند، اصل انقلاب را انکار میکنند! چرا؟ یک ملّتی اگر ضعف داشت، باید دستاوردهای او را فراموش کرد؟ کدام ملّت ضعف ندارد؟ ملّتهای ثروتمند دنیا که از لحاظ علمی پیشرفتهترینند، ضعف ندارند؟ ضعفهای بزرگتری دارند. بنده اگر بخواهم بشمرم، باید یک صفحه همینطور دانهدانه با عنوان بشمرم ضعفهایی را که در آمریکا هست، در انگلیس هست، در فرانسه هست، در کشورهای پیشرفته هست؛ از ضعفهای ما خیلی بزرگتر، مهمتر، سختتر: فراگیری فقر، فراگیری بیماری، فراگیری تبعیض، نبود عدالت اجتماعی؛ فراوان از این ضعفها [آنجاها هست]، چند برابر ما. ضعف همه جا هست، [منتها] ما باید همّت بکنیم ضعف را برطرف کنیم؛ راه حل این است؛ راه حل این نیست که وقتی ما دیدیم ضعفی وجود دارد، فوری شروع کنیم اصل و ریشه و پایه را خراب کردن.
من اصرار دارم آن راه اوّل درست است: راه انقلابی؛ یعنی وقتی که ما نگاه میکنیم ضعفهایمان را مشاهده میکنیم، بگوییم ما دستاوردهای بزرگی داریم که این دستاوردها به نظر ما دستنیافتنی بود؛ [لذا] همّت کنیم. ببینید عزیزان! من چهل سال است در این کشور مسئولیّت دارم؛ مسئولیّتهای مختلف، از قبل از ریاست جمهوری تا ریاست جمهوری تا بعد از ریاست جمهوری. یک روزهایی بود که ما باور نمیکردیم ممکن است بعضی از پیشرفتها یک روزی پیش بیاید که اگر بشمرم این پیشرفتها را، تعجّب میکنید. اینکه مثلاً فرض کنید تولید فولاد به میلیون تُن برسد، اصلاً به ذهنمان خطور نمیکرد؛ آنچه به ذهن ما خطور میکرد این بود که حالا پنج هزار تُن است، مثلاً برسد به ده هزار تُن! آنچه امروز جلوی چشم ما هست، اصلاً تصوّرش را هم نمیکردیم؛ امّا خب ملّت همّت کردند، جوانها همّت کردند، مسئولینِ خوب داشتیم در این خلال که همّت کردند، به اینجا رساندند کشور را. این همّت امروز هم وجود دارد؛ همّت کنیم ضعفها را برطرف کنیم؛ این توصیهی بنده است.
همه باید کار کنند. در درجهی اوّل، مسئولین باید کار کنند؛ هر کسی بر طبق وظیفهی قانونی خودش. مسئولین، مختلفند؛ یکی مسئول برنامهریزی و طرّاحی است، یکی مسئول اجرا است، یکی مسئول نظارت است، یکی مسئول قانونگذاری است، یکی مسئول سیاستگذاری است؛ بخشهای مختلف، مدیریّتهای مختلف، مسئولیّتهای مختلف، همه هم قانون دارند. همه تلاش کنند، فعّالیّت جهادی بکنند، روزوشبنشناس کار بکنند، پیگیری کنند کارها را. این، مسئولینند.
آنچه به نظر من میرسد، امروز مهمترین کارهای ما کارهای اقتصادی است. چند روز پیش در همین حسینیّه عدّهای از تولیدکنندگان و کارآفرینان موفّق کشور جمع بودند، من به آنها [هم] گفتم؛(۱۱) گفتم این کشور باید رشد اقتصادی پیدا کند، بدون رشد اقتصادی کار پیش نمیرود. خب رشد اقتصادی اگر بخواهد پیدا بشود، تولید اگر بخواهد افزایش پیدا کند، باید ثبات اقتصادی باشد، تورّم باید مهار بشود. امروز یکی از کارهای اساسیای که مسئولین کشور، قوّهی مجریه، قوّهی مقنّنه، دستگاههای پیگیری و دستگاههای اجرائی به عهده دارند ــ مسئولین مستقیم، مسئولین غیر مستقیم ــ این است که [مشکلات را] علاج کنند. علاجپذیر است؛ اینجور نیست که علاج نداشته باشد؛ راه دارد، باید راهش را پیدا کنند. علاج کنند تورّم را؛ این ثبات اقتصادی، ثبات قیمتها، کشور را پیش میبرد؛ پس نگاه باید این نگاه باشد.
مردم هم همین جور [کار کنند]. مسئولین البتّه مسئولیّتشان بیشتر است لکن مردم هم همین جور. دانشجو میتواند کار کند، استاد میتواند کار کند، کارگر میتواند کار کند، کاسب میتواند کار کند، کشاورز میتواند تلاش کند؛ کارآفرینها، دامدار، عالِم دینی، همهی اینها میتوانند کار کنند؛ هر کدام یک جور. [مثلاً] عالِم دینی؛ دیدید آقای آلهاشم اینجا گفتند که راه میافتند، میروند مراکز صنعتی را، به این و آن یا نشان میدهند یا بازدید میکنند؛ خیلی خوب این یک کار است؛ این کار بزرگی است. این [اقتصاد را] به حرکت درمیآورد. این حرکتها بابرکت است. فعّال سیاسی میتواند کار کند؛ فعّال سیاسی، روشنگری کند. فعّالیّت سیاسی فقط این نیست که آدم بنشیند یک نقطهضعفی در دولت یا در دستگاههای دیگر پیدا کند، بنا کند این را در فضای مجازی با مسخره و با توهین و مانند اینها بزرگ کند؛ فعّالیّت سیاسی که این نیست. فعّالیّت سیاسی این است که شما نگاه کنید فضای سیاسی دنیا را، فضای سیاسی منطقه را، اهداف دشمنان را، جهتگیری دوستان را، برای مردم، آنهایی که شما بیشتر از آنها میدانید، بیشتر از آنها میفهمید، برای آنها تشریح کنید؛ فعّالیّت سیاسی این است.
یا فعّالان اجتماعی، فعّالان خدماتی [همین طور]. ما مکرّر توانستیم، از طریق مردم، ضعفهای بزرگ را برطرف کنیم؛ یکی همین کرونا. مردم اوّل شروع کرونا وارد میدان شدند، کار کردند. خیلی از کارهایی را که دستگاهها باید انجام میدادند مردم انجام دادند؛ وارد میدان شدند. همان روزها، مردم وارد شدند و کمک مؤمنانه انجام دادند. کارهای فراوان گوناگونِ خدماتی، مردم انجام دادند. جشن [بزرگ غدیر] را در تهران مردم انجام دادند؛ مردم خودشان با میل و با شوق انجام دادند. مردم میتوانند. فعّالیّتهای اجتماعی به ملّت نشاط میدهد، پیشرفت را در کشور تضمین میکند، تأمین میکند، پشتیبانی میکند.
یکی از چیزهایی که در ایجاد قوّت در کشور مؤثّر است و کشور را قوی میکند، اتّحاد ملّی است. سر چیزهای جزئی تنازع نباید انجام بگیرد. البتّه اختلاف نظر هست. در این اختلاف نظرها مباحثه خوب است، مناظره خوب است امّا منازعه خوب نیست. مناظره کنند، حرف بزنند، بحث کنند، در دانشگاه، در حوزه، در رسانههای عمومی، با ادب، با حفظ حرمت دیگران استدلال کنند؛ این خوب است امّا منازعه کردن خوب نیست، دشمنی کردن خوب نیست، دهان را به حرف ناشایست آلودن خوب نیست؛ اینها خوب نیست. اتّحاد کمک میکند.
خب حالا گرایش عموم ملّت ایران، گرایشِ انقلاب است. ما آمار نگرفتهایم که بگوییم مثلاً فرض کنید که چند درصد نظراتشان در فلان موضوع سیاسی، مخالف با نظرات عمومی است یا مخالف با نظرات مسئولین است؛ اینها را نمیدانیم، امّا فیالجمله میدانیم بله، کسانی هستند نظرات دیگری دارند، نظرات مخالفی دارند. طرف ملّت ایران اینها نیستند؛ طرف ملّت ایران استکبار است. همه مراقب باشند کمک به استکبار نکنند؛ همه مراقب باشند ابزار استکبار در مقابل انقلاب و در مقابل اسلام و در مقابل ایران عزیز قرار نگیرد. مثلِ همیشه آینده را من روشن میبینم. بحمدالله هر وقتی هم که یک افق روشنی پیش رو بوده، بعد از چندی به آن افق رسیدهایم. تواناییهای ملّت خیلی بالا است، توانایی کشور خیلی بالا است، ظرفیّتهای کشور خیلی بالا است و انشاءالله این ملّت به دستاوردهای بزرگتری خواهد رسید.
از خداوند متعال میخواهیم ما را در این راه ثابتقدم بدارد. از خداوند متعال میخواهیم امام عزیز را که این راه را به ما نشان داد با اولیائش محشور کند. از خداوند متعال میخواهیم شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام و کربلا محشور کند و ما را هم به آنها ملحق کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ در ابتدای این دیدار، آیت الله سیّدمحمدعلی آلهاشم (نمایندهی ولیّفقیه در آذربایجان شرقی و امامجمعهی تبریز) مطالبی بیان کرد.
آثار معنوی و برکات بعثت
دست آوردهای بعثت بی شمار است ؛ یکی از دست آوردهای مهم آن کتابی به نام «قرآن کریم» است که در بردارنده علوم ومعنویت واخلاق و فواید وبرکات بی شمار است ؛ پس از نزول قرآن وتحت تاثیر آیات قرآن ضمن اینکه در حجاز عاری از هر گونه تمدن و معنویت ، از این مردم انسانهایی ساخته شدند که برای گسترش معنویت وزدودن جهل و کفر جان خود را نثار نمودند ؛ پس از نزول قرآن از نظر تمدنی چندین علوم از دل آیات قرآن که در تاریخ بشر سابقه ندارد برآمده است ؛ در دیگر علوم نیز تاثیرات قرآن به حدی است که ماهیت آنهارا دگر گون نمود وتمدن جدیدی به نام تمدن اسلام در تاریخ بشر ایجاد گردید.
دیگر حاص معنوی بزرگ قرآن توحيد است ، اصليترين و مهمترين پيام بعثت است. فراگيري اين اصل چنان گسترده است که اسلام به نام دين توحيد شناخته ميشود. در قرآن کريم، اصل توحيد، ساختار کلي همه آيات است و نخستين پيام همه پيامبران پيشين نيز اصل توحيد بوده است: «پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم، مگر آنکه به وي وحي کرديم که معبودي جز من نيست، پس تنها مرا پرستش کنيد».(انبياء: 25)
از سوي ديگر، توحيد فقط راهحلي براي بحرانهاي دوران جاهليت نبوده است. توحيد، شعار محض نيست. توحيد؛ يعني نفرت و دوري و نفي همه طاغوتها. توحيد؛ يعني تکيه نکردن به هيچ قدرتي جز قدرت و عظمت الله. با اين مفهوم، انسان قرن 21، بيش از هر زمان ديگر به اين اصل حياتي نياز دارد. بشر امروز، با طاغوتها و بتهاي دروني و بيروني خود، از هر گونه پيشرفت و سعادت واقعي بازمانده است. توحيد؛ يعني نپذيرفتن هيچگونه بيعدالتي. با اين وصف، از شخصيترين رفتار انسان تا قانونگذاري براي حکومت جهاني، جايگاه اجراي اصل توحيد است. بدون توحيد و مبارزه با قدرتهاي بيگانه، تمدن امروز نه تنها ارزشي ندارد، بلکه سرعت سقوط انسان را چند برابر خواهد کرد.
حضرت زهرا سلام الله علیها در این باره چه زیبا فرمود : «پروردگار بزرگ، به پايان همه کارها دانا بود و بر دگرگونيهاي روزگاردر محيط بينا و به سرنوشت هر چيزي آشنا. محمد صلياللهعليهوآله را برانگيخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پيغمبر که درود خدا بر او باد، ديد که هر فرقهاي ديني گزيده و هرگروه در روشنايي شعلهاي خزيده و هر دسته به بتي نماز برده و همگان ياد خدايي را که ميشناسند از خاطر ستردهاند. پس خداي بزرگ تاريکيها را به نور محمد روشن ساخت و دلها را از تيرگي کفر بپرداخت و پردههايي را که بر ديدهها افتاده بود، به يکسو انداخت.»
سخن امام خمینی (ره) درباره آثار معنوی بعثت
امام خمینی(ره) درباره آثار معنوی بعثت مطالب زیادی در آثار وسخنان خود داشته است که در صحیفه نور و آثار دیگر عرفانی وعلمی منتشر گردیده است ؛ انبيا آمدهاند كه ما را از اين عالَم طبيعت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيتهاى معنوى است به ما بفرمايند، به وحىْ مِنَ اللَّه تعالى؛ تا ما، كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چه هست همين طبيعت بيشتر از اين ادراك نداريم، ما را ببرند به آن عالَم و تقويت كنند كه ما وقتى از اين عالَم منتقل به يك عالَم ديگرى شديم، زندگى آن عالَم هم يك زندگى سعادتمند [انه] باشد. تمام نكته آمدن انبيا اين است كه اين بشر را تربيت كنند. لطفى است از جانب خداى تبارك و تعالى به بشر كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود.
انبيا آمدهاند كه ما را از اين عالَم طبيعت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيتهاى معنوى است به ما بفرمايند، به وحىْ مِنَ اللَّه تعالى؛ تا ما، كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چه هست همين طبيعت [است و] بيشتر از اين ادراك نداريم، ما را ببرند به آن عالَم و تقويت كنند كه ما وقتى از اين عالَم منتقل به يك عالَم ديگرى شديم، زندگى آن عالَم هم يك زندگى سعادتمندانه باشد. تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را- كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و مافوق حيوانات است- اين را تربيتش كنند؛ براى اينكه همان طورى كه اينجا زندگى سعادتمند- اگر همه اوضاع طبيعت به وفق مراد باشد- يك زندگى سعادتمند در اينجا دارند، آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند. لطفى است از جانب خداى تبارك و تعالى به بشر كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود.
برکات بعثت در کلام مقام معظم رهبري
مقام معظم رهبري، نیز درباره آثار معنوی بعثت مطالب بسیار مفید وزیبایی در دیدارها تبیین فرموده اند : «مسأله بعثت و پديد آمدن اين حادثه، مهمترين مسألهاي است که در طول عمر طولاني بشريت، براي او اتفاق افتاده است. در سرنوشت انسان و تاريخ بشر، هيچ حادثهاي به قدر اين حادثه مؤثر نبوده و هيچ لطفي از طرف پروردگار، به عظمت اين لطف، بر انسانها وجود نداشته و امروز آنچه از شعار ما در دنيا مطرح است، همان پيامها و شعارهاي بعثت است. مثل شعار عدالت اجتماعي، آزادگي، علم و دانش، ترقي و تعالي» .
ودر سخن دیگرفرموده است: بعثت پيامبران را از حوادث بينظير عالم و داراي آثاري ماندگار براي حيات بشر برشمرده و ميفرمايند: «هيچ حادثهاي از قبيل انقلابهاي بزرگ، مرگها و حياتهاي ملّتها، پديدآمدن اشخاص بزرگ، از بين رفتن اشخاص بزرگ ظهور مکتبهاي گوناگون، اهميتش براي بشريت به اندازه بعثتهاي انبيا نيست. همچنان که امروز شما ميبينيد، ماندگارترين شکلهاي فکر و ذهن آحاد بشر، همان شکلهايي است که اديان به آنها دادهاند و تا ابد هم همينطور خواهد بود. اگرچه امروز بسياري از کسان در عالم هستند که مستقيما خود را در پرتو اشعه بعثت نبياکرم قرار ندادهاند، يعني غيرمسلمانها، اما همانها هم از برکات اين بعثت، تاکنون منتفع شدهاند».
یکی از مسائلی که در باب مبعث قابل توجه است و تامل دوباره در مورد آن خالی از لطف نیست، نگاهی به آیات ابتدایی سوره علق است که بر پیامبر نازل شد، در این خصوص توضیح بفرمایید.
در آیات اولیه این سوره مبارک که به حضرت در اولین ساعات مبعث نازل شد ؛ چند مسئله مهم ومعرفت اساسی مورد توجه است : شاید بتوان گفت چکیده ی فلسفه و تمام اهداف بعثت وهمه قرآن و 23 سال رسالت پیامبر(ص)در این چند جمله گنجانده شده است و این هم یکی از اعجاز قرآن است از نظر بیان و تبیین زیبا وبی مانند.
در این آیات شریفه سه معرفت مهم را خداوند به انسان ضروری ولازم می شمارد ومی آموزد . اولی مبداء وآفرینش وتوحید است که خداوند به انسان یاد آوری می کند که ای انسان تو مخلوق آفریدگاری هستی واین جهان صانع وپروردگاری دارد ؛ ریشه وذات تو این است ؛ اگر معرفت را درجه بندی کنیم معرفت نفس ، معرفت درجه اول است؛ این آیه در واقع به انسان معرفت نفس که اول معارف و مهمترین معرفتها وشناختهاست را می آموزد ؛ ای انسان خودت را بشناس که چه هستی واز چه بوجود آمده ای از این ماده خاص آفریده شده هستی «من علق» وآنچه به انسان که از یک ماده بد بو وگندیده درست شده است ارزش وبها می دهد ، علم است و قلم وخواندن است ؛ حد متمایز کننده انسان از دیگر موجودات همین هاست .
بنابراین دومین نکته مهم دراین آیات سوره علق : اصل علم وقلم وخواندن است (خداوند پیامبر(ص) را به خواندن آیات الهی فرا می خواند واورا با این خطاب به نبوت بر می گزیند و پیامبر (ص) نماینده همه انسانهاست سنبل بشریت است)خداوند انسان را به فراگیری علم دعوت می نماید که در مقابل جهل ونادانی که بد ترین دشمن انسان است که اورا به هلاکت و طغیان می برد ، انسان باید به علم روی آورد وبیاموزد تا راه زندگی درست و سعادتمند را بیابد . چراکه آنچه بشر را از آغاز تاریخ رنج داده است جهل است چهل دشمن بزرگ انسان است؛ لذا خداوند به علم ونقش آن درسعادت وهدایت انسان دراین آیات اشاره فرموده است ؛ علم وقلم پیامهای دیگری نیز در خود دارد که با اشاره به آن از آن دراین مجال عبور می کنیم وآن تمدن گرایی انسان است که دراین آیه اشاره شده است چون علم یکی از ارکان مهم همه تمدن های بشری است ومنشاء همه علوم وسرآغاز آنها وحی بوده است که درجای خود باید درآن تامل شود.
سومین معرفت و مسئله مهم دیگر که دراین آیات مورد توجه است ، معرفت به غایت و معاد است «ان الی ربک الرجعی» که انسان باید به آن توجه کند وعلم پیدا کند تا با علم به آن غایت براساس رسیدن به راهی که درآن غایت بتواند ادامه حیات داشته باشد تلاش نماید ؛ واعمال ورفتار خود را طوری سامان بدهد که درآن غایت بتواند به راحتی زیست کند . معرفت مهم دیگر که در این آیات قابل تامل است معرفت عبادت وارتباط با خداوند و آفریدگار است که سنبل و نمونه آن نماز ودعا است ؛ دراین آیات خداوند راه داشتن زندگی متعادل وبیرون نرفتن از خط تعادل ودوری از طغیان را ارتباط مستمر انسان با آفریدگار از طریق نماز می داند ؛ درسایه نماز و دعا تمام فضائل انسانی از جمله تقوا وپارسایی نهفته است و حاصل می شود .
معرفت دیگر که از این آیات می توان استنباط نمود معرفت به این مسئله هست که ای انسان تو در این کره خاکی مدام با دوربین مدار بسته در منظر پروردگار ومرعی ومحل مشاهده ونظارت او هستی ، به این مسئله نیز توجه داشته باش که هیچ کار ورفتار پنهانی وجود ندارد. تمام اعمال تو هر آن ولحظه مورد ارزیابی است. از اینرو می توان گفت که این سوره که درآغاز مبعث نازل شده است جامع اصول وفروع دین است که باتفسیر وتامل می توان آنهارا از بطن این آیات استحراج نمود.
اهمیت و جایگاه مکارم و فضیلتهای اخلاقی و نهادینه کردن در میان انسانها تا چه اندازه است که خداوند متعال، پیغمبر خود را برای این منظور مبعوث فرموده است؟
فرموده زیبای آن حضرت که فرمود «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » بهترین گواه است که مکارم اخلاق بشری در مکتب وادیان انبیای پیشین تمام نشده بوده است ؛از طرفی جایگاه ویژه دارد دربین همه معارف بشر ، از اینرو با مبعوث شدن حضرت این مکارم باید کامل می شد ؛ این اندازه مهم است که پیامبر خاتم برای آن مبعوث شد ؛ چنانکه فرمود : «من معلم مبعوث شده ام » معلمی که برای آموزش مکارم اخلاق چه منبعی این مکارم اخلاق را می خواهد تمام وتکمیل نماید ؟؛منبع این مکارم قرآن کریم است.
از اینروی می توان گفت ، تمام قرآن تجلی مکارم اخلاق واصلاح رفتار انسان می باشد ؛ کامل ترین نسخه برای تکمیل واصلاح اخلاق فردی واجتماعی وخانوادگی واخلاق سیاسی حاکمان واخلاق نظامی و اخلاق اقتصادی و اخلاق معاشرت وتعامل با دیگران در قرآن نهفته است لذا امیر مومنان قرآن را گنجی پنهان وکنزی بی مانند دانسته که باید آن کشف نمود وبه سخن درآورد واین از هرکسی ساخته نیست و از نگاه و بینش شیعه به اهل ذکر که ائمه معصومین ودر رتبه نازله علمای بالله هستند واگذار شده است. جامعیت قرآن به این است که درباره همه این رفتارها وخلقها که گفته شد ومولفه هایی که شمرده شد ، قرآن هم آسیبهای جوامع انسانی گفته شده را دارد ، هم روشهای اصلاح آنها را دربردارد ؛ درقرآن از آداب واخلاق فردی وبهداشتی تا اخلاق جمعی با مولفه های فوق الذکر به زیبایی تبیین شده است ؛ درباره اخلاق اقتصادی نفی وبازداری از ربا خواری اصلی که بسیاری از نابسامانی های اقتصادی در گرو رعایت آن است.
درباره محو فسادهای جنسی وانحرافات اخلاقی غریزی ازدواج با انواع شقوق آن بهترین روش برای اصلاح این آسیبهاست ؛ در قرآن برای پیشگیری از انواع مفاسد نیز مولفه های اخلاق با شقوق مختلف به زیبایی بیان شده است ؛ برای تربیت سیاستمدران وحاکمان باذکر داستانهای تاریخی آنهارا به اصلاح ودوری از فساد وعواقب آن با زبان وعظ ورعب وتهدید همراه با تشویق با پاداشهای بزرگ به بهترین روشها موعظه نموده است ؛ در قرآن از جزئیات امور زندگی انسان سخن گفته شده است از انعقاد نطفه انسان واز بدو تولد از مدت شیر خوردن فرزندان وسختی حمل وحرمت مقام مادر وفلسفه آن وحرمت والدین که بنیان خانواده است درقرآن مهم ومورد اهمیت شمرده شده است؛ نکات دقیق وریز علمی وعاطفی که تنها آنهارا خواندیم واز کنار این پیامهای معنوی بزرگ عبور کرده ایم .
امت اسلامی والگو گیری باید از سیره نبوی
سیره پیامبر (ص) تجسمی از قرآن است ، چنانکه یکی از همسران حضرت گفت رفتارش قرآن بود «کان خلقه القرآن»چنانکه قرآن فرمود «انک لعلی خلق عظیم»[1] ، یعنی زندگی اش قرآن بود [2]؛ بنابر این اصل اول الگو گیری از سیره حضرت شناخت وبازگشت به آموزه های قرآن است ؛ بزرگ امت اسلام این است که هنوز پس از قرنها به درستی درک ننموده اند که قرآن کتابی برای زندگی است که باید تمام امور زندگی را به آن وبراساس آن تنظیم نمود ؛ آسیب بزرگ دیگر این است که قرآن اغلب درآغاز جلسات اداری وکارهای دیگر تلاوت می کنند ودر خود همان جلسات دستورات آن رعایت نمی شود ؛ آسیب دیگر این است که اغلب مردم آن را در مجالس ترحیم برای شادی روح متوفی با یک قاری معروف اجرا می نمایند ، غافل از اینکه قرآن کتاب زندگی است خداوند آنرا برای تکمیل اخلاق و اصلاح امور زندگان فرستاد .
لذا امیر مومنان(ع) در نهج البلاغه به کرات فرموده است علیکم بالقرآن ودرسخن زیبای دیگر که درآخرین لحظه های عمر خود فرمود : «والله و الله فى القرآن لا يَسْبِقكُم باالعملِ بِهِ غَيرُكُم...»مراقب باشید دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند ؛ این سخن از آینده نگری حضرت واخبار غیبی است که اکنون کشورهای استعماری و غربی ها ومستشرقین درباره آیات قرآن و پژوهش درباره آن مراکز مطالعاتی مفصل تاسیس نموده اند وجریان استشراق خود حدیث مفصل دارد که دراین مجال قابل گفتگو نیست . آنها در عمل به دستورات قرآن اصلاح برخی از امور خود از ما پیشی گرفته اند .[3]
نتیجه: شناخت قرآن و اهل بیت پیامبر (ص) و شناخت سیره رسول خدا(ص) واستفاده از رهنمون اهل بیتش ودوری از افتراق آندو مهمترین رکن پیشرفت تمدنی انسانیت ؛ اگر امت اسلام به این مولفه پای بند باشند تمدن اسلام وفرهنگ مترقی آن همه دنیا وبشریت را در این عصر علم و تکنولوژی ،فرا گرفته وزیر چتر سعادت در خواهد آورد.
وضع فرهنگی عرب و ملل دیگر در عصر بعثت
هر روز که ميگذرد، نياز بشر به آموزههاي اصيل و ناب اسلام راستين بيشتر ميشود. بعثت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله فقط براي دوران جاهليت تاريخ نيست، بلکه بشر امروزي در جاهليت مدرنيته خود، بيش از پيش در خطر سراشيبي سقوط قرار گرفته است. از سوي ديگر، برداشت از مفاهيم و آموزههاي بعثت نبايد مقطعي و گذرا باشد؛ زيرا بعثت، تنها آغاز راه است و به گسترش و رشد نياز دارد. قرآن، غدير و اهلبيت، همان عامل رشد و تکميلکننده اين روند سعادتند که در نهايت، با ظهور حضرت مهدي عليهالسلام، اسلام واقعي در جامعه جهاني به نمايش گذاشته خواهد شد.
در اين نوشتار، افزون بر تطبيق فرهنگ بعثت با جامعه امروزي، به وضعيت جهانِ پيش از بعثت، انگيزهها و اهداف بعثت، نقش بعثت در وحدت و انسجام اسلامي، علت ظهور اسلام در عربستان و... پرداخته شده است.
جهان در عصربعثت
پژوهشگران تاريخ و فرهنگ، وصف جاهليت را فقط مخصوص مردم جزيرةالعرب نميدانند. سيري در جوامع آن دوره، روشنگري و نهضت دين اسلام را در هدايت و تمدن همه بشر به روشني آشکار ميسازد. در شرق دور و سرزمينهاي هند و چين، شرک همهجا را فرا گرفته بود و بت، گاو، اختران و آتش به عنوان خدا پرستش ميشد. در مغرب زمين نيز از نظر اجتماعي و سياسي، وحشتناکترين دورههاي تاريخ رقم ميخورد. قبايل آريايي که به اروپا سرازير شده بودند، در فرانسه و ايتاليا شديدترين خونريزيها را به راه انداختند. قبايل انگلوساکسونها نيز در انگلستان، از هيچ خونريزياي ابا نداشتند. سلسله ساسانيان در ايران، حکومتي مستبدانه و ظالمانه بود. طبري، تاريخنگار برجسته، در وصف پادشاه ايران، اينگونه مينويسد: «در جرم و عصيان به باريتعالي به جايي رسيد که به رئيس نگهبانان خود دستور داد تا همه زندانيان را که عددشان به سي و شش هزار ميرسيد، هلاک کنند.» در عصر پر ننگ و نيرنگي اين چنين، خداوند اراده فرمود و حضرت محمد صلي الله عليه وآله را به پيامبري مبعوث کرد تا بشارتگر امين و امان و هدايت باشد.
جامعه عرب در آستانه بعثت
تفکري هر چند کوتاه در سير زندگي مردم جزيرة العرب و تحوّل فرهنگ و تمدن ايشان در پيش و پس از بعثت، عظمت تلاشهاي رسول اکرم صلي الله عليه وآله را به خوبي نشان ميدهد. اعراب بدوي، تابع حکومتي نبودند و اساس جامعه آنان را قبيله تشکيل ميداد. در اين نوع زندگي، ديگر قبايل، بيگانه به شمار ميرفتند و هيچگونه حقوق و احترامي نداشتند. در نتيجه، غارت اموال، کشتن افراد و دزديدن دختران، جزو فرهنگ رايج آنان بود. غارت کردن، از راههاي رسمي گذران زندگي به شمار ميآمد. اين مسئله به قدري پذيرفته شده بود که عربها در شعرهاي خود، کشتار و غارت ديگران را سندهاي افتخار خود ميشمردند. در جامعه جاهلي شبه جزيره عربستان، زن همانند کالا جزو دارايي پدر، شوهر يا پسر بود و همراه با اموال و ثروتي که باقي ميماند، به ارث برده ميشد.
همچنين بتپرستي آيين رايج ايشان بود. دامنه بتپرستي آنقدر رواج داشت که بتهايي به شکل حيوان، گياه، فرشته، ستارگان يا حتي تختهسنگي ساده پرستش ميشد. عظمت و شکوه بعثت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله اينجا نمود مييابد که بدانيم حضرت از ميان چنين مردماني، انسانهايي تربيت کرد که بناي تمدن جهاني را معماري کردند.
جهان قبل از بعثت در کلام حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام
خداوند، پيامبر اسلام را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود تا امين وحي الهي باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترين دين را داشتيد و در بدترين خانه زندگي ميکرديد و ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمّي خطرناک و فاقد شنوايي، به سر ميبرديد. آبهاي آلوده مينوشيديد و غذاهاي گلوآزار ميخورديد. خون يکديگر را ميريختيد و پيوند خويشاوندي را ميبريديد. بتها ميان شما پرستش ميشد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.
خدا، پيامبر اسلام را زماني فرستاد که مردم در فتنهها گرفتار شده، رشتههاي دين پاره شده و ستونهاي ايمان و يقين ناپايدار بود. ... راه رهايي دشوار مينمود و پناهگاهي وجود نداشت. چراغ هدايت، بينور شده و کوردلي همگان را فرا گرفته بود. خداي رحمان معصيت ميشد و شيطان ياري ميگرديد.
ملتها در خواب عميقي فرو خفته بودند. فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود. اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همهجا زبانه ميکشيد و دنيا، بينور و پر از مکر و فريب گشته بود.
هوا و هوس بر مردم چيره شده بود. ... نادانيهاي جاهليت، پست و خوارشان کرده بود و در امور زندگي سرگردان بودند و بلاي جهل و ناداني دامنگيرشان بود.
داستان بعثت
ماجراي بعثت حضرت پيامبر، با نقلهاي متفاوتي روايت شده است. چه سخني رساتر و شيرينتر از بيان امام هادي عليهالسلام که ميفرمايد: «هنگامي که محمد صلي الله عليه وآله تجارت شام را ترک گفت، هر روز به کوه حرا ميرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مينگريست و از آنچه ميديد، به ياد عظمت خداي آفريننده ميافتاد و آنگاه با روشني خاصي به عبادت خداوند مشغول ميشد. چون به چهل سالگي رسيد، خداوند، دل او را بهترين، روشنترين و خاضعترين دلها يافت. در آن لحظهها، جبرئيل به سوي او آمد و بازوي او را گرفت و تکان داد و گفت: بخوان. گفت: چه بخوانم؟ جبرئيل گفت: اي محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفريد. پس جبرئيل، رسالت خود را به انجام رسانيد و به آسمانها بالا رفت و محمد نيز از کوه فرود آمد. در اين هنگام، خداوند، کوهها، صخرهها و سنگلاخها را به سخن آورد، به گونهاي که به هر کدام ميرسيد، اداي احترام ميکردند و ميگفتند: السلام عليک يا حبيبَ اللّه، السلام عليک يا ولي اللّه، السلام عليک يا رسولَ اللّه».
توحيد؛ مهمترين پيام بعثت
توحيد، اصليترين و مهمترين پيام بعثت است. فراگيري اين اصل چنان گسترده است که اسلام به نام دين توحيد شناخته ميشود. در قرآن کريم، اصل توحيد، ساختار کلي همه آيات است و نخستين پيام همه پيامبران پيشين نيز اصل توحيد بوده است: «پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم، مگر آنکه به وي وحي کرديم که معبودي جز من نيست، پس تنها مرا پرستش کنيد».(انبياء: 25)
از سوي ديگر، توحيد فقط راهحلي براي بحرانهاي دوران جاهليت نبوده است. توحيد، شعار محض نيست. توحيد؛ يعني نفرت و دوري و نفي همه طاغوتها. توحيد؛ يعني تکيه نکردن به هيچ قدرتي جز قدرت و عظمت الله. با اين مفهوم، انسان قرن 21، بيش از هر زمان ديگر به اين اصل حياتي نياز دارد. بشر امروز، با طاغوتها و بتهاي دروني و بيروني خود، از هر گونه پيشرفت و سعادت واقعي بازمانده است. توحيد؛ يعني نپذيرفتن هيچگونه بيعدالتي. با اين وصف، از شخصيترين رفتار انسان تا قانونگذاري براي حکومت جهاني، جايگاه اجراي اصل توحيد است. بدون توحيد و مبارزه با قدرتهاي بيگانه، تمدن امروز نه تنها ارزشي ندارد، بلکه سرعت سقوط انسان را چند برابر خواهد کرد.
قرآن، يادگار بعثت
بيشک، در تمام دوران بعثت، مهمترين ابزار رسول خدا در برابر دشمنان، آيات قرآن بوده است. آموزههايي که ضمن آيات استوار قرآن ارائه ميگرديد، منافقان و مشرکان را در برابر دعوت اسلام خلعسلاح ميکرد. منطق استوار و نظم آهنگين قرآن، بر جذبه پيامهاي آن ميافزود و همگان را از ايستادگي در برابر خود عاجز ميساخت.
تحول و تمدني که با بعثت و اعلام نبوت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله آغاز شد، به کمک آيههاي قرآن، انديشه خود را در تمام زواياي جامعه جاهل، توسعه داد و به سمت انقلابي بنيادين پيش برد. آيههاي قرآن با هجوم به باورهاي جاهليت، بعثت حضرت محمد صلي الله عليه وآله را هرچه بيشتر و بهتر در جهان تبليغ کرد.
عيد مبعث، عيد نزول قرآن است. جشن هديه آسماني خدا به انسان است و قرآن، بهترين سراينده آموزههاي بعثت است که هرکس به مقدار ظرفيت و توانايي خود از آن سرشار خواهد شد.
نخستين آيه ها
پس از قرنها آمادهسازي بشر به دست ديگر پيامبران، اينک حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله آماده شده است تا پيامآور مکتب جاودانه باشد. حال که بعثت، تا ابد در تاريخ جاودانه خواهد ماند، خداوند در نخستين ارتباط با رسولش، چه پيامي براي بشر خواهد داشت؟ اکنون که قرار است آييني فرازمان و مکان برسد، در اولين برخورد ميان زمين و آسمان، لاهوتيان چه تحفهاي براي انسان خاکي دارند؟ از سوي ديگر، همه اين پيامها و آيهها، معجزه پيام اين دين جاودانه خواهد بود. چه واژگاني از جنس چه مفاهيمي، پس از گذر قرنها باز هم ميتوانند طراوت و اعجاز خود را حفظ کنند تا راهنماي هدايتخواهان باشند.
پنج آيه نخست سوره علق، اولين آيههايي هستند که در آغاز بعثت، پيامبر را دلگرم و پراميد ساختند: «بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفريد [و] آدمي را از خوني بسته خلق کرد. بخوان، که پروردگارت بزرگوارترين است. آنکه با نامه آموخت و به انسان آنچه را نميدانست ياد داد».(علق: 1ـ5)
خواندن، از مقوله علم و فرهنگ؛ توحيد، از مقوله عبادت و بندگي؛ آفرينش، از مقوله انديشه در خويشتن و راز خلقت جهان، از مقوله نشانههاي حق است. از ابتدا، سخن از تفکر، تعبد و تعلم به ميان آمده است؛ مفاهيمي که امروزه در پس قرنها پيشرفت و تمدن ادعايي، بشر هنوز در الفباي آن درمانده است.
مبعث، جشن اصالت
مکتبها و تمدنهايي که با فکر بشر سر و سامان ميگيرند، هماره پر از کاستي و نارسايياند. اين کاستيها در سرآغاز جريانها به روشني قابل درک است و شايد با گذر زمان بتوانند نقصها را به کمترين حد برسانند. در مکتبهاي آسماني و الهي، نابترين و اصيلترين آموزهها را هماره بايد در آغازها جستوجوگر بود؛ زيرا اديان الهي همانگونه که از نيازهاي امروز بشر کاملاً آگاهند، دغدغههاي فرداي او را نيز برنامهريزي کردهاند. بعثت پيامبر اعظم اسلام صلي الله عليه وآله، نهاييترين و جهانيترين سرآغاز است. همين دو ويژگي بعثت، درسها و فراخوانهاي اسلام را به مکان و زمان محدود نميکند.
با اين تفسيرها، برگزاري جشن و عيد در روز مبعث، پيش از هر چيز بايد بهانهاي براي رهنمون ساختن امت اسلامي به سوي آموزههاي ناب آن باشد. گزارههاي روحبخشي که پيامبر و اهلبيت ايشان مطرح کردهاند، بينقصترين و کاملترين رهنمودهاي هدايت بشرياند که از گزند بدعت به دور ماندهاند. مراجعه به قرآن کريم و احاديث اهلبيت عصمت و طهارت و سيراب شدن از سرچشمههاي وحي، بهترين توشه از جشن روز مبعث است.
بعثت، پيامآور وحدت
يکي از محوريترين ويژگيهاي مکتب اسلام، جهاني و جاودانه بودن آن است. بعثت پيامبر و ظهور دين اسلام، نه تنها مردم عربستان، که تمام مردمان کره خاکي را در مسير رشد و تکامل قرار داد. اسلام بنا بر اصل جاودانه و جهاني بودنش، دربردارنده آموزههايي براي پايهريزي جامعهاي جاويد و امتي واحد بود.
عقيده وحدت بشريت در قالب آيين واحد و خداي يکتا، يکي از برجستهترين پيامهاي بعثت است. اين وحدت در حقيقت يکي از نتايج اعتقاد به يگانگي خداوند و اساس آموزههاي اسلامي است. در آياتي از قرآن کريم، به اين اصل توجه شده است: «شما مردمي يگانهايد و من خداي يکتاي شما هستم. پس از نافرماني من بپرهيزيد».(انبياء:92)
همانگونه که بعثت و پيام وحي در نخستين حرکتهاي خود، اختلاف ميان سياه و سفيد و قبايل را برداشت، ادامه اين جريان بايد به جهان پر تلاطم امروزي نيز کشانده شود. کشمکشهاي مذهبي و قومي، نزاعهاي رنگي و نژادي و آتشافروزيهاي تفرقهافکنانه، نمونهاي از جاهليت مدرن امروز است. روز مبعث، پيام اتحاد و انسجام را در همه سطوح از طرف خالق يکتا، براي امت يکتاپرست، به ارمغان آورده است. هر کس در هر جايگاهي ميتواند در ايجاد اين وحدت و انسجام، سهمي بسزا داشته باشد.
هدف از بعثت در کلام حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام
خداوند، حضرت محمد را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بتها رهايي بخشد و به پرستش خود راهنمايي کند و آنان را از پيروي شيطان نجات دهد و به اطاعت خود کشاند.
پس خداوند، رسولان خود را در ميان مردم برانگيخت و پيامبرانش را پياپي به سوي آنها فرستاد تا از مردم اداي عهد و پيمان فطرتي را که با پروردگارشان بسته بودند، بخواهند و نعمت فراموش شده او را به ايشان يادآوري کنند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه رسالت را انجام دهند و نيروي عقلهاي مردم را که زير غبار کفر و شرک و گمراهي پنهان شده بود، برانگيزانند و به کار اندازند و آيات بزرگ الهي را به ايشان بنمايانند.
خداي سبحان براي وفاي به وعده خود و کامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد؛ پيامبري که از همه پيامبران، پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود. نشانههاي او شهرت داشت. و تولدش بر همه مبارک بود.
بعثت در کلام امام خميني رحمه الله
اگر بعثت هيچ ثمرهاي نداشت الاّ وجود علي بن ابيطالب و وجود امام زمان ـ سلام الله عليه ـ اين هم توفيق بسيار بزرگي بود.
حادثهاي بزرگتر از بعثت رسول اکرم صلي الله عليه وآله نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زيرا که بزرگتر از رسول اکرم صلي الله عليه وآله در عالم وجود نيست، غير از ذات حقتعالي و حادثهاي بزرگتر از بعثت او هم نيست.
پيغمبر اکرم اهل عربستان است، لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال تمام عالم است.
اصل آمدن پيغمبر براي آموزش و پرورش بوده است. آيات را تلاوت کند... نفوس را تطهير کند.
پيغمبر اسلام ميخواست در تمام دنيا وحدت کلمه ايجاد کند، ميخواست تمام ممالک دنيا راتحت يک کلمه توحيد قرار دهد.
بعثت و مهدويت
خداوند، بشر را هيچگاه بدون راهنما رها نساخته است. بعثت حضرت محمد صلي الله عليه وآله به عنوان خاتم الانبيا، بيانگر اين پيام بود که انسان آنقدر رشد يافته است که ميتواند کاملترين برنامه سعادت را بپذيرد و از عهدهاش برآيد. بعثت، هنوز آغاز راه تکامل و سعادت است. همانگونه که انبياي الهي، مقدمات نبوت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله را آماده ساختند، بعثت حضرت رسول نيز آغاز مسير سعادت است که با پرچم فرزندش به منزل سرانجام خواهد رسيد. گويي ظهور حضرت مهدي عليهالسلام، بعثت ديگري است که در صلابت و عظمت آن، بتهاي مدرن جاهليت فرو خواهند ريخت. امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: «رفتارش چون رسول اللّه است. آنچه آيين غلط است، نابود ميسازد، چنانکه پيامبر نيز آيين جاهليت را برانداخت و اسلام را از نو در گيتي حاکم ميکند و ديگر حکومتها را از بين ميبرد».
شرح احادیث رجبیه| دو ویژگی ماه رجب برای پالایش از گناهان
دو ویژگی مهم ماه رجب در بین احادیثی که درباره این ماه وجود دارد، گستردگی رحمت و مغفرت خداوند نسبت به سایر ماهها است؛ به عنوان نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود «رَجَبٌ شَهْرُ الِاسْتِغْفَارِ لِأُمَّتِی أَکْثِرُوا فِیهِ الِاسْتِغْفَارَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی رجب ماه استغفار امتم است؛ در این ماه زیاد استغفار کنید که خداوند بسیار اهل مغفرت و بسیار اهل رحمت است. یا در دیگر روایت فرمود «شَهْرُ الْأَصَبِّ یَصُبُّ فِیهِ الرَّحْمَةَ عَلَى مَنْ عَبَدَهُ» یعنی رجب ماه گرانسنگی که سرشار از چشمهی رحمت است.
اما غفور بودن خداوند به این معناست که انسان را از زبالههای گناهان و خطاها پاک میکند تا سبکبال شود؛ چرا که گناهان وزر و وبال فرد و بزرگترین مانع رشد است. خداوند هم حداقل در هشت آیه از قرآن از گناه با تعبیر «وِزر» یا «بار سنگین» یاد میکند. خداوند در آیه 31 سورهی انعام درباره عقوبت اُخروی آن عده که لقای خداوند را تکذیب میکنند، میفرماید «... وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُون»؛ یعنی «آنان بار سنگین گناهانشان را به دوش مىکشند. چه بد است بارى که مىکشند.» امیرالمؤمنین علیهالسلام در اوایل دعای کمیل به أهم گناهانی که انسان باید از آنها طلب استغفار کند اشاره میکنند که شامل طلب مغفرت برای گناهانی است که سبب دریده شدن پرده عصمت، نزول نقمت، دگرگونی در نعمتها، حبس دعا و یا نزول بلا میشوند. بنابراین غفور بودن خدا از آن روست که تبعات گناهان گریبانگیر انسان نشود.
پس از آنکه بار گناهان از دوش انسان برداشته شد، خداوند با اسم «الرحیم» او را مشمول رحمت واسعهی خویش میکند؛ یعنی دست بندهاش را میگیرد و در مسیر قرارش میدهد. اسم «رحیم» و «الرحمان» خداوند مشتق از کلمهی رحمت هستند؛ با این تفاوت که معبود با اسم «الرحیم» تک تک بندگانش را مشمول رحمتش میکند و صرفاً مخصوص مؤمنان است، اما «رحمان» شامل همگان میشود؛ امام صادق علیهالسلام مىفرماید «الرَّحمنُ اِسْمٌ خاصٌ بِصِفَة عامَّة، وَالرَّحیمُ اسمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة»؛ رحمان اسم خاص است [مخصوص خداوند] اما با وصفى عام؛ یعنی مفهوم رحمتش دوست و دشمن را در بر مىگیرد؛ اما رحیم اسم عام است به صفت خاص؛ یعنی این اسم هم بر خداوند و هم غیر او اطلاق مىشود، اما مفهومش رحمتى است مخصوص مؤمنان. «رحمت» در معنایی دیگر «عطای بدون استحقاق» است؛ به این معنا که انسانها بدون آنکه استحقاق داشته باشند، مورد لطف و رحمت خداوند قرار میگیرند.
نتیجه آنکه ماه رجب تبلور اصلی کلمهی رحمت و مغرفت خداوند برای پالایش و ورود به ماه عظیم شعبان و از آنجا بهسوی ماه مهمانی خداوند و قلهی این ماه یعنی شب قدر است.
راه حل همه مشکلات، بازگشت به اسلام و همدلی ملتهای مسلمان است
همزمان با خجسته عید مبعث پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) صبح امروز (شنبه) جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی و میهمانان شرکت کننده در مسابقات بینالمللی قرآن با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
رهبر انقلاب در این دیدار، استفاده از گنجینههای عظیم و تمامنشدنی بعثت رسول خاتم(ص) را علاج همه مشکلات و راه رسیدن امت اسلامی به سعادت دنیوی و اخروی خواندند و افزودند: اگر کشورهای اسلامی به تعالیم بعثت عمل میکردند، رژیم خبیث و شرور صهیونیستی نمیتوانست در مقابل چشمان امت اسلامی اینگونه به مظلومان فلسطینی ظلم و جنایت کند که البته ملت ایران و نظام اسلامی همچنان به وظایف خود در این زمینه عمل خواهند کرد.
رهبر انقلاب اسلامی با تبریک این عید خجسته به ملت ایران و مسلمانان جهان و همه حقطلبان عالم، بعثت را بزرگترین و گرانقدرترین هدیه و نعمت الهی به بشریت برشمردند و در تبیین گنجینههای بعثت رسول اکرم، گفتند: توحید و رهایی از بندگی غیر خدا، عظیمترین گنجینه بعثت است چرا که هر جنگ و جنایت و خباثتی در طول تاریخ از بندگیِ غیر خدا نشأت گرفته است.
«تزکیه» بهعنوان داروی رهایی انسان و جوامع بشری از هر نوع فساد، «تعلیم» به معنای قرار دادن زندگی فردی و اجتماعی تحت هدایتها و فرامین الهی، و «حکمت» یعنی اداره زندگی بشر با عقل و خردمندی و فرزانگی، از دیگر گنجینههای بعثت پیامبر خاتم بود که رهبر انقلاب به تبیین آنها پرداختند.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامهی استناد به آیات قرآن مجید برای بیان گنجینههای بعثت، «استقامت» را رمز و راه رسیدن به هر مقصودی دانستند و افزودند: «اقامه قسط» نیز از دیگر هدایای بینظیر الهی است که در نعمت بعثت پیامبر، به بشر ارزانی شده است.
رهبر انقلاب با بیان آیه شریفه «اشداءُ علی الکفّارِ رحماءُ بینَهم» افزودند: اشداء به معنای محکم و غیرقابل نفوذ بودن در مقابل دشمنان است که متأسفانه مورد توجه قرار نمیگیرد، البته ارتباطات خوب، با اختیار منظم و عاقلانه با جوامع دیگر، خوب است اما در موضوع نفوذ، انسان و جامعه عملاً تحت کنترل و مدیریت بیگانه قرار میگیرند.
ایشان مهر و محبت و صفا و صمیمیت در میان افراد جامعه را هدیه ارزشمندی دیگری از بعثت رسول خاتم دانستند و افزودند: اجتناب و کنارهگیری از طغیانگران عالَم و رها شدن از ظلمات و زنجیرهای جهل و تعصب و جمود و توقف، از جمله هزاران گنجینه ممتاز اسلام و بعثت است.
حضرت آیتالله خامنهای، نشناختن گنجینههای بعثت، کفران آنها و بسنده کردن به افتخار زبانی نه عملی را از جمله رفتارهای جوامع بشری در مقابل این نعمت بیکران دانستند و گفتند: تفرقه، عقبماندگی و دیگر ضعفهای متعدد عملی و علمی، نتیجه اینگونه برخوردها با بعثت است.
رهبر انقلاب ایجاد بزرگترین تمدن جامعه بشری در قرنهای سوم و چهارم هجری را نتیجه عمل نسبی به تعالیم قرآن خواندند و افزودند: امروز هم اگر ظرفیت بینظیر بعثت و قرآن به کار گرفته شود، ضعفهای دنیا اسلام برطرف، و زمینه سعادت و پیشرفت مهیا خواهد شد.
حضرت آیتالله خامنهای مسئله فلسطین را از جمله ضعفها و زخمهای مهم امت اسلامی دانستند و گفتند: یک ملت و یک کشور در مقابل چشمان تماشاگر دنیای اسلام مورد ظلم بیپایان و هر روزه رژیمی وحشی، خبیث و شرور قرار گرفته است و کشورهای اسلامی با این همه ثروت، ظرفیت و توانایی فقط نگاه میکنند و حتی برخی از این کشورها بخصوص در این اواخر با این رژیم خونخوار، همراهی هم میکنند.
رهبر انقلاب، تضعیف اینگونه کشورها را از جمله نتایج سکوت در مقابل جنایات و همراهی با صهیونیستها دانستند و افزودند: وضع به جایی رسیده که آمریکا، فرانسه و چند کشور دیگر، با ادعای حل مشکلات مسلمانان، برای خود حق دخالت در دنیای اسلام قائل شدهاند، در حالیکه خودشان در حل مشکلات و اداره کشورهایشان درمانده و ناتوان هستند.
ایشان تأکید کردند: اگر از همان روز اول، دولتهای اسلامی به سخنان خیرخواهان از جمله علمای بزرگ نجف گوش میدادند و در مقابل رژیم غاصب محکم میایستادند، امروز قطعاً وضع منطقه غرب آسیا متفاوت بود و امت اسلامی متحدتر و از جهات مختلف قدرتمندتر بود.
رهبر انقلاب با اشاره به مواضع صریح و علنی جمهوری اسلامی در حمایت از مظلومان فلسطینی گفتند: نظام اسلامی ملاحظه هیچکس را نمیکند و ضمن حمایت و دفاع آشکار از ملت فلسطین، به هر طریقی بتواند همچنان به آنها کمک خواهد کرد.
ایشان با اشاره به تمرکز دشمنان بر محور ایرانهراسی، گفتند: متأسفانه دولتهایی که موظفند خودشان هم به ملت فلسطین کمک کنند، با ایرانهراسیِ دشمنان اسلام همصدا میشوند.
حضرت آیتالله خامنهای، بازگشت به تعالیم بعثت، اتحاد و همدلی ملتهای مسلمان و همکاری واقعی نه صوری دولتهای اسلامی را راهحل همه مشکلات امت اسلامی خواندند و در پایان سخنانشان با ابراز تأسف و تألم مجدد از زلزله بزرگ اخیر در ترکیه و سوریه که قربانیان و آسیبدیدگان فراوانی بر جای گذاشته است، افزودند: اهمیت مسائل سیاسی مثل فلسطین و دخالتهای آمریکا باید در هر شرایطی مورد توجه و پیش چشم امت اسلامی قرار داشته باشد.
پیامبر خدا (ص) قبل از بعثت چه آیینی داشت؟
- متن بخش شانزدهم خطبه
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ.
- ترجمه بخش شانزدهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
و شما به خوبی موقعیّت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت و مقام ویژه می دانید. او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید، به گونه ای که بدن خود را (همچون یک پدر مهربان) به بدن من می چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. او هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید.
از همان زمان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می کند از او پیروی می کردم. هر روز نکته تازه ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا کنم.
او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می برد (و به عبادت خدا می پرداخت) من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامی که آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود تنها او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم.
من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است. (سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله)به من فرمود:) تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی (و چشم و گوش تو حقایق عالم غیب را درک می کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ ولی وزیر منی و در مسیر خیر و سعادت قرار داری!
- شرح بخش شانزدهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
پرورش در آغوش پیامبر:
سپس امام(علیه السلام) به بیان رابطه بسیار نزدیک او با پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته و نشان می دهد که این رابطه از آغاز طفولیت تا پایان عمر بوده و امام تربیت یافته دامان پیامبر اکرم است، می فرماید: «شما به خوبی موقعیت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک، و منزلت و مقام ویژه، می دانید»؛ (وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصیصَةِ).
آن گاه برای توضیح بیشتر می افزاید: «او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید، به گونه ای که بدن خود را (همچون یک پدر بسیار مهربان) به بدن من می چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت»؛ (وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ(۱) وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ).
این تعبیرات نشان می دهد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هیچ تفاوتی میان علی(علیه السلام) و فرزندان خود نمی گذاشت و از آن موقع که آن حضرت بسیار کم سن و سال بود او را در دامان و آغوش خود پرورش می داد و نهایت محبّت را درباره او ابراز می فرمود.
در ادامه می افزاید: «رسول خدا هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید»؛ (وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْل، وَ لاَ خَطْلَةً(۲) فِی فِعْل).
اشاره به اینکه من مدارج تربیت را در سایه او به طور کامل پیمودم، به گونه ای که گفتار و رفتارم کاملا صادقانه و در مسیر حق بود و کمترین انحرافی نداشتم.
آن گاه امام(علیه السلام) به بیان این نکته می پردازد که من اگر در دوران قبل از بعثت نیز از آن حضرت پیروی می کردم و این را افتخار و فرصت مهمی برای خود می شمردم، به این دلیل بود که آن حضرت از آغاز عمر تحت هدایت و عنایت پروردگار قرار داشت، می فرماید: «از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می کند از او پیروی می کردم.
هر روز نکته تازه ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا می کنم»؛ (وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً(۳) أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلاَئِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ(۴) أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً، وَ یَأْمُرُنِی بِالاِْقْتِدَاءِ بِهِ).
اشاره به اینکه سرپرستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به من، تنها در جهات ظاهری و معمولی نبود، بلکه هر روز این معلم بزرگ درس، تازه ای از اخلاق و فضیلت به من آموخت و من نیز پذیرا می شدم.
تعبیر به «عَلَماً» اشاره به پرچم ها و نشانه هایی است که سابقاً در مسیر راهها در بیابانها می گذاردند تا مسافران و رهگذران راه خود را گم نکنند و با اطمینان خاطر و گامهای استوار به سوی سرمنزل مقصود، پیش روند.
این هدایت کننده راه حق نیز درباره علی(علیه السلام) همین موقعیت را داشت.
آن گاه به یکی از فصول مهم زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت، یعنی داستان عبادتهای او در غار حراء اشاره کرده، چنین می فرماید: «او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می برد (و به عبادت خدا می پرداخت) من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت) و هنگامی که آن حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود که او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم.
من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم»؛ (وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی. وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذ فِی الاِْسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ).
این عبارت نشان می دهد که داستان عبادت پیامبر در غار حراء سالها تکرار می شد، به طوری که امام می فرماید: «هر سال آن حضرت به حراء می رفت» و نیز نشان می دهد که تنها علی(علیه السلام) با او بود. افزون بر این، در آغاز اسلام مدتها گذشت که تنها سه نفر پیرو این آیین پاک بودند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خدیجه و علی(علیه السلام).
در اینکه منظور از دیدن نور وحی و استشمام بوی نبوّت چیست؟ بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را بر جنبه های معنوی حمل کرده اند، در حالی که بعضی دیگر می گویند: مانعی ندارد که حمل بر جنبه ظاهری و مادی بشود؛ یعنی به هنگام وحی واقعاً نوری ساطع می کشد که تنها پیامبر اکرم و امیرمؤمنان آن را می دیدند و بوی خوشی فضا را عطرآگین می کرد که تنها به مشام این دو بزرگوار می رسید و هیچ مانعی ندارد که بعضی از موجودات مادی را افرادی که احساس قوی تری دارند درک کنند و دیگران درک نکنند؛ مثلا گفته می شود: اشعه ماورای بنفش یا مادون قرمز که برای ما انسانها قابل ادراک نیست برای بعضی از پرندگان که حسن قویتری دارند قابل ادراک است.
درباره برنامه های پیامبر در غار حراء و ایمان خدیجه و علی(علیه السلام) به عنوان اوّلین نفر از زنان و مردان در ذیل همین بخش در بحث نکات، سخن خواهیم گفت.
سپس امام به نکته مهم دیگری در رابطه او با پیامبر اکرم اشاره کرده، می فرماید: «من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است»؛ (وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ(۵) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ).
آن گاه اضافه می کند که پیامبر در ادامه این سخن فرمود: «تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی (چشم و گوش تو همچون چشم و گوش من حقایق عالم غیب را ادراک می کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ ولی وزیر (من) هستی و در طریق خیر قرار داری»؛ (إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْر»).
ممکن است کسی بگوید: بعد از ظهور اسلام و پیامبر اکرم باز هم گروه کثیری سر بر فرمان شیطان دارند. این سخن چگونه با مطلب بالا سازگار است؟ پاسخ این است که با ظهور اسلام آن اطاعت مطلق و بی قید و شرط عصر جاهلیّت در همه چیز از شیطان، که شامل بت پرستی و آلودگی های اخلاقی و مظالم شدید اجتماعی می شد درهم شکست و گروه کثیری از مؤمنان راستین در هر قرن پیدا شدند که اگر جمعیّت آنها از پیروان شیطان بیشتر نباشد کیفیت وجودی و مقامات آنها بسیار برتر است.
به تعبیر دیگر: شیطان در روز نخست گفته بود: (وَلاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).(۶) این معنا با ظهور پیامبر اکرم از میان رفت، زیرا غیر از «مخلصین» که منظور اولیای خاص خدا هستند، گروهی از مؤمنان قویّ الایمان و صالح العمل نیز از پیروی شیطان سرباز زدند.
به هر حال این گفتار، همانند روایات متعدّد دیگر که بعداً به آن اشاره خواهد شد، نشان می دهد که موقعیت علی(علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم تا چه اندازه والا بوده است ـ او در همه چیز دوش به دوش پیامبر پیش می رفت، فقط مقام نبوّت نداشت.
این همان حقیقتی است که در حدیث «منزلت» که به طور گسترده در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده، آمده است که در جنگ تبوک هنگامی که پیامبر، علی(علیه السلام) را به جای خود در مدینه قرار داد و امام از جهت عدم شرکت در جهاد ناراحت بود پیامبر حدیث منزلت را بیان فرمود.
این حدیث طبق نقل ابن عباس که در کتب معتبر اهل سنّت به عنوان یک حدیث صحیح شناخته شده است، چنین است: «هنگامی که رسول خدا برای غزوه تبوک آماده حرکت شد و گروهی از مردم با آن حضرت بودند علی(علیه السلام) عرض کرد: من هم با شما بیایم، پیامبر فرمود: نه! علی(علیه السلام) گریست، رسول خدا فرمود: «أما تَرْضی أنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی إلاّ أنَّهُ لَیْسَ بَعْدی نَبِیّ؛ آیا تو راضی نیستی که نسبت به من همچون هارون (برادر موسی) نسبت به موسی باشی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست (اشاره به اینکه تمام مزایای من جز مقام نبوت را دارا هستی)». سپس افزود: «إنّهُ لا یَنْبَغی أنْ أذْهَبَ إلاّ وَ أنْتَ خَلیفَتی؛ سزاوار نیست من بروم جز اینکه تو جانشین من باشی».
این حدیث را حاکم در مستدرک ذکر کرده و گفته است: سند حدیث صحیح است و نیز ذهبی در تلخیص المستدرک آن را آورده و تصریح به صحّت آن کرده است. در کتب بسیار دیگری؛ مانند مسند احمد، ذخائرالعقبی، مناقب خوارزمی، الاصابة ابن حجر عسقلانی و کتب بسیار دیگری که نقل تمام اسناد آن بسیار به طول می انجامد، آمده است.(۷)
نکته ها:
۱ـ رابطه بسیار نزدیک علی (علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله)
این رابطه از زمانی آغاز شد که علی(علیه السلام) کودک بسیار خردسالی بود و بحران شدید اقتصادی و قحطی در مکّه پیدا شد. ابوطالب فرزندان زیادی داشت و سخت به زحمت افتاد.
پیامبر اکرم که هنوز به مقام نبوت نرسیده بود به عباس که مرد ثروتمندی بود، فرمود: برادرت ابوطالب، کثیرالعیال است و مشکلات موجود را می بینی. همراه من بیا نزد او برویم. یکی از فرزندانش را تو سرپرستی کن و یکی را من. عباس پذیرفت، هر دو نزد ابوطالب آمدند و مقصود خود را بازگو کردند، ابوطالب گفت: عقیل را نزد من بگذارید و هر یک از سایر فرزندانم را خواستید انتخاب کنید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را برگزید و عباس جعفر را و از آن به بعد علی بن ابی طالب با رسول خدا بود تا زمان بعثت که در آن زمان نیز از او پیروی کرد و به او ایمان آورد و تصدیقش نمود.(۸)
گویا دست تقدیر این حادثه را به وجود آورد تا بزرگ ترین مرد جهان بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از آغاز عمر شب و روز در کنار آن حضرت باشد و تحت تعلیم و تربیت او قرار گیرد و این شاگرد در محضر آن استاد تا آنجا پیش برود که نور وحی را ببیند و بوی وحی را استشمام کند و صدای جبرئیل را بشنود و حتی ناله شیطان را که به هنگام بعثت از حلقوم او برخاست، درک کند و در یک کلام با جهان غیب کاملا در ارتباط باشد و تا آنجا پیش برود که پیامبر اکرم خطاب به او بفرماید: «إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَرَی ما أَرَی إلاّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؛ آنچه را که من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی جز اینکه پیامبر نیستی».(۹)
۲ـ داستان غار حرا
غار حرا بر فراز کوهی قرار دارد که امروز جبل النور نامیده می شود. سابقاً این کوه در خارج مکه بود؛ ولی امروز به سبب گسترش شهر مکّه جبل النور و غار حرا در داخل مکّه قرار دارد و پیمون آن از پای کوه تا فراز آن حدود یک ساعت به طول می انجامد.
غار مزبور غار کوچکی است که گنجایش یک نفر ایستاده در حال عبادت و دو سه نفر نشسته را دارد؛ ولی در کنار آن محل نسبتاً وسیعی است که جای نشستن گروهی است. جالب اینکه دو طرف غار باز است و هوای لطیفی در غار جریان دارد و در گرم ترین اوقات سال، انسان احساس گرما نمی کند و از همه گذشته، جای خلوت و مملوّ از روحانیت است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت و حتی گاه بعد از بعثت برای دورماندن از غوغای بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا می رفت و ساعتها و روزها به راز و نیاز با خدا می پرداخت و در اسرار آسمان و زمین می اندیشید. قابل توجه است که داخل غار اگر کسی رو به دهانه شمالی غار بایستد هم رو به کعبه ایستاده و هم رو به بیت المقدس.
از پاره ای از روایات استفاده می شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی بعد از نبوّت، گاهی به غار حراء می رفت و دور از اذیت و آزار مشرکان متعصب، به عبادت و راز و نیاز با خدا می پرداخت و علی(علیه السلام) و خدیجه گاه با آن حضرت بودند و می دانیم نخستین شعاع وحی در همانجا درخشید.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود می گوید: داستان مجاورت پیامبر اکرم به غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال یک ماه در جوار حراء بود و در آن ماه نیازمندانی به سراغ آن حضرت می آمدند و آنها را اطعام می کرد، هنگامی که این مدت پایان می پذیرفت و پیامبر اکرم از آنجا باز می گشت به سراغ کعبه می آمد و هفت دور یا بیشتر طواف می کرد.
سپس به خانه خود باز می گشت تا سال بعثت فرا رسید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ماه مبارک را در آن سال به اتفاق خدیجه و علی بن ابی طالب و خادمی که داشتند در آنجا بود و در این زمان بود که جبرئیل فرمان نبوّت و رسالت را برای آن حضرت آورد و (این حدیث ظاهراً اشاره به نزول دفعی و یک پارچه قرآن بر پیامبر اکرم در ماه رمضان است و منافاتی با نزول تدریجی که آغاز آن ۲۷ رجب است، ندارد). (۱۰)
۳ـ برنامه ویژه پیامبر (صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت
بسیاری سؤال می کنند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت چه آیینی داشته است، در حالی که هنوز آیین اسلام نازل نشده بود؟
گاه گفته می شود او بر آیین شیخ الانبیاء، ابراهیم خلیل(علیه السلام) بود. این سخن از یک نظر صحیح است و آن اینکه حضرت، موحد و یگانه پرست بود و یگانه پرستی از بارزترین ویژگیهای آیین ابراهیم است، هر چند همه انبیا یگانه پرست بودند؛ ولی این دلیل بر آن نمی شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در همه فروع دین، متعبّد به شریعت ابراهیم(علیه السلام) باشد.
از کتاب غنیه مرحوم ابن زهره بر می آید که این سؤال از آن زمان نیز مطرح بوده است، زیرا ایشان فصلی برای این مطلب که آیا پیامبر متعبّد به شریعت انبیای پیشین بوده یا نه منعقد نموده، هر چند سخن بسیار کوتاهی در ذیل آن بیان کرده است. وی تنها به این مطلب قناعت کرده که ممکن است رسول خدا قبل از بعثت نیز به آیین خود عمل می کرده بی آنکه کوچک ترین دلیلی بر آن ذکر کند.
در پاورقی های چاپ اخیر این کتاب آمده است که این مسئله از زمان سیّد مرتضی و شیخ طوسی نیز مطرح بوده و بعضی به طور سربسته گفته اند که آن حضرت پیرو آیین های قبل از خود بوده است و بعضی گفته اند: نبوده، و بعضی توقف کرده اند. از شیخ طوسی نقل شده که می گوید: اعتقاد شیعه بر این است که او قبل از نبوّت به برنامه ویژه ای عمل می کرده که از طریق وحی بر او نازل می شده است، بی آنکه پیرو آیین انبیای پیشین باشد.
علامه مجلسی معتقد است که پیامبر اسلام قبل از رسالت دارای مقام نبوّت بوده گاه فرشتگان با او سخن می گفتند و صدای آنها را می شنید و گاه در رؤیای صادقه به او الهام الهی می شد و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل گردید. او شش دلیل بر این معنا ذکر می کند.(۱۱)
و چه خوب بود دانشمندان ما به خطبه قاصعه و کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در مورد برنامه ویژه پیامبر توسط بزرگ ترین فرشته الهی سخن می گوید و می فرماید: «خداوند از همان زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد، بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور او ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق وادار کند».
این سخن به خوبی نشان می دهد که پیامبر اکرم قبل از بعثت پیرو آیینهای پیشین نبود، بلکه برنامه ای مخصوص خود داشت که از طریق الهام فرشته بزرگ خدا به او اعلام می شد و آن حضرت مطابق این برنامه ویژه عمل می کرد. چگونه ممکن است فرشته بزرگ الهی طرق مکارم اخلاق را به او بیاموزد؛ اما واجبات را به او نیاموزد و به این ترتیب پاسخ سؤال درباره تعبّد پیامبر به آیینهای پیشین یا عدم آن در زمان قبل از بعثت روشن می شود.(۱۲)
پی نوشت ها:
۱. «عَرف» به معنای بوی خوش است.
۲. «خطلة» از ریشه «خطل» بر وزن «خطر» به معنای انحراف از مسیر صواب است.
۳. «فطیم» از «فطام» به معنای از شیر بازگرفتن است و فطیم به کسی گفته می شود که از شیر بازگرفته شده باشد.
۴. «فصیل» بچه شتر است بعد از آنکه از شیر باز گرفته شود.
۵. «رَنَّة» به معنای صدای غم انگیز و ناله است و گاه به فریاد شدید نیز گفته می شود.
۶. حجر، آیه ۳۹-۴۰ .
۷. مرحوم سیّد شرف الدین در کتاب «المراجعات» و محققان کتاب المراجعات در پاورقیهای آن به مصادر مختلف این حدیث اشاره کرده اند. (المراجعات، صفحه ۲۶۱، مراجعه ۲۶). در کتاب احقاق الحق بیش از یکصد صفحه پیرامون مصادر این حدیث و اسناد آن از کتب اهل سنّت بحث شده است. (احقاق الحق، جلد ۵، صفحه ۱۳۲ تا ۲۳۸).
۸. تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۵۷-۵۸.
۹. درباره اینکه علی(علیه السلام) نخستین کسی بود که ایمان آورد و ایمانش پذیرفته شد به طور مشروح در جلد ۳، از همین کتاب، صفحه ۱۶۹-۱۷۴ بحث شد.
۱۰. شرح ابن ابی الحدید،جلد ۱۳، صفحه ۲۰۸.
۱۱. بحارالانوار، جلد ۱۸، صفحه ۲۷۷ به بعد.
۱۲. مرحوم علامه مجلسی نیز در کتاب بحارالانوار بحثی در این زمینه دارد و معتقد است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت نبی بود، ولی رسول نبود (جلد ۱۷، صفحه ۲۷۷-۲۸۱)
احوالات زمان مبعث حضرت رسول (ص) درکلام امیرالمؤمنین(ع)
امام علی علیه السلام:
أرسَلَهُ عَلی حِینِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ و اعتِزامٍ مِنَ الفِتَنِ وَ انتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الحُرُوبِ و الدُّنیا کاسِفَةُ النُّورِ ، ظاهِرَةُ الغُرورِ عَلی حِینِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها و إیاسٍ مِن ثَمَرِها
خداوند او (حضرت محمد) را در زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری برانگیخته نشده بود و مردم در خوابی طولانی به سر میبردند و فتنه ها بالا گرفته و کارها پریشان شده بود و آتش جنگها شعله میکشید و دنیا بی فروغ و پر از مکر و فریب گشته، برگهای درخت زندگی به زردی گراییده و از به بار نشستن آن قطع امید شده بود.
فایده سرما برای بدن
درست است که در هوای سرد احتمال ابتلا به سرماخوردگی و آنفولانزا بیشتر میشود، اما در فصل سرما از بسیاری از بیماریها و ویروسهایی که در هوای گرم شایعتر هستند در امان میمانید.
وقتی صحبت از فصل سرما و هوای سرد میشود بیشتر ما یاد احساس سرما، سرماخوردگی و آنفولانزا و خشکی پوست میافتیم. اما حقیقت آن است که پاییز و زمستان در کنار زیباییهای که دارند، با هوای سرد خود هم کمک زیادی به سلامتی بدن ما میکنند. در ادامه به فواید هوای سرد میپردازیم.
مغز را تقویت میکند
هوای سرد به ما کمک میکند واضحتر فکر کنیم. طبق تحقیقات، در دماهای پایین تر، افراد کارهای خود را بهتر انجام میدهند. علاوه بر این، تحقیقات دیگری نشان داده است افراد در تابستان، در مقایسه با زمستان، کمتر میتوانند از پس مشکلات شناختیای که با آنها رو به رو میشوند بربیایند، چون در تابستان برای فعالیتهای ذهنی گلوکز بیشتری مصرف میکنیم؛ بنابراین یک پیاده روی کوتاه در یک روز زمستانی میتواند به شما کمک کند مغز خود را به کار اندازید.
به سوزاندن کالریها کمک میکند
بدن در هوای سرد بیشتر فعالیت میکند تا بتواند دمای مرکزی خود را حفظ کند. وقتی هوا سرد است، بدن ما از میزان قابل توجهی انرژی برای گرم نگهداشتن خود استفاده میکند و هوایی که تنفس میکنیم را مرطوب میکند.
چربی قهوهای بدن را بیشتر میکند
بیشتر چربیهای موجود در بدن انسان رنگی سفید مانند دارد، اما چربی قهوهای بدن که همان سلولهای چربی حاوی میتوکندری است انرژی میسوزاند و در بدن تولید گرما میکند. در گذشته تصور میشد که فقط نوزادان چربی قهوهای دارند، اما تحقیقات نشان داده بزرگسالان هم مقداری چربی قهوهای دارند و کسانی که شاخص تودهی بدنی پایینی دارند چربی قهوهای بدن آنها بیشتر است.
پژوهشها نشان میدهد مردان وقتی در معرض دماهای پایین تری قرار میگیرند، میزان چربی قهوهای بدن آنها افزایش پیدا میکند و علاوه بر این، سوخت و ساز بدن هم بیشتر میشود.
آلرژیها را بهبود میبخشد
اگر به عوامل آلرژی زایی در محیط باز مثل گردهها حساسیت دارید، باید بدانید که مقدار گردهها در هوای سرد و برفی تقریباً به صفر میرسد. اما اگر به عوامل آلرژی زایی حساسیت دارید که در محیطهای بسته هستند، متأسفانه آلرژیهای ناشی از قارچها و مایتهای گرد و غبار در زمستان میتواند تشدید پیدا کند، به ویژه اگر زمان بیشتری را در فضای بسته سپری کنید.
التهاب را کم میکند
همهی ما میدانیم که برای کم کردن التهاب و درد بعد از یک جراحت میتوانیم از کیسهی یخ استفاده کنیم. شاید متوجه شده باشید که در زمستان مفاصل بدن تان کمتر متورم هستند. علت این مسئله آن است که هوای سرد مانند یک کیسه یخ طبیعی عمل میکند و التهاب بدن را کاهش میدهد.
ریسک ابتلا به بیماریها را کاهش میدهد
درست است که در هوای سرد احتمال ابتلا به سرماخوردگی و آنفولانزا بیشتر میشود، اما در فصل سرما از بسیاری از بیماریها و ویروسهایی که در هوای گرم شایعتر هستند در امان میمانید. علت این مسئله آن است که پشهها در زمستان به خواب زمستانی میروند، بنابراین بیماریهایی که پشهها عامل آنها هستند، مثل زیکا، مالاریا، تب دانگ و ویروس وست نایل، در طول زمستان کاهش پیدا میکنند.
خواب بهتری دارید
زمانی که در تلاش هستیم به خواب برویم، دمای مرکزی بدن به طور طبیعی افت میکند. این پروسه در گرمای تابستان میتواند تا ۲ ساعت به طول انجامد، در حالی که در زمستان بسیار سریعتر رخ میدهد. به علاوه، با کوتاهتر شدن روزها در فصل سرما، صبحها تاریکتر میشوند، بنابراین میتوانید بدون آنکه نور صبح اذیتتان کند به طور طبیعی بیشتر بخوابید.
به مقابله با عفونتها کمک میکند
درست است که در زمستان بیشتر سرما میخوریم، اما در حقیقت آمادگی بیشتری برای به کار انداختن سیستم ایمنی بدن خود و مقابله مؤثرتر با عفونتها پیدا میکنیم. تحقیقات نشان داده است سیستم ایمنی بدن انسان در مواجهه با سرما میتواند فعال شود و این مسئله توانایی فرد را در مقابله با عفونتها افزایش میدهد.
پوست را جوان و با طراوت میکند
هوای نسبتاً سرد میتواند برای سلامت پوست مفید باشد، چون عروق خونی درون پوست را منقبض میکند. در نتیجه، جریان خون کاهش پیدا میکند و احتمال قرمز شدن و التهاب عروق کمتر میشود. علاوه بر این، در زمستان، پوست چربی کمتری تولید میکند و به همین دلیل احتمالا کمتر جوش میزنید.
عملکرد قلب را بهبود میبخشد
اگر در زمستان در فضای باز ورزش کنید، هوای سرد میتواند برای قلب شما مزایایی داشته باشد. هوای سرد ورزش کردن را تبدیل به یک فعالیت مفرح و چالش برانگیز میکند و قلب مجبور میشود خون اکسیژن دار بیشتری پمپاژ کند تا هم فشار وارده به بدن را جبران کند و هم مطمئن شود که بدن به اندازه کافی گرم باقی میماند و ریسک افت دما را از بین ببرد. علاوه بر این، ورزش در زمستان ماهیچههای قلب را قویتر میکند.
دمنوش های مناسب برای کمک به درمان آنفولانزا و سرما خوردگی
در این روزها که هوا سرد و ابتلا به آنفلوآنزا و سرماخوردگی بسیار شایع است، میتوانید از دمنوش های گیاهی برای تقویت سیستم ایمنی بدن و پیشگیری از سرماخوردگی استفاده کنید.
دمنوش ریحان و زنجبیل
برگ ریحان معده را آرام میکند و عفونت، اختلالات تنفسی و افسردگی را از بین میبرد. همچنین خواص آنتیبیوتیکی و آنتی اکسیدانی دارد.
دمنوش گزنه، سنبلالطیب و قاصدک
این سه گیاه دارای مواد مغذی قدرتمندی هستند. گزنه خواص ضد باکتری و ضد قارچی دارد و به عنوان یک گیاه دارویی مفید مورد استفاده قرار میگیرد که دارای ویتامینها و مواد معدنی زیادی است و ۲۰ برابر اسفناج، کلسیم دارد. همچنین باعث افزایش سطح آهن و کاهش خارش، عطسه و آلرژی میشود.
سنبلالطیب به کاهش درد عضلات و تهوع کمک میکند و خاصیت ضد قارچی و ضد باکتری دارد. قاصدک هم میتواند به کاهش عفونت، کمک به عملکرد کلیه، پاک کردن کبد و کمک به هضم غذا کمک کند.
دمنوش عسل، لیمو و زنجبیل
لیمو سرشار از ویتامین C است، یکی از ترکیبات عالی برای بهبود سرفهها و گلودرد ناشی از سرماخوردگی است. ویتامین C موجود در آبلمیو در کنار فواید عسل طبیعی میتواند به تسریع روند درمان سرماخوردگی کمک کند. به اضافه این که زنجبیل می تواند به پیشگیری از بیماری کمک کند.
دمنوش گل میخک
این دمنوش ادرار آور است و گرفتگی ریه را برطرف میکند. دمنوش میخک میتواند سینوسها را باز کند.
دمنوش نعنا فلفلی
نعنا فلفلی یک ماده رایج در داروهای ضد سرفه و ضد انعقاد است. روغن موجود در برگ نعنا دارای مزایای ضد ویروسی است که به جلوگیری از گسترش ویروسهای سرماخوردگی و آنفلوانزا کمک میکند. این دمنوش میتواند درد عضله و سرفه را نیز کاهش دهد و راه بینی را باز کند.
دمنوش دارچین
دارچین برای درمان سرفههای مزمن، علائم سرماخوردگی و پاک کردن سینوسها مفید است.
دمنوش بابونه
تحقیقات نشان میدهد که دمنوش بابونه دارای ترکیباتی است که میتواند با سرماخوردگی مبارزه کند. برای جلوگیری از درد و خستگی نیز مفید است. چای بابونه خواص ضد التهابی دارد که برای کاهش تورم و قرمزی مفید است. خواص آنتی اکسیدانی آن هم برای بهبود بافتها و سلامت مفید است. بابونه ضد اسپاسم است و سرفه را نیز کاهش میدهد.
دمنوش آویشن
آویشن یکی دیگر از دمنوشهای گیاهی مفید برای مبارزه و تقویت بدن در برابر سرماخوردگی و آنفلوانزا است.
دمنوش اسطوخودوس
گیاه دارویی اسطوخودوس اگر همراه با پونه، آویشن و نعنا دم شود برای درمان سرماخوردگی بسیار مؤثر است، این گیاه با داشتن خواص ضد درد و تسکین دهنده سرفههای خشک به بهبودی بیماری کمک میکند.
دمنوش چهارگل
یکی از بهترین دمنوشهای مناسب برای درمان سرماخوردگی و گلو درد چهار گل است که در طب سنتی توصیه میشود، این دمنوش از ترکیب گیاهانی مانند گل ختمی، آویشن شیرازی، گل پنیرک و اسطوخودوس و دانههای عناب درست شده است.
دمنوش مریم گلی
دمنوش این گیاه دارویی برای درمان عفونتهای تنفسی، التهاب سینوسها و بیماری آنفلوانزا بسیار مفید است.
واقعیتهایی درباره عالم قبر
- دربارۀ عالم قبر و قرارگرفتن در قبر بگویید.
در واقع، قبر همان برزخ است و برزخ عالم میان دنیا و آخرت است که انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن بهسر میبرد.
منظور از قبر، قبر ظاهری نیست؛ زیرا این قبر که جسم ما را در خود جای می دهد، پس از چندی می پوسد.
مراد از قبر، جنبۀ باطنی آن است که تا قیامت پابرجاست و در روایات، از آن به باغی از باغ های بهشت یا چاهی از چاههای جهنم یاد کردهاند.
به گفتۀ خداوند، تمنای بدکارانی که از دنیا رفته اند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا شاید رفتاری شایسته پیشه کنند، برآورده نمی شود، بلکه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ؛ و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند» . همچنین، خداوند در وصف برزخ و برزخیان چنین می فرماید:
«وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ یوْمَ یأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِی وَ سَعِیدٌ فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یرِیدُ وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجْذُوذٍ؛ و ما [مجازات] را جز تا زمان محدودی به تأخیر نمی اندازیم. آن روز که فرارسد، هیچکس جز به اجازۀ او سخن نمی گوید. گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت؛ اما آنها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آنجا زفیر و شهیق [ناله های طولانی دم و بازدم] است. جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هرچه را بخواهد انجام می دهد. اما آنها که سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. بخششی است قطعنشدنی».
عبارت «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» معلوم میکند که منظور از «جنت و جهنم»، بهشت و دوزخ پیش از قیامت است؛ زیرا هرگاه قیامت برپا شود، بساط زمین و آسمان نیز برچیده می شود. بههمیندلیل، امام علی (ع) در جواب کسی که ثواب و عقاب برزخی پیش از قیامت را انکار می کرد، به این آیات استناد کرد: «اما رد بر کسی که ثواب و عقاب در دنیا پیش از برپایی قیامت را انکار می کند، سخن خداوند متعال است...».
آن گاه آیات بالا را قرائت کرد و فرمود: «منظور از "إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ" آسمان ها و زمین پیش از برپایی قیامت است؛ زیرا با قیامت، آسمان ها و زمین تبدیل می شوند».
این آیه نیز همانند آیۀ بالاست: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یُبْعَثُونَ» و برزخ امری است میان دو امر (دنیا و آخرت)؛یعنی ثواب و عقاب میان دنیا و آخرت است. با تأمل در آیۀ «النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ آتش است که هر صبح و شام بر آن، [خاندان فرعون] عرضه می شوند» ، درمییابیم که قیامت، دنیای جاودانگی است و صبح و شب در آن راه ندارد.
همچنین، خداوند متعال دربارۀ بهشتیان می فرماید: «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیاً؛ و هر صبح و شام روزی آنان در بهشت مقرر است» . صبح و شب در بهشت پیش از قیامت واقع می شود. خداوند متعال دربارۀ این گروه می فرماید: «لا یرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً؛ نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را» . این آیه همانند آن سخن خداوند است که دربارۀ شهیدان فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ؛ و مپندار کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» .
امام سجاد (ع) در تفسیر این آیه فرمود: «هو القبر و إن لهم فیه مَعِیشَةً ضَنْکاً و الله إن القبر لروضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار؛ منظور از برزخ همان قبر است و برای مردگان در آن زندگی سختی است و به خدا قسم، قبر یا باغی از باغ های بهشت است یا چاهی از چاههای آتش» .
امام صادق (ع) نیز چنین تفسیری از برزخ دارند: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة؛ برزخ، قبر است؛ همان عقاب و ثواب بین دنیا و آخرت».
مرحوم مجلسی اضافه می کند: «و الدلیل علی ذلک أیضا قول العالم والله ما یخاف علیکم إلا البرزخ؛ دلیل آن، سخن عالم (امام موسی کاظم(ع)) است که فرمودند: به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ می ترسم».
وحشت قبر هنگام ورود بدان، شب اول قبر و فشار آن و سؤال منکر و نکیر از عقبه های خطرناک قبر است که کسی را از آنها گریزی نیست، مگر اینکه ایمان و عمل صالح را پیش از خود فرستاده باشد.
روایت شده است: قبری را می کندند، پیامبر اکرم(ص) با شتاب بهسوی آن رفتند و به شدت گریستند ـ به اندازهای که خاک از اشک ایشان تر شد ـ و به یاران خود فرمودند: «إِخْوَانِی لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا؛ برادران من، برای همانند آن مهیا شوید» .
در روایات، بسیار توصیه شده است که میت را با سرعت درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتی او را در کنار قبرش نگاه دارید، هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او نماز شب اول قبر بخوانید تا از وحشت و اضطراب او و فشار قبرش کاسته شود. حقیقت فشار قبر برای ما روشن نیست؛ اجمالاً می توان گفت: انسانی که از دنیا رفته است، به دلیل انس به دنیا و ناآشنایی به عالم برزخ و نظام جدید، تحتفشار قرار می گیرد.
سؤال منکر و نکیر، پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ماست. امام صادق (ع) فرمودند: «یجِی ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَی الْمَیتِ حِینَ یدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْیابِهِمَا وَ یطَئَانِ فِی شُعُورِهِمَا. فَیسْأَلَانِ الْمَیتَ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ قَالَ فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ رَبِّی وَ دِینِی الْإِسْلَامُ فَیقُولَانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بَینَ ظَهْرَانَیکُمْ فَیقُولُ أَ عَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص تَسْأَلَانِی فَیقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیقُولَانِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا وَ یفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا وَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیهِ وَ أُقِیمَ الشَّیطَانُ بَینَ یدَیهِ عَینَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَا تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی قَدْ خَرَجَ مِنْ بَینَ ظَهْرَانَیکُمْ فَیقُولُ لَا أَدْرِی فَیخَلِّیانِ بَینَهُ وَ بَینَ الشَّیطَانِ فَیسَلِّطُ عَلَیهِ فِی قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً لَو ْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِی الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی النَّارِ وَ یرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا؛ دو فرشتۀ منکر و نکیر نزد میت ـ هنگامیکه دفن می شود ـ می آیند؛ درحالیکه صدای آنها همانند رعد بلندآهنگ و چشمانشان همانند برق سهمناک و خیره کننده است. در این حال، زمین را با دندان های خود زیر و رو می کنند و موهای خود را می کشند. بعد از میت می پرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟ اگر او مؤمن باشد، می گوید: الله پرودگار من است و اسلام دین من. آنان به او می گویند: دربارۀ مردی که برای پشتیبانی شما بیرون آمده چه می گویی؟ می گوید: آیا از محمد(ص) پیامبر خدا می پرسید؟ می گویند: شهادت بده که او پیامبر خداست. او می گوید: شهادت می دهم که او پیامبر خدا است. [بدین ترتیب او از آزمون سربلند بیرون میآید و آن گاه ] به او می گویند: بخواب؛ خوابی که در آن رؤیایی نیست. قبرش را به اندازۀ نه ذراع توسعه می دهند و برای او دری بهسوی بهشت باز می کنند و او جایگاهش را می بیند.
اما اگر او کافر باشد، بر او وارد می شوند، درحالیکه شیطان چونان دودی در کنار دیدگان او نشسته است. از او می پرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ دربارۀ آنکه برای پشتیبانی شما بیرون آمده چه می گویی؟ می گوید: نمی دانم. [در این هنگام ] بین او و شیطان را خالی می کنند و بر او در قبر نود و نه مار بزرگ را مسلط می سازند که اگر یکی از این مارها در زمین نفس بکشد، هرگز درختی نخواهد رویید. و دیدگان او را بهسوی آتش می گشایند و او جایگاه خود را در آن می بیند».
برزخ باطن جهان ماده است و ما از ادراک آن عاجزیم. آنچه ما می بینیم قبری است درون زمین، اما حقیقت آن برای ما روشن نیست.
این قبر یا باغی از باغ های بهشت است (برای کسانی که در دنیا بهشتی زندگی کردند) یا چاهی از چاه های آتش (برای کسانی که زندگانی جهنمی داشته اند). بهشت و دوزخ برزخی که غیر از بهشت و دوزخ قیامت است، برای ما مکشوف نیست و پس از مرگ عیان می شود.
- اعمال انسان، بعد از مرگ چگونه است؟
از همان لحظهای که انسان قبض روح میشود، عالم برزخ آغاز میگردد؛ ازاینرو، رسول خدا فرمودند: «بهراستی که قبر (عالم برزخ) آغاز سرای آخرت است. پس، اگر انسان از آن نجات یابد، منازل بعدی بر او آسان میگردد و اگر از عذاب برزخ نجات نیابد، آنچه بعد از برزخ است، کمتر از عذاب برزخ نیست».
طبق این حدیث و احادیث دیگر، پاداش و کیفر در عالم برزخ مطابق با اعمال انسان است.
امام صادق (ع) فرمود: «ارواح مؤمنان در برزخ در حجرههای بهشتیاند، از طعامش میخورند و از شرابش میآشامند و میگویند: پروردگارا، قیامت را برای ما پیش آور و به آنچه وعده دادهای وفا کن و آخرمان را به آغازمان ملحق کن».
گناه مراتبی دارد و هر مرتبه، عذاب خاصّی را در پی دارد.
بسیاری از گناهان، مانند شرک به خدا، سبب میشوند که شخص برای همیشه دچار عذاب الهی شود، اما شماری از گناهان ـ انشاءالله - با شفاعت بخشوده میشوند. عذاب بعضی از گناهان دائمی نیست: چه بسا گناهکار در همان لحظۀ مرگ – بهدلیل سخت جاندادن - از گناه پاک شود و در برزخ و قیامت آسوده باشد؛ گروهی در عالم برزخ پاک میشوند؛ و عدهای در قیامت و بعد از تحمل عذابهایی (که آن هم دارای مراتب است)، پاک میشوند و به بهشت میروند.
به هر حال، عذاب هرکس با مرتبۀ گناهان او تناسب دارد. البته معصیت خدا ـ هر چقدر هم کوچک (به طور نسبی) باشد ـ باز هم چون تخلّف از فرمان خالق متعال است، بزرگ شمرده میشود.