
emamian
مقام و منزلت حضرت زینب (س)
حضرت زینب(س) چه مقام و منزلتی در اسلام دارد؟
پاسخ اجمالی:
حضرت زینب(س) یکی از بافضیلت ترینِ زنان جهان، دارای جلالت شأن، منزلت والا، قوّت استدلال، برتری عقل، استواری قلب، فصاحت زبان و بلاغت بیان، بانویی شجاع و با شهامت، سخنور و مفسر بود. حیات آن حضرت با صبر و شکیبایی و مقاومت در برابر مصائب فراوان همراه بود. منزلت و جایگاه ایشان در خاندان پیامبر بسیار رفیع است. بعد از حادثه غم بار عاشورا سرپرستی کاروان اسرا را بر عهده گرفت. خطبه های با صلابت و کوبنده در مجلس ابن زیاد و یزید، گویای فصاحت و بلاغت و علم دانش آن بزرگوار است.
پاسخ تفصیلی:
حضرت زینب(سلام الله علیها) در روز پنجم جمادی الاول سال ششم هجری در خانه پاک علی و فاطمه(علیهم السلام) متولد شد. البته این دیدگاه مشهور شیعه درباره تاریخ ولادت آن حضرت است و درباره روز و سال ولادت ایشان نظرات تاریخی دیگری نیز وجود دارد.(۱)
وقتی حضرت زینب به دنیا آمد و این خبر به گوش رسول گرامی اسلام رسید، به منزل فاطمه(سلام الله علیها) آمد و فرمود: «دخترم، نوزادت را نزد من بیاور». وقتی او را نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آوردند، رسول خدا او را به سینه مبارک چسباند و صورت بر صورت نوزاد نهاد و باصدای بلند و به شدّت گریست، چنانکه اشک از گونه های مبارکش سرازیر شد و در جواب حضرت زهرا که علت گریه را جویا شد، فرمودند: دخترم فاطمه جان، این دختر به بلاهایی گرفتار آمده و با انواع مصیبت ها و دشواری های جانکاه مواجه خواهد شد... و فرمود: هر که بر مصیبت های این دختر بگرید مانند آن است که بر دو برادرش؛ یعنی حسن و حسین(علیهم السلام) گریسته باشد سپس رسول خدا نام نوزاد را زینب نامید.(۲)
القاب حضرت زینب(سلام الله علیها)
حضرت زینب(سلام الله علیها)، القاب زیادی دارند از جمله: (عقیله بنی هاشم: بانوی خردمند بنی هاشم).(۳)؛ (کَعبَهُ الرّزایا: قبله رنجها)؛ (نائِبَهُ الزَهراء(سلام الله علیها): جانشین و نماینده حضرت زهرا)؛ (نائِبَهُ الحُسَین(علیهم السلام): جانشین و نماینده امام حسین) ؛ (مَلیکَهُ الدُنیا)؛ (عالِمَهُ غَیرَ مُعَلِّمَه: دانای بی آموزگار)؛ (فَهِمَه غَیرَ مُفَهِّمَه: فهمیده بدون فهماننده)؛ (عَدیلَهُ الخامِس مِن اَهلِ الکَساء: همتای پنجمین نفر از اهل کساء)؛ (کَفیلَهُ السَجّاد: سرپرست امام سجاد(علیه السلام)؛ (سِرُّ أبیها: راز پدرش امام علی(علیه السلام)؛ (الصِدِّیقَهُ الصُغری: صدیقه کوچک)؛ (عابِدهُ آلِ عَلی: پارسای خاندان امام علی(علیه السلام)؛ (بَطِلَهُ کَربَلاء: قهرمان کربلا)؛ (عَظیمَهُ بَلواها: بانویی که امتحانش بزرگ بود)؛ (الباکِیة: بانوی گریان)؛ (سَلیلهُ الزَهراء: خلاصه حضرت زهرا)؛ (امینه اللّه: امانت دار الهی)؛ (آیَهُ مِن آیاتِ اللّه: نشانه ای از نشانه های خدا)؛ (مَظلُومَهُ وَحِیدَه: ستمدیده تنها)؛ (صابِرَهُ مُحتَسِبَه: صبور برای خداوند).(۴(
او به دلیل اینکه مصایب فراوان دید، «امّ المصائب» نامیده شد؛ مصیبت درگذشت جدّش پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، مصیبت درگذشت مادرش زهرا(سلام الله علیها) و رنجهای او، محنتهای پدرش امیر مؤمنان علی(علیه السلام) و مصیبت کشته شدن او، محنت و شهادت برادرش حسن(علیه السلام) و مصیبت بزرگ شهادت برادرش حسین(علیه السلام) را از ابتدا تا انتها، شاهد بود و از کربلا به اسارت برده شد.(۵)
فضایل و مناقب ایشان
آن حضرت در زمره بافضیلت ترینِ زنان جهان، دارای جلالت شأن، منزلت والا، قوّت استدلال، برتری عقل، استواری قلب، فصاحت زبان و بلاغت بیان بود و این، از سخنرانی در کوفه و شام که گویی از زبان پدرش امیر مؤمنان(علیه السلام) ایراد می گردید دانسته می شود، و نیز از احتجاج بر یزید و ابن زیاد، آنگونه که آنها را خاموش ساخت، تا آن جا که به بدگویی و ناسزا گفتن و مسخره کردن و دشنام دادن که سلاح افراد ناتوان از دلیل آوردن است پناه بردند و از زینب کبری(سلام الله علیها) شگفت نیست که این گونه باشد؛ چرا که او شاخه ای از شاخه های درخت پاک [رسالت] است.(۶)
او در وقار و شخصیت همچون خدیجه(سلام الله علیها) در حیاء و عفّت، مانند مادرش فاطمه(سلام الله علیها) در شیوایی و رسایی بیان، چون پدرش علی(علیه السلام) در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن(علیه السلام) و در شجاعت و قوّت قلب مانند برادرش حسین(علیه السلام) بود.(۷(
حضرت زینب(سلام الله علیها) هم از نظر سن و هم از نظر مقام و فضیلت، برتر از خواهرش ام کلثوم و بلکه می توان گفت پس از مادرش فاطمه و جدّه اش خدیجه شریف ترین و بزرگترین زنان اسلام بوده است. زندگانی پر ماجرا و سخنان پرمعنا و خطبه های بلیغ و رسای او در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و زهد و عبادت و سایر خصال عالی او بهترین گواه این مُدّعاست.(۸)
او تربیت شده خاندان وحی بود. به کوچک و بزرگ احترام میگذاشت و هیچ گاه چهره ترش نمیکرد. همیشه در سلام کردن [به بانوان و محرمان] پیش دستی میکرد و در مقابل مهمان از جا بر میخاست و مقام او را ارج مینهاد. با اینکه عبداللّه بن جعفر از بزرگان و ثروتمندان مدینه بود و در خانه، کنیز و غلام و... داشت؛ امّا زینب(سلام الله علیها) در کارهای خانه آنان را یاری میداد و جویای احوالشان میشد تا اگر مشکلی دارند، آن را برطرف سازد.(۹)
روزی حضرت زینب(سلام الله علیها) در محضر دو برادرش حسن و حسین(علیهما السلام) نشسته بود. آنها درباره بعضی از گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هم گفت وگو می کردند. در این هنگام، حضرت زینب(سلام الله علیها) به دنبال سخنان برادرانش، نکات جالب و زیبایی را بیان فرمود. پس از تمام شدن نکات و توضیحات حضرت زینب(سلام الله علیها)، امام حسن(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «إِنَّکِ حَقّاً مِنْ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مِنْ مَعْدَنِ الرِّسالَةِ»؛ (به راستی که تو از درخت نبوّت و معدن رسالت هستی). برای اثبات نبوغ آن بزرگوار، شاهدی گویاتر از نقل خطبه مشهور حضرت زهرا(سلام الله علیها) وجود ندارد.(۱۰)؛ چرا که ایشان در آن زمان بیش از پنج سال نداشته است!(۱۱)
حضرت زینب(سلام الله علیها) وارث خاندانی بود که سرسخت ترین دشمن آنان «یزید» درباره شان گفته است: «إِنَّ هؤُلاءِ وَرَثوُا الْعِلْمَ وَالْفَصاحَةَ وَ زَقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً»؛ (اینان خاندانی هستند که فصاحت و دانش را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ارث برده اند و آن را همراه شیرخوارگی از پستان مادر می مکند).(۱۲)
زینب کبری(سلام الله علیها) همچون مادرش فاطمه(علیها السلام) نمازش را اوّل وقت به جا میآورد و در انجام آن بسیار دقّت داشت. هنگام نماز، کارها را رها کرده، به نماز میپرداخت. حضرت چنان غرق در نماز و عبادت میشد که گویا در این دنیا نیست و محو معبود یکتا میگشت.(۱۳) نمازهای شب حضرت در طول زندگی؛ به ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که برادرش از او درخواست می کند که در نماز شب برادرش را فراموش نکند. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: «در آن شب دیدم عمه ام زینب(سلام الله علیها)، نشسته مشغول نماز و عبادت بود». امام حسین(علیه السلام) به قدری به خلوص، عرفان و بندگی زینب(سلام الله علیها) اعتقاد داشت که هنگام خداحافظی آخر، از خواهرش درخواست دعا کرد و به او فرمود: «یا اخْتاهُ! لا تَنْسَیْنِی فِی نافِلَةِ اللَّیْلِ»؛ (خواهرم مرا در نماز شب فراموش مکن).(۱۴)
در کنار مادر
در مدتی که حضرت زینب تحت تربیت رسول خدا و امام علی و حضرت زهرا(علیهم السلام) بود، توانست تجارب خوبی به دست بیاورد. و در کنار این فراز و نشیبها و خاطرات تلخ و شیرین زندگی، خود را برای ادامه حرکت و تلاش در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگی آماده کند. در تمام دوران حزن و اندوه مادر بعد از رحلت پیامبر، با مادر در کنار او بود و شاهد ظلم و جنایت غاصبان و دشمنان در حق اهل بیت پیامبر بود. در داستان فدک و در دفاع از حقوق اهلبیت با کنار مادرش بود، به طوری که خود یکی از راویان آن خطبه به شمار می آید.(۱۵)
ازدواج
حضرت زینب در سال هفدهم هجری و در سن ۱۷ سالگی با عبدالله جعفر ازدواج کرد.
عبدالله پسر جعفر طیار است. جعفر طیار برادر امیرالمومنین(علیه السلام) و از پیشگامان در راه اسلام و از مجاهدان راه خدا بود. عبدالله مورد وثوق امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و بعدها نیز در جنگها و برنامه های آن حضرت شرکت و حضوری چشمگیر داشت تا جائی که در جنگ صفین او یکی از فرماندهان سپاه امام(علیه السلام) به حساب می آمد.
عبدالله علاقه مند بود که با حضرت زینب(سلام الله علیها) ازدواج کند؛ ولی حیا داشت که او را مستقیما از امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواستگاری کند؛ لذا قاصدی به حضور امام فرستاد و خواستگاری خود را عرضه داشت. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز او را برای این امر سزاوارتر دید و با آن موافقت کرد و مهریه زینب(سلام الله علیها) را به میزان مهریه ی مادرش قرار داد.(۱۶) اما این ازدواج فرخنده، یک شرط نیز به همراه داشت. شرط این ازدواج آن بود که اگر امام حسین(علیه السلام) به مسافرتی می رود، زینب(سلام الله علیها) نیز مجاز باشد که او را همراهی کند و عبدالله مانع این کار نشود. این شرط در خصوص ملاقات این دو خواهر و برادر نیز به چشم می خورد و البته که کمتر روزی اتفاق می افتاد که این دو یکدیگر را ملاقات نکنند.(۱۷)
تعلیم دین به بانوان کوفه
زمانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرکز خلافت خود را از مدینه به کوفه منتقل کرد، حضرت زینب نیز با شوهرش عبداللَّه بن جعفر به کوفه آمد و در آنجا ساکن شدند. در این مدت حضرت زینب نیز به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت. در کوفه مجلس درسی برای زنها تشکیل داد و برای آنها قرآن را تفسیر می کرد.(۱۸) آن حضرت از محدثان و راویان حدیث می باشد. احادیث ایشان از مادر، پدر، برادران، امّ سلمه، امّ هانی و دیگر زنان می باشد.(۱۹)
همراه با قیام برادر و مروِج انقلاب حسینی
حضرت زینب(سلام الله علیها) از آغاز قیام امام حسین(علیه السلام) با برادر خویش همراهی کرد و در تمام دوران قیام، همدل و رازدار او بود. شب عاشورا و گفتگوهایش با برادر، روز عاشورا و استقبال های شکوهمندش از شهیدان، شب یازدهم محرّم و رثای جانسوز او در کنار قامت خونین برادر و خطاب او به پیامبر خدا، اینها جلو ه ای از صفحات زرّین و جاودانه زندگانی سرشار از جلالت، شکیبایی و والایی اوست.(۲۰)
آن حضرت، استوار و شکوه مندانه پس از حادثه عاشورا، سرپرستی قافله اسیران را بر عهده گرفت. وقتی مردم کوفه فرزندان پیامبر را آن گونه دیدند، گریه و شیون سر دادند، حضرت زینب(سلام الله علیها) با صلابت و محکم این گونه سخن گفت: ای کوفیان! ای نیرنگ بازان و خیانتکاران و بی وفایان! اشکتان خشک و ناله تان آرام مباد! مَثَل شما، مَثَل کسی است که رشته های خود را پس از تابیدن، از هم باز می کند ... وای بر شما! میدانید چه جگری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پاره پاره کردید و چه پیمانی را شکستید و کدامین پرده نشین او را بیرون کشیدید و چه حرمتی از او هتک کردید و چه خونی از او ریختید؟! آن حضرت زبان علی(علیه السلام) در کام داشت، مردمانی که بارها، خطابه های مولا را شنیده بودند، کلام و خطابه علی(علیه السلام) را به عیان دیدند، و کسی گفت: «به خدا سوگند، زنِ باحیایی چنین سخنور، ندیده بودم. گویی زبان علی(علیه السلام) را بر کام دارد». خطابه های حضرت زینب(سلام الله علیها) در اوج فصاحت و بلاغت و تأثیر گذاری بیان می شد، که او خود، فرزانه ای موقعیت شناس بود.(۲۱)
دکتر بنت الشاطی در توصیف حضرت زینب(سلام الله علیها) این گونه سخن می گوید: «زینب(سلام الله علیها) آیینه تمام نمای یک خانم شجاعی است که در لحظات بسیار سخت و بحرانی، کاری کارستان انجام داد. وی را شیرزن کربلا نامیدند؛ چراکه وی اولین خانمی است که در لحظات سخت با یتیمان و اسیران همدردی می کرد، بر بالای سر محتضران حاضر شد، برای انتقام خون شهیدانی که بدن هایشان عریان در کربلا مانده بود قیام کرد، و نگذاشت خون های به ناحق ریخته آنان به هدر رود و پایمال شود. زینب کبری(سلام الله علیها) علی رغم عمر کوتاهش بعد از حادثۀ عاشورا (یک سال و نیم)؛ توانست حزن و اندوه آن حادثۀ عظیم را در دل شیعیان آن چنان شعله ور کند که تا دنیا باقی است، این شعله خاموش نخواهد شد. آن بانوی بزرگ در این مدت کوتاه توانست مسیر تاریخ را عوض کند، لذت پیروزی ظاهری و موقتی را برکام ابن زیاد و یزید و بنی امیه، چنان تلخ کند که منجر به فضاحت و رسوایی دولت اموی گردد(۲۲)
وفات
حضرت زینب(سلام الله علیها) در ۱۵ رجب سال ۶۲ ه. ق در سن ۵۷ سالگی - حدود یک سال و نیم بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) - از دنیا رفت و در نزدیکی دمشق در روستای «راویه» به خاک سپرده شد. اکنون این روستا، به «زینبیه» شهرت دارد و به شهر متصل است.(۲۳) البته اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که چندان مشهور نیست. در تاریخ آن حضرت از علت وفات آن بزرگوار چیزی ذکر نشده است. (۲۴)
پی نوشت:
۱. برای اطلاعات رجوع کنید به : زینب الکبری تالیف شیخ جعفر نقدی، ص۱۷، ریاحن الشریعه تالیف محلاتی، ج۳، ص۳۳.
۲. الموسوعه الکبری عن فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)، انصاری زنجانی خویینی، اسماعیل، دلیل ما، قم، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ج ۱، ص ۱۴۴.
۳. خصائص زینبیه، جزائری، سید نورالدین، تحقیق: ناصر باقری بیدهندی، مسجد مقدس جمکران، قم، ۱۳۸۷ش، چاپ هفتم، ص ۶۵.
۴. زندگانی حضرت زینب، (رسالتی از خون و پیام)، قائمی، علی، انتشارات امیری، تهران، ۱۳۸۳ش، چاپ دوم، ص ۳۱.
۵. دانش نامه امیرالمومنین (علیه السلام) بر پایه قرآن و حدیث و تاریخ، محمدی ری شهری، محمد، دارالحدیث، قم، بی تا، ج۱، ۱۶۷.
۶. باکاروان شام، هاشمی نوربخش، حسن، مشعر، تهران، بی تا، چاپ اول، ص۷۱.
۷. الخصایص الزینبیه، جزایری، سید نورالدین، مکتبه الحیدریه، قم، ۱۳۸۳، ص ۱۶۰.
۸. زینب عقیله بنی هاشم(سلام الله علیها)، رسولی محلاتی، سید هاشم، نشر مشعر، تهران، بی تا، چاپ اول، ص ۹.
۹. زندگانی حضرت زینب (رسالتی از خون و پیام)، ص ۱۶.
۱۰. بلاغات النساء، ابن ابی طاهرابن طیفور، ابوالفضل، شرح و تصحیح: احمدالالفی، مطبعه مدرسه والده عباس الاول، قاهره، ۱۳۲۶، ص ۱۲.
۱۱. سرّ نینوا، زینب کبری(سلام الله علیها)، محسن زاده، محمد علی، نشر مشعر، تهران، ۱۳۸۸ش، چاپ اول، ص ۳۵.
۱۲. با کاروان شام، همان، ص۷۲.
۱۳. داستانهایی از زندگانی حضرت زینب(علیها السلام) کربندی، علیرضا، انتشارات واسع، مشهد، ۱۳۹۱ش، ص ۱۷.
۱۴. باکاروان شام، همان، ص۷۱.
۱۵. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۳ ق، چاپ دوم، ج ۳، ص ۵۶۷؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، محمد بن علی، داوری، قم، ۱۳۸۵ش، چاپ اول، ج۱، ص۲۴۸.
۱۶. ۴۸۰یا ۵۰۰ درهم و هر درهم معادل یک مثقال شرعی نقره است که هر مثقال ۱۸ نخود است.
۱۷. ریاحین الشریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، محلاتی، ذبیح الله، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۸ش، چاپ اول، ج۳، ص۴۱.
۱۸. زینب عقیله بنی هاشم سلام الله علیها، ص۲۶.
۱۹. فاطمه زهرا(علیها السلام) شادمانی دل پیامبر، رحمانی همدانی، احمد؛ افتخارزاده، سید حسن، انتشارات بدر، تهران، ۱۳۸۱ش، چاپ چهارم، ص ۸۶۵.
۲۰. ریاحین الشریعه، ج۳ ص۴۱ ؛ زینب کبری، از ولادت تا شهادت، قزوینی، سید محمد کاظم، مترجم: کاظم حاتمی طبری، پیام مقدس، قم، ۱۳۸۶، چاپ دوم،ص ۹۴.
۲۱. دانش نامه امیرالمومنین (ع) بر پایه قرآن و حدیث و تاریخ، ج۱، ۱۶۷.
۲۲. السیده الزینب، عقیله بنی هاشم، عبدالرحمن، عایشه، مترجم: سیدرضا صدر، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۸ش، چاپ هشتم، ص ۹.
۲۳. با کاروان شام، همان، ص۶۷.
۲۴. زینب کبری، همان، ص۲۷.
انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر ستون وحدت، توطئه های دشمنان اسلام را به شکست کشاند
مولوی اسحاق مدنی رئیس شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی همزمان با ایام الله دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن تبریک به ملت مسلمان و مردم شریف ایران اسلامی، اظهار داشت: انقلاب اسلامی از ابتدای تاسیس خود با حضور حداکثری ملت ایران همراه با وحدت و انسجام مردم شکل گرفت؛ ظاهرا در ابتدا اینگونه به نظر می رسید که این انقلاب به پیروزی دست نیابد، اما مشاهده کردیم وحدت و یکپارچگی مردم این مسئله را ممکن ساخت.
مولوی مدنی، افزود: حضرت امام (ره) از ابتدای انقلاب بسیار در سخنرانی های خود بر اتحاد و انسجام تاکید داشتند، البته این اتحاد زوایای گوناگونی می توانست داسته باشد اعم از اتحاد مردم ، مذاهب و ادیان ، سیاسیون و دیگر احزاب کشور که در نتیجه این نگاه امام راحل(ره) یک اتحاد فراگیر در تمام اقشار جوامع اسلامی با هر نوع فکر و عقیده را در برمیگرفت.
مشاور عالی دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت ، تصریح کرد: در واقع تکیه بر مشترکات در مذاهب اسلامی تا حد بسیاری مشکلات جوامع اسلامی را حل و فصل نمود؛ بسیاری از انقلاب ها زمان زیادی را نتوانستند پایدار بمانند، اما انقلاب اسلامی با تکیه بر رکن وحدت و همدلی ملت ایران این توطئه های تفرقه و اختلاف را به شکست کشانده است.
عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، عنوان کرد: مقام معظم رهبری بعد از امام راحل(ره) دقیقا این نگاه و فکر را دنبال می کنند؛ اگر ما مشاهده کردیم جنگ هشت سال دفاع مقدس ، تحریم و بسیاری از مشکلات را تاکنون پشت سر گذاشته ایم به برکت وحدت و تقریب بوده است.
وی در پایان تاکید کرد: امیدواریم انشاالله ملت ایران با همان روش و بصیرت و دانش و دانایی که انقلاب را به اینجا رساندند تا آخر امر این انقلاب را حفظ کنند.
صبر در سیره حضرت زینب
هرکس که به خاطر ايمان و عقيدهاش و براى خدا، سختى زندگی را با صبر تحمّل كند، بهترين مصلحتها و پاداشها برای او رقم خواهد خورد: «الْإِیمَانُ نِصْفَانِ نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّکرِ»؛[1] «ايمان دو نيم است نيمى صبر و نيمى شكر است».
مقام شکر، در کنار صبر عبادتی بزرگ است که سبب رفع بلا و باعث زیادتی نعمت میشود: «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکم»؛[2] «اگر شکر کنید، نعمت شما را زیاد میکنم»، یعنی اگر راضی، صبور و شکرگذار نعمتهای الهی باشیم، خداوند متعال عطای زیادی را به ما عنایت میکند، به این جهت خداوند به شکرکردن سفارش کرده است؛ هرچند شکرگزاران در میان بندگان بسیار اندک هستند، چنانکه خداوند سبحان دراین باره میفرماید: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ»؛[3] «و از بندگانم تعداد اندکی شکر گزار هستند».
امام صادق علیهالسلام از رسول الله صلیاللهعلیهوآله نقل فرمود: «إذا نُشِرَتِ الدَّواوينُ ونُصِبَتِ المَوازينُ لم يُنْصَبْ لأهلِ البَلاءِ مِيزانٌ، ولَم يُنْشَرْ لَهُم دِيوانٌ، وتلا هذِه الآيةَ: إنَّما يُوَفّى الصّابِرونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛[4] «هنگامی که نامههای اعمال گشوده میشود و ترازوهای عدالت پروردگار نصب میگردد، برای کسانی که گرفتار بلاها [و حوادث سخت] شدهاند، نه میزان سنجشی نصب میشود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد. پس این آیه را تلاوت کردند: شكيبايان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند يافت».
حضرت زینب سلاماللهعلیها به استقامت و صبر، معنا داد و این حقیقت برای همه ما به یادگار ماند که گشایش و فرج، وعده الهی برای صابران و شکیبایان است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛[5] «شكيبايان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند يافت».
با تطبیق این روایت با مصیبتهای زندگی حضرت زینب سلاماللهعلیها (که در سنین کودکی پیامبر را از دست دادند و با فاصله اندک مادر بزرگوارشان شهید شد، سپس پدر و پس از آن برادرشان امام حسن علیهمالسلام و در نهایت در واقعه عاشورا بنیهاشم و... به شهادت رسیدند) به ایمان راسخ ایشان پی میبریم و میفهمیم سیره حضرت زینب تفسیری برای آیات الهی است و دختر علیبنابیطالب علیهماالسلام مفسر آیات صبر و شکر است که پدر بزرگوارش شاهد نزول آنها بوده است.
این حجم از بلا و مصیبت که با صبر پاسخ داده میشوند، نشان از یک منبع معرفتی دارد و در کلام امام سجاد علیهالسلام و در وصف عمه خود نمایان میشود، امام سجاد علیهالسلام ایشان را عالمه بدون معلم میخواند: «أنْتِ الْحَمْدُ للهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفَهِّمَة»؛[6] «شكر خدا، تو دانای بدون آموزگار هستی و بانوی فهيمی هستی كه فهمانندهای نداشتهای».
در نتیجه حضرت زینب بانوی شکر و صبر و مفسر آیات قرآن بودند.
پی نوشت:
[1]. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، النشر الاسلامی، ص48.
[2]. ورّامبنأبیفراس، مجموعه ورام، مكتبهالفقيه، ج2، ص108.
[3]. سبا، آیه13.
[4]. شیخ طبرسی، فضل بن حسن، مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، دار الکتب الاسلامی، ص 517.
[5]. سوره زمر، آیه10.
[6]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفا، ج45، ص164.
انحصاریبودن لقب "امیرالمؤمنین" به علیبن ابیطالب (ع) در منابع شیعه و سنی
حجت الاسلام والمسلمین محمدجعفر طبسی در نوشتاری با عنوان «انحصاریبودن لقب "امیرالمؤمنین" به علیبن ابیطالب (علیهما السلام) در منابع شیعه و سنی» آورده است:
سیزدهم ماه رجب سالروز ولادت امام الأوصیاء و سید الأولیاء امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
مرحوم شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ ق) در کتاب الارشاد (ج۱، ص ۵) درباره ولادت آن حضرت می نویسد: علی علیه السلام در کعبه و در روز جمعه سیزدهم رجب سال سی از عام الفیل در متولد شد و قبل و بعد از تولد او هیچ کس در کعبه متولد نشد و این اکرام، احترام و بزرگداشت الهی نسبت به علی علیه السلام است.
آن حضرت دارای القاب فراوانی است. خوارزمی حنفی مذهب (متوفای ۶۵۸ ق) در کتاب المناقب (ص ۴۰) سی و چهار لقب برای حضرت نقل کرده و اول آنها را "امیرالمؤمنین" ذکر کرده است. لازم به ذکر است که این لقب به آن حضرت اختصاص دارد و استفاده از آن برای احدی جایز نیست؛ حتی امامان دیگر نیز با این که همگی امیر و مولای مؤمنان بودند اما جایز نیست که برای ایشان، لفظ امیرالمؤمنین را به کار ببریم.
طبق روایت شیخ مفید در کتاب الإرشاد (ج ۱، ص ۴۸) با سندی از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امسلمه فرمود: بشنو و گواهی بده این علی امیرالمؤمنین و سید وصیین است.
طبری که عالم قرن پنجم است در کتاب دلائل الأمامة (ص ۴۵۱) با سندی از ابو حمزه ثمالی نقل کرده که گفت: از امام باقر علیهالسلام پرسیدم که چرا علی(ع)، امیرالمؤمنین نامیده میشود در حالیکه کسی پیش از او به این اسم نامیده نشده و برای احدی پس از او نیز حلال نیست؟ فرمود: «زیرا علی به دیگران طعام علمی میدهد، طعام و خوراک علمی از اوست و از غیر او نیست»
صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله هم این حقیقت را کتمان نمیکردند. به ابوذر غفاری صحابی بزرگ پیامبر اکرم گفتند: آیا وصیت کردی؟ گفت: بله. گفتند: به عثمان وصیت کردی؟ گفت: نه اما به علی بن ابیطالب(ع) که او حقیقتاً امیرالمؤمنین است وصیت کردم. (ارشاد شیخ مفید، ج ۱، ص ۴۷؛ الیقین سید بن طاووس، ص ۱۶).
باید توجه داشت حقیقت انحصاری بودن لقب "امیرالمومنین(ع)" به علیبن ابیطالب(ع) فقط در منابع شیعی ذکر نشده است. بلکه در روایات منابع اهل سنت نیز انعکاس یافته است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. جناب خوارزمی حنفی مذهب (متوفای ۵۶۸ ق) در کتاب المناقب (ص ۳۰۳) با سندی از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که حضرت فرمود: زمانی که به آسمان برده شدم و از آنجا به آسمانی بالاتر و از آنجا به سدرة المنتهی رسیدم، در پیشگاه حضرت حق قرار گرفتم. خداوند به من فرمود: ای محمد! من این ندای الهی را لبیک گفتم. فرمود: من خلقم را مورد آزمایش قرار دادم؛ چه کسی از میان آنها بیشتر مطیع توست؟ پاسخ دادم: پروردگارا علی از همه مطیعتر است. ندا رسید: تو را تصدیق کردیم ای محمد، آیا برای خودت جانشینی اختیار کردهای تا مسائل تو را ادا کند و بندگانم را در آنچه از کتابم نمی دانند آموزش دهد؟ گفتم: خداوندا برایم اختیار کن و جانشینم را معلوم کن زیرا هر آنچه تو برایم اختیار کنی همان خواست من است. خداوند فرمود: به درستی که علی(ع) را برای تو اختیار کردم پس او را وصی وجانشین خود قرار ده زیرا او را از دانش و صبر خود چشانیدهام و او به حق امیرمؤمنان (امیرالمؤمنین) است که برای احدی قبل از او و بعد از او شایستگی چنین مقامی نیست.
از این روایت سه مطلب مهم و کلیدی استفاده می شود:
الف. تعیین امام و جانشین کار خداست و بشر هیچ گونه دخالتی در آن ندارد حتی رسول خدا چه رسد به سقیفه بنی ساعده و یا شورای به اصطلاح مردمی.
ب. لقب امیرالمومنین علیه السلام از طرف پروردگار متعال به آن حضرت داده شده است.
ج. این لقب نه شایسته کسی قبل از اوست و نه بعد از او. افراد دیگری که ملقب به این لقب شدهاند اصلاً شایستگی آن را ندارند.
۲. انس بن مالک صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: روزی رسول خدا(ص) به من فرمود: مرا در وضو گرفتن کمک کن. پس از وضو، حضرت دو رکعت نماز به جا آورد و فرمود: اولین کسی که بر تو از این در وارد میشود او امیرالمؤمنین و آقای مسلمانان و رهبر پیشانی درخشان ها و خاتم اوصیاء پیامبران است. (فرائد السمطین، ج ۱، ص ۱۴۵؛ میزان الإعتدال، ج۱، ۶۴)
۳. ابن عباس مفسر معروف از ام سلمه همسر رسول خدا نقل کرده که رسول خدا فرمود: ای ام سلمه این علی امیرالمؤمنین و سید وصیین است. (کفایة الطالب، ص ۱۶۸)
۴. رسول خدا به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: ای علی تو حجت خدا و دری به سوی خدا و تو راهی به سوی الله هستی، تو نبأ عظیم و صراط مستقیم هستی، تو الگو و نمونه بزرگ، امام مسلمانان و امیرالمؤمنین هستی. (مناقب خوارزمی، ص ۸۶؛ ینابیع المودّة، ص ۱۲۹)
۵. خوارزمی حنفی مذهب از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نقل میکند که فرمود: ای ابوالحسن با خورشید سخن بگو که به اذن خدا با تو سخن خواهد گفت. پس علی خطاب به خورشید کرد و گفت: سلام بر تو ای بنده صالح و مطیع خدا. خورشید در پاسخ گفت: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و امام المتقین! (مناقب، ص ۶۴)
۶. مرحوم سید بن طاووس (متوفای ۶۶۴ ق) از کتاب المعرفة ابراهیم ثقفی اصفهانی نقل میکند که جابر میگوید: رسول خدا نشسته بود با اصحابش پس علی(ع) را دید و فرمود این امیرالمؤمنین و آقای مسلمانان و فرمانده پیشانی سپیدان (الیقین، باب ۵۲، ص ۲۰۳)
۷.احمد بن عقده در کتاب حدیث الولایة با سندی از اسعد بن زراره از پدرش نقل میکند که رسول خدا فرمود: درباره علی وحی شده که او امیرالمؤمنین و سیّد المسلمین و قائد الغرّ المحجّلین است. (الیقین، ص ۱۸۳، باب ۳۸)
۸. احمد بن محمد طبری با سندی از حارث بن خزرج پرچمدار رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میکند که به علی علیه السلام فرمود: یا علی! بعد از من کسی از تو جلو نمیافتد مگر اینکه کافر باشد و اهل آسمانها تو را امیرالمؤمنین مینامند. (الیقین، ص ۳۲۸، باب ۱۲۳)
از مجموع این روایات پنج نکته استفاده می شود:
اول: لقب امیرالمؤمنین مختص یک نفر است و او کسی جز علی علیه السلام نیست.
دوم: احدی قبل و بعد از آن حضرت نباید ملقب به این لقب شود.
سوم: این لقب از طرف خداوند عزوجل به وسیله پیامبر اکرم به آن حضرت داده شده است.
چهارم: احدی حق پیشی گرفتن بر آن حضرت را ندارد.
پنجم: تعیین امام و خلیفه و جانشین کار بشر نیست بلکه کار خداوند است.
ثواب روزه در ماه مبارک رجب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
مَن صامَ یَوماً مِن رَجَبٍ إِیماناً وَ احتِساباً جَعَلَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعَالَی بَینَهُ و بَینَ النّارِ سَبعینَ خَندَقاً، عَرضُ کُلِّ خَندَقٍ ما بَینَ السَّماءِ إِلَی الأَرضِ
هر کس روزی از ماه رجب را از سر ایمان و برای خدا روزه بگیرد، خداوند ـ تبارک و تعالی ـ میان او و آتش [دوزخ]، هفتاد خندق فاصله می اندازد که عرض هر خندق، میان آسمان تا زمین است.
فضائل الأشهر الثلاثة: ص ۱۷، ح ۲
زینب کبری سفیر کربلا
برجستهترین نکته در سیره حضرت زینب سلاماللهعلیها پیامآوری و ابلاغ پیام عاشورا است. سیره و رفتار عاشوراییان را حضرت زینب به گوش جهانیان رساند، ازاینرو به چند نکته از پیامها و نقشآفرینیهای حضرت در بعد از عاشورا اشاره میکنیم.
1. عمرسعد ملعون وقتی روز بعد عاشورا لشکر منحوس خود و کاروان اسرای کربلا را بهسوی کوفه حرکت داد، هنگامیکه حضرت زینب پیکر بیجان برادرش را مشاهده کرد که دفننشده است، فریاد زد: «یا محمد یا محمد درود فرشتگان آسمان بر تو باد. این حسین توست که بر صحرا افتاده است، درحالیکه به خون خود آغشته و اعضای بدنش قطعه قطعه شده است. ای محمد دخترانت به اسارت گرفتهشده و ذریهات کشتهشدهاند و باد صبا بر بدن [برهنه و نازنین] آنان میوزد».[1]
حضرت زینب در این پیام خود علاوه بر عزاداری بر سالار شهیدان این پیام را به دیگران میرساند که ای مردم بدانید این شخص، فرد معمولی نیست، بلکه نوه پیامبر خاتم الانبیاء و رُسل است که به این صورت کشته شده و بر روی زمین افتاده است.
2. وقتی ابن زیاد در مسجد کوفه حضرت را دید، برای این که ایشان و اهل بیت را تحقیر کند، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُم»؛ «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که حرفهایتان دروغی بیش نبوده است».
حضرت زینب پاسخ داد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِيراً وَ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ «سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد صلیاللهعلیهوآله کرامت داد و از پلیدیها پاک گرداند؛ همانا فاسق رسوا میگردد و فاجر دروغ میگوید و آن، ما نیستیم؛ و خدا را سپاس».[2]
حضرت زینب سلاماللهعلیها در این مجلس بر پایۀ حق بهصورت روشنگرانه با هشدار و موعظه صریح، قاطع حساب شده و سنجیده، بدون ادای احترام به ابن زیاد، با برجسته کردن کمالات، برگشت به گذشته و ذکر مناقب اهل بیت پیامبر باعث شکستن اقتدار وی و جلوگیری از سوءاستفاده او از واقعه عاشورا شد.
3. در شام وقتی سر مطهر امام حسین علیهالسلام مقابل یزید، داخل تشتی گذارده شده بود، یزید به سر مبارک حضرت جسارت کرد و گفت: کاش بزرگان بنی امیه ـ که در جنگ بدر کشته شدند ـ حاضر بودند و میدیدند که من چگونه انتقام ایشان را از فرزندان قاتلانشان گرفتم...
در این هنگام حضرت زینب برخاست و ضمن خطبهای غرّاء فرمود: «فَمَهْلًا مَهْلًا لَا تَطِشْ جَهْلًا أَنَسِيتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»؛ «اندکی آهستهتر به جهل و نادانی اتکا مکن، آیا کلام خدای تعالی را فراموش کردهای که فرمود: آنان که به راه کفر رفتند، گمان نکنند مهلتی که به آنان میدهیم، به حال آنان بهتر خواهد بود؛ بلکه مهلت [را برای امتحان] میدهیم تا بر سرکشی بیفزایند و آنان را عذابی است خوار [و ذلیل] کننده؟!».
و در ادامه فرمود: «أَمِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ»؛ «ای پسر آزاد شدگان [توسط جدّ بزرگ ما!] آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران رسول خدا را اسیر کرده و از شهری به شهر دیگر ببری؟ در حالی که پرده حجاب آنان را دریده و صورتهایشان را آشکار ساخته ای تا دشمنان آنان را ببینند».[3]
حضرت با این خطبه غراء خود باعث سکوت یزید، رسوایی بنی امیه و بیداری وجدانهای خفته مردم و جامعه خفقان زده شام شد که در ظلمت جهالت از اسلام دور نگاه داشته شده بودند و با پاسخ کوبنده و شجاعانه، تأثیر شگرفی بر آنان گذاشت، به طوری که صدای گریه از زن و مرد، پیر و جوان اهل مجلس بلند شد.
پی نوشت:
[1]. اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، انتشارات جهان، ص 133.
[2]. الاحتجاج، فضل بن احمد طبرسي، دارالاسوه، ج 2، ص 305.
[3]. شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، قاضی نعمان تمیمی مغربی، مؤسسه نشر اسلامی، ج 3، ص 69.
به عقيده امام خمينی، محرومان صاحبان اصلي انقلاب اند
كساني كه از سال 1341 در جريان مبارزات مردم ايران بر ضد رژيم شاهنشاهي، به رهبري امام خميني (ره) حضور فعال داشتند يا شاهد حوادث آن زمان تا زمان پيروزي سال 1357 و حوادث مهم بعد از آن، به ويژه دوران هشت ساله جنگ تحميلي، بوده اند به خوبي مي دانند كه طبقات محروم و مستضعف بزرگ ترين نقش را در سرنگوني رژيم شاهنشاهي و خنثي ساختن توطئه هاي دشمنان داخلي و خارجي و تثبيت نظام اسلامي داشته اند. در اين دوران بسيار حساس و سرنوشت ساز، كارگران، پيشه وران، كشاورزان، دانشجويان، دانش آموزان و طلابِ جواني كه غالباً از فرزندان همين طبقات بودند، در صحنه هاي مهم مبارزات حضور فعال داشتند. اكثر قريب به اتفاق زندانيان، شكنجه شدگان، تبعيديان، شهدا و جانبازان از همين اقشار زحمت كش و محروم بودند; به طوري كه مي توان گفت: پيروزي انقلاب اسلامي ايران مرهون ايثار و فداكاري و جهاد طبقات محروم و شريف است، چنان كه امام خميني (ره) بارها بدين مطلب اشاره نمودند. از باب نمونه ايشان فرمودند:
(فقرا و متدينين بي بضاعت، گردانندگان و برپا دارندگان انقلاب هستند.) [1]
( با پشتيباني مردم مخصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست ستم شاهي از كشور و ذخاير آن كوتاه گرديد.) [2]
( مستمندان و فقرا و دور افتاده ها در صف مقدم جامعه هستند، همين ها و همين زاغه نشينان و همين حاشيه نشينان و همين محرومان بودند كه اين انقلاب را به ثمر رساندند… همين ها هستند كه الآن در جبهه ها مشغول به فداركاري هستند.) [3]
بنابراين، انقلاب ايران را مي توان يكي از مصاديق بزرگ نهضت هاي مستضعفان به شمار آورد و صاحبان اصلي انقلاب نيز همان ها هستند. ولي اين انقلاب با ديگر انقلاب هايي كه به وسيله طبقات محروم و مستضعف به وقوع پيوسته يك تفاوت مهم دارد: آن انقلاب ها غالباً ماهيت اقتصادي و ضد تبعيضاتي داشته و با تبليغات در اين محورها مردم به صحنه هاي مبارزه و پيكار كشيده مي شدند. برخلاف انقلاب ايران كه ماهيت اسلامي داشت. امام خميني به عنوان وجوب دفاع از اسلام و ارزش هاي ديني و مبارزه بر ضد ترويج مفاسد اخلاقي و امور ضد ديني مردم را بسيج مي كرد و به صحنه هاي مبارزه مي كشيد، از اين رو ايثار و فداكاري مردم به قصد قربت و جلب رضاي خدا و عمل به تكاليف شرعي انجام مي گرفت. پايداري و مقاومت، ايثار و فداكاري تا مرز شهادت نيز از همين منبع معنوي سرچشمه مي گرفت.
امام خميني در همه دوران مبارزات و بعد از آن سعي داشت نهضت از مسير خدايي و قصد اخلاص و انجام وظايف شرعي خارج نگردد. حتي جهاد و تلاش در راه تأسيس حكومت اسلامي و تحكيم پايه هاي آن و خنثي ساختن توطئه هاي دشمنان را نيز به عنوان يك وظيفه شرعي و موجب رضاي پروردگار جهان معرفي مي كرد.
ولي اين، بدان معنا نيست كه امام خميني توجّهي به امور زندگي و اجتماعي و سياسي، و اقتصادي مردم نداشت و صرفاً به منظور تأسيس و تثبيت حكومت اسلامي جهاد و تلاش كنند، بلكه به همه اين ها كاملاً عنايت داشت ولي از طريق اجراي احكام و قوانين اسلام. امام عقيده داشت اگر حكومت اسلامي برپا شود و احكام و قوانين ديني به طور صحيح و كامل به اجرا درآيد، و مسئولان نظام اسلامي در رده هاي مختلف به وظايف خود عمل كنند مشكلات اقتصادي، اجتماعي، سياسي، اخلاقي، قضايي مردم حل مي شود. كشورشان آباد و در حد امكان زندگي خوب و مرفهي خواهند داشت.
امام خميني و فقرزدايي
بي ترديد مهم ترين هدف امام خميني (ره) در مبارزات، سرنگوني رژيم شاهنشاهي و اقامه حكومت اسلامي بود كه با ايثار و فداكاري و جهاد مردم شريف و ديندار به پيروزي رسيد. ولي امام به خوبي مي دانست كه حكومت وسيله است نه هدف. هدف امام فقط اين نبود كه حاكماني بروند و حاكماني ديگر جايگزين آنان شوند. بلكه عقيده داشت با استحكام نظام اسلامي و اجراي كامل و همه جانبه احكام و قوانين دين، مشكلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي، اخلاقي مردم حل مي شود و سعادت دنيا و آخرت آنان تأمين مي گردد. بنابراين، امام در تأسيس حكومت اسلامي اهدافي را تعقيب مي كرد كه تحقق آن ها را از آثار اجراي كامل احكام و قوانين اسلام مي دانست. در طول مبارزات نيز گاه گاه بدين مطلب اشاره مي كرد.
يكي از مهم ترين آرمان هاي امام خميني (ره) تحقق عدالت اجتماعي، كم شدن فاصله طبقاتي، رفع تبعيضات ظالمانه، حمايت از محرومان و فقر ستيزي بود. از بررسي سخنراني ها، پيام ها، توصيه هاي امام استفاده مي شود كه مسئله رفعِ تبعيض و فقر ستيزي يكي از اهداف بزرگ او بوده كه همواره بدان تأكيد داشت. آن بزرگوار به قدري در اين باره سخن مي گفت كه به عنوان پناهگاه مستضعفان و پابرهنه ها شناخته شد. كساني كه دوران صدر پيروزي انقلاب را درك كرده اند و سخنان و موضع گيري هاي امام خميني و ديگر مسئولان نظام را شنيده اند به خوبي مي دانند كه حمايت از محرومان و مستضعفان يكي از مهم ترين و پر جاذبه ترين شعارهاي انقلابيون و مورد عنايت و تأكيد رهبر انقلاب بود.
امام به دو انگيزه بر اين هدف تأكيد مي كرد:
انگيزه اول: انجام وظيفه ديني:
زيرا كوشش در تحقق عدالت اجتماعي و دفاع از حقوق محرومان و مبارزه با ستمكاران و چپاول گران اموال عمومي يكي از بزرگ ترين اهداف پيامبران و پيامبر اسلام بوده است. در قرآن مي گويد:
(ما پيامبران را با دليل هاي روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم عدالت را برپا سازند.) [4]
(اي كساني كه ايمان آورده ايد عدالت را برپا سازيد.) [5]
حمايت از مستضعفان آن قدر مهم بوده كه پيامبر اسلام و مسلمانان براي آنان در قرآن مورد خطاب قرار گرفته اند:
(چرا در راه خدا و براي نجات مستضعفان جنگ نمي كنيد؟) [6]
امام خميني در اين خصوص فرمود:
(اسلام از اول براي همين امر قيام كرده كه به اين مستمندان عالم در مقابل مستكبران خدمت كند و اين ستمگران را به جاي خود بنشانند و شما اشخاصي هستيد كه پيرو يك همچو اسلام عزيز هستيد و به اين پيروي بايد ادامه بدهيد.) [7]
انگيزه دوم: قدرداني از محرومان و مستضعفان:
به عقيده امام، محرومان صاحبان اصلي انقلاب اند و اگر ايثار و فداكاري آنان نبود انقلاب به پيروزي نمي رسيد. امام بارها و بارها بدين مطلب تذكر مي داد، از باب نمونه به چند فراز از سخنان ايشان اشاره مي كنيم:
(اين پايين شهري ها و اين پابرهنه ها ـ به اصطلاح شما ـ اين ها ولي نعمت ما هستند، اگر اين ها نبودند ما يا در تبعيد بوديم، يا در حبس بوديم يا در انزوا، اين ها بودند كه همه ما را از اين مسائل نجات دادند… اگر تا آخر عمرمان به اين ها خدمت كنيم نمي توانيم از عهده خدمت اين ها برآييم… شما امروز هم كه ملاحظه مي كنيد اين هايي كه در جبهه ها الآن دارند جانفشاني مي كنند اين ها از كدام طبقه هستند؟… الآن هم اين هايي كه جانشان را در دستشان گرفتند و شما را حفاظت مي كنند و آن هايي كه در بين شهرها و در بين روستاها حفظ مي كنند شما و مردم را همين طبقه هستند… شما بايد توجه به اين معنا بكنيد كه ما را اين ها آورده اند وكيل كرده اند، آورده اند وزير كرده اند، رئيس جمهور كرده اند. اين ها ولي نعمت ما هستند و ما بايد ولي نعمت خودمان را قدرداني كنيم و خدمت كنيم.) [8]
روحانيت و حمايت از محرومان
امام خميني در زمان مبارزه با رژيم شاهنشاهي تا زمان پيروزي انقلاب و بعد از آن، در خنثي سازي توطئه هاي دشمنان و به ويژه در زمان جنگ تحميلي همواره از همكاري علماي دين و روحانيون استفاده مي جست. از نقش حساس آنان در دفاع از اسلام و تأثير تبليغات آنان در ميان توده هاي مردم به ويژه محرومان و مستضعفان به خوبي آگاه بود، از اين رو، در نگهداري انقلاب و دفاع از آرمان هاي اسلامي نيز تلاشِ روحانيون را يك امر ضروري مي دانست.
در حمايت از محرومان نيز به روحانيت دل بسته بود و انتظار همكاري جدي داشت، زيرا اولاً: چون روحانيت به ويژه طلاب و فضلاي جوان غالباً از خانواده هاي محروم هستند و طعم تلخ فقر و گرسنگي و محروميت را چشيده اند در تعقيب هدف مقدس فقر ستيزي نيز بيشتر مي توان به آنان اميدوار بود.
و ثانياً: حمايت از محرومين و مستضعفين يكي از مهم ترين اهداف اسلامي است كه روحانيت وظيفه دارد در تبليغ و ترويج آن كوشش كند. محرومان را به حقوق مشروعشان آشنا سازد و در گرفتن حق، آنان را بسيج نمايد، به مسئولانِ نظام تذكر دهد و آنان را از حيف و ميل اموال عمومي و تضييع حقوق مستضعفان بر حذر دارد.
و ثالثاً: روحانيون در طول تاريخ همواره پناهگاه و حامي محرومان بوده اند، و بايد موقعيت ديني واجتماعي خود را در ميان مردم به ويژه طبقات محروم حفظ كنند.
به همين جهت بود كه امام خميني (ره) بارها و بارها و به مناسبت هاي مختلف انجام وظيفه مهم دفاع از حقوق محرومان را به روحانيون تذكر مي داد، از باب نمونه ايشان فرمودند:
(آن چيزي كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنه هاست. چرا كه هر كسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است. ما بايد تحت هر شرايطي خود را عهده دار اين مسئوليت بزرگ بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهي بنماييم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم.) [9]
مسئولان نظام و حمايت از محرومان
مهم ترين مسئوليت حكومت اسلامي برپا ساختن عدالت اجتماعي، رفع تبعيضات ظالمانه، كم كردن فاصله طبقاتي، فقر زدايي و دفاع از حقوق محرومان و مستضعفان است، زيرا سيره و آرمان همه پيامبران، به خصوص پيامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) در طول تاريخ همين بوده است. مسئولان حكومت اسلامي وظيفه دارند تحقق اين آرمان مقدس الهي را در صدر برنامه هاي خود قرار دهند و در اين باره تلاش كنند، روشن است كه اجراي چنين مهمي بسي دشوار و نياز به طرح و برنامه ريزي دقيق و منسجم و همكاري و همفكري همه مسئولان در رده هاي مختلف دارد که ما در اينجا مي بينيم امام خميني (ره) رهنمودها و توصيه هاي مهمي در اين مورد داشت كه مي تواند براي همه مسئولان مفيد و كارساز باشد، در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود:
توصيه اول: به اسلام شناسان و قانون گزاران:
ايشان در اين باره فرمود:
(به عهده علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام طرح ها و برنامه هاي سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پابرهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به درآورند. البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً برنامه هاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه داري غرب و اشتراكي شرق بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست و ريشه كن شدن آثار سوء و مخرب آن، چه بسا بعد از استقرار نظام عدل و حكومت اسلامي هم چون جمهوري اسلامي ايران نيازمند به زمان باشد. ولي ارائه طرح ها و اصولاً تبيين جهت گيري اقتصاد اسلام در راستاي حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان بزرگ ترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود.) [10]
امام (ره) در همين راستا مي فرمايند: (مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي هنگامي كه در كل پيكره اسلام به صورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود بهترين شكل ممكن خواهد بود. هم مشكل فقر را از ميان مي برد و هم از فاسد شدن يك عده به وسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند و در نتيجه كل جامعه را از فساد حفظ مي كند.) [11]
هم چنين امام خميني(ره) اظهار داشتند: (در اين فرصت به همه مسئولان كشورمان تذكر مي دهم كه در تقدم ملاك ها هيچ ارزش و ملاكي مهم تر از تقوا و جهاد در راه خدا نيست، و همين تقدم ارزشي و الهي بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدي مسئوليت ها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه سنت ها و امتيازات غلط مادي بشود. چه در زمان جنگ و چه در حال صلح، چه امروز و چه فردا، كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است. و صرف اين امتياز لفظي و عرفي كفايت نمي كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پياده شود. و مصلحت زجر كشيده ها و جبهه رفته ها و شهيد و اسير و مفقود و مجروح داده ها و در يك كلام مصلحت پابرهنه ها و گودنشين ها و مستضعفين بر مصلحت قاعدين در منازل و مناسك و متمكنين و مرفهين گريزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامي مقدم باشد.) [12]
لذا امام (ره) فرمودند: (خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد. و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند، معاذ اللّه كه اين با سيره و روش انبيا و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين (ع) سازگار نيست.) [13]
امام خميني كه يك فقيه عالي رتبه و يك اسلام شناس واقعي و يك متفكر درد آشناي فقر و محروميت توده مردم بود عقيده داشتند كه احكام و قوانين اسلام به گونه اي از سوي خدا نازل شده كه اگر درست و همه جانبه و با توجه به اوضاع اسفبار مردم فقير و مستضعف، و سوء استفاده مستكبران و زراندوزان، مورد مطالعه و تحقيق فقها و علماي درد آشناي اسلام قرار گيرد و به صورت يك طرح كلي و همه جانبه در اختيار قانون گذاران واقع شود و به صورت قوانين درآيد و به وسيله مسؤولين اجرايي كشور پياده شود مي تواند تضمين كننده عدالت اجتماعي، و كم شدن فاصله طبقاتي و ريشه كن شدن فقر و محروميت باشد.
و تحقق اين امر بسيار مهم بر عهده فقها و اسلام شناسان و قانون گذاران نهاده شده است.
توصيه دوم: چگونگي گزينش كارگزاران:
امام خميني (ره) در خصوصِ انتخاب كارگزاران و مسئولان نظام اسلامي در تصدي پست هاي مختلف، نيز توصيه هايي داشتند كه به نمونه هايي از آن اشاره مي شود:
ايشان مي فرمايند: (ثروتمندان هرگز به خاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كنندگان كشور اسلامي نفوذ كنند و مال و ثروت خود را به بهانه فخر فروشي و مباهات قرار بدهند و به فقرا و مستمندان و زحمكتشان افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند.) [14]
همچنين مي فرمايند: (رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنه گان را نمي توانند بفهمند.) [15]
باز ايشان فرمودند: (آن هايي كه در خانه هاي مجلل، راحت و بي درد آرميده اند و فارغ از هم رنج ها و مصيبت هاي جان فرساي ستون محكم انقلاب و پابرهنه هاي محروم تنها ناظر حوادث بوده اند و حتي از دور هم دستي بر آتش نگرفته اند نبايد به مسئوليت هاي كليدي تكيه كنند كه اگر به آن جا راه پيدا كنند چه بسا انقلاب را يك شبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت را بر باد دهند.) [16]
ايشان تأكيد مي كرد كه كارگزاران نظام در سطوح مختلف نمايندگي مجلس، رياست جمهوري، وزرا، معاونان آن ها، استانداران، مدير كل ها و ديگر كارگزاران نبايد از افراد رفاه طلب انتخاب شوند. در اين تأكيدهاي فراوان و جدي به چند نكته مهم توجه داشت:
اول: امام عقيده داشت با توجه به اين كه تحقق عدالت اجتماعي و حمايت از محرومان از بزرگ ترين اهداف نظام اسلامي است در صورتي اين امر مهم، تحقق مي يابد كه كارگزاران نظام از افرادي باشند كه طعم تلخ فقر و محروميت را چشيده باشند و از طبقات محروم باشند، تا با ايمان و اخلاص در تحقق اين امر تلاش و جديت نمايند، زيرا افراد رفاه طلب چنين انگيزه اي ندارند.
دوم: در صورتي كه افراد رفاه طلب در مصادر امور، به ويژه پست هاي كليدي مانند مجلس، رياست جمهوري، وزارت، معاونت هاي وزيران، مدير كل ها، استاندارها قرار بگيرند اين خطر جدي وجود دارد كه در تدوين قوانين و مقررات، در تهيه طرح ها و در مراحل اجرا، منافع خود و وابستگان و افراد هم طبقه خود را بر تأمين منافع محرومان و مستضعفان ترجيح دهند و به تدريج نظام اسلامي را از مسير اصلي خود يعني حمايت از محرومان و تأمين عدالت اجتماعي منحرف سازند.
سوم: اگر سرمايه داران و مستکبران در مقام هاي كليدي نظام به كار گمارده شوند، طبعاً راه براي نفوذ افراد هم طبقه آن ها باز مي شود و محرومان و مستضعفان يعني صاحبان اصلي انقلاب، به تدريج كنار زده خواهند شد.
چهارم: در صورتي كه طبقات محروم يعني حاميان اصلي انقلاب احساس كنند كه امور مهم كشور در قبضه سرمايه داران و رفاه طلبان قرار گرفته نسبت به اصل نظام و تأمين اهداف انقلاب بدبين مي شوند و به تدريج از صحنه هاي انقلاب كنار مي كشند و اين بزرگ ترين ضايعه است.
پنجم: در صورتي كه رفاه طلبان در مصادر مهم امور كشورداري قرار گيرند بيم آن مي رود كه به تدريج روح تجمل گرايي بر ادارات حاكم گردد. تأسيس ساختمان هاي مجلل اداري و غير اداري، تزيين هرچه بيشتر اداره هاي دولتي، تأسيس هتل هاي بسيار لوكس و چند ستاره، برگزاري كنفرانس ها و كنگره هاي پرهزينه و تشريفاتي و كم فايده، سفرهاي تشريفاتي و كم سود داخلي و خارجي و ده ها امور تجملاتي ديگر به صورت يك ارزش حكومتي در مي آيد. در اين صورت، اموال عمومي كه بايد در راه تأمين عدالت اجتماعي و فقرزدايي و تأمين نيازهاي واقعي توده هاي محروم و مستضعف صرف شود به مصرف تجملات غير ضروري خواهد رسيد; كاري كه با اهداف مهم انقلاب اصلاً سازش ندارد.
بدتر از همه اين كه اگر مسئولان نظام با تجمل گرايي و اشرافي گري خو گرفته و آن را به عنوان يك ارزش بشناسند، در تصميم گيري هاي خود تجمل گرايي و زندگي اشرافي و خوي رفاه طلبي را ترويج مي كنند و آن را به صورت يك فرهنگ عمومي در مي آورند و جامعه اسلامي را به سوي تجمل گرايي مي كشند. علاوه بر اين، رفتار اداري و زندگي خصوصي چنين كارگزاران رفاه طلبي براي طبقات متوسط جامعه الگو و سرمشق مي شود، به زندگي تجملاتي آن ها نگاه مي كنند و سعي مي نمايند به هر طريق ممكن ثروت بيشتري به دست آورند و زندگي خود را حداقل شبيه زندگي طبقه رفاه طلب سازند.
اين توقعات و افزون طلبي ها در حد معيني متوقف نخواهد شد و در اجتماع اختلال هاي فراواني به وجود خواهد آورد.
طبقات محروم جامعه نيز از اين چشم و هم چشمي ها مصون نخواهند ماند. آنان نيز از دور و نزديك كم و بيش، به تجملات زندگي طبقات متوسط و بالا نظاره مي كنند و سطح توقعاتشان روز به روز بالاتر مي رود. و چون به خواسته هايشان دسترسي ندارند نسبت به حكومت بدبين مي شوند و اگر قدرت داشته باشند نارضايتي هاي خود را اظهار مي دارند. و امكان دارد در مواقع لزوم از نظام حمايت نكنند. علاوه بر اين، فقر و تهيدستي منشأ بروز مشكلات فراواني در جامعه خواهد شد.
با توجه به اين آفت ها بود كه امام خميني (ره) همواره تأكيد شديد داشتند كه مسئولان نظام از افراد طبقات محروم انتخاب و گزينش شوند.
نفوذ فرصت طلبان
براي مصون ماندن انقلاب از انحراف فقط اين مقدار كافي نيست كه از گزينش مستکبران براي تصدي پست هاي كليدي جلوگيري به عمل آيد بلكه علاوه بر اين بايد سعي شود كه افرادي گزينش شوند كه واقعاً به آرمان هاي انقلاب ايمان داشته باشند; به گونه اي كه همواره آرمان ها را بر منافع خود ترجيح دهند، وگرنه بيم آن مي رود كه سود جويان و فرصت طلبان به تدريج در كادر اداري كشور نفوذ كنند و از درون به انقلاب و انقلابيون لطمه وارد سازند. اگر واقعاً به آرمان هاي انقلاب ايماني نداشته باشند وقتي پست هاي كليدي را اشغال كردند امكان دارد در آنان خوي زر اندوزي و رفاه طلبي غلبه كند و حمايت از محرومان ومستضعفان را ناديده بگيرند و آه و ناله محرومان را نشوند و انقلاب را از مسير حمايت از محرومان منحرف سازند. اين يكي از آفت هاي بزرگ انقلاب ها و نهضت هاي مردمي است كه بسياري از آن ها بعد از چندي با چنين خطري مواجه گشته و از درون پوسيده اند.
آن چه در اين نوشتار بدان اشاره شد مطالبي فشرده، در خصوص يكي از آرمان هاي مهم اسلام و انقلاب يعني تأمين عدالت اجتماعي، كم شدن فاصله طبقاتي، جلوگيري از تراكم ثروت هاي ظالمانه و غير مشروع و در نهايت فقر زدايي و تأمين حدّ متوسط معيشت براي عموم مردم بود. امام خميني (ره) براي تحقق اين هدف مهم رهنمودهايي داشتند كه بدان ها اشاره شد.
پاورقي ها:
[1] . صحيفه نور، ج2، ص532.
[2] . همان، ج12، ص091.
[3] . همان، ج17، ص642.
[4] . حديد، آيه52.
[5] . نساء، آيه531.
[6] . همان، آيه57.
[7] . صحيفه نور، ج17، ص752.
[8] . همان، ج16، ص33.
[9] . همان، ج2، ص442.
[10] . همان، ص821.
[11] . همان، ج4، ص671.
[12] . همان، ج2، ص321.
[13] . همان، ص921.
[14] . همان، ج12، ص821.
[15] . همان، ص781.
[16] . همان، ج02، ص421.
۱۰ ویژگی شخصیتی امیرالمؤمنین(ع)بر محور نهج البلاغه
١)اطاعت از پروردگار
مدرّس نهج البلاغه گفت:یکی از ویژگی های مشترک امامان(ع) اطاعت از پروردگار متعال است و امام علی(ع)نیز در این ویژگی سرآمد می باشد.حضرت در خطبه ١٩٧می فرمایند:«انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعة قط و لقد و آسیته بنفسی...»من حتی یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاسته ام.
٢)پیش قدم در ایمان
پژوهشگر حوزه و دانشگاه گفت:پیش قدم بودن امیرالمؤمنین در ایمان بر همگان(شیعه و سنی) مسلّم است و جای شک و شبهه نیست.آن حضرت در فرازی از خطبه ۵٧ فرمود:«انی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان.» من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان از همه پیش قدم تر بوده ام.ابن ابی الحدید معتزلی - از بزرگان اهل سنت - دلایل زیادی بر اینکه اول کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی(ع) است اقامه می کند و اشکالاتی را که به این ادعا وارد کرده اند جواب می دهد.
٣)تربیت یافته دامان پیامبر اکرم
مدرس نهجالبلاغه گفت:امیرالمومنین(ع)در خطبه ١٩٢خیلی ریز و دقیق به قرابتشان با نبی مکرم اسلام(ص)اشاره می فرمایند. امام(ع)خود در این باره در خطبه ١٩٢(خطبه قاصعه)می فرماید:«و قد علمتم موضعی من رسول الله(ص) بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه »شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است،و خویشاوندی ام با او چه در نسبت است.آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید. و گاه بود که چیزی را می جوید،سپس آن را به من می خوراند.
۴)چراغ هدایت
وی افزود:امیرالمومنین چراغ هدایت بود، البته نه چراغی که فقط نور بدهد بلکه دستگیری می کرد، مهربانانه و پدرانه هدایت می نمود؛آن حضرت در خطبه ١٨٧می فرماید:«انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضی ء بها من ولجها.» من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم; هر کس به سوی آن چراغ روی آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهره مند می گردد.
وی ادامه داد:امام(ع)چراغ هدایتی است که هیچ گاه کسی را گمراه نمی کند.در حکمت ١٨۵فرمود:«لا ضللت و لا ضل بی.» هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشد.
۵)علم امام
حجتالاسلام شکیبایی گفت:آن حضرت از محضر پیامبر کمال استفاده علمی و معنوی را برد.حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود، بیشترین بهره علمی را از مکتب عالی نبوت برد. امام(ع)در خطبه ٢١٠می فرمایند:«لیس کل اصحاب رسول الله(ص) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری فیساله(ع) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شیی ء و الا سالته عنه و حفظته.» این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(ص) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده ای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم.
۶)منبع فیض
کارشناس نهجالبلاغه گفت:آن حضرت نه تنها از محضر پیامبر فیض برد بلکه خودش هم یک منبع فیض شد؛ امام(ع)درخطبه ١٨٩فرمود: «ایها الناس، سلونی قبل ان تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض ». ای مردم، پیش از آن که مرا نیابید آنچه می خواهید بپرسید، زیرا من به راه های آسمان از راه های زمین آشناترم!
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:«اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب.» همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای (سلونی قبل ان تفقدونی) نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!
٧)شریک غم مردم
وی گفت:امام فقط به امامت بسنده نکرد بلکه برای مردم پدری می کرد،امام در نامه ای که خطاب به «عثمان بن حنیف»فرماندار بصره نوشته اند نامه ۴۵فرموده اند:«ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین؟و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش.»آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم! اما با آنان در سختی های روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتدای آنان در تلخی های زندگی شان نباشم؟
٨)ساده زیستی
عثمان بن حنیف، در بصره به مهمانی یکی از سرمایه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنیدن این خبر در نامه ای، ضمن توبیخ او، شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة.» به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام. و از غنایم و ثروت های آن مالی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه ام بدلی مهیا نیساخته ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی بهره نبرده ام.
٩)سیاست به دور از ظلم
حضرت در خطبه ١٢۶فرمود:«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فی السماء نجما.» آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم،در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقی است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد!امام (ع) خود در خطبه ٢٠٠ نسبت به سیاست معاویه می فرماید:
«والله ما معاویة بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة.»سوگند به خدا،معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناهان می شود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر!
١٠)شجاعت امام
حضرت در خطبه ١٩٢فرمود:«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة ومضر.» من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.
استاد حوزه در پایان از دانشجویان معتکف خواست تا در فرصت های ویژه ای مثل اعتکاف از نهجالبلاغه کمال استفاده را ببرند و حداقل موضوعات آن را که مرحوم دشتی جمع آوری کرده اند و آخر نهج البلاغه ها معمولا چاپ می شود را مطالعه کنند.
رهبر انقلاب: نوگلان عزیز با خدا دوست باشید و کاری کنید جزو زنان بزرگ کشور شوید
در شب ولادت مولای متقیان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) مراسم معنوی و پرطراوت «جشن فرشتهها» با حضور صدها تن از دختران دانشآموزی که به سن تکلیف رسیدهاند، با اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد.
در این مراسم که در فضایی روحبخش و با نشاط برگزار شد، دانش آموزان دختر آغاز فصل عبادت و بندگی خود را جشن گرفتند.
همچنین رهبر انقلاب اسلامی در سخنان کوتاهی با تبریک عید و جشن تکلیف به دختران، گفتند: دختران و نوگلان عزیز من! جشن تکلیف یک جشن و عید واقعی است چون از لحظه تکلیف این قابلیت را پیدا کردهاید که خدا با شما حرف بزند و به شما تکلیفی بدهد که آن را انجام دهید و این رتبه یعنی «مخاطبِ خدا شدن»، رتبهای بسیار با ارزش در انسانیت است.
ایشان خطاب به دختران افزودند: جشن تکلیف یعنی شما دیگر کودک نیستید بلکه نوجوان و مسئولیتپذیرید و میتوانید در خانواده، مدرسه و محیط بازی با دوستان خود اثرگذار باشید و دیگران را نیز به راه راست هدایت و راهنمایی کنید که این مسئولیتی بر عهده همه ما است.
حضرت آیتالله خامنهای، دختران نوجوان را به دوست شدن با خداوند مهربان توصیه کردند و گفتند: شما با دلهای نورانی، روشن و با صفای خود از همین امروز میتوانید با خدا دوست شوید. یکی از راههای دوستی با خدا این است که در نماز توجه داشته باشید که در حال سخن گفتن با خدا هستید بنابراین معانی و ترجمه کلمات نماز را فرابگیرید. راه دیگر دوستی با خداوند هم این است که کارهایی را که گفته انجام بدهید انجام دهید و آنچه را نهی کرده، انجام ندهید.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به درخشش زنان بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ ایران عزیز، خاطرنشان کردند: امروز زنان برجسته و مسئولیتپذیر ما در بخشهای علمی، عملی و جهادی که مایه افتخار کشور هستند، زیاد و بیش از گذشته هستند. شما نیز سعی کنید با درس و کتاب خواندن و کار و فکر کردن، در آینده جزو زنان بزرگ کشور عزیزتان شوید.
ایشان خطاب به نوگلان تازه مکلّف شده افزودند: شما میتوانید در این مبارزه عظیمی که ملت ایران در دوران انقلاب با ظلم، بدبختی و تبعیض آغاز کرده است، نقشآفرین باشید همچنانکه قبلاً نیز زنان زیادی نقشآفرینی کردند و امروز مردم با مطالعه کارهای بزرگ آنها در کتابها از زحمات برجسته آنها در طول سالهای انقلاب آگاه میشوند.
در پایان این مراسم، تعدادی از دختران نوجوان در فضایی صمیمانه با رهبر انقلاب گفتگو کردند و مورد تفقد ایشان قرار گرفتند.
متن کامل سخنان امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ پس از حضور در ایران اسلامی، سخنرانی در بهشت زهرا برای مردم داشتند که متن آن بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.
ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می کنم که آیا این وکلائی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است.
بنابر این اینهائی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلائی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید.
ما اعلام می کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر
من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهائی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.
ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشد، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید.معنویات ما را بردند اینها. دلخوش به این مقدار نباشید که فقط مسکن می سازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را مجانی می کنیم. دلخوش به این مقدار نباشید.معنویات شما را، روحیات شما را عظمت م یدیم. شما را به مقام انسانیت می رسانیم. اینها شما را منحط کردند. اینقدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما هم دنیا را می آباد می کنیم و هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشد همین معناست که خواهد شد. این دارایی ها از غنائم ملت است و مال ملت است و مستضعفین. من امر کرده ام که به مستضعفین بدهند و خواهند داد. و پس از این هم تغییراتی دیگر در امور خواهد حاصل شد.لکن قدری باید تحمل کنید.به این حرفهای باطل گوش نکنید.اینها حرف میزنند.ما عمل می کنیم. اینها شما را میخواهند دلسرد کنند از اسلام. اسلام پشتیبان شماست.
ما پس از این راجع به بانکها هم طرحهایی داریم که از وضع رخوت بار برگردد.از این وضع استعماری برگردد.ما باید تمام این کاخهای وزارت خانه را،وزارت خانه ها را، که میلیونها ، میلیلردها مال ملت درش خرج شده است.اینها باید تبدیل بشد به یک چیز معتقد اسلامی،اینها فرم خارجی است،فرم اجنبی است.فرم طاغوت است.در دادگستری کاخ درست شده است.لکن دادگستری نیست.دادخواهی نیست.فقط کاخ است.بانکها به تدریج باید بشد و ربا به کلی قطع بشد.من باید به مصادر امور بگم که اخلال کنند.که اینقدر ضعف نفس به خرج ندید.دنبال این نباشید که فرم غربی پیدا کنید.بیچارگی ما این است که دنبال این هستیم که فرم غربی پیدا کنیم.دادگستری ما دادگستری غربی باشد.قوانین ما قوانین غربی باشد.اینقدر ضعیف النفس نباشید.اینهایی که فرم غربی را به فرم الهی ترجیخ میدهند.اینها از اسلام اطلاع ندارند.اونهایی که میگن نمیشد اسلام را در این زمان پیاده کرد، برای اینکه اسلام را نشناخته اند، نمیفهمند چی میگن. ما مبارزه با فساد را با دایره امربه معروف و نهی از منکر که یک وزارت خانه مستقل ، بدون پیوستگی به دولت .با یک همچنین وزارت خانه ای که تاسیس خواهدشد ان شاءالله، مبارزه با فساد میکنیم.فحشا را قطع میکنیم.مطبوعات را اصلاح میکنیم.رادیو را اصلاح میکنیم.تلویزیون را اصلاح میکنیم.سینماها را اصلاح میکنیم.تمام اینها به فرم اسلام باید باشد. تبلیغات ، تبلیغات اسلامی . وزارت خانه ها ، وزارت خانه های اسلامی. احکام ، احکام اسلام. حدود اسلام را جاری میکنیم.خوف از اینکه غرب نمیپسندد نمیکنیم.غرب ما را خوار کرد.غرب روحیات ما را از بین برد.ما را غرب زده کردند.ما غرب زدگی را می زداییم. تمام آثار غرب را،تمام آثار فاسده .تمام اخلاق فاسده غربی را، تمام نظرات باطله غربی را خواهیم زدایید. ما یک مملکت محمدی ایجاد میکنیم.
(صلوات بلند و قراء حضار)
در ایران نباید بیرق شاهنشاهی باشد.آرمهای ایران نباید آرمهای شاهنشاهی باشد.باید آرمهای اسلامی باشد.از همه وزارت خانه ها، از همه ادارات، باید این شیر خورشید منحوس قطع بشد. علم اسلام باید باشد.آثار طاغوت باید برد.اینها آثار طاغوت است.این تاج ، آثار طاغوت است.آثار اسلام باید باشد.نه آثاری که تمدن است.آقا بیدار باشید.ملت بیدار باش. ملت بیدار باش.آقا یدار باشید.کم کم شما را دوباره نکشانند آنجا.از الان، از الان باید این مسائل حل بشد.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم.
من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می گوئیم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جائی که هست، روابط دارند درست می کنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم.
و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشکر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می کنم که بیائید در آغوش ملت، همان که ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید که چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشکر می کنم از این قشرهائی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهائی که متصل نشدند می گوئیم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم و ما می خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیکم ورحمت الله و برکاته