
emamian
ولایت در آیات و روایات با تأکید بر منابع اهل سنت (قسمت اول)
اشاره:
مسئله جانشینی پیامبر، یکی از پرنزاع ترین و دامنه دارترین مسائلی است که از رحلت پیامبر تا کنون ذهن اندیشمندان دو فرقه بزرگ تشیع و تسنن را به خویش مشغول داشته است. اهل تسنن با استناد به بلوغ فکری مردم، همة وقایع تاریخی و آیات و احادیثی که به نوعی مسأله جانشینی را مطرح می کند، توجیه می نمایند و متفکران شیعی با استناد به متن دین و کتاب خدا اثبات می کنند که پیامبر این امر مهم را به هیچ رو فروگذار نکرده است. مقاله پیش رو جانشینی پیامبر را در آیات و روایات تفسیری با تأکید بر منابع اهل سنت کاویده است.
مقدمه
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در مسئله جانشینی آن حضرت بین اصحاب اختلاف افتاد و این باعث شد تا مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند.
گروهی که معتقد بودند پیامبر(ص) جانشینی برای خود تعیین نکرده و آن را بر عهده امت گذاشته است. طرفداران این نظریه «اهل سنت» نامیده شدند. گروهی دیگر معتقد شدند که رسول اکرم(ص) به امر الهی جانشین خود را تعیین و کراراً او را به مردم معرفی کرده است. طرفداران این نظریه «شیعه» نامیده شدند. بنابراین شکی نیست که هر دو گروه به وجود رهبر و حاکم پس از پیامبر اذعان دارند، با این تفاوت که در مکتب اهل سنت امامت یک مقام عرفی و شرایط امام در حد شرایط یک مقام معمولی است، آنان قداستی را که برای پیامبر اکرم(ص) قائلند برای جانشین او قائل نیستند لذا از نظر آنان انتخاب امام از راههای متعدد (بیعت، شورا و...) امکان پذیر اما در مکتب شیعه منصب امامت امتداد رسالت پیامبر(ص) است و امام باید از سوی خدا تعیین ونصب گردد در این مکتب، فلسفه بعثت پیامبران با فلسفه نصب و تعیین امام از طرف خدا یکی است و علم و عصمت از شرایط اساسی هر دو مقام است.
بین طرفداران این دو مکتب منازعات و مناظرات فراوانی برای اثبات ادعایشان در گرفته و کتاب های متعددی نگاشته شده است. آنچه در این نوشتار منظور نگارنده است این که از طریق برخی از آیات و روایات که در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده، اثبات نماید که نصب امام از طریق نص محقق شده و نمی توان در مقابل نص اجتهاد کرد.
آیه ولایت
«اِنََّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وهُمْ راکِعُونَ؛[1] سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند، و درحال رکوع زکات می دهند.
معنای «ولی»
«ولی» در لغت، گاه به معنای دوست و گاه به معنای حاکم است. به گفته راغب اصفهانی ریشه اصلی آن به این معنا است که دو چیز در کنار هم قرار گیرند و فاصله ای میان آنها نباشد، اگر به کسر واو بخوانیم (وِلایت) به معنای نصرت و اگر با فتح واو خوانده شود (وَلایت) به معنای صاحب اختیار است.
با در نظر گرفتن قرائن، به دو دلیل کلمه «ولی» در آیه پیشگفته به معنای صاحب اختیار است.
1. اضافه کلمه «ولی» به کسی که نیاز به ولایت دارد، قرینه ای است بر این که مقصود از «ولی» همان مالک الامر است مانند «ولی الصغیر» یعنی کسی که مالک امر صغیر است یا «ولیَ المراة» یا «ولیّ المجنون»....
همچنین اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.
2. «انّما» از ادات حصر است و چون ولایت به سایر معانی منحصر در خدای متعال و رسول خدا و زکات دهنده در حال رکوع نیست، معلوم می گردد که این ولایت فقط به معنای مالک الامر است که منحصر در خدا و رسول خدا(ص) و مؤمن زکات دهنده در حال رکوع است[2]
مقصود از «الذین آمنوا»
آیه به طور مشخص افراد مورد نظر را تعیین نمی کند، از این رو لازم است در این باره به پیامبر اکرم(ص) و روایات او مراجعه نمود؛ زیرا ایشان تنها مرجع تفسیر و تبیین مجملات و نقاط ابهام قرآن است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم»[3]
علاوه بر مفسرین امامیه که همگی شان نزول آیه شریفه را در مورد علی(ع) می دانند، بسیاری از مفسرین و محدثین اهل سنت از جمله: واحدی، زمخشری، فخر رازی، سیوطی و آلوسی[4] با نقل روایاتی نزول آیه را در شان علی(ع) می دانند که برای رعایت اختصار از نقل همه روایات چشم پوشی کرده، به ذکر برخی از آنها اکتفا خواهیم کرد.
الف) روایات اهل سنت
1. ابن عباس می گوید: نزدیک ظهر بود که عبدالله بن سلام به همراه تعدادی از مسلمانان وارد منزل رسول خدا(ص) شده از مشکلات خویش به آن حضرت شکایت کردند.
در این حال آیه «ولایت» بر پیامبر نازل شد. پیامبر اکرم(ص) آیه را بر آنها تلاوت نمود، آنان عرض کردند: ما به ولایت خدا و رسول و مؤمنین راضی شدیم. در این هنگام بلال اذان گفت و پیامبر اکرم(ص) روانه مسجد شد. مردم در مسجد مشغول نماز بودند، بعضی در حال قیام و رکوع وبعضی در حال سجده بودند، آن حضرت سائلی را دید که در بین مردم دور می زند و تقاضای کمک می نماید، پیامبر او را صدا زد و سوال کرد: آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد آری. حضرت سوال کرد: چه چیزی به تو داد؟ عرض کرد: انگشتری از نقره، پیامبر پرسید: چه کسی این انگشتر را داد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال قیام است، پیامبر نگاه کرد دید او علی بن ابی طالب(ع) است. باز پرسید در چه حالی انگشتر را به تو عطا کرد؟ گفت: در حال رکوع، سپس پیامبر اکرم(ص) آیه شریفه را تلاوت نمود.[5]
«سیوطی» نیز در «الدر المنثور»[6] این مسأله را نقل کرده و در پایان می نویسد: وقتی که رسول خدا از سائل پرسید: چه کسی به تو کمک کرد؟ سائل گفت: آن مردی که در حال قیام است(و با دست به سوی علی(ع) اشاره کرد). حضرت پرسید در چه حالی به تو کمک کرد؟ عرض کرد در حال رکوع، پیامبر فرمود: او علی بن ابی طالب(ع) است و تکبیر گفت و این آیه را تلاوت نمود: «وَ مَن یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ»[7]
2. حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» بیست و چهار روایت در این باب و از طرق مختلف در ذیل آیه شریفه نقل کرده است و از جمله کسانی که از آنها حدیث نقل کرده است، «ابن عباس»، «عماربن یاسر»، «جابربن عبدالله انصاری»، «امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)»، «مقدادبن اسود کندی» و «ابوذر غفاری» می باشند.[8]
3. فخر رازی در تفسیر کبیر سه حدیث آورده و از ابوذر نقل می کند که آیه ولایت در شان علی(ع) نازل شده است. [9]
مرحوم علامه امینی شأن نزول این آیه را درباره علی(ع) از حدود بیست کتاب اهل سنت آورده و منابع دقیق آنها را نقل کرده است،[10] و در کتاب احقاق الحق نیز، همین معنا از کتب زیادی نقل شده است. [11]
روایات اهل سنت را با ترجمة اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر(ص) که این مطلب را به عنوان یک مساله مسلم تاریخی در اشعار خود آورده و در بسیاری از کتب بزرگان اهل سنت نیز نقل شده است به پایان می رسانیم.
«ای علی تو بودی که در حال رکوع زکاتی بخشیدی، جان به فدایت ای بهترین رکوع کنندگان»
«و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرده وآن را در قرآن مجیدش تبیین نمود.» [12]
ب) روایات امامیه
از طریق شیعه روایات زیادی مبنی بر اینکه آیه در شأن علی(ع) است نقل شده است و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم بحرانی در تفسیر برهان که فقط از طریق امامیه بیست روایت نقل می کند و ما فقط به نقل یک حدیث اکتفا می کنیم. ابوالجارود از امام باقر(ع) نقل می کند که آن حضرت در مورد آیه ولایت فرمود: گروهی از یهودیان مانند عبدالله بن سلام، اسید بن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا اسلام آوردند و به حضور پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شدند و عرض کردند: ای رسول خدا(ص) حضرت موسی(ع) یوشع بن نون را به عنوان وصی خود قرار داد، وصی شما کیست و چه کسی بعد از شما سرپرست و صاحب اختیار ما خواهد بود؟ در این هنگام آیه شریفه «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: بلند شوید تا به مسجد رویم وقتی که به مسجد رسیدند، فقیری را مشاهده کردند که در حال خروج از مسجد بود، پیامبر فرمود: ای سائل آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ فقیر گفت: آری این انگشتر را، فرمود: چه کسی این انگشتر را به توداد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال نماز است. فرمود: در چه حالی انگشتر را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع، در این هنگام پیامبر اکرم تکبیر گفت و به دنبال آن حضرت، اهل مسجد نیز تکبیر گفتند، سپس پیامبر خدا فرمود: بعد از من «ولیّ» و سرپرست شما علی بن ابی طالب است. و آنها نیز گفتند! ما راضی شدیم به اینکه خداوند پروردگار ما باشد و اسلام دین ما، و محمد(ص) پیامبر ما و علی بن ابی طالب(ع) صاحب اختیار و سرپرست ما، و سپس این آیه نازل شد وَ مَن یَتَوَلْ اللهَ وَ رَسولَه ... [13].
بیان علامه طباطبائی
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ»[14] برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است و خداوند متعال برای خود دو سنخ ولایت نشان داده، یکی ولایت تکوینی و دوم ولایت تشریعی. آنگاه در آیات دیگری این ولایت تشریعی را به رسول خدا استناد می دهد و سپس در آیه مورد بحث، همان ولایت را برای امیرالمؤمنین(ع) اثبات می کند، پس در اینجا چهار دسته از آیات قرآنی هست.
الف) آیاتی که اشاره به ولایت تکوینی خدای متعال دارد مانند:
«اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلیُّ»[15]
ب) آیاتی که برای خدا ولایت بر تشریع شریعت، هدایت، توفیق و ... را ثابت می کند:
«اَللهُ وَلیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الیَ النُّورِ»[16]
ج) آیاتی که ولایت تشریعی خداوند را برای رسول خدا ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت امت و قضاوت در بین آنان را از شئون رسالت وی بر می شمارد مانند: آیه شریفه «الَنَّبِیُّ اَوْلی بِالْمؤمنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»[17] و آیاتی دیگر در سوره های نسا، شورا، جمعه، نحل و احزاب.[18]
خلاصه مضمون این آیات این است که رسول خدا(ص) نیز ولایت دارد که امت را به سوی خدا سوق دهد و در بین آنها حکومت و فصل خصومت کند و همان گونه که اطاعت خدا بر مردم واجب است، اطاعت او نیز بدون قید و شرط واجب است، پس برگشت ولایت آن حضرت به ولایت تشریعی خدا و اطاعت او اطاعت خداست، و آیات «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُم».[19]
و «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ»[20] بر این امر دلالت دارند.
د) آیاتی که همان ولایت رسول خدا را برای امیرالمؤمنین، علی(ع) اثبات می کند. یکی از آنها همین آیه مورد بحث است که بعد از اثبات ولایت تشریعی برای خدا و رسول با واو عاطفه عنوان «الَّذینَ آمَنُوا» را که جز بر امیرالمؤمنین(ع) منطبق نیست به آن دو عطف نموده و به یک سیاق این سنخ ولایت را(که گفتیم، در هر سه مورد ولایت واحده است؛ البته برای پروردگار متعال، به طور اصالت، و برای رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع) به طور تبعیت و به اذن خدا) اثبات می کند.
اگر معنای ولایت در این یک آیه نسبت به خداوند، غیر از معنای آن نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا » بود،(صرف نظر از اینکه این یک نحو غلط اندازی و باعث اشتباه بود) جا داشت کلمه ولایت نسبت به «اَلَّذینَ» تکرار شود، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال گردد چنانچه نظیر این مطلب، در آیه «قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُم یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُومِنُ لِلْمُؤْمِنینَ»[21]رعایت شده است.
در این آیه لفظ «یؤْمِنُ» برای اینکه در هر جمله معنای خاصی داشته، تکرار شده است. [22]
نتیجه بحث
حاصل اینکه هر ولایتی که در آیه ولایت برای خداوند متعال و رسول او ثابت است، برای علی(ع) نیز ثابت خواهد بود. قطعاً ولایت خداوند و رسول خدا(ص) به معنای ولایت تشریعی(مالک الامر و صاحب الاختیار) می باشد، پس همچنین ولایت تشریعی نیز برای امیرالمؤمنین به اثبات می رسد. و چون کس دیگری غیر از علی(ع) به عنوان ولی المؤمنین بعد از پیامبر اکرم(ص) معرفی نشده است، پس آن حضرت خلیفه بلافصل رسول خدا(ص) خواهد بود.
پاسخ به چند پرسش
عده ای بر استدلال به این آیه اشکالاتی را مطرح کرده اند که در این بخش اشکالات مهم آنها بررسی می شود.
اشکال اول: آلوسی اشکال می کند که موصول ها و ضمیرهای آیه به صورت جمع اند مانند « الَّذینَ آمَنُوا» و « الَّذینَ یُقیمُونَ» و «یُؤتُونَ» و «وَ هُمْ راکِعُونَ» با این حال چگونه بر یک فرد تطبیق می گردد.
پاسخ:
اولاً: استعمال لفظ جمع بر شخص واحد با انطباق یک قانون کلی بر فرد واحد تفاوت دارد. توضیح اینکه زمانی جمع را اطلاق و واحد را اراده می کنند، و در حقیقت لفظ جمع در واحد استعمال می شود و زمانی به قانونی کلی و عمومی اشاره می شود و از آن به طور عموم خبر داده می شود در صورتی که آن قانون جز بر یک نفر منطبق نمی گردد و این دو با هم متفاوت اند. آن اطلاقی که در عرف سابقه ندارد اولی است و نه دومی و کاربرد وجه دوم در عرف شایع است و آیه مورد بحث نیز از این قبیل است یعنی در آیه ولایت به طور کلی گفته شده که پس از پیامبر اکرم(ص) چه کسانی بر امت اسلامی ولایت دارند، در حالی که شرایط آن را فقط یک نفر داراست. [23]
ثانیاً: مشابه آیه فوق که در آیه به صورت جمع آمده و در خارج تنها یک نفر را شامل می شود بسیار است به عنوان نمونه به موارد زیر می توان اشاره کرد:
الف) در آیه مباهله کلمه «نِسائَنا»[24] به صورت جمع است در حالی که مقصود فقط فاطمه زهرا(ع) است، زیرا زن دیگری در جریان مباهله حضور نداشت.
ب) در آیه «یَقُولُونَ نَخْشی اَنْ تُصیبَنا دائِرَهٌ»[25] گویندة این حرف به اعتراف علمای عامه یک نفر به عنوان عبدالله بن ابُی، رئیس منافقان بوده است، ولی به صورت جمع آمده است.
ج) در آیه «یَسئَلُونَکَ ماذا یُنْفِقُونَ»[26] «یَسئَلُونَ» به صورت جمع آمده در حالی که پرسشگر یک نفر به نام عمروبن جموح بوده است.
و بسیاری از آیات دیگر که علامه امینی در «الغدیر» بیست آیه را ذکر می کند. [27]
اشکال دوم: اگر ولایت در آیه به معنای صاحب اختیار باشد لازم است علی(ع) در زمان حضور پیامبر(ص) نیز این ولایت را داشته باشد، در صورتیکه بالاتفاق علی(ع) در عصر پیامبر مقام ولایت به معنای حاکمیت و رهبری فعلی مسلمین را نداشت. [28]
پاسخ:
پاسخ این اشکال روشن است، در تعبیرات روزمره بسیار دیده می شود که اسم یا عنوانی به افرادی که نامزد مقامی بوده یا به مسئولیتی انتخاب شده اند اطلاق می شود یا به تعبیر دیگر بالقوه دارای آن مقام اند نه بالفعل. مثلاً کسی در حال حیات خود یک نفر را به عنوان(وصیّ) خود تعیین می کند و با اینکه هنوز در حال حیات است، می گوید فلانی وصیّ من یا قیم اطفال من است.
اطلاق وصیّ، خلیفه و جانشین به علی(ع) در حال حیات رسول خدا(ص) نیز به همین صورت بوده است که پیامبر(ص) به اذن خداوند در حال حیات خود، علی(ع) را برای این امر نصب کرد و خلافت او را برای بعد از رحلتش تثبیت نمود شبیه این مطلب در داستان «یوم الانذار» دیده می شود. طبق نوشته مورخان و محدثان اسلامی اعم از اهل سنت و شیعه، پیامبر اکرم(ص) آن روز اشاره به علی(ع) کرد و فرمود: «این برادر و وصیّ و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».[29]
اشکال سوم: حصر ولایت در علی(ع) حتی بنابر مذهب شیعه هم صحیح نیست؛ زیرا به ائمه دوازده گانه قائلند پس چگونه آیه یاد شده ولایت را در علی(ع) منحصر می کند.[30]
پاسخ:
این اشکال در صورتی وارد است که ولایت ائمه دوازده گانه(ع) در عرض باشد، یعنی همه در یک زمان با هم ولایت داشته باشند، در صورتی که ما ولایت آنها را به ترتیب زمان در طول هم می دانیم. پس حصر ولایت در علی(ع) صحیح است چون ولایت ائمه نیز به ولایت حضرت علی(ع) بازگشت می کند چنانکه انحصار ولایت در رسول الله(ص) صحیح است؛ زیرا ولایت حضرت علی(ع) و سایر ائمه به ولایت ایشان باز می گردد، و چنانکه می توان ولایت را منحصر در ذات باری تعالی دانست؛ زیرا اصل ولایت از اوست و ولایت پیامبر اکرم و ائمه به ولایت پروردگار متعال بر می گردد.
آیه اولی الامر
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلاً؛[31] ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(اوصیای پیامبر) را، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت آن نیکوتر است.»
در این آیه خداوند امر فرموده که از خداوند و پیامبر(ص) و اولی الامر اطاعت کنیم وفرمان آنها را گردن نهیم. مقصود از خدا و رسول در آیه روشن است اما در باره اینکه منظور از اولی الامر چه کسانی هستند اقوالی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. زمامداران و حاکمان در هر زمان و هر محیط؛ 2. اهل حل و عقد؛ 3. علما و دانشمندان عادل؛ 4. خلفای راشدین؛ 5. صحابه و یاران پیامبر؛ 6. فرماندهان لشکر؛ 7. امامان معصوم(ع). شایسته ذکر است که همه مفسران امامیه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» امامان معصوم(ع) می باشند. [32]
بررسی اقوال هفتگانه
تفسیر اول با مفهوم آیه و روح بلند تعالیم اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی بدون قید و شرط از هر حکومتی در ردیف اطاعت خدا و پیامبر(ص) باشد، به همین دلیل علاوه بر مفسران امامیه مفسران اهل سنت نیز این تفسیر را نفی کرده اند.
تفسیر دوم نیز با اشکالات فراوانی مواجه است که ما آنها را در بحث مصداق اولی الامر بعد از نقل کلام فخر رازی موسس این قول به طور مشروح بیان می کنیم. گروه سوم برای توجیه کلام خود به آیه ای دیگر از سوره نسا استناد کرده اند؛ زیرا در این آیه کلمه اولی الامر بر علما و دانشمندان اطلاق شده است. آیه می فرماید: «و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد،(بدون تحقیق) آن را شایع می سازند، در حالی که اگر آن را به پیامبر و اولی الامر که قدرت تشخیص کافی دارند باز گردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید(و گمراه می شدید)». [33] این استناد صحیح نیست؛ زیرا آیه مورد بحث درباره اطاعت بدون قید و شرط است، ولی این آیه که مستند استدلال آنهاست، درباره سوال و تحقیق درباره خبر است و این دو مطلب را نمی توان به یک معنا دانست، اولی جز درباره معصومان تصور نمی شود، ولی دومی مفهومی گسترده دارد.
افزون بر این تفسیر اولی الامر در آیه مورد بحث به علما و دانشمندان عادل نیز سازگار نیست؛ زیرا علما و دانشمندان عادل نیز اگر مرتکب اشتباهی شده و یا به هر علت دیگر از حق منحرف شوند اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اول اطاعت از اولی الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت از پیامبر لازم شمرده است. برای قول چهارم و پنجم و ششم نیز هیچ دلیل روشنی بیان و ارایه نشده است، در عین حال هیچ یک از این سه قول صحیح نیست؛ زیرا منحصر کردن اولی الامر در خلفا چهارگانه و یا صحابه پیامبر و یا فرماندهان لشکر بدون دلیل است و ما دلیلی بر این انحصار نداریم. افزون بر این بنابر قول چهارم و پنجم لازم می آید که امروز مصداقی برای اولی الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد؛ زیرا در حال حاضر نه خلفای چهارگانه در قید حیاتند و نه صحابه پیامبر اکرم اسلام(ص) در صورتی که آیه مطلق است و اختصاص به زمان خاصی ندارد. [34]
اما قول هفتم تنها قولی است که اشکالات یادشده را ندارد؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود، کاملاً سازگار است، چون مقام عصمت ائمه(ع) آنها را از هرگونه خطا وگناه حفظ می کند. و از این رو فرمان آنها همانند فرمان پیامبر بدون هیچ قید وشرطی واجب الاطاعه است وسزاوار است که اطاعت از امام معصوم در ردیف اطاعت از پیامبر قرار گیرد.
علامة طباطبائی برای توضیح دلالت آیه شریفه بر عصمت اولی الامر می فرماید: اینکه امر به اطاعت از رسول به طور مطلق آمده است و هیچ قید و شرطی ندارد، دلیل بر این است که رسول امر و نهی مخالف با حکم خدا ندارد، و گرنه موجب تناقض می شد؛ زیرا اگر رسول امر به چیزی کند که مخالف با حکم خداست هم واجب است عمل شود، چون اطاعت رسول واجب است و هم واجب است عمل نشود، چون اطاعت از خدا هم واجب است و این موجب تناقض می شود، پس موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول گرامی با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمی شود.
و از آنجا که اطاعت اولی الامر با اطاعت رسول یکی است، همین مطلب نیز عیناً در اولی الامر جریان دارد یعنی اگر همه اوامر و نواهی اولی الامر، با اوامر و نواهی رسول خدا(ص) موافق نمی شد، موجب تناقض می گردید و چون به طور مطلق فرموده از اولی الامر اطاعت کنید، معلوم می شود، تمامی اوامر و نواهی آنها موافق با اوامر و نواهی رسول خداست و این هم جز با عصمت اولی الامر ممکن نیست. پس این آیه دلالت می کند که اولی الامر معصوم از خطا و اشتباه و عصیان هستند. [35]
مصداق(اولی الامر)
پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند. [36]
استدلال فخر رازی با اشکالات متعددی مواجه است که به پاره ای از آنها می پردازیم:
اشکال اول: تفسیر مصداق اولی الامر به «اهل حل و عقد» صحیح نیست، زیرا برای اعتقاد به عصمت اهل حل و عقد سه احتمال وجود دارد:
1. اینکه تک تک افراد اهل حل و عقد معصوم باشند و چون تک تک آنها معصوم هستند قهراً هیأت جمعی آنان نیز معصوم خواهد بود.
این احتمال صحیح نیست، زیرا در طول قرن ها هیچ گاه اتفاق نیفتاده که همه اهل حل و عقد معصوم باشند پس محال است که خدای حکیم امت را به چیزی امر بکند که مصداق خارجی ندارد.
2. احتمال دیگر اینکه، عصمت صفت مجموع هیأت اهل حل و عقد باشد نه تک تک افراد، یعنی هیأت اهل حل و عقد معصوم است هر چند تک تک افراد معصوم نباشند؛ زیرا مردم مکلف به اطاعت از مجموع هیأت اهل حل و عقدند و چون مجموع اهل حل و عقد جز به راه مستقیم و صواب دعوت نمی کنند، اطاعت از آنها واجب است.
این احتمال نیز باطل است؛ زیرا چگونه تصور می شود که یک موضوع اعتباری- یعنی هیأت اهل حل و عقد- به یک صفت حقیقی یعنی عصمت متصف گردد. با اینکه آنچه در خارج وجود دارد افرادند نه هیأت، بلکه هیأت امری است اعتباری و امر اعتباری نه معصوم می شود و نه گنهکار، پس تصور عصمت برای هیأت که امر اعتباری است، صحیح نیست.
3. احتمال سوم اینکه، عصمت نه صفت افراد هیأت اهل حل و عقد است و نه صفت خود هیأت، بلکه حقیقت آن عبارت است از اینکه خدای تعالی این هیأت را از انحراف حفظ می کند و نمی گذارد رأی به خطا بدهند. مثل خبر متواتر که از کذب محفوظ است، با اینکه مصونیت از کذب نه صفت تک تک مخبرین است و نه صفت هیأت اجتماعی آنان.
این احتمال هم باطل است، زیرا آن چه عاملی است که موجب عصمت اهل حل و عقد مسلمانان می شود؟ و چه فرقی میان اهل حل و عقد مسلمین با سایر امت ها وجود دارد؟ آیا تنها مسلمانان چند نفری به نام اهل حل و عقد دارند؟
تمامی امت های کوچک و بزرگ که تا کنون در طول تاریخ شکل گرفته اند چند نفر داشته اند که مسائل گره خورده امت خود را حل و مسائل خلاف آن را عقد کرده اند، اگر به حوادث تاریخ بنگریم، موارد فراوانی را می یابیم که اهل حل و عقد هر امت در مسائل مهم مملکتی و قبیله ای بعد از مشورت و تبادل نظر یک رای را پسندیده و به مرحله اجرا گذاشته اند، صرف نظر از نتیجه بد یا خوب آنها، هر چند که خطا در نظریه های فردی بیشتر است اما آرای جمعی هم، بی نصیب از خطا نیست.
پس تفاوت میان اهل حل و عقد مسلمین با اهل حل و عقد سایر جوامع از این باب نیست که نظیر خبر متواتر عادتاً خطا در آن راه ندارد، بلکه به زعم فخر رازی از این باب است که خدای متعال از خطا بودنش جلوگیری کرده است، پس عامل مصونیت آنها یک عامل عادی نیست، بلکه از سنخ عوامل خارق العاده است. در این صورت باید قرآن کریم حدود و سعه و ضیق آن را بیان می کرد و لازم بود که رسول خدا(ص) برای اصحاب و امت خود روشن می نمود که مصداق اهل حل و عقد که با عنوان «اولی الامر» در قرآن نام برده شده اند، چه کسانی هستند و چه حقیقتی دارند، آیا در هر عصری یک گروه خاصی اهل حل و عقدند یا در هر جمعیتی یک عده اولی الامر خواهند بود؟ همچنین لازم بود مسلمانان و مخصوصاً اصحاب پیامبر نسبت به این مساله اهتمام داشته از رسول خدا(ص) بخواهند که مصادیق اولی الامر را تعیین نماید؟ چنانکه در موضوعات عادی مانند هلال ماه، انفاق و انفال از آن حضرت سؤال می کردند.[37]
اشکال دوم: یکی از شرایطی که طرفداران این نظریه ذکر کرده اند، این است که حکم اهل حل و عقد نباید خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر باشد و تشخیص این مسأله بر عهده مجتهدان و علمای آگاه به کتاب و سنت است و نتیجه این می شود که اطاعت از اولی الامر بدون اجازه علما جایز نباشد، در واقع اطاعت از مجتهدین بالاتر از اطاعت اولی الامر باشد، و این با ظاهر آیه شریفه ناسازگار است.
اشکال سوم: اگر فرضاً اهل حل و عقد معصوم از خطا و اشتباه اند، اتفاق و اجماع آنان در کم تر مسأله ای تحقق می یابد در این صورت در مسائلی که آنها اتفاق نظر ندارند، جامعه دچار بلاتکلیفی و نابسامانی خواهد شد و مسلمانان در این گونه مسائل سرگردان می مانند. این در حالی است که ظاهر آیه وجوب اطاعت مطلق از اولی الامر است یعنی در همه مسائل و نه فقط در مسائل اجتماعی. [38]
اشکال چهارم: اشکالی است که خود فخر رازی بر این قول وارد کرده است و جوابی داده است که نتیجه اش بطلان نظریه اش می باشد. او اشکال می کند که این سخن «قول به اهل حل و عقد»مخالف اجماع مرکب است؛ زیرا اقوال علما در معنای اولی الامر از چهار قول بیشتر نیست.
1. خلفای راشدین 2. امرای طوائف 3. علما 4. ائمه معصومین و قول پنجم هر چه باشد بر خلاف اجماع است و باطل خواهد بود.
بعد جواب می دهد که این سخن در حقیقت به قول سوم بر می گردد، یعنی مقصود از اهل حل و عقد همان علما می باشند. [39]
فخر رازی با این جواب موجب ابطال نظر خود می گردد؛ زیرا هیچکس قائل به عصمت علما نیست و در نتیجه آنها نمی توانند مصداق اولی الامر باشند و لذا مصداق آیه کسی جز ائمه معصومین(ع) نمی باشند.
از انچه گذشت، معلوم شد که جمله «و اولی الامر مِنْکُم» حمل بر اهل حل و عقد نمی شود؛ زیرا آنها معصوم نیستند. بنابراین مقصود از اولی الامر کسانی هستند که درگفتار و کردارشان معصومند. در اینجا به منظور تعیین مصداق به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم.
1. حاکم حسکانی با واسطه از علی(ع) نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «شریک های من کسانی اند که خداوند نام آنان را مقارن نام خویش و نام من ذکر فرمود وآیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را در حق آنان نازل کرد. اگر از منازعه در امری ترسیدید، به خدا و رسول و اولی الامر مراجعه کنید. علی(ع) عرض کرد: ای پیغمبر خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو(علی) نخستین آنها هستی».[40]
2. مجاهد در تفسیر آیه مورد بحث گفته است: « این آیه در شان امیر المؤمنین علی(ع) نازل شده است. هنگامی که رسول خدا ایشان را در مدینه به جانشینی خود تعیین فرمود، علی(ع) پرسید: ای رسول خدا آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار می دهی؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای امیرالمؤمنین: آیا راضی نیستی که نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ هنگامی که موسی به هارون گفت که جانشین من در امتم باش و اصلاح نما، پس خداوند فرمود« وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ »[41]
3. بحرانی(ره) در تفسیر برهان از جابربن عبدالله انصاری نقل کرده که گفت: وقتی خداوند متعال آیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را بر پیامبر نازل فرمود، من به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الامر کیست که خدای متعال اطاعت آنان را در کنار اطاعت تو قرار داده است؟ فرمود: « ای جابر آنان جانشینان، و امامان مسلمین بعد از من هستند، که اولشان علی بن ابی طالب(ع) و سپس حسن و حسین و بعد از او علی بن الحسین و بعد محمد بن علی است که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد، چون او را دیدی سلام مرا به او برسان، و سپس صادق جعفربن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی(ع)و در آخر کسی که نامش نام من است و کنیه اش کنیه من. او حجت خدا است بر روی زمین، و بقیه الله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا، او پسر حسن بن علی است و او آن کسی است که خداوند ذکر و یادش را به دست او در سراسر جهان می گستراند و اوست که از شیعیان و دوستانش غیبت می کند، غیبتی که بسیاری از آنان از اعتقاد به امامت او بر می گردند و تنها کسی بر اعتقاد به امامت او استوار می ماند، که خدای تعالی قلبش را برایمان آزموده است...».[42]
همة این روایات نشان می دهد که پیامبر اکرم(ص) مصادیق اولی الامر را به خوبی معرفی فرموده و حتی در فرصتهای مناسب به تفصیل از اولی الامر سخن گفته، آنها را با نام و نشان به مردم شناسانده است. بنابراین اظهار نظرهای دیگر در این زمینه در واقع اجتهاد در مقابل نص است.
سوتیتر:
اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ» برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است.
پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند.
امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.
پی نوشت ها:
[1] . مائده/ 55.
[2] . مقاییس اللغه، 6/141، المفردات، ماده «ولی» 533.
[3] . «ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی» نحل/ 44.
[4] . به اسباب النزول، 133؛ الکشاف، 1/649؛ التفسیر الکبیر، 12/26؛ الدر المنثور، 2/519؛ روح المعانی، 6/167 مراجعه شود.
[5] . ما نزل من القرآن فی علی(ع) 66.
[6] . الدر المنثور؛ 2/520.
[7] . و کسانی که ولایت خداو پیامبر و اهل ایمان را بپذیرند،(پیروزند، زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است . مائده/56.
[8] . شواهد التنزیل، 1/209، حدیث 216 به بعد.
[9] . التفسیر الکبیر، 2/53-52.
[10] . الغدیر، 2/53-52
[11] . احقاق الحق، 2/399-409
[12] . روح المعانی، 6/167
[13] . البرهان فی تفسیر القرآن، 1/480 حدیث 6؛ الکافی الاصول، 2/47 حدیث 4(مترجم)
[14] . مائده(5): 56
[15] . آیا آنها غیر از خدا را ولی خود برگزیدند؟ در حالی که «ولی» فقط خداوند اسست شوری/9؛ سجده/4؛ یوسف/101 و شوری/44.
[16] .«خداوند، ولی کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد.» بقره/ 257؛ آل عمران/68 و جاثیه/19.
[17] . پیامبر نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر است. احزاب/6
[18] . نساء/105؛ شوری/52؛ جمعه/2؛ نحل/44؛ احزاب/36.
[19] . اطاعت کنید خدا را، اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(= اوصیای پیامبر) را نساء(4):59
[20] . هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری راحکم نمایند اختیاری(در برابر فرمان خدا) داشته باشد. احزاب/36.
[21] . بگو: خوش باوربودن او به نفع شماست(ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و تنها مومنان را تصدیق می کند. توبه/61
[22] . المیزان، 6/22-18 مترجم.
[23] . همان، 6/12(مترجم)
[24] . آل عمران/61.
[25] . می گویند می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد(و نیاز به کمک آنها داشته باشیم) مائده/52.
[26] . از تو می پرسند چه چیزی انفاق کنند؟ بقره/ 215.
[27] . الغدیر، 3/167 -163
[28] . این اشکال را نیز فخر رازی در التفسیر الکبیر، 12/28 و آلوسی در روح المعانی، 6/168 بیان کرده اند.
[29] . پیام قرآن، 9/ص 210-209.
[30] . روح المعانی، 6/167.
[31] . نساء/ 59.
[32] . التفسیر الکبیر، 10/144، روح المعانی، 5/65 ؛ المنار 5/ 181، فی ظلال القرآن، 2/417؛ تفسیر القمی، 1/141؛ التبیان، 3/236 ؛ مجمع البیان، 3/63.
[33] . نساء/83.
[34] . تفسیر نمونه، 3/435(تلخیص)
[35] . المیزان، 6 (مترجم)
[36] . التفسیر الکبیر، 10/144.
[37] . المیزان،4/570 به بعد (مترجم)
[38] . تفسیر نمونه، 3/ 437(تلخیص).
[39] . فخر رازی در ذیل این آیه همین چهار قول را ذکر کرده و لذا ایرادش بر مبنای همان چهار قول می باشد.
[40] . شواهد التنزیل، 1/189، حدیث 202.
[41] . همان، 1/190، حدیث 203.
[42] . البرهان فی تفسیر القرآن، 1/381 حدیث 1.
آثار رواني و اجتماعي حجاب
آثار رواني
ا لف) دل آرام و مطمئن
از آنجا که حجاب يکي از احکام الهي است و انسان با عمل کردن به دستورات خداوند متعال به مقام قرب الهي نائل مي شود در نتيجه به يک طمانينه و اطمينان قلبي در رعايت احكام اسلامي دست مي يابد و به کمال رضايت مندي مي رسد. علاوه بر اين سبب اظهار دوستي به خداوند متعال و ائمه مي شود و به محبوب خدا شدن مي انجامد چنانکه آيه شريفه مي فرمايد: «اگر خد ا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد که خدا شما را دوست بدارد و گناه شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است»[1]
دوست داشتن و محبوب ديگران بودن يک نياز فطري و رواني انساني است که با حفظ حدود شرعي و اطاعت از خداوند و محبوب خدا و اوليا خدا شدن نياز را ارضاء نموده و به اطمينان خاطر مي رسد. در پرتو اين امر احساس ارزشمندي، اعتماد به نفس پيدا مي کند؛ چيزي که نبود آن باعث مشکلات روحي و مشکلات ارتباطي مي شود .
ب. حجاب ، نياز فطري
انسانها يک نياز فطري دروني به نام حيا و شرم دارند . علاوه بر مطالعات مردم شناسي و روان شناسي جنسي ، از مطالعات تاريخي نيز استفاده مي شود که انسان در هيچ مقطعي بدون پوشش زندگي نکرده است و اين مطلب حاکي از وجود شرم و حياي ذاتي انسان است . پرفسور اسوالد شوارتز ، طبيب و روان شناس اتريشي مي نويسد : (( علاوه بر مردم شناسي، تجزيه و تحليل روان شناسي نيز ثابت مي کند که احساس شرم ، يکي از صفات عمده نوع بشر است . هيچ قبيله اي هر قدر هم بدوي بوده باشد شناخته نشده است که از خود شرم بروز ندهد و بچه هاي کوچک نيز شرم دارند)). [2]
از آيات مربوط به خلقت حضرت آدم و حوا نيز فطري بودن پوشش و حجاب استفاده مي شود . پس حجاب پاسخ مثبت به اين نياز دروني و فطري است که در نهايت به سلامت رواني فرد منجر مي شود .
ج . حفظ بهداشت رواني .
يکي از فوايد و آثار مهم حجاب ، ايجا د آرامش رواني است . فقدان حجاب و آزادي معاشرت هاي بي بند و بار ميان زن و مرد هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي رابطه جنسي را به صورت عطش روحي ويک درخواست اشباع نشدني در مي آورد .
استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايد : «روح بشر فوق العاده تحريک پذير است ، اشتباه است که گمان مي کنيم تحريک پذيري روح بشر محدود به حد خاصي است و از آن پس آرام مي گيرد ... هيچ مردي از تصاحب زيبا رويان و هيچ زني از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلي از هوس سير نمي شود . از طرفي تقاضاي نامحدود خواه نا خواه انجام شدني نيست و هميشه مقرون است با نوعي احساس محروميت و دست نيافتن به آرزوها که به نوبه خود منجر به اختلالات روحي و بيماري هاي رواني مي گردد».[3]
د . بازيابي شخصيت
اگر زنان از حجاب بي بهره باشند هر گونه توجهي به آنان جنبه شهواني دارد؛ در نتيجه ارزش هاي راستين آنان فراموش مي شود. به همين جهت تا زماني که جاذبه ظاهري دارند مورد توجه هستند و وقتي اين جاذبه از بين مي رود ، احساس غربت ، پوچي و پشيماني مي کنند . هر قدر زن از شخصيت معنوي و زيبايي هاي دروني بر خوردار باشد به همان ميزان خود را از به نمايش گذاشتن زيبايي هاي ظاهري بي نياز مي بيند و احساس ارزشمندي پيدا مي کند . پس حجاب رمز بازيابي شخصيت زن مسلمان است چنين زني در خود کمبودي احساس نمي کند و ارزش خويش را در تن آرائي و خودنمايي و حرکات هوس انگيز نمي داند .
آثار اجتماعي
الف) بر چيدن زمينه فساد .
بد حجابي زن در جامعه، آتش هوس را در اندرون مرد مي افروزد؛ مردان کم اراده و سست عقيده رابه چشم چراني که خود منشا بسياري از مفاسد است وا مي دارد. چنانکه امام صادق (ع) مي فرمايند: «نگاه تيري از تيرهاي زهر آگين شيطان است چه بسا يک نگاه که حسرت طولاني در پي دارد».[4] بنابر اين حجاب زمينه بسياري از مفاسد را بر مي چيند.
ب) افزايش بهره وري و فعاليت هاي اجتماعي
اگر زنان و مردان در محيط هاي جدا گانه اي مشغول تحصيل ، کار و يا هر نوع فعاليتي باشند و شوونات اسلامي را مراعات کنند، اين امر از توقف و رکود کارآيي مردان و زنان جلوگيري مي كند . مطالعات دانشمندان تربيتي نشان داده در آن مدارسي که دختر و پسر با هم درس مي خوانند، کم کاري، عقب افتادگي، عدم مسئوليت به خوبي مشاهده شده است.[5]
ج) اختصاص يافتن التذاذهاي جنسي به محيط خانواده
حجاب ، جامعه را از بي بند وباري ها و لذت هاي جنسي پاک مي کند و التذاذهاي جنسي را به محيط خانواده مي برد و به اين ترتيب از بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي از قبيل افزايش ميزان طلاق، بي علاقگي به ازدواج و ... که مشکلات زيادي را براي جامعه فراهم مي کنند، جلوگيري به عمل مي آورد .
پي نوشت ها:
[1] .آل عمران/ 31.
[2] . مهدي زاده، حسين، حجاب شناسي، انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم ، چاپ دوم، 1382، ص 40.
[3] . مطهري، مرتضي، مساله حجاب ، انتشارات صدرا ، 1368، ص 87.
[4] .وسايل الشيعه ، تصحيح رباني، انتشارات مکتبه الاسلاميه تهران. ج 20، ص 190.
[5] . هدايت خواه، ستار، زيور عفاف، معاونت پرورشي اداره کل آموزش و پرورش خراسان ، 1375، ص 102.
چرا حجاب لازم است؟
حجاب براساس جهانبيني توحيدي اسلام و در راستاي رسيدن انسان به كمال است و مطابق با فيزيولوژي و روان شناسي زن و مرد و با توجه به قدرت شگرف غريزة جنسي و به منظور كنترل و تعديل آن، تشريع شده است.
لباس و پوشش پديدهاي است كه به اندازه طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنة جغرافيايي زمين گسترش دارد و از ديرباز در اقوام و ملل مختلف نوعي پوشش وجود داشته است.[1] متأسفانه در غرب با گسترش تفكر ليبراليسم جنسي و رواج كاميابي نامشروع، «برهنگي» فراگير شده كه امروزه شاهد پيآمدهاي منفي آن هستند.
لباس و پوشش جداي از حفظ بدن و آراستگي آن داراي آثار عميق است و رابطة مستقيمي با فرهنگ مردم دارد. در هر جامعهاي نوع و كيفيت لباس زنان و مردان علاوه بر آن كه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن است قوياً تابع جهانبيني و ارزشهاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبين آن جهانبيني است.[2] لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثري داشتند و در اسلام نيز بر لزوم پوشيدگي و حجاب به ويژه براي زنان تأكيد شده و در قرآن كريم[3] بر رعايت آن تصريح گرديده است.
فلسفه حجاب زن:
براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان توجه به مطالب ذيل لازم است.
1ـ توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:
براساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديده است. لذا اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزة جنسي و توجه واقعي به هر يك از آنها در حدّ حاجت طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شد و او را به سوي كمال سوق داده است.
2ـ توجه به ساختار فيزيولوژي انسان:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطهاي مستقيم با تفاوتهاي جسمي و روحي زن و مرد دارد در تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روان شناسي زن و مرد ثابت شده مردان نسبت به محركهاي چشمي شهوتانگيز، حساسترند و چون برد حس بينايي زياد است و چشم از فاصلة دور و در ميدان وسيعي قادر به ديدن است و از سوي ديگر ترشح هورمونها در مرد صورتي يك نواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گستردهتر تحت تأثير محرك هاي شهواني قرار ميگيرند؛ اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساسترند و به محركهاي حسّي پاسخ ميدهند و حس لامسه برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و از اين گذشته هورمونهاي جنسي زن به صورت دورهاي ترشح ميشوند و به طور متفاوت عمل ميكنند، تأثير محركهاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.[4] بر مطالب فوق قدرت شگرف غريزة جنسي ميان غرايز را نيز اضافه كنيد.[5]
با دقت بر مطالب فوق فلسفه حجاب به خوبي روشن ميشود. حجاب در اسلام از يك مسأله كلي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام ميخواهد انواع التذاذهاي جنسي چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در كادر قانوني اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد برخلاف سيستم غربي كه كار و فعاليت را با لذتجويي جنسي به هم ميآميزد. اسلام قايل به تفکيک ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين غرض پوشش و حجاب را توصيه نموده است زيرا بيبندباري در پوشش، به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در روابط جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
آثار رعايت حجاب اسلامي:
1ـ بهداشت رواني اجتماع. حجاب باعث كاهش هيجانها و التهابهاي جنسي، و سبب كاهش عطشسيريناپذير شهوت است.
2ـ تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين. با رواج بيحجابي و جلوهگري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزاديهاي خود تلقي ميكنند و افراد متأهل هر روز در مقايسهاي خطرناك كه ميان آن چه دارند و ندارند قرار ميگيرند كه اين مقايسهها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را ميسوزاند.
3ـ استواري اجتماع و حفظ نيروي كار. دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه، تحريك شهواني شدند از تمركز و كارايي آنها كاسته ميشود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هرز رفتن نيروي فكري و كاري است.
4ـ بالا رفتن ارزش و امنيت زن و جبران كننده ضعف جسماني او. حيا و عفاف و حجاب ميتواند در نفش عاطفي زن و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است.[6] و اين حريم نگه داشتن يكي از وسايل مرموز در حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.[7]
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه نموده است. زيرا اسلام راضي به حبس و ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم اجازه حضور زن را داده است[8] و از سوء استفاده شهواني و تجاري او منع كرده است.
اما مغرب زمين با آشكار ساختن هر چه بيشتر اعضاي محرك جنسي در عكس، فيلم و… در گردابي مهلك گرفتار شده و امروز آمار[9] كودكان نامشروع، سقط جنين، طلاق و انواع انحرافات و بيماريهاي جنسي روز به روز بيشتر شده و آنان را گرفتار مشكلات پيچيدهاي نموده است.
پي نوشت ها:
[1] - مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، انتشارات صدرا، قم، 1374، ص 21، و همچنين هاشمي كاوندي، مجتبي، روان شناسي زن، چاپ سوم، نشر شفق، قم، سال 1378، ص 213.
[2] - حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، نشر سروش، تهران، چاپ هفتم، سال 1376، ص 9.
[3] - نور/31، احزاب/ 59، 60.
[4] - بهزاد، محمود، مقاله تفاوتهاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روان شناسي، به نقل از فرهنگ برهنگي و…، ص 64 و همچنين رجوع شود به كتاب نظام حقوق زن در اسلام، از مطهري، ص 165، 171.
[5] - ويل دورانت، لذات فلسفه، نشر دانشجويي، تهران، چاپ هشتم، سال 1373، ص 95.
[6] - ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 157، 223.
[7] - براي اطلاع بيشتر پيرامون آثار حجاب رجوع شود: مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 78، 95، و به كتاب مقدمهاي بر روان شناسي زن، ص 197، 203.
[8] - مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، انتشارات صدرا، 1374، ص 221 و 250 و جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، ص 395 و 397.
[9] - روشندل، جليل، سيماي زن در جهان، زن در آمريكا، نشر برگ زيتون، چاپ اول، سال 1377، ص 35، 36، 97.
نگاهی به حکمتها و درسهای مناسک حج
عبدالرحیم مرجانی یکی از نویسندگان اهل سنت در سیستان و بلوچستان، در یادداشت خود در خصوص حکمت های مناسک حج نوشت: «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» [حج: 27]
دین اسلام برای تربیت و اصلاح پیروان خویش، احکام و برنامههایی دارد که بعضی از این احکام به عنوان شعائر و مظاهر تجلی قدرت و عظمت اسلام تلقی میشوند.
به عنوان مثال حج بیتاللهالحرام نمونهای از شعائر اسلام است که خود دارای مناسک و افعال و ایامی است که هر کدام از آنها بهنوع خود جزو شعائرالله محسوب میشوند؛ همان شعائری که تعظیم و بزرگداشت آنها نشانۀ تقوای قلب و مایۀ خیر معرفی شده است. چنانکه خداوند متعال می فرمایند: «وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» و نیز میفرماید: «وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ».
آری! حج نمونهای از ارتباط عمیق بنده و مولایش است. خداوند متعال قسمتی از کره خاکی را مورد رحمات خاص خویش قرار داده است. این بخش از کره خاکی چنان با رحمات خدای یکتا احاطه شده و جلالیت ذات قادر و مقتدر آن را پوشانده است که به عنوان مظهری از مظاهر بارز الهی قرار گرفته و ارتباطی بسیار نزدیک با خالق لایزال دارد؛ بهطوریکه انسانهای مومن با دیدن آن بلافاصله به یاد خداوند رحیم و مهربان میافتند و در عینحال به محض رویت آن بدنهایشان به لرزه افتاده و جلالیت خداوند تمام وجودشان را فرامیگیرد.
احمدبنعبدالرحیم دهلوی، در مورد اجتماع باشکوه حج میفرماید: «حقیقت حج تجمع باشکوه گروهی از صالحین امت اسلامی در زمان واحد و در مکان مشخصی است که آن مکان یادآور بندگان مخلص و مقرب الهی اعم از انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین است که آنان نیز به منظور تعظیم و تکریم شعائر الهی در این مکان حضور یافته و به امید دستیافتن به رحمات بیکران خداوندی و کسب رضایت الهی به دعا، زاری و تضرع پرداختهاند. حال بعید است که چنین اجتماعی با این کیفیت در مقابل پروردگار خویش اظهار عجز نماید و مورد لطف مرحمت و مغفرت الهی قرار نگیرد.»
حج بهترین فرصت برای آگاهی از مسائل و احوال مسلمانان جهان
مولوی نذیر احمد سلامی نماینده اهل سنت در مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: حج یکی از ارکان مهم دین مبین اسلام است و همه اعمال در مناسک حج مثل منا و عرفات و صفا و مروه، پیام انسجام و وحدت برای دفاع از کیان اسلامی را برای مسلمانان به همراه دارد.
وی افزود: در حج همه متحد الشکل به دور یک خانه می گردند، یک نوع لباس را می پوشند و همه در عید قربان، قربانی می کنند.
مولوی سلامی تصریح کرد: خداوند متعال می فرماید یکی از منافع حج علاوه بر اعمال عبادی آن، آشنایی با دیگر مسلمانان جهان جهت دوستی و تقرب و آگاهی از مسائل و چالش های مسلمانان است.
وی تصریح کرد: افراد بعد از بازگشت از حج و رساندن چالش ها مسائل دیگر مسلمانان به مناطق خود باید به فکر منافع مسلمانان باشند و در این خصوص راه چاره ای را بیاندیشند.
اتحاد مسلمانان هر مستکبری را به زانو در می آورد
مولوی عبدالصمد کریم زایی امام جمعه اهل سنت ایرانشهر اظهار داشت: در دین مبین اسلام چه از جانب خداوند متعال و چه در روایات نبی مکرم اسلام(ص) تاکیدات بسیاری در خصوص وحدت آمده است.
وی گفت: عزت و رستگاری سعادت و نجات در دنیا و آخرت ثمره وحدت و اتحاد بین مسلمانان است.
مولوی کریم زایی بیان کرد: تمامی اعمال در مناسک حج و اذکاری چون لا اله الا الله و الله اکبر، بر پایه وحدت و انسجام انجام می شود.
وی خاطر نشان کرد: در مناسک حج همه مسلمانان با هر مذهب و قومیتی که دارند یک نوع لباس به صورت یکدست بر تن می کنند و در آنجا فقیر و پولدار عالم و غیر عالم معنایی ندارد، چراکه پایه و اساس مناسک حج وحدت و اتحاد است.
مولوی کریم زایی افزود: مسلمانان اگر وحدت خودشان را حفظ کنند دیگر استکبار جهانی از قدرت و معنا می افتد.
امام جمعه اهل سنت ایرانشهر گفت: در زمان هشت سال دفاع مقدس ۴۳ کشور علیه ایران متحد شدند اما تمام اقوام و مذاهب ایران بسیج و یکپارچه شدند و توانستند دشمن بعثی را شکست دهند.
وی تصریح کرد: در صدر اسلام با اینکه تعداد مسلمانان بسیار ناچیز بود اما با همان تعداد کم به دلیل وحدت و اتحاد و پیروی از سخنان نبی مکرم اسلام(ص) توانستند قدرت های بزرگی را شکست دهند.
عراق| از اسامی مطرح برای نخست وزیری تا تداوم کشمکش دو حزب عمده کُرد درباره ریاست جمهوری
«حسن آلی»، عضو اتحادیه میهنی کردستان گفت که این حزب ممکن است در صورت عدم توافق با حزب دموکرات کردستان بر سر نامزدی برهم صالح، جایگزینی برای وی انتخاب کند.
حسن آلی افزود: حزب اتحادیه میهنی خواهان این است که ریاست جمهوری برهم صالح یک دوره دیگر تمدید شود ولی در صورتی که با حزب دموکرات کردستان بر سر انتخاب وی توافقی صورت نگیرد، احتمال دارد اتحادیه میهنی، «لطیف رشید» را برای تصدی ریاست جمهوری عراق معرفی کند.
وی خاطرنشان کرد که مذاکرات میان اتحادیه میهنی و حزب دموکرات ادامه دارد و پس از عید قربان برای مشخص شدن شخص رئیس جمهوری توافقی صورت خواهد گرفت.
حزب اتحادیه میهنی، برهم صالح را به عنوان نامزد خود برای ریاست جمهوری عراق معرفی کرده و در مقابل حزب دموکرات کردستان، «ریبر احمد بارزانی» را به عنوان نامزد خود معرفی کرده است.
اجماع بر سر نوری مالکی وجود ندارد
«محما خلیل» نماینده حزب دموکرات کردستان عراق گفت که نوری المالکی رهبر ائتلاف دولت قانون بیشترین بخت را برای تصدی پست نخست وزیری آینده این کشور دارد.
خلیل بیان کرد: نوری مالکی بیشتر از هر شخصیت دیگری شانس نخست وزیری را دارد.
وی افزود: البته شیعیان بر سر او اجماع ندارند. چون این موضوع به شیعیان مربوط است گروههای دیگر اعتراضی با نام «نوری مالکی» و یا هر فرد دیگری که برای نخست وزیری معرفی کنند، ندارند.
این عضو حزب دموکرات کردستان عراق خاطرنشان کرد: پست نخست وزیری جزو حق و حقوق شیعیان است اما اجماع بر سر نوری مالکی وجود ندارد و مخالفتهای داخلی و خارجی بر سر نام او وجود دارد.
موضع گیری الخزعلی درباره روند سیاسی
از سوی دیگر روز گذشته،«قیس الخزعلی»، دبیرکل عصائب اهل حق عراق اظهار داشت: خروج جریان صدر از روند سیاسی به تشکیل دولت فدرال آتی عراق شتاب خواهد بخشید.
الخزعلی اظهار داشت: از گروهها و احزاب کُرد میخواهیم مساله نامزد منصب رئیس جمهوری را تعیینتکلیف کنند، در صورت انتخاب نامزد رئیس جمهوری، هیات هماهنگی گروههای شیعی به راحتی نامزد نخست وزیری را معرفی خواهد کرد.
الخزعلی گفت: از زمان نه چندان کمی و تقریبا 9 ماه پس از برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی، وضعیت به شکل معلق باقی مانده و تحولاتی بسیاری روی داده که مهمترین آن، خروج فراکسیون صدر از روند سیاسی بود که چشمانداز جدیدی برای شکستن انسداد سیاسی و تشکیل دولت جدید ایجاد کرد.
وی گفت: تاخیری در تشکیل دولت جدید وجود ندارد زیرا پارلمان در تعطیلات به سر میبرد. در جلسهای که پس از تعطیلات عید برگزار خواهد شد، مشخص میشود که تاخیری در تشکیل دولت وجود دارد یا نه. ما تلاش میکنیم که تشکیل دولت بیش از این به تعویق نیفتد، فرصت واقعی برای تشکیل دولت وجود دارد.
اسامی مطرح برای نخست وزیری عراق
از سوی دیگر العربی الجدید در گزارشی نوشت: هیئت هماهنگی گروههای شیعی طی سه نشست اخیر خود درباره شکل دولت جدید و نه ماهیت مذاکرات با گروههای سیاسی دیگر به تفاهمات روشنی دست نیافتهاند.
یک عضو ارشد هیئت هماهنگی گروههای شیعی گفت: بزرگترین مانع در درون هیئت هماهنگی، شخصیتی است که ماموریت تشکیل کابینه جدید را برعهده خواهد داشت به خصوص که برخی هشدار میدهند نباید شخصیت مورد نظر مایه تحریک جریان صدر شود و افکار عمومی را علیه دولت تحریک کند و سناریو یورش به منطقه الخضراء در سال 2016 میلادی به هنگام دولت حیدر العبادی تکرار شود.
هیئت هماهنگی متشکل از گروههای سیاسی شیعی نظیر دولت قانون به ریاست «نوری المالکی»، ائتلاف فتح به ریاست «هادی العامری»، مجلس اعلای اسلامی به ریاست «همام حمودی» و جریان ملی حکمت به ریاست «عمار حکیم» و ائتلاف النصر به ریاست «حیدر العبادی» است و پس از به دست آوردن اغلب کرسیهای نمایندگان مستعفی جریان صدر به فراکسیون اکثریت تبدیل شده است و اکنون میتواند نقشی به مراتب تعیینکنندهتر در روند تشکیل دولت جدید و تصویب قوانین ایفا کند.
در همین رابطه، یک عضو هیئت هماهنگی اظهار داشت: برخی اختلاف نظرها، مساله تشکیل دولت در زمانی نزدیک را ناممکن میسازد، پیشبینی میکنم در بهترین حالت پیش از سبتامبر دولت جدید عراق تشکیل نشود.
وی گفت: بر سر شکل دولت آتی اختلاف وجود دارد، برخی خواهان تشکیل دولتی توافقی همانند دولتهای پیشین هستند که 22 وزارتخانه میان سه طیف اصلی توزیع شود، اما برخی نسبت به تشکیل دولت توافقی هشدار میدهند و خواهان تشکیل دولتی خدماترسان برای تنها دو سال هستند تا پس از آن با تصویب قانون انتخابات جدید، انتخابات برگزار شود.
این عضو ارشد هیئت هماهنگی تاکید کرد: اختلاف مهمی که اکنون وجود دارد، توافق بر سر نامزد ریاست دولت جدید است، ائتلاف دولت قانون رسما نام نوری المالکی را مطرح کرده است؛ امری که با عدم موافقت دیگر گروههای موجود در هیئت هماهنگی مواجه شده است و آن را تحریک جریان صدر قلمداد میکنند.
به گفته این عضو هیئت هماهنگی، نام «قاسم الاعرجی»، مشاور امنیت ملی عراق این روزها برای تصدی منصب نخست وزیری به قدرت مطرح است به خصوص که وی روابط خوبی با گروههای مختلف سیاسی دارد، در کنار الاعرجی، نام «محمد شیاع السودانی»، وزیر پیشین و عضو حزب الدعوه نیز در کنار «حیدر العبادی»، نخستوزیر پیشین و رئیس ائتلاف النصر و «اسعد العیدانی»، استاندار بصره و «عبدالحسبن عبطان»، وزیر پیشین ورزش البته با شانس کمتری مطرح است.
اما وی تاکید کرد: هیچ کدام از این اسامی رسما در سه نشست اخیر هیئت هماهنگی مطرح نشده است و نامزد توافقی به احتمال زیاد پس از تعطیلات عید قربان و بازگشت شماری از اعضای فتح از حج تعیینتکلیف خواهد شد.
طرح غیر رسمی اسامی نخست وزیری
از سوی دیگر، «فاضل موات»، از رهبران ائتلاف دولت قانون گفت: اسامی مطرح شده برای ریاست دولت جدید نظیر نوری المالکی، حیدر العبادی، هادی العامری، قاسم الاعرجی و محمد شیاع السودانی به شکل غیر رسمی از سوی رهبران هیئت هماهنگی مطرح شده است.
وی با بیان اینکه انتخاب نخست وزیر جدید از طریق توافق گروههای موجود در هیئت هماهنگی خواهد بود و اختلافی در این باره نیست، گفت: این انتخاب یکی از دو شکل زیر حل و فصل خواهد شد؛ رایگیری میان رهبران هیئت هماهنگی و یا مشارکت دادن نمایندگان طیف شیعی در پارلمان برای انتخاب نخستوزیر از طریق برگزاری کنگره عمومی که همه اعضای شیعه پارلمان خواه مستقل و یا حزبی در آن حضور خواهند داشت، سازوکار دوم البته احتمال بیشتری دارد.
از سوی دیگر «محما خلیل» نماینده حزب دموکرات کردستان عراق هم گفت: هیئت هماهنگی تاکنون درباره نامزد خود برای نخست وزیری با دیگر گروهها رایزنی نکرده است و هر آنچه مطرح شده از طریق رسانهها بوده و تا به این لحظه به شکل رسمی موضوعی بیان نشده است.
وی برنامه دولت و پایبندی به مواد قانون اساسی را برای گروههای سیاسی دیگر مهمتر از نام نامزد نخست وزیری عراق دانست.
خلیل تاکید کرد: گروههای سیاسی درباره شخصی که هیئت هماهنگی معرفی میکند، صاحب رای هستند و این پرونده باید با همه گروههای سیاسی مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد.
از سوی دیگر «احمد حقی» فعال حقوقی عراقی درباره تحریک عراقیها هشدار داد و گفت: تظاهرات جدید محتمل است، تظاهراتی که تظاهرات اکتبر 2019 در برابر آن چیزی نیست.
«احمد الشریفی» تحلیلگر سیاسی عراقی هم بیان کرد: احتمال انتخاب مجدد «مصطفی الکاظمی» نخست وزیر کنونی بعید نیست به ویژه که این گزینه نوعی آرامش با جریان صدر ایجاد خواهد کرد.
وی افزود: هیئت هماهنگی متوجه اوضاع خطرناک و وتوی صدری یا جریان اکتبریها درباره نامزدی هست که برای نخست وزیری معرفی میکند. نخست وزیر جدید باید مورد توافق منطقهای و بین المللی باشد.
با گذشت حدود 9 ماه از برگزاری انتخابات عراق، احزاب و جریانهای سیاسی این کشور نتوانستهاند بر سر تشکیل دولت و انتخاب رئیس جمهوری و نخست وزیر به توافق برسند.
حکیم خواستار هماهنگی ایران و عراق در سطوح عالی برای زیارت اربعین شد
«علیرضا زاکانی»، شهردار تهران با «سیدعمار حکیم»، رهبر جریان حکمت ملی عراق دیدار و گفتوگو کرد.
حکیم در دیدار با «علیرضا زاکانی»، شهردار تهران، خواستار هماهنگی در سطح عالی میان دستگاههای ذیربط ایران و عراق در ایام زیارت اربعین شد.
در این دیدار که در دفتر رهبر جریان حکمت ملی عراق در بغداد برگزار شد، طرفین فرارسیدن عید سعید قربان را تبریک گفتند و برای دو ملت و امت اسلامی آرزوی توفیق کردند.
حکیم در این دیدار بر اهمیت رویارویی با چالشهای مشترک تأکید کرد و خواستار استفاده از تجربه ایران و بهخصوص تهران در ساختوساز و مبادله تجارب در این عرصه شد.
وی همچنین خواستار هماهنگی در سطح عالی میان دستگاههای ذیربط ایران و عراق در مراسم زیارت اربعین به عنوان یک راهپیمایی بزرگ اسلامی که بیانگر وفاداری به خاندان اهل بیت(ع) است، شد.
چرا مسلم بن عقیل به عنوان سفیر امام حسین (ع) انتخاب شد؟
نهم ذی الحجه، سالروز شهادت حضرت مسلم بن عقیل، سفیر أباعبدالله الحسین (علیه السلام) است که برخی از ویژگی های ایشان اشاره می کنیم .
مسلم بن عقیل از تبار پاک بنیهاشم و نواده حضرت ابوطالب عموی پیامبر(ص) است، ابو طالبی که تا آخرین ساعات حیات خود دست از حمایت پیامبر برنداشت و دعوت پیامبر را اجابت کرد، مسلم از چنین نسلی است او از خاندانی پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموی گرامیاش، علی علیهالسلام، و پسر عموهای خود امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام پرورش یافت و از علم، تقوی و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره مند گردید. [۱] و افتخار دامادی امیر المومنین(ع) را داشت و سالها در کنار امام حسن و امام حسین علیهما السلام به ایشان اقتدا کرده بود با اینکه در آن زمان بسیاری از افراد این بصیرت را نداشتند.
نقش آفرینیهای مسلم
پیش از حادثه کربلا ، مسلم در رکاب امیر المومنین رشادتهای زیادی از خود نشان داد از جمله در جنگ صفین و حکومت امیر المومنین یکی از نقش آفرینان معرکه نبرد بود و جناح راست سپاه امیر المومنین در دست او بوده است [۲] و اینها همه نشان از شجاعت و مدیریت بالای اوست.
نائب خاص امام معصوم
اگر بخواهیم شخصیت مسلم بن عقیل را واکاوی کنیم، باید او را در ردیف شخصیتهای دینی بزرگ اسلام و بالاتر از آنها محسوب کرد، چراکه مسلم بن عقیل نماینده خاص امام معصوم بودهاند، هم در زمان امیرالمؤمنین مورد توجه خاص حضرت بود و هم در دوران امام حسن مجتبی یار و کمک کار ایشان بودند و از یاران با وفا و بر جسته آن حضرت به شمار میرفتند. [۳] و پس از شهادت امام حسن علیهالسلام همراه امام حسین علیهالسلام رهسپار مکه شد. [۴] و به عنوان نائب خاص و وکیل امام به کوفه اعزام شد و امام این اعتماد خاص را به ایشان داشت که او را به عنوان سفیر و کارشناس امور سیاسی و نظامی به کوفه فرستادند.
علت انتخاب مسلم بن عقیل به عنوان سفیر خاص
امانت داری و تعهد مسلم و سابقه درخشان و بصیرت بالای او در تبعیت از ولایت و جامعیت علمی و عملی ، همه و همه سبب شد که امام (ع) او را به عنوان نماینده خود برگزید و در معرّفی او به مردم کوفه نوشت:
وَ انّی باعِثٌ الیکُم بِاخی وَ ابْنِ عَمّی وَ ثِقَتی مِنْ اهْلی «مُسْلِمِ بن عَقیل» لِیُعْلِمَ لی کُنْهَ امْرِکُمْ وَ یَکْتُبَ الَیَّ به ما یَتَبَیَّنَ لَهُ مِنْ اجْتماعِکُمْ. [۵]
و همانا من برادرم و پسر عمویم و شخص مورد اعتماد اصحابم، یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما (مردم کوفه) میفرستم تا حقیقت امر شما را به من اعلام کند و آنچه از اجتماع شما برای او روشن میشود به من بنویسد.
مردم کوفه نیز به جلالت قدر نماینده امام (ع) واقف بودند، لذا قبل از آمدن «عبیدالله بن زیاد» به کوفه به خوبی از او استقبال کردند و در مورد جایگاه مسلم نزد امام حسین (ع)، همین بس که وقتی خبر شهادت او به حضرت (ع) رسید فرمود: «لا خَیْرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَکُمْ» [۶] بعد از شما خیری در زندگی نیست.
جایگاه بلند علمی مسلم بن عقیل
از دیگر جنبههای شخصیتی مسلم بن عقیل، جایگاه بالای علمی ایشان میباشد هر چند گزارشات کمی در این زمینه بدست ما رسیده است، ولی مواردی را مشاهده میکنیم که این جایگاه را نشان میدهد از باب نمونه رجال نویسان اهل سنت، مسلم بن عقیل را محدّثی تابعی شمرده و گفتهاند که صفوان بن موهب از او حدیث نقل کرده است [۷]. وی فقیه و دانشمند بود [۸] و همان جایگاه نیابت خاصهای که نواب اربعه نسبت به امام زمان علیهالسلام داشتند مسلم بن عقیل همان جایگاه را نسبت به امام حسین علیهالسلام داشتند، به علاوه سجایا و شاخصهای دیگری که تنها در وجود ایشان بود.
عامل به سیره نبوی در سختترین شرایط
در جریان پیشنهاد ترور عبید الله ابن زیاد در منزل هانی بن عروة با وجود مهیا بودن همه شرایط برای از بین بردن ابن زیاد، مسلم بن عقیل از این کار امتناع نمود ، زمانی که علت را جویا شدند فرمود : سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد آوردم که فرمود: «مؤمن غافلگیرانه نمیکُشد و این عمل خود را مستند کرد به سیره نبوی و این نشان از آگاهی و دانش او نسبت به سیره نبوی و پایبندی و تقوای بالای او در التزام به اصول میباشد. [۹]
پیشتاز حماسه عاشورا
در حادثه عاشورا مسلم، پیشتاز حماسه عاشورا بود و حضور او در کوفه موجب آشکار شدن تزویر و ریاکاری امویان شد و غربت او در کوفه یاد آور غربت و مظلومیت خاندان پیامبر در کربلا است.
شجاعت مسلم
مسلم را شجاعترین فرزند عقیل خواندهاند [۱۰] ؛ بعد از استقرار مسلم در خانه طوعه، بلال فرزند وی که برای میگساری با دوستان خود بیرون رفته بود، به خانه بازگشت و از حضور مسلم در خانه مطلع شد. علی رغم تأکید مادر، موضوع را کتمان نکرد و نزد عبدالرحمن بن اشعث رفت و داستان را با او در میان گذاشت و ابن زیاد نیز از موضوع با خبر شد و در پی آن شصت یا هفتاد و به قولی سیصد تن از سربازان ویژه خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفای مسلم کرد. [۱۱]
جنگ سختی در گرفت و شماری از سربازان ابن زیاد کشته شدند. وقتی خبر به ابن زیاد رسید، به ابن اشعث پیغام داد که من تو را برای دستگیری یک نفر فرستادهام، در حالی که ضربه سختی بر سپاهم وارد شده است. ابن اشعث پاسخ داد: آیا میدانی ما را برای دستگیری شیری دلاور و شمشیری بران که در دست مردی شجاع و با اراده قرار دارد فرستادهای؟ او از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است. ابن زیاد پیغام فرستاد که به او امان دهید زیرا جز این راهی برای دستگیری او نخواهید یافت.[۱۲] مسلم گفت: نیازی به امان مکر پیشگان نیست . اینها همه برخاسته از ایمان بالای او و اعتقاد او به ولایت بود .
بصیرت
بسیاری از بنیهاشم با امام به کربلا نیامدند ، البته امام تکلیف نکرده بودند، ولی او خود همراه امام آمد و این مسئله ناشی از بصیرت بالای مسلم است.
مهمترین پیامهایی که میتوان از سیره مسلم بن عقیل گرفت
با همه مدارج علمی و تقوایی او مهمتر از همه بصیرت او و ایثار و پیش قدم شدن برای قیام امام حسین علیهالسلام است و حضور او در کوفه بعدها تاثیر مهمی داشت، فعالیتهای مسلم در کوفه بعدها موجب قیامهایی در جامعه مسلمین از قبیل قیام توابین و غیر آن و تبعیت مطلق او از امام عصرش شد.
شجاعت در راه حق از دیگر مطالبی است که در سیره مسلم قابل مشاهده است از دیگر ویژگیهای مسلم بن عقیل تبعیت او از سنت نبوی است و این در زمانی واقع شد که امویان اسلام را به گوشهای گذاشته و اکثر مردم درانحراف بودند و جریانی در جامعه به وجود آمده بود که مردم را از سیره نبوی دور میکرد و اگر قیام امام و اخلاص افرادی مثل مسلم نبود فضای الان جامعه ما تیره و تار و خط واقعی اسلام گم میشد
و اگر این الگوها نبودند ارزشهای دین از بین میرفتند و مسلم بن عقیل و امثال وی الگو و اسوه جامعه هستند و اگر مسلم و مانند او نبودند نه از علمی خبری بود و نه از فرهنگ واقعی اسلام اثری مانده بود و اساس مکتب اسلام مدیون این خونها و بصیرتهاست و فرهنگ مقاومت با توجه به این اسوهها و الگوها باقی ماند تا اینکه به دوران طلایی انقلاب اسلامی رسید.
پی نوشت ها:
[۱] - الشهید مسلم بن عقیل، ص ۸۱ و ۸۳
[۲] - مناقب آل ابیطالب، ج ۳، ص ۱۹۷
[۳] - رجال الطوسی، ص ۷۰
[۴] - الامامة و السیاسة، ج ۲، ص ۲۳۰
[۵] - اخبار الطوال، دینوری، ص ۲۳۰
[۶] - مروج الذّهب، ج ۳، ص ۷۲
[۷] - الثقات، ج ۵، ص ۳۹۱؛ الاعلام، ج ۷، ص ۲۲۲
[۸] - الشهید مسلم بن عقیل، ص ۱۰۹
[۹] - التاریخ الکبیر، ج ۴، ص ۲۶۶.
[۱۰] - . المعارف ج ۷، ص ۲۰۴
[۱۱] - الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۲
[۱۲] - الفتوح، ج ۵، ص ۹۲
اسرار رمی جمرات
سنگباران نمادین شیطان، عملی عبادی است که با قصد قربت انجام میشود و محل هر سه «جمره اولی و وسطی و عقبه» ، در سرزمین منا مشخص و مشهور است، و در حال حاضر به صورتی ساخته شده که ستونهای بزرگی برای ضربه زدن به آنها وجود دارد و سنگباران از دو طبقه ممکن است.
بررسی واژه رمی و جمرات
واژه «رمی» به معنای انداختن چیزی و پرتاب کردن سنگ و انداختن تیر آمده است. واژه «جمرات» به معنای محل سنگباران است که سه مکان مشخص ( جمره اولی، جمره وسطی و جمره عقبه) را شامل میشود.
از امام علی(ع) و امام صادق(ع) حکایت شده است: «شیطان خود را به ابراهیم(ع) نمایاند و جبرئیل به او دستور داد که با هفت سنگ شیطان را براند». محلهایی که ابراهیم به سوی شیطان سنگ پرتاب کرد، جمرات نامگذاری شد.
حکتهای رمی جمرات
بخشی از اسرار و معارف آن عبارت است از:
* مبارزه با شیاطین
سنگباران شیطان، شیوه ابراهیمی در مبارزه است؛ چنان که گذشت شیطان بر ابراهیم(ع) ظاهر شد و جبرئیل به ابراهیم دستور داد که او را با هفت سنگ بزند. سپس در محل دوم و سوم ظاهر شد و ابراهیم(ع) هر بار، با هفت سنگ او را مورد حمله قرار داد. این عمل ابراهیم (ع)، آموزهای برای همه نسلها است که با شیطان (و شیطان صفتان دنیا) مبارزه کنند. پیامبر(ص) نیز هنگامی که روز عید قربان از مشعر به منا رفت، نزد جمره عقبه آمده و آن را با هفت سنگ زد. این امر در اسلام نیز سنت گردید و همین گونه در مورد جمره اول و دوم عمل کرد.
* مبارزه با شیطان درون
امام صادق(ع) فرمود: «در رمی جمرات، شهوات و پستیها و صفات نکوهیده را از خود دور کن آنها را با تیر سنگ خویش هدف قرار ده».
آیت الله جوادی آملی مینویسد: «اگر مساله رمی جمرات و سنگ زدن به جمرهها مطرح است، در حقیقت دیو درون و بیرون را رمی کردن و شیطان انس و جن را راندن است، تا انسان فرشته نشود، شیطان از حریم او بیرون نمیرود. اگر فرشته خوی شد، آن گاه است که از گزند شیطنت مصون میماند.
«رمی جمرات یک تمرین عملی هدفدار و سازنده برای زنده نگه داشتن روح مبارزه، مجاهدت با صفات زشت شیطانی، زدودن اوهام و وسوسههای ابلیسی، رذایل و مفاسد اخلاقی و رفع شرک و آلودگی از درون وجود آدمی و محیط زندگی است.
*سر طهارت در رمی
براساس فرموده امام صادق(ع)، مستحب است حاجیان در هنگام رمی جمرات، با طهارت باشند؛ یعنی با حالت وضو یا غسل بوده و از ناپاکیهای معنوی به دور باشند. آری کسی بهتر میتواند شیطان پلید را براند که خود پلید و ناپاک نباشد.
* پاکی از گناهان
در حدیثی از پیامبر(ص) حکایت شده است: «حج گزار هنگامی که رمی جمرات میکند، از گناهانش خارج میشود». در حدیث دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است حاجیان با هر سنگی که میزنند، گناه کبیرهای از آنها برطرف میشود.
آری کسی که شیطان را از خود براند، از پلیدیها به دور میشود و به لطف الهی پرونده گذشته او نیز پاک میگردد.
* کسب نورانیت در مبارزه با شیطان
پیامبر(ص) فرموده است: «هنگامی که رمی جمرات کردی، آن برای تو نوری در رستاخیز خواهد بود».
آری هر کس شیطان را از خود دور سازد، از تاریکی و گمراهی میرهد و به خدا نزدیک میشود و نورانی میگردد که خدا نور آسمانها و زمین است.
* مبارزه مستمر با شیطان
«درمنطقه جمرات، شیطان بر آن شد که آدم را فریب دهد؛ ولی موفق نگردید، بعدها شیطان در سه منطقه تصمیم گرفت تا ابراهیم و اسماعیل و هاجر را گمراه کند؛ ولی از مایوس شدن ابراهیم (و دست برداشتن او از وظیفه قربانی فرزند)، در همان مرحله اول پشیمان گشت. اما هاجر و اسماعیل را در سه نوبت وسوسه نمود و شاید سر این که روز دهم حاجی فقط جمره عقبی را رمی میکند، ولی در روز یازدهم و دوازدهم هر سه جمره را رمی مینماید، اشاره به همین معنا باشد؛ یعنی، مبارزه با شیطان، باید مداوم و مستمر باشد و در آن غفلت و سستی صورت نگیرد.
* توجه به عظمت خدا
بر اساس احادیث متعدد، ابراهیم(ع) و پیامبر(ص) درهنگام سنگباران شیطان، بعد از هر سنگی «تکبیر» میگفتند؛ از این رو تکبیر گفتن هنگام رمی، استحباب دارد و نشانه آن است که تنها با تکیه بر خدا میتوان با شیطان مبارزه نمود و او را تضعیف کرد. آری حاجیان بر ذلت شیطان، تکبیر میگویند و عظمت الهی را یاد آور میشوند؛ تا همه بدانند عاقبت شیاطین، ذلت و خواری است و سرافرازی و بلند مرتبگی مخصوص خداوند است.
در احادیث اهل بیت(ع) آمده است: سنگساری شیطان را با یاد خدا و حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر(ص) همراه سازید و از خدا بخواهید که از شما قبول کند. آری در اسلام مبارزه با دشمن نیز جهتدار است و هر گاه شیطان رانده میشود، به خاطر خدا و به یاد و دستور او است.
* رعایت حقوق دیگران
در حدیثی آمده است: وقتی پیامبر(ص) ازدحام مردم برای رمی جمرات را دید فرمود: «همدیگر را به کشتن ندهید، چون سنگ میزنید، با نوک انگشتان پرتاب کنید» و در حدیث دیگر فرمود: «با مثل اینها، با مثل اینها (سنگ ریزهها) از زیاده روی در دین بپرهیزید که پیشینیان شما به دلیل غلو و زیادهروی در دین هلاک شدند».
آری افراط و تفریط در هر کار، موجب زیان فرد و اجتماع میشود. از این رو رعایت اعتدال در انتخاب اندازه سنگها و رعایت حال دیگران در هنگام پرتاب سنگها، لازم است. بدین جهت امام صادق(ع) به آرامش و وقار و عدم توقف در هنگام رمی جمرات سفارش کرده است.
این سفارشها نکته مهمی را گوشزد میکند و آن اینکه با هر وسیلهای، نمیتوان به مقصد رسید و حتی در مسیر عبادت و مبارزه با شیطان، بایستی حقوق دیگران را مراعات کرد و به آنان آزار نرساند.
* مبارزه با راههای نفوذ شیطان
در اینجا دو وجه به نظر میرسد:
وجه اول: شاید به این سبب باشد که شیطان و هوای نفس از هفت مجرا بر انسان مسلط میشود: پنج قوه حسی (بینایی، چشایی، بویایی، شنوایی، لامسه) و دو قوه شهوت و غضب. بنابراین شیطان از هفت راه داخل هویت و نفس انسانی میشود که باید راه نفوذش را بست.
وجه دوم: از آنجا که انسان در دنیا مسافری بیش نیست، بنابراین از زمان پیدایش تا آخرین نقطه وصول به کمال و انسانیت، باید از هفت مرحله ( طبع، نفس، عقل، روح، سر، خفی، اخفی) و منزلگاه بگذرد.
* موانع متعدد در راه حق
«تعداد عقبات (جمره اولی، وسطی، عقبه)، نشانه آن است که برای رسیدن به حق، تنها یک مانع نیست؛ بلکه موانع متعدد، متفاوت در سر راه وجود دارد. در هر قدمی که انسان به خانه حق نزدیک میشود، سنگی جلوی پای او میآید و دفاع بر او لازم میشود.
* سر استحباب استقبال قبله
«در رمی جمره اولی و جمره وسطی، چون شیطان مانع از آن است که انسان به طرف خانه کعبه به پیش رود؛ لذا شخص حاجی رو به طرف خانه خدا به رمی شیطان میپردازد تا او را از سر راه خویش بردارد. اما در جمره عقبه، چون نزدیک به حرم است، باید مانع از ورود شیطان به این حرم گردد؛ لذا پشت به کعبه و رو به شیطان به مصاف او میرود.
علاوه بر این تا با شیطان بزرگ مبارزه نشود، انسان نمیتواند رو به قبله حقیقی باشد و باید این مانع را بردارد، تا به قبله حقیقی رو کند.
* هجوم جمعی علیه شیطان
در حج، چند تجمع عام داریم (مثل حضور در عرفات و مشعر). یکی از اجتماعات واحد هم، در رمی جمره عقبه در روز عید وجود دارد. این هجوم همگانی و واحد علیه شیطان، این درس مهم را میدهد که در بعضی از موقعیتها، بایستی مسلمانان نیروی خود را متمرکز کنند و علیه آن سنگرها و دشمنان اصلی موضع بگیرند و در مراحل زمانی که علیه آنها وارد عمل شدند و تضعیفشان کردند، تقسیم شوند؛ یعنی، در مرحله اول باید آن مانع بزرگ و دشمن اصلی را با یک هجوم همه جانبه و گسترده، تضعیف کرده؛ آن گاه به دشمنان دیگر پرداخت. از اینجا ضرورت مرحله بندی و اولویت گذاری، در مبارزه آشکار میشود.
* مبارزه جدی و زیاد با شیطان
در بین اعمال حج، بالاترین تکرار عمل مربوط به رمی جمره است. (۴۹ بار سنگ زدن) که بیشتر از تعداد طواف (۲۱ شوط) یا سعی (۱۴ شوط) است.
این کثرت، نشاندهنده آن است که بدون مبارزه زیاد، مستمر و فراگیر و جدی با شیطان، کمال و قرب حاصل نمیشود و واجب عملی نمیگردد.
علاوه بر این، تعداد زیاد رمی، ممکن است اشاره به تعداد فراوان گناهان و رذایل اخلاقی داشته باشد که باید از آنها دوری جست و نفس خود را از آنها پالایش کرد.
* مراحل هفتگانه رمی
همان گونه که طواف و سعی، هفت مرتبه است، رمی نیز هفت مرحله دارد که در هر مرحله نیز هفت سنگ زده میشود (در سه روز).
این هفت، در بسیاری دیگر از امور زندگی هم جاری است (مثل هفت مرحله زندگی) و این پیام را دارد که در همه این مراحل، بایستی با شیطان مبارزه کرد و آنی از او غفلت نورزید. لذا قرآن درباره شیطان میفرماید: وشارکهم فی الاموال و الاولاد؛ یعنی، حتی آن زمان که نطفه یک انسان منعقد میشود، از آسیب او در امان نیست. و همیشه تا لحظه مرگ باید هشیار و آماده بود.