emamian

emamian

وقف را باید نمونه ای از فرهنگ غنی اسلامی دانست که به واسطه آن زندگی در تمام سطوح و طبقاتی که هر کس قرار دارد به یکسانی می رسد. وقف یعنی ثروتمند به تهیدست می اندیشد و حتی برای حیات بهتر او و عاقبت خویش مالی از اموالش را در راه رضای خدا می بخشد. جامعه ای که در آن زندگی می کنیم هم فقیر داریم هم غنی؛ به مصداق: ای که دستت می رسد کاری بکن و با عنایت به روایات و آیات قرآن و سیره ائمه ی معصومین (ع) و برای خشنودی خداوند می بایست به هم نوع خود از هر طریقی که توانایی داریم یاری برسانیم. 


در قرآن کریم سوره و یا آیه ‌ای در مورد خصوص وقف و امثال آن نیامده است، بلکه به صورت کلی آیاتی درباره انفاق داریم به عنوان نمونه: لن تنالوا البرّ حتّی تنفقُوا مما تحبّون(ال عمران/۹۲) هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر این که از آنچه دوست می‌دارید (در راه خدا) انفاق کنید، و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است. این آیه شامل انفاقی که به طریق وقف و صدقة جاریه می‌باشد نیز می‌شود.


و ما تقدّموا لانفسکم من خیرٍ تجدوهُ عندالله هو خیراً و اعظمَ اجراً: آن چه را از کارهای نیک برای خود از پیش می فرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهد یافت، و از خدا آمرزش بطلبید. عمومیت آیة فوق نیز وقف را شامل می‌شود


بدون شک برای انفاق، راههای گوناگونی وجود دارد که وقف یکی از مهم ترین مصادیق آن می باشد. در ضمن نیل به مقام ابرار ومقربین نیازمند انفاق از چیزهایی است که محبوب انسان است و معمولا دل کندن از آنها کاری بس دشوار به نظر می رسد به ویژه در وقف که موقوفه از ملکیت واقف خارج شده و به مالک حقیقی یعنی خداوند متعال واگذار می گردد.


بدین ترتیب باید گفت: وقف مصداق بارز باقیات الصالحات است.


۲. «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر والملائکه و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل....»(بقره/ ۱۷۷)


[نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگردانید،بلکه نیکی آن است که کسی به خداوند و روز باز پسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد ومال خود را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان ودر راه ماندگان و....بدهد].


هنگام تعریف نیکی، خداوند به معرفی نیکان می پردازد تا مردم تنها به فراگیری مفاهیم بسنده نکنند. البته باید دانست که ریشه نیکی و نیکوکاری در اعتقاد و ایمان نهفته است. پس از اعتقاد و ایمان به اصول دین، خداوند به بیان اعمال صالح می پردازد و از بخشش مال شروع می کند و این بخشش نشان از عمق ایمان به مبدأ و معاد دارد،زیرا از آنچه به آن محبت دارد در راه خدا می دهد.


بدون شک وقف اموال نیز می تواند مصداق روشنی برای بر و نیکی به شمار آید.


پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) علاوه از این که به فقرا، ضعفا، مستمندان و قشرهای محروم اجتماع کمک می کردند،آیندگان را نیز فراموش نمی کردند وبا به جا گذاشتن صدقات و موقوفات زیادی از املاک و زمینها و اموال خویش،سنت حسنه وقف را پایه ریزی کردند.


امام صادق(علیه السلام) فرمود(من لا یحضره الفقیه / ج۴/ ص۱۸۲/ باب الوقف و الصدقه/ حدیث ۶۳۷).


۶ چیز است که شخص مومن پس از مرگش از آن بهره مند خواهد شد.


فرزند صالحی که برای او طلب آمرزش کند؛


قرآنی که از او باشد و مورد استفاده قرار گیرد؛


درختی که می نشاند؛


چاه آبی که احداث می نماید؛


و...چشمه آبی که در راه خدا جاری می کند؛. 


فواید وقف


در وقف با اشاره به اینکه اصل مال باقی بوده و درآمد آن مصرف می‌شود، این شیوه باعث حفظ اموال و دارایی‌ها می شود، رشد تولید ملی را نیز به همراه خواهد داشت و در توزیع عادلانه درآمد ملی مؤثر است زیرا ثروتمندان، برخی از اموالشان را وقف می‌کنند که عواید آن، میان فقیران توزیع می شود؛ به این ترتیب، این ثروت به تمام افراد جامعه می‌رسد. وقف از جهاتی می‌تواند بر افزایش درآمد سرانه تاثیر داشته باشد؛ هم از جهت افزایش تولید ناخالص داخلی؛ یعنی به هر میزان که تولید ناخالص داخلی افزایش یابد، به همان میزان هم بر درآمد سرانه و هم بر قدرت خرید افزوده می‌شود. مهمتر از همه این‌که بخش وقف، بهترین تأثیر را می‌تواند بر روی اصلی‌ترین عامل توسعه اقتصادی یعنی موجودی سرمایه انسانی داشته باشد.


تجلی روحیه انفاق، ایثار، فداکاری و نیکوکاری در قالب سنت حسنه وقف یکی از مهم‌ترین راه‌های رسیدن به جایگاه مطلوب تمدن اسلامی است. از آنجا که وقف، سرمایه‌گذاری برای رفع نیازهای پایدار عام‌المنفعه است، یک هویت اجتماعی دارد و با ایجاد ساختارهایی بر اساس نیاز جامعه و تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت جمعی و عمومی در قالب یک نهاد کلان اجتماعی در همه شئون جامعه از جمله فرهنگ، اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، امنیت و …موثراست.


در حیات اجتماعی کشور وقف کارکردهای موثری از جمله در خصوص تامین هزینه‌های ساخت و تعمیر مساجد، بقاع متبرکه، مدارس و بیمارستان‌ها، برگزاری اعیاد و آیین‌های مذهبی، کمک به بینوایان، دانش‌آموزان و تامین مسکن برای نیازمندان و اجاره زمین‌های زراعی، باغات، مغازه ها و کارگاه‌های وقفی به پیشه وران و جویندگان کار داشته است.

 

 

شیخ انصاری رحمه‌الله علیه غیبت را این طور تعریف کرده است که: غیبت عبارت است از سخن گفتن پشت سر مردم به کلام و بیانی که فرد غیبت شونده از آن کلام بدش می‌آید. بر این اساس، غیبت جزء گناهان کبیره است که در آیات قرآن کریم و احادیث رسیده از پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام به شدت از آن نهی شده است.

 

طبق احادیث و روایات، حقیقت غیبت این است که انسان درباره شخص دیگری مطلبی را بگوید که اگر او بشنود، خوش نمی‌دارد؛ چه این سخن درباره عیب و نقص او باشد که در خود فرد، بدن او یا شخصیت و دین و دنیای او وجود دارد و یا در چیزی باشد که به او وابسته باشد.

 

به همین علت است که در قرآن کریم، غیبت کردن به منزله خوردن گوشت برادر مرده دانسته شده است و خدای متعال در این باره می‌فرماید: «وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ؛ و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید (پس بدانید که مثل غیبت مؤمن به حقیقت همین است)»

 

در مورد تمثیل غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده چند دلیل عنوان شده است. ازجمله اینکه انسان مرده، جان ندارد تا بتواند از خودش دفاع کند و کسی که از او غیبت می‌شود، خودش حضور ندارد تا امکان دفاع کردن از خود را داشته باشد.

 

از طرف دیگر، غیبت کردن به منزله ریختن آبروی دیگری است و وقتی آبروی شخصی برود، دیگر نمی‌توان آن را جبران کرد. این کار مانند این است که انسان بخشی از گوشت برادر مرده خود را بکند. چون آن فرد مرده و دیگر جان ندارد، بدنش هم امکان بازسازی و آورد گوشت تازه را ندارد. پس غیبت از این منظر نیز مانند خوردن و کندن گوشت از بدن برادر مرده است. در واقع غیبت چه از روی عمد باشد و یا غیرعمدی و از روی شوخی و مزاح، فرقی ندارد. وقتی آبروی کسی را با غیبت او برده باشیم این کار امکان جبران ندارد.

 

در روایت‌ها و احادیث هم از غیبت کردن با تعابیر مختلفی یاد شده است. طبق روایت‌ها کسی که غیبت می‌کند به عنوان بدترین مردم، منافق، شریک شیطان و منفورترین مخلوقات یاد شده است. در عین حال از غیبت هم با تعبیر‌هایی مانند خورشت سگ‌های اهل جهنم و عملی زشت‌تر از زنا نام برده شده است.

 

اما آیا گفتن بدی دیگران، هر کسی که باشد، غیبت او محسوب می‌شود؟ به عنوان مثال اگر ما بدی رفتار و ظلم دشمنان اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) را بگوییم، باز هم مرتکب غیبت آن‌ها شده‌ایم؟

 

در این مورد نظر فقها این است که با استناد به آیه‌های قرآن کریم و حدیث‌های ائمه اطهار (علیهم السلام)، اساس و دلیل حرام بودن غیبت و بد گفتن پشت سر دیگران، احترامی است که انسان‌ها از جانب دین به دست آورده‌اند. بر این اساس، افرادی که مؤمن نیستند و به خدای یکتا ایمان ندارند، به این علت که خودشان به اراده خود وارد حریم ایمان نشده‌اند، احترامی از منظر ایمانی ندارند. به خصوص اینکه اگر آن‌ها در حق اهل ایمان و به ویژه ائمه اطهار (علیهم السلام) ظلمی روا داشته باشند، غیبت این افراد روا خواهد بود.

 

بلکه حتی گفتن ظلم و اعمال بد آن‌ها به منزله درس عبرت برای مؤمنان خواهد بود که موجب تبری از دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا خواهد شد.

القدس العربی نوشت: عبدالرحمن شمس، نماینده وزارت حج و عمره عربستان در امور عمره، اعلام کرد: این وزارتخانه پس از موفقیت در برگزاری عمره با عمره‌گزاران داخلی، آمادگی دارد تا از عمره‌گزاران خارجی نیز استقبال کند.

عبدالرحمن شمس ، در گفت‌وگو با شبکه خبر عربستان سعودی با اشاره به اینکه شمار عمره‌گزاران تا کنون به ۴۵ هزار نفر رسیده است، گفت:‌ از آغاز مرحله دوم عمره تا کنون ۱۲۰ هزار نمازگزار نیز در نمازهای جماعت مسجدالحرام شرکت کرداند.

وی در خصوص چگونگی ثبت‌نام عمره‌گزاران خارجی اظهار کرد: متقاضیان عمره از خارج از کشور باید از طریق شرکت‌های زیارتی قابل اعتماد ثبت‌نام کنند و ورود به عربستان فقط به صورت کاروانی امکان‌پذیر است و ورود به صورت انفرادی قابل پذیرش نیست.

شمس با بیان اینکه اپلیکیشن «اعتمرنا» فقط مختص عمره‌گزاران داخل عربستان است، از تلاش‌های صورت گرفته برای ارائه اطلاعات نادرست با هدف فریب دادن و گمراه کردن عمره‌گزاران خبر داد.

وی در زمینه ابتلا به بیماری کرونا در میان عمره‌گزاران نیز گفت: تاکنون هیچ موردی از ابتلا به این بیماری ثبت نشده است و کارها براساس برنامه‌‌ریزی پیش می‌رود و همکاری لازم با شرکت‌ها و نمایندگان قابل اعتماد نیز برای استقبال از عمره‌گزاران خارجی آغاز شده است. 

برگزاری نماز جماعت صبح در مسجدالحرام از یکشنبه، ۲۷ مهرماه، آغاز شده است و بر اساس مرحله دوم انجام تدریجی عمره، ۴۰ هزار نمازگزار و ۱۵ هزار عمره‌گزار در روز وارد مسجدالحرام می‌شوند که این تعداد ۷۵ درصد کل ظرفیت این مسجد را شامل می‌شود. همچنین روضه منوره حرم حضرت رسول(ص) نیز به روی زائران داخلی باز شده است.

مقامات عربستان از اول مهر ماه مجوز برگزاری عمره و زیارت مسجدالحرام را طی ۴ مرحله و به صورت تدریجی، همراه با اتخاذ تدابیر پیشگیرانه برای جلوگیری از ابتلا به کرونا صادر کردند.

 

 

حضرت آیت الله سبحانی مرجع تقلید شیعیان کمک به محرومان را ویژگی بارز امام حسن مجتبی(ع) داسنت و گفت: این امام همام برای محرومان پناهگاهی بود و هیچ نیازمندی را محروم نمی کرد و اگر چیزی نداشت راهی برای روا شدن حاجت شخص نشان می داد.

 

وی با بیان اینکه شجاعت امام حسن(ع) کمتر گفته شده است، تصریح کرد: امام دوم شیعیان در جنگ جمل مانند سایر دلاوران نبرد می کرد در جنگ صفین هم کنار برادرش مشغول نبرد بود او انسان شجاع به تمام معنا بود.

 

آیت الله سبحانی اظهار داشت: او مورد علاقه همگان بود به گونه ای که سخت ترین دشمنان او که همان مروان بن حکم است در موقع دفن او بسیار گریه می کرد هنگامی که از گریه او سوال کردند پاسخ داد این فرد از لحاظ صبر و بردباری همانند این کوه ها صابر و بردبار بود.

 

ایشان افزود: دراسلام همین طور که قتال و جدال است راه دیگری هم به نام صلح است و خداوند به پیغمبر می فرماید اگر آنها گرایش به صلح نشان دادند تو هم صلح را بپذیر. همین رسول گرامی که در بدر و احد جنگ کرد در حدیبیه صلح کرد.

 

مرجع تقلید شیعیان گفت: امام امت باید مصالح و مفاسد را در نظر بگیرد و این یکی از علائم خاتمیت اسلام است لذا در عین اینکه جدال و قتال می کند به صلح هم دعوت می کند.

 

آیت الله سبحانی افزود: آن حضرت در درجه اول قیام را برعهده گرفت و تا مدتی به نبرد پرداخت اما احساس کرد که این جمعیت یاوران آمادگی نبرد ندارند و اگر نبردی رخ دهد جز اینکه امام را تنها بگذارند نتیجه دیگری ندارد و لذا فرماندهان را جمع کرد و گفت به ما پیشنهاد صلح کردند چه می گویید؟ آیا صلح کنیم یا به سوی جنگ پیش برویم؟ همه گفتند ما زندگی می خواهیم ما بقا می خواهیم نه فنا.

 

ایشان عنوان کرد: در همان زمان که امیرمومنان به شهادت رسید از طرف رم شرقی تصمیم به تسخیر مدینه داشتند در چنین شرایطی درگیری با معاویه نه تنها به صلاح طرف دیگر نبود بلکه به صلاح اسلام نیز نبود و لذا معاویه مجبور به صلح شد.

 

مرجع تقلید شیعیان ادامه داد: ارتش امام ترکیبی ناهماهنگ بود البته یک دسته جمعیت با امام رفیق بودند و حاضر بودند جان خود را در راه امام فدا کنند اما گروه دوم خوارج بودند و نظرشان محبت نبود بلکه عداوت با معاویه بود درواقع جنگ می کردند تا از معاویه انتقام بگیرند.

 

ایشان بیان داشت: دسته سوم کسانی بودند که اگر احساس می کردند دنیا به سوی امام است به طرف امام و اگر احساس می کردند دنیا به طرف دیگر است از امام جدا می شدند. دسته چهارم افراد دو دل بودند و اصلا نمی دانستند حق با معاویه است یا حق با حسن بن علی است و دسته پنجم که اکثریت بودند تابع روسا بودند.

 

آیت الله سبحانی گفت: اگر امام با این ترکیب ناهماهنگ ارتش به سوی شام حرکت می کرد، مسلما جز شکست نتیجه ای نداشت بنابراین مصلحت این بود که امام صلح کند اما صلح نامه اش بسیار دقیق و به نفع اسلام بود.

بیست و هشتم صفرماه سال یازدهم هجرت، سالروز رحلت پیامبر مهربانی‌هاست. روزی بسیار غم‌بار که یادآور رحلت پیامبر اسلام (ص) و شهادت نوه بزرگوار ایشان امام حسن مجتبی (ع) است. در این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به روزهای آخر زندگی پیامبر اسلام صلی‌الله و علیه و آله.

 

 

 

توصیه به جلوگیری از بدعت‌ها و فتنه‌ها

 

پیامبر صلی‌الله علیه وآله پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست امام علی علیه‌السلام را در دست گرفته بودند، همراه جمعی به قبرستان بقیع رفتند و برای اهل قبور استغفار کردند. سپس ایشان خطاب به حضرت علی علیه‌السلام فرمودند:«جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر این‌که اجل من نزدیک باشد» و پس از آن توصیه فرمودند:«اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده» پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای پیشگیری از بدعت‌های پس از رحلت خود نیز فرمودند:«ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آن‌چه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آن‌چه قرآن حرام داشته است» (۱)

 

پیامبر صلی‌الله علیه وآله پس از این هشدار به منزل «ام‌سلمه» رفتند و دو روز در آن‌جا ماندند و گفتند:«خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم». پیامبرصلی‌الله علیه وآله روزی که به منزل خود رفتند جماعتی را به حضور طلبیدند و فرمودند: «مگر به شما امر نکردم که با جیش «اسامه» بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت:«رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم». عمر گفت: «نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم». رسول خدا صلی الله علیه وآله از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفتند و خطاب به اعتراض‌کنندگان فرمودند:«این چه سخنی است که درباره فرماندهی «اسامه» می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعنه می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است». رسول خدا صلی‌الله علیه وآله در بستر بیماری به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می‌فرمودند:«سپاه اسامه را حرکت دهید».

 

 

 

اسامه چه کسی بود؟

 

اسامه فردی بود که در ماجرای فتح مکه همراه رسول خدا وارد کعبه شد و در غزوه حنین از معدود کسانی بود که پایدار ماند و پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله را در برابر دشمنان تنها نگذاشت. بزرگترین حادثه زندگی اسامه انتصابش به فرماندهی سپاه برای نبرد با رومیان بود که در آخرین روزهای زندگی پیامبر صلی الله علیه وآله صورت گرفت. جوان بودن و سابقه برده بودن اسامه موجب شد که این انتصاب از طرف برخی مهاجران و انصار مورد استهزا قرار گیرد.(۲)  پاسخ پیامبر صلی‌الله علیه وآله به صحابه نشان می‌دهد که آنها قبلا نیز از انتصاب «زید» پدر اسامه به فرماندهی سپاه در سریه موته نیز ناخشنود بودند. سپاه اسامه تا هنگام رحلت پیامبر اسلام از «جُرْف» حرکت نکرد. با اعلام خبر رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله اسامه از «جُرْف» حرکت کرد و بنا به بسیاری روایات اسامه در مراسم غسل پیامبر صلی‌الله علیه وآله حضور داشت.(۳) گفته شده اسامه در آن زمان (۱۸ تا ۲۰ سال) سن داشت.

 

 

 

ماجرای آخرین وصیت رسول خدا صلی‌الله علیه وآله

 

رسول خدا صلی‌الله علیه وآله در بستر بیماری بودند که  فرمودند:«برای من قلم و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که با وجود آن هرگز گمراه نشوید» زنان از پس پرده گفتند:«خواسته پیامبر صلی‌الله علیه وآله را اجابت کنید» عمر گفت:«ساکت باشید» (۴)

 

بخاری در صحیح خود بی آنکه نامی از عمر ببرد می‌نویسد:«یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفت درد بر او غلبه کرده و نمی‌داند چه می‌گوید» و رو به حاضران گفت:«قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت می‌کند»(۵)

 

پس از این در میان حاضران اختلافی به وجود آمد که باعث رنجش پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله شد. سپس ایشان خطاب به حاضران فرمودند:«برخیزید و بروید، نزاع در نزد من سزاوار نیست»

 

 

 

وداع پیامبر صلی‌الله علیه وآله با مردم

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله در یکی از آخرین روزهای حیات مبارک‌شان، در حالی ‏که حضرت علی علیه‌السلام دست راست و فضل بن عباس دست چپ او را گرفته بودند به مسجد آمدند و برای مردم خطابه‏‌ای را با این عبارت خواندند: «ای مردم طولی نخواهد کشید که من از میان شما به عالم بقا منتقل شوم. بنابراین به هرکس وعده‏‌ای دادم یا به هرکس مدیونم، آن را از من طلب کند تا به جای آورم. در این حال هیچ‌کس پاسخی نداد تا سه‌بار پیامبر صلی‌الله علیه وآله تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام «عکاشه» برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر صلی‌الله علیه وآله شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند، بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و گفت:«من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات می‌دهم»(۶)

 

سپس پیامبرصلی‌الله علیه وآله فرمودند:«ای بندگان خدا، جز از طریق اطاعت خدا کسی به خیری دست نیافته، از شرّ و بدی‏‌ها دور نمی‏‌شود. کسی ادعا نکند که بدون عمل رستگار شده است. هیچ آرزومندی بدون تبعیت از احکام الهی رضای خدا را به‏ دست نمی‏‌آورد. سوگند به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، انسان از عذاب الهی جز از طریق رحمت خدا و عمل صالح نجات پیدا نخواهد کرد. منِ پیامبر هم اگر به گناه و معصیت آلوده شوم، هلاک خواهم شد.»

 

 

 

 

 

فاطمه سلام الله علیها و لحظه وداع با پدر

 

در لحظات آخر عمر پیامبر صلی‌الله علیه وآله، فاطمه سلام‌الله علیها بسیار گریان بود. پیامبر صلی‌الله علیه وآله او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه سلام الله علیها گریه‌اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. (۷) ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر صلی‌الله علیه وآله فرمودند: «در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسم‌اش فرمودند: «تو اولین کس از اهل بیت علیه السلام من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم.

 

 

 

علت وفات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله

 

دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله ناشی از خوراندن سم به ایشان بوده است. امام صادق علیه‌السلام در این باره فرمودند:«چون پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند»(۸) در جای دیگری حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند:«پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه‌ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود»(۹)

 

علاوه بر روایات شیعه در کتب اهل سنت نیز در این باره روایاتی ذکر شده است. به این ترتیب از مجموع روایات می‌توان نظریه شهادت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله را تایید کرد. زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.

به خاکسپاری پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله

 

روح پاک و مقدس پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله در نیمروز دوشنبه ۲۸ صفرماه در حالی که در دامن امام علی علیه‌السلام بود به سوی پروردگار خویش بازگشت. پس از رحلت پیامبر اسلام در حالى که عده‌اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشینى آن حضرت مجادله و منازعه می‌کردند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت.

 

امام باقرعلیه‌السلام دراین زمینه چنین می‌فرمایند: «مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می‌خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه‌السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد»(۱۰)

 

 

 

توصیف حضرت علی علیه السلام از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله
امام علی علیه السلام در توصیف رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله جملات جانسوزی را بیان کرده‌اند:«پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ‌ها اهمیتی ندارد و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده‌ای و از بیتابی نهی نموده‌ای آن قدر گریه می‌کردم که اشک ‌ایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می‌ماند و حزن و اندوهم دائمی می‌شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است». همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می‌زد». (۱۱)

پی‌نوشت:
۱. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۳۹۹ه.ق ص ۹۷
۲.الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۲۳
۳. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۲۳۸
۴.الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۳ و ۲۴۴، چاپ بیروت
۵. صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم : ۱/۲۲
۶. امالی شیخ صدوق، ۵۰۶
۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۸
۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش، ج ۶، ص ۳۱۵، ح ۳
۹. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۵۰۳
۱۰. مناقب ابن شهرآشوب، ج۱ ص۲۹۷
۱۱. نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه ۱۹۷

 

1. بشارت حضرت مسیح

 

خدای سبحان از زبان حضرت عیسی (علیه السلام) می‏‌فرماید: ﴿ومبشراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه أحمد﴾1: به شما بشارت می‌‏دهم وجود پیامبری پس از خود را که نام مبارک او احمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

 

اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح (علیه السلام) سخن گفته باشد اولاً نیازی به آمدن پیغمبر نبود، ثانیاً مجالی برای بشارت نبود چون پیغمبر جدید سخن تازه‏‌ای نمی‏‌آورد تا حضرت عیسی(علیه السلام) به آمدنش بشارت دهد.

 

سخن عیسای مسیح که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‏‌کنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت می‏‌دهم، نشان می‌دهد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت عیسی(علیه السلام) افضل و قرآن از انجیل بالاتر و ره ‏آورد پیغمبر اسلام بیش از ره ‏آورد مسیح (علیه السلام) است تا معنای بشارت تحقّق یابد.

 

2. هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین

 

خداوند می‏‌فرماید: همه انبیا حقّ آوردند ولی کتب انبیای گذشته، زیر هیمنه و سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می‏‌شود؛ وقتی خدا قرآن را مُهَیْمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده، چون کمال علمی‏ هر پیامبری در کتاب آسمانی او و کمال علمی‏ پیغمبر خاتم نیز در قرآن ظهور می‏‌کند، پس ره ‏آورد رسول خدا بالاتر از کتب انبیای پیشین است.

 

مقام و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلی می‏‌کند، مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل جلوه‏‌گر شده است، انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده‏‌اند، وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتابهای انبیای سلف ثابت شود سیطره و فضیلت رسول خاتم نیز بر دیگر انبیا ثابت می‏‌شود، زیرا پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهیمن است، پس پیغمبر اسلام مهیمن است.

 

«هیمنه» یعنی سیطره و نفوذ علمی و خدای سبحان این معنا را در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا، چنین بیان می‏‌کند: بعد ازانبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی، فرزند مریم را فرستادیم در حالی که تورات را تصدیق می‏‌نمود و به عیسای مسیح انجیل دادیم... سپس خطاب به پیغمبر خاتم می‏‌فرماید: ما بر تو قرآن فرستادیم که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‏‌کند و بر آنها سیطره، اشراف و نفوذ علمی‏ داشته و نمی‏‌گذارد آنها از دست بروند، تحریف آنها را تصحیح می‏‌کند، به طوری که موارد تحریف شده آنها را پس از عرضه بر قرآن کریم به خوبی می‏‌توان تشخیص داده و اصلاح کرد.

 

3. خاتمیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

از مزایای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خاتمیّت اوست، قرآن کریم در این مورد می‏‌فرماید: ﴿ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول‏الله و خاتم النبیین﴾2.

 

گذشته از این، شواهد دیگری نیز دلالت قطعی بر خاتمیت رسول‏ الله صلی الله علیه و آله و سلم دارد که صحیفه نبوت پیامبران به وسیله آن حضرت، به پایان رسید. مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیّت زمانی و هم خاتمیّت رتبی در قوس صعود است.

 

«خاتم» یعنی مُهر، که در پایان نوشته‏‌ها قرار می‏‌گیرد؛ وقتی نویسنده هر آنچه لازم بود بیان داشت و مقاصد خود را عنوان کرد، پایان نوشتار خود را مهر کرده، ختم آن را اعلام می‏‌دارد؛ خدای سبحان که با جهانیان سخن می‏‌گوید، از راه فرستادن وحی برای هدایت انسانها برنامه دارد لذا نه تنها عیسای مسیح، بلکه همه انبیا کلمات الهی هستند انبیا کتاب حقّ و کلام حقّند. خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می‏‌فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله‏ نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست لذا می‏‌فرماید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زیور همه انبیا و خاتم آنان بوده و سلسله نبوت، با آن حضرت مهر شده و پایان پذیرفته است.

 

پس همان طور که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قوس نزول سر سلسله انسان‏های کامل است چون «أوّل ما خلق الله»3 است، در قوس صعود نیز، اوج و قلّه غایی رسالت است چون خاتم انبیاست.

 

از این جمله، نه تنها استفاده می‏‌شود که پیغمبر اکرم‏ صلی الله علیه و آله و سلم واجد همه مزایای مشترک، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده‏‌اند بلکه نکته دیگری هم استفاده می‏‌شود که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد، زیرا رسول خدا انسان کامل است و هر چند میلیون‌ها سال بگذرد کاملتر از او نخواهد آمد، و اگر کاملتر از وی یافت می‏‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‏‌رسید نه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و چون تالی باطل است پس مقدّم هم، باطل خواهد بود.

 

4. عبودیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حقّند، مثلاً بعضی درحقیقت، عبدالرزّاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم، یا عبدالجلیل هستند اما پیامبر اسلام «عبدُه» است و پروردگاری مدبّر و مربّی شخصی وی است که نهایی‌ترین مرتبه را داراست، و در قوس صعود، مقامی‏ برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست، و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منتسب به عالی‌ترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است، یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است، چون کامل‌ترین عبودیت از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده و هویت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

 

5. کلام و سکوت آن حضرت، مظهر کلام و سکوت خداست

 

خصیصه دیگری که خدای سبحان، برای معرفی پیامبرش ذکر می‏‌کند این است که می‏‌فرماید: او حاملی است که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می‏‌گوید وحی است، و هر آنچه با وحی دریافت نموده به مردم ابلاغ می‏‌کند، نه از وحی می‏‌کاهد و نه غیر از وحی چیزی می‏‌گوید.

 

از این جمله معلوم می‏‌شود در قانونگذاری و مسائل مربوط به سعادت مردم، اگر چیزی وحی نبود هوی است و هوی به باطل منتهی خواهد شد. از تقابل بین وحی و هوی معلوم می‏‌شود که سخن، یا حقّ است و یا باطل؛ اگر حقّ شد برابر با وحی است و گرنه هوی و هوس. و چون گفته‏‌های نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حقّ است پس آنچه را که در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت بیان می‏‌دارد وحی است، بحث در باره جزئیّات دنیایی نیست، و این جمله، ناظر به مدعای اوّل، یعنی وحی بودن همه گفته‏‌های دینی آن حضرت است.

 

پس پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هر چه را یافت به شما گفت و هر چه به شما گفت وحی بود، او هم در اثبات، معصوم است و هم در سلب، منتها افراد باید در پرتو ارتقای فکری، آنها را دریافت کرده بفهمند، این دو اصل نیز از یکدیگر جداست، یکی ناظر به امین بودن اوست که هرگز رسالت را ناقص نکرده، هرچه به او گفتیم ابلاغ می‏‌کند. و اصل دیگر ناظر به آن است که هر چه می‏‌گوید گفتار ماست، از خود چیزی بر وحی نمی‏‌افزاید.

 

6. پیامبر گرامی اسلام، قرآن ممثل

 

از برجسته‌ترین مزایای علمی‏ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن است که خدای سبحان قرآن را به‏ او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زمانی می‏‌توانیم سیره علمی‏ رسول گرامی‏ را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم.

 

هر پیامبری به اندازه کتابش مردم را به حقّ دعوت می‏‌کند و هر آنچه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، و اگر برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا نیز مراتبی خواهد بود، و اگر اکتناه قرآن مقدور همه نیست، لااقل دسترسی به برخی از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه همان میزان می‏‌توان رسول خدا و سیره علمی‏ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را شناخت.

 

7. تجلیل خداوند در خطاب به آن حضرت

 

خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاصّ برای خاتم انبیا قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده، انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می‏‌کند، امّا هرگز نام مبارک پیغمبر اسلام را به عنوان یا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نمی‏‌برد بلکه همیشه از او با تعبیرات تجلیل آمیز مانند: ﴿یا أیّها النبی﴾! ﴿یا أیّها الرسول﴾! یاد می‏‌کند و اگر احیاناً خطاب ﴿یا أیّها المزّمّل﴾ و ﴿یا أیّها المدّثّر﴾ هست، ناظر بر نکته لطیف تاریخی‏ است.

 

مثلاً درباره آدم ابوالبشر می‏‌فرماید: ﴿یا ادم اسکن أنت و زوجک الجنّة﴾4 و درباره نوح می‏‌فرماید: ﴿یا نوح إنّه لیس من أهلک﴾5 و درباره موسی: ﴿یا موسی أقبل و لاتخف﴾6 و درباره حضرت عیسی: ﴿و إذ قال الله یا عیسی ابن مریم﴾7 و در مورد حضرت داود: ﴿یا داود إنّا جعلناک خلیفة﴾8، ولی درباره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می‏‌آموزد که: ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً﴾9: هرگاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

 

8. عظمت در اخلاق

 

خداوند پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‏‌ستاید: ﴿و إنک لعلی خلقٍ عظیمٍ﴾10 با جمله اسمیه و تأکید، می‏‌فرماید: تو دارای اخلاق عظیمی هستی، وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می‏‌شود که از عظمت فوق العاده‏‌ای برخوردار است چون او هرچیزی را به عظمت نمی‏‌ستاید؛ بسیاری از موارد را با صفت «ضَعف» یا «قلّت» یاد می‏‌کند، سراسر دنیا را اندک می‏‌شمرد: ﴿متاع الدنیا قلیل﴾11 و از دسیسه‏‌های شیطان به عنوان: ﴿إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً﴾12 سخن می‏‌گوید؛ امّا وقتی از خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نام می‏‌برد می‌‏فرماید: ای پیامبر تو واجد همه ملکات نفسانی در حدّ اعلا هستی!

 

9.رسالت پیامبر برای همه انسانها تا روز قیامت هست

 

خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شخصیتی جهانی دانسته و درباره قلمرو رسالت او می‏‌فرماید: ما تو را برای جهانیان فرستادیم امّا بر مؤمنان منّت نهادیم. این دو نکته درباره قرآن کنار هم آمده است که قرآن کتابی جهانی است: ﴿شهر رمضان الذی اُنزل فیه القران هدی للناس و بیناتٍ من الهدی و الفرقان﴾13 لیکن تنها اهل‏تقوا از آن طرفی می‏‌بندند: ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین﴾14 این کتاب برای همه آمده، ولی عده‌‏ای به عمد خود را از آن محروم کرده‏‌اند، کتابی جهانی است ولی اهل‏ تقوا و فضیلت از آن بهره می‏‌گیرند.

 

درباره رسول خدا نیز این دو تعبیر را دارد، از طرفی می‏‌فرماید: تو پیامبری جهانی هستی: ﴿وما أرسلناک إلا کافةً للناس﴾15، و از طرف دیگر می‏‌فرماید: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم﴾16: خداوند بر مؤمنان منّت نهاده پیامبری را از خودشان در میان آنها برانگیخت.

 

«منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست، تنها مؤمن از عهده پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن، به خوبی برمی‏‌آید، نعمت ایمان، رسالت و ولایت چنین است.

 

حاصل آنکه: رسالت پیامبر برای همه انسانها تا روز قیامت هست ولی تنها مؤمنان از فیض رسالت بهره‏‌مند می‏‌شوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بین آنها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبیا منّت است امّا دو ویژگی خاتمیت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است.

 

10. رأفت و رحمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر برادر کرده می‏‌فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم17، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»18، «...آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت... »19 ولی درباره پیامبر اسلام تعبیر برادر نیامده، بلکه می‏‌فرماید: ﴿هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم﴾20 یا اینکه می‏‌فرماید ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیزعلیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم﴾21: پیامبری برای شما آمده که از جانتان برخاسته، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می‌‏کند تا شما مؤمن بشوید، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید، تو مبشّر جهانیان هستی امّا تنها مؤمنان از تو استفاده کرده آنان را به رحمت خاصه نوید می‏‌دهی و گرنه توده انسانها از خُلق و سبک زیست مردمی‏ تو بهره می‏‌برند، هر چند به راه نیایند، حد اقل از تیرگی آنها کاسته می‌شود.

 

 

پاورقی:

 

1 سوره صف، آیه 6.

 

2 سوره احزاب، آیه 40.

 

3 قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «أوّل ما خلق اللهُ نوری» (بحار، ج1، ص97، ح7)

 

4 سوره بقره، آیه 35.

 

5 سوره هود، آیه 46.

 

6 سوره قصص، آیه 31.

 

7 سوره مائده، آیه 116.

 

8 سوره ص، آیه 26.

 

9 سوره نور، آیه 63.

 

10 سوره قلم، آیه 4.

 

11 سوره نساء، آیه 77.

 

12 همان، آیه 76.

 

13 سوره بقره، آیه 185.

 

14 همان، آیه 2.

 

15 سوره سبأ، آیه 28.

 

16 سوره آل عمران، آیه 164.

 

17 سوره اعراف، آیه 73.

 

18 سوره هود، آیه 50.

 

19 سوره شعراء، آیه 106.

 

20 سوره جمعه، آیه 2.

 

21 سوره توبه، آیه 128.

از جمله فرهنگ‌های زیبای ما ایرانیان فرهنگ دید و بازدید با اقوام و آشنایان و دوستان است که در تعابیر دینی از آن با عنوان صلۀ رحِم یاد می‌شود؛‌ حضرت امام علی‌بن موسی الرضا علیه السلام می‌فرمایند «وَقِّرُوا کِبارَکُمْ وَ ارْحَمُوا صِغارَکُمْ وَ صِـلُـوا اَرْحـامَـکُمْ؛ به بزرگترهایتان احترام بگزارید و با کوچکترها مهربان باشید و صلۀ رحم کنید.» (الأمالی (للصدوق)، ص94)  این گزاره از سبک زندگی، بین ایرانیان، صلۀ رحم یا ضیافت، مهمان‌دارى و مهمان‌نوازى، دست‌و‌دل‌باز بودن و سفره‌اى گشوده داشتن، همواره نشانه‌ جوانمردى و سخاوت و کــَــرَم شمرده می‌شد.

صلۀ رحم با گروه خویشاوندیِ نَسَبی ــ که از طریق ارتباط خون و رحم پیدا می‌شود مانند پدر، مادر، فرزندان، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان و همۀ کسانی که آن‌ها را خویشاوندان نسبی و اَرحام می‌نامند ــ واجب است و اگر هدیه‌ای داده شود، پس گرفتن آن جایز نیست. اهمیت صلۀ رحم به‌اندازه‌ای است که جوازی برای عدم انجام آن صادر نشده است؛ چه اینکه در عصر حاضر که از جهتی، عصر ارتباطات نیز شمرده می‌شود، گاهی با یک تماس تلفنی و یا از طریق شبکه‌های مجازی می‌توان اقدام به این عمل کرد. حضرت ثامن الحجج امام رضا(ع) دربارۀ محدوده این عمل خیر فرمود «صِلْ رَحِمَکَ وَلَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ‏ مَاءٍ، وَ أَفْضَلُ مَا یُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الْأَذَى عَنْهَا؛ پیوند خویشاوندی را برقرار کنید، گرچه با جرعه آبی باشد و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است.» (تحف‌العقول، ص469)

دوستی و محبت خدا، حمایت خداوند، عاقبت‌بهخیری، جلوگیری از پیشامدهای بد، دفع بلاها، آسانی حساب قیامت، عبور آسان از پل صراط، جلوگیری از گناهان، کفاره گناهان، مرگ آسان و افزایش طول عمر گوشه‌ای از آثار صلۀ رحم در روایات شمرده شده است. امام رئوف حضرت رضا علیه السلام همچنین می‌فرمایند «یـَکُونُ الرَّجـُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ، فَیُصَیِّرُهَا اللّهُ ثَلاثینَ سَنـَةً وَ یَفْعـَلُ اللّهُ ما یَشـاءُ؛ گـاهی فردی صـله رحـم می‌کنـد، در حالی که از عمرش 3 سال باقی است، خـداونـد (بـه‌خـاطر ایـن عمـل)، باقی‌مانده عمر او را 30 سال می‌کند و خــدا آنچـه بخـواهد انجام می‌دهد.» (الکافی (ط ــ الإسلامیة)، ج‏2، ص150)

صلۀ رحم علاوه بر جنبه‌های معنوی، ابعاد روان‌شناسانه از جمله کاهش اضطراب و استرس و نشاط روحی نیز دارد که هر کدام از اینها در افزایش طول عمر مؤثرند. در عصر حاضر که انسان‌ها به‌تبعِ سازوکارهای مدرنیته، کنج‌نشینی و عزلت‌گزینی را پیشه گرفته‌اند، شاهدیم که افراد دچار عوارض روانی زیادی از جمله سرگشتگی و حیرت شده‌اند، در چنین شرایطی، افزایش مراوده‌ سالم با خویشاوندان، در اصلاح امور روانی انسان نقشی بسزا ایفا می‌کند و در وهلۀ بعد منجر به اصلاح عملکرد روانیِ جامعه و نشاط آن و در نهایت اصلاح سبک زندگی می‌شود.

پنج شنبه, 24 مهر 1399 19:09

۱۰ خصلتی که نشانۀ کمال عقل است

شاید تاکنون این سؤال برایمان بارها تداعی شده که نشانه فرد عاقل چیست و یا چه ویژگی‌هایی دارد. در دنیای مدرن امروز، به تبعِ عصر تکنولوژی، تغییر ذائقه‌های مردم و تغییر سبک زندگی، شاید در نگاه عوام، عاقل فردی باشد که به موفقیت‌های تحصیلی و بعد قدرت و ثروت دست یابد و مراحل موفقیت را تا رسیدن به موقعیت‌های خوب اجتماعی طی کند، هرچند برای کسب چنین موفقیتی از اخلاق عبور کند و دیگران را فدای خواسته‌های دنیوی خود کند.  از این جهت است که می‌بینیم صاحبان قدرت و ثروت مورد تمجید کاذب اطرافیان‌شان هستند و سایرین او را فردی موفق و عاقل تلقی می‌کنند.

اما در نگاه دین، هر آنچه انسان را از بدی بازدارد و بسوی خیرات و خوبی‌ها دعوت کند، نشانۀ کمال عقل شمرده شده است. امام رضا (ع) در روایتی به 10 خصلت از نشانۀ کمال عقل اشاره کرده است. حضرت فرمود «عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که 10 خصلت را دارا باشد:
1. از او امید خیر باشد 2. از بدى او در امان باشند  3. خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد 4. خیر بسیار خود را اندک شمارد
5. هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود  6. در عمر خود از دانش‌طلبى خسته نشود 7. فقر در راه خدایش از توانگرى (توأم با فساد) محبوب‌تر باشد 8. خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوب‌تر باشد 9. گمنامى را از پرنامى خواهان‌تر باشد

  10. سپس فرمود: دهمى چیست؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است».

« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ». (تحف العقول، ص 161)

بنابراین در پازل دین، عقل و عاقل معنای دیگری دارد، عقل وسیله‌ای برای عبودیت و رسیدن به بهشت‌های جاودان و عاقل فردی عابد شمرده شده که در مسیر هر آنچه او را متصل به بهشت می‌کند حرکت می‌کند. از امام صادق علیه‌السلام، درباره عقل پرسیدند و فرمود «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ آنچه به وسیلۀ آن خداوند عبودیت می‌شود و بهشت به دست می‌آید» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص11)

به روزهای پایانی ماه صفر نزدیک می‌شویم و امروز بیست و ششمین روز از این ماه است؛ ماهی که امسال به دلیل ویروس منحوس کرونا نتوانستیم آن‌طور که باید و شاید مراسم سوگواری و عزاداری در سطح شهر و کشور با حضور پرشور عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت برگزار کنیم اما خدا شاهد است که دل هر یک از مردم و دلدادگان حسینی، موکب و حسینیه‌ای بزرگ به وسعت عالم بود.

اینک به مناسبت نزدیک شدن به روزهای پایانی ماه صفر و به خصوص روز جمعه 28 صفر که سالروز رحلت رسول گرامی اسلام(ص) و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام است، نگاهی به کتاب شریف مفاتیح الجنان انداختیم. در این کتاب دربارۀ این روز آمده است: روز بیست‌وهشتم ماه صفر سال یازدهم، روز وفات حضرت خاتم انبیاء صلوات‌الله‌علیه است و روز وفات به اتّفاق همه علما روز دوشنبه بوده و هنگام وفات 63 سال داشتند.

در 40 سالگی مبعوث به رسالت شد، 13 سال در شهر مکه مردم را به خداپرستی خواند، در سنّ 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و در سال دهم هجری از دنیا رفت؛ غسل و حنوطش را امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام عهده‌دار بود و پس از غسل و کفن بر بدن مطهّرش نماز گذارد، آنگاه اصحاب دسته‌دسته آمدند و بدون امام بر آن حضرت نماز خواندند، سپس امیر مؤمنان آن حضرت را در حجره طاهره، در همان نقطه‌ای که از دنیا رفته بود دفن کرد.

از اَنَس بن مالک روایت شده است: زمانی که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه به‌سوی من آمد و گفت: چگونه جان‌ و روان شما همراهی کرد که بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید، سپس گریست و فرمود:

یا أَبَتاهُ أَجابَ رَبّاً دَعاهُ‌

یا أَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما أَدْناهُ

پدرم، پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادی

پدرم، چقدر به پروردگارت نزدیکی

چه زیبا سروده شده:

ای‌ دو جهان‌ زیر زمین‌ از چه‌ای

خاک‌ نه‌ای‌ خاک‌نشین‌ از چه‌ای

به روایت معتبر، آن بانوی بانوان، مُشتی از خاک پاک آن مرقد مطهّر را برگرفت و بَر دیدگان نهاد و فرمود:

مَاذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدٍ

أَنْ لَایَشَمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا

بر بوینده خاک احمد چیست؟

اینکه تا پایان زمان عطرها را نبوید

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها

صُبَّتْ عَلَى الْأَیّامِ صِرْنَ لَیالِیا

بر من مصائبی فرود آمد که اگر آنها

بر روزها آمده بود شب می‌شدند

شیخ یوسف شامی در کتاب «دُرُّ النظیم» نقل کرده است: که فاطمه زهرا این اشعار را در مرثیه پدر فرمود:

قُلْ لِلْمُغَیِّبِ تَحْتَ أَثوابِ الثَّرىٰ‌

إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَنِدائِیا

به آنکه در زیر توده‌های خاک پنهان شده بگو

اگر فریاد و صدای مرا می‌شنیدی

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها

صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیالِیا

بر من مصائبی فرو ریخت که اگر آنها

بر روزها فرو ریخته بود شب می‌شدند

قَدْ کُنْتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ

لَا أَخْشَىٰ مِنْ ضَیْمٍ وَکانَ حِمىً‌لِیا

همانا من در سایه محمّد حمایتی داشتم

که از ستم نمی‌ترسیدم و او جورکش من بود

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَأَتَّقِی‌

ضَیْمِی وَأَدْفَعُ ظالِمِی بِرِدائِیا

اما امروز برای شخص پست تواضع کنم و از ستم

بر خود می‌پرهیزم و ستمگرم را با جامه‌ام دفع می‌کنم

فَإِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فِی لَیْلِها

شَجَناً عَلىٰ غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِیا

اگر قمری به شبانگاهش گریه کند

من در روز از غصّه بر شاخساری بگریم

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُؤ نِسِی‌

وَلَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشاحِیا

اندوه را پس از تو مونسم قرار می‌دهم

و دانه‌های اشک را در حجر تو، گردنبندم

خانواده به عنوان مهم‎ترین رکن جامعه، محلی برای رشد صفات و فضایل معرفتی و اخلاقی و پلکانی برای رسیدن به بالاترین درجات معنوی در پرتو آموزه‏های دینی است تا جایی که می‎توان گفت خداوند متعال قانون حریم خانواده را از قوانین سایر حریم‎ها و ساحتهای اجتماعی مجزا کرده و به آن ارتقا بخشیده است؛ طوری که افراد به واسطه قرارگیری در این حریم مقدس و با عمل به آموزههای دینی راحتتر به قلّههای معرفتی دست پیدا میکنند؛ از جملۀ این آموزه‌ها، تربیت صحیح و نیکوی فرزندان است.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) در بیانی زیبا دربارۀ اهمیت تکریم و تربیت نیکوی فرزندان در محیط خانه فرمود: «أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.» (بحارالأنوار، ج 104، ص 95)

در حقیقت خداوند تکریم و گرامی‌ داشتن فرزندان و تلاش در جهت تربیت نیکوی آنها را وسیله‌ای برای آمرزش والدین قرار داده است؛ ضمن اینکه این دو از حقوق فرزندان به عهدۀ پدر و مادر است. پس با عمل به این دو آموزۀ الهی، از غفران خداوندی بهره‌مند شویم.