emamian

emamian

آنچه در برزخ پرسیده می‌شود نه محفوظات ذهن، بلکه باورهای ریشه‌دار قلبی انسان است که سرنوشت او را رقم می‌زند.

 

سوالات برزخ؛ آزمونی از قلب، نه ذهن

به ظاهر این سوالات (خدای تو کیست؟ پیامبر و امامان تو کیستند؟ ...) ساده است و پاسخ دادن به آنها نیز ساده به نظر می‌رسد؛ چون ما این سوالات را با سوالات دنیایی مقایسه می‌کنیم.

در دنیا، وقتی از ما امتحان می‌گیرند یا مسابقه‌ای برگزار می‌شود، از محفوظات ذهنی ما سؤال می‌کنند. اگر کسی از قبل مطالبی را حفظ کرده باشد، می‌تواند به آنها پاسخ دهد.

ما فکر می‌کنیم سوالاتی که در برزخ پرسیده می‌شود مثل سوالات دنیایی است که در محفوظات ماست و جواب دادن به آنها ساده است.

در حالی که نباید سوالات دنیایی را با سوالات برزخی مقایسه کنیم. سوالات برزخی از محفوظات ذهنی نیست، بلکه از باورهای قلبی است؛ یعنی وقتی ملائکه سوال می‌کنند، عقاید و باورها را واکاوی می‌کنند. به‌خاطر همین، پاسخ دادن در اینجا سخت می‌شود. در اینجا لازم نیست ذهن کار کند، بلکه قلب باید باورهایش را آشکار کند. قلب باید باورهای محکمی داشته باشد که وقتی سوال می‌شود، بتواند قلباً اعتقاد خود را منتقل کند و آنها بفهمند که تو به خدا اعتقاد داری یا نه.

فیض کاشانی می‌گوید کسانی هستند که قرن‌ها اسم پیامبر را فراموش می‌کنند و یادشان نمی‌آید؛ این نشان می‌دهد که عقاید و باور به پیامبر در قلب‌شان نفوذ نکرده است.

سوالات قبر را از بدن ظاهری و جسم نمی‌پرسند، بلکه از باطن می‌پرسند و در باطن دروغ معنا ندارد. در این دنیا ممکن است ظاهر دروغ گفته شود، اما در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ بی‌معناست.

می‌پرسند در دنیا رب و معبود تو چه کسی بوده است؟ کسی که در دنیا معبودش مال و ثروتش بوده، پاسخ می‌دهد شیطان است. آنها خودشان این را در می‌یابند و نیازی به گفتن نیست. این عقیده و باطن مخفی نیست و آشکار است.

اما کسی که در دنیا معبود و هدفش خدا بوده و باورش چنین بوده، وقتی از او می‌پرسند امام تو کیست، چون در دنیا از علی و آل او تبعیت کرده، نام امامش را می‌گوید. ولی کسی که در دنیا هر کاری خواسته انجام داده و از امام تبعیت نکرده، وقتی پرسیده می‌شود امام تو کیست، پاسخ می‌دهد نفس من بوده است.

آنچه در برزخ مهم است، عقاید و باورهای قلبی است. قلب باید خدا را به‌عنوان معبود قبول کرده باشد و امام را به‌عنوان یک جلودار پذیرفته باشد.

در برخی از روایات، از این دو فرشته به‌عنوان کسانی یاد شده که خالص را از ناخالص جدا می‌کنند؛ یعنی وقتی آنها واکاوی می‌کنند، قلب خالص را از ناخالص جدا می‌کنند. این امر بستگی به باورهایی دارد که در دنیا برای خود تثبیت کرده‌ایم و واقعاً در قلب‌مان نفوذ کرده است.کسانی که این اعتقادات در قلب‌شان نفوذ کرده و با نماز و روزه آنها را تثبیت کرده‌اند، در آنجا کاملاً جوابگو هستند.

جهان پیرامون ما پر از نظم و هماهنگی شگفت‌انگیز است که نشان‌دهنده وجود خالقی دانا و توانمند می‌باشد. برهان نظم یکی از دلایل مهم اثبات وجود خداوند است که بر اساس آن، هر نظم پیچیده‌ای نیازمند ناظمی حکیم است.

 

مقدمه‌
وقتی با اثری هنری، کتابی دقیق، یا دستگاهی پیچیده روبه‌رو می‌شویم، بی‌درنگ می‌پرسیم: پدیدآورنده‌اش کیست؟

زیرا هر نظمی نشانهٔ ناظم است و هر حسابی از حسابگری خبر می‌دهد. جهان پیرامون ما «از ذرّه تا کهکشان» سرشار از هماهنگیِ سنجیده و قاعده‌مندیِ تکرارپذیر است.

اگر این نظم ناباورانه را در هر شاخهٔ دانش می‌بینیم، طبیعی است که بپرسیم: سرچشمهٔ این نظم چیست؟ برهانِ نظم همین پرسش ساده و شهودی را به استدلالی روشن بدل می‌کند: «هر مجموعهٔ منسجم و هدفمند نیازمندِ ناظمی دانا و تواناست؛ جهانْ منسجم و هدفمند است؛ پس جهانْ ناظمی دانا و توانا دارد.»

 

جست‌وجوی سرچشمه
انسان در برخورد با پدیده‌ها به سرچشمهٔ آن‌ها می‌اندیشد. سرچشمهٔ وجودِ انسان را که دنبال کنیم، به «نطفه»، سپس به «غذا» و «ویتامین‌ها» می‌رسیم.این ویتامین‌ها از خاک به گیاه و از گیاه به انسان می‌رسند.

پرسش: آیا ورودِ مادّه‌های مغذّی از خاک به دانه‌ها و میوه‌ها «بی‌حساب» است یا «بر اساس نظمی دقیق»؟

اگر بگوییم بی‌حساب است، خلافِ یافته‌های آزمایشگاهی سخن گفته‌ایم؛ زیرا ترکیب‌های شیمیاییِ میوه‌ها و دانه‌ها بارها سنجیده و درصدِ موادّ مؤثّرشان تعیین شده است. پس این «حساب» نشانِ «حسابگر» است.

 

امام صادق(ع) و دیصانی
«قالَ الدِّیصانیُّ لِلصّادِقِ علیهِ السَّلامُ: دُلَّنِی عَلَی مَعْبودِی. فَقالَ لَهُ: اجْلِسْ. فَإِذا غُلامٌ صَغیرٌ فِی کَفِّهِ بَیْضَةٌ یَلْعَبُ بِها. فَقالَ: ناوِلْنِی—یَا غُلامُ—البَیْضَةَ. فَناوَلَهُ إِیّاها. فَقالَ علیهِ السَّلامُ—وَهُوَ یُشیرُ إِلَیْها—: یا دِیصانیُّ، هٰذا حِصْنٌ مَکْنُونٌ، لَهُ جِلْدٌ غَلیظٌ، وَتَحْتَ الجِلْدِ الغَلیظِ جِلْدٌ رَقِیقٌ، وَتَحْتَ الجِلْدِ الرَّقِیقِ ذَهَبَةٌ مائِعَةٌ وَفِضَّةٌ ذائِبَةٌ؛ فَلا الذَّهَبَةُ المائِعَةُ تَخْتَلِطُ بِالفِضَّةِ الذَّائِبَةِ، وَلا الفِضَّةُ الذَّائِبَةُ تَخْتَلِطُ بِالذَّهَبَةِ المائِعَةِ... لا یُدْری أَلِلذَّکَرِ خُلِقَتْ أَمْ لِلأُنثی، ثُمَّ تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ أَلْوانِ الطَّواوِیسِ؛ أَتَری لَها مُدَبِّراً؟» قالَ: فَأَطْرَقَ مَلِیّاً، ثُمَّ قالَ: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّکَ إِمامٌ وَحُجَّةٌ مِنَ اللّٰهِ عَلَی خَلْقِهِ، وَأَنَا تائِبٌ مِمّا کُنْتُ فیهِ.» 1

شخصی از منکرانِ خدا به نامِ «دِیصانی» خدمتِ امام صادق علیه‌السّلام آمد و گفت: «مرا به معبودم راهنمایی کن.» حضرت فرمود: «بنشین.» در این هنگام نوجوانی خردسال، تخم‌مرغی در دست داشت و با آن بازی می‌کرد. امام به او فرمود: «تخم‌مرغ را به من بده.» نوجوان آن را داد. امام با اشاره به تخم‌مرغ به دیصانی فرمود: «ای دیصانی! این، دژی نهفته و بسته است: پوسته‌ای سخت دارد و زیر آن پوستهٔ سخت، پوسته‌ای نازک است؛ و زیر آن، زردّه‌ای چون طلای گداخته و سپیده‌ای چون نقرهٔ ذوب‌شده. نه آن با این درمی‌آمیزد و نه این با آن. کسی نمی‌داند نر است یا ماده؛ سپس می‌شکافد و جانوری با رنگ‌هایی شگفت—همچون پرِ طاووس—پدید می‌آید. آیا برای این سامان، مدبّری می‌بینی؟» دیصانی سر به زیر افکند و اندیشید؛ سپس گفت: «گواهی می‌دهم خدایی جز خدای یگانه نیست؛ محمّد، بنده و فرستادهٔ اوست؛ تو امام و حجّتِ خدایی بر خلق؛ و من از گذشتهٔ خود توبه می‌کنم.»

 

نمونه‌هایی روشن از نظم در آفرینش
زیربنای پیشرفتِ علوم: اگر طبیعتْ قاعده‌مند نبود، «تکرارپذیریِ آزمایش» ممکن نمی‌شد و علمی پیش نمی‌رفت. این‌که پزشک می‌گوید «لیموشیرین برای سرماخوردگی سودمند است»، متّکی به ثباتِ نسبیِ ترکیب‌های آن است. ریشهٔ درختِ لیمو به‌طور منظّم همان عناصر و ویتامین‌هایی را جذب می‌کند که طعم و اثر درمانیِ میوه را پدید می‌آورد. اگر این جذبْ تصادفی و بی‌قاعده بود، طبابت فلج می‌شد، چه رسد به پیشرفتِ آن.
تقویم‌های آسمانی: پیش‌بینیِ دقیقِ تحویلِ سال، خسوف و کسوف، و گذرهای سیاره‌ای، تنها با فرضِ نظمِ حرکاتِ آسمانی معنا دارد.
هماهنگیِ اجرامِ سماوی: با آن‌که بیشترِ سیّارات و ستارگان در حرکت‌اند، برخوردهای نابهنگام رخ نمی‌دهد؛ این نشانهٔ قانون‌مندیِ گرانش و کِینماتیکِ منظّمِ کیهان است.
مهندسیِ ریشه‌ها و برگ‌ها: هر درختْ ساختاری ویژه برای جذبِ موادّ مناسبِ میوهٔ خویش دارد؛ حتی در باغی که ریشه‌ها درهم می‌روند، هر درخت طبقِ الگوی خود جذب می‌کند؛ ازاین‌رو میوه‌ها و حتّی شکلِ برگ‌ها پایدار و متمایزند.
پیوند و انتقالِ صفات: در میوه‌های پیوندی، طعم و برخی ویژگی‌ها از شاخهٔ پیوندی به میوه منتقل می‌شود؛ این نشان می‌دهد که حتّی در سطحِ شاخه، نظمی ژرف در جریانِ شیره و بیانِ ژنی برقرار است.

قلب: تلمبه‌ای عضلانی که بی‌وقفه خونِ تصفیه‌شدهٔ شُش‌ها را به سراسرِ بدن می‌رساند؛ روزانه بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ بار می‌تپد.۲ و حدودِ ۷۰۰۰ لیتر خون پمپاژ می‌کند؛۳ و این نظم را عمری تمام نگاه می‌دارد.
مغز: سامانه‌ای با شبکه‌های گستردهٔ عصبی که توانِ ذخیره و بازیابیِ حجم عظیمی از داده‌ها را دارد؛ خاطره‌ها و تصاویر به‌صورت منظّم بایگانی و عندالنیاز فراخوان می‌شوند.
چشم: در جایگاهی محفوظ و مشرف قرار گرفته؛ پلک‌ها نور را تنظیم و از گردوغبار می‌کاهند؛ کاسهٔ چشم چون حصاری نگهبانِ آن است. عدسی به‌سرعت فوکوس می‌کند و شبکیه با میلیون‌ها یاختهٔ گیرنده، پی‌درپی تصاویر را به مغز می‌فرستد؛ پردازشِ آنی، دیدنِ روان و بایگانیِ تصاویر را ممکن می‌کند.

 

نتیجه
جهانْ کتابی است با واژه‌های قانون، قاعده و نسبت؛ و هر کتابی نویسنده‌ای دارد. نظمِ فراگیرِ آفرینش، از زیست‌جهان تا کیهان، به زبانی روشن می‌گوید: این سامانْ بی‌سامان‌گذار نتوانَد بود.
امام علی علیه‌السّلام:
«وَ تَحْسَبُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَی العالَمُ الأکبَرُ.» ۴
«می‌پنداری که تو جِرم کوچکی هستی؟ درحالی که در تو عالَمی بزرگ، از حکمت، دقت و نظم نهفته است»

 

 

پی‌نوشت:

۱.حق الیقین، شبر، ص ۷ کافی کلینی، ج ۱، ص ۸۰

۲.انسان و جهان، ص ۲۲۹

۳.همان، ص ۲۱۴

۴.مرآة العقول، ج ۳، ص ۲۷۲؛ وافی، ج ۲، ص ۳۱۹

 

بررسی تفاوت میان پرسش‌های برزخ و قیامت، شناخت دقیق‌تری از مسیر بازخواست الهی به ما می‌دهد.

 

سوالات قیامت و برزخ

ما یک سوال در عالم برزخ داریم و یک سوال هم در عالم قیامت.

سوال‌هایی که در عالم برزخ می‌شود، یک بازجویی اولیه است؛ سوالی از کلیات و اصول عقاید و بعضی از اصول اعمال. ولی در قیامت، از ریز و درشت عقاید و اخلاقیات سوال می‌کنند.

مثلاً در برزخ از اصل نماز سوال می‌کنند: آیا نماز می‌خواندی یا خیر؟ اما در قیامت می‌پرسند: فلان نمازی که خواندی، نیتت چه بود؟ آیا لباست غصبی بود یا خیر؟ قرائت و رکوع و سجودت درست بود یا نه؟ جزء به جزء سوال می‌کنند. در برزخ، کلیات عقاید را سوال می‌کنند؛ یعنی آن چیزی که محور اصلی تشکیل شخصیت انسان است.

اصلی‌ترین عنصری که شخصیت انسان و جهت‌گیری و مسیر زندگی دنیایی او را تشکیل می‌دهد، باورها و عقاید اوست؛ اینکه آیا عقاید کلی در زندگی را باور دارد یا نه. این، اولیه‌ترین و مهم‌ترین عنصر تشکیل‌دهندهٔ شخصیت فرد است. درست است که اخلاقیات و رفتارهای انسان هم در شخصیت او اثرگذارند، اما مهم‌ترین عنصر تشکیل‌دهندهٔ شخصیت، عقاید است. و لذا از آن‌ها سؤال می‌کنند.

می‌پرسند: معبود تو در این عالم که بود؟ دینت چه بود؟ پیامبر و امام تو که بودند؟ و از یک تعداد محدود اعمالی که آن اعمال، شاهد اعتقادات هستند، مثل نماز، روزه، خمس، حج، نیز سؤال می‌شود.

همچنین می‌پرسند: کسب و درآمدت از چه راهی بوده؟ حلال یا حرام؟ جوانی و عمرت را در چه راهی مصرف کرده‌ای؟

حالا چرا از این اعمال سؤال می‌کنند؟ چون این اعمال، اصلی‌ترین اعمالی هستند که شاهد بر صدق اعتقادات‌اند. اگر من بگویم «من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم»، بعد می‌گویند: نشانه‌ات کو؟ نمازی که باید می‌خواندی، کجاست؟ تو که می‌گویی امام و پیامبر را قبول داری، چرا سهم امام را غصب کردی؟ چرا خمس ندادی؟ چرا درآمدت را از هر راهی به دست آوردی؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندی و در راه معصیت خدا؟

پس از جزئیات نمی‌پرسند. این سوالات مثل سوالات امتحانی پرسیده نمی‌شود که وقتی برای پاسخ‌دادن بگذارند. ملائکه خیلی راحت آن‌ها را از فرد درمی‌آورند.

داریم که اگر فرد به این سؤال‌ها سربلند پاسخ داد، نتیجه‌اش این می‌شود که عالم برزخ گشایش پیدا می‌کند و دری از بهشت به روی او باز می‌شود؛ یعنی از آن باغ، یک باغچه‌ای به او داده می‌شود؛ یک جلوه‌ای از بهشت قیامتی به او داده می‌شود که در این مدت راحت باشد.

اما کسی که از این سؤال‌ها رد نشود، نتیجه‌اش این می‌شود که دری از جهنم برای او باز می‌کنند.

باید تکلیف فرد از همان قدم اول روشن بشود. پس سؤوال قبر، از همان ابتدای ورود به برزخ است. ما سرگردانی نداریم.

در نامه مشترک سفرای سه کشور ایران، روسیه و چین در سازمان ملل آمده است: مفتخریم که به نامه مشترک وزرای امور خارجه جمهوری خلق چین، جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه به تاریخ ۲۸ اوت ۲۰۲۵، که در شورای امنیت و مجمع عمومی توزیع گردیده است، اشاره نماییم؛ مکاتبه‌ای که در آن موضع مشترک کشورهای ما نسبت به اقدامات اخیر بریتانیا، فرانسه و آلمان که مدعی هستند در چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱ (۲۰۱۵) شورای امنیت انجام گرفته است، تبیین گردیده است.

سه کشور افزودند: مجدداً تاکید می‌نماییم که تلاش سه کشور اروپایی برای فعال‌سازی سازوکار موسوم به «اسنپ‌بک»، ذاتاً از حیث حقوقی و آین‌کار معیوب و فاقد وجاهت حقوقی است. سه کشور اروپایی، که خود از اجرای تعهداتشان ذیل برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ خودداری کرده و همچنین روند مقرر در «سازوکار حل‌وفصل اختلافات» را طی نکرده‌اند، فاقد صلاحیت استناد به مفاد آن هستند.

ایران، روسیه و چین در نامه مشترک خود تصریح کردند: در این چارچوب، تاکید می‌نماییم که بر اساس بند عملیاتی ۸ قطعنامه ۲۲۳۱، تمامی مفاد آن پس از ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ خاتمه یافته است. بار دیگر تصریح می‌کنیم که اختتام کامل و به‌موقع قطعنامه ۲۲۳۱ به منزله پایان بررسی موضوع هسته‌ای ایران در شورای امنیت است؛ امری که موجب تقویت اقتدار شورا و اعتبار دیپلماسی چندجانبه می‌گردد.

این سه کشور افزودند: تاکید داریم که ضروری است طرف‌های ذی‌ربط به یافتن راه‌حلی سیاسی که از طریق تعامل و گفت‌وگوی دیپلماتیک و بر مبنای اصول احترام متقابل، دغدغه‌های تمامی طرف‌ها را دربرگیرد، متعهد بمانند و از اعمال تحریم‌های یک‌جانبه، تهدید به توسل به زور یا هر اقدام دیگری که موجب تشدید تنش گردد، خودداری نمایند. همچنین تمامی کشورها باید در جهت ایجاد فضای مساعد و شرایط مناسب برای تداوم تلاش‌های دیپلماتیک مشارکت نمایند.

ایران، روسیه و چین در نامه خود به آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل و رئیس دوره‌ای شورای امنیت (روسیه در ماه اکتبر) خواستار این شدند که این نامه بعنوان سند رسمی شورای امنیت سازمان ملل منتشر شود.

وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در مورد انقضای قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد اعلام کرد: همانطور که در موضع‌گیری‌ها و بیانیه‌های رسمی قبلی درخصوص برجام و قطعنامه شماره ۲۲۳۱ مورخ ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵ شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز ایران تصریح شده است، دوره زمانی ۱۰ ساله تعیین شده طبق این قطعنامه در روز شنبه مورخ ۲۶ مهر ۱۴۰۴ (۱۸ اکتبر ۲۰۲۵) به پایان می‌رسد و همه مفاد آن شامل محدودیت‌های پیش‌بینی‌شده در مورد برنامه هسته‌ای ایران و سازوکارهای مربوطه، از این تاریخ خاتمه‌یافته تلقی می‌شوند.

به همین ترتیب موضوع هسته‌ای ایران که تحت عنوان «منع اشاعه» در دستور کار شورای امنیت قرار داشته است باید از فهرست موضوعات مورد بررسی شورای امنیت سازمان ملل خارج شود. با انقضای قطعنامه ۲۲۳۱، باید با برنامه هسته‌ای ایران مانند برنامه هسته‌ای هر کشور فاقد تسلیحات هسته‌ای عضو معاهده منع اشاعه رفتار شود.

صباح النعمان، سخنگوی دولت عراق گفت که بغداد با تحریم‌هایی که به اقتصاد و بخش بانکی عراق لطمه می‌زند، مخالف است و چنین اقداماتی اعتماد به نظام مالی را تضعیف کرده و ثبات ارزی و سرمایه‌گذاری را با مشکل مواجه می‌سازد.

 به گزارش وبگاه نیو عرب، النعمان افزود که دولت عراق در حال پیگیری موضوع است و اقدامات دیپلماتیک و حقوقی برای حمایت از نهادهای قانونی کشور را در دستور کار دارد.

تحریم‌های اعلام‌شده از سوی آمریکا در پنج‌شنبه گذشته چند فرد و نهاد عراقی را هدف قرار داده است. مقامات آمریکایی این افراد را با ادعای کذب تسهیل انتقال مالی و تسلیحاتی برای ایران و برخی گروه‌ها از جمله کتائب حزب‌الله متهم کرده‌اند.

کتائب حزب‌الله، این تحریم‌ها را «مضحک» خوانده و هرگونه ارتباط با افراد نام‌برده‌شده در گزارش وزارت خزانه‌داری آمریکا را رد کرده است.

استاد قرائتی در یکی از سخنرانی های خود به پرسش و پاسخی در رابطه با «شبهات نوجوانان، پیرامون علت عدم عذاب ظالمان دنیا» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می‌شود.

 

خیلی از جوان‌ها شبهه دارند.

مثلاً وقتی می‌گوییم که اگر کسی گناه کند باران نمی‌آید؛ می‌گویند که پس چرا بعضی کشورها که دین ندارند اما زندگی‌شان خوب است و باران می بارد؟

پس تکلیف چیست؟

می‌گویند «اگر خلاف کنی سیلی می‌خوری»، اما فلانی خیلی بیشتر خلاف می‌کند و زندگی راحتی دارد.

یک مثال ساده کمک می‌کند بفهمیم این مسئله را.

اگر یک قطره چای روی عینک بریزد، فوراً با دستمال پاکش می‌کنیم.

همان قطره اگر روی لباس بریزد پاک کردنش سخت‌تر است و ممکن است دیرتر متوجه شویم.

اگر هم روی فرش بریزد، شاید دیگر کاری از دست‌مان برنیاید.

خداوند نیز چنین رفتار می‌کند: اگر انسان خوبی خطا کند، خدا فوراً او را متوجه و اصلاح می‌سازد تا بازگردد.

اما اگر آدمی ریشه‌داراً بد باشد، خدا مهلت می‌دهد و حساب‌رسی را به روز قیامت واگذار می‌کند.

بنابراین از مشاهده‌های ظاهری نباید به نتیجه‌گیری کلی درباره عدل الهی رسید.

صلوات بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف منتخب ادعیه و زیارات منتظران، برگزیده‌ای از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی:

▫️اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی وَلِیِّکَ وَ اِبْنِ أَوْلِیَائِکَ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً

▫️خدایا! بر ولیّت و فرزندان اولیائت درود فرست، آنان‌که فرمانبرداری از آنها را [بر خلق] لازم نمودی و رعایت حق‌شان را واجب گرداندی و هر نوع پلیدی را از وجود آنها دور ساختی و به شایستگی پاکشان نمودی.

▫️اَللَّهُمَّ اُنْصُرْهُ وَ اِنْتَصِرْ بِهِ لِدِینِکَ وَ اُنْصُرْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ شِیعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اِجْعَلْنَا مِنْهُمْ 

▫️خدایا یاری‌اش کن و دینت را به وسیله او یاری رسان و با [ظهور] او، دوستانت و دوستانش و شیعیان و یاورانش را یاری فرما و ما را از آنان قرار ده

▫️اَللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ کُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ اِحْفَظْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ اُحْرُسْهُ وَ اِمْنَعْهُ أَنْ یُوصَلَ إِلَیْهِ بِسُوءٍ 

▫️خدایا! او را از گزند هر متجاوز و سرکش و از شر همه آفریدگانت در پناه خویش نگهدار و از پیش رویش و از پشت سرش و از سمت راست و سمت چپش حفظ کن، و از اینکه پیشامد بدی به او رسد محفوظش بدار،

▫️وَ اِحْفَظْ فِیهِ رَسُولَکَ وَ آلَ رَسُولِکَ وَ أَظْهِرْ بِهِ اَلْعَدْلَ وَ أَیِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ اُنْصُرْ نَاصِرِیهِ وَ اُخْذُلْ خَاذِلِیهِ 

▫️و فرستاده‌ات و خاندان فرستاده‌ات را در وجود او حفظ فرما و به دست او عدالت را آشکار کن و وی را پیروزی عطا فرما، یاورانش را یاری دِه و آنان که از یاریش دریغ کنند، خوار گردان

▫️وَ اِقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ اَلْکُفْرِ وَ اُقْتُلْ بِهِ اَلْکُفَّارَ وَ اَلْمُنَافِقِینَ وَ جَمِیعَ اَلْمُلْحِدِینَ حَیْثُ کَانُوا مِنْ مَشَارِقِ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بِحْرِهَا وَ اِمْلَأْ بِهِ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ أَظْهِرْ بِهِ دِینَ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلسَّلاَمُ

▫️و به دست او سردمداران کفر را درهم شکن و به دست او کافران و منافقان و تمامی بی‌دینان را در شرق و غرب عالم و در خشکی و دریا نابود کن و به‌وسیله او زمین را از عدالت پرکن و دین پیامبرت (بر او و خاندانش درود باد) را به وسیله او نمایان [و عالم گیر] کن،

▫️ اَللَّهُمَّ وَ اِجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ أَرِنِی فِی آلِ مُحَمَّدٍ مَا یَأْمُلُونَ وَ فِی عَدُوِّهِمْ مَا یَحْذَرُونَ إِلَهَ اَلْحَقِّ آمِینَ
 
▫️ خدایا! مرا از یاران و مددکاران و پیروان و شیعیانش قرار ده و درباره خاندان محمّد علیهم‌السلام آنچه را که آرزو دارند [روی کار آمدن دولت حق] به‌من بنمایان و درباره دشمنان‌شان آنچه را که بیم دارند، به‌من نشان بده، ای معبود راستین، دعایم را بپذیر!

 منتخب ادعیه و زیارات منتظران، برگزیده‌ای از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی

روایات زیادی درباره تفأل‌زدن به دیوان خواجه شیراز هست که آدمی را به حیرت وا می‌دارد ولی بدون تردید نباید این روش ذوقی را به صورت غیر عقلانی در کنار مشورت با اهل خبره یا استخاره قرار داد.

مرحوم دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن در پاسخ به این پرسش که چرا فال حافظ می‌گیریم، می‌گوید:

«هیچ‌کدام از شعرای ایرانی نتوانسته‌اند به اندازه حافظ و مانند حافظ این زبان کنایه و دوپهلو را داشته باشند؛ و چنان‌که می‌دانید تمام غزلیات یک نوع حالت دوپهلو دارند به این معنی که دو نوع مفهوم می‌شود از این شعرها گرفت، این چیزی است که بسیار آمادگی دارد مانند فال در بیاید، زمانی که می‌توان دو یا چند برداشت داشت، فرض کنید یک برداشت به طرف چپ یکی به طرف راست یکی به طرف زمین یکی به طرف آسمان... این ایهام و کنایه‌ای که هست و برداشت‌های مختلفی که ایجاد کرده شما را کمک می‌کند، خودتان برداشت کنید نه این‌که شعر به شما بگوید بلکه شما آن علاقه درونی خودتان را به حساب شعر می‌گذارید و آن‌چه را از زبان او می‌خواهید، بشنوید از زبان خودتان در واقع از درون خودتان می‌شنوید. بنابراین این یک مورد مهمی است که کمک کرده است به ابهام خاص حافظ!...این هم خاصیت حافظ است که هم خواص از او بهره بگیرند و هم اشخاص کم‌سواد؛ اشخاصی که به زحمت خواندن می‌دانند، دیوان او را با آواز بلند می‌خوانند و تسلی پیدا می‌کنند و این خاصیت همین کلمات و موسیقی کلام است که می‌تواند یک چنین حالت تسلی خاطر ببخشد و در عین حال مشکل‌ترین شاعر فارسی شناخته‌ شده و به صورت یک موجود معمایی او را در آغوش گرفته...»

 

اولین بار از چه زمانی تفأل به دیوان حافظ مرسوم شد؟

«ادوارد براون» در جلد سوم کتاب «تاریخ ادبیات ایران» اشاره می‌کند که پس از درگذشت حافظ، عده‌ای بر آن می‌شوند تا با تکفیر او از دفن پیکر «لسان‌ الغیب» در گورستان ممانعت کنند و سرانجام نظر جمع این‌گونه می‌شود تا با تفأل از کلام حافظ از خودش در این باره کمک بگیرند.

«براون» در کتاب خود آورده است: «این‌ گروه پس از آن تمامی غزل‌های حافظ را نوشتند و در سبدی ریختند و از کودکی می‌خواهند تا یکی را برگزیند و با کمال تعجب، پاسخی باورنکردنی و شگفت آور از حافظ می‌شنوند که بیتی از آن

غزل این است:

 

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ / که گر چه غرق گناهست، میرود به بهشت...

 

به نا امیدی از این در مرو بزن فالی...

این روایت نمی تواند بنیان چندان درست و پذیرفته شدنی داشته باشد. اولاً برای اینکه حافظ اشعارش را به هنگام حیات خود جمع و تدوین نکرده بود و جمع کردن اشعار پراکندۀ او در زمانی کوتاه و به هنگامی که هنوز جنازۀ حافظ روی زمین بوده ، به آسانی امکان نداشته است؛ دیگر اینکه بنا بر استناد برخی به مقدمۀ محمد گلندام بر دیوان حافظ، گلندام، دوست و هم صحبت او، نخستین جامع و مدون اشعار پراکندۀ حافظ پس از مرگش بوده است.

گلندام در مقدمۀ خود می گوید: به سبب « سوابق حقوق صحبت و لوازم عهود محبت» و به تشویق و ترغیب دوستان دست به ترتیب و تبویب اشعار حافظ زده است(گلندام،صفحۀ شمار قی). ناگفته نماند که دراعتبار نوشتۀ منسوب به گلندام نیز تردید هایی کرده اند( ناتل خانلری، ۱۳۷۵: ۲/ ۱۱۴۵،۱۱۴۷ ).

به هر روی می توان گفت که ذوق افسانه ساز عامّۀ مردم بود که پس از مرگ حافظ، از این شاعر حافظ قرآن که مثل همۀ حافظان شهر گهگاه فال و استخاره هم می گرفت و دریچه ای غیبی برروی نومیدان و درماندگان می گشود، لسان الغیبی ساخت و دیوان او را برای گرفتن فال وسیله کرد(زرین کوب، ۱۳۵۶: ۱۷۴). با همۀ اینها، خرمشاهی با استناد به اشارات حافظ در ابیاتی از شعرهایش به « دفتر اشعار»،« سفینۀ حافظ» و «سفینۀ غزل» مانند:

بخـواه دفتـر اشـعار و راه صحـرا گـیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشّافست
(غزل ۴۴)
دُرر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینـۀ حافـظ رسـد به دریایـی
(غزل ۴۹۱)
دراین زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صُــراحی مــی نـاب و سـفـینــۀ غـزلســت
(غزل ۴۵)

 

حکایاتی از تفأل به دیوان حافظ

۱. بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوی، و غلبه افغانها بر ایران، محمود افغان یکی از اقوام خود را که مگس خان نام داشت، فرماندار شیراز کرد.وی پس از چند روزی که در شیراز بود، روزی کنار قبر حافظ رفت، بر اثر تعصبات غلطی که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالی بگیرند، وقتی که دیوان را باز کردند، این شعر در آغاز صفحه راست آن آمد:

ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است

عِرض خود می بری و زحمت ما می داری

مگس خان، با خواندن این شعر، سخت تحت تأثیر قرار گرفت، و از روح حافظ طلب عفو و بخشش کرد.

 

۲. درباره نادر شاه افشار یا شاه عباس صفوی آورده اند که؛ زمانی که هنوز همه ی ولایات ایران را در تملک نداشته و هنوز باید سرزمین هایی را فتح می کرده فکر می کند باید به تبریز لشکرکشی کند، ولی تردید می کند و فال می زند به دیوان حافظ و در غزلی که این بیت به اصطلاح بیت الفال است:

عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریزست

و نقل است که به تبریز لشکرکشی می کند و بعدها به اهمیت تاریخی و ضرورت سیاسی این عمل خودش پی می برد و به روان حافظ درود می فرستد.

 

۳. محمدشفیع، نوه وصال شیرازی را نامزدی بوده است و چنان مقرر بود که در ماه شعبان عقد مزاوجت آن دو را بسته و جشن عروسی برپا کنند. جمعی از بزرگان خانواده مجلس عیش و سرور را به بعد از رمضان پیشنهاد دارند. چون بر سر این اختلاف سخن به دراز کشید همه مردد ماندند؛ پس داوری را به دیوان حافظ برده فالی زدند. این غزل برآمد: «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد // ماه شعبان مده]منه [ از دست قدح کاین خورشید / از نظر تاشب عید رمضان خواهد شد//ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی / مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟» پس همگنان بر امر خواجه بزرگوار یکدله شدند و بساط عروسی در ماه شعبان راه انداختند.

 

۴. مرحوم علامه طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان متوفی ۲۵ آبان ۱۳۶۰ شمسی) هنگامی که از تبریز وارد حوظه علمیه قم شد و خواست کتاب اسفار ملاصدرا (که در علم فلسفه است ) تدریس کند، در زمان مرجعیت حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی بود، و این مرجع بزرگ برای علامه پیام فرستاد که کتاب فلسفه را در قم تدریس نکند...

به هر حال، تا روزی علامه طباطبائی کنار کرسی نشسته بود و در این فکر بود که آیا کتاب اسفار را تدریس کند یا نه؟ سرانجام دیوان حافظ را که روی کرسی بود برداشت و به آن فال زد و آن را به طور ناگهانی باز کرد و دید در طرف راست صفحه این اشعار است:

عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار

عهدبا پیمانه بستم شرط با ساغر کنم

من که دارم در گدائی گنج سلطانی بدست

کی طمع بر گردش گردون دون پرور کنم

دوستان را گرد در آتش می پسندد لطف دوست

تنگ چشمم گر طمع بر چشمه کوثر کنم

از این اشعار، الهام گرفت و به تدریس اسفار پرداخت و کم کم موفقیت شایانی در این جهت پیدا کرد.

 

۵. علامه حسن‌زاده آملی به ادبیات فارسی از عنفوان جوانی بوده است. شبی که تصمیم می‌گیرد فردای‌ آن برای ورود به حوزه علمیه به شهرستان آمل مسافرت کند. نیمه‌های شب تفألی به دیوان حافظ می‌زند و … خوب است شرح ماجرا را از نوشته خود ایشان در کتاب “شرح طائفه‌ای از اشعار و غزلیات حافظ” بخوانیم:

راقم را از عنفوان جوانی با خواجه حافظ شیرین سخن که در دیوان غزل صدرنشین است، الفتی و ارادتی شگفت بوده است. به سبب این معارف چنین اتفاق افتاد که در نخستین لیله مبارکه که به مشیت حق جل و علا، همت گماشته است و عزم را جزم کرده است تا دست به کاری زند که غصه سرآید، یعنی فردای آن به آمل برود و در مدرسه مسجد جامع آن تحصیل علوم دینی را پیش گیرد که شرح ماجرای آن را طول و عرض بسیار است هنگامی که اهل خانه همگی را خواب نوشین در ربود، به اقتضای اوان جوانی که نفس قریب العهد به مبدا اصفای خاص است،

برخاست و وضو ساخت و دیوان حافظ بر روی دست گرفت و به سوی قبله ایستاد و صاحب دیوان را خطاب کرد که از دیوان تو در کارها تفأل زنند اما در آن گاه چه می‌گویند و چه می‌خوانند، آگاهی ندارم که نورسته‌ام، نه درسی آموخته‌ام و نه سری در سینه اندوخته‌ام. من سوره مبارکه فاتحه را برایت قرائت می‌کنم و ثواب آن را به روحت نثار می‌نمایم تو هم به کرامت مرا در این امر، که گویند لسان الغیبی، دلالت و هدایت بفرما.

دیوان را گشودم و دیده بر این بیت افتاد:

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
که وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است

و ابیات دیگر غزل نیز هر یک به زبانی به ترغیب و تشویق گویا که:

کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می‌ حرام ولی به ز مال اوقاف است

به دُرد و صاف ترا حکم نیست خوش درکش
که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است

ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زر دوز و بوریا باف است

غزل، بی‌تاب و بی‌خوابم کرد و از راه صحراگیر که مناسب حالم بود و همچنین از صیت گوشه‌نشینان و به خصوص از حدیث مدعیان و خیال همکاران، حیرت بر حیرت افزود. تا شب را به روز آورد.از آن شب مُهر مِهر حافظ را بر لوح دل زده‌ام و بسیاری از ابیات قصاید و ساقی‌نامه و غزلیات و رباعیاتش را از بر کرده‌ام که وی حافظ قرآن به کمال بود و من حافظ دیوان به نقص. تا برخی از نسخ خطی آن را که نه چندان عتیقند به دست آورده‌ام و یک دوره دیوانش را تخلیص کرده‌ام که هر شعری را بیت‌الغزل بود بر گزیده‌ام. اگر چه:

شعر حافظ همه بیت‌الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

 

منابع:

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

داستان دوستان ج۱ آیت الله محمدی اشتهاردی ره

مرحوم آیت‌الله بروجردی نقل می‌کرد که امام صادق(ع) گاه از روی تقیه حتی از شیعیان پاسخ می‌داد، زیرا نیت آنان حقیقت‌جویی نبود بلکه موجب فتنه می‌شد. تقیه از خودی‌ها دشوارتر است و تجربه شده که برخی از مردم همیشه مطابق فتوا عمل نمی‌کنند، بلکه تابع ذوق و سلیقه خویش‌اند.

استاد شهید مطهری در یکی از آثار خود با بیان خاطره‌ای از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، به تشریح موضوع «فلسفه تقیه از دوستان جاهل» پرداختند که تقدیم شما فرهیختگان می‌شود.

 

در سال‌های اقامتم در حوزه علمیه قم که افتخار شرکت در محضر درس پرفیض مرحوم آیت‌الله آقای بروجردی (اعلی‏ الله مقامه) را داشتم.

یک روز در ضمن درس فقه حدیثی به میان آمد.

به این مضمون که از حضرت صادق(ع) سؤالی کرده‌اند و ایشان جوابی داده‌اند.

شخصی به آن حضرت می‌گوید: «قبلا همین مسئله از پدر شما امام باقر(ع) سؤال شده، ایشان طور دیگر جواب داده‌اند، کدام‌یک درست است؟»

حضرت صادق(ع) در جواب فرمود:

«آنچه پدرم گفته درست است.

بعد اضافه کردند شیعیان، آن وقت که سراغ پدرم می‌آمدند با خلوص نیت می‌آمدند.

و قصدشان‏ این بود که ببینند حقیقت چیست و بروند عمل کنند، او هم عین حقیقت را به آنها می‌گفت.

ولی اینها که می‌آیند از من سؤال می‌کنند قصدشان هدایت یافتن و عمل نیست، می‌خواهند ببینند از من چه می‌شنوند.

و بسا هست که هرچه از من می‌شنوند به این طرف و آن طرف بازگو می‌کنند و فتنه به پا می‌کنند.

من ناچارم که با تقیه به آنها جواب بدهم.»

چون این حدیث متضمن تقیه از خود شیعه بود نه از مخالفین شیعه، فرصتی به دست آن مرحوم داد که درد دل خودشان را بگویند.

گفتند: «تعجب ندارد، تقیه از خودمانی مهم‌تر و بالاتر است.

من خودم در اول مرجعیت عامّه گمان می‌کردم از من استنباط است و از مردم عمل، هرچه من فتوا بدهم مردم عمل می‌کنند.

ولی در جریان بعضی فتواها که برخلاف ذوق و سلیقه عوام بود، دیدم مطلب این طور نیست».

 

منبع: استاد مطهری، ده گفتار، ص۳۰۵-۳۰۴

آیا دعوای روزانه فرزندان شما را نگران کرده است؟ آیا از اینکه خواهر و برادرهای نوجوانتان مدام در حال جر و بحث هستند احساس درماندگی می‌کنید؟ این سؤال برای بسیاری از والدین پیش می‌آید: «آیا این درگیری‌ها طبیعی است یا نشانه مشکل عمیق‌تری در خانواده ماست؟»

 

در گفت‌وگوی پیش‌رو، سرکار خانم زهرا ابراهیمی، پژوهشگر و کارشناس اخلاق و تربیت دفتر تبلیغات اسلامی، به شکلی علمی و کاربردی به ریشه‌یابی این مسئله می‌پردازد. این مصاحبه می‌کوشد با ارائه راهبردهای کاربردی، زمینه‌ساز تحقق خانواده‌ای آرام و بالنده باشد.

این گفت‌وگوی تربیتی، با امید به تأمین سهمی هرچند اندک در ارتقای دانش تربیتی خانواده‌ها، در محضر صاحب‌نظران و والدین و مخاطبان گرامی قرار می‌گیرد.

 

محور اصلی سوالات این گفت‌وگو:

علت به وجود آمدن نزاع بین خواهر و برادر ها در نوجوانی چیست؟

در چه سنینی این نزاع ها بیشتر و در چه سنینی کمتر می‌شود؟

آیا انتظار من برای اینکه آنها باید بهترین دوست هم باشند یک آرمان‌گرایی غیرواقعی است که فشار مضاعفی بر همه وارد می‌کند؟

هنگامیکه بین ارزش‌هایی که من به عنوان والد تأکید می‌کنم (مثلاً بخشش، مهربانی، احترام) و رفتارهای واقعی فرزندانم در هنگام دعوا تضاد وجود دارد؟ چگونه این تضاد را به آنها متذکر شوم؟

چه راهکارهایی برای کم کردن نزاع بین خواهر و برادرها به خصوص در دوران نوجوانی وجود دارد؟

مرز بین رقابت طبیعی و درگیری مخرب چیست و چه زمانی برای حفظ امنیت خانواده باید به روانشناس مراجعه کرد؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

درک علت نزاع بین خواهر و برادرها در دوران نوجوانی، در گروِ شناخت ویژگی‌های این دوره است. اگر نوجوان را به درستی بشناسیم، آنگاه می‌توانیم ریشه‌های اختلاف و درگیری میان آنها را بهتر درک کنیم.

به عنوان مثال، یکی از ویژگی‌های نوجوانان، حس استقلال‌طلبی است. هرجا که نوجوان احساس کند استقلال او مورد تهدید قرار گرفته، ممکن است کار به نزاع و دعوا بکشد.

همچنین، واکنش‌های هیجانی از دیگر ویژگی‌های این دوره است؛ یعنی نوجوان ممکن است در برابر کوچکترین تحریک، واکنش عاطفی و هیجانی شدیدی نشان دهد.

 

این واکنش‌ها که کاملاً طبیعی و مختص این سن هستند، گاه موجب بروز درگیری می‌شوند. در چنین مواقعی، ممکن است حتی خواهر یا برادر او کار خاصی انجام نداده یا آزار ویژه‌ای ایجاد نکرده باشند، اما به دلیل همین حساسیت‌های هیجانی، کار به نزاع کشیده می‌شود.

 

برخی از علل نیز به خانواده و عملکرد آن بازمی‌گردد. به عنوان مثال، ممکن است خانواده از دوران کودکی، برچسب‌های خاصی (اخلاقی یا رفتاری) به نوجوان زده باشد. اکنون که او بزرگتر شده و به سن نوجوانی رسیده، برای شکستن این قالب‌های تحمیلی، ممکن است وارد بحث و مشاجره شود. حتی گاهی در گفتگوها، آن برچسب‌ها توسط خواهر یا برادر مطرح می‌شود و نوجوان به دلیل ناراحتی از این موضوع و همچنین ویژگی واکنش پذیری هیجانی خود، درگیر می‌شود.

 

نقش محوری والدین در ایجاد اختلاف

 

وقتی می‌خواهیم علت نزاع و دعوا بین خواهر و برادرها را بررسی کنیم، نباید تنها به خود نوجوانان به عنوان مقصر اصلی نگاه کنیم. گاهی اوقات، خود نوجوانان تقصیری در ایجاد این درگیری‌ها ندارند. یکی از عوامل مهم در این زمینه مقایسه‌های مکرر والدین است. وقتی پدر و مادر دائماً بچه‌ها را با هم مقایسه می‌کنند، یک حس رقابت ناسالم بین آن‌ها ایجاد می‌شود. این مسئله باعث می‌شود خواهر و برادرها کم‌کم از چشم یکدیگر بیفتند.

در بسیاری از موارد، والدین بین فرزندان خود تبعیض قائل می‌شوند؛ یکی را به عنوان فرزند محبوب، بهتر یا دوست‌داشتنی‌تر معرفی می‌کنند و دیگری را ناخواسته به حاشیه می‌رانند. همین رفتار، عاملی می‌شود تا نزاع و اختلاف میان آن‌ها تشدید شود.

 

اگر بخواهیم عمیق‌تر به موضوع نگاه کنیم، بخشی از ریشه این دعواها به احساس «نیازبه‌توجه» در نوجوان برمی‌گردد. نوجوان دوست دارد دیده شود و به دنبال راهی برای جلب توجه است. این مسئله نیز به عملکرد خانواده مربوط می‌شود؛ وقتی پدر و مادر به‌درستی فرزند خود را نمی‌بینند، از او تعریف و تمجید نمی‌کنند، محبت لازم را نثارش نمی‌کنند و مدام او را سرزنش می‌کنند، نوجوان برای پر کردن این خلأ عاطفی، دست به هر اقدامی می‌زند. در چنین شرایطی، دعوا می‌تواند یک اقدام نمادین برای اعلام وجود و جلب توجه باشد.

 

همان‌طور که اشاره شد، عملکرد والدین در بحث نزاع خواهر و برادرها بسیار اهمیت دارد زیرا نوجوان در این سن، حساسیت بالایی دارد و به اصطلاح، بسیار زودرنج است. این زودرنجی ناشی از حساسیت روانی ویژۀ این دوره است. در نتیجه، نوجوان در برابر کوچکترین نابرابری یا بی‌عدالتی حتی اگر از نظر والدین توجیه منطقی داشته باشد واکنش شدیدی نشان می‌دهد و به هم می‌ریزد.

 

ممکن است یکی از فرزندان در خانواده به دلایل منطقی مانند موفقیت تحصیلی، آرامش رفتاری، کمک به والدین یا احترام گذاشتن محبوب‌تر باشد؛ اما از نگاه نوجوانی که نسبت به عدالت و برابری حساس است، این تبعیض‌ها هرچند به ظاهر موجه، قابل قبول نیست و همین احساس نابرابری می‌تواند به نزاع بینجامد.

 

از سوی دیگر، برخی از نزاع‌ها به عملکرد خود خواهر و برادرها و ناآگاهی آن‌ها از مرزهای یکدیگر بازمی‌گردد. مرزهای فیزیکی و روانی مانند حریم خصوصی، نیاز به خلوت و سکوت، اغلب توسط نوجوانان جدی گرفته می‌شوند. وقتی یکی از آن‌ها قصد دارد در اتاقش تنها باشد، با تلفن همراهش صحبت کند یا به صورت خصوصی با کسی چت کند، ورود بدون اجازه یا سرک کشیدن خواهر یا برادر دیگر حتی از روی کنجکاوی ساده می‌تواند به منزلۀ تجاوز به این حریم قلمداد شود و به درگیری بینجامد.

عدم آگاهی از این محدوده‌ها و احترام نگذاشتن به قلمرو شخصی هر فرد، یکی از عوامل مهمی است که می‌تواند موجب تنش و نزاع میان نوجوانان شود.

 

آیا دعوای بچه‌ها تمامی دارد؟ سیر تحول نزاع از ۳ تا ۱۸ سالگی

 

دوره اول: از تولد تا سه سالگی (دوره بی‌تعارض)

از زمانی که فرزند به دنیا میاد تا سن سه سالگی، در واقع درکی از شرایط محیطی به آن معنا که بخواهد نزاع یا دعوایی را در خانواده ایجاد بکند، ندارد. هنوز آن استقلال شکل نگرفته، حس مالکیت خیلی معنا پیدا نکرده و حس رقابت نیز وجود ندارد. بنابراین قبل از سن سه سالگی، ما به این معنا نزاعی نداریم.

 

دوره دوم: سه تا هفت سالگی (اوج نزاع های غریزی)

اما از سن سه سالگی به بعد، این حس‌ها شروع می‌شود؛ یعنی اوایل رسیدن به استقلال از این سن است. بچه‌ها در این سن حس مالکیت دارند، حس رقابت دارند و رقابتشان هم صرفاً ختم به جلب توجه والدین می‌شود. یعنی نگاه می‌کنند ببینند والدین به کدام یک از آنها توجه می‌کنند و همین باعث ایجاد رقابت می‌شود. از آنجایی که این ویژگی‌ها در سن سه تا هفت سالگی وجود دارد، نزاع در این دوره خیلی زیاد و پرتنش است. نکته مهم اینجاست که نزاع‌های این دوره، غریزی هستند؛ یعنی دعواهایی که بچه‌ها به خاطر نیازهای غریزی‌شان دارند، مثلاً سر خوراکی با هم دعوا می‌کنند یا سر مالکیت یک اسباب‌بازی است.

 

دوره سوم: هشت تا دوازده سالگی (آستانه نوجوانی و تداوم نزاع)

از سن هشت سالگی تا دوازده سالگی، باز همچنان نزاع‌ها سر جای خودش هست. این سن نیز سن پرتنشی است و نزاع‌ها از حیث کمیت، متوسط رو به بالاست. دلیلش هم این است که در این بازه سنی، کم‌کم بلوغ شناختی شکل می‌گیرد و ما در واقع در ابتدای بلوغ شناختی و اجتماعی نوجوانان قرار داریم.

در این سن، بچه‌ها خودشان را با هم مقایسه می‌کنند و رقابت وجود دارد، اما این رقابت دیگر سر اسباب‌بازی یا توجه فوری والدین نیست. اینجا رقابت، رقابت تحصیلی است.

آنها ممکن است مقایسه‌هایی بین خود و دیگران داشته باشند و بسیار پیش می‌آید که نسبت به عملکرد خانواده دچار اعتراض شوند و مثلاً بپرسند: «اساساً چرا عدالت اجرا نمی‌شود؟».

این سن، سن بسیار حساسی است. از آنجایی که آغاز بلوغ شناختی را در این بازه شاهدیم، عدالت‌خواهی بچه‌ها و رقابت‌های تحصیلی باعث می‌شود نزاع و تنش همچنان بسیار زیاد باشد.

 

دوره چهارم: دوازده تا هجده سالگی (کاهش تدریجی نزاع و شکل‌گیری هویت)

 

از سن دوازده سالگی که بچه‌ها انواع بلوغ (فکری، اجتماعی) را کسب می‌کنند و این روند کامل‌تر می‌شود، شاهدیم که نزاع‌ها از سن سیزده تا هجده سالگی کم و کمتر می‌شود.

دلیل این است که بچه‌ها «فاصله‌گیری اجتماعی» را یاد گرفته‌اند، می‌آموزند به حریم یکدیگر احترام بگذارند و درک و شناخت نسبتاً بهتری پیدا کرده‌اند. از آنجا که در این سن، تمرکز بیشتر نوجوانان بر ورود به اجتماع، تعامل با دوستان و شکل‌دادن به هویت فردی خود است و به دنبال تثبیت هویت اجتماعی می‌روند، تمرکز از مسائل داخلی خانواده برداشته می‌شود.

دیگر آن رقابت‌ها، حساسیت نسبت به عدالت، توجه‌طلبی از والدین، بحث مالکیت و نزاع‌های غریزیِ دوره‌های قبل، در اینجا مطرح نیست. تمام توان نوجوان بیشتر معطوف به تمرکز بر «هویت فردی و اجتماعی» خودش است و همین امر باعث می‌شود نزاع بین خواهر و برادر به تدریج کم و کمرنگ شود.

 

دوره پنجم: هجده سالگی به بعد (پایان نزاع و بلوغ هیجانی)

با رسیدن به سن هجده سالگی که آغاز «دوران جوانی» است، بلوغ هیجانی شکل می‌گیرد و نوجوانان از نظر کنترل هیجانات به بلوغ می‌رسند. در این مرحله، دیگر به ندرت شاهد نزاع هستیم. یعنی به‌ندرت پیش می‌آید که مثلاً خواهر و برادرهای نوزده یا بیست ساله با هم تنش داشته باشند.

 

مگر در مواردی که خانواده‌هایی از نظر تربیتی مشکلات پایه‌ای داشته باشند و والدین در یک تله تربیتی گیر افتاده باشند. تنها در چنین شرایطی است که ممکن است به ندرت این نزاع‌ها را در سنین بالا هم مشاهده کنیم.

پس در کل، هرچه از سنین پایین‌تر به سمت سنین بالاتر می‌رویم، می‌بینیم که نزاع‌ها کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. سنین سه تا هفت سالگی پرتنش است، هشت تا دوازده سالگی باز هم پرتنش است، اما از سیزده تا هجده سالگی نزاع‌ها کمرنگ‌تر می‌شود و بعد از هجده سالگی دیگر نزاع بین خواهر و برادر بسیار کمرنگ و تقریباً بی‌رنگ می‌شود.

 

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

تأثیر فاصله سنی بر میزان نزاع

نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، تأثیر فاصله سنی است. هرچه فاصله سنی بچه‌ها کمتر باشد، احتمال نزاع بین آن‌ها بیشتر است. این یک امر طبیعی است؛ چرا که بچه‌هایی که فاصله سنی کمی با هم دارند (مثلاً یک یا دو سال)، درک، شناخت و میزان بلوغ مشابهی دارند و هیچ‌کدام به اندازه‌ای بزرگ‌تر نیست که بتوان از او توقع رفتار عاقلانه‌تری داشت. در مقابل، وقتی فاصله سنی زیاد است و یکی بزرگ‌تر و دیگری کوچک‌تر است، مدیریت موضوع توسط والدین بسیار راحت‌تر است. بنابراین، در مورد بچه‌هایی که فاصله سنی کمی دارند یا دوقلو هستند، شاهد نزاع‌های بیشتری خواهیم بود.

 

نزاع؛ بخش اجتناب‌ناپذیر رشد

این توقع که نزاع بین خواهر و برادرها به‌طور کامل وجود نداشته باشد، یک آرمان‌گرایی غیرواقعی و توقعی نابجاست، همان‌طور که اشاره شد، ریشه بسیاری از این درگیری‌ها به ویژگی‌های طبیعی و رشدی دوران کودکی و نوجوانی بازمی‌گردد. این نزاع‌ها بخشی اجتناب‌ناپذیر از فرآیند رشد و شکل‌گیری هویت نوجوان است.

 

انتظار حذف کامل این درگیری‌ها در واقع به معنای نادیده گرفتن ماهیت طبیعی رشد انسان است. نوجوان به‌طور طبیعی به دنبال استقلال، کسب هویت و آزمودن حدود خود است که همین امر می‌تواند به صورت رقابت، مقایسه و اعتراض بروز کند. اگر توقع داشته باشیم که هیچ نزاعی وجود نداشته باشد، یعنی توقع داریم که نوجوان این ویژگی‌های طبیعی و ضروری برای رشد را نداشته باشد، که این نه‌تنها نادرست، بلکه مانعی در مسیر رشد سالم او محسوب می‌شود.

 

اگر بخواهم مثال بزنم، می‌توانم به یکی از ویژگی‌های طبیعی نوجوان اشاره کنم. همان‌طور که گفتیم، در نوجوان حس استقلال شکل می‌گیرد و در این مرحله، جز خودش چیز دیگری برایش اهمیت چندانی ندارد. او می‌خواهد خودش را مطرح کند، اما مسئله‌ای به نام «پذیرش دیگران» یا «دیگرپذیری» هنوز به درستی برایش مفهوم نشده است و بیشتر خودش در کانون توجه او قرار دارد.

 

خب، وقتی این یک ویژگی طبیعی دوران نوجوانی است و نوجوان هنوز به درک کامل دیگرپذیری نرسیده، پس وجود نزاع نیز یک «امر طبیعی» خواهد بود. بنابراین، اگر شما توقع داشته باشید که چنین نزاعی وجود نداشته باشد، در واقع باید توقع داشته باشید که نوجوان ما یک فرد «دیگر پذیر» باشد و به راحتی و بدون هیچ مقاومتی با همه چیز کنار بیاید، در حالی که واقعیت به این شکل نیست.

ضمن اینکه جالب است که در رابطه خواهر و برادری، نوجوان با یک امری روبرو است که خودش آن را انتخاب نکرده است. این رابطه یک «تحمیل ژنتیکی» و خانوادگی محسوب می‌شود و انتخاب خواهر یا برادر، مانند انتخاب دوست، به دست خودش نبوده است.

با در نظر گرفتن این ویژگی‌های طبیعی نوجوان و همچنین اجباری بودن این رابطه، توقع داشتن برای اینکه هیچ نزاعی وجود نداشته باشد، قطعاً یک «آرمان‌گرایی غیرواقعی» است.

 

آرزوی خانواده ای بدون دعوا: رویایی زیبا یا آرمانی خطرناک؟

در اینجا می‌شود به این موضوع مهم اشاره کرد و آن تأثیری است که این نزاع ها در تربیت دارد. به طور طبیعی، این نزاع‌ها به دلیل تعارضاتی که بین خواهر و برادر ایجاد می‌شود، به وجود می‌آیند. آنها اختلاف‌هایی با هم پیدا می‌کنند و از آنجایی که هنوز یاد نگرفته‌اند چگونه گفت‌وگو کنند یا تحمل داشته باشند، این درگیری‌ها شکل می‌گیرد. اما همین فرصت، بهترین بستر برای آموزش است.

 

در واقع این که «نباید بین خواهر و برادر هیچ دعوایی وجود داشته باشد» اساساً نادرست است. این توقع مستلزم آن است که هیچ تعارضی بین آنها وجود نداشته باشد؛ یعنی هر دو دقیقاً یکجور فکر کنند، میل‌ها، گرایش‌ها، علاقه‌ها و خواسته‌هایشان کاملاً یکسان باشد تا نزاعی ایجاد نشود. این نه‌تنها یک آرمان غیرواقعی است، بلکه آسیب‌زا نیز هست.

چنین توقعی به معنای «سرکوب تمامی تفاوت‌ها و احساسات» است. اما زمانی که ما اجازه دهیم این تعارضات و اختلاف‌ها وجود داشته باشد و در عین حال آن را به درستی مدیریت و هدایت کنیم، تربیت اخلاقی شکل می‌گیرد.

پس خواستن حذف کامل این نزاع‌ها خودش یک اشتباه است. به جرات می‌توان گفت: «وجود نزاع‌های مدیریت‌شده بین خواهر و برادر در خانواده می‌تواند بخشی ضروری و سازنده از فرآیند رشد اخلاقی و اجتماعی آنها باشد.»

 

بنابراین اگر من توقع داشته باشم نزاع بین خواهر و برادر وجود نداشته باشد، در واقع دارم فرض می‌کنم که اخلاق در خانواده به شکل ربات‌گونه حاکم است. یعنی همه مانند ربات‌هایی که برایشان برنامه‌ریزی شده، مسیر خود را بدون هیچ برخورد، تنش یا تماسی با یکدیگر طی کنند. این یک امر کاملاً غیرواقعی است.

 

وقتی در مورد نزاع صحبت می‌کنیم، باید به این نکته کلیدی توجه کنیم که همین نزاع‌ها که ریشه در رقابت و تفاوت‌های طبیعی بین بچه‌ها دارد از نظر روانشناختی، یک «واکسیناسیون روانی» برای آنها محسوب می‌شود. این دعواها در محیط کوچک و امن خانواده، بچه‌ها را برای مواجهه با محیط بزرگ‌تر به نام «اجتماع» آماده می‌کند؛ به شرطی که به درستی مدیریت شوند.

بنابراین، اگر توقع داشته باشم که این نزاع‌ها اصلاً وجود نداشته باشد و همه‌چیز همیشه آرام باشد، در واقع دارم یک فرصت طلایی را از دست می‌دهم. اگر این فرصتِ «تمرین روانی» و «تربیت اخلاقی» که از طریق همین درگیری‌ها شکل می‌گیرد، وجود نداشته باشد، بچه‌ها از یک مسیر ضروری رشد محروم می‌شوند پس وجود نزاع ها می‌تواند مفید باشد.

 

بطور خلاصه؛ انتظار برای دوستی و محبتِ بدون تنش بین خواهر و برادر، اگر به معنای حذف کامل تمامی تعارضات باشد، یک آرمان‌گرایی غیرواقعی و آسیب‌زننده است. اما وقتی ما بپذیریم که این تعارضات وجود دارند و از آنها به عنوان بستری برای گفت‌وگو، رشد اخلاقی و ایجاد همدلی در خانواده استفاده کنیم، آنگاه همین نزاع‌ها تبدیل به یک «فرآیند انسان‌ساز» و یک فرصت کم‌نظیر و اخلاقی برای تربیت و آماده‌سازی فرزندان برای زندگی اجتماعی می‌شوند.

 

این یک تضاد بسیار رایج و درعین‌حال، یک موقعیت بسیار چالش‌برانگیز برای والدین است. شما ارزش‌های والایی مانند بخشش، مهربانی و گذشت را در خود پرورش داده‌اید و طبیعی است که وقتی می‌بینید فرزندانتان در اوج دعوا به این اصول پایبند نیستند، دچار تعجب و ناامیدی شوید.

من چگونه به عنوان یک والد این تضادها را متذکر بشوم؟

کلید حل این معما، درک درستِ وضعیت روانی نوجوان در لحظه درگیری است.

 

نوجوان در اوج دعوا در چنگال واکنش‌های هیجانی و دفاعی شدیدی است. مغز او در آن لحظه در حالت «جنگ یا گریز» قرار دارد و تمام منابع ذهنی و روانی او فقط بر یک هدف متمرکز شده است: پیروزی در آن نزاع و دفاع از خود.

در چنین شرایطی، انتظار والد برای اینکه نوجوان بتواند منطقی فکر کند و ارزش‌های اخلاقی را به خاطر بیاورد و آنها را اجرا کند، کاملاً بی‌جا و غیرممکن است.

همان‌طور که تجربه هم نشان داده، هرگونه تلاش برای موعظه، نصیحت یا حتی خواهش در لحظه درگیری، نه تنها نتیجه‌ای ندارد، بلکه مانند افزودن بنزین به آتش است و باعث تنش می‌شود.

به نظر من، مشکل اصلی در شیوه تربیتی ماست. ما اغلب در تربیت اخلاقی، تأکید افراطی بر شباهت‌ها داریم. یعنی وقتی می‌خواهیم به فرزندانمان (چه دختر و چه پسر) توصیه‌ای بکنیم، مدام سعی می‌کنیم از نظر ویژگی‌های اخلاقی شبیه همشان کنیم و این شباهت‌ها را به آن‌ها تذکر می‌دهیم. انگار یک برنامه از پیش تعیین‌شده را تدوین می‌کنیم، جلوی بچه‌ها می‌گذاریم و از آن‌ها می‌خواهیم که حتماً آن ویژگی‌های خاص را داشته باشند و با هم نیز به همان شکل رفتار کنند.

 

تربیت درست، تربیتی است که مبتنی بر فهم تفاوت‌ها باشد، نه تأکید مطلق بر شباهت‌ها.

من به عنوان والد باید کمک کنم تا بچه‌ها از تفاوت‌های یکدیگر آگاه شوند و این تفاوت‌ها را بپذیرند. این نکته بسیار مهم است. اگر بچه‌ها ندانند که با هم تفاوت دارند و من اینطور القا کرده باشم که باید شبیه هم باشند، در این صورت نه تنها نزاع بیشتر پیش می‌آید، بلکه وقتی هم که درگیری رخ دهد، ادامه پیدا می‌کند؛ چون من به آن‌ها یاد نداده‌ام که باید خواهر یا برادرشان را با تمام ویژگی‌هایش بپذیرند.

پس راهکار چیست؟

من به عنوان والد باید این درک را داشته باشم که در میان نزاع به دلیل افزایش واکنش های هیجانی هیچ جایی برای تذکر و آموزش نیست.

 

نقش کلیدی والدین: مدیریت هیجان در لحظه بحران

یکی از وظایف کلیدی والدین در مواجهه با دعوای فرزندان، این است که به هیچ وجه تحت تأثیر هیجانِ لحظه‌ی درگیری قرار نگیرند. اگر درگیری صرفاً کلامی باشد یا حتی یک درگیری فیزیکی محدود و بدون آسیب جدی، بهترین راهکار این است که والدین از دخالت مستقیم خودداری کنند.

 

نباید بحث را به سمت موعظه و نصیحت ببرند و نه آن را به سمت سرزنش سوق دهند.

باید اجازه دهند هیجانات اولیه فروکش کند و پس از آرام شدن فضا، در یک فرصت مناسب، وارد یک گفتگوی عمیق، دقیق و سازنده با فرزند خود شوند.

 

طبیعتاً وقتی فرزند ما وارد دعوایی می‌شود و در آن لحظه قادر نیست گذشت، بخشش، عفو یا مهربانی نشان دهد، این نشان‌دهنده‌ی یک نکته‌ی بسیار مهم است: آن ارزش‌های اخلاقی که من به عنوان والد در خانواده توصیه کرده‌ام یا از آنها صحبت کرده‌ام، صرفاً در حد ارزش‌های شنیداری باقی مانده‌اند.

چه‌بسا این ارزش‌ها حتی در وجود خود منِ پدر یا مادر نیز به شکل عملی و درونی ظهور پیدا نکرده باشد. به همین دلیل است که در لحظه‌ی بحران، آن ارزش‌ها هیچ کارایی ندارند؛ زیرا برای فرزند من در حد یک شعار باقی مانده‌اند و من به عنوان والد کمک نکرده‌ام که این ارزش‌ها در وجود او نهادینه و درونی شوند.

 

از شعارهای اخلاقی تا الگوهای عملی

در مواجهه با نزاع نوجوانان، اصلی‌ترین فردی که باید مورد بازبینی و تذکر قرار گیرد، خود والد است، نه نوجوان.

بله، بخشی از این دعواها طبیعی و ناشی از ویژگی‌های رشدی این دوره است. اما علت اصلی تبدیل نشدن ارزش‌ها به عمل در وجود نوجوان، نه در ذات او، که در فرآیند تربیتی ما نهفته است.

 

«تربیت صرفاً انتقال معنا نیست. تربیت، تجربهٔ زیستهٔ والدین است که به بچه‌ها منتقل می‌شود.»

 

این یک اصل طلایی در تربیت است:

فرزندان، به عینه بخشش، مهربانی و گذشت را در رفتار روزمرهٔ والدین خود دیده و زیسته باشند، این مفاهیم را به‌راحتی درونی می‌کنند و در زمان مورد نیاز حتی در لحظهٔ تنش از آن استفاده خواهند کرد.

اما اگر این ارزش‌ها تنها به شکل «شعار و گفتار» به آن‌ها انتقال یافته باشد، در لحظهٔ بحران به‌راحتی فراموش می‌شوند، زیرا هرگز در وجودشان ریشه ندوانده است.

و نکتهٔ دیگر این مسئله است که:

«تربیت اخلاقی در لحظهٔ آرامش شکل می‌گیرد، نه در لحظهٔ بحران»

 

خیلی وقت‌ها این اشتباه را مرتکب می‌شویم. مثلاً دیده‌اید که والدین، حتی وقتی از خانه بیرون می‌روند و به مهمانی می‌روند، می‌خواهند در همان لحظه و در جمع، فرزندشان را تربیت کنند. یعنی با دیدن یک رفتار نادرست از کودک، بلافاصله و در حضور دیگران سعی می‌کنند او را اصلاح کنند یا در لحظه نزاع و درگیری، وارد عمل می‌شوند.

ما باید برای تربیت فرزندانمان «زمان‌شناس» خوبی باشیم. زمان‌شناسی در تربیت به این معناست که بدانیم در لحظه بحران، هرگز نمی‌توانیم تربیت مؤثری داشته باشیم.

تربیت خوب، محصول «لحظه‌های آرامش» است. اگر در زمان مناسب، وقتی همه شرایط برای انتقال مفاهیم فراهم است، به فرزند خود آموزش دهیم، احتمال یادگیری و به کارگیری آن درس در آینده بسیار بیشتر خواهد بود تا وقتی که بخواهیم در اوج تنش و بحران، چیزی را به او بیاموزیم.

 

نکته دیگری که شاید گفتنش خالی از لطف نباشد، این است که وقتی بین نوجوانان درگیری پیش می‌آید و متوجه می‌شویم نوجوان ما به ارزش‌ها توجهی ندارد، از یک طرف باید به خودمان و الگو بودنمان شک کنیم و از طرف دیگر، باید دنیایی را که نوجوان در آن زندگی می‌کند، نیز در نظر بگیریم.

رسانه و فضای مجازی، عادت‌ها و ارزش‌هایی را ترویج می‌کنند که ممکن است کاملاً در تضاد با ارزش‌های اخلاقی مورد قبول ما باشند. خودخواهی، برتربینی، توجه افراطی به خود و انسان‌گرایی افراطی، به شکل‌های محسوس و نامحسوس در فضای مجازی وجود دارند. این نوع اندیشه‌ها قطعاً روی نوجوان ما اثر می‌گذارند.

گاهی متوجه می‌شویم نوجوانمان چقدر خودخواه شده و هیچ اثری از ارزش‌هایی مانند بخشش، مهربانی و گذشت در او نیست. در چنین شرایطی، نه دعوا کردن فایده دارد، نه تذکر و موعظه.

حتی ممکن است ما خود الگوی خوبی باشیم، اما باز هم فرزندمان تحت تأثیر رسانه قرار گیرد.

از این جهت، والدین باید بسیار مراقب باشند و به محتوایی که نوجوان از رسانه دریافت می‌کند، دقیقاً توجه کنند. این نکته‌ای است که والدین باید همیشه به خود یادآوری کنند.

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

والدین برای کاهش نزاع بین خواهر و برادرها چه باید بکنند؟

باید تفهیم شود که «این خواهر یا برادرت کمی عجول‌تر است»، «صبرش کمتر است»، «به وسایلش حساسیت بیشتری نشان می‌دهد» یا «درکش از شرایط کمی متفاوت است». این تفاوت‌های خلق و خویی، رفتاری و شخصیتی باید در خانواده به رسمیت شناخته شود. وقتی من فرزندم را با ویژگی‌های منحصربه‌فردش بشناسم، این ویژگی‌ها را به زبان بیاورم و به دیگر فرزندانم نیز کمک کنم تا یکدیگر را با این تفاوت‌ها بشناسند، نزاع کمتر رخ خواهد داد.

 

همانطور که اشاره کردم، یکی از ریشه‌های نزاع بین خواهر و برادر، به عملکرد والدین برمی‌گردد که یکی از این دلایل، بی‌عدالتی و تبعیض است.

گاهی والدین برای اینکه در دام تبعیض نیفتند و بی‌جهت بین بچه‌ها فرق نگذارند، خود را در تله رفتار مساوی گرفتار می‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند اگر با همه بچه‌ها دقیقاً به یک شکل و یکسان رفتار کنند، از دعوا جلوگیری می‌کنند. اما همانقدر که تبعیض نابجا آسیب‌زا است، این «تساوی بی‌جا» هم می‌تواند مشکل‌ساز باشد و در نهایت به تبعیض و بی‌عدالتی منجر شود.

 

پس باید بچه‌ها را بر اساس «ارزش‌های رفتاری و گفتاری‌شان» دید و آن ارزش‌ها را پررنگ کرد. در زمان مناسب باید برای این ارزش‌ها امتیاز قائل شد و آن‌ها را تشویق کرد. یکی از دلایلی که ممکن است نزاع ایجاد کند، ندیدن همین ارزش‌های فردی در بچه‌هاست. بنابراین، با کودکی که یک ارزش اخلاقی یا رفتاری خاص دارد، باید به شکل متناسب با خودش رفتار کرد (نه لزوماً با تفاوت بسیار واضح). این کار هم او را به ادامه آن رفتار خوب تشویق می‌کند و هم به دیگران می‌آموزد که برای برخورداری از پاداش، باید رفتار خوبی داشته باشند. نادیده گرفتن این مسئله خود می‌تواند عاملی برای افزایش نزاع باشد.

 

 

نبود قوانین و قراردادهای خانوادگی

نکته دیگری که به نظر می‌رسد بسیاری از خانواده‌ها با آن دست به گریبان هستند، نداشتن قراردادهای شفاف (خواه نوشته یا نانوشته) برای رفتارهای اخلاقی و اجتماعی است.

 

خانه‌ای که بدون قانون باشد چه قانون رفتاری، اخلاقی یا حتی بهداشتی طبیعتاً به فضایی پر از تنش و نزاع تبدیل می‌شود؛ اما در خانواده‌ای که قوانین مشخص و واضحی حاکم است، همه اعضا از چهارچوب‌ها و انتظارات آگاه هستند و همین امر موجب کاهش چشمگیر درگیری‌ها می‌شود.

 

مثال‌هایی از این قوانین می‌تواند شامل این موارد باشد:

- همه اعضای خانواده باید در ساعت معینی در خانه حاضر باشند.

- همه باید وعده‌های غذایی اصلی را دور هم و در کنار یکدیگر صرف کنند.

- رعایت بهداشت فردی (مانند مسواک زدن) برای همه ضروری است.

- انجام فرایض دینی (مانند خواندن نماز در وقت معین) به صورت جمعی انجام شود.

این قوانین می‌توانند حوزه‌های معنوی، بهداشتی، اخلاقی و رفتاری را در برگیرند. نکته کلیدی این است که فرقی بین اعضا وجود ندارد و همه ملزم به رعایت آن هستند.

 

خانواده‌هایی که فاقد چنین چهارچوب‌هایی هستند، با مشکلات متعددی روبرو می‌شوند:

- مرزهای روانی و عاطفی افراد مشخص نیست.

- حریم‌های شخصی تعریف نشده است.

- هرکس بر اساس میل خود عمل می‌کند که نتیجه آن، تجاوز به حریم دیگران و ایجاد نزاع است.

 

در مقابل، تعیین و تثبیت قوانین حتی به صورت نوشته و نصب شده در خانه به همه اعضا (از جمله والدین) کمک می‌کند تا بدانند خط قرمزها کجاست و چه رفتارهایی مورد انتظار است. برای مثال، قانونی که می‌گوید: «هیچکس بدون اجازه به وسایل شخصی دیگری دست نمی‌زند»، اگر از ابتدا به صورت واضح اعلام و خود والدین نیز به آن پایبند باشند، به یک هنجار تبدیل شده و از بسیاری درگیری‌ها جلوگیری می‌کند.

 

پس نتیجه می‌گیریم که یکی از اصلی‌ترین دلایل نزاع، نبود قراردادهای اخلاقی در خانواده است. وقتی چهارچوبی وجود نداشته باشد، هرکس پایش را روی مرز دیگری می‌گذارد و تنش ایجاد می‌شود. بنابراین، برای کاهش نزاع، ضروری است که این قوانین را در خانواده اجرا کنیم و بر اجرای آن همت گماریم.

 

ریشه بسیاری از نزاع‌ها: کمرنگ شدن ارتباط کلامی در خانواده

 

نکته حیاتی دیگری که باید به آن پرداخت، ضعف شدید ارتباط کلامی بین اعضای خانواده است. این مشکل به دلایل متعددی از جمله مسائل اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی تشدید شده است.

ورود بی‌وقفه تکنولوژی و غرق شدن هر یک از اعضا در دنیای دیجیتال خود، این شکاف را عمیق‌تر کرده است. نتیجه این شده که خانواده‌ها کمتر با هم صحبت می‌کنند.

هرگاه که گفت‌وگوی مستقیم، رو در رو و چهره به چهره کمرنگ شود، فضای خالی ایجاد شده به‌راحتی با سوءتفاهم و نزاع پر خواهد شد.

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

راه حل چیست؟ تبدیل گفت‌وگو به یک عادت روزانه

ارتباط کلامی بین والدین و فرزندان باید به یک روال همیشگی و عادی تبدیل شود. پدر و مادر موظفند شرایطی را فراهم کنند که مثلاً هر روز فقط ۱۰ تا ۲۰ دقیقه، اما به صورت مستمر و همیشگی، زمانی را به گفت‌وگوی بدون حواس‌پرتی اختصاص دهند.

 

فواید گفت‌وگوهای روزانه:

شناخت تفاوت‌ها: در خلال این مکالمات، اعضا بهتر می‌توانند تفاوت‌های اخلاقی، سلیقه و دیدگاه یکدیگر را درک کنند.

تعیین مرزها:

مرزهای روانی و عاطفی هر فرد به طور طبیعی و بدون تنش مشخص می‌شود.

رفع سوءتفاهم‌ها:

بسیاری از کدورت‌ها و سوءتفاهم‌ها قبل از تبدیل شدن به یک درگیری بزرگ، در همان نطفه خنثی می‌شوند.

ایجاد شناخت کامل:

نتیجه نهایی، ایجاد شناختی عمیق‌تر و جامع‌تر بین اعضای خانواده است که خود، بزرگ‌ترین مانع برای بروز نزاع‌های بی‌مورد است.

به صورت خلاصه وقتی حرف زدن در خانواده کم شود، جنگیدن جایگزین آن می‌شود. سرمایه‌گذاری برای گفت‌وگو، در واقع سرمایه‌گذاری برای آرامش و کاهش نزاع در خانه است.

آموزش همدلی و محبت: از شعار تا عمل

نکته پایانی و بسیار کلیدی این است که ما اغلب همدلی و محبت را به صورت شفاهی و در قالب شعار به فرزندانمان آموزش می‌دهیم. مثلاً می‌گوییم: «با هم خوب باشید» یا «با هم دعوا نکنید»، اما این کافی نیست. هرچند خود ما به عنوان والدین، محبت‌های مادی و معنوی زیادی به بچه‌ها می‌کنیم (مثل درست کردن غذا، خرید وسیله یا حمایت عاطفی)، اما مشکل زمانی است که ما متولی انحصاری انتقال این محبت‌ها می‌شویم.

اگر این مسئولیت را به صورت مطلق بر دوش بگیریم و اجازه ندهیم این محبت از مسیر خواهر و برادرها نیز جاری شود، فرصت ارزشمندی را برای تقویت رابطه بین آن‌ها از دست داده‌ایم.

 

راهکار: انتقال بخشی از مسئولیت محبت کردن به خود بچه‌ها

 

هدف این است که بار این رسالت را کمی از دوش والدین برداشته و بر دوش خود کودکان بگذاریم تا آن‌ها مستقیماً به یکدیگر محبت کنند. این عمل ساده، یکی از مؤثرترین روش‌ها برای کاهش نزاع و افزایش همبستگی است.

 

چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

هدیه دادن: وقتی می‌خواهید برای یکی از بچه‌ها هدیه‌ای بخرید، از خواهر یا برادرش نیز بخواهید در انتخاب یا پرداخت بخشی از هزینه آن مشارکت کند (حتی با پول توجیبی خودش). سپس هدیه را به نام او به فرزند دیگر تقدیم کنید. مثلاً بگویید: «این هدیه رو برادرت برات انتخاب کرده».

 

تشویق به انجام کارهای محبت‌آمیز: از بچه‌ها بخواهید برای یکدیگر کارهای کوچک و محبت‌آمیز انجام دهند؛ مثل آماده کردن یک لیوان آبمیوه، کمک در انجام تکالیف یا نوشتن یک یادداشت ساده و دوست‌داشتنی برای هم.

 

ایجاد فضایی برای ابراز محبت: فضایی ایجاد کنید که در آن، بیان محبت و تشکر از یکدیگر عادی و طبیعی باشد. این می‌تواند در قالب جملات کلامی ساده یا نوشتن یک نامه محبت‌آمیز از طرف خواهر به برادرش یا بالعکس باشد.

 

نتیجه چیست؟

این کارها، صرفاً دادن یک هدیه یا انجام یک وظیفه نیست. این‌ها ابزاری برای تمرین همدلی هستند. وقتی بچه‌ها یاد بگیرند که به فکر هم باشند و برای خوشحالی یکدیگر قدمی بردارند، پیوند عاطفی بین آن‌ها محکم‌تر می‌شود. همدلی که افزایش یابد، به طور طبیعی از میزان نزاع و درگیری کاسته خواهد شد.

 

چه زمانی نزاع طبیعی است و چه زمانی مخرب؟

 

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، نزاع و رقابت بین خواهر و برادرها یک امر کاملاً طبیعی است و ما نمی‌توانیم و نباید از آن فرار کنیم. اما نکته کلیدی، تشخیص مرز بین رقابت طبیعی و نزاع مخرب است.

 

رقابت طبیعی چیست؟

 

درگیری‌هایی که بدون آسیب‌های جسمی و روحی شدید همراه باشند، در دسته رقابت‌های طبیعی قرار می‌گیرند. در این سن، به دلیل شرایط هیجانی و رشدی کودکان، طبیعی است که:

- برخوردهای فیزیکی جزئی پیش بیاید (مثلاً موی هم را بکشند یا ضربه کوچکی بزنند).

- یکی از طرفین از کوره در برود و ناراحت شود یا حتی گریه کند.

 

این موارد بخشی از فرآیند یادگیری تعامل و کنترل هیجانات است و جای نگرانی جدی ندارد.

 

نزاع مخرب چیست؟

وقتی این رقابت از حد طبیعی فراتر رفته و تبدیل به یک صحنه جنگ تمام‌عیار شود، دیگر طبیعی نیست. نشانه‌های این نوع نزاع مخرب عبارت‌اند از:

- آسیب‌های جسمی جدی: استفاده از خشونت فیزیکی زیاد که احتمال آسیب‌دیدگی واقعی وجود دارد.

- خشونت رفتاری و پرخاشگری شدید: زمانی که کودکان کاملاً کنترل خود را از دست می‌دهند و نمی‌توانند هیجاناتشان را مدیریت کنند.

- خشونت کلامی: استفاده از فحش، توهین و کلمات آزاردهنده.

- رفتارهای خطرناک: پرتاب کردن وسایل به سمت یکدیگر یا هر عمل خطرناک دیگری.

 

ما به عنوان والدین، باید این مرز را به خوبی بشناسیم. هدف ما حذف کامل درگیری‌های طبیعی نیست، بلکه مدیریت و جلوگیری از تبدیل آن‌ها به نزاع‌های مخرب است که تأثیرات منفی بلندمدت بر روح و روان کودکان می‌گذارد.

 

 

چه زمانی باید نگران نزاع فرزندان شد؟

پس اگر ما شاهد رفتارها و آسیب‌های جدی‌تر در درگیری‌های فرزندانمان باشیم، اینجا یک زنگ خطر جدی برای والدین محسوب می‌شود.

 

ویژگی‌های یک نزاع طبیعی و سالم:

- آسیب‌های جسمی و روحی جدی وجود ندارد.

- ممکن است برخورد فیزیکی ناچیز و جزئی رخ دهد (مثل یک هل دادن کوچک).

- ممکن است ناراحتی، قهر یا گریه کردن یکی از طرفین پیش بیاید.

این موارد، قابل پیش‌بینی و بخشی طبیعی از روند رشد و یادگیری تعامل اجتماعی هستند.

 

علائم هشداردهنده یک نزاع ناسالم و مخرب:

وقتی نزاع از این حد فراتر می‌رود و به صورت زیر درمی‌آید، دیگر طبیعی نیست و نیاز به مداخله و توجه دارد:

 

۱. خشونت شدید:

بروز خشونت کلامی(فحش، توهین) و خشونت فیزیکی خطرناک.

 

۲. واکنش‌های افراطی هیجانی: مانند:

- انزوا و قهرهای طولانی‌مدت: مثلاً وقتی یکی از بچه‌ها تا چند روز از اتاقش بیرون نمی‌آید و قطع کامل رابطه می‌کند.

- خودزنی: وقتی کودک در اوج عصبانیت به جای پرخاشگری به دیگران، شروع به «آسیب زدن به خود» می‌کند.

۳. چرخه تکرار و استمرار (ناتوان‌کننده):

- وقتی نزاع به یک چرخه تکرارشونده و همیشگی تبدیل شده و هر روز یا چندبار در روز بر سر کوچک‌ترین مسائل رخ می‌دهد.

- وقتی این درگیری‌ها «خانواده را دچار فلج تربیتی کرده» و والدین احساس می‌کنند توانایی کنترل اوضاع را از دست داده‌اند و خودشان نیز دچار فرسودگی روحی و روانی شده‌اند.

 

نتیجه‌گیری و راهکار نهایی:

وجود علائم فوق نشان می‌دهد که درگیری‌ها از حالت یک رقابت طبیعی خارج شده و به یک مشکل عمیق ارتباطی و هیجانی تبدیل شده است. در چنین شرایطی، توصیه این است که خانواده حتماً از یک مشاور یا روانشناس متخصص کمک بگیرند. یک متخصص می‌تواند با شناسایی ریشه‌های مشکل، راهکارهای عملی و مؤثری برای مدیریت خشم، بهبود ارتباط و بازگرداندن آرامش به کانون خانواده ارائه دهد.

احادیث