در دنیای امروز، سلطه فرهنگی غرب بهجای میدان جنگ، از درون خانهها و ذهن فرزندان ما آغاز شده است. متن زیر حاصل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سیدعلیرضا تراشیون، روانشناس و مشاور است که به بررسی «تأثیر سلطه فرهنگی غرب بر تربیت نسل جدید» میپردازد و تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بسماللهالرحمنالرحیم، سلطهگری، مفهومی نیست که صرفاً به حوزههای نظامی، سیاسی، اقتصادی یا حتی فرهنگی محدود باشد.
بلکه قلمرو سلطه میتواند بسیار فراتر از این عرصهها گسترده شود.
یکی از ابعاد مهم و کمتر مورد توجه این پدیده، سلطه فرهنگی است؛ نوعی از سلطه که نظام فکری غرب بر مبنای آن، در پی تحمیل تمدن خود بر تمامی جوامع بشری است.
این تمدن، علیرغم باطل بودن بنیانهایش، در تلاش است تا از رهگذر فرهنگ، جهان را تحت سیطره خود درآورد.
* سلطه فرهنگی، خانواده را از تربیت تهی کرده است
از نشانههای برجسته سلطه فرهنگی آن است که نهادهای تربیتی اصیل، نظیر والدین، معلمان، مربیان دینی، و مدارس، عملاً از جایگاه حقیقی و تأثیرگذار خود تنزل یافتهاند.
به بیان دیگر، در بستر خانواده، نقش پدر و مادر به سطح تأمینکنندگان صرف نیازهای زیستی فرزندان تقلیل یافته است.
در چنین شرایطی، والدین تمام کوشش خود را صرف آن میکنند که تنها غذا، پوشاک و سرپناهی برای فرزند خود فراهم کنند، بیآنکه در شکلگیری باورها، ارزشها و گرایشهای فکری آنان نقشی مؤثر ایفا نمایند.
این خلأ بهراحتی توسط نظام سلطه پر میشود؛ به گونهای که افکار، باورها و شیوههای زیست خود را در ضمیر و ذهن فرزندان ما نهادینه میسازند، تا عملاً لشکری از افراد با نگرشهای دلخواه خود تربیت کنند.
شدت و جسارت این فرایند سلطه به حدی رسیده است که اکنون حتی نامگذاری بر نسلهای ما نیز از سوی آنها صورت میپذیرد.
آنان، نسلهای مختلف را با عناوینی چون «نسل آلفا»، «نسل Z»، یا «نسل Y» معرفی میکنند و برای هر نسل، ویژگیهایی را پیشبینی و تجویز مینمایند؛ بهگونهای که گویی تعیینکنندهی الگوی رفتاری فرزندان ما هستند، نه خانواده و نهاد تربیتی دینی.
این فرایند، عملاً فرزندان ما را از مدار تربیت الهی و دینی خارج میسازد.
بنابراین، یکی از وظایف بنیادین ما در این برهه از تاریخ، شناسایی ابزارهای سلطه فرهنگی و تربیتی غرب و ارائه راهکارهای مؤثر برای مقابله با آنهاست.
باید توجه داشت که اگر در چند دهه گذشته برای نفوذ در اندیشه نسلهای ما، هزینهها و دشواریهای فراوانی متحمل میشدند ـ مثلاً افرادی را برای تحصیل به دانشگاههای غربی اعزام میکردند تا سپس آن تفکرات را به کشور خود بازگردانند ـ امروز این مسیر بسیار آسانتر شده است.
کافی است نگاهی به نفوذ فرهنگی از طریق ابزارهایی مانند رستورانها، محصولات رسانهای، و حتی فضای شخصی زندگی بیندازیم؛ تا دریابیم که اکنون نمایندگان آن تفکر در خلوتترین زوایای خانههای ما حضور دارند و ذهن و ضمیر فرزندان ما را نشانه گرفتهاند.
نتیجه آنکه ناگهان با نسلی مواجه میشویم که دچار گسست جدی از آموزههای دینی، اخلاقی و رفتاری است. نگاهی به شبکههای ماهوارهای فارسیزبان بیندازید؛ خواهید دید که هیچگاه در این رسانهها برنامهای برای تقویت ادب، احترام و رفتار مناسب فرزندان با والدین تولید نمیشود.
بلکه برعکس، محتواها بهگونهای جهتدهی شدهاند که نوجوان و جوان را به بیتفاوتی و حتی تعارض با والدین سوق دهند.
* دیدگاه های فرزند و خانواده در فرهنگ سلطه
مصداق این انحراف رفتاری را میتوان در تجربه یکی از والدین مشاهده کرد. او میگفت: فرزند نوجوانش که دائماً در معرض فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است، از وی خواسته که «ارث و میراث را همین حالا حساب کرده و تحویل دهد؛ چرا که پس از مرگ به کارش نمیآید».
این نگاه، جایگاه پدر را به سطح یک «دستگاه خودپرداز» یا «تأمینکننده بیروح مایحتاج» تنزل میدهد؛ در حالی که ارزشهایی چون ادب، احترام، و محبت در این فرهنگ هیچ جایگاهی ندارند.
اگر به جوامع غربی امروز نگاه کنیم، بهسختی میتوان الگو یا نهادی را یافت که تربیت اخلاقی خانوادهمحور را در دستور کار خود داشته باشد. آنچه محوریت دارد، منافع فردی است؛ تا جایی که پیوند افراد با خانواده نیز صرفاً تا زمانی دوام دارد که منافعشان تأمین شود. بهمحض آنکه این منافع از بین برود، روابط نیز گسسته میشود.
بر این اساس، ما باید بر پایه آموزههای دینی و اسلامی، مدل تربیتی ویژهای را طراحی و پیادهسازی کنیم.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، اگر هدف ما تربیت نسلی تراز و متعالی باشد ـ
نسلی که در راستای هدف قرآنی «و ما خلقتُ الجنَّ و الانسَ الّا لیعبدون» پرورش یابد ـ باید به شاخصهایی معین در تربیت فرزندان توجه ویژهای داشته باشیم. پیشتر، برخی از این سی شاخص را مورد بررسی قرار دادیم.
نخست آنکه، باید فرزندانمان را با ارادهای قوی تربیت کنیم. فردی که ارادهمند است، در اخلاق، رفتار و انتخابهای خود تعالی مییابد؛ چنین انسانی در برابر گناه سستی نشان نمیدهد و توان مقاومت دارد.
دوم، باید تحملپذیری را در آنان تقویت کنیم. چراکه در دنیای معاصر، انسانها غالباً به سمت راحتطلبی سوق داده میشوند و این خود، زمینهساز سلطهپذیری است.
هر چه فردی آسانطلبتر باشد، امکان سلطه بر او بیشتر است. این دقیقاً هدف نظام فرهنگی غرب است؛ ترویج آسانزیستی و گریز از دشواری، برای تسلط آسانتر.
سوم اینکه، تأکید شد که اعتماد به نفس در فرزندان باید تقویت شود، اما اعتماد به نفس در اینجا، بهمعنای اتکای صرف به خود نیست؛ بلکه ثمرهی توکل به خداوند است. یعنی فرد باور دارد که خداوند گنجینهای بینظیر در وجود او قرار داده است و میتواند با اتکا بر این ظرفیت الهی، مسیر رشد و کمال را طی کند.
* تربیت نسل صبور، خانوادهدوست و ولایتپذیر
چهارمین نکتهای که پیشتر بیان شد، این بود که باید فرزندانمان را خانوادهدوست تربیت کنیم.
این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که در نقطهی مقابل، نظام سلطه فرهنگی غرب دقیقاً در حال پیش بردن روندی معکوس است؛ بهگونهای که نسل ما بهتدریج به سمتی هدایت میشود که هیچ اعتنا و وابستگی عاطفی و فکری به خانواده نداشته باشد.
اگر به وضعیت برخی کشورهای توسعهیافته دقت کنیم، میبینیم که یکی از ویژگیهای زیست آنها، زندگی مجردانهی افراد است.
به بیان دیگر، بسیاری از افراد در این جوامع بهصورت تنها و در خانههایی مجلل و مستقل زندگی میکنند. بهعنوان نمونه، کشورهایی مانند انگلستان و ژاپن، حتی وزارتخانههایی با عنوان «وزارت تنهایی» تأسیس کردهاند؛ این نشان میدهد که رواج تنهایی در این جوامع، به یک بحران گسترده و همهگیر بدل شده است.
وقتی فردی را از ریشه، اصل و نَسَب خود جدا کنیم، زمینه برای انحراف او بسیار فراهمتر میشود؛ چراکه پیوندهای هویتی و ارزشی او قطع میگردد و بهراحتی میتوان مسیر تفکر و سبک زندگی او را تغییر داد.
نکتهی بعدی آن است که باید فرزندانمان را «ولایتپذیر» تربیت کنیم. این مسأله، نه یک توصیه تربیتی عادی، بلکه یک اصل بنیادین است. چراکه ما در منطق ولایی، با یک دوگانهی مشخص مواجه هستیم. یا تحت ولایت الهی قرار داریم، یا تحت ولایت شیطان.
به تعبیر دیگر، راه سومی وجود ندارد. همانگونه که هیچ حالتی میان شب و روز متصور نیست، در اینجا نیز یا انسان در حوزهی ولایت خداوند قرار دارد، یا خارج از آن است و در زیر چتر ولایت شیطان. بنابراین، تربیت فرزندان بر مبنای پذیرش ولایت الهی، یک ضرورت تربیتی است و نه انتخابی شخصی یا سلیقهای.
در امتداد این بحث، بر ضرورت تقویت صفت «صبر» در نسل آینده تأکید کردیم.
جامعهی ما به نسلی نیاز دارد که صبور باشد؛ نسلی که توانایی تحمل و ایستادگی در برابر سختیها، فشارها و آزمونهای زندگی را داشته باشد.
چراکه ماهیت زندگی دنیا، بر بستر دشواریها و چالشها استوار است. اگر انسان فاقد صبر باشد و دچار عجله و بیتابی شود، در تمامی عرصههای زندگی دچار آسیب خواهد شد. فرد عجول، در کار، در روابط، در تصمیمگیری و حتی در دینداری خود، با موانع متعدد مواجه خواهد شد.
* صبر در عبادت، معصیت و مصیبت، پایه تربیت ایمانی
این آموزه، در منابع دینی ما با اقسام مختلف صبر تبیین شده است. یکی از انواع آن، «صبر در عبادت» است.
انجام عبادات، بهویژه در شرایط خاص، نیازمند صبر و ایستادگی است. بهعنوان مثال، روزهداری در گرمای تابستان یا بیدار شدن برای نماز صبح در سرمای زمستان، جز با روحیهی صبر و تحمل، ممکن نیست.
یا مثلاً اقامهی نماز در موقعیتی که فرد از خواب شیرین بیدار میشود، نیازمند تمرین و توان درونی است.
نوع دیگر صبر، «صبر در برابر معصیت» است. در دنیایی که آمیخته با گناه و زمینههای وسوسهانگیز است، ایستادگی در برابر معصیت، خود یک جهاد بزرگ محسوب میشود.
برای نمونه، فردی که در محیط کار با پیشنهاد رشوهای قابل توجه مواجه میشود ـ و میداند که گرفتن آن میتواند زندگیاش را از این رو به آن رو کند ـ تنها با تکیه بر صبر و تربیت ایمانی میتواند این وسوسه را دفع کند و در برابر حرام بایستد.
سومین نوع صبر، «صبر در برابر مصیبت» است. همهی ما در طول زندگی، با فقدانها، از دستدادن عزیزان، بیماریها، بحرانهای مالی یا روانی مواجه میشویم.
کسانی که سالها از عمرشان گذشته و تجارب فراوانی اندوختهاند، بهتر میتوانند این حقیقت را درک کنند.
در چنین شرایطی، اگر انسان فاقد صبر باشد، دچار آشفتگی درونی، کفران نعمت، بدگویی، یا حتی طغیان در برابر مقدرات الهی میشود. بنابراین، صبر در برابر مصیبت، نهتنها یک نیاز روانی، بلکه یک ضرورت برای بقا و سلامت روحی انسان است.
* ما تا چه میزان فرزندانمان را با مفهوم صبر آشنا کردهایم؟
اکنون پرسشی مهم مطرح میشود: ما تا چه میزان فرزندانمان را با مفهوم صبر آشنا کردهایم؟
آیا در مدلهای تربیتی ما، روند رشد فرزند با افزایش صبوری همراه است؟ در گذشته، آموزش این مفاهیم به شکلی مؤثر و ملموس صورت میگرفت.
برای مثال، جملهای سنتی در فرهنگ ما رایج بود که به دختران جوان هنگام ازدواج گفته میشد: «با لباس سفید میروی و با کفن بازمیگردی».
هرچند در ظاهر، این جمله ممکن است برای نسل امروز نامأنوس یا ناخوشایند باشد، اما حامل پیام مهمی است: پایداری، تعهد، و پذیرش مسئولیت در زندگی مشترک.
چنین تربیتی موجب میشد افراد با آمادگی ذهنی و روانی وارد زندگی شوند، دشواریها را بهعنوان بخشی از مسیر زندگی بپذیرند، و برای عبور از آنها، تفکر و برنامه داشته باشند.
بسیاری از افراد مسن که امروز در جلسات مشاوره شرکت میکنند، با این رویکرد بزرگ شدهاند.
بارها دیدهایم که خانمی میگوید: «همسرم آزارم میداد، اما پای زندگیام ماندم، سعی کردم او را اصلاح کنم، و امروز زندگیمان به ثبات رسیده است». چنین افرادی توانستند سختیها را پشت سر بگذارند، چون از ابتدا با فرهنگ صبر رشد یافته بودند.
اما امروز شرایط تغییر کرده است. گاه دیده میشود که هنگام ازدواج، خانواده به دختر میگوید: «اگر شوهرت اذیتت کرد، سریع برگرد. من خودم تکلیفش را روشن میکنم».
اینگونه توصیهها، نهتنها کمکی به حل مسئله نمیکند، بلکه بهصورت ضمنی، ناتوانی و عدم تحمل را القا میکند. در حالی که باید فرهنگ حل مسئله و پایداری را به فرزندانمان بیاموزیم.
ظرفیت تحمل در نسل امروز، کاهش یافته است. در حالی که در زندگی مشترک، حتی در بهترین شرایط، اختلافنظرها، مشکلات مالی، و چالشهای عاطفی اجتنابناپذیر است. حتی زوجهایی که مشکلی با یکدیگر ندارند، ممکن است به دلیل فقر یا سایر محدودیتهای بیرونی، دچار تنش شوند.
بههمین جهت، گاهی با شوخی به آقایان میگویم: مردی که ازدواج میکند، باید از خداوند بخواهد که ظرفیت صبر او را افزایش دهد.
چون زندگی با همسر، هرچند شیرین و آرام، نیازمند بردباری است. زنان موجوداتی آرام و اهل گفتوگو هستند؛ در حالیکه بسیاری از مردان عجولاند.
مثلاً ممکن است دو خواهر ساعتها کنار هم بنشینند و دربارهی طرح و رنگ پرده با آرامش گفتوگو کنند، چای بخورند و لذت ببرند؛ اما مردان، از این دست گفتوگوها معمولاً فراریاند.
در اینجا همان صبر و تحمل است که باعث میشود زن و شوهر بتوانند در کنار یکدیگر به آرامش و تفاهم برسند.
این آموزهها را باید به نسل آینده منتقل کرد؛ تا جامعهای پایدار و آگاه داشته باشیم.
* صبر و مسئولیتپذیری، ستونهای تربیت نسلی متعهد و مقاوماند
اگر فرزندی داریم ـ چه دختر و چه پسر ـ که روحیهای عجول و فاقد صبر دارد، یقین بدانید که این فرد، در آیندهی زندگی اجتماعی، خانوادگی، و بهویژه در زندگی مشترک خود با مشکلات و آسیبهای جدی مواجه خواهد شد.
تردیدی نیست که در شرایط کنونی، بیش از هر زمان دیگر، باید ویژگی صبر را در فرزندانمان تقویت کنیم؛ صبری که هم در عبادت، هم در برابر گناه، و هم در مواجهه با مصیبت نمود مییابد.
همهی این انواع صبر، نیازمند توان درونی و تمرین تربیتی مستمر است و این مهم باید در محیط خانه و خانواده نهادینه گردد.
اما از دیگر ویژگیهایی که در نسل آینده باید پرورش یابد، «مسئولیتپذیری» است. تربیت فرزندان باید بهگونهای باشد که روحیهی پذیرش مسئولیت را در خود تقویت کرده باشند؛ نه آنکه از مسئولیت بگریزند یا در برابر انجام وظیفه، بیتفاوت باشند.
تربیت صحیح، زمانی تحقق مییابد که کودک یا نوجوان، وقتی مسئولیتی به او سپرده میشود، داوطلبانه و با احساس تعهد، آن را پذیرفته و به انجام برساند.
امروزه متأسفانه در بسیاری از خانوادهها، شاهد آن هستیم که نوجوان حتی برای انجام کوچکترین تکالیف روزمرهی خود نیز به تشویق و فشار مستمر والدین نیاز دارد.
مثلاً شب امتحان، مسئولیت مطالعه را نمیپذیرد مگر آنکه مادر یا پدر چندین بار تذکر دهند. یا برای مرتبکردن اتاق شخصی خود، باید بارها او را وادار کرد.
این نشانهی ضعف در مسئولیتپذیری است و وقتی این کودک یا نوجوان به بزرگسالی برسد، احتمالاً در عرصههای اجتماعی نیز مسئولیتگریز خواهد بود.
ممکن است چنین فردی در آینده مدرک دکتری بگیرد یا مهندس شود، اما سطح توانمندیاش در مسئولیتپذیری پایین خواهد بود.
تصور کنید فردی که در صنعت خودروسازی کار میکند، به دلیل بیتوجهی، خودرویی طراحی کند که مثلاً درب آن در مواجهه با یک دستانداز بهراحتی باز شود و خطر جانی برای سرنشینان ایجاد کند.
این مسئله صرفاً یک اشکال فنی نیست؛ بلکه بازتاب مستقیم همان بیمسئولیتی دوران کودکی و نوجوانی است.
زیرا مسئولیتپذیری، امری نیست که بهصورت ناگهانی در بزرگسالی شکل بگیرد؛ بلکه محصول یک فرایند تربیتی مداوم است.
در مقابل، اگر به زندگی بزرگان بنگریم، میبینیم چگونه مسئولیتپذیری در سنین پایین در وجودشان نهادینه شده است.
برای نمونه، شهید والامقام، حاج قاسم سلیمانی ـ رحمةاللهعلیه ـ در نوجوانی و در همان سنین سیزدهـچهارده سالگی، در حالیکه خانواده با مشکلات اقتصادی مواجه بود، از روستای خود راهی کرمان شد تا با کار و تلاش، به خانوادهاش کمک کند.
همین روحیهی مسئولیتپذیری موجب شد که در بزرگسالی، در جایگاهی قرار گیرد که امنیت مرزهای کشور را نهتنها در مرز، بلکه کیلومترها آنسوتر، در عمق جبهه دشمن تأمین کند.
چنین فردی، با شناخت کامل از مسئولیت خویش، امنیت حرم اهل بیت در سوریه را همانقدر وظیفهی خود میداند که حفظ مرزهای جمهوری اسلامی ایران را.
این نگاه، برخاسته از اوج مسئولیتپذیری است. اما متأسفانه، برخی افراد ناآگاه که درک درستی از مفهوم مسئولیت ندارند، با جملاتی تند و ناپخته، این سطح از تعهد و فداکاری را به سخره میگیرند.
در حالی که مسئولیتپذیری یعنی کسی مانند شهید روحالله عجمیان ـ یک کارگر روزمزد ـ وقتی متوجه تهدید علیه ناموس کشورش میشود، علیرغم مخالفت خانواده، جان خود را فدای دفاع از کشور میکند.
وقتی پدر به او میگوید «درگیر نشو»، او پاسخ میدهد: «این اولویت دارد». این روحیه، محصول تربیت مسئولیتپذیرانهای است که از کودکی در وجودش شکل گرفته است.
ما باید نسلی را تربیت کنیم که نهتنها در برابر وظایف شخصی خود احساس مسئولیت داشته باشد، بلکه فراتر از آن، بهدنبال موقعیتهایی برای کمکرسانی و ایفای نقش مؤثر در جامعه باشد.
* تربیت مسئولیتپذیر، مقدمهی آمادگی برای ظهور و نسل متعهد است
گاه در یک خانه، پدر خانواده فرد خوبی است، اما نسبت به مسئولیتهایش منفعلانه برخورد میکند. مثلاً زمانی که مهمانی در پیش است، همسرش از او تقاضای کمک میکند و او پاسخ میدهد: «باشه، اگر کاری داشتی، بگو».
این نگاه، با آنکه نشان از همراهی دارد، اما مسئولیتپذیری کامل نیست. در نقطهی مقابل، پدری را میبینید که پیش از آنکه از او درخواست شود، خود پیشقدم میشود و میگوید: «چه کاری هست؟ کمکت کنم». این نگاه، نشانهی مسئولیتپذیری حقیقی است.
همین روحیه باید در فرزندان ما نهادینه شود. اگر دختری از مدرسه بازمیگردد، پس از اندکی استراحت، باید در حد توان، مادر را در کارهای خانه یاری کند. مادری که خود اهل تلاش است، سزاوار آن است که فرزندش نیز در کنار او سهمی در مسئولیت خانواده داشته باشد.
اگر این آموزش از سنین پایین انجام نشود، فردا که آن دختر وارد زندگی زناشویی میشود و صاحب فرزند میگردد، توان مدیریت زندگی را نخواهد داشت.
آنگاه، کوچکترین مسئولیتها برایش غیرممکن خواهد بود و در برابر دشواریها، احساس ناتوانی خواهد کرد. این نتیجهی مستقیم فقدان برنامهی تربیتی مسئولیتمحور در کودکی است.
در مقابل، نسلی که ما میخواهیم پرورش دهیم، باید نسلی مسئولیتپذیر باشد؛ نسلی که آمادگی پذیرش نقشهای خطیر در دوران انتظار ظهور را داشته باشد. انتظار فرج، به معنای انفعال، خانهنشینی، یا دعا بدون عمل نیست. انتظار حقیقی یعنی آمادگی برای مسئولیت. منتظر واقعی، کسی است که اگر شنید «مهدی قیام کرده»، نپرسد «اکنون چه کنیم»، بلکه خود، از پیش، در مسیر فراهمسازی مقدمات ظهور گام برداشته باشد.
یکی از مهمترین مقدمات ظهور، گسترش عدالت، توسعهی تربیت الهی، و پرورش انسانهای صالح است. پدر و مادری که سه فرزند در خانه دارند، باید نگاهشان این باشد که در حال تربیت سربازان امام زماناند؛ نه آنکه شب و روز، ذهن فرزند را به سخنان حاشیهای، اختلافات خانوادگی، یا حرفهای بیثمر مشغول کنند.
مسئولیتپذیری از این جنس است؛ نسلی که در برابر آسیبها منفعل نباشد؛ نسلی که بیروح، بیتفاوت، تنبل و گریزان از کار نباشد؛ نسلی که اگر کاری به او سپرده شد، تلاش نکند آن را با کوتاهی و نقص انجام دهد. چنین نسلی، مطلوب نظام تربیتی دینی ماست.
* آرامش درونی با یاد خدا، پایه تربیت نسلی مطمئن و زندگیبخش
یکی از ویژگیهایی که باید در نسلی که قصد تربیت آن را داریم شکل دهیم، داشتن آرامش درونی است. قرآن کریم میفرماید: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ یعنی تنها با یاد خداست که دلها آرام میگیرد.
نسلی که ما در پی پرورش آن هستیم، نباید نسلی پرهیاهو، تنشزا، و آشفته باشد. بلکه باید آرام، متعادل و درونی مطمئن باشد. این آرامش، کلید سلامت روان، موفقیت در روابط انسانی و زیربنای جامعهای پویا و الهی است.
این ویژگی باید بهگونهای در فرد نهادینه شود که وقتی وارد زندگی مشترک میشود، همانگونه که قرآن در آیه ۲۱ سوره «روم» اشاره میکند، یکی از آثار ازدواج، ایجاد آرامش و سکون در فضای زندگی است.
بنابراین، باید دختران و پسران ما طوری تربیت شوند که وقتی در آینده همسر میشوند، نگاه کردن به چهرهشان برای طرف مقابل، موجب آرامش خاطر شود؛ نه اینکه دیدارشان اضطرابآور یا مایه تنش باشد. باید کاری کنیم که نوع رفتار، گفتار و حتی حالت چهره آنها آرامشبخش باشد.
در سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز نمونههایی از این ویژگی یافت میشود. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «هرگاه وارد خانه میشدم و چهره حضرت زهرا سلاماللهعلیها را میدیدم، تمام رنجها و غمهای طول روز از یادم میرفت».
از سوی دیگر، خود حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیز میفرمایند: «هر زمان ابوالحسن علی علیهالسلام وارد خانه میشد، نگاه به او تمام خستگیها و سختیهای روز را از ذهنم پاک میکرد». این نشاندهنده وجود آرامشی عمیق و دوسویه در زندگی ایشان است.
دنیا محل آسایش نیست، بلکه محل تلاش است. آسایش در دنیا وعدهای داده نشده است؛ اما آرامش، چرا. در نظام فکری اسلام، برای دستیابی به این آرامش درونی، روشها و آموزههایی روشن وجود دارد.
یکی از این راهها، ذکر خداست. همنشینی با انسانهای اهل ایمان، یکی دیگر از عوامل آرامشبخش است. سکونت در کنار همسر نیز در آموزههای اسلامی با تعبیر «سکن» توصیف شده است.
* صبر، مسئولیتپذیری و آرامش درونی؛ ارکان تربیت نسلی مقاوم در برابر سلطه فرهنگی
اگر فرزندان ما در محیط خانه تربیت صحیح نشوند، در آینده نمیتوان انتظار داشت همسرانی آرامشبخش، یا والدینی متعادل و صبور باشند.
نمونههایی روشن از این ویژگی را در رفتار و شخصیت رهبران الهی نیز مشاهده میکنیم. مقام معظم رهبری، در بزنگاههای سخت و بحرانهای اجتماعی، تنها با سخن گفتنشان، به جامعه آرامش میدهند.
همین ویژگی را حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه نیز داشتند. شهید بزرگوار صیاد شیرازی نقل میکردند که در دوران دفاع مقدس، هرگاه در جبهه با مشکل و گرههای سخت مواجه میشدند، فقط کافی بود نزد حضرت امام بروند و چند دقیقه کنار ایشان بنشینند؛ حضور ایشان بهتنهایی برای فرماندهان جبهه آرامشبخش بود و روح تازهای در کالبد آنها میدمید.
انسان مؤمن باید چنین باشد؛ حضورش باید مایه آرامش برای اطرافیانش باشد. حال با در نظر گرفتن آیندهای پر از تنشها، بحرانها و پیچیدگیهای اجتماعی و روانی، نسل آینده بیش از هر زمان دیگری نیازمند درونی آرام و قلبی مطمئن است. اگر چنین نباشد، هر پیشرفت مادی یا علمی نیز برای آنها سودمند نخواهد بود.
به همین دلیل، حتی در کشورهایی که مخالفتهایی با اسلام دارند، در زمان بحرانهایی چون کرونا، اجازه پخش اذان و ذکر خدا از برخی مساجد داده شد؛ چراکه فهمیدند این ذکر الهی برای مردم آرامش میآورد و روح جامعه را تسکین میدهد. ما باید نسلی تربیت کنیم که در این مسیر قرار گیرد، نسلی که از بودن با خودش لذت ببرد و برای اطرافیانش نیز حضورش مغتنم باشد.
بنابراین، در این جلسه، به سه ویژگی مهم که باید در نسل آینده ما نهادینه شود اشاره شد:
نخست، صبر در برابر مشکلات، عبادات و معاصی
دوم، مسئولیتپذیری عمیق و مؤثر
و سوم، برخورداری از آرامش درونی.
این ویژگیها، پایههای اساسی تربیت انسانهایی است که در مسیر دین حرکت میکنند و میتوانند در برابر هجمههای فرهنگی و سلطه فکری غرب ایستادگی کنند.