در مسجد فقيه در مكه براي شركت در نماز جماعت حاضر شدم. نماز مغرب را به جماعت خواندم. بعد از نماز مقداري نافله و قرآن خواندم. منتظر نماز عشا بودم. دور و برم عده اي حاجيان از كشورهاي مختلف بودند. بعد از نماز، شخـصي پاكستاني پيش من آمد و گفت: اين قنوت نماز، بدعت است. بدعت در دين مي آوريد؟ بدعت ضلالت است و ضلالت جهنم دارد. نيم نگاهي به او كردم. لبخندي زدم و گفتم: يا حاج؛ آيا تا بحال در ماه رمضان براي عمره به مكه نيامدي؟ گفت: چندين سفر آمدم. عمره ماه رمضان ثواب زيادي دارد. گفتم: آيا در نماز تراويح شركت كردي؟ گفت: خيلي زياد. گفتم: من موفق نشدم، ولي نوار و سي دي را گوش كردم و امام جماعت در نمازهاي پاياني شب هاي ماه رمضان، چندين دعا مي خواند و دست به قنوت بالا مي برد و مردم هم آمين مي گويند. آيا اين بدعت است؟ چطور قنوت شما بدعت نيست، ولي قنوت ما بدعت است؟ حاجي پاكستاني حرفي نزد و ساكت ماند. اذان عشا شروع شد. با هم خدا حافظي كرديم.