حضرت آيت الله جوادي آملي در ادامـۀ مباحث درس اخلاق روزهاي پنجشنبه که در محل نمازخانۀ بنياد بينالمللي علوم وحياني اسراء تشکيل مي شود، فرمودند:
آنچه از نظر مسائل اخلاقي در اين نوبت مطرح ميشود اين است كه قرآن كريم به ما فرمود انسان خدا را ملاقات ميكند چه انسان خوب چه انسان بد صالح و طالح همه خدا را ملاقات ميكنند ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾ سخن از ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[1] نيست سخن از ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[2] نيست فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[3] اين اصل اول.
اصل دوم اين است كه به ما فرمود خدا به شما نزديك است مطابق آيه سورهٴ «بقره» كه ﴿إِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[4] بالاتر از آن را در سورهٴ «واقعه» فرمود, فرمود كساني كه بيمارند محتضرند خدا به آن بيمار و محتضر از پرستاران و بستگان اطراف بالين او نزديكتر است ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ﴾.[5] در بخش سوم فرمود نه تنها خدا از ديگران به شما نزديكتر است از حبل وريد شما به شما نزديكتر است ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[6] در بخش چهارم فرمود نه تنها از حبل وريد شما به شما نزديكتر است از خود شما به شما نزديكتر است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[7] بين ما و حقيقت ما او فاصله است؛ بين ما و قلب ما او فاصله است؛ خب اگر او بين قلب ما و خود ما فاصله بود قبل از اينكه ما سري به قلب بزنيم او را ميبينيم قبل از اينكه قلب با ما ارتباط داشته باشد با او رابطه دارد چون او بين قلب و ماست پس چيزي به ما از خدا نزديكتر نيست اين هم اصل دوم.
اين دو اصل سؤالي توليد ميكند كه ما خدا را ملاقات ميكنيم يعني چه كار ميكنيم؟ او كه با ما هست چه كار بايد بكنيم كه او را ببينيم و اگر نديديم به ما نشان ميدهند آن وقت نشان دادن سخت است اگر كسي نبيند به او نشان ميدهند اما چشمش را جرّاحي ميكنند كار آساني نيست.
حضرت استاد این گونه نتیجه گیری فرمودند: بنابراين اينچنين نيست كه ما شرق برويم يا غرب برويم آسمان برويم يا زمين برويم يا منتظر باشيم كه در حال برزخ ببينيم يا در صحنه قيامت ببينيم يا در تطاير كتب, هنگام انطاق جوارح, در صراط, در هنگام توزين خدا را ببينيم و خدا ـ معاذ الله ـ آنجا باشد خدا همه جا حضور دارد ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[8] اگر حقيقتي با ما هست كه است و از هر چيزي به ما نزديكتر است كه است از خود ما به ما نزديكتر است كه است چرا ما دوريم؟! چطور ميشود كه بعد او را ميبينيم اين كَدْح اين سيرِ سخت كجاست؟
بنابراين اگر ما خدا را مشاهده نكرديم حالا يا با آن شهود كامل يا با ادراك برهاني و بعد ايمان كه بالأخره ايمان از سنخ عمل است اگر اين كار را نكرديم با جرّاحي به ما نشان ميدهند آن وقت تحمّلش بسيار مشكل است. اين جرّاحي چيست؟ پردهاي بالأخره جلوي چشم است كه نميگذارد آدم ببيند پس طبق اين دو اصل قرآني خدا كه با ما هست اگر ما او را نميبينيم نظير اعما و بصير است اگر دوست كسي استاد كسي رفيق كسي پدر كسي بصير بود و در كنار او بود او هم ميخواهد ببيند ولي نابيناست آن دوست, نزديك است ولي اين دور است منشأ قُرب او بينايي آن بصير است منشأ بُعد اين, كوري اين است اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود: ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[9] همين است فرمود منظور چشم ظاهر نيست چشم ظاهر كه خدا را نميبيند چشم دل خدا را ميبيند و اگر اين چشم كور بود نميبيند.
ما در درونمان چشمي هست گوشي هست شامّهاي هست البته به آساني آن چشم باز نميشود به آساني آن شامّه باز نميشود ميبينيد يعقوب(سلام الله عليه) بعد از چندين سال تحمل و صبر و رنج تازه شامّه درونياش باز شد گفت: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[10] بالأخره همين يعقوب بود همين پيغمبر بود همين يوسف بود همين چاه كنعان بود با اينكه فاصله چاه كنعان با منزل يعقوب(سلام الله عليه) خيلي كم بود اطراف همان شهر اين يوسف را به چاه انداختند نتوانست استشمام كند اما وقتي آزمون داد امتحان داد از امتحان سربلند بيرون آمد آن شامّه دروني باز شد با جمله اسميه با تأكيد ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ با ضرس قاطع تازه پيرهن را از دروازه مصر آوردند فاصله هشتاد فرسخ. بنابراين اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾ يعني ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾ تعبيرات قرآن كريم سه بخش است بخشي مربوط به محلّي است بخشي منطقهاي بخشي بينالمللي به اصطلاح, محلّي همان مؤمنين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ منطقهاي براي موحّدان است مثل ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ بينالمللي ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ است ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾ است.
در بخش هاي بينالمللي فرمود حقّ هيچ كسي را در شرق و غرب عالم ضايع نكنيد بالأخره شما با مردم بايد زندگي كنيد ديگر چه كار داريد فلان شخص كافر است فلان شخص مسيحي است اگر خواستيد معامله كنيد كم نفروشيد بد نفروشيد حرفي خواستيد بزنيد بد نگوييد دروغ نگوييد. اين از جوامعالكلم قرآن كريم است ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾[11] بَخْس كمآوردن كمگذاشتن فرمود چيزي از بشر كم نكنيد بالأخره ميخواهيد درس بگوييد ميخواهيد مقاله بنويسيد ميخواهيد سخنراني بكنيد تحقيقنكرده نگوييد وقت مردم را تلف ميكنيد ديگر, سر كلاس ميخواهيد برويد درس بگوييد مطلب اگر عميقاً براي شما حل نشده وقت مردم را بَخْس كرديد ناقص كرديد ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾ اين جزء جوامعالكلم قرآن كريم است چه مخاطب شما مسلمان باشد چه غير مسلمان, چه آن شيء كالاي ظاهري باشد چه كالاي باطني اشياء هم از جامعترين مفاهيم ادبي است. فرمود هيچ چيز از هيچ كس كم نگذاريد اين ميشود اخلاق ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾.
حضرت آیت الله جوادی آملی در فراز دوم فرمایشات خود در توضیح قسمت هایی از نهج البلاغه فرمودند:
در جريان نهجالبلاغه به نامه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به يكي از مسئولان حكومت اموي رسيديم بعد از اينكه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) به خلافت رسيد آنها فكر ميكردند كه ميتوانند نظير حكومت سومي به بيتالمال دسترسي پيدا كنند تحليلي وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه دارد آن تحليل را سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي در الميزان باز كردند و مطابق همان تحليل آن جنگ هايي كه بر اسلام تحميل شده آنها را معنا كردند آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اجمالش كه با تفصيل سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) روشن شد اين است كه بخش قابل توجّهي از آيات قرآن مربوط به منافقين است اين اصل اول.
كارشكنيهاي مهمّي هم در صدر اسلام به دست منافقين بود اين هم قابل انكار نيست اين هم اصل دوم.
جمعيّت اينها هم كم نبود براي اينكه در جنگ احد حدود يك سوم اينها از بين راه برگشتند هزار نفر حركت كردند حدود سيصد نفر برگشتند اين هم اصل سوم,
يك سوم جمعيّت كم نيست اينها در تمام تيرگي و تاريكي هايي كه عليه نظام اسلامي وجود داشت اينها سهيم بودند اين هم مطلب چهارم.
رابطه با مشركين داشتند جنگها را عليه مسلمانها تحميل ميكردند گزارش اطلاعات به عهده آنها بود توطئه بود همه اين كارها را داشتند. بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) با تبيين سيدناالاستاد اين است كه وقتي وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رحلت كردند همه اين كارشكنيها رخت بربست هيچ اثري از نفاق و منافقين و اينها نبود اين براي يكي از امور سهگانه است يا همه منافقين دفعتاً مُردند اينچنين كه نبود يا همه اينها توبه كردند برگشتند نظير سلمان و اباذر شدند اين هم كه نبود يا با حكومت ساختند و هو الحق لذا همهشان ساكت شدند.
اين «النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» در بيانات نوراني حضرت امير است در نهجالبلاغه, در ضمن بيان «النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» اين تحليل را دارند[12] كه سيدناالاستاد در الميزان اين را باز كرد.[13] عمروعاص هم از همين قماش بود. وجود مبارك حضرت امير يكي از نامههايي كه مرقوم فرمود براي عمروعاص بود . در اين نامه 39 فرمود: «فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِيءٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ» تو دينت را تابع دنياي او كردي و او هم كسي است كه بيّنالغي است بيپرده است آبروبر است. تو مگر معاويه را نميشناسي؟
اين جريان دستور سبّ علني وجود مبارك حضرت امير از همان بود ديگر فحّاش لعّان اين طور است يك آدم بددهن خودش به همه خطبا دستور ميداد وجود مبارك حضرت امير را سبّ كنند حضرت به عمروعاص فرمود آخر تو دينت را به چنين آدمي فروختي «فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِيءٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ» او عيب و بدي افراد كريم را در مجلس بيان ميكند يعني آنها را به زشتي موصوف ميكند يا زشتشان ميكند «وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ» يك انسان بردبار را تَسفيه ميكند به سفاهت منصوب ميكند در اثر اختلاطش «فَاتّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ» تو به دنبال آن مختصري كه به تو داده است حركت كردي و راه افتادي پيروي تو از معاويه «اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ» است ضرغام يعني شير اين سگهاي هرزه به دنبال شير ميروند كه شير شكار بكند آن قلب و جاهاي حسّاس اين شكار را افتراس بكند بخورد آن بقيه لاشه را بدهد.
كار تو همين است كار توي عمروعاص كه به دنبال معاويه راه افتادي كار كلب است كه به دنبال شير راه افتاده كه او حيواني را شكار ميكند جاهاي حسّاسش را ميخورد آن نخالهها و تفالههايش را براي سگ ها و اين ها ميگذارد «اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ»[14] اين فقط به چنگال شير نگاه ميكند كه كجا او چنگ زده «وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَي إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ» اِفترسَ يعني دريد, فَريسه يعني دريدهشده آن چيزي را كه شير دريد آن جاهاي حسّاسش را قلبش و اينها را ميگيرد بعد بقيه لاشه را براي اين سگ ميگذارد «فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ» نه تنها آخرت را از دست دادي دنيا هم بيحيثيت شدي «وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ» تو اگر راه صحيح رفته بودي هم دنيا داشتي هم آخرت هيچ كسي را خدا بيروزي نگذاشت اين چه قرآني است! فرمود همه موجودات عائله من هستند اين خداست فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[15] فرمود تمام مارها تمام عقربها تمام گرازها تمام گرگها در دفتر من پرونده دارند منتها حالا همان طوري كه شما ميبينيد گرگها بعضيه ا طعمه ديگري را ميگيرند اينها هم همين طورند اين گرگهاي يك درصدي غذاي خيلي ها را ميگيرند اين هست ولي هيچ كسي نيست كه در عالَم غذايي نداشته باشد ناني نداشته باشد فرمود اگر حق را ميگرفتي «أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ» بعد فرمود: «فَإِنْ يُمَكِّنِّي اللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتَُما» اگر دستم به شما برسد تو و پسر ابيسفيان را ادب ميكنم من گذشت ندارم در راه حق, اگر دستم به تويِ عمروعاص و پسر ابيسفيان ـ معاويه ـ برسد كيفرتان را ميدهم «وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا» اگر نشد, من به شما دسترسي پيدا نكردم شما آنچه پيشرو داريد به نام جهنم و عذاب خدا خيلي سختتر از آن است كه من ميخواستم به شما كيفر بدهم.
حضرت استاد اذعان داشتند: در درون همه ما يك عمروعاص و ابيسفياني هست چه اينكه در درون همه ما هم ميتواند فرشتهاي باشد ميگويند جايي كه سگ باشد فرشته نميرود در روايات ما هست خانهاي كه سگ در آن باشد فرشته نميرود[16] اين خوي درندگي هم يك كَلب است اگر اين برطرف بشود فرشتهها ميآيند چرا ميگويند اگر سگ حمله كرده بنشينيد كاري با شما ندارد در دستورات ديني هم اين است كه اگر كسي در منزل, غير منزل عصباني شد فوراً بنشيند آنجا فاصله بگيرد اين معلوم ميشود سگ حمله كرده يك وقت حرفي ميزند در داخله منزل در محيط كار كه بعد آبروي خودش را ميبرد زحمت براي خودش ميشود فرمود اگر عصباني شدي فوراً بنشين فوراً مجلس را ترك كن آن صحنه را ترك كن اين سگ دارد حمله ميكند.
مردان عاقل كساني كه راهيان راه انبيايند غضب ميكنند ولي غضب آنها عاقلانه است و در اختيارشان است شما ميبينيد در جريان وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) وقتي قرآن كريم نقل ميكند كه موساي كليم از طور برگشت ديد سامري آن بساط زشت را به پا كرد عصباني شد بعد وقتي خدا ميخواهد بفرمايد غضب وجود مبارك موساي كليم فروكش كرد نميفرمايد «و لما سَكَن عن موسي الغضب» وقتي غضبش ساكن شد فرمود: ﴿وَلمَّا سَكَتَ عَن مُوسَي الْغَضَبُ﴾ وقتي غضب موسي ساكت شد نه ساكن, اين سكوت در برابر نطق است. الآن اين ديوار حرف نميزند ما نميگوييم ساكت است ميگوييم ساكن است انساني كه ميتواند حرف بزند اگر حرف نزد ميگوييم ساكت است سكوت وصف اين جمادات و اينها نيست غضب اگر غضب حيواني باشد اين يا ساكن است يا متحرّك, اگر غضب انساني باشد يا ناطق است يا ساكت خيلي فرق است فرمود: ﴿وَلمَّا سَكَتَ عَن مُوسَي الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾[17] وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) ميفرمايد اگر دستم برسد كه كيفر تو و پسر معاويه را خواهم داد اگر دستم نرسد آنچه را شما در پيش داريد يعني كيفر الهي بسيار تلختر از عذاب دنياست.
اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را به همه ما عطا كند كه خدا را به اندازه خودمان بشناسيم و ايمان بياوريم و راه او را طي كنيم!
پي نوشت :
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 104 و... .
[2] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 64.
[3] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 186.
[5] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 85.
[6] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[7] . سورهٴ انفال, آيهٴ 24.
[8] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.
[9] . سورهٴ حج, آيهٴ 46.
[10] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 94.
[11] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 85; سورهٴ هود, آيهٴ 85; سورهٴ شعراء, آيهٴ 183.
[12] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبه 210.
[13] . الميزان, ج19, ص287 ـ 290.
[14] . استاد «إلي مخالبه» تلفظ ميفرمايند; در اختيار مصباحالسالكين, صفحه524 به اين صورت آمده است.
[15] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.
[16] . الكافي, ج3, ص393 و ج6, ص527.
[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 154.