قبض روح انسان مؤمن

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

ملک‌الموت هنگام قبض روح از انسان مؤمن چشم‌‌روشنی می‌خواهد

مرحوم آیت‌الله حق‌شناس با بیان اینکه ملک‌الموت در لحظه احتضار از انسان مؤمن چشم‌روشنی طلب می‌کند، بیان داشت: دل دائماً رو به راحتی و رو به آسایش می‌آورد، در این صورت کج می‌شود و به سوی کوری اولیه باز می‌گردد.

توجه به فضایل و رذایل اخلاقی انسان را در موقعیتی قرار می‌دهد که در مسیر الی الله قرار گیرد تا در سایه آن لذت حضور خداوند را در تمام لحظات زندگی‌ اش احساس کند، یکی از مسیرهایی که باعث می‌شود اخلاق در دل و جان آدمی نفوذ پیدا کند، نشستن در پای درس اساتید اخلاق است، لذا آنچه که در پیش‌رو دارید سلسله مباحث اخلاقی آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس است که ظهر روزهای دوشنبه و چهارشنبه و شب‌های شنبه در سال‌های 64 تا 68 در مسجد امین‌الدوله ایراد می‌کردند:

* ملاقات با ملک‌الموت

ملک‌الموت، اول‌ملک پروردگار است، ابتدا که بر محتضر وارد می‌شود، آنهایی که مؤمنند، باید یک چشم‌روشنی برای او آماده کرده باشند: «واعدّ القری لیومه النّازل به»، خوب شما چه آماده کرده‌اید؟ در قبر خطاب می‌آید: «عبدی ماذا صنعت فی امانتی؟»، می‌توانیم جواب دهیم؟ من ریاست کردم، من دنبال مقام بودم، من مشغول داد و ستد بودم، من مشغول فلان بودم، وامصیبتا! لا نجاة، اینها جواب نیست و نجاتی در کار نیست، قال رسو‌ل‌الله صلی‌الله علیه وآله: «أیما عبدٍ اطاعتی لم اکله الی غیری و أیما عبدٍ عصانی و کلته إلی نفسه ثمّ لم أبال فی أی وادٍ هلک».

*نفس دائماً خواستار آسایش و راحت طلبی است

این دل باید متوجه باشد، اما دائماً رو به راحتی، رو به آسایش، رو به عذرهای غیر موجه می‌آورد، «أن القلوب تزیغ»، در این صورت دل کج می‌شود، یعنی هی می‌خواهد، عمرت را به حالت تردید بگذرانی، «و تعود الی عماها و رداها». آن وقت به سوی کوری و گمراهی اولیه‌اش باز می‌گردد، همان‌طور که اولش کور بود، اولش از حقایق چشم‌پوشی کرده بود، حالا هم به کوری و ضلالت باز گشته و همه‌اش تو را به وادی هلاکت راهنمایی می‌کند، «إنّه لم یخف الله من لم یعقل عن ‌الله»، کسی که افکار و عقایش را از خدا نگیرد، کسی که تعقل نکند و صفات پروردگار را نشناسد، از خدا نخواهد ترسید. - البته فرموده‌‌ اند: «لا تتکلموا فی ذات الله»، در افعال خدا، توحید عبادتی تعقل کنید - و کسی که برنامه پروردگار را یعنی دینش را نفهمید و تعقل نکند، به معرفت درست و ثابت نمی‌رسد: «و من لم یعقل عن‌‌الله لم یعقد قلبه علی معرفة‌ ثابتة».

* یکی از رموز مستجاب نشدن دعاها

وقتی از امام صادق علیه‌السلام سئوال شد: یابن‌ رسول‌الله چرا دعاهای ما پذیرفته نمی‌شود؟ حضرت فرمودند: «لأنکم تدعون من لا تعرفونه»، زیرا شما کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید و از برنامه‌هایش خبر ندارید!

در یک روایت دیگر دارد: آن کسی بر معرفت صادق است که قولش به فعلش مطابق باشد، سرّش با علانیه‌اش یکی باشد، دو تا نباشد.

بی‌خود نگفت که: «فیا طوبی للثّابتین علی أمرنا»، زمانی که امام (عج) در پس پرده غیبت است، بیاید و در آن زمان خوشا به حال کسانی که به راه و رسم ما ثابت و پایدار می‌مانند، در بعضی از روایات 5 مرتبه، در بعضی از روایات 7 مرتبه دارد: «طوبی لهم ثمّ طوبی لهم»، خوشا به حال آنها...

پس معلوم شد که ما باید از خدا بخواهیم که فکر و عقاید ما را حفظ کند: «ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب»، پروردگارا! بعد از اینکه خودت توفیق معرفت به ما عنایت فرمودی، خود تو هم کمک بکن که قلب ما به کوری بر نگردد، خوب این دعا؛ اما چیزی که هست باید جدیت بکند داداش جون!

باید راه برود و حرکت بکند، اگر بخواهی راه را بروی، فعلاً این ماه وقت سیر کردن و راه رفتن است: «طوبی للذّاکرین، طوبی للطّائعین»، خوشا به حال ذکر کنندگان، خوشا به حال اطاعت کنندگان از خدا، «أنا جلیس من جالسنی و مطیع من أطاعنی و غافر من استغفرنی»؛ اگر بخواهی خودت را درک بکنی، اگر بخواهی خودت را دریابی، همین ماه! ماه رجب، که فرمود: «ان لربکم فی ایام دهر کم نفحات الا فتعرّضوا لها»، برای شما در ایام روزگار و دهر شما کشش‌هایی است، افاضاتی است، پروردگار، شما را تکان می‌دهد؛ اما «طوبی للمتعرّضین»! آن اشخاصی که خودشان را در معرض قرار بدهند.

*کنترل نفس، بهترین کار

یکی از رفقا اظهار کرد: همان شب اول که تو گفتی چه عملی در این ماه بهتر است، شایسته‌تر است؟ گفتی: نفس اماره را لجام کردن از همه کارها بهتر است که در باب نفس فرمود: «إنّ النّفس لأمارة بالسوء إلّا ما رحم ربیّ و لا حجاب أظلم و أوحش بین العبد و بین الرّبّ من النّفس و الهوی»، این حجاب را من اول باید بردارم، در این میدان باید مبارزه کنم و برای از بین بردن این دو «و لیس لقتلهما و قطعهما سلا و آلة مثل الافتقار الی الله و الخشوع و الجوع و الظمإ بالنهار و السّهر بالیل»، یعنی برای مقابله و مبارزه با نفس، باید نیمه شب بلند بشود، باید بلند بشود، من را بخواند؛ ببین رمز موفقیت همین است که انسان کسی را کاره‌ای نداند، توجهش فقط به خدا باشد و بس!

وقتی که سئوال می‌کنند: یا رسول‌الله، توکل را برای ما بیان بفرمایید؟، می‌فرماید: «العلم بأنّ المخلوق لا یضرّ ولاینفع ولایعطی ولایمنع و استعمال الیاس من الخلق»، خیلی مهم است؛ وقتی انسان علم پیدا کرد که مخلوق صد درصد هیچ کاره است، نه نفعی می‌رساند و نه ضرری.

علم، منع از نقیض می‌کند، یعنی صد درصد؛ دیگر یک ذره هم احتمال بر خلاف نمی‌دهد؛ اگر تو به این مرحله رسیدی، توکل پیدا کرده‌ای و متوکلی.

آن وقت ببین حالا ما این افعال را چه طور انجام می‌دهیم؟! همان‌طور که امام می‌فرماید: شما با زبانتان توکل را بیان می‌کنید، اما لقلقه‌ لسان است! من می‌گویم که «توکلت علی‌الله»؛ اما باز می‌گویم فلانی نگذاشت معامله‌ ما به آخر برسد!، فلان کس نگذاشت معامله خانه درست بشود، فلان کس مشتری من را منصرف کرد، اینها شهادت فعلی و عملی است، کاشف فعلی و عملی بر عدم توکل گوینده است، «فاذا کان العبد کذلک لا یعمل لاحدٍ سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احدٍ سوی الله»، وقتی که این طور شد، بنده دیگر امید و رجاء غیر از پروردگار ندارد، باید هر کاری که ما می‌کنیم، همین ماه بکنیم.

آن رفیق گفت: همان شبی که تو آن حرف را زدی، تصمیم گرفتم با استعانت از پروردگار امیال نفسانی را خاموش کنم، گفت: همان شب دیدم، نشان دادند، گفتند: این افعی یا اژدها خود تو هستی، این نفس تو است؛ بعد یک چوب بلندی به من دادند و گفتند: بکن در دهان این اژدها! اطراف دهانش را من سوراخ کردم و همان شب فرمودند که پروردگار - ان‌شاءالله - تو را مورد عنایت و تفضل خودش قرار می‌دهد.

با عنایت نظری کن که من دل شده را / نرود بی‌مدد لطف تو کاری از پیش

* ارزش و قدرت نفس

نفس «النفس فی وحدتها کلّ القوا»، این شعر اشاره به همان فصل اخیر انسان است، مراد همین نفس ناطقه انسان است که انسانیت انسان به آن است، نه اینکه ناطق به معنی حرف زدن باشد، در فلسفه می‌گویند، این ناطقیت همه فعلیات قبل را دارد؛ آن چیزی است که پروردگار از عالم بالا در وجود شما قرار داده است:

هبطت الیک من المحل الارفع / ورقاء ذات تعزز و تمتع

ای پرودگار عزیز! یک نفس ناطقه‌ای در ما ایجاد فرمودی که انسانیت انسان به همان است، وقتی از بدن خلع می‌شود، به ابدان برزخیه و ابدان مثالیه تعلق می‌گیرد؛ این است که فرمود: إنّما خلقتم للبقاء»، آن وقت آن نفسی که پروردگار عزیز، از عالم بالا در این بدن کثیف مادی قرار داده، امر فرموده است که چند صباحی بماند، این «ورقاء ذات تعزّز و تمتّع»؛ یعنی این کبوتر بلند پرواز، همه‌اش می‌خواهد به آن عالم برگردد، چون مال عالم ملکوت است دیگر! می‌خواهد سیر ملکوتی بگیرد، داداش جون!

آن وقت، این نفس به قدری فعلیت دارد که علم حضور نسبت به تمام قوا دارد؛ تمام چیزها را می‌تواند تعقل و ادراک کند؛ اما در صورتی که انسان، انسان بشود و فضائل انسانی را به کمک پروردگار کسب کند، دیگر حد و اندازه نخواهد داشت: ...آنچه اندر وهم ناید آن شود.

پس بنابراین هر قدر می‌توانید بکوشید که توجه به مراقبه داشته باشید، در هر ساعت و دقیقه‌، امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: عمری بر در خانه دل نشستم و به جز پروردگار، احدی را در آن راه ندادم، چون قلب مؤمن حرم خداست: «قلب المومن حرم‌الله و حرام علی حرم‌الله أن یدخل فیه غیره».

خوانده شده 2859 مرتبه