آیتالله حقشناس با بیان اینکه خداوند منتظران واقعی را با عبارت «فأنتم عبادی و إمانی حقاً؛ بارکالله! منکم أتقبّل و عنکم أعفو و لکم أغفر» خطاب میکند، بهترین کار در زمان غیبت را حفظ زبان دانست.
شاید گوش دل سپردن به صحبت بزرگان دین و اخلاق بتواند راه انسان را به سوی خداوند هموار سازد، اکنون به پای صحبت آیتالله عبدالکریم حقشناس مینشینیم که در تاریخ 12 تیرماه سال 1366 در مسجد امینالدوله تهران به ایراد سخنرانی پرداختند.
* چاره زنگار دل
فرمودند: «إنّ هذه القلوب لتصدأ کما یصدأ الحدید و إنّ جلاها قراءة القرآن و ذکر الموت»؛ «صدء» را در لغت معنی میکنند: «أن یرکبها الرّین بمباشرة المعاصی و الآثام فیذهب بجلائه کما یعلو الصّدأ وجه المرآة و السیف و نحوهما»، «صدء» آن زندگی است که روی آهن میآید، یعنی قلب شما زنگ میزند. زنگ میزند یعنی چه؟ یعنی «رین» که در لغت نمیدانم، چرا بعضی از آقایان فرمودند معنی این مبهم است! معنیاش خیلی واضح است آقا! یعنی یک پرده، یک تکدری قلب را میگیرد، معنیاش واضح است، معنیاش حسّی است آقا!
وقتی که برخورد ناملایم با افراد جامعه برای انسان حاصل میشود، غیبتی میکند، اهانتی میکند، یا از حدی که شرع دستور داده، یک قدری منحرف میشود، این مثل آثار وضعیه میماند؛ به محض اینکه یک قدری بر خلاف رضا و خشنودی پروردگار حرکت بکند، پرده بر روی قلب میرود! حتی نبی اکرم (ص) میفرماید: «إنّه لیغان علی قلبی»: روی قلب من را پردهای میگیرد، از بس نفس مقدسش لطیف است، از شدت لطافت، همین برخوردهای مباح و عادی که با من نفس مقدسش لطیف است، از شدت لطافت، همین برخوردهای مباح و عادی که با من و شما میکند، در قلب مبارکش یک تکدری حاصل میشود؛ این است که فرمود: «و إنّی لأستغفرالله فی کل یومٍ سبعین مرّةً»، هر روز برای رفع این تکدر هفتاد مرتبه استغفار میکنم، برای رفع این تکدر. نه اینکه تصور شود این مطلب با مبانی علمی درست نیست، نه؛ روی مبانی عرفانیه حقیقی درست است.
پس بناء علی هذا: «إنّ هذه القلوب لتصدأ» زنگ میزند، چرک میگیرد، بعد در روایت دارد که: «قیل فما جلاؤها؟» برای رفع تکدر چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: «تلاوة القرآن و ذکر الموت»؛ قرائت قرآن و یاد مرگ، قرائت قرآن که معلوم است؛ یاد مرگ یعنی چه؟ یعنی من باید برای مرگ، آماده و مستعد بشوم.
یا امیرالمومنین: «ما الاستعداد للموت؟»، قال: «اداء الفرائض و اجتناب المحارم و الاشتمال علی المکارم»، ما، مای حقیقه است؛ یعنی حقیقت استعداد، آمادگی برای مرگ را برای ما بیان بفرمایید که قبل از رسیدن آن آماده بشویم؛ حضرت فرمودند: آمادگی برای مرگ عبارت است از انجام فرائض، اجتناب از محرمات، تخلق به مکارم اخلاق، پس در این حدیث، ایشان حقیقت استعداد را برای ما بیان فرمودند که این بیان خیلی برای ما ارزشمند است، بنابراین تلاوت قرآن میکندـ مخصوصاً اگر توام با تفکر باشد- و یاد مرگ را فراموش نمیکند.
*اولیای الهی چه ویژگیهایی دارند؟
خوب، یا امیرالمومنین! اولیاء خدا کدامند؟ «فقال: هم نحن و أتباعنا فمن تبعنا من بعدنا»، فرمودند: ما هستیم و آن اشخاصی که بیایند و ما را متابعت میکنند؛ البته در اولیاء خدا، فرد اول و بارزش ما هستیم، بعد شیعیان ما هستند، «طوبی لنا و طوبی لهم أفضل من طوبی لنا»، خوشا به حالش ولیکن طوبی برای آنها افضل است از طوبی برای ما، خوب این چه جوریه که طوبای شیعیان از طوبای ائمه (ع) برتر است؟
حضرت فرمودند: برای اینکه یک چیزهایی را ما میدانیم و طاقت میآوریم، اما آنها ندیده به قضایای پشت پرده ایمان میآورند و طاقت و صبر به خرج میدهند، امام میفرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»، اگر پرده بیفتد، بر یقین ما چیزی اضافه نمیشود؛ البته یک روز من از بعضی فضلا پرسیدم، بابا جون! این را بگویید برای ما که جمع بین این حدیث و آیه شریفه «قل رب زدنی علما» چطور میشود؟ علم خود نبی اکرم هم باید اضافه بشود، سید جزایری (رحمتالله) در اول آن شرحی که بر صحیفه مرقوم فرمودند، میفرماید: که بر علم آنها هم باید اضافه بشود. خوب! این آیه هست، اون حدیث هم که هست: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»، خوب این دو تا را ما چه طور باید جمع بکنیم؟ حالا باز رفقا برای دفعه بعد فکر کنند، اگر یک قدری برای آنها سخت شد، آن وقت بنده عرض میکنم.
*معنای انتظار حقیقی
عن الصادق(ع): «طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره، اولئک اولیاء الله الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»، خوشا به حال شیعه قائم ما، آن اشخاصی که منتظر ظهور امام زمان در غیبتش هستند، اما رفقای عزیز! وقتی که از امام باقر(ع) سؤال میکنند: یابن رسولالله انتظار قائم معنایش چیست؟ حضرت فرموند: منتظرین قائم ما باید همیشه در حال امتثال اوامر ما باشند، امراً و نهیاً؛ که یعنی ای امام زمان کی ما جمال تو را زیارت میکنیم؟ خوب اینها تحفهشان چیست؟
استقامت در فرمانبرداری ما؛ اگر استقامت کردند، اینها از افراد بارز منتظرین امام غایب هستند، برای شما یک شب عرض کردم که پروردگار در زمان غیبت، به قدری بر کسانی که انتظار فرج میکشند، عرفان و شناخت نسبت به امام زمان مرحمت میکند که دیگر غیبت برای آنها مثل حضور میشود، کالعیان میشود، یعنی دیگر غیبت برای آنها مفهوم ندارد: «لآن الله تعالی ذکرة أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة»، بر میدارند رقعه برای امام زمان مینویسند و جواب میگیرند و با آن حضرت درد دل و صحبت میکنند، بعد حضرت مقام آنها را ابراز میفرماید که آنها در درجه مجاهدانی هستند که در برابر رسول خدا(ص) جهاد میکنند، «طوبی لهم! طوبی لهم! اولئک شیعتنا حقاً؛ اولئک مخلصون لنا حقاً»، وقتی که آنها یک همچین مقامی داشته باشند، شیعه حقیقی باشند. شما تصور نکنید که امام زمان برای این افراد در پس پرده غیبت است؛ هیچ! شاید نسبت به بعضیها اینگونه باشد، اما برای اینها غیبتی وجود ندارد.
خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد رضوانالله تبارک و تعالی علیه را فرمودند: من یک مبلغی پول مورد ضرورتم بود، برداشتم یک رقعه (=نامه) برای امام زمان صلواتالله و سلامه علیه نوشتم، عرض کردم: من نمیتوانم این رقعه را بیاندازم، توی چاههای امامزاده ابوالحسن که تو راه امامزاده ابوالحسن است، من حالا فراغت این کار را ندارم، اصلاً سن ایشان یک طوری بود که نمیتوانستند این کار را بکنند، سنّ شیخوخیت بود؛ شاید هم نمیخواستند کسی از برنامه ایشان مطلع بشود، فرمودند نامه را بردم در این بازار حلبی سازها - یک نهری سر آن کوچه بود، مقابل آن کتابخانه - رفتم آنجا و آداب را بجا آوردم و رقعه را آنجا انداختم و حاجتم را درخواست کردم، تقریباً شاید ساعت 5 بعد از ظهر، حاجت من روا شد، قضیه به این شکل است آقاجون من!
*اجر منتظران واقعی
حالا پروردگار چه موقعیتی برای اینها قائل شده است؟ «إنّ أدنی ما یکون لهم من الثّواب أن ینادیهم الباری عزوجل: عبادی آمنتم بسرّی و صدّقتم بغیبی فأبشروا بحسن الثّوات منی»، کمترین ثوابی که برای این اشخاص منتظر ظهور متصوّر است، این است که پروردگار آنها را ندا میکند: «عبادی و أمائی»، آی بندگان من! شما ایمان به غیب آوردهاید «فأنتم عبادی و إمانی حقاً؛ بارکالله»! آی مردها! بارک الله آی کنیزهای حضرت زهرا سلام الله علیها! شما حقیقتاً بندگان من هستید. حقیقتاً! «منکم أتقبّل و عنکم أعفو و لکم أغفر»، از شما اعمال را قبول میکنم و برای شما آمرزش قائل هستم و گناهان شما را میبخشم و «بکم أسقی عبادی الغیث و أدفع عنهم البلاء»، باران رحمتم را به سبب شما به سر سایر بندگان میبارم؛ «و لولاکم لأنزلت علیهم عذابی» اگر شما نبودید، عذاب بر سر آنها میریخت، شما نبودید بمب میآمد، خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ مرتضی رضوانالله علیه که فرمودند: در یک محل که یک مؤمن باشد، پروردگار از اهل آن محل بلا را رفع میفرماید؛ بلکه اگر در یک قریه سه نفر مؤمن باشند، پروردگار اهل آن را از بلا خلاص میفرماید.
*بهترین کار در زمان غیبت
راوی میگوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: «یا ابن رسول الله فما أفضل ما یستعمله المومن فی ذلک الزّمان ؟ قال: حفظ اللسان و لزوم البیت»، در این زمان چه عملی مورد نظر شریف شماست که مؤمن عمل کند؟ شیعیان به چه چیزی باید تخلق داشته باشند؟ حالا ببینید چقدر مهم است حفظ زبان؟ لال بشوید... لال!! ولیکن این لال بودن یک کمالی دیگر است؛ مومنین ما، از شنیدن حرفهای ناروا کر هستند و از گفتن حرفهای غیر حق لالند! ولی شما میخواهید اظهار عقیده کنید، اظهار شخصیت کنید که من فلانم، این کار را خراب کرده است! و لیکن البته نصیحت کنید.
خدا رحمت بکند- حالا امشب ما مرتب طلب مغفرت میکنیم، برای آقا آشیخ مرتضی رضوانالله تعالی علیه - ایشان در هر مجمعی که مینشستند، یک تسبیح زیر عبا، یک استخاره میکردند که همین الآنه چه روایتی را باید در اینجا برای حاضران بخوانند؟ چه مانعی دارد؟ میفرمودند که : اگر من موعظه نکنم، اگر من مجلس را از اینها نگیرم، اینها مجلس را از من میگیرند! هر دو نفر به دو نفر شروع میکنند به زدن حرفهایی، در موضوعات مختلفه بحث کردن؛ از من هم تصدیق میخواهند! پس قبل از اینکه مجلس شروع بشود، من مجلس را از آنها میگیرم، من شروع میکنم به موعظه کردن، پس یکی صَمت است؛ اگر من لال نشدم، لااقل اهل مجلس را موعظه کنم و پند و اندرز دهم.
«و لزوم البیت» یعنی معاشرت را زیاد توسعه نده! بارها عرض کردهام: «المرء لنفسه ما لم یعرف فإذا عرف صار لغیره»، وقتی میتواند شخص برای خودش کار بکند که شناخته نشده باشد، وقتی شناخته شد: آقا هست ...؟ فلان هست...؟ شب، روز، وقت و بیوقت، آن وقت در یک زحمت عظیمی واقع خواهد شد.
اگر کسی در محضر حضرت آیتالله بروجردی رضوانالله تبارک و تعالی علیه یک روایت میخواند و از امام نرسیده بود، میفرمود: این روایت را دیگر نخوان، اما وقتی بنده این روایت را خدمت ایشان خواندم، ایشان آه کشیدند که من در بروجرد که بودم، یک مقاماتی، یک حالات خاصی داشتم؛ یعنی به خودم میرسیدم، الا که آمدم اینجا صراف شدم! یعنی پول را از اینجا بگیرم، به آنجا بدهم، از فلان شخص بگیرم به فلانی بدهم و ... آن حالات دیگر نیست!
*راه به دست آوردن ولایت
این روایت را هم بشنوید: و قال علیه الصلواة والسلام: «من کان لله مطیعاً فهو لنا ولیّ»، امام صادق علیهالسلام فرمودند: ولی ما کسی است که اطاعت خدا را بکند «و من کان لله عاصیاً فهو لنا عدوّ و ما تنال و لایتنا الّا بالعمل و الورع» کسی که معصیت کار خدا باشد و فرمایشات ما اهل بیت را عمل نکند، دشمن ما آل محمد است و ولایت ما جز با عمل و ورع به دست نمیآید.
*علت ترس از مرگ
حالا این حدیثی که میخوانم شنیدهاید، اما باز یک بار دیگر بشنوید و توجهاتی تازه بکنید، رفقا: «جاء رجل إلی أبی ذرّ فقال: یا أبا ذرّ ما لنا نکره الموت؟»، چرا ما از موت بدمان میآید؟ یا اباذر! چرا حالت نوع مردم این است که از مردان بدشان میآید؟، «فقال: لأنّکم عمّرتم الدّنیا و أخربتم الآخرة فتکرهون أن تنقلوا من عمرانٍ إلی خرابٍ»، فرمود: چون دنیا را آبادان و معمور کردید! هی ساختمان، هی ساختمان! دنیا را از هر جهت تعمیر کردید؛ اما آخرت خراب است، برای ساختمان آخرت کاری نکردهاید؛ بخاطر همین کراهت دارید، بدتان میآید از اینکه از جای آباد به جای خراب بروید.
*مرگ مؤمنان و بدکاران
«فقال له فکیف تری قدومنا علی الله؟ یا اباذر! ورود ما در قیامت بر پروردگار چگونه است؟، «فقال: أمّا المحسن منکم فکالغائب یقدم علی أهله»، فرمودند: نیکوکار و محسن شما مثل یک شخصی است که در مسافرت بوده، اقوام و عشیره آرزو دارند که این مسافرشان بیاید؛ این چنین کسی اگر بر اهل و خانوادهاش وارد میشود، با خوشحالی خانواده رو به رو میشود، شما هم وارد میشوید، در آن منزلی که به عمال صالح تعمیر کردید.
« و أمّا المسیء منکم فلکالآبق یردّ علی مولاه»، اما خدای ناکرده آن شخص بدکار، بد عمل بر مولی وارد میشود، مثل آن بندهای که از مولی گریخته، حالا دستگیر شده و به نزد مولایش آوردهاند؛ این برده چقدر خوف و ترس و ناراحتی خواهد داشت؟ «قال: فکیف تری حالنا عندالله؟ قال اعرضوا أعمالکم علی الکتاب، إن الله یقول: «إنّ الأبرار لفی نعیمٍ وإنّ الفجّار لفی جحیمٍ»، یا ابوذر حال ما پیش خدا چگونه است؟ فرمود: اعمال خودتان را عرضه بر قرآن بکنید، قرآن فرموده است: به یقین نیکان در نعمتی فراوانند و بدکاران در دوزخند، با ترازو خودت را بکش؛ بعضیها خواب دیده بودند که در مسجد ایمنالدوله ترازو آوردهاند، اشخاص را میکشند. وزنت چقدر است داداش جون!
«فقال الرّجل فأین رحمةالله قال: رحمة الله قریبٌ من المحسنین»، این همین حرف نوع افراد ماست! سؤال کرد: پس رحمت خدا کجاست؟
همی «لاتقنطوا» خوانی عزیزم/ مگر «یا ویلنا» نا خواندنی بی
*محسن کیست؟
همانی که فرموده «لا تقنطوا من رحمة الله»، همان هم فرموده: «یا ویلنا إنّا کنّا ظالمین»؛ وای بر ما، ما از ستمکاران بر نفس خودمان بودیم، تو میگویی رحمت خدا کجاست؟ «إنّ رحمت الله قریب من المحسنین»، خدا در قرآنش فرموده است که رحمت خدا هست، فراوان هم هست؛ اما به سر محسنین میبارد.
سؤال کردند: «من المحسن یا رسولالله؟» محسن کیست؟ جواب فرمود: محسن آن کسی است که نگاهش حق، گفتنش حق، قبول و عدم قبولش برای حق است؛ این محسن است و این است بیان خاندان عصمت.