آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ هجری قمری پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کرد که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقمندان عرضه خواهد شد.
محبت خدا با محبت دشمنان خدا قابل جمع نیست، اما با محبت چیزهایی که خدا دوست میدارد یا فرضا نه محبوب و نه مبغوض اوست، قابل جمع است؛ البته مراتب مطلوبیت آن تفاوت میکند که امیدواریم بتوانیم از آیات و روایات برای تفصیل این مطالب بهره ببریم.
در روایات بسیاری با تعبیراتی از قبیل «حب فی الله»، «حب المؤمن»، «حب احباء الله» و «المتحابین فی الله» به دوست داشتن مؤمنان تشویق شده است.
در روایتی از امام زین العابدین علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: در روز قیامت هنگامی که محشر به پا میشود و همه خلایق در آن عرصه عظیم حضور پیدا میکنند، گروهی با صورتهای نورانی به طرف بهشت به راه میافتند وملائکه به آنها خطاب میکنند: «الی الجنة بغیر حساب»؛ شما به حساب نیاز ندارید، یک سره به بهشت بروید! وقتی مردم میپرسند: اینها کیستند، پاسخ میشنوند: اینها کسانی هستند که یکدیگر را به خاطر خدا دوست میداشتند و خداوند نیز آنها را بیحساب به بهشت میبرد.
در حدیث معراج نیز، خداوند میفرماید: «وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ»؛ [۱] محبت من برای کسانی که یکدیگر را به خاطر من دوست میدارند، واجب است.
مضمون نادری نیز در بعضی از احادیث قدسی آمده است که نقلهای بسیار لطیفی دارد. در یکی از این نقلها خداوند خطاب به حضرت موسی علینبیناوآلهوعلیهالسلام میفرماید تو چه کار برای من کردهای؟ و سپس یکی یکی کارهای خوب او را میشمارد و میفرماید: آنها را برای خودت انجام دادهای. وقتی حضرت موسی عرض میکند: خدایا! پس چه کنم که برای تو باشد، خطاب میآید که «هَلْ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً وَهَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً؟ »[۲] آنچه برای من است این است که کسی را به خاطر من دوست بداری یا کسی را به خاطر اینکه دشمن من است، دشمن بداری. در ذیل این روایت آمده است که حضرت موسی از اینجا فهمید که محبوبترین اعمال پیش خدا، این است که انسان دیگران را برای خدا دوست بدارد.
در روایت دیگری از امام جواد علیهالسلام نقل شده است: «أَوْحَی اللَّهُ إِلَی بَعْضِ الْأَنْبِیَاء: أَمَّا زُهْدُکَ فِی الدُّنْیَا فَتُعَجِّلُکَ الرَّاحَة، أَمَّا انْقِطَاعُکَ إِلَیَّ فَیُعَزِّزُکَ بِی، وَ لَکِنْ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً وَ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً»؛ [۳] خداوند متعال به برخی از انبیا وحی کرد که زهد در دنیا باعث راحتی خودت است؛ وقتی به امور دنیا تعلق نداری و زندگی سادهای داری، غم و غصهای نیز نداری. بنابراین زهدت را به حساب من نگذار! زهدت باعث میشود که خودت راحت باشی. وَأَمَّا انْقِطَاعُکَ إِلَیَّ فَیُعَزِّزُکَ بی؛ اینکه سر و کارت فقط با من است و امیدی به دیگران نداری، نیز باعث عزت خودت است. وَلَکِنْ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً وَوَالَیْتَ لِی وَلِیّا؛ آیا کسی را به خاطر من دوست، یا دشمنی را به خاطر من دشمن داشتهای؟ این دوستی و دشمنی است که برای من بوده است، ولی کارهای دیگرت مال خودت است.
حال این پرسش مطرح میشود که دوستی مؤمن به خاطر خدا چه خصوصیتی دارد که خداوند میفرماید: نماز، روزه و عبادتهای دیگرت مال خودت است، اما اینکه کسی را بهخاطر من دوست بداری، برای من است؟ این دوستی با سایر عبادتها چه تفاوتی میکند؟
به نظر میرسد دلیل این امر آن است که محبت انسان به دیگران برای خدا، در واقع همان محبت خداست و عملی جداگانه نیست.
نماز، روزه، زکات و سایر عبادتها هر کدام عملی مستقل است، و وقتی انسان آنها را انجام میدهد، انتظار ثواب نیز دارد، اما روشن است که وقتی کسی خدا را دوست داشته باشد، دوستان خدا را نیز دوست خواهد داشت. وقتی انسان به کسی خیلی علاقه داشته باشد، هر چیزی را که به او نسبت داده شود، نیز دوست دارد. مثلا محبت انسان به تصویر محبوب، محبتی جدا از محبت او نیست و هر کسی تصویر محبوب خود را نیز دوست میدارد. بنابراین محبت انسان به مخلوقی از مخلوقات خدا به خاطر خدا، همان شعاع محبت خداست که به محبوب خدا تابیده است و چیز دیگری نیست. این است که خداوند از آن بسیار خشنود میشود و باعث رشد شخص میشود.
از اینرو روایات فراوانی درباره دوست داشتن مؤمن وارد شده است که این کار را یکی از بالاترین عبادتها معرفی میکند که نه تنها منافاتی با محبت خدا ندارد، بلکه مورد تأکید خداست و خداوند از مؤمن انتظار دارد که غیر از همه عبادتها، این فضلیت را نیز داشته باشد.
در روایات دیگری آمده است هنگامی که دو مؤمن به هم میرسند، برترین آنها کسی است که دیگری را بیشتر دوست میدارد؛ إِنَّ الْمُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَأَفْضَلُهُمَا أَشَدُّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ.
محبت مؤمنان فقیر، محبت خداست!
از جمله روایات این باب روایاتی است که در آنها بر محبت فقرا تأکید شده است. در روایتی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که فرمودند: خدای متعال به من امر فرموده که مؤمن فقیر را دوست بدارم.
در حدیث معراج نیز خداوند خطاب به پیامبر خود میفرماید: محبتی محبة الفقرا؛ [۴] محبت من محبت فقراست.
باز در فراز دیگری از این حدیث میفرماید: فقرا را نزدیک خودت قرار بده، به آنها نزدیک شو و بیشتر با آنها معاشرت کن! اما با اغنیاء خیلی نزدیک نشو!
از جمله روایات این باب درباره امیرمؤمنان سلاماللهعلیه است که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ایشان فرمودند: یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَهَبَ لَکَ حُبَّ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ فَرَضِیتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِکَ إِمَاما؛ [۵] ای علی! خداوند محبت فقرا را به تو عنایت فرموده است. این موهبتی خدایی است. تو آنها را به عنوان برادر پسندیدهای و آنها نیز تو را به عنوان امام پسندیدهاند. حال این تاکیدات این پرسش را مطرح میکند که چه خصوصیتی باعث شده که میبایست انسان در بین سایر مؤمنان، فقرا را بیشتر دوست بدارد؟
تقرب به خدا؛ اقتضای فقر
به نظر میرسد یکی از دلایل تأکید بر محبت فقرا این است که فقرا خود بیشتر شایسته محبت هستند. ملاک محبوبیت نزدیکتر بودن به خداست و فقرا امکان تقرب بیشتری دارند. طبیعت ثروتمند بودن، اقتضای این را دارد که انسان از خدا غافل و به غرور و تکبر مبتلا شود. چنین کسانی که آفات و گرفتاریهایی دارند و موانعی بر سر راهشان است، ممکن است به هدف نرسند و یا دستکم دیرتر به هدف برسند.
همانطور که در آیات قرآن آمده است، انسان همین که ببیند که بینیاز است و دستش به دهانش میرسد، دیگر در مقابل حق تسلیم نمیشود و سرکشی و غرور پیدا میکند؛ کلاّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی× أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی. [۶] البته این سخن به این معنا نیست که ثروت، علت تامه برای دوری از خداست. این مسائل، همانند تأثیراتی که در کتابهای طبی برای داروها مینویسند، از قبیل اقتضائات است و به این معناست که در شرایطی اثر میکند و گاهی در شرایط دیگری اثر نمیکند. اینکه انسان خود را غنی بداند، اقتضای طغیان، سرکشی و غرور دارد، ولی ممکن است کسی در مکتب انبیا تربیت شود و نه تنها مبتلا به غرور و تکبر نشود، بلکه بسیار متواضعتر از دیگران نیز بشود. بنابراین فقرا از آن جهت که معمولا مبتلا به غرور، تکبر، طغیان و امثال آن نمیشوند، آفتشان کمتر است و چیزی که آفتش کمتر باشد، دوستداشتنیتر است.
اخلاص در محبت به فقرا
دلیل دیگر مطلوبیت محبت فقرا، به خود محب مربوط میشود. محبت ما نسبت به فقرا ممکن است آفت کمتری نسبت به محبت ما به اغنیاء داشته باشد. ممکن است محبت انسان به کسانی که امتیازاتی از قبیل پست، مقام، عنوان، ثروت و... دارند، به خاطر طمع در استفاده از امتیازات آنها باشد. این محبت خالص برای خدا نیست، اما در محبت به فقیر معمولا این انگیزه وجود ندارد؛ فقیر چیزی ندارد که انسان طمع در آن داشته باشد. بنابراین وقتی ما مؤمنان فقیر را دوست میداریم، محبتمان خالصتر است، اما اگر مسائل دیگری همانند ثروت و لوازم آن از قبیل مقام و تشخصهای اجتماعی در کار باشد، ممکن است انسان به امید اینکه زمانی برایش کارگشایی کنند، به آنها محبت بورزد و این باعث مشوب شدن محبت انسان به انگیزههای نفسانی و دنیوی میشود.
معیار شناخت دوستی برای خدا
نکته دیگری که میبایست به آن توجه کنیم این است که در همه روایاتی که دلالت بر مطلوبیت محبت به دیگران دارد، عنوان «فی الله» قید شده است؛ المتحابین فی الله.
حال این پرسش مطرح میشود که این قید «فی الله» به چه معناست و معیار شناخت اینکه انسان کسی را برای خدا دوست میدارد، چیست؟
روشن است که انگیزههای مختلفی برای محبت وجود دارد. برخی از انگیزهها را خود انسان میتواند آزمایش کند. مثلا اگر محبت برای خدا باشد، رفتارهای طرف مقابل تأثیری در محبت او ندارد. او برای خدا این فرد را دوست میدارد، حال مثلا باوفا باشد یا جفاکار، تفاوتی در محبتش نمیکند.
ملاک دیگری که کمابیش خود انسان میتواند آن را بسنجد، این است که اگر محبت انسان به دیگری برای خداست، میبایست هرکه را به خدا نزدیکتر است، بیشتر دوست بدارد، اگر این طور نبود باید شک کند که آیا این محبت برای خداست یا برای امر دیگری است.
در برخی از روایات ویژگیهایی برای کسانی که دیگران را برای خدا دوست میدارند، ذکر شده است. از جمله آنها این روایت معروف است که حواریون حضرت عیسی علینبیناوآلهوعلیهالسلام از ایشان پرسیدند که ما با چه کسانی معاشرت کنیم؟ قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَی یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ. [۷] روشن است که انسان چنین کسی را برای خدا دوست میدارد. کسی که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد نه به یاد شیطان و هوسها. وقتی سخن میگوید بر علم شما افزوده شود و اینگونه نیست که شما را غافل کند و مشغول سخنان بیحاصل و لغویات سازد. حتی اگر سخن نیز نگوید، از دیدن رفتارش به آخرت رغبت پیدا میکنید؛ وقتی رفتارهایش میبینید، تشویق میشوید که برای آخرت کار کنید. حتما شما بزرگانی را دیدهاید که اینگونه بودند.
آیتالله مشکینی؛ مجسمه تقوا
مرحوم آقای مشکینی رضواناللهعلیه این گونه بود. حتی در زمستان نیز عبای نازک و ارزان قیمت میپوشید. هیچ گاه انسان از دیدن ایشان، به یاد لباسهای فاخر، زینتها و امثال آن نمیافتاد.
من با اینکه نزدیک به چهل سال با ایشان معاشرت داشتم، یادم نمیآید که سخن بیفایده و نامربوطی از ایشان شنیده باشم. هر چه بود یا درباره علم و تقوا بود و یا مسائل اجتماعی برای شناختن وظیفه. مجلس ایشان طوری بود که کمتر کسی بود که در آن متأثر نشود.
در دیدارهای اعضای مجلس خبرگان با مقام معظم رهبری که هر سال دو مرتبه خدمت ایشان میرسیدیم، آقا به ایشان امر میفرمودند که موعظه کنند و ایشان در حضور مقام معظم رهبری خبرگان را موعظه میکرد. روایات بسیار ناب و مطالب مفید و ارزندهای میگفتند که امثال بنده تحت تأثیر واقع میشدیم و احساس میکردیم که تفاوت کردهایم.
روشن است که چنین افرادی را انسان دوست میدارد و این محبت به خاطر امور دنیایی نیست. این محبت بهخاطر این است که دیدن، صحبت کردن، رفتار، حقشناسی، قدرشناسی و تواضع ایشان انسان را به یاد خدا میاندازد، اما مواردی هم وجود دارد که مشتبه است و ممکن است انگیزههای دیگری در کار باشد.
تأثیر عمل خالص
خوب است انسان بکوشد که انگیزههایش را درست بشناسد و اموری را که جنبههای دنیوی و شخصی دارد حذف کند. وقتی کار برای خداوند خالص شد، خیلی اثر میکند؛ اثری که با عملی که حتی یک درصد شائبه دارد، نیز قابل مقایسه نیست. خلوص برای تأثیر اعمال، اکسیری است که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. خدای متعال میفرماید: انا خیر شریک؛ من بهترین شریکم. اگر کسی در کاری من را با دیگری شریک کند، من سهم خودم را به شریک واگذار میکنم و میگویم این هم مال تو! من نمیپذیرم جز آنچه خالص فقط برای من باشد. البته خداوند بخلی در پذیرفتن آن نیز ندارد و آن را نیز بیاثر نمیگذارد، اما آنچه اثر اصیل و عمیق دارد و همانند کیمیا مس را طلا میکند، عمل خالص است. اگر اینگونه شد هم برای دنیای انسان و هم برای آخرت او مؤثر است.
ان شاءالله خداوند روزی ما، شما و همه بفرماید!
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
-------------------
پاورقی:
[۱]. بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱
[۲]. جامع الاخبار، ص۱۲۶
[۳]. تحف العقول، ص۴۵۴
[۴]. ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۲۰۱
[۵]. بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۴۷
[۶]. علق، ۷-۶
[۷]. کافی، ج۱، ص۴۰