جنایات فکری بنی‌امیه

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
جنایات فکری بنی‌امیه

قال الله تعالی:« أَلَمْ تَرَ إِلَی ٱلَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ ٱللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ ٱلْبَوَارِ»[۱]

 

مقدمه

در دوران حکومت ۹۰ ساله امویان، ۱۴ تن حکومت کردند. واقعه عاشورا، واقعه حره، قیام زبیریان، قیام مختار، قیام زید بن علی(ع)، جنگ مرج راهط و قیام بنی عباس، از وقایع مهم دوران خلافت بنی امیه است. حکومت امویان دارای شاخصه هایی همچون تبدیل نظام خلافت به نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیض آمیز با غیر عرب و موالی، بی عدالتی و ستم بر رعیت به ویژه مخالفان، قداست بخشیدن به خلیفه و دستگاه خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی و حمایت از مرجئه بود. آثار مخرب اعتقادی و دینی فراوانی که تا امروز از بنی امیه به جای مانده است، نشأت گرفته از همین شاخصه هاست. عمرو بن سعید می گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه «الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْراً» پرسیدم. فرمود: «شما در مورد آن چه می گویید؟». گفتم: «ما معتقدیم که آن ها دو قبیله نابکار قریش، بنی امیه و بنی مغیره هستند». فرمود: «آری! تمام، قریشی هستند. خداوند پیامبرش را مخاطب قرار داد و فرمود: من قریش را بر عرب فضیلت داده و نعمت خود را بر آن ها ارزانی داشتم و پیامبرم را میان آن ها مبعوث کردم، ولی آن ها نعمت مرا [به کفر] تبدیل و پیامبرم را تکذیب کردند».[۲] در این مجال به برخی جنایات فکری بنی امیه می پردازیم.

 

۱. ترویج جبرگرایی

متأسفانه سابقه اعتقاد به جبر در اسلام، به عهد رسول خدا(ص) باز می گردد؛ هنگامی که برخی یاران نزدیک پیامبر(ص) برای اینکه فرار کردن از جنگ و تنها گذاشتن رسول خدا(ص) ، موجب نابودی موقعیت اجتماعی شان نشود، از حربه «جبر» استفاده کردند و گناه کبیره فرار از جهاد را به خداوند نسبت دادند. بخاری، محدث معروف و مورد اعتماد اهل تسنن، جریان شگفت انگیزی را از ابوقَتاده نقل می کند:

در روز جنگ حنین، مسلمانان جز تعداد اندکی پا به فرار گذاشتند و از اطراف پیامبر(ص) پراکنده شدند. من نیز میان فراریان بودم که ناگاه به یکی از یاران نزدیک رسول خدا(ص) برخورد کردم که او نیز میان مردم فراری بود. گفتم: مردم را چه شده که این گونه شدند و حجت خدا را رها کردند؟ در پاسخ گفت: أمر الله.[۳]

یعنی آنان معتقد بودند خواست خداوند بود که مردم بیوفا شدند و دست از حمایت از اسلام و پیامبر خدا(ص) برداشتند. آن گاه که شجره خبیثه و ملعونه بنی امیه، خلافت را به پادشاهی تبدیل و با تمام قدرت نابودی اسلام را وجهه همت خود کردند، همان اعتقاد سابق را نشر و ترویج دادند.

 

۱/۱. نمونه هایی از تلاش بنی امیه برای ترویج جبر

صفحات تاریخ نمونه های متعددی از تلاش سردمداران بنی امیه برای اشاعه جبرگرایی در میان توده های مردم را روایت می کند. برای مثال معاویه در پاسخ به اعتراض برخی افراد به جانشینی یزید، قضای الهی را مطرح کرد و آن را به خدا نسبت داد.[۴]

یکی دیگر از اسناد ترویج جبرگرایی توسط بنی امیه، نسبت دادن قتل سیدالشهداء(ع) و یارانش به خداوند توسط عبیدالله و یزید است. در روایتی از امام صادق(ع) در این باره آمده است:

هنگامی که علی بن حسین(ع) بر یزید وارد شد، یزید نگاهی به آن حضرت کرد و خطاب به ایشان این آیه را خواند: «وَ ما أَصابَکُمْ‏ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ‏؛[۵] هر مصیبتی که به شما می رسد، به خاطر اعمالی است که انجام داده اید». امام سجاد(ع) تأکید کرد که این آیه شامل ما نمی شود و این آیات را تلاوت فرمود: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏؛[۶]هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد، مگر اینکه همه آن ها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم، در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است. این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید». زین العابدین(ع) پس از تلاوت این آیات فرمود: «فَنَحْنُ الَّذِینَ لَا نَأْسَی عَلَی مَا فَاتَنَا وَ لَا نَفْرَحُ بِمَا أُوتِینَا؛[۷] ما اهل بیت، همان کسانی هستیم که بر آنچه از دست داده ایم، تأسف نمی خوریم و برای داشته هایمان نیز شادمان نمی شویم».

جریان دیگر نقل شده توسط مفسران اهل تسنن، شاهد روشنی بر تلاش معاویه برای انحراف فکری مردم و اعتقاد به جبر است. نقل شده است روزی معاویه به اطرافیان خود گفت: «آیا شما به قرآن ایمان ندارید و آن را حق نمی پندارید؟». گفتند: «بله، ایمان داریم». گفت: «آیا به آیه "وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛[۸] و خزائن همه چیز تنها نزد ماست، ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم" ایمان ندارید و آن را حق نمی دانید؟». گفتند: «بله، ایمان داریم». گفت: «پس چرا مرا ملامت می کنید که اموال مردم را به خود اختصاص داده ای؟!». در این هنگام احنف‏ برخاست و در جوابش گفت: «ای معاویه!‏ به خدا سوگند ما تو را بر خزائن خدا ملامت نمی کنیم؛ بلکه ملامتت می کنیم که چرا بعد از آنکه خداوند ارزاق خلق را از خزائنش نازل کرد، تو در خزائن خودت قرار دادی و درِ خزائن را به روی خلق بستی؟!». معاویه از شنیدن این جواب ساکت شد و جوابی برای گفتن نداشت.[۹]

بر درخت جبر تا کی برجهی

 

اختیار خویش را یک سو نهی

همچو آن ابلیس و ذریات او

 

با خدا در جنگ و اندر گفتگو[۱۰]

 

 

۲/۱. پیامدهای جبرگرایی

متاسفانه هنوز هم عده ای چنین می پندارند که انجام گناهان و سرپیچی از قوانین، از حیطه اختیار انسان خارج است و جبر و اراده الهی سبب بروز جرم های بشر می شود. این ادعا از سوی کسانی که با زبان ادعای دینداری و اعتقاد به خدا و قیامت دارند، مطرح شده است. این افراد برای پایدار بودن موقعیت اجتماعی خود در میان مردم و نیز دور شدن از عذاب وجدان، به این سراب توسل جسته اند و در پی راهی برای فریفتن مردم و خود هستند. این در حالی است که جبرگرایی، آثار منفی اعتقادی و اجتماعی بسیاری را در پی دارد که دو مورد از آن ها بیان می شود.

 

الف. تداوم رفتارهای ناصحیح

از آنجا که انسان جبرگرا رابطه سبب و مسببی میان رفتار خود و سعادت یا شقاوت آتی خود را انکار می کند، هرگز به فکر اصلاح رفتار خود نیست و نه تنها به رفتارهای اشتباه خود ادامه می دهد؛ بلکه عذاب وجدان نیز نخواهد داشت و با خیالی آسوده کردارهای گذشته را تکرار می کند.

 

ب. کمک به گسترش ظلم

حاکمان ستمگر بیشتر از جبرگرایان، از جبرگرایی آنان سوءاستفاده می کنند. اعتقاد به جبر موجب رضایت به اعمال ضدانسانی ستمگران می شود و سکوت در برابر ظلم و جور را به دنبال دارد؛ چنانکه در کتب تاریخی اهل تسنن آمده است:

وقتی یزید بن عبدالملک پس از عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید تا چهل روز به روش او عمل می کرد.[۱۱] اطرافیان او برای اینکه راحت تر بتوانند به عیش و نوش خود بپردازند، چهل پیرمرد را که اصحاب پیامبر(ص) را درک کرده بودند، نزد او بردند و آنان نیز شهادت دادند که بر خلیفه هیچ حساب و عقابی نیست.[۱۲] به قول سعدی:

گر خود همه عیب ها بدین بنده در است

 

هر عیب که سلطان بپسندد، هنر است

این در حالی است که دلایل عقلی و نقلی بر نفی جبرگرایی، بسیار زیاد است. قرآن مجید در آیات بسیاری بر آزادی و اختیار انسان تأکید کرده است؛ از جمله در آیات متعددی انسان را در پذیرش و عدم پذیرش هدایت الهی مختار دانسته است: «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ؛[۱۳] بگو این حقّ است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد، ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد، کافر شود».[۱۴]

 

۲. ترویج امید کاذب

امید باید بر پایه حقیقت استوار باشد. مؤمنان حقیقی همواره به خداوند امیدوارند و چون به او ایمان و امید دارند، می کوشند با انجام اعمال شایسته خود را به اهداف متعالی برسانند: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا؛[۱۵] پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد».

ترویج جبرگرایی، تنها جنایت بنی امیه نبود. آنان در جنایتی دیگر به ترویج «ارجاء» یا همان امیدواری کاذب که باز هم نتیجه ای جز اِباحی گری و عادی سازی معصیت الهی در پی نداشت، پرداختند. احتمالاً بنی امیه این دو شیوه، یعنی «جبر» و «ارجاء» را با توجه به نوع مخاطبین خود به کار می گرفتند. گروهی را با شیوه نخستین و برخی را با حربه دوم، نسبت به گناه تشویق می نمودند.

 

۱/۲. نمونه هایی از تلاش بنی امیه برای ترویج امید کاذب

ابن أبی الحدید درباره این مسئله از اسکافی چنین نقل کرده است:

نخستین کسانی که به ارجاء محض قائل شدند، معاویه و عمرو بن عاص بودند؛ زیرا معتقد بودند که با وجود ایمان، معصیت ضرری نخواهد داشت. از این رو وقتی به معاویه گفته شد: «تو با کسی جنگیدی (علی (ع)) که او را کاملاً می شناختی و مرتکب کاری شدی (جنگ با علی(ع)) که گناه بودنش را می دانستی»، در جواب گفت: «به قول خدای تعالی اعتماد داشتم که می گوید: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً؛[۱۶] به درستی که خداوند همه گناهان را می آمرزد».

بی تردید امید کاذب به رحمت الهی، یکی از مهم ترین عوامل گناه و معصیت است. شعری از حافظ نیز ـ اگر ظاهرش مراد حافظ بوده باشد ـ در همین مسیر غلط است:

مِی ‏خور به بانگ چنگ[۱۷] و مخور غُصّه، ور کسی

 
 

گوید تو را که «باده مخور»، گو «هو الغفور»

     

یکی دیگر از اشعار قابل نقد این شاعر نامی، این بیت است:

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

 

که در طریقتِ ما، غیر از این گناهی نیست

این در حالی است که منطق اسلام، توأم بودن امید و ترس است تا مانند ترازو همدیگر را تعدیل کنند؛ چنانکه خداوند خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ * وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ؛[۱۸] بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است».

اگر چه طرفداران مکتب ارجاء که به مرجئه شهرت دارند، از فرقه های کلامی اهل سنت محسوب می شوند؛ ولی گاهی در میان مدعیان تشیع نیز رگه هایی از این مسیر خطرناک دیده می شود.

 

استدلال زیبای امام صادق(ع)

یکی از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان عرض کرد: «مرجئه این گونه استدلال می کنند و می گویند همان طور که هر کس نزد ما کافر است، نزد خدا نیز کافر است؛ کسی که نزد ما مؤمن است، نزد خداوند نیز مؤمن خواهد بود». امام صادق(ع) فرمود: «سبحان الله! چگونه این دو یکسانند؛ در حالی که کفر، اقرار عبد علیه خودش است و با وجود اقرار، بینه و شاهد لازم نیست؛ ولی ایمان، یک ادعاست و اثبات آن نیاز به شاهد دارد و آن شاهد عبارت است از «عقیده» و «عمل». پس هرگاه این دو (ادعای ایمان و عمل) هماهنگ باشد، مدعای او ثابت می شود و احکام ظاهری بر آن مترتب می گردد. البته ممکن است افرادی مانند منافقان در ظاهر اظهار ایمان کنند، ولی نزد خداوند مؤمن نباشند.[۱۹]

 

۲/۲. پیامدهای امید کاذب

این انحراف اعتقادی، همان پیامدهای سوء جبرگرایی یعنی تلاش نکردن برای اصلاح و کمک به ظالمان را به دنبال دارد. ماجرایی که در ابتدای همین بحث از معاویه نقل شد، شاهد این ادعاست. از این رو درباره اعتقادات مرجئه نوشته اند: «آنان بر این باور بودند که اگر امام یا خلیفه مرتکب کبیره شود، از ایمان خارج نیست و هم چنان واجب الإطاعه است و می توان در نماز به او اقتدا کرد».[۲۰]

در روایتی از امام صادق(ع) نیز ضمن تأکید بر مجازات بی پروایی در گناه کردن، به نقش «رجای کاذب» در راحت گناه کردن اشاره شده است:

إِنَّ قَوْماً أَذْنَبُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً فَأَشْفَقُوا مِنْهَا وَ خَافُوا خَوْفاً شَدِیداً وَ جَاءَ آخَرُونَ فَقَالُوا ذُنُوبُکُمْ عَلَیْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ ثُمَّ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَافُونِی وَ اجْتَرَأْتُمْ؛[۲۱] قومی گناهان زیادی مرتکب شدند و از این گناهان خود نگران و به شدت خوفناک بودند تا اینکه قوم دیگر آمدند و گفتند: گناهان شما به گردن ما، و خداوند عذاب خود را بر آن ها (قوم دوم) نازل کرد و فرمود: قوم اول از من ترسیدند، اما شما جسارت کردید.

 

۳. حلال کردن ربا

از دیگر جنایات فکری بنی امیه، حلال دانستن ربا به صورت رسمی توسط معاویه بود. علامه امینی(ره) ضمن برشمردن بدعت های معاویه، حلال دانستن ربا توسط او را گزارش کرده و نوشته است:

معاویه، نخستین کسی است که ربا را حلال دانست و آن را خورد؛ در حالی که خداوند می فرماید: «کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) برنمی خیزند، مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان دیوانه شده است». همچنین کسی که ربا می خورد و کسی که وکیل در رباست، توسط رسول خدا(ص) ملعون شمرده شده اند.[۲۲]

نقل شده است:

روزی معاویه پیمانه ای از طلا یا نقره را به بیش از ارزش واقعی آن فروخت. ابودرداء به او گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که از چنین معامله ای نهی می کرد. معاویه با تکبری شگفت انگیز در برابر حدیث رسول خدا(ص) ایستاد و گفت: «اما من، در این معامله اشکالی نمی بینم!».[۲۳] پیشرو کسانی که اهل ربا دادن و ربا گرفتن هستند، معاویه و بنی امیه هستند و این طرز تفکر می تواند در برابر حکم خدا و رسول خدا(ص) بایستد. این افراد توسط خدا لعنت شده اند؛ چنانکه در روایتی که امیرمؤمنان(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده، آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آکِلَ‏ الرِّبَا وَ مُؤْکِلَهُ‏ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْه‏؛[۲۴] خداوند رباخورنده و وکیل و نویسنده و شاهدان ربا را لعنت کرده است».

خداوند درباره ربا فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛‏ ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده است، رها کنید؛ اگر ایمان دارید».[۲۵] این آیه شریفه با کلمه «آمَنُوا» و «اتَّقَوْا» شروع و با ایمان نیز ختم شده است که حاکی از این است که رباخواری، هرگز با ادعای ایمان و تقوا سازگار نیست. متأسفانه امروزه برخی دچار مرض مهلک رباخواری شده اند که باید هرچه زودتر خود را از این آتش غضب الهی برهانند.

ربا خواری از نردبانی فتاد

 

شنیدم هم اندر زمان جان بداد

پسر چند روزی گرستن گرفت

 

دگر با حریفان نشستن گرفت

به خواب اندرش دید و پرسید حال

 

که چون رستی از حشر و نشر سوال

بگفت ای پسر قصه بر من مخوان

 

به دوزخ در افتادم از نردبان

 

 

فهرست منابع

۱. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، ۱۴۰۴ق، شرح نهج البلاغه،چاپ اول، قم: مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.

۲. ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، ۱۳۸۵ق، الکامل فی التاریخ، چاپ اول، بیروت: دار صادر.

۳. ابن طاووس، علی بن موسی‏، ۱۴۱۶ق، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن‏، چاپ اول، قم: مؤسسة صاحب الأمر.

۴. ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، ۱۴۱۰ق، الإمامة و السیاسة، چپ اول، بیروت: دار الأضواء.

۵. امینی، عبدالحسین، ۱۴۱۶ق، الغدیر، چاپ اول، قم: مرکز الغدیر.

۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، ۱۴۲۵ق، صحیح البخاری، چاپ اول، بیروت: دارالفکر.

۷. بلخی مولوی، جلال الدین محمد، دیوان شمس، قم: انتشارات آستان مهر، ۱۳۸۹ش.

۸. بیهقی، احمد بن حسین، ۱۴۲۴ق، السنن الکبری، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة.

۹. ذهبی، محمد بن احمد، ۱۴۱۳ق، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام؛ بیروت: دار الکتاب العربی.

۱۰. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، ۱۴۰۴ق، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، چاپ اول، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی.

۱۱. صدوق، محمد بن علی، ۱۴۱۳ق، من لا یحضره الفقیه، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین.

۱۲. ______________، ۱۴۰۶ق، ثوابالأعمال و عقابالأعمال، چاپ دوم، قم: الشریف الرضی.

۱۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، چاپ چهارم، قم: دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۷ش.

۱۴. کلینی، محمد بن یعقوب، ۱۴۰۷ق، کافی (اصول، فروع، روضه)، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة.

۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.

۱۶. مشکور، محمدجواد، ۱۳۷۵ش، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی.

۱۷. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ سوم، بیروت: اعلمی، ۱۴۰۹ق.

 

پی نوشت ها:

[۱]. ابراهیم: ۲۸: «آیا ندیدی حال مردمی را که نعمت خدا را به کفر مبدل ساختند و (خود و) قوم خود را به دیار هلاکت رهسپار کردند؟».

[۲]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹، ص ۲۱۸.

[۳]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ص ۱۰۵۲؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۳، ص۹۰۴.

[۴]. عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج ۱، ص ۲۰۵.

[۵]. شوری: ۳۰.

[۶]. حدید: ۲۲ و ۲۳.

[۷]. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۲۷۷.

[۸]. حجر: ۲۱.

[۹]. عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، الدر المنثور، ج ۴، ص ۹۶.

[۱۰]. جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، مثنوی معنوی، دفتر ۴، بیت ۱۳۹۴.

[۱۱]. عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم، هشتمین خلیفه اموی بود که پس از دو سال خلافت و در ۳۹ سالگی (۲۵ رجب ۱۰۱ ق) در شام به مرگ طبیعی یا مسمومیت از طرف بنی‌امیه از دنیا رفت. او نسبت به دیگر خلفای اموی، قابل تمجید است. ابناثیر جزری در الکامل، ج۵، ص۶۲ از امام باقر(ع) چنین نقل نموده است: «إنّ لکلّ قوم نجیبة و إن نجیبة بنی أمیّة عمر بن عبد العزیز، و إنّه یبعث یوم القیامة أمّة وحده؛ هر قومی دارای شخصی نجیب است و نجیب بنیامیه، عمر بن عبدالعزیز میباشد؛ و روز قیامت به تنهایی (جدای از بنیامیه) محشور می‌شود». سید بن طاووس در کتاب «التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن» ص۲۴۱، از او تمجید کرده است.

[۱۲]. محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج ۷، ص ۲۸۰: «ما علی الخلفاء حساب و لا عذاب».

[۱۳]. کهف: ۲۹.

[۱۴]. برای شناخت دیدگاه شیعه درباره جبر و اختیار به کتاب‌های کلامی مانند «کشف المراد» علامه حلی و «آموزش عقاید» استاد مصباح یزدی مراجعه شود.

[۱۵]. کهف: ۱۱۰.

[۱۶]. زمر: ۵۳؛ عبدالحمید بن هبةالله ابن‌أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۲۵.

[۱۷]. چنگ نوعی ساز برای نواختن موسیقی است.

[۱۸]. حجر: ۴۹ و ۵۰.

[۱۹]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۴۰.

[۲۰]. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۰۳.

[۲۱]. محمد بن علی صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص۲۴۱.

[۲۲]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۱۱، ص ۹۲؛ «أوّل من أحلّ الربا و أکله‌؟! و أحلّ اللَّه البیع و حرّم الربا، "الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِ"، آکل الربا و موکّله ملعونٌ بلسان النبیّ(ص) ».

[۲۳]. احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج ۵، ص ۲۸۰.

[۲۴]. محمد بن علی صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۸.

[۲۵]. بقره: ۲۷۸.

خوانده شده 411 مرتبه